حجت الاسلام رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، صلّی الله علی سیدنا محمداً و آله الطاهرین. عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز، از حرم کریمۀ اهلبیت، حضرت فاطمۀ معصومه (سلام الله علیها) دوستان میدانند که سالهاست در حرم، بعد از نماز ظهر و عصر، تفسیر آیات نورانی قرآن مطرح میشود. چند سالی را حضرت آیت الله العظمی مکارم این در واقع مباحث را مطرح میکردند و ما هم استفاده میکردیم. سالهایی است که حقیر، در واقع این مسئولیت را به عهده دارم، امسال سورۀ توبه را مورد بحث قرار میدهیم، که یک جلسه روی آن صحبت کردیم.
این سورۀ مبارکه، چند ویژگی دارد که من در برنامۀ قبل هم اشاره کردم. یکی اینکه آخرین سورهای است که بر رسول خدا نازل شده، سورهای است که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از طرف خدا، مأمور به ابلاغش به مشرکین مکه شده. سورهای است که سال نهم هجری، نازل شده و دیگر ارتباط با مشرکین را قطع کرده و خدای تبارک و تعالی میفرماید: مشرکین در واقع ای پیامبر حق ندارند در مکه باشند، که حالا توضیح خواهم داد.
نکتۀ مهمتر آن است که این سوره، مشتمل بر مباحثی است که امروز کاربردی است و نیاز جامعه است. مثل بحث جنگ تبوک، بحث مربوط به حوزۀ جنگ حنین، مباحث مربوط به مسجد ضرار و تلاش منافقین در، در واقع زمین زدن مسجد قبا. مباحثی مثل هجرت پیامبر، که در غار ثور قرار گرفتند. با این مقدمه، من ادامۀ بحث را عرض میکنم.
«بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ» (توبه، 1) ببینید رسالت همۀ انبیاء الهی، مبارزه با شرک است. اصلاً خدا برای چه انبیاء را فرستاده؟ برای اینکه مردم موحد باشند، مردم بتپرستی نکنند، توحید جا بیافتد، این آیۀ قرآن است «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» (مائده، 117) طبیعتاً هیچ پیامبری از جمله رسول خدا، راضی به این نیستند که افرادی، مشرک باشند. مثل اینکه هیچ طبیبی راضی نیست که مردم مریض باشند، هیچ وزارت بهداشتی راضی نیست در جامعه، افرادی بیماری داشته باشند و بین مردم، آزاد باشند و هر کاری دلشان بخواهد انجام دهند.
به همین جهت، رسول خدا بیست و دو سال، روی این موضوع تبلیغ کرد، در مکه سیزده سال، در مدینه نه سال. جنگهای متعددی را از سوی مشرکین تحمل کرد، شهید داد، حمزه را از دست داد، عمویش حنظله را از دست داد. در جنگ بدر، در جنگ احد، در جنگ خندق. این سوره به عنوان آخرین سوره خدا به پیامبر فرمود: دیگر مهلت تمام است بروید به مشرکین اعلام کنید، خدا از شما منزجر است پیامبر از شما برائت میجوید و شما دیگر اصلاً... چون اینها تا آن سال، حج هم میآمدند حتی عریان هم میآمدند حج میکردند. دیگر شما نمیخواهد، یعنی نمیتوانید در مکه حضور داشته باشید، البته این چون یک فرمان در واقع یک مرتبهای است، طبیعتاً چهار ماه به شما فرصت می دهیم. در این چهار ماه، به شما فرصت میدهیم که بساطتان را جمع کنید، اگر مسلمان شدید که بمانید، اگر کافر ماندید، شما به هر حال باید از مکه خارج شوید.
این آیات اولیه، مربوط به همین است. حضرت علی (علیه السّلام) روز عید قربان، اتفاقاً حج هم نیامده بود پیامبر آن سال، حضرت آمدند عید قربان در منا ایستادند و همۀ سوره را نه، همین ده دوازده آیه را محکم خواندند و خطر هم داشت، ممکن بود ایشان را ترور کنند، خطری برای او بیافرینند ولی اینها را قرائت کرد و برگشت.
حالا در توضیح این آیات، من عرض می کنم، یک سؤال! اصلاً چرا عدهای مشرک میشوند؟ چرا خدا ناباوری در عدهای شکل میگیرد. حالا امروز بحث علمیاش به اینها میگویند: آتئیست، سابق میگفتند: زندیق. یک وقتی کمونیست میگفتند. چرا عدهای خدا را انکار میکنند و نمیپذیرند و زیر بار نمیروند. من هفت عامل را یادداشت کردم که در این برنامه، خدمت مخاطبین محترم و بینندگان عزیز، سمت خدا، عرض میکنم.
یک: قرآن میفرماید: حدس و گمان و تخمین، همین که فکر نکنیم که خدایی باشد، اگر بود ما میدیدیم، اگر بود ما لمسش میکردیم. آیۀ قرآن این است «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ» (انعام، 116) با خرص، با صاد و ضاد، به معنای تخمین و حدس و اینها است. میگویند: اگر خدایی باشد، پیداست! حالا که پیدا نیست پس نیست.
ملایی: ما نمیبینیم پس نیست.
حجت الاسلام رفیعی: پس نیست این میشود همان گمان، این میشود همان تخمین. یک وقتی یک جوانی آمده بود نزد امام صادق (علیه السّلام) خیلی با قیافۀ حق به جانب میگفت: آقا من خدا را قبول ندارم. حالا دیگر پیغمبر را که قبول ندارد هیچی، امام صادق را که اصلاً قبول ندارد خدا را قبول ندارم! آقا فرمودند: چرا؟ گفت: چون با هیچ کدام از این حواسم، من خدا را لمس نمیکنم، احساس نمیکنم. نه میبینم و نه صدایش را میشنوم و نه میتوانم در واقع مزهاش را بچشم، نه لمسش کنم. آقا فرمودند: یعنی تو فقط چیزهایی را قبول داری که با این حواس درک میشود؟ گفت: بله. فرمودند: پس این عالم را که قبول داری؟ گفت: بله، اینها را که میبینم، نمیتوانم بگویم زمین نیست، شهر نیست این را میبینم. آقا فرمودند: پس اینها را چه کسی خلق کرده؟ یک سؤال است، بالأخره اینها یا خودش پیدا شده، یا یکی خلقش کرده، یک مقداری فکر کرد و گفت: اینها که خالق نمیخواهد، اینها همیشه خودش بوده. آقا فرمودند: همیشه یعنی چه؟ گفت: یعنی هر چه عالم را فکر کنی، مثلاً شما بگویید: هزار سال پیش، دو هزار سال پیش، پنج هزار سال پیش، اینها بوده.
آقا فرمودند: مگر تو پنج هزار سال قبل بودی که میگویی اینها بوده؟ خودت الآن گفتی من چیزی را نبینم قبول نمیکنم. الآن یک چیزی را قبول کردی که تو نبودی و ندیدی و آن اینکه میگویی: این عالم، این زمین، چند هزار سال قبل بوده، در صورتی که تو آن روز نبودی که اینها را ببینی. «و بهت الشاب» یعنی مبهوت شد. آقا فرمود:
ملایی: ماند به قول معروف!
حجت الاسلام رفیعی: ماند. آقا فرمودند: این گونه نیست که شما فکر کنید که همه چیز با این حواس، درک میشود. یک وقتی یک شخصی خدمت امام صادق آمده بود، پزشک هم بود، پزشک هندی بود داستانش مفصل است، من خلاصهاش را میگویم. او هم، همین را میگفت، میگفت: من باید خدا را با این حواسم درک کنم، آقا فرمودند: یک سؤال خواب دیدی تا حالا؟ گفت: بله، خواب لذت میبری، ناراحت میشوی، رنج میکشی، گاهی گریه میکنی، گاهی خنده میکنی، گاهی اصلاً یک حادثهای دو سه روز بعد است یا قبلش خواب میبینی، با کدام حواست اینها را درک میکنی؟ تو که حواست خاموش است، میبینی؟ نه، میشنوی؟ نه، ولی همین عزیزان بیننده و مخاطبین محترم، خودشان فکر کنند بندهای که در خواب، من چند بار در خواب خودم روضه خواندم و گریه کردم، روضه شنیدن و گریه کردم، عرض میکنم حتی من دوستانی را میشناسم که نمونههایش هم زیاد است یک حادثهای دو روز بعد برایشان اتفاق افتاده، ولی دو شب قبل، خواب دیدند کدام حواس این را درک میکند؟ انسان در خواب، چیزهایی را میبیند، که این حس نمیبیند، پنج حسی هست جز این پنج حس، آن چو ذر سرخ و این حسها چو مس/ حس ابدان قوت ظلمت میخورد/ حس جان از آفتابی میچرد. وقتی که جناب یعقوب، میگوید: بوی یوسف میآید، هجده روز فاصله بود بین کنعان و مصر، از کجا بوی یوسف میآید؟
وقتی امام سجاد میگوید: خدایا من میچشم لذت عبادت را؟ با کدام قسمت زبان میچشد؟ با پرزهای چشایی؟ نه، پس ما چشایی داریم غیر از این چشایی، مثل لذت عبادت. بویایی داریم غیر از این بویایی، مثل یعقوب، که بوی یوسف را استشمام میکرد. بینایی داریم غیر از این بینایی، مثل آدمی که خواب است...
و من چند روز قبل، یک آقایی زنگ زد، خیلی عجیب بود برای من، میگفت: من خواب دیدم که رهبر انقلاب، به من فرمودند: فردا بیایید دیدن من، پنج بعد از ظهر. گفتم: الآن کجا هستید؟ گفت: الآن خیابان جمهوری، جلوی دفتر آقا، طبق خواب آمدم. گفتم: عزیزم، خواب که حجیت نمیآورد، کاغذی دارید؟ گفت: حالا این دفتریها هم قبول نمیکنند اگر میشود شما تماس بگیرید، من یک چنین خوابی دیدم. خواب یک پیامی دریافت کردید، پس چنین نیست که ما فکر کنیم که در واقع همه چیز دیده میشود.
امام صادق به آن طبیب هندی فرمودند که گفت: من غیر از این پنج حس، خدا را با چه چیزی احساس کنم؟ آقا فرمودند: با عقل! با خرد! این یک علت انکار خداست. علت دوم انکار خدا که این هم کم نیست راحت طلبی است. بعضی میگویند: یک نه بگو انقدر هم زحمت برای خودت ایجاد نکن. اگر من بله بگویم باید نماز بخوانم، روزه بگیرم، حج بروم و خمس بدهم. این هم که نشد این هم مثل آدمی است که مدرسه نمیرود میگوید: اگر مدرسه بروم، باید امتحان دهم، اگر امتحان دهم، رد شوم باید جواب دهم. اگر قبول شوم باید سال بعدی بروم، اگر چیزی یاد بگیرم باید کار کنم، باید بروم اداره استخدام شوم، باید... اصلاً من بیسواد... این هنر نیست راحت طلبی افرادی ممکن است این را در واقع اقتضاء کند.
سوم: عاملی که قرآن این را اشاره میکند، تقلید و تعصب است. آقا این خیلی زیاد است بعضیها یک عقیدهای را دارند، باطل هم هست میداند هم باطل است میگوید: بابایم گفته. یک وقتی یک بندۀ خدایی، امام صادق را دعوت کرده بود مهمانی، آقا هم رفتند و بعد خانهاش خیلی پله میخورد و جایش خوب نبود. امام صادق هم سنش بالای شصت سال بود، آقا فرمودند: این خانه را عوض کن، تو که وضع مالیات خوب است. گفت: آقا، یادگار پدرم است. آقا فرمود: پدرت اشتباه کرده، یک عمری اینجا زندگی کرده. یادگار پدرم است یعنی چه؟ بنده یک لباس پارهای پدرم داشته، بپوشم چون یادگار پدرم است؟
ملایی: این اشتباه کرده.
حجت الاسلام رفیعی: یک ماشین قراضهای داشته، آقا این بوی پدرم را میدهد، من باید تا آخر عمر، این ماشین را سوار شوم، چه کسی این حرف را زده؟ قرآن میفرماید: بعضیها میگویند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ» (زخرف، 22) ما پدرهایمان را بر این دین یافتیم، لذا همین اعتقاد را حفظ کردیم. این هم تقلید و تعصب که عامل سوم برای اینکه برخی مشرک میشوند.
عامل چهارم که بعضاً متأسفانه در جامعه میبینیم، شکستها و در واقع سرخوریها و مصائب و اتفاقات و عدم اجابت دعاهایی است که گاهی در زندگی پیش میآید. مثلاً فرض میکنیم که یک کسی، یک چیزی را خواسته، اما نمیشود. مثلاً میگوید: تو را قبول ندارم، یا یک داغ اولاد میبیند، یا یک شکستی در زندگیاش دیده میشود این فکر میکند که حالا چون خدا در همۀ عالم حضور دارد، این تا آخر عمرش باید مصیبت نبیند. خود ابا عبدالله (علیه السّلام) این همه مصیبت دید، این همه سختی کشید. شکستها گاهی باعث این قصه میشود و افرادی قهر میکنند با خدا.
من یک وقتی، یکی از این کشورها رفته بودم تبلیغ، ماه رمضان بود. چند تا جوان از یکی استانها آمده بودند ما شب، احیاء داشتیم شب نوزدهم آمده بودند، منتهی دیدم که خیلی مخفی میروند یک گوشهای که کسی اینها را نبیند، عکسی و فیلمی نگیرد. بالأخره جلسه که تمام شد، خلوت شد. گفتم: شما؟ گفتند: ما شهرمان، استانمان، دچار بحران مالی شدیم، اینجا آمدیم پناهنده شویم و اینجا کار کنیم. شرط این پناهندگی هم، یکی پذیرش مثلاً دین اینها است. حالا آن جا مسیحیت بود، یا همین آتئیست که در واقع انکار خدا باشد و ما رفتیم آن را قبول کردیم برای اینکه بتوانیم کار کنیم. اما شب احیاء را آمدیم احیاء! آمدیم بک یا الله بگوییم.
ملایی: واقعیت وجودمان این است.
حجت الاسلام رفیعی: بله، گاهی از اوقات، خدا در قرآن هم میفرماید، میفرماید: بعضیها را وقتی به آنها میگوییم، چرا بت میپرستید؟ میگویند: اینها واسطه هستند، شفعاء هستند.
عامل پنجم لجاجت است. بسیاری از مشرکین مکه، روی لجاجت، زیر بار پیغمبر نمیرفتند، میگفتند: چهل سال بین خودمان بوده، یتیم بوده، فقیر بوده، حالا ما بیاییم به او بگوییم: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (أحزاب، 6) تو بر ما ترجیح داری؟ هر چه شما میگویید چشم؟! این کار را نمیکنیم. یک وقتی در کوچههای مکه، ابوجهل بیاختیار پیغمبر را در آغوش گرفت. وقتی کنار آمدند گفتند: چه کردی؟ گفت: من میدانم ایشان حق است، ولی چه کنم؟ نمیتوانم دین پدران و آبائم را کنار بگذارم. قرآن میفرماید: «لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (مؤمنون، 75) یعنی اینها لجاجت میکنند، کلمۀ اصرار هم در قرآن داریم کسانی که اصرار میکنند، لجاجت چیست؟ ببینید من یک توضیح بدهم، ما یک استقامت داریم و یک لجاجت داریم.
یک وقتی شما یک حرف منطقی میزنید روی آن هم میایستید. «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت، 30) این خوب است. جنابعالی فرض میکنید که میدانی این خانه ملک شماست، محکم میایستی میگویی: من حقم را میگیرم، این می شود استقامت. شما مثل عزیزان ما در غزه، استقامت است. بابا این سرزمین برای ماست، شما آمدید سراغ ما، حالا به ما میگویید: کوچ؟ از اینجا باید بروید؟ ما میایستیم، استقامت است.
اما لجاجت چیست؟ لجاجت این است که یک خواستۀ غیر منطقی، بچهها را دیدید گاهی چطوری پافشاری میکند روی یک چیزی، خواستههای کودکانه. این در واقع میشود لجاجت، این در واقع عامل پنجم میشود که عرض کردیم. یکی را عرض کردیم تخمین، راحتطلبی، تقلید، شکستها، لجاجت. دو عامل دیگر هم عرض میکنم.
عامل بعدی، خود دانا بینی است، برترجویی است. «إِنَ الْإِنْسانَ لَيَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق، 6 و 7) فرعون میگفت: من میفهمم، شما نمیفهمید «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» تا از او اطاعت کند، بیماری خود دانا بینی چه هست؟ همان است که ما در اشعار هم میگوییم، آن کس که نداند، نمیداند و فکر میکند میداند. فکر میکند میداند کسی که لا یعلم، ولی «یظن أنه یعلم» نمیداند ولی فکر میکند میداند. حالا ببینید مثالهای زیادی هم در این قصه وجود دارد. فرض کنید که یک کسی میخواهد تهران برود، با اطمینان دارد جاده را به سمت کاشان میرود. ولی فکر میکند دارد تهران میرود. این میشود خود دانا بینی. بعد هم اگر کسی بیاید به او بگوید: آقا این مسئله، در واقع اشتباه داری میکنی، باور نمیکند.
من یک خاطرهای بگویم جالب است و ماه رمضان است و در واقع تنوع در گفتارمان هم باشد، یک مسجدی اینجا هست در قم، امام جماعتی دارد و من هم این را میشناسم، آقا ایشان یک آقایی که کاسب است و هر روز هم میآید نماز جماعت ایشان، یک روز میآید برود نماز جماعت، میرود میبیند که حاج آقا هم دارد به مسجد میرود، دستش را زیر آب شست و وارد مسجد شست. آقا رسیده نماز مغرب را بخواند.
در صورتی که آقا نماز مغرب را خوانده بود، دستشان مثلاً احساس کردند که شاید یک چیزی به آن هست، باید تمیز میشد، شستند و بعد دوباره برگشتند نماز عشاء را بخوانند. اما او فکر میکند که آقا میخواهد نماز مغرب را بخواند. آقا در محراب ایستاد الله اکبر! ایشان هم پشت سرش و مردم هم ایستادند، رکعت سوم آقا آمد بلند شود، این مدام میگوید: الحمدلله! الحمدلله!
ملایی: یعنی آقا بنشین...
حجت الاسلام رفیعی: آقا بندۀ خدا فکر کرد اشتباه کرده نشست، مستمع هم بالأخره نماز همۀ خلق الله را خراب کرد روی اینکه فکر میکرد خواجه پندارد که طاعت میکند/ بیخبر از معصیت، جان میکند. فکر میکند حالا ببین! این بندۀ خدا از روی جهل است مثل آن کری که دیدن مریض رفته بود، گفت: چونی؟! گفت: چطورم؟ گفت: مردم. گفت: شکر! فکر کرد دارد میگوید: خوبم. گفتم: چون این فکر میکند اما خود دانا بینی که برخواسته از طغیان و تکبر و اینها باشد، این صفت بدی است که من قارون درست میگویم، شما همه «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ» (قصص، 78) من دانایی خودم... کجا با دانایی خودت به این ثروت رسیدی؟ یعطی من یشاء «يَهْدي مَنْ يَشاءُ» (بقره، 142) «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» (رعد، 27)
ملایی: هر چه هست و نیست از اوست.
حجت الاسلام رفیعی: بله و عامل هفتمی که هست، حالا این عامل را فرصت هم اگر باشد، چند دقیقهای من بیشتر توضیح دهم، عامل هفتم معرفی غلط از دین، بعضیها را از دین جدا میکند و مشرک میکند، یعنی طرف دین را بد معرفی میکند. من همیشه به خانوادهها میگویم، میگویم: این چه هست که بچه غذا نمیخورد میگویی: جهنم میروی، اسباب بازیاش را جمع نمیکند، میگویی: میروی جهنم. مادرش را اذیت میکند... یعنی از بچگی، یک غولی به نام جهنم برای بچه درست میکنیم که دیگر... مویت بیرون باشد چنان برخورد را میکنی، یعنی بشیر بودن را اصلاً کنار میگذاریم، بدون تردید عزیزان میدانند این عرض مرا، که از ابتدای تاریخ، افرادی پیدا شدند که خرافه، جهل، جعل، وارد حوزۀ دین کردند به منظور اینکه افراد را از دین، زده کنند.
خدا رحمت کند شهید مطهری را، داستانی نقل میکند میگوید: مسجدی بود مؤذن خیلی بد صدایی داشت، خلاصه صدایش روی اعصاب بود. یک آقایی که دلش نمیخواست بچههایش نماز بخوانند و با دین مخالف بود، پول خوبی به این میداد و به آن بانیان مسجد، میگفت: شما این را حفظ کنید، آخر برای چه؟ میگفت: این اذانی که این میگوید، بچههای من نماز خوان نمیشوند، نماز نمیخوانند. گاهی اینطور است یعنی آن معرفی غلط از دین، کسانی که دین را فقط مثلاً آن چهرۀ عذابش را معرفی میکنند، رحمانی آن را نادیده میگیرند. یا حتی نه، آن طرف قصه هم هست، آن قدر چهرۀ رحمانی دین را، مطرح میکند و آن طرف را، نذیر بودن را نادیده میگیرد، طرف میگوید: این خدایی که شما میگویید، هیچ نماز هم نخوانیم، هیچ روزهای هم نگیریم، ما اهل بهشت هستیم، به عبارت دیگر نه اباحیگری، نه آن در واقع فضایی که ایجاد میشود.
با توجه به این مطالبی که عرض کردم میرسیم به آیات سورۀ مبارکۀ توبه، که بدون بسم الله همه هست، حالا این مشرکی که چه از روی لجاجت، چه تقلید، چه از روی تخمین و حدس، چه از روی شکست و هر عاملی، مشرک شده چه پدرش مشرک بوده، بداند حالا یک شخصی آمده به نام پیامبر، یک کتابی به نام قرآن آمده، هفتصد و هفتاد و نه بار هم در قرآن، کلمۀ علم است همان اول هم که خدای تبارک و تعالی، این کتاب را نازل کرده، فرموده: «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق، 3 و 4) سخن از علّم است، سخن از قلم است سخن از اقرأ است. حالا بیست و دو سال است شما روی این موضع مشرک بودنت ماندی، دیگر نمیشود!
«بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ» (توبه، 1) هر پیمانی، با پیامبر و مشرکین داشتی، بیزاری، دیگر پیمانها قطع، چون پیمان شکنی کردید، حرف گوش ندادید، صدها آیه در قرآن، شما را دعوت علمی کرده، گوش ندادید. شما سر یک کلاسی، یک معلمی، توضیح میدهد درس نمیخواند، استدلال میآورد درس نمیخواند، پدرش را میخواهد درس نمیخواند. تهدیدش میکند آخرش می گوید: آقا بفرما از این کلاس من برو بیرون، من دیگر چیزی به ذهنم نمیرسد. البته خدا میگوید: به آنها فرصت بدهید، «فَسيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» (توبه، 2) چهار ماه فرصت دارند و بدانند اینها نمیتوانند خدا را عاجز کنند، این خیلی مهم است دو بار اینجا تکرار شده. «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ» معجز از عجز میآید، اینها نمیتوانند خدا را زمین بزنند، «وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرينَ» خدا کافرین را خار خواهد کرد.
آیۀ بعدی را هم من بگویم، بعد چقدر فرصت داریم؟
ملایی: دیگر برای امروز زمانی نداریم.
حجت الاسلام رفیعی: من این را بگویم، آیۀ بعدی هم اعلام است «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (توبه، 3) بله، اعلام رسمی از سوی خدا و پیغمبر است، «إِلَى النَّاسِ» یا امیرالمؤمنین پیغمبر فرمود، شما برو این را اعلام کن، چه زمانی؟ «يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ» روز عید قربان، ما حج أصغر داریم که عمره است، حج اکبر که حج تمتع است.
ملایی: و حج واجب.
حجت الاسلام رفیعی: چه اعلام کن؟ «أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ» تکرار است، آن جا برائه گفت اینجا هم میگوید: بریء، «وَ رَسُولُهُ» پیغمبر هم بریء است، البته یک راه وجود دارد. «فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» دست از شرک بردارید، مسلمان شوید برای شما بهتر است. «وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ» اما اگر لجاجت به خرج دادید، نپذیرفتید، «فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ» دوباره تکرار میکند شما خدا را نمیتوانید ناتوان کنید و عذاب ألیم در انتظار شماست. این سه آیهای که از آغاز سورۀ توبه، مطرح شد، إنشاءالله بقیۀ آن، برای روزهای بعد باشد.
ملایی: إنشاءالله، به برکت حضرت معصومه (علیها السلام) و به لطف دعاهای شما زائراین و مجاورین و مردم عزیز و بینندگان محترم برنامۀ سمت خدا، حاج آقای رفیعی، خیلی ممنون هستم، ما سعادت برنامهمان این است که با قرآن شروع میشود تفسیر، با قرآن هم به پایان میرسد و میرسد به لحظههای ملکوتی اذان و امروز إنشاءالله شما مردم خوب هم میتوانید همراهی بفرمایید، بینندههای محترم هم همینطور، صفحۀ سیصد و شصت و دوی قرآن کریم، سورۀ مبارکۀ فرقان، آیات بیست و یکم تا سی و دوم را، تلاوت خواهیم کرد و خواهیم شنید و خیلی هم ممنون از حسن توجهتان. هم شما بینندگان گرامی و هم شما زائرین و مجاورین ارجمند، مردم خوب و نازنین و هم حضرتعالی حاج آقای رفیعی عزیز و بزرگوار، یک دعا کنید، برویم محضر قرآن. صفحه362 قرآن کریم
حجت الاسلام رفیعی: إنشاءالله خداوند حشر و نشر و زندگی و حیات و ممات ما را با قرآن قرار بدهد، إنشاءالله.
ملایی: الهی آمین. خیلی متشکرم از شما، یک صلوات بفرستیم برای اجابت این دعا و برویم محضر قرآن کریم، تا برنامۀ بعدی. اللهم صلّ علی محمداً و آل محمد و عجّل فرجهم. ـ قرائت قرآن ـ