اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-11-21-حجت الاسلام حسینی قمی-سیری در نهج البلاغه امیرالمؤمنین علی علیه السلام (خطبه 35)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم ها، آقایان به اولین روز هفته سمت خدا خیلی خوش آمدید. سلام می کنم خدمت عزیزان در هر کجا که هستید مخاطبان جان، مخاطبان عزیز شبکه سه، مخاطبان خوب شبکه افق، شنونده های رادیو معارف، هر کسی در هر کجا صدای ما را می-شنوند و تصویر ما را می بیند خیلی خوشحال هستیم که با هم هستیم و در کنار هم هستیم. و با احترام و با افتخار در محضر حاج آقای حسینی عزیز. سلام علیکم و رحمۀ الله.

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمۀ الله. عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز در خدمت شما هستیم. و عرض تبریک دارم. ان شاءالله فردا در راهپیمایی 22 بهمن همه مردم ما شرکت می کنند به نظر من نیاز به گفتن نیست مردم می دانند اگر یک جایی هم یک گلایه ای، چیزی دارند ولی پای انقلاب که به میان می آید همه یک صدا هستند. انصافاً بدون تردید، جای تردید نیست، دوربین های تمام عالم فردا ناظر ...
شریعتی: و مثل همیشه مات و مبهوت این حضور باشکوه ان شاءالله.
حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. من این خطبه که جلسه قبل داستان آن را عرض کردم خطبه 35 نهج البلاغه امیرالمؤمنان (س) یک تتمه از آن داستان را اشاره کنم و بعد وارد خطبه شوم. دیگر مجال نیست بخواهیم خلاصه آن داستان و خطبه را بگوییم. گفتیم که امیرالمؤمنان (س) در یک قدمی پیروزی بودند ولی عده ای از لشکریان ایشان فریب توطئه عمر و عاص را خوردند وقتی قرآن ها را به نیزه کردند گفتند اینها راست می-گویند. اینها می گویند قرآن بین ما حکم باشد بنابراین جنگ را تمام کنیم. هر چه امیرالمؤمنان اصرار کردند که أَعِيرُونِي سَوَاعِدَكُمْ وَ جَمَاجِمَكُمْ سَاعَة یک ساعت دیگر این بازوها و جمجمه خود را در راه خدا به من ...
شریعتی: یعنی خود را به من بسپارید.
حجت الاسلام حسینی قمی: بسپارید، یک ساعت دیگر، پیروزی تمام هست. ولی متأسفانه اینها نپذیرفتند و فریب آن حیله را خوردند که قرآن به نیزه رفته بود. قرآن بین ما حاکم باشد، حکمیت را تحمیل کردند. انتخاب حکم را هم آن جلسه گفتیم حضرت ابن عباس را پیشنهاد کردند نپذیرفتند، مالک اشتر را پیشنهاد کردند نپذیرفتند ابوموسی اشعری را تحمیل کردند. حضرت فرمود ابوموسی اشعری هرب منی، از دست من فرار کرده است، با من همراهی نکرده است. نگذاشته است مردم در جهاد با من همراهی کنند. من او را بخشیدم. او را مورد عفو قرار دادم. حالا او نماینده من شود. آن را هم به حضرت تحمیل کردند. من یک فراز پایانی که باز اوج مظلومیت حضرت هست را آن جلسه هم گفتم تمام این تاریخ در منابع دست اول آمده است، کتابی به نام وقعه الصفین نصر بن مزاحم داریم که وفات او 212 هست. یعنی بیش از هزار و دویست سال پیش این کتاب را نوشته است. می-نویسد وقتی این پیشنویس حکمیت را نوشتند یک چیزی نوشتند که پس بنابراین بنا شد عمرو عاص از طرف لشکر شامی ها و ابوموسی اشعری هم از طرف لشکر امیرالمؤمنان نماینده باشند. هر دو امضاء کنند و امضاء کردند و آن داستان حذف اسم امیرالمؤمنان را هم آن جلسه گفتیم که لقب حضرت را از پیشنویس پاک کردند. این نامه را نوشتند و میان لشکریان، ... شوخی نیست جمعیت خیلی زیاد بود در بعضی از آمارها تا 70 هزار نفر لشکر امیرالمؤمنان (س) را گفتند. همین اشعث بن قیس این را برداشت و آمد میان لشکر خواند که چنین قراری شد و حرف ما بر امیرالمؤمنان تحمیل شد و به هر حال حضرت پذیرفت و بنا شد ابوموسی اشعری و عمرو عاص بنشینند و حکم باشند. ببینید همین روز اول یعنی هنوز حکم ها نیامدند ننشستند داستان حکمیت خیلی طول کشید، در خود این پیشنویس قرارداد نوشتند که اینها تا یک سال فرصت دارند که گفتگو کنند اگر فرصت کم بود دوباره تمدید کنند. اشعث بن قیس آمد خواند که این قرار شد. عده ای از یاران خود حضرت فریاد زدند که نه ما اصلاً بیخود کردیم حکمیت چیست؟ از این جا شروع شد، لا حکم الا لله لالک یا علی و لا لمعاویه. نه نه چه کسی گفته است؟ شما خود تحمیل کردید، شما جنگ را متوقف کردید. این را خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. بعضی ها تصور می کنند مخالفت یاران حضرت با قصه حکمیت بعد از این بود که نتیجه بدی داد. یعنی عمرو عاص کلاه سر ابوموسی اشعری گذاشت. در پایان معروف هست نتیجه حکمیت این شد که عمرو عاص به ابوموسی اشعری یک احترام های ساختگی که نه شما اول بگویید هر چه شما بعد از ده ها جلسه ... ابوموسی گفت من راه حل را این می دانم که ما علی و معاویه را برکنار کنیم بعد مردم هر چه خواستند. ما هر دو برکنار می کنیم. مردم بنشینند یک کسی را انتخاب کنند. عمرو عاص گفت خیلی خوب. تو اعلام کن. تا اعلام کرد دیدید که نماینده علی بن ابیطالب علی را برکنار کرد. ولی من نماینده لشکر شامی ها هستم من معاویه را تثبیت می کنم. علی برکنار درست است، ولی معاویه تثبیت شد. یک کلاه بزرگی سر ابوموسی اشعری گذاشت و حکمیت این جوری تمام شد. بعضی ها فکر می کنند این داستانی که اینها آمدند گفتند آقا ما اشتباه کردیم، ما باید توبه کنیم، ما لا حکم الا لله لا لک یا علی بعد از این رسوایی پیش آمد، نه نه.
شریعتی: زمان همان پیشنویس بوده است.
حجت الاسلام حسینی قمی: هنوز دارند می گردانند که آقا کار به این جا رسید لشکری ها گفتند نه اصلاً معنا ندارد که برای چه ما حکمیت را بپذیریم.
شریعتی: و این جا بود که خوارج متولد شدند.
حجت الاسلام حسینی قمی: پیدا شدند، متولد شدند. گفتند نه قَدْ بَانَ لَنَا زَلَلُنَا وَ خَطَؤُنَا فَرَجَعْنَا إِلَى اللَّهِ وَ تُبْنَا. اصلاً اشتباه کردیم حکمیت را پذیرفتیم. پذیرش حکمیت کفر هست. لا حکم الا لله. معنا ندارد این دو نفر بنشینند و حکم کنند. باید خدا حکم کند. حکم برای خدا هست. حق خدا هست. به امیرالمؤمنان هم گفتند آقا ما توبه کردیم. فَارْجِعْ أَنْتَ يَا عَلِيُّ كَمَا رَجَعْنَا وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُبْنَا، تو هم توبه کن. امیرالمؤمنان فرمود وَيْحَكُمْ أَ بَعْدَ الرِّضَا وَ الْمِيثَاقِ وَ الْعَهْدِ شما تحمیل کردید نشستید قرار نوشتیم. عرض کردم هنوز آثار آن رسوایی هنوز معلوم نشده است. قرار نوشتیم. ما زیر قرار خود بزنیم. نه من حاضر نیستم.
شریعتی: تا این جا حضرت با چند دسته همراه بودند. یکی سپاه شام بود و معاویه و عمرو عاص. یکی اینها که حکمیت را تحمیل کردند. یکی هم حالا خوارج.
حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی با آنها با سپاه شام همراه بودند به این معنا که تسلیم این یاران نادان خود شدند. یعنی مجبور شدند جنگ را متوقف کنند. جنگ سه جا تحمیل شد. پایان جنگ را تحمیل کردند. پذیرش حکمیت را تحمیل کردند. انتخاب حکم را هم تحمیل کردند. حالا که انتخاب حکم تمام شده است می گویند ما اشتباه کردیم، ما کافر هستیم. پذیرش حکمیت کفر هست. ما کافر هستیم توبه کردیم، شما هم توبه کنید. آقا فرمود شما عهدنامه نوشتید اصلاً کفرش پذیرش حکمیت، چون ما در قرارداد نوشتیم، نوشتیم اینها بر طبق کتاب خدا حکم کنند. لا حکم الا لله. خب باشد لا حکم الا لله. اینها هم باید بر اساس قرآن حکم کنند. کفر نیست، گفتند نه آقا ما کافر شدیم، ما توبه می-کنیم شما هم باید توبه کنید. حضرت فرمودند این کفر نیست من چه توبه ای کنم؟ جالب هست باز من این نکته را بعید می دانم عزیزان شنیده باشند این هم از مظلومیت های عجیب امیرالمؤمنان (س) هست. حضرت برای این که این قائله ختم شود دوباره یک دعوایی درست نشود نزاعی نشود گفتند آقا باید توبه کنید. حضرت فرمود استغفر الله من کل ذنب. نفرمودند این گناه هست، این کفر هست، استعفر الله من کل ذنب. مگر در حالات رسول خدا نیست پیامبر  لَا يَقُومُ مِنْ مَجْلِسٍ وَ إِن‏ قلّ از یک جلسه بلند نمی شدند ولو جلسه کوتاه، مگر این که 25 مرتبه استغفر الله ربی و اتوب الیه می گفتند. استغفر الله گفتن که اشکال ندارد. گفتند آقا باید توبه کنید. فرمود استغفر الله من کل ذنب. تمام شد. اینها راضی شدند. گفتند درست شد امیرالمؤمنان توبه کرد برویم دیگر دعوا تمام. این اشعث بن قیس که عرض کردیم از سران منافقین هست که به قول همین وقعه الصفین تاریخ جنگ صفین می نویسد تمام فسادها در این جنگ به گردن این هست این آمد گفت نه. نه آقا شما چه گفتید؟ گفتید استغفر الله من کل ذنب. نه بگویید این گناه. بگویید این حکمیت کفر هست من از این کفر دارم توبه می کنم. حضرت طوری کرد که یک جوری قضیه تمام شود این گفت نه آقا باید همین جوری بگویید. حضرت فرمود نه این کفر نیست. من کافر نشدم که توبه کنم. گفتند شما کافر هستید و قبول ندارید کافر هستید خوارج نهروان از این جا پیش آمد. یک کمی فضا به خاطر این ظلم هایی که به یاران کردن تلخ شد بگذارید من یک داستانی بگویم یک مقدار فضا شیرین شود بعد خطبه را بخوانم. اگر عزیزان جلسه قبل را گوش کرده باشند واقعاً هم باید خون گریه کنیم. حالا از این طرف هم بگویم که غصه نخورید. بله بودند یاران خوب کم بودند. همان حدیثی که از امام صادق خواندیم فرمود ما کان جدی علی بن ابیطالب یقاتل بالعراق و ما کانوا معه خمسون رجلا. 50 نفر نداشت. ولی این 50 تا یکی از آنها به ده ها هزار ...
شریعتی: کار یک لشکر می کرد.
حجت الاسلام حسینی قمی: حالا داستانی بگویم خیلی داستان جالبی هست. عزیزان داستان را عنایت کنند. یک کم دل آنها روشن شود این غصه های آنها برطرف شود. این داستان در یکی از منابع نسبتاً قدیمی ما هست ما کتابی به نام ارشاد القلوب داریم. مال مرحوم دیلمی که مال همین دیلم گیلان هست. این مرد بزرگ هم فقیه بوده است، هم محدث بوده است. شاگرد شهید اول هم هست. استاد بزرگانی بوده است ابن فهد حلی یک شخصیت بسیار ممتازی هست. دیلمی صاحب کتاب ارشاد القلوب. یاد کنم خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بروجردی همیشه به مبلغین سفارش می کردند که حتماً ارشاد القلوب را موقع تبلیغ همراه خود ببرید. سفارش ایشان بود. این داستان را ایشان نقل کردند. عظمت یکی از یاران امیرالمؤمنان (س) مشخص می شود. آن یار کیست؟ عمر بن حمق خزایی، این بزرگوار شخصیتی هست که آن جلسه عرض کردیم در برابر این منافق هایی که پایان جنگ را به حضرت تحمیل کردند آمد یک جمله ای گفت که آدم لذت می برد. باید تابلو کنیم. گفت یا امیرالمؤمنین لَيْسَ لَنَا مَعَكَ رَأْي‏، ما چه کسی باشیم در مقابل شما رأی و نظر داشته باشیم. هر چه شما می-گویید. جنگ را تمام کنیم، ادامه بدهیم، لَيْسَ لَنَا مَعَكَ رَأْي. در آن داستان دیگر هم عرض کردیم آمد به امیرالمؤمنان چه قدر این جمله قشنگ هست، آقای شریعتی باور کنید من گاهی جمله عمرو بن حمق را با خود در حالات مختلف زمزمه می کنم. به امیرالمؤمنان عرض کرد آقا نَقْبَلُ عِظَتَكَ وَ نَتَأَدَّبُ بِأَدَبِكَ، آقا ما را ادب کردید، ما ادب شدیم، موعظه کردید ما موعظه شما را می پذیریم. آن وقت در ارشاد القلوب دیلمی این داستان آمده است، رسول خدا یک وقتی یک عده از یاران خود را برای یک جنگی فرستادند فرمودند حواس شما باشد فلان ساعت در فلان شب به فلان نقطه می رسید که راه را گم می کنید. ولی به یک کسی رجلٍ فاضلٍ خیرا فی شأنه، به یک آدمی برخورد می کنید که آدم خوبی هست از او کمک بخواهید و سلام من هم به او برسانید و به او بگویید که من در مدینه ظهور کردم. هنوز خبر ندارد که ما در مدینه اسلام را علنی کردیم و گفتیم و مدینه آمدیم. این یاران حضرت آمدند اتفاقاً همان حادثه برای آنها پیش آمد و یک شبی راه را گم کردند و به یک شخصی که اوصاف او را پیامبر فرموده بود برخورد کردند. گفتند که می شود ما را راهنمایی کنید؟ گفت من به یک شرط شما را راهنمایی می کنم. اول باید بیایید در خانه من، من یک گوسفندی قربانی می کنم مهمان من باشید من راه را نشان شما می دهم. بعد سؤال کرد که رسول خدا، چون وعده پیامبر در کتاب های آسمانی بود، اینها منتظر بودند. گفتند بله اتفاقاً پیامبر سلام تو را هم رساند. بلند شد مدینه آمد خدمت رسول خدا و اسلام آورد. این عمرو بن حمق خزایی بود. مدتی گذشت رسول خدا به او گفت برگرد همان شهری که خود بودی. خیلی داستان جالبی هست و نکات زیادی هم دارد. در مدینه محضر پیامبر اسلام آورد رسول خدا به عمرو بن حمق فرمود که حالا به همان شهر خود برگرد در کوفه وقتی برادر من اذا جاء اخی علی بن ابیطالب الکوفه، وقتی برادر من علی بن ابیطالب به کوفه آمد تو آن جا او را یاری کن و کمک کن. این از مدینه به کوفه آمد تا دوران خلافت امیرالمؤمنان (س) شد. یک روزی امیرالمؤمنان (س) نشسته بودند به او فرمودند که یک داستانی می خواهم برای تو بگویم. نمونه های آن مکرر هست اگر یاد شما باید یک بار از ابن ابی الحدید هم خواندیم. امیرالمؤمنان (س) بارها در نهج البلاغه و جاهای دیگر فرمود، فرمود من راه های آسمان را از راه های زمین بهتر می دانم هر چه می خواهید از من بپرسید. در خطبه 93 سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏ قسم جلاله یاد کرد فرمود به خدا قسم لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَة نه حوادث دو روز دیگر و دو ماه دیگر و دو سال دیگر و ده سال دیگر، حوادث امروز تا قیامت، از من بپرسید من به شما می گویم. که ابن ابی الحدید این عالم اهل سنت به مناسبت این خطبه 93 ده ها نمونه از علم غیب امیرالمؤمنان را در شهر نهج البلاغه خود آورده است. مگر امیرالمؤمنان نگفت هر چه می خواهید از من بپرسید. ده ها مورد از علوم غیب امیرالمؤمنان را به میثم تمار خبر داد تو چه جوری به شهادت می رسی. مفصل به میثم تمار خبر داد که چه جوری به شهادت می رسی. خیلی از یاران خود را. از جمله به عمرو بن حمق خزایی داستان شهادت او را جزئیات آن را بیان کرد. باز عزیزان تکرار می کنم اگر خواستید منابع اهل سنت ببینید ابن ابی الحدید ذیل خطبه 93 نگاه کنید یا وقعه الصفین نصر بن مزاحم مال 1200 سال پیش این داستان آن جا آمده است. جزئیات شهادت او را و چه قدر زیبا و چه شخصیتی. حضرت به او فرمود که بعد از شهادت من دنبال تو می آیند. می خواهند تو را دستگیر کنند و تو را به شهادت برسانند. تو از کوفه به طرف موصل برو. وقتی به طرف موصل می روی به یک مرد، تمر برجل نصرانی، به یک مرد نصرانی برخورد می کنی که زمین گیر هست. از پا دیگر عاجز هست. تو از او آب می خواهی، او به تو آب می دهد. او را به اسلام دعوت کن و اسلام می آورد مر یدک علی رکعتین، فرمود وقتی این نصرانی اسلام آورد یک دستی به پاهای او بکش دست تو شفا هست او راه می افتد. این را همراه خود ببر. در مسیر باز به یک کس دیگر برخورد می کنی محجوب هست، او نابینا هست، چشم ندارد. یک دست هم به چشم او بکش او هم شفا پیدا می کند. عمرو بن حمق امیرالمؤمنان دارند برای او پیش بینی می کنند که دست تو شفا هست. پای این آقا راه می افتد، چشم این آقا شفا. ولی این دو نفر را همراه خود نگه دار. برای چه؟ فرمود این دو نفر به درد تو می خورند. روزی که سر از بدن تو جدا می کنند و لشکریان شام تو را پیدا می کنند و شهید می کنند این دو نفر بدن تو را در خاک می سپارند. فرمود به خاطر اخلاصی که در ولایت من داری تو را شهید خواهند کرد. بعد فرمود در ادامه مسیر هم به یک دیری می رسی و در آن دیر یک کسی هست که ایمان به حضرت مسیح داشته است او را هم دعوت به اسلام کن او هم ایمان می آورد در این مسیری که حرکت می کنی این چند نفر ... خیلی جالب هست فرمود وقتی آن جا رسیدی فَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ الَّذِي عَلَّمْتُك‏ إِيَّاه‏ آن اسم اعظمی که من یاد تو دادم بخوان به هر کجا هر چه بخواهی برای تو فراهم می شود. یعنی عمرو بن حمق این یار تسلیم امیرالمؤمنان، این یار خالص خالص دست او شفا شده است حضرت از آینده او خبر می دهند، اسم اعظم یاد او دادند. به هر حال سپاهیان شام آمدند او را پیدا کردند و به شهادت رساندند. همان دو نفر بدن او را دفن کردند. سر او چه؟ امیرالمؤمنان (س) فرمود سر تو را بر نیزه می زنند و به شام می برند و سر تو أَوَّلُ رَأْسٍ يُشْهَرُ فِي الْإِسْلَام‏، اول سری که در اسلام از بدن جدا می کنند به نیزه می زنند و به شام می برند سر تو هست. شهر به شهر می برند. اول سری که از بدن جدا شد و به نیزه به شام بردند فرمود سر تو هست. تا این جمله را امیرالمؤمنان (س) فرمودند اشک ایشان جاری شد و به گریه افتادند. یاد یک داستانی افتادند. فرمودند بنفسی، جانم به فدای رَيْحَانَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِهِ وَ قُرَّةُ عَيْنِه‏ میوه دل پیامبر، ریحانه پیامبر، نور چشم پیامبر، فرزندم حسین که سر او را هم بعداً به نیزه می زنند و شهر به شهر ولی اول سر مال همین جناب عمرو بن حمق هست. یعنی شخصیتی که دست او برکت هست، شخصیتی که امام تمام مراحل شهادت او را بیان کردند، شخصیتی که این جور تسلیم، این جور یارانی هم امیرالمؤمنان (س) ... و جالب هست این هم اشاره کنم خیلی مهم هست عزیزان یاد آنها باشد یک روایتی از آقا موسی بن جعفر (س) گاهی ما به آن اشاره کردیم حضرت فرمود فردای قیامت منادی ندا می دهد در غوغای محشر، خلق اول و آخر، أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّه‏، اصحاب خاص پیامبر چهار نفر هستند. فقط چهار نفر اجازه دارند جواب بدهند. أَيْنَ حَوَارِيُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب‏، حواری یعنی اصحاب خاص خاص، درجه یک یک. چهار نفر، یکی همین عمرو بن حمق خزایی هست. جزء حواریون امیرالمؤمنان (س) هست. حالا برویم سراغ اصل خطبه 35 نهج البلاغه. پس این خطبه را حضرت چه زمانی ایراد فرمودند؟ بعد از این واقعه تلخی که پیش آمد. واقعه از این تلخ تر من گمان می کنم در زندگی 5 ساله امیرالمؤمنان (س) در داستان خلافت مصیبتی سنگین تر از داستان صفین، پایان تلخ جنگ با شامیان و تحمیل حکمیت بر حضرت به گمان من تلخ تر از این در زندگی امیرالمؤمنان نبود. خیلی عجیب هست، آن هفته خواندیم، این هفته هم اشاره کردیم. به یاران خود فرمود یک ساعت دیگر مهلت بدهید ما پیروز هستیم. یک ساعت را با امیرالمؤمنان همراهی نکردند. شاید غمی سنگین-تر از این پایان تلخ صفین و مخصوصاً تحمیل حکمیت، مخصوصاً تحمیل ابوموسی بعد هم الان گفتیم خود آنها گفتند آقا حکمیت را بپذیر بعد هم تحمیل کردند که آقا کافر هستید توبه کنید. بعد هم حضرت می خواهد با یک استغفر الله رد کند و تمام کند می-گویند نه صاف بگو من کافر هستم و از کفر خود توبه می کنم. به گمان من این سنگین ترین غم 5 ساله امیرالمؤمنان هست. آن وقت در این سنگین ترین غم حضرت می خواهد خطبه بخواند، در این سنگین ترین غم چه می گوید. الْحَمْدُ لِلَّهِ و إِنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ وَ الْحَدَثِ الْجَلِيل‏ ولو این غم خیلی سنگین بود ولی الحمد لله ما راضی هستیم. شخصیتی مثل امیرالمؤمنان قریب 70 هزار سپاه را بردارد از کوفه تا صفین قریب هزار کیلومتر راه بیایند 3 ماه اینها را دعوت کنند، بعد از 3 ماه جنگ شروع شود بعد شب لیله الحریر، آن شب سخت، یک قدمی پیروزی یاران نادان فریب حیله عمرو عاص را بخورند جنگ را متوقف کنند، بعد حکمیت را تحمیل کنند، بعد به حضرت بگویند نماینده شما را هم ما باید بگویید بعد اسم امیرالمؤمنین هم نباید در پیشنویس باشد بعد هم بگویند تو کافر شدی توبه کن. از این غم بالاتر برای یک شخصیتی مثل امیرالمؤمنان قابل فرض هست. اصلاً ما یک چنین غصه هایی در زندگی خود داریم؟ آن وقت وقتی می خواهد از این غصه خطبه بخواند الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ وَ الْحَدَثِ الْجَلِيل‏، حمد خدا را می گوید. نگفتم در خطبه 114 معیار حمد، حمد در بلا هست. نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى‏، یعنی معیار باید بلا باشد، اگر در بلا الحمد لله گفتید هنر کردید. در غرق نعمت هستید الحمد لله می-گویید این که هنر نیست. الحمد لله وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ [وَحْدَهُ‏] لَا شَرِيكَ لَهُ لَيْسَ مَعَهُ إِلَهٌ غَيْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَة، دارند یاران خود را سرزنش می کنند. فرمود با کسی مخالفت کردید اولاً خیرخواه شما بود. دو دلسوز شما بود، 3 ـ عالم بود همه چیز را می دانست. 4 ـ تجربه داشت. مخالفت با کسی که النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَة همه آن حسرت هست. ندامت هست. پشیمانی هست که سنگین ترین پشیمانی و ندامت برای یاران حضرت پیش آمد. وَ قَدْ كُنْتُ أَمَرْتُكُمْ فِي هَذِهِ الْحُكُومَةِ أَمْرِي‏، گفتم به شما حکمیت را نپذیرید. نَخَلْتُ لَكُمْ مَخْزُونَ رَأْيِي، رأی خالصانه خود را به شما گفتم. لَوْ كَانَ يُطَاعُ، کاش شما می پذیرفتید. فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُخَالِفِينَ الْجُفَاةِ، یک وقت آدم با یک نظریه مخالف هست می گوید من نظر خود را می-گویم مخالف هستم شما مخالفین الجفاۀ مخالفت خشن، ظالمانه، ستمگرانه، وَ الْمُنَابِذِينَ الْعُصَاةِ، این جوری با من مخالفت کردید. این جور با من برخورد کردید. امیرالمؤمنان در این خطبه گلایه می کنند. آن وقت ادامه این کلام خطبه 121 نهج البلاغه هست. فرمود هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الْعُقْدَة، کسی که حرف من، تصمیم خیرخواهانه من را نپذیرد آن وقت نتیجه آن همین می-شود. أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ، به خدا قسم اگر به حرف من گوش می کردید جهاد سخت هست، حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي جَعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً، پایان آن خیر بود. اگر این را از من پذیرفته بودید لَكَانَتِ الْوُثْقَى، همه چیز به خوبی پیش می رفت. وَ لَكِنْ بِمَنْ وَ إِلَى مَنْ، من با چه کسی باید می جنگیدم، چه کسی با من همراهی می کرد. أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ، من می-خواستم دردهای خود را با شما درمان کنم. وَ أَنْتُمْ دَائِي، شما درد من هستید. اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ، خدایا آنها که می خواستند این درد سخت را درمان کنند دیگر خسته شدند. اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ، پزشک ها از این درد خسته شدند. بعد یک عبارتی دارد ببینید معیار شیعه امیرالمؤمنان این هست. فرمود أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَى الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوه‏ کجا هستند آنهایی که در صدر اسلام، اسلام را پذیرفتند. وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ، قرآن را خواندند، نه فقط قرائت، احکموه، قرآن شناختند و به کار بستند. وَ هِيجُوا إِلَى الْجِهَادِ، وقتی به آنها می گفتند جهاد بروید فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلَادِهَا، یک شتر ماده چه طور به بچه خود علاقه دارد، این جوری دنبال جهاد می رفتند. خود حضرت فرمود شما از جنگ خسته شدید. احببتم البقاء، می خواهید خود را نگهدارید، فرمود آنها کجا رفتند؟ وَ سَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا، آنهایی که غلاف شمشیر را دور می انداختند. می گفتند در جنگ دیگر غلاف معنا ندارد. وَ أَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً بَعْضٌ هَلَكَ وَ بَعْضٌ نَجَا لَا يُبَشَّرُونَ بِالْأَحْيَاءِ، اگر از جهاد بر می گشتند از زنده برگشتن آنها برای آنها بشارتی نبود. ناراحت بودند چرا ما به شهادت نرسیدیم. وَ لَا يُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَى، یارانی که به شهادت می رسیدند تسلیت نمی گفتند چون در آستانه 22 بهمن هستیم یاد عزیزان هست زمان انقلاب از آن اول این بحث تبریک و تسلیت از آن وقت رسم شد. شهدایی که در دوران انقلاب اسلامی شهید می شدند از همان موقع رسم بود تابلو تبریک می زدند. اگر ما خطبه 121 نهج البلاغه را ببینیم فقط تبریک. حضرت می فرمود کجا رفتند آنهایی که وَ لَا يُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَی، تسلیت نمی گفتند. از جبهه بر می گشت زنده برگشتن بشارت نداشت. حالا این جهاد آنها، ایمان آنها چه؟ مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ، فرمود آنها کسانی بودند صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ، از بس شب زنده داری کرده بودند رنگ چهره آنها تغییر کرده بود. عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِينَ، چهره، چهره خاشع بود. ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، از بس دعا خوانده بودند لب های آنها خشک شده بود. از بس روزه گرفته بودند خُمْصُ الْبُطُونِ دائم الصوم بودند. بدن های آنها لاغر شده بود. مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ، از بس گریه کرده بودند چشم-های آنها آسیب دیده بود. همین عمرو بن حمق که دست او معجزه شده است و اسم اعظم یاد گرفته است و آن جور به شهادت می-رسد، خدا شاهد هست گاهی من فکر می کنم در یک برنامه چه گفتیم، اگر همین یک خط بود برای امروز کافی بود. این که امیرالمؤمنان می فرماید کسانی که از زندگی آنها بشارت نبوده است که زنده بر می گشتند در شهادت آنها تسلیت نبود، این ویژگی های ایمانی آنها، از بس شب زنده داری کردند رنگ آنها تغییر کرده است. همین عمرو بن حمق وقتی به شهادت رسید، عزیزان همین تاریخ را ببینند وقتی به شهادت رسید سر او را از بدن جدا کردند. بدن او را آن دو نفر که تازه مسلمان شدند دفن کردند سر را به شام بردند. قبل از این که به شام ببرند در خانه خود او بردند. همسری داشت، فرزندانی داشت، اینها مدت ها منتظر بودند که این بیاید. مدتی زندگی فراری و مخفی داشت. یک مرتبه همسر او دید در می زنند، بچه ها فکر کردند که پدر آمده است. هر صدایی که ز در می آید به گمانش که پدر می آید. تا بچه ها رفتند در را باز کردند خانم او دم در آمد سر بریده عمرو را جلوی خانواده این شهید انداختند. مأمورین گفته بودند ببینید خانم او چه می گوید؟ عکس العمل او چیست؟ این خانم یک نگاهی به این سر کرد گفت می شود یک پیام از طرف من برای معاویه ببرید بگویید شما کسی را کشتید که من همسر او بودم و از همه اسرار زندگی او خبر داشتم در طول زندگی مشترک نشد شب او یک شب بدون شب زنده داری و عبادت و نماز شب باشد. شب ها برای خود بستر پهن نمی کرد. نشد یک روز سر سفره غذا بنشیند، سر سفره افطار می نشست. یک روز سر سفره ناهار ننشست. سر سفره افطار نشست. اینها یاران امیرالمؤمنان بودند. اینها شیعه امیرالمؤمنان بودند. وقتی آدم این ویزگی های اینها را می بیند آن تسلیم آنها در برابر امام لیس لنا معک رأی. نقبل عظتک، نتأدب بادبک، آن هم آن پایان شهادت آنها، این هم گزارشی که همسر آنها می دهند. اینها شیعه امیرالمؤمنین هستند.
شریعتی: چه کسی بود یک وقت قصه آن را خود شما گفتید محمد بن مسلم بود دادگاه رفته بودند گریه می کردند جعفریان، فاطمیون، ما کجا؟
حجت الاسلام حسینی قمی: اصلاً ما کجا. محمد بن مسلم وقتی آن قاضی به او گفت جعفری مذهب گریه کرد. گفت به ما نَسَبْتَنَا إِلَى أَقْوَامٍ، به ما جعفری مذهب می گویید معلوم نیست که آقا راضی باشد. ما کجا؟ آنها کجا؟ حضرت فرمود أُولَئِكَ إِخْوَانِي، اینها برادرهای من بودند. الذَّاهِبُونَ فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ، حق هست که ما تشنه دیدار آنها باشیم. وَ نَعَضَّ الْأَيْدِي عَلَى فِرَاقِهِمْ، دست خود را بگزیم به خاطر از دست دادن این. از این جا به خطبه 182 منتقل شدم، حضرت اسم این یاران را نام بعضی از این یاران را بالای منبر می بردند بلند بلند گریه می کردند. خطبه 182 أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَق‏ کجا رفتند؟ اینها برادر من بودند. اینها که مسیر حق را رفتند. أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِم‏. این خطبه مال روزهای آخر عمر هست. دیگر حضرت امیرالمؤمنین (س) بعد از صفین زمان زیادی عمر نکردند. بعد از درگیری نهروان آماده نبرد دوم بودند که به شهادت رسیدند. بالای منبر گریه می کردند برادران من کجا هستند؟ عمار کجا هست؟ ابن التیهان که اسم آن مالک هست، أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ، اینها کجا رفتند؟ اینها را من دیگر ندارم. أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِم چه کسانی بودند؟ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ، برای شهادت پیمان بستند. وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَة، آنهایی که سرهای آنها را از بدن آنها جدا کردند و برای فاسدها و فاجرها بردند. سید رضی می نویسد حضرت نام اینها را می بردند ثُمَّ ضَرَبَ ع بِيَدِهِ [إِلَى‏] عَلَى لِحْيَتِه‏، دست خود را به محاسن خود زدند و بلند بلند فَأَطَالَ الْبُكَاء، طولانی گریه کردند. این کنز العمال یکی از منابع اهل سنت هست. این می نویسد امیرالمؤمنان یک جوری گریه می کرد محاسن حضرت پر از اشک می شد. یک دستی که به محاسن می زدند اشک محاسن حضرت به بدن اینهایی می پاشید که پای منبر حضرت بودند. من از بینندگان سؤال می کنم در طول عمر خود پیش آمده است آدم یک جوری گریه کند تمام محاسن پر اشک شود. دستی به محاسن بزند اشک به پایین بپاشد. ثُمَّ ضَرَبَ ع بِيَدِهِ [إِلَى‏] عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ فَأَطَالَ الْبُكَاءَ ثُمَّ قَالَ ع [أَوْهِ‏] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِي‏ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآن‏، آنهایی که قرآن را خواندند، فَأَحْكَمُوه‏، شیعه امیرالمؤمنان این هست نه فقط تلاوت، أَحْكَمُوه فهمیدند به کار بستند. تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوه‏، در واجبات تدبر کردند، واجبات را اقامه کردند. أَحْيَوُا السُّنَّةَ، سنت را زنده کردند. أَمَاتُوا الْبِدْعَة، بدعت را می راندند. حضرت 6 تا ویژگی می گوید. معیار شیعه شاخص نگاه امیرالمؤمنان این هست. 1 ـ قرآن را تلاوت کردند، نه فقط تلاوت به کار بستند. 2 ـ در واجبات تدبر کردند. اقامه کردند. نماز را اقامه کردند. واجبات را اقامه کردند. سنت را زنده کردند. 3 ـ أَمَاتُوا الْبِدْعَة، با بدعت ها مخالفت کردند. دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وقتی جهاد می گفتند پر در می آوردند. وَ وَثِقُوا این از همه مهم-تر هست. این اگر باشد آنها پیدا می شود. وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوه‏ به رهبر خود، به امام خود، به ولی خدا، به حجت خدا، وثقوا، وثقوا یعنی چه؟ یعنی به رهبر خود اطمینان داشتند. فاتبعوه تسلیم امام خود بودند. نه آن کسانی که وسط جنگ، جنگ را به هم زدند.
شریعتی: مثل عمرو بن حمق که گفت در برابر رأی تو رأی و نظری ندارم. هم تاریخ خواندیم و هم عبارت های آن را مرور کردیم و هم از مظلومیت امیرالمؤمنین شنیدیم و ان شاءالله که بتوانیم نزدیک شویم به شعاعی از حمق و عمرو بن حمق ها.
حجت الاسلام حسینی قمی: این داستان انداختن سر عمرو بن حمق مقابل زن و فرزند او، در خانه او را زدند که عرض کردم یادم رفت بگویم آدم یادش می آید دقیقاً مثل این جنایاتی که امروز صهیونیست ها دارند انجام می دهند. و متأسفانه من در یک جلسه ای هم گفتم اینها کاری کردند که دیگر دنیا در برابر آمار شهادت مردم مظلوم غزه دیگر عکس العملی نشان ندهد. خیلی حساسیتی نداشته باشد. یک روز گفتند صد تا، بعد گفتند هزار تا، بعد گفتند ده هزار تا. 27 هزار، 28 هزار، اصلاً دیگر عکس العمل نشان ندهد. یک کاری کردند و من واقعاً با کمال شرمندگی باید عرض کنم. این شرم و ننگ بر عالم اسلام، بر 52 کشور اسلامی، که تماشاگر هستند و اینها که مرد نبرد با صهیونیست ها نیستند ما هم توقع نداریم اینها با صهیونیست ها بجنگند ننگ بر اینها که آخر باید آفریقای جنوبی در دادگاه لاحه از صهیونیست ها شکایت کند. یعنی اینها جرأت یک شکایت حقوقی علیه صهیونیست ها را نداشتند. 52 کشور اسلامی ساکت شدند آفریقای جنوبی از اینها شکایت کند. و حالا من همین جا اشاره کنم که چه قدر ما باید قدر 22 بهمن را بدانیم. قدر امام را بدانیم. امامی که به ملت ما، به مردم ما عزت داد. و الا ما هم یکی از همان 52 کشور بودیم. امام بود که این عزت را به مردم ما داد. که از روز اول
شریعتی: که راحت می توانیم از مظلوم دفاع کنیم.
حجت الاسلام حسینی قمی: ان شاءالله برسیم به آن جایی که امیرالمؤمنان از ما انتظار دارد.
شریعتی: ان شاءالله قرار ما فردا راهپیمایی 22 بهمن ان شاءالله در سراسر کشور و امیدوار هستم باز دنیا مات و مبهوت حضور مردم باشد. و ان شاءالله مسئولین عزیز ما قدر این مردم را بیشتر بدانند. صفحه 576 قرار امروز ما هست. آیات نورانی سوره مدثر را امروز دوستان ما تلاوت خواهند کرد. بعد از تلاوت آیات در لحظات پایانی همراه شما و در کنار شما هستیم.
صفحه576 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. چه قدر خوب هست در این روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و سالگرد شکوهمند آن یاد کنیم از امام عزیز ما، از همه شهدای انقلاب اسلامی، شهدای دفاع مقدس، از شهدای مدافع سلامت، از شهدای مدافع امنیت، مدافع حرم، و ان شاءالله روح همه آنها شاد باشد و با سیدالشهدا محشور باشند. حاج آقا دعا بفرمایید و بعد خداحافظی بفرماییم.