اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

1403-04-09-حجت الاسلام حسینی قمی - سیری در نهج‌البلاغه امیرالمومنین علیه‌السلام ( انگیزه های جنگ جمل )

سلام، سلام به حضور شما بیننده های عزیز برنامه سمت خدا همراهان خوب شبکه سه سیما که الان دارید برنامه را مستقیم و زنده تماشا می کنید و سلام به همه شما بیننده های بزرگواری که باز پخش برنامه را نگاه می کنید سلام به همه شماهایی که صدای برنامه را گوش می کنید بعدا از طریق کانال هایمان و از طریق رادیو معارف شنونده های گرامی این رسانه دینی خیلی متشکر از همراهی شماها شنبه شد خدمت تان رسیدیم شاید بد نباشد یادآوری این نکته که اگر احیانا دو سه روز آخر هفته پیش را در برنامه خودتان نبودید به هر دلیلی آقای شریعتی عزیز سه شنبه و چهار شنبه و پنج شنبه اجرای برنامه را مجدداً خودشان با شایستگی به عهده دارند شنبه تا دو شنبه را هم بالاخره من کمترین خدمت شما میزبان تان هستم با حاج آقای حجت الاسلام حسینی قمی هستم شنبه ای که دیروز اتفاق بزرگ حضور دوباره توسط مردم عزیز ایران پای صندوق های رای رقم خورد و قصه انتخابات مان انگار که ادامه دارد چند روز دیگری همچنان پای کار انتخابات هستیم حاج آقای حسینی قمی سلام علیکم عیدتان هم مجددا مبارک باشد سادات را باید چند بار تبریک گفت.

معرفی برنامه

حجت الاسلام حسینی قمی:  عرض سلام و ارادت خاصانه دارم خدمت شما و همه بینندگان عزیز، بله این که فرمودید عید مبارک باشد همینطور است همچنان ماه ذی حجه حداقل تا 25 ماه ذی حجه مناسبت های با عظمتی در پیش هست داستان مباهله و  داستان هجده آیه هل اتی نزول هجده آیه هل اتی انشاالله این جشن ها حداقل تا 25 باید برقرار باشد این شعر را مکرر خواندیم.
فرشته ها به هلهله                     غدیر تا مباهله
تا مباهله را انشاالله حفظ کنید و عزیزانی هم که می خواهند به استقبال محرم بروند بعدش من هم قدر دانی می کنم به سهم خودم از حضور مردم پای صندوق ها انشاء الله این جمعه هم آخرین قدم را بر می دارند و به حول و قوه الهی رضای الهی از خداوند مقدر خواهد شد.
ملایی: خدمت تان هستیم حاج آقا بحث نهج البلاغه و قصه امیر المومنین و حکایاتی که بعد از جنگ جمل و قبلش حواشی که داشتند
حجت الاسلام حسینی قمی:  بله سپاسگذارم بسم الله الرحمن الرحیم نامه 57 نهج البلاغه من یادآوری کنم در مجموعه در نهج البلاغه بخش عمده ای از کلمات امیر المومنان سلام الله علیه راجع به سه جنگی است که برای حضرت پیش آمد راجع به جنگ جمل تقریبا بیش از سی خطبه و نامه و کلمات حکمت آمیز حضرت اختصاص به جنگ جمل دارد ما در این جلسات که امروز دهمین جلسه جنگ جمل مان هست عمده این نامه ها و خطبه ها را خوانده ایم که در حدی که برای مخاطب عام می شود بیان کرد، امروز این نامه 57 و بعضی از خطبه های دیگر را می خوانیم و فی کتابٍ له علیه السلام الا اهل الکوفه امیر مومنان سلام الله علیه وقتی از مدینه حرکت کردند که قبلا هم گفتیم چهار هزار نفر از مدینه همراه حضرت آمدند جمع لشکر حضرت طبق بعضی از نقل ها شانزده هزار نفر بودند چهار هزار نفر از مدینه که در این چهار هزار تا هفتصد نفر از اصحاب پیامبر بودند و هفتاد نفر از بدریون بودند وقتی حضرت حرکت کردند در مسیر راه به حضرت خبر دادند که والی کوفه حاکم کوفه و استاندار کوفه نمی گذارد مردم کوفه با شما همراهی کنند چون می دانید کوفه یک شهر نظامی بود و یاری مردم کوفه خیلی مهم بود ولی والی کوفه می گذاشت به مردم می گفت هیچ طرف این جنگ نروید نه طرف امیر المومنان نه طرف جملی ها والی کی بود؟ یکی از کسانی که کینه بدی نسبت به امیر مومنان سلام الله علیه داشت البته شاید عزیزان سوال کنند چطور حضرت او را والی کوفه و حاکم و استاندار کوفه قرار داده؟ حضرت قرار نداده بودند از قبل باقی مانده بود هنوز حضرت برکنار نکرده بود کی است این شخص؟ ابو موسی اشعری نمی گذاشت مردم بروند به یاری امیر مومنان سلام الله علیه، امیر مومنان یک افرادی را فرستادند برای اینکه این غائله ختم بشود از جمله امام مجتبی سلام الله علیه و عمار یاسر را فرستادند و محمد ابی بکر و ابن عباس را فرستادند ولی باز اثر نکرد.
مالک اشتر این سردار دلاور امیر مومنان سلام الله علیه یک اجازه ای خواست از حضرت گفت این کار من است اجازه بدهید من بروم قائله ابو موسی را ختم بکنم وارد شهر کوفه شد یک نقشه ای هم ریخت و جمعیتی هم ارادتمندان امیر المومنان زیاد بودند جمعیتی همراه خودش برداشت آمد به طرف دار العماره محل استقرار حاکم و استاندار، اتفاقا ابو موسی اشعری در دار العمار نبوده رفته بود مسجد سخنرانی کند با همین جمعیتی که همراهش بود مالک اشتر دار الاماره را فتح کرد و مامورینی که از طرف ابو موسی بودند اینها را بیرون کرد اینها آمدند پیش ابو موسی گفتند ابو موسی چه نشسته ای مالک الاشتر دار العماره را گرفته ما را هم بیرون کرده ابو موسی وقتی آمد دید بله مالک اشتر نشسته و همه چیز را از دست داده یک جمله خیلی تهدید آمیزی هم مالک اشتر به ابو موسی گفت فرمود لا ام لک اخرج لا نفسک خدا جانت را بگیرد برای چی ممانعت می کنی از یاری مردم کوفه با میر المومنان فوالله انک من المنافقین قدیماً تو از قدیم جزو منافقین بودی حالا امیر المومنان سلام الله علیه راه افتاده مردم باهاش بیعت کردند و داری می روی طرف بصره مردم می خواهند با حضرت همراهی کنند تو نمی گذاری این تعبیر بسیار تند ابو موسی ترسید گفت تا غروب به من اجازه بده من بساط خودم را جمع کنم می روم مالک اشتر تا غروب بهش اجازه داده و غائله ختم شد بیش از شش هزار نفر از کوفه با امیر المومنان سلام الله علیه همراهی کردند و بد نیست اینجا در حاشیه اضافه کنم این از مظلومیت امیر المومنان سلام الله این سابقه ابوموسی را داشته باشید با همچین آدمی با همین را در جنگ صفین عده ای از لشکریان حضرت تحمیل کردندب ه امیر المومنان که حکم کی باید باشد؟ ابو موسی اشعری آقا فرمودند مالک اشتر نپذیرفتند و ابن عباس نپذیرفتند الا و لابد ابو موسی اشعری آقا فرمودند ابوموسی رابطه اش با من خوب نیست نگذاشت مردم کوفه به همراهی من بیاید ولی ابو موسی را تحمیل کردند و اون کلاه بزرگی که عمروعاص برای ابو موسی اشعری گذاشت پیش آمد، این فضای این نامه است حضرت نامه نوشتند به اهالی کوفه که نام خیلی نامه عجیبی است با اینکه امیر المومنین است و ولی خداست و حجت الله است حق محض است علی مع الحق و الحق مع علی ولی وقتی می خواهند نامه بنویسند چطور نامه می نویسند به اهالی کوفه؟ و انی خرجت من هی هذا من آمدم بیرون از شهر خودم و از مرکز خودم آمدم بیرون اما ظالماًو اما مظلوما یا ظالم هستم یا مظلوم هستم اما باقیاً و اما مبقیا علیه یا من ستمگر هستم یا ستم شده و انا اذکر الله من بلغه کتابی هذا هر کسی نامه من بهش رسید من او را خدا را به یاد او می اندازم لما نفر الیه بلند شوید بیایید ببینید و ان کنت محسن اعانه و ان کنت مسیئا استعتبه اگر من خوب هستم و مظلوم هستم و محسن هستم کمکم کنید اگر نه من گنهکار و مسیء هستم و ظالم هستم استعتبنی من را سرزنش کنید از کوفه بیایید بیرون من را ببینیدبرایتان توضیح بدهم من ظالم هستم یا مظلوم هستم من ستمگر یا ستمدیده هستم من محسن هستم یا مسیءهستم این اوج انصاف امری المومنان سلام الله علیه است این نامه اثر کرد و ابو موسی اشعری شرش کنده شد شش هزار نفر از کوفه با امیر المومنان سلام الله علیه همراهی کردند این نامه نامه 57 از جمله خطبه هایی که امیر المومنان سلام الله علیه در این داستان جمل خواندند و بسیار بسیار قابل توجه است این است که امیر المومنان توضیح دادند وقتی کوفیان اومدند ما اومدیم ببینیم شما فرمایش تان چی است حضرت توضیح دادند چرا من حرکت کردم به طرف جمله این خطبه 218 نهج البلاغه است اینهایی که رفتند جمله طلحه و زبیر سه تا جرم دارند یک قدموا علی امالی و خزان بیت المال المسلمین الذی فی یدیه اولا وارد شدند کارگزاران من در بصره زدند و کشتند و قبلا هم گفتیم هزار نفر از یاران امیر المومنان سلام الله علیه را جملی ها کشتند اصلا به چه مجوزی ا صلا جمع شدیم یا نشدیم اینها برای اینکه بصره را تصاحب کنند و بیت المال بصره را بگیرند هزار نفر را کشتند قدموا علی امالی و خزان نگهبان های بیت المال را.
جنایت دومشان و علی اهل مصر یعنی شهربصره کلهم فی طاعتی و علی بیعتی اینها همه با من بیعت کرده بودند این جملی ها بودند رفتند شطوا کلمته بین اینها تفرقه ایجاد کردند افسدوا علی جماعته اینقدر حرف زدند و تبلیغ کردند اینها را علیه من بسیج کردند این جرم دو و سه وصلوا علی شیعتی فقتلوا طائفتاً منهم غدرا حمله کردند به یاوران من و شیعیان من و عده ای را با مکر و حیله کشتند و عده ای هم با شمشیر کشتند ما خیلی با عجله داستان جمل را گفتیم و الا خیلی بیش از این باید توضیح می دادیم عنایات فراوانی ایشان در تاریخ می گویند جمل اول و جمل دوم جمل اول همین است که امیر المومنین هنوز به بصره نرسیده اینها هزار نفر از یاران حضرت این کارهایی است که اینها انجام دادند من حق دارم بروم باهاشون برخورد کنم یا من من امیر المومنان هستم با اجبار خانه من آمدند و هجوم آوردند و من خلیفه مسلمین اینها در شهری بروند کارگزاران من را بزنند و هزار نفر را به قتل برسانند و بیت المسلمین را بردارند و تصاحب کنند و بین مردم تفرقه ایجاد کنند و عده ای را علیه من بسیج کنند اینها جرم نیست می دانید حضرت وقتی هم رفتند اشاره می کنیم اینقدر صحبت و سخنرانی کردند و نامه فرستادند تا کار به جایی کشیده نشود مردم کوفه را در حقیقت حضرت توجیه کردند یک جرم دیگری هم که قبلا اشاره کردیم امیر المومنان اشاره فرمودند، فرمودند یجرون حرمت رسول الله اینها همسر پیامبر را همراه خودشان کشیدند در حالی که همسران خودشان را در خانه ها گذاشته بودند یعنی طلحه و زبیر اینها زن های خودشان را نبردند در جنگ ولی همسران پیامبر را قبلا گفتیم دیگر یار گیری کردند می دانستند بدون حضور همسر پیامبر کار پیش نمی رود خیلی حضرت اینجا ناراحت است یک تعبیری دارد عرض کردم نخواندم در نهج البلاغه است نخواندم ترجمه نکردم کما تجروا العمه فرمودند این ظلم بزرگ را اینها به همسر پیامبر کردند زن خودشان در خانه اینها برای اینکه کارشان پیش برود همسر پیامبر را همراه خودشان برداشتند بردند این هم خطبه 218 نهج البلاغه که حضرت اشاره کردند از جمله در تاریخ هست این هم من اشاره کنم شیخ مفید می نویسد اینها خیلی ها را کشتند هزار نفر را کشتند عثمان بن حنیف که استاندار بصره بود اون را هم می خواستند به قتل برسانند ولی مصلحت ندیدند چون خودش به طلحه و زبیر گفت اگر من را به قتل برسانید الان برادرم مدینه حاکم است تمام قوم و خویشان شما را انتقام از اونها می گیرد و اونها را به قتل می رساند اینها ملاحظه کردند ولی تمام موی سر و صورت دونه دونه موهایش را کندند شکنجه اش کردند موی ابروش و موی چشمش و موی سرش جناب آقای ملایی این عین عبارت و گزارش شیخ مفید است امیر المومنان وقتی چهره استاندارشان را دیدند محاسن زیادی هم داشت اینها دونه محاسنش را کنده بودند و موی پیشانی و مژه و سرش را کنده بودند وقتی حضرت دیدند به گریه افتادند از بس این استاندار را اذیت کرده بودند و شکنجه کرده بودند این هم یک خطبه، یک خطبه  دیگر باز بخوانم خواهش می کنم عزیزان این را بیشتر عنایت کنند ببینید امیر المومنان سلام الله علیه این ادب و اخلاق را از امیر المومنان یاد بگیریم باور کنید این جلسه عرض کردم ماها بلد نیستیم کسی با شما دشمنی کرد حرف اول جنگ نیست و دعوا نیست شاید هدایت شد و شاید ببینید دشمنی که رفتم عرض کردم هزار تا کشتند و این همه خونریزی امیر المومنان هم قدرت برخورد دارد ولی می خواهد تا می شود کار به جنگ کشیده نشود خطبه 31 نهج البلاغه الله اکبر تو رو خدا یک کمی عزیزان بیشتر عنایت کنند حضرت ابن عباس را فرستادند برای گفتگوی با زبیر فرمود برو باهاش صحبت کن باز هم شاید از همین جا کار تمام بشود و به جنگ کشیده نشود امیر المومنان قال له سید رضی می نویسد لما انفذ عبدالله بن عباس الی الزبیر فرمودند تو برو با زبیر صحبت کن طلحه چی طلحه و زبیر هر دو اینجا فرماندهی داشتند و تاثیر گذار بودند آقا فرمودند نه لا تلقینه الطلحه با طلحه نمی خواهد ملاقات کنی گوش شنوا ندارد برو پیش زبیر از همین جا دیدم بعضی از شارحین نهج البلاغه استفاده زیبایی کردند گفتند مگر امر به معروف نیست و مگر نهی از منکر نیست یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر احتمال تاثیر بدهیم امیر المومنان با شناختی که از طلحه داشتند می دانستند فرمودند انک ان تلقه تجده کالصور آقصا قرنه این گوش شنوا ندارد فایده ای ندارد برو بازبیر ملاقات کن و لکن الزبیر فانه الین اریکته اون نرم خوتر است فقل له چی بگویم به زبیر ابن عباس آقا جان چی بگویم به زبیر عذر می خواهم درس هایی تکرار شود دشمنی که از مدینه راه افتاده و این جمعیت را آورده و چند هزار نفر مقابل حضرت استاندارد حضرت را شکنجه دادندو هزار نفر را کشتند و بیت المال را تصاحب کردند ولی حالا پیام رسان حضرت رفته چی می گوید؟ بهش بگو قل له یقول لک مهالک پسر دایی ات دارد بهت می گوید حضرت از این رابطه عاطفی خویشاوندی استفاده می کند قبلا هم گفتیم زبیر فرزند صفیه است صفیه عمه پیامبر بود پسر دایی و پسر عمه بودند فرمودند بگو پسر دایی ات می گوید عرفتنی بالحجاز تو که در حجاز من را خوب می شناختی و تو که مقامات من را می دانستی تو که خودت اومدی با من بیعت میکردی و انکرتنی بالعراق حالا اومدی جنگ به راه انداختی همه چیز یادت رفته؟ فما عدامما بداه چه چیزی عوض شده مگر من تغییر کردم چه تغییری پیش آمده که اینجا جنگ به راه انداختی این تعبیر بسیار محبت آمیز امیر المومنان در نهج البلاغه است ذیل این خطبه یک گزارشی شارحین نهج البلاغه دارندو ابن ابی الحدید و دیگران دارد جالب است ابن عباس رفت صحبت کرد اثر نداشت آقا فرمود من خودم بروم با زبیر صحبت کنم ببینم تاثیر دارد یا نه، خرج لطلب الزبیر عبارت این است حاصراً آقا بدون لباس نظامی نه همین لباس معمولی پیراهنی تن حضرت بود و زرهی نبود همینطوری آمدند فرمودند زبیر را صدا کنید من با زبیر کار دارم زبیر با تجهیزات نظامی کامل آمده بعضی ها ترسیدند گفتند نکند امیر المومنین او را گفتند نترس اصلا امیر المومنین اسلحه و شمشیر ندارد برو ببین چیکارت دارد وقتی آمد خواهش می کنم عزیزان بیشتر عنایت کنید دو جمله تکان دهنده دارد باور کنید در زندگی آدم این جمله را یادش باشد خیلی در تصمیم گیری هایش حساب شده عمل می کند آقا به زبیر فرمود یا ابا عبدالله اون هم با اسم صدا نکردندبا کنیه لقد لأمری جان من یک سوال ازت دارم تو را به جان من قسمت می دهم یک سوال اعدت سلاحاً و جندا هل اعدت لها عزتم
ملایی: لشکر و سلاح داری و جمع کردی
حجت الاسلام حسینی قمی:  جمع کردی مجهز و مسلح آیا توجیه و عذر داری که فردای قیامت ازت بپرسد چرا این کار را کردی جواب خدا را چی می دهی جناب آقای ملایی چقدر خوب است ما در زندگی هر تصمیمی می گیریم فکر کنیم جوابش را باید بدهیم هر کاری که می کنیم هر تصمیمی که در زندگی مان این جمله مال همیشه است این کلام امیر المومنان همیشه یادمان باشد آقا هر کاری می خواهی انجام بدهی فردای قیامت جواب خدا را چی می خواهی بدهی برای هر کاری توجیهی می خواهد بعد حضرت فرمود می دانی چی باید صدات زدم دعوتک لاذکرک حدیثا می خواستم یک حدیثی بهت یادآوری کنم واقعا عجیب است این حرکت زیبای امیر المومنان و تاثیر گذار فرمود یادت است یک روزی رسول خدا ما را می دید و منو تو را می دید انت معتنقی تو دست انداخته بودی گردن من و رسول خدا وقتی این منظره را دید به تو گفت و تو از رسول خدا فرمود زبیر تحبه دست گردن علی انداختی علی را  دوست  داری تو جواب دادی مالی لا احبه چرا دوستش نداشته باشم جای برادر من می ماند و ابن خالی پسر داییم است چرا نخوامش چرا دوستش نداشته باشم یادت است اون روز رسول خدا فرمود زبیر بهت بگویم انک ستحاربوه و انت ظالم یک روز با علی می جنگی و تو اون روز حارب و ستمگری، آقا تا این جمله را امیر مومنان برای زبیر یادآوری کرد زبیر جا خورد گفت انا لله و انا الیه راجعون یادم رفته ما انسانیه الا الدهرچطورمن را یادم رفت آره یادم است اون روزرسول خدا فرمود تو با علی یک روز می جنگی و تو ظالمی و تو ستمگری علی مظلوم است گفت عجیب است یادم رفته بود گفت من نمی جنگم همین الان بر میگردم و برگشت البته همین که برگشت خیلی خوب است آدم از هر جای فتنه ای که زبیر به پا کرده بود ازهر جا برگردد کار از این حرفها گذشته بود و این لشکری که آورده بود و جمعیتی که کشته بود برگشت من از همین جا می خواهم استفاده کنم جناب آقای ملایی نا امید نباشیم گاهی یک موعظه و یک سخن و یک حدیث نا امید نباشیدپدرها و مادرها اگر فرزندتان و اگر ازدست فرزندتان نا راحت هستید اگر رفیقی دارید گاهی یک شعر است و یک آیه است گاهی یک مجلس است و یک حدیث و یک یادآوری است
ملایی: اثر می گذارد عوضش می کند
حجت الاسلام حسینی قمی:  یعنی زبیری که این جورآمده بود برای جنگ و آماده شده بود گفت انا لله و انا الیه راجعون، یادم رفته بود برمی گردد برگشت پسرش که خیلی فتنه ها زیر سر عبدالله بن زبیر بود و امیر المومنین در نهج البلاغه دارند که ما زال الزبیر در حکمت ها زبیر همیشه با ما بود حتی الولد ابنه این پسر شومش این را از ما جدا کرد عبدالله بن زبیر گفت ترسیدی و رفتی ترسیدی گفت نترسیدم گفت چرا ترسیدم الان نشانت می دهم حمله کرد به لشکر امیر المومنان که نشان بدهد که نترسیدم آقا امیر المومنان به یارانشان فرمود کاریش نداشته باشید کوچه و راه بدهید بیایید برود تا آخر لشکر و برگردد این فقط می خواهد قدرت نمایی نشان بدهد که من قدرت دارم نترسیدم یک دو سه بار دور لشکر چرخید و وسط لشکر وآقا فرمود کاریش نداشته باشید برگشت رفت واقعا هم برگشت پشیمان رفت ولی خوب کار خودش رامتاسفانه کرده بودو اثر گذاری را انجام داده بود با اون داستانی که گفتیم کسی او راکشت و آقا از کشتنش هم ناراحت شده بود
ملایی: غرض شیوه برخورد و گفتار امیر المومنان است
حجت الاسلام حسینی قمی:  این هم یک خطبه و خطبه  دیگر باز خطبه 148 نهج البلاغه است این هم از عبرت های تاریخ است، ببینید جناب آقای ملایی عزیزم و مخاطبین عزیز اگر کار ما برای خدا نباشد هیچ وقت به نتیجه نمی رسیم طلحه و زبیر کارشان برای خدا نبود قطعا برای خدا نبود دعوا سر دنیا بود اگر امیر المومنین یک پستی به اینها داده بودند در جنگ نه اعتراضی هیچ مشکلی پیش نمی آمد چون کار برای خدا نبود برای ریاست طلبی بود اینها خودشان با هم دائما دعوا داشتند دو رقیب طلحه و زبیر دائما با هم دعوا داشتند حضرت در خطبه 148 اشاره فرمودند بهتون بگویم كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَرْجُو الْأَمْرَ له هر کدام می خواهد خودش به خلافت برسد و خودش به قدرت برسد و خودش به ریاست برسد  وَ يَعْطِفُهُ عَلَيْهِ دُونَ صَاحِبِهِ این حکومت و ریاست را به طرف خودش می کشد لَا يَمُتَّانِ إِلَى اللَّهِ بِحَبْلٍ خدا تو کار نیست حبلٍ من الله ریسمان الهی در کار نیست، حامل ضب لصاحبه.(نهج البلاغه، خطبه 148) این از اون کینه دارد اون هم از این کینه دارد الان به ظاهر کنار اومدند در برابر من ایستادند وَ عَمَّا قَلِيلٍ يُكْشَفُ قِنَاعُهُ بِهِ.  زودی معلوم می شود که اینها دعواهایشان معلوم می شود وَ اللَّهِ لَئِنْ أَصَابُوا الله اکبر! قسم جلاله عزیزان من عرض کردم نمی خواهم در تاریخ جمل هم لازم است ما بدانیم ولی می خواهم درس زندگی اگر دعوا برای اگر کاربرای خدا نشد فرمود وَ اللَّهِ لَئِنْ أَصَابُوا الَّذِي يُرِيدُونَ  اینها که نمی رسند خلیفه بشوند به خواب اگر ببینند ولی اگر برسند لَيَنْتَزِعَنَّ هَذَا نَفْسَ هَذَا  اول کاری که می کنند یا طلحه  زبیر را می کشد یا زبیر طلحه را می کشد،
ملایی: چون منافع و هوای نفس وسط است
حجت الاسلام حسینی قمی:  اگر رقابت ها برای خدا نباشد و اگر توش خدا نباشد و اگر کارها برای خدا نباشد یکی پیروز شود لَيَأْتِيَنَّ هَذَا عَلَى هَذَا جالب است آثارش را دیدیم در همین جنگ جمل شیخ مفید مفصل نقل کردند چهار تا دعوا پیش اومدبین طلحه و زبیر هنوز به حکومت نرسیدند و هنوز به قدرت نرسیدند چهار تا دعوا، دعوای اول سر نماز است که امام جماعت بشود اینها تاریخ است شیخ مفید مفصل نقل کرده تاریخ یعقوبی از منابع دست اول، طلحه رفت تو محراب زبیر هلش داد گفت عه چرا تو رفتی من باید بروم زبیر اون را هل داد این ا ینقدر با هم دعوا کردند صدای مردم در آمد گفتند آقا دارد آفتاب طلوع می کند یکی نماز را بخواند کی می خواهد نماز را بخواند؟ طلحه زبیر را از محراب می کرد بیرون زبیر طلحه را از محراب می کرد بیرون خبر به عایشه دادند گفتند افتضاح شد مردم دارند نمازشان قضا می شود عایشه برای اینکه مشکل حل بشود گفت شماها هیچ کدامتان نمی خواهم نماز بخوانید، نه طلحه نماز بخواند و نه زبیر، یک روز پسر تو بخواند و یک روز پسر تو بخواند؛ شماها با هم نمی توانید کنار بیایید دعوا را اینطوری حل کرد.
 دعوای دوم بیت المال را که تصاحب کردند یک مقداری اش را غارت کردند باید بیت المال را مهر و موم بزنند برایش، طلحه گفت مهر و موم من باید باشد زبیرگفت مهر و موم من باید باشد بازدعوایشان شد اینها نزدیک بود همدیگر را بکشند عایشه دعوایشان را ختم کرد گفت نه، نه طلحه بزند و نه زبیر بزند عبدالله بن زبیر مهر و موم کند بیت المال را فرماندهی سپاه او می گفت من فرمانده هستم و اون می گفت من فرمانده هستم به کی بگویند امیر المومنین اینها هنوز به جایی نرسیده امیر المومنین هستید شما این میگفت باید به من بگویند امیر المومنین عایشه دعوایشان را ختم کرد گفت به هرد ویتان می گویم امیر المومنین اینقدر دعوا نکنید هنوز به جایی نرسیدند وقتی کار برای خدا نباشد هنوز به ثمر ننشسته دعواهایشان این وقت قسم جلاله امیر المومنان است من بارها عرض کردم از محضر آقا امیر المومنان عذرخواهی می کنیم کلام حضرت را نباید اینطوری با عجله خواند و گذشت خدا شاهد است انسان حداقل یک جلسه باید بنشیند این را هی تکرار کند و توضیح بدهد پیش بینی امیر المومنان قسم جلاله می خورد والله کاری که برای خدا نباشد دعواهایی که برای خدا نباشد اینها اگر به قدرت برسند لینتزع ان هذا نفس هذا یکی شان جون اون یکی را به قدرت هم برسند طلحه زبیر را می کشد یا زبیر طلحه را می کشد اینها که هنوز نرسیدند و لیعطین هذ ا علی هذا برای خدا نجگیدند برای خدا راه نیفتادند تمام دعواها برای ریاست بود حضرت قسم جلاله می خوردند کار به جایی نمی رسد اجازه بدهید من یک فرازهایی عرض می کنم امشب تمام کنیم بحث جمل را این جبهه طلحه و زبیر را مخالف هستیم اما یک زیبایی هایی از جبهه امیر المومنان سلام الله علیه عرض کنم در این جنگ بعضی ها دو برادر شهید شدند و بعضی ها سه برادر حضور داشتند مثلا سه برادری در تاریخ هست زید بن سوهان یک، دو برادرش سیهان بن سوهان سه صعصعۀ بن سوهان هر دو از یاران با وفای امیر المومنان سلام الله علیه هستند دو تایشان شهید شدند زید و سیهان به شهادت رسید و صعصعۀ بن سوهان مجروح شد عزیزان وقتی عتبات مشرف می شوند کوفه می روند سر مزار جناب زید بن سوهان از یاران خیلی خوب امیر المومنان یک داستانی هم دارد قبل از شهادتش من عرض کنم به امیر المومنان سلام الله علیه در وقوع جنگ و هنگام جنگ گفت یا امیر المومنین انی رأیت چطوری دیده بود نمی دانم گفت دیدم خواب نیست رؤیا نیست گفت انی رأیت یدع من دستی را در آسمان ها دیدم اشرفت علیَّ به من دراز شد و هی تقول به من می گفت هلم تو بیا هلم الیه می دانید در دوران دفاع مقدس فراوان از این چیزها خواهش می کنم عزیزان یک وقت خدایی نکرده منکر نشوند امام رضوان الله علیه یادتان است امام می فرمودند مقامات اولیاء خدا را نمی توانید درک کنید منکر نشوید منکر مقامات اولیاء خدا واقعا شهدای ما در خاطراتشان ببینید داستان هایی نظیر این نگفت من خواب دیدم گفت دیدم انی رأیت یداً اشرفت الیه من السماء دیدم یک دستی از طرف آسمان به سوی من دراز است می گوید بیا پیش من هَلُمَ الیها بیا پیش من گفت اجازه بدهید یک کسی از لشکریان دشمن هل من مبارز می کرد گفت بگذارید من بروم من شهادت خودم را دیدم بگذارید من بروم با این بجنگم رفت جنگید و جنگ بسیار نمایانی هم کرد و بسیار شجاع بود به شهادت رسیدند این قبل از شهادتش یک تقاضا کرد از امیر المومنان گفت من وقتی شهید شدم فادفنی من را غسل ندهید کفن نکنید با همین لباس و با همین جامعه قرده بخوان من را به خاک بسپارید می خواهم فردای قیامت در پیشگاه الهی با اینها اینها را محاکمه کنم به چه جرمی و به چه دلیلی با امیر المومنان جنگید می دانید شیخ مفید هم نقل کرده و امیر المومنان فرمودندکلا نه زید بن سوهان هیچ کدام از شهدا را فرمود وارو قتلان فی ثیابهم شهدا را در همان لباس های خودشان کفن کنید، شهید می دانید شهید معرکه اگر در خود جبهه جنگ به شهادت برسد غسل ندارد کفن ندارد این شعر زیبا و معروف است خون شهیدان را ز آب اولی تر است این خطا از صد ثواب اولی تر است خطا نیست فکر می کنید خطاست اصلا از صد ثواب اولی تر است شهدای جبهه دفاع مقدس همین طور است اگر در معرکه به شهادت می رسیدند و همان جا به شهادت می رسیدند شاید از نظر فقهی اینطور است غسل ندارند و کفن ندارند ما شهدایمان را غسل ندادیم و کفن نکردیم بله یک وقت می آیند در اثرشدت جراحت بعدها چشت جبهه اون بحث دیگری است امیر المومنان سلام الله علیه فرمود واروا قتلانا فی ثیابهم اینها را در لباس هایشان دفن کنید فانهم یحشرون علی الشهادة اینها فردای قیامت با شهادت با همین گواهی و با همین لباس غرق به خون محشور می شوند و انه و انی لشاهدٌ شماها را کسی که امیر المومنان چنین جمله ای درباره شون گفتند فرمود انی لشاهدٌ من فردای قیامت شهادت می دهم که اینها وفاداری نشان دادند باز یکی از زیبایی های جنگ جمل که خیلی زیباست من این را باید اول می خواندم ولی چون می خواستم سیر تاریخی پیش برود و الا دلم می خواست خواهش می کنم بیشتر عزیزان اگر مشغول کاری هستند بگذارند زمین گوش بکنند تو رو خدا ما احتیاج داریم به این حرفها این خطبه 219 نهج البلاغه است جناب آقای ملایی بینندگان عزیز ببینید جنگ تمام شد خوب اولاً قبلا هم عرض کردیم نه طلحه و نه زبیر هیچ کدام به دست یاران امیر المومنان کشته نشد زبیر که عقب نشینی کرد یک کسی او را غافلگیری کرد و کشت آقا هم ناراحت شدند هر چند زبیر خطاکار بود نباید می کشتنش طلحه راهم کی کشت؟ یک جلسه ای عرض کردیم بینندگان عزیز اگر یادشان باشد وقتی دیگر جنگ پیدا شد که جملی ها دارند شکست می خورند مروان در این جنگ بود یعنی همراه با طلحه و زبیر بود مروان داماد عثمان است داماد است پیش خودش گفت اگر الان داشت جنگ را می دیدند که جملی ها شکست می خورند گفت تا این لشکر از هم نپاشیده در این شلوغی من انتقام خون عثمان پدر زنم را بگیرم انتقامش را چطوری بگیرم؟ گفت من که می دانم طلحه قاتلش است ما گناه را گذاشتیم گردن امیر المومنان که این جنگ را راه بندازیم ولی من که می دانم طلحه کشته من تا جنگ از هم نپاشیده و معرکه بر پاست تا شلوغ پلوغ است من بکشمش نگاه کرد به طلحه از دور دید طلحه کلاه خود و زره اش همه چیز خیلی مسلح است سلاح کامل یک روزنه پیدا کرد گفت از اونجا می شود تیر را آورد مروان هم در نشانه گیری خیلی ماهر بود یک تیری رها کرد از همان روزنه ای که سلاحی نداشت طلحه را کشت طلحه افتاد روی زمین و کشته شد حالا جنگ تمام شد خواهش می کنم عزیزان این که می گویم خواهش می کنم کلام امیر المومنان همه اش نور است ولی این جمله را بیشتر عنایت کنید این خطبه 219 است لما مرّه حضرت جنگ که تمام شد راه افتادنددر میان کشتگان جملی قدم می زدند رسیدند به جنازه طلحه لما مرّه بطلحه این تعبیر امیر المومنان دشمنی که این همه فتنه به پا کرده در جمل بعضی گزارش ها هست سی هزار نفر کشته شدند و آتش بیار جمل همین ها بودند حضرت نگاهی کردند به جنازه طلحه فرمود لقد اصبح ابو محمد بهذاالمکان غریبا ابو محمد کنیه طلحه است آقا به اسم صدایش نکردند احترام کردند با کنیه احترام فرمود ای وای این جنازه چطوری غریبانه اینجا افتاده امیر المومنان ایستاده بالا سر جنازه دشمنش دارد اظهار تاسف می کند برای غربتش، خطبه 219 لقد اصبح ابو محمد بهذا المکان غریبا اما والله به خدا قسم لقد کنت اکره ان تکون قریش قتلا به خدا قسم من دوست نداشتم این جنازه هایتان زیر آسمان این طور قرار بگیرد ولی چه کنمهر چی گفته بودم اثر نداشت حرف هایی که من گفتم اثر نداشت و آن وقت در ادامه خطبه در تاریخ هست که حضرت فرمود اما والله به خدا قسم لقد کان مسرعکم این که امروز جنازه ها روی زمین افتاده دارم می بینم لبغیضاً الیه من قصه دار هستم اونجا به خشم من است یعنی امیر را تو رو خدا ببین یاد بگیریم عرض کردم ما با دوستمان نمی توانیم کنار بیاییم بابا مومن است و مسلمان است حالا یک کمی با شما از نظر فکری اختلاف دارد به خونش تشنه هستید اون وقت حضرت با دشمنی که جنازه اش روی زمین افتاده سی هزار نفر عامل کشتار سی هزارنفر شده اومده بالای سرش مرثیه خوانی می کند نه آقا مرثیه هزار تا تعصب می خورد چرا غریبانه جنازه ات اینجاست من نمی خواستم اینطوری بشود
ملایی: چرا اینطوری شده
حجت الاسلام حسینی قمی:  بعد فرمود که یا طلحه به طلحه خطاب کرد  فإنّي قد وَجَدْتُ ما وَعَدني ربّي حَقّا  اون وعده ای که خدا به من داده اون را بهش رسیدم پیامبر و امیر المومنان وعده داده بود که در این جنگ ما پیروز می شویم هل وَجَدْتُ ما وَعَدني ربّي حَقّا . تو هم رسیدی به اون وعده ای که خدا بهت داده بود؟ وعده ای که خدا به طلحه داده بود چی است معلوم است کسی در برابر ولی خدا بجنگد بعد از مرگ اول عذابش است رسیدی به اون عذاب؟ یک کسی به امیر المومنین گفت با کی داری حرف می زنی؟ با جنازه فرمود همانطوری که پیامبر خدا وقتی جنگ بدر تمام شد آمد کنار چاه بدر با کشته های جنگ بدر صحبت کرد به خدا اینها صدای من را می شنوند پیامبر هم اونجا فرمود انهم اسمع منکم این کشته ها از شما شنواترهستند فرمود می شنود طلحه می شنود حرف من را، اگر می توانست خدا اجازه می داد جواب می داد سر زبیر را آورد خواهش می کنم عزیزان ببینید برخوردا میر المومنان با دشمن است عرض کردم اون جلسه گفتم ما با مومنین مان و با خدایمان نمی توانیم کنار بیاییم آقا حزب رقیب ات است نمی توانی باهاش کنار بیایی ا ین حزب نیست این جبهه جنگ سی هزار کشته است وقتی سر زبیر را آوردند عبارت شیخ مفید این است تفرس یک نگاه با توجه و عنایت یک نگاهی کردند به سر بریده زبیر فرمود قبلا هم گفتیم فرمود قاتل و مقتول هر دو جهنمی هستند تو نباید می کشتی کلاهما ما فی نا وقتی به سر بریده نگاه کردند فرمود لقد کان لک رسول الله صحبتٌ و قرابتٌ تو صحابی پیغمبر بودی و تو قوم و خویش پیامبر بودی شیطان تو را به اینجا رساند بعد فرمود که این شمشیرش را به من بدهید آقایی که سر بریده را اورده بود شمشیر هم آورده بود شمشیر را حضرت نگاه کردند شما یک گزارش پیدا کنید حضرت از کشته شدن دشمنانش شادی کرد برایش فرمود اما والله لقد قاتل بین یدیه رسول الله غیر مره شمشیر را که دیدند فرمود چقدر این شمشیر در راه خدا و در رکاب رسول خدا جنگیده فراوان جنگید من یک هشداری بدهم همه این ده جلسه ای که ما جمل گفتیم اگر خلاصه بشود در این سه دقیقه کفایت می کند جناب آقای ملایی خواهش می کنم مخاطبین عزیز ببینید زبیری که این جا ایستاد در برابر ولی خدا و حجت خدا اگر که پشیمان شد ولی دیر من سوابقش را بگویم شما شماره کنید من از تاریخ جمع زدم هشت تاسابقه باور کنید آدم اشکش جاری می شود با این سابقه اون وقت این پایان؟ یک، چهارمین یا پنجمین مسلمان این چهارمین نفری بوده که مسلمان شده یا پنجمی اختلاف سر یک نفر است.
دو، جزو مهاجرینی است که با جعفر بن ابی طالب رفته حبشه.
سه، در تمام جنگ هایی که در مدینه بوده حضور داشته.
ملایی: در رکاب رسول خدا بوده
حجت الاسلام حسینی قمی:  چهار، تو سقیفه از امیر المومنان دفاع کرد، شمشیر کشید گفت شما دارید حق علی را غصب می کنید من نمی گذارم تو سقیفه بنی ساعده که حق امیر المومنان بوده شمشیر کشیده بود برای دفاع از رقیب.
پنج، روزی که حمله کردند به خانه حضرت زهرا از متعصبین حضرت زهراست و اونجا شمشیر کشیده و به دفاع از حضرت زهرا سلام الله علیها.
هفتم، چشم از چهار نفری است که وقتی امیر المومنان شب ها می رفتند در خانه مهاجر و انصار ازشون تقاضای کمک می کردند وعده می دادند ولی نمی آمدند فرمودند اگر راست می گویی چهل نفر گفتند ما فردا می آییم فرمود هر کسی می آید با سر تراشیده فردا بیاید اونجا چند نفر اومدند؟ چهار نفر یکی اش زبیر است از این عجیب بالاتر.
هفتم، در وصیتی که حضرت زهرا سلام الله علیها خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند این را مرحوم کلینی در کافی شریف و شیخ صدوق در من لایحضر دارد ببینید حضرت زهرا وصیت نامه نداشتند وقتی حضرت زهرا وصیت نامه نوشته اند کی ها شاهد وصیت نامه بی بی فاطمه زهرا بودند؟ فقط دو تا شاهد داشته وصیت نامه صدیقه طاهره دو شاهد بیشتر نداشت یکی اش مقدادی که زبیر می گفت عین عبارت این است کافی شریف دارد و من لا یحضر شیخ صدوق هذا معاصد به فاطمه این وصیت نامه فاطمه است شهد الله علی ذلک من خدا را شاهد می گیرم بر وصیتم والمقداد و الزبیر یعنی کسی که جزو دو شاهد وصیت فاطمه زهرا سلام الله علیها است اون وقت پایانش با این هشت ویژگی گفتم پایانش به خاطر دنیا طلبی به خاطر ریاست طلبی پایانش به جایی برسد که در کشته شدن سی هزار نفر شریک بشود مقابل ولی خدا بایستد و آخرش هم بله آقا عقب نشینی کرد ولی چه فایده اون عقب نشینی  
ملایی: دیگر دیر شده
حجت الاسلام حسینی قمی:  این جور امیر المومنان سلام الله علیه قصه می خورد عرض کردم ریاست طلبی و دنیا طلبی این است و حرص زدن برای دنیا و برای ریاست پایانش زبیر و طلحه ای است که عاقبت زندگی شان است.
ملایی: خیلی ممنونم حاج آقای حجت الاسلام حسینی قمی بر می گردیم خدمت تان فکر می کنم فرصت داشته باشیم همچنان و خیلی ممنونم از شما بیننده ها و شنونده های گرامی برنامه سمت خدا دقایقی در محضر قرآن کریم باشیم صفحه 114 سوره مبارکه مائده، آیات 37 تا 41 تلاوت می شود بر می گردیم ببینیم زمان چقدر برایمان می ماند همچنان دوست داریم صحبت های حاج آقای حجت الاسلام حسینی قمی بهره ببریم ثواب تلاوت آیات تقدیم خود شما مردم عزیز ایران که همچنان در صحنه هستید و انشاء الله حضور  دیروز با ادامه حضور بر اساس اون تعریفی که دارد قانون انتخابات کشورمان انشاء الله با حضورتان کامل خواهد شد. بفرمایید.
( قرآن کریم صفحه 114 سوره مبارکه مائده، آیات 37 تا 41)
ملایی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خدمت حاج آقای حجت الاسلام حسینی قمی هستیم و زمان باقیمانده.
حجت الاسلام حسینی قمی:  من دو گزارش دیگر در این فرصت کوتاه بگویم خواهش می کنم عنایت کنند بزرگواری امیر مومنان سلام الله علیه شخصی است به نام عتاب بن اسید از اصحاب پیامبر بوده پیامبر او را به عنوان امیر در مکه نصب کردند با اینکه خودش آدم خوبی بود فرزندش جزو کشته های جملی ها بود امیر المومنان همانطور که قدم می زد در میان کشتگان رسیدند به این آدم، عبدالرحمان است اسمش تو رو خدا ببینید فرمود له فی علیک یعصوب قریش جنازه دشمن است در سپاه دشمن است له فی علیک یعصوب قریش ای بزرگ قریش آدم با شخصیتی بود خانواده بسیار بالایی داشت قصه می خورم هذا فتی الفتیان این جوانمرد جوانمردان است هذا الباب المحض این مغز خالص است این تعبیر برای دشمن و جنازه دشمن یک کسی به امیر المومنین گفت آقا خیلی قصه می خوری چی شده فرمود می دانید اینها از چه خانواده هایی بزرگ شدند و چه مادری داشت و چه بیتی داشت جمله آخری که می خواهم بگویم لشکریان به امیر المومنان سلام الله علیه گفتند ما پیروز شدیم غنیمت می خواهیم یا الله اینها باید اسیر بشوند دست ما آقا گفت خجالت بکشید این جنگ جنگی نیست که من به کسیغنیمت این را به عنوان اسیر سر و صدا کردند اصرارکردند امیر المومنان با ناراحتی فرمود اسیر می خواهی بسم الله بنشین قرعه بزنید ببینم همسر پیامبر به سهم کی در می آید خجالت نمی کشید گفتند استغفر الله یا امیر المومنین اشتباه کردیم و خود امیر المومنان این خطبه 156 دارد حضرت تحلیل می کند جنگ جمل خطبه مفصل است نمی رسم بخوانم جمله آخرش راجع به اینکه چی شد این همسر پیامبر اومد در جنگ فرمود زقنٌ غلی فی صدرها یک کینه ای بود در دلش قلیان پیدا کرد ولی بهتون بگویم لها بعد حرمته الاولی همان حرمتی که روز اول  داشتی برایش حفظ کن والحساب علی الله حساب ما قیامت با خداست ولی کسی اجازه ندارد توهین کند شما بروید ببینید در تاریخ آیا بعد از جنگ جمل امیر المومنان اجازه دادند کسی به این همسر پیامبر با اینکه تقریبا عمده این فرماندهی این لشکر حتی در تاریخ هست بعد از کشته شدن طلحه و زبیر ادامه فرماندهی با او بود ولی این خطبه نهج البلاغه است فرمود این کینه ای بود ولها حرمته الاولی همان حرمت اولیه اش را حفظ کنید و الحساب علی الله فردای قیامت به خدا واگذار کنید.
ملایی: خیلی ممنونم حاج آقا به حق امیر المومنین خدا را قسم می دهیم یک دعا چون زمان دیگر نداریم و برویم.
حجت الاسلام حسینی قمی:  خدای متعال در این آزمون بسیار بسیار بزرگی که در جمعه آینده در پیش روی این ملت هست با سر افرازی این ملت پیروز می شوند تمام دوربین های دشمن متوجه این انتخاب این مردم و حضور مردم هستند حضور مهمتر از همه است و مقام معظم رهبری هم فرمودند اول مشارکت و بعد انتخابات مشارکت حداکثری دیروز دیدید صدها دوربین به طرف این ملت انشاالله این آزمون را هم خداوند موفق کند و سر بلند و پیروز بیرون بیاییم در برابر جبهه استکباری که در مقابل ما هست.
ملایی: الهی آمین به حق آقایمان امیر المومنین علی علیه السلام عرض ادب می کنیم به ساحت قدسی ایشان تا فردا شما عزیزان شنونده و بیننده را به خداوند علی اعلی می سپاریم یا علی مدد.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها