حجت الاسلام پناهیان
تاریخ:02/11/1402
شریعتی: انشاءالله. این هفتهها راجع به شهادت داریم صحبت میکنیم و از یک منظری نو نگاهی متفاوت به مقوله شهادت، این فیض عظیم میپردازیم. نکتههای خیلی خوب را هم انصافاً در این هفتهها شنیدیم و بسیار لطیف و مؤثر. چرا انقدر تأکید شده بر زنده نگه داشتن یاد شهداء؟ مثلاً در فرمایشات حضرت آقا هست که زنده نگه داشتن نام و یاد شهداء کمتر از شهادت نیست. یا ایشان تعبیر به جهاد کردند. صرف و نکته آن چیست؟
حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع خیلی مهمی است. آنچه که از دین برای ما باقی مانده است، به برکت یاد سیدالشهداء است. در واقع این یادی که از اباعبدالله الحسین، عاشورا، محرم، مراسمی که داریم که واقعاً تماماً دین ما به آن وابسته است
شریعتی: که امام فرمود: محرم و صفر را زنده نگه دارید که هر چه داریم از محرم و صفر است.
حجت الاسلام پناهیان: دقیقاً. و حتی فرمودند که 1400 سال است که این روزهها و منبرها اسلام را حفظ کرده است. بعد فرمودند منبرها را هم روضهها حفظ کردند. یعنی منبریها فکر نکنند که دارند یک کار ویژهای میکنند. ما سر سفره همان یاد شهیدان، یا سیدالشهداء نشستهایم. بله، این نکات فراوان هست و آن فرمایشاتی هم که فرمودید خیلی مهم است. من چند تا دلیل عرض بکنم برای اینکه چرا باید یاد شهیدان را زنده نگه داریم. در اوج قله شهادت هم شهیدان کربلا و سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (ع). مقدمتاً یک نکتهای را بگویم. بعضیها یک سلیقهای دارند. میگویند فقط یاد سیدالشهداء. از شهداء حرف نزنید. ما فقط برای امام حسین سینه میزنیم. خب این خیلی سلیقه غلطی هست. ما میگوییم سلم لمن سالمکم، ما فقط با شما آشتی نیستیم، ما با هر کسی با شما آشتی است، طرف شما است، طرف آن هم هستیم. جدای از آن در روایات آمده هر کسی برای مظلومیت هر یک از شیعیان اشک بریزد، مانند این است که برای مظلومیت سیدالشهداء اشک ریخته است. لذا خیلی طبیعی است که یادی از شهیدان هم در مجالس سیدالشهداء بشود. بعضی از نوحهها این ادب را نسبت به شهیدان دارند و این در واقع محبت حقیقی به امام حسین را نشان میدهد. ولی بعضیها از این ماجراها خبر ندارند، فکر میکنند احترام امام حسین را حفظ کردند که بگویند فقط امام حسین و دیگر ما برای کس دیگر، حرفی، شعاری، سینهای نمیزنیم که حرف کاملاً غلطی هست. جدای از این دلایل متعددی را میشود ذکر کرد ولی باز قبل از آنی که من این دلایل را بگویم، در مقابل این سؤال و فرمایش شما خبر داشته باشیم، کسانی هستند، جریاناتی در جهان هستند، حتی در جوامع شیعی که دشمنی دارند با یاد شهیدان و یاد سیدالشهداء. نمیدانم صهیونیستها چقدر در کشور آذربایجان نفوذ دارند. آنجا عاشورا بچهها را حتی به تفریح میبرند که مبادا در مجالش عزاداری شرکت کنند. و دارند فضا را میبرند به سمت حتی ممنوعیت عزاداری بر اباعبدالله الحسین (ع) تا منصرف شود. اینجا یک نمونه برجسته است. یا آن جریان وهابیت دستنشانده انگلیس، میدانید که چقدر با عزاداری سیدالشهداء مخالفت میکنند در حالی که برادران اهل سنت در طول تاریخ سنت عزاداری برای سیدالشهداء را داشتهاند ولی از آن زمانی که پای انگلیس خبیث در منطقه باز میشود، میآید این را مورد توجه قرار میدهد که بخواهد عزاداری سیدالشهداء را از بین ببرد. چندین بار هم ایادی انگلیس بعد از جریان انقراض امپراطوری عثمانی، به کربلا حمله کردند. همان جریانی که زیارتگاه بقیع را با خاک یکسان کرد. اینها کار برادران اهل سنت نیست. در طول تاریخ، اهل سنت هم به بچههای اباعبدالله الحسین احترام میگذاشتند. اصلاً عزاداری بر شهیدان سیره خود پیغمبر اکرم بوده است. جعفر طیار وقتی به شهادت رسید، خانواده ایشان ناله میزدند. بعضی از اصحاب پیغمبر گفتند که نه، برای رفتگان نباید اینطور ضجه زد. رسول خدا فرمود: نه، برای کسی مثل جعفر باید همینطور گریه کرد و بعد دستور دادند که در این چند روز که اینها عزاداری میکنند، غذای آنها را برای آنها تهیه کنید. شاید اولین غذا برای روضه برای شهیدان، زمان رسول خدا اتفاق افتاد. نمونههای دیگر هم داریم مثلاً امام سجاد (ع) در طول مدت عزاداری زنان بنیهاشم دستور میداد اینها خودشان غذا درست کنند. غلامان او غذا تهیه میکردند و برای بانوان عزادار میبردند. حالا این رسمی که ما داریم برای روضهها غذا میدهیم، ریشههای تاریخی این چنینی دارد. یا حتی رسم حضرت زهرا (س)، هفتگی جلسه روضه برای حمزه سیدالشهداء. در کنار مزار ایشان. همه مردم مدینه هم میدانستند.
شریعتی: قرار است یاد و زنده نگه داشته شود.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. این نکته است. پس دشمنانی دارد، موافقانی دارد، موافقان او از صدر اسلام، اولیای خدای مبادرت کردند و چقدر ثواب برای اشک بر اباعبدالله الحسین هست. حالا یک نکته خیلی جالب. امام رضوان الله تعالی علیه میفرماید: اینکه یک قطره اشک برای امام حسین اینهمه پاداش دارد، گناه را میبخشد، این به خاطر آن جنبه عاطفی ماجرا نیست و به خاطر جنبه معنوی ماجرا چون انسان بین خودش و امام حسین یک پیوند قلبی حس میکند. میفرماید این به خاطر آن تظاهرات سیاسی آن هست. بعد امام دلیل میآورند. میفرمایند که به همین دلیل اگر اشگ تو هم جاری نشد، تظاهر به گریه کنی همان اجر را دارد. اگر ارتباطات قلبی برقرار کردی که نوش جانت، حالش را ببرد. ولی اگر ارتباط قلبی برقرار نکردی، به قول بچهها سیمت وصل نشد و تظاهر به احترام کردی، سوگواری کردی. این تظاهر یعنی ادب کردی. وثل وقتی که آدم میرود ختم یکی از بستگان، یکی از دوستان خودش. آنجا خودت را مؤدب نشان میدهی، متأثر نشان میدهی. حالا اصلاً فرد را نمیشناختی و قلباً ناراحت نیستی ولی خب ادب رعایت میکنی. پس درباره پاسداشت یاد شهیدان حرف زیاد هست ولی ما میگذریم بر این مبنا که همه دوستان، همه مؤمنین در جریان این ماجرا هستند. حتی حضرت آقای بهجت میفرماید این قطره اشک بر اباعبدالله الحسین از قطره اشک در عبادت و مناجات و نماز شب هم صوابش بالاتر است. و در روایت هم آثار عجیبی برای آن ذکر شده که چون ممکن است باور نشود ما از آن میگذریم. حالا چرا انقدر تأکید شده که باد شهیدان زنده نگه داشته شود؟ یکی از دلایل آن این است که دعوت شهید به دین با سخن نیست، با عمل است. و با صادقانهترین عمل است. یعنی عملی که دیگر جان خودش را پای آن گذاشته است. «كُونُوا دُعَاةً الناس بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم» با عمل خودتان دیگران را نه با زبان. با عمل. چه عملی؟ شهادت. با جان دارد دعوت میکند. و شهداء همه این احساس را دارند که من دارم با جان خودم این دعوت را انجام میدهم. یکی از شهداء بود از رفقای ما، پدر ایشان علیل بود. روی زمین مینشست و نمیتوانست جابهجا شود. در یک اتاق هم مستأجر بودند. وقتی میخواست برود من خیلی به او اصرار کردم که تو بالاخره متکفل پدرت هستی و بمان. گفت نه، من بروم، بدنم که برگردد پدرم راه میافتد. شما نگران نباشد. و همینطور شد. شهید اباالفضل میرزایی، الآن پدرشان مرحوم شدند. و بالاخره مردم دیدند در تشییع جنازه پسرش دارد راه میرود. کسی که خیلی گرفتاری جسمی داشت. ایشان نانآور خانه بود. برگشت و به من گفت من بروم، عکس ن را که سر کوچه بزنند، این جوانها متأثر میشوند. و من دوست دارم این کار را بکنم. میخواهم با جان خودم به اینها پیام بدهم. و واقعاً این کار را کرد. واقعاً این را میفهمید و این کار را کرد و این اثر را داشت. وقتی این پسر از آن خانواده ضعیف از نظر مالی رفت، محل را تکان داد. خیلیها به هم ریختند. خب این عشق که میفرماید: «النصیحة غریزة مؤمن» نصیحت، دلسوزی برای دیگران، برای مؤمن غریزی است. نمیتواند آرام بگیرد. جان خود را گذاشته است. شما شاید بارها این حرف را شنیده باشید. سخنی که از دل برمیآید لاجرم بر دل نشیند. حالا سخن از دل برنیاید. کسی جان بدهد.
شریعتی: یعنی جان بدهد بگوید که من خیلی تو را دوست دارم.
حجت الاسلام پناهیان: و هر پیامی که دارد. وصیتنامههای شهداء واقعاً تکان دهنده است. حضرت امام یکبار فرمود 70 سال عبادت کردی، به آدمهایی که 70 سال عبادت کردهاند. یکبار وصیت این شهداء را بخوانید. پس ببینید شهداء در جریان دعوتشان به حق، دعوتشان به راه خدا، با سکوت، با بالاترین عمل، بدون اینکه بگوید هیج منفعتی داشته باشند. بگذارید من یک کمی علیه خودمان حرف بزنم تا این برجستگی شهداء خودش را نشان بدهد. مثلاً ما با یک کس بحث میکنیم. میخواهیم او را قانع کنیم که این راهی که تو میروی اشتباه است، این راه درست است. گفتگو می شود، پرسش و پاسخی صورت میگیرد، خواهناخواه. حالا او آمده باشد، من رفته باشم. بالاخره. آن لحظه آخری که این جوان میخواهد حرف من را بپذیرد، من خودم این احساس را میکنم. یکدفعهای میبینم که احساس میکنم یک کمی غرور هم شکست چون من حق گفتم، من برتری گفتم. من همیشه در آن لحظههای آخر سعی میکنم یک جوری در بروم. یعنی اصلاً آنجا نباشم که این دارد حق را میپذیرد دیگر بعد به او نگاه نکنم بگویم حالیت شد؟ دیدی؟ دیدی درست میگفتم؟ این خیلی بد است. مردم برای خودشان غرور دارند.
شریعتی: یعنی میگویید و رها میکنید.
حجت الاسلام پناهیان: آره، اصلاً آن لحظه غرورش را باید چکار کرد؟ خدا به حضرت موسی میفرماید. میفرماید با فرعون نرم صحبت کن. او الآن در اوج تکبر است. نمیتواند بپذیرد. تو یک جوری کوتاه بیا. خیلی نکته مهمی است. ولی شهید اصلاً رفته است. دیگر نیست که غروری را بخواهد بشکند. میگوید من الآن بدنم یر پای تو افتاده است. دیگر حالا خود تو میدانی. چقدر عالی میشود بالای سر این شهداء که عکس آنها را میگذارند، عکس کوچک بگذارند. کمی عکس را کوچک کنند، وصیتنامههای آنها را بگذارند. البته بعضی از جاها این کار را کردهاند. کم است. واقعاً این وصیتنامهها تکاندهنده است. پس چرا سفارش میکنند شهداء را یادآوری کنیم؟ برای اینکه شهیدان در بهترین وضعیت دعوتکننده به راه حق هستند و صادقانه هم این را اثبات کردهاند. ادعا نیست. کو تا معلوم شود که حرف ما ادعا نبوده است.
شریعتی: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّه»
حجت الاسلام پناهیان: این صداقت خیلی مهم است. صداقت را همه در شهداء میبینند. وقتی وصیتنامهاش به او ضمیمه میشود، آدم چه بگوید. و شهداء خودشان در وصیتنامهها گفتهاند که آقا من با چشم باز این راه را رفتم، میدانستم شهید میشوم. حالا به زبانهای مختلف. به همین دلیل پاسداشت یاد شهیدان خب خیلی اهمیت دارد. واقعاً از سخنرانیهای ما خیلی بهتر است، از کتابهای درس معارف خیلی بهتر است، اثر آن از کتب اخلاقی بیشتر است، به عمل نشان میدهد و خیلیها هم هستند. کسانی که با کتاب شهید ابراهیم هادی متحول شدند، تعدادشان چقدر است، کسانی که با معراج السعاده متحول شده باشند. یک درصد هم بعید میدانم در مقابل اثر کتاب شهید ابراهیم هادی، شهید برنسی، دیگر شهدائی که حالا من تبعیض میشود، حالا اسم بعضیها را میآورم و بعضیها را نمیآورم. و چه فاجعهای دارد رخ میدهد درباره شهیدانی که کتابشان تا حالا چاپ نشده است. هر کدام یک جهانی دارند. مردم از تماشای جهان شهیدان خسته نمیشوند. همانطوری که مردم از رمان خواندن خسته نمیشوند. مردم از فیلم سنمایی دیدن و سریال دیدن خسته نمیشوند. با اینکه میدانند این قصهها الکی است. قصه جذاب است، قصه واقعی زندگی را ما داریم میبینیم. آن صداقت خیلی مهم است. حالا من باز هم نمیدانم. خاطرات شهیدان را هی سعی میکنم نگویم.
شریعتی: اتفاقاً خوب است که بگویید.
حجت الاسلام پناهیان: من با دوتا از شهداء که آن موقع زنده بودند، داشتیم میرفتیم یک مدرسهای، یک دعوتی کنیم برای جبهه. ایام مرخصی قبل از کربلای چهار و پنج بود. یعنی بچهها میرفتند جبهه، بعد یک مرخصی میگرفتند میآمدند شهر، دیگر خداحافظیهای خود را میکردند، آموزشهای خود را هم دیده بودند و برای عملیات آماده میشدند. این دوستان، دو نفر آمدند و ما را بردند. انقدر هم بگو بخند میکردند که اصلاً ما از خنده رودهبر شده بودیم. خیلی جوانهای بانشاط. مثلاً یکی از آنها برادر یکی از مسئولین کشور هم هست. حالا بعدها مثلاً برادرش مسئول شده است. بعد اینها بعد از اینکه داشتیم برمیگشتیم، خب صحبت من را هم آنجا شنیدند. ناراحت، پکر، دیگر حرف نمیزدند. آقا برخوردی با شما کردند؟ طوری شده است؟ نه. خب حالا پس دیگر بگو بخند نمیکنید؟ واقعاً چه شده است؟ برگشت گفت که ببین ما داشتیم صحبت میکردیم، الآن ما حاجی را آوردیم برای اینها صحبت کند، خب ما خودمان چرا نمیرویم؟ به خودشان گرفته بودند. گفتم خب بیایید برویم. گفت آخه ما از مرگ میترسیم. مسئله را حل نکردیم. دیگر رفتیم با هم خانه، اتفاقاً خانه یک شهیدی هم رفتیم که او هم مثلاً رزمنده بود و اینها. اصلاً او واسطه رفاقت ما شد. رفتیم و پسر او هم بود. با هم یک مختصری غذا خوردیم و سر غذا کمی صحبت کردیم. این دو تا همانطور که صادقانه به خودشان نگاه کرده بودند گفته بودند میترسیم، صادقانه پرسوجو کردند گفتند چکار کنیم این را برطرف کنیم.
شریعتی: یعنی دنبال این بودند که این ترس برطرف شود؟
حجت الاسلام پناهیان: تا آخر سفره برطرف شد.
شریعتی: تا آخر سفره؟
حجت الاسلام پناهیان: به همدیگر گفتند برویم و آمدند. این دو تا در همان عملیات به شهادت رسیدند. حالا یکی از اینها شب قبل از عملیات سراغ من آمد. صداقت را ببین موج میزند. یک سؤالی از من کرد، من جواب او را دادم. بعد که حالا امنیت تمام شد و اینها هم شهید شدند و ما مثلاً مجروح شده بودیم، یک نفر آمد در بیمارستان گفت فلانی آن شبی که آمد از تو یک سؤالی کرد چه پرسید؟ گفتم چطور؟ گفت به من گفته بود من یک سؤال دارم از ایشان بپرسم در ذهنم حل شود، من یک عملیات رفتم. بعد آمد بیرون گفت حل شد. این عملیات من رفتم. خداحافظ.
شریعتی: حالا چی پرسید؟
حجت الاسلام پناهیان: حالا چی پرسید؟! صداقت است. یک نمایی از این صداقت را شما ببینید. آخه آدم انقدر صادق میشود؟ انقدر راست میگوید؟ آمد گفت که من گاهی بلند میشوم برای نماز شب میبینم بچهها خوابیدهاند. اگر بیدار شوند که ریا میکنم، اگر بیدار نشوند که خودم را میگیرم. اگر اینها بیدار نشوند من خودم را میگیرم میگویم بالاخره ما نماز شب میخوانیم. از این حال خودم بدم میآید. احساس میکنم خدا از من خوشش نمیآید. بعد دیگر نمیتوانم عبادت کنم. غرور من را گرفته است. میگویم من چه آدم بدی هستم مأیوس میشوم. گفت حالا چکار کنم؟ حالا ما هم خدا به سر زبانمان انداخت. ما که نمیدانستیم. اصلاً ما فهم این بچهها را نداشتیم. گفتم دیدی یک مادری بچهاش تشنج میکند در خانه او را به دکتر میبرد؟ بعد میخواهد به دکتر بگوید بچه من چطوری شد؟ هی میخواهد توضیح بدهد سخت است. یکدفعه بچه پیش دکتر تشنج میکند. میگوید آقای دکتر همینطوری شد. گفتم این برای این است که تو حالت را ببری بگویی خدایا من اینطوری میشوم. وقتی میخواهم در خانه تو بیایم اینطوری هستم. وقتی در خانه تو نیستم چطوری هستم؟ این برای این است. که به خدا نشان بدهی. گریه کرد و لبخند زد و رفت. شهید مدنی. برو خیابان طرفهای ایران. اینها در زندگیشان هم صداقت موج میزند. اصلاً این عملی که به نام شهادت انجام دادند، من راست گفتم پای حرفم هستم. من تا آخر میآیم. پس بهترین راه برای تبلیغ شهداء هستند. ما زحمت اضافی نباید بکشیم. بعضی وقتها ما برای خودمان دکان باز میکنیم. آقا به این چه میخواهی بگویی. یک زمانی اینهایی که مست میکردند رانندگی میکردند، من را به یک دادسرایی میبردند تنبیه کنند. در همه دنیا مست رانندگی کنی ممنوع است. اینجا که شراب خوردن هم ممنوع است و میشود حکم شراب علنی خوردن. یک چنین چیزی. شاید. نمیخواهم بگویم حالا دقیق آن این است. یک عدهای از این طلبهها که اهل همین خاطرات جبهه و جنگ بودند، گفتند ما میخواهیم برویم بگوییم آقا اینها را تنبیه نکنید، شلاق نزنید، بگذارید ما اینها را مزار شهداء ببریم. سر هر شهیدی قصهشان را بگوییم. دادگاه قبول کرد. بعد تحولهایی در افراد پدید آمد. الآن اینها دورهمیای دارند، جلساتی دارند. من دیگر نمیتوانم بیشتر از این بگویم. پس یک دلیل آن این است که این بهترین راه تبلیغ دین است و هر کسی ببینید یک نفر راست گفته، این راه را رفته، به نتیجه رسیده است، لذت آن را برده است و انقدر پای کار بوده است، آدم حقانیت آن را درک میکند.
شریعتی: و چون زنده هستند تو را هم زنده میکنند.
حجت الاسلام پناهیان: شاهد هستند، شهادت میدهند. اصلاً به همین دلیل به او شهید میگویند. آقا من یک شاهد میخواهم این راه درست است. شاهد خیلی مهم است. یک دلیل آن این است. یک دلیل دیگر آن این است که مهمترین شاخص رشد یک فرد قدرت او است. قدرت روحی. کسی آدم خوبی شده است از کجا باید بفهمد؟ قوی شدی یا نه؟ و اتفاقاً یکبار هم اینجا ما در این باره صحبت کردیم. بهترین راه برای ساختن انگیزه دینداری در نوجوانها این است که اگر دین داشته باشی قوی میشوی. آن قوی شدن را میفهمی. قوی شدن یک مقولهای است که برای یک نوجوان حرف اول را میزند. و اتفاقاً همین جا هم صریح ما با هم صحبت میکنیم، دوستانم میشنوند. دینداری آدم ضعیف به درد نمیخورد. معلوم میشود دین روی آن اثر نگذاشته و ضعف خود را با دین برطرف نکرده و دارد بازی میکند. اینطور آدمها دستشان به قدرت دنیایی برسد دین را کنار میگذارند. تا کجا دینداری میکنند؟ تا وقتی که ضعیف هستند. وقتی که این قدرتهای پوشالی دنیا را پیدا کردند، دین را کنار میگذارند.
شریعتی: اگر با دین وقی شدند چی؟ قصه آن فرق میکند.
حجت الاسلام پناهیان: نه دیگر. اگر با دین قوی شده باشد اصلاً قدرت دنیایی را قدرت نمیبیند. میگوید اینها چیه؟ اصلاً روی او اثر نمیگذارد. مثلاً به شهید سلیمان گفتند که آقا 70 درصد مملکت ایران عاشق تو هستند. تو را میشناسند. تو محبوبترین آدم در ایران هستی. اصلاً اینها قدرت حساب نمیکردند. الآن بینید نامزدهای مجلس شورای اسلامی بگویم مثلاً انقدر درصد تو داری دیگر اصلاً بنده خدا بال در میآورد. میگوید خب رأی را دیگر آوردیم. بعد به ایشان میگفتند بیا برو برای ریاست جمهوری کاندید شو، گریه میکرد. ضجه میزد مثل یک نوجوان برای شهادت. مقام معظم رهبری یک بار جزء جملات حکیمانه عجیب و غریب آقا است که فرمودند شهداء مظهر قدرت یک ملت هستند. مظهر قدرت یک ملت هستند، خودشان هم انسانهای قدرتمندی هستند. هر که بیشتر به یاد آنها کند، احساس قدرت میکند. مثال اعلای او روضه سیدالشهداء و عزاداری برای سیدالشهداء است. چرا همه عزاداران سیدالشهداء احساس قدرت میکنند نه احساس غم. دستههای عزاداری را دیدهاید؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام پناهیان: در تبریز دیدهاید چوب میگیرند یا مثلاً شمشیر دست خود میگیرند. این ژست آنها را دیدهاید؟ این حرکتی که انجام میدهند. آقا شما عزادار هستید. ارباب شما را زدهاند. چرا شما روی زمین نمیافتید؟
شریعتی: یا حتی مدل زنجیر زدن آنها، مدل سینه زدن آنها، علم بلند کردن آنها، طبل زدن آنها، طبل مال نیروهای نظامی است، این دارد در دسته میزند. آقا ما نفهمیدیم، شما باید الآن نی بزنی. چرا طبل میزنی؟ میگوید من دارم از حسین...
حجت الاسلام پناهیان: میگوید من دارم از حسین قدرت میگیرم. بزرگترین مصیبت اباعبدالله الحسین وقتی شد که اباالفضل او به زمین افتاد. حالا ببین مردم چطوری دارند از اباالفضل صحبت میکنند. یک ذره ضعف در آنها هست؟ خدا شاهد است این مردم محب اباعبدالله الحسین اگر از ذکر سیدالشهداء قدرت دریافت نمیکردند، غم سیدالشهداء را هم کنار میگذاشتند. میگفتند اذیت میشویم. چقدر شکست ما را به رخمان میکشید؟ چقدر داری به ما یادآوری میکنی که ارباب ما را زدند. بس است دیگر. افسرده شدیم. چرا افسرده نمیشوند؟ چرا همه علائم در عزاداری و یاد شهیدان قدرت است؟
شریعتی: بزرگت میکند. قد میکشی.
حجت الاسلام پناهیان: این واقعاً هست. یاد شهیدان انسان را به اصلیترین شاخص دینداری نزدیک میکند و به آدم انرژی میدهد و خستگی آدم را برطرف میکند، کسالت انسان را برطرف میکند. ترس را از آدم... یعنی شما یک آدمی را میبینی که نترسیده است. با مرگ بازی کرده است. مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ. آدم باورش نمیشود. نگاه میکند، چشم این را نگاه میکند، بدن او را نگاه میکند، آقا تو واقعاً... با کل دنیا بازی میکنند. کره زمین انگار برای آنها توپ فوتبال است.
شریعتی: مرگ را به بازی میگیرند. خب این قدرت را چطوری شما میخواهیم منقل کنی؟ تقریباً هیچ راه دیگری ندارد و این نوحههای حماسی، آهنگ حماسی و آن شعر حماسیای که مثلاً فردوسی میگوید، اینها تحت تأثیر اینها است نه اینکه با این آهنگها کسی قوی شود، با این شعرها کسی قوی شود. چون داری حکایت از قدرت میکنی. آن وقت حضرت امام فلسفه عزاداری شیدالشهداء را چه میفرمایند؟ میفرماید ائمه هدی از اول نقشه داشتند. دوستان بروند این کلمه نقشه داشتند را در سخنان امام سرچ کنند. برای زیارت اینهمه ثواب، برای اشک ریختن انقدر ثواب، برای زیارت عاشورا خواندن انقدر ثواب. باری چی؟ برای اینکه از اول اهل بیت نقشه داشتند. بقیه آن را من به تعبیر خودم خلاصه میگویم. تا جامعه اسلامی را قدرتمند کنند. فلسفه یاد سیدالشهداء به نام قدرتمند شدن جامعه اسلامی است. هیچ چیزی مثل سیدالشهداء نمیتواند این وحدت را و این قدرت را ایجاد بکند. پس دلیل دوم آن که یاد شهیدان را زنده بداریم این است که ملتها با قهرمانان خود زندگی میکنند. نداشته باشند یک قهرمان افسانهای میسازند. حالا من نمیخواهم اسم ببرم از بعضی از قهرمانان افسانهای شرقی و غربی. نمیخواهم سطح جلسه را پایین بیاورم. واقعاً اینها قهرمان هستند. یعنی آدم نترس، شجاع. گذشته از این ماجرا.
شریعتی: اصلاً میگفت جامعه بدون قهرمان مردگان متحرک هستند.
حجت الاسلام پناهیان: و این قهرمانی را بچههای ما به طور طبیعی دنبال آن هستند. دیدید الکی الکی ادای قهرمانها را در میآورند یا یک قهرمانی را بت خودشان میکنند، به آن مینازند. در فوتبال میآید میگوید زد داغونشان کرد، مثلاً زد آنها را نابود کرد. آقا توپ رفت گل. گل شد به سمت دروازه. تعابیر حماسی فردوسیوار در مورد یک صحنه میکند. اینها مال طبع انسان است. انسان از ضعف بدش میآید و شما یک مظهر قدرت پیدا میکنی.
شریعتی: مثلاً این قهرمانها هستند که آرمانهای تو را به تصویر میکشند.
حجت الاسلام پناهیان: یک نکتهای را میخواهم عرض کنم. همینجا. خواهش میکنم از اینهایی که یادواره شهداء میگیرند. اینهایی که مزار شهداء را میخواهند عطرآگین کنند و آذین کنند. به جای اینکه مثلاً از موسیقی نی استفاده کنند، از طبل و موسیقی حماسی استفاده کنند. به جای اینکه هی مجریها بروند سرشان را کج کنند آی شهداء، آی. به جای اینکه این کار را بکنند حماسی حرف بزنند. یک کمی قبلش شاهنامه بخوانند. خب چطوری باید از قهرمان ملی حرف زد؟ چرا ما به شهدا قهرمانان ملی نمیگوییم؟ این تعابیر را به کار ببریم. بعضیها میخواهند حتماً کنار مزار شهداء رفتند گریه کنند. نه، اینطور نیست. اگر گریهات نمیآید تو وضع طبیعی داری.
شریعتی: اصلاً در جلسات شهداء یک نشاطی هست.
حجت الاسلام پناهیان: نشاط در آن هست. بعضی وقتها مجریها و ادارهکنندگان جلسه میخواهند این را انکار کنند. میگوید تا اشک مردم را در نیاوریم، میگویند مجلس نگرفت. نه آقا، مردم از داشتن این شهید کیف کردند، او مجلس گرفته است. سیدالشهداء یک حساب دیگری دارد. سیدالشهداء اشکش در جان ما یک معجزه الهی است. آن قصهاش فرق میکند. گاهی برای شهیدان اشک ریختن هم ممکن است، ناممکن نیست ولی یاد شهیدان همیشه باید باشد و شما اگر با یاد شهیدان مفتخر شدی، احساس قدرت کردی، این سلامت نفس شما را میرساند. ضعف شما را برطرف میکند. نکته سوم، دلیل سوم برای اصرار بر یاد شهیدان این است که ما باور کنیم دشمن داریم. دشمنی که میخواهد ما را بکشد. دستش به ما هم برسد همین بلا را سر ما خواهد آورد. به معنای واقعی کلمه به خون ما تشنه است. این را باید باور کرد. ما چند تا شهید باید در غزه بدهیم تا باور کنیم رژیم کودککش و نسلکش دیگر دادگاه بینالمللی لاهه هم گفت اینها دارند نسلکشی میکنند. دیگر اصلاً تشکیلاتهای دنیایی که اینها خیلی روی آن نفوذ دارند. آنها هم گفتند. ما دشمن داریم. من میخواهم به لفظ جلاله الله تبارک و تعالی قسم بخورم که امام حسین در کربلا بیشتر از این که بخواهد خودش را نشان بدهد، خواست هرمله را به ما نشان بدهد که بابا یک چنین موجوداتی در دنیا هستند. خدا در قرآن به پیامبر خود میفرماید: قسم بخور بگو به خدا قسم. سر چی؟ سر اینکه بعضیها سؤال میکنند آیا واقعاً بعضی از آدمهای بد تا ابد در عذاب جهنم خواهند بود؟ خدا به پیغمبر خود فرمود اینها باور نمیکنند. قسم بخور بگو به خدا قسم اینطور هست. یک قسم آخر آن هست. چرا هیچکس سؤال نمیکند که واقعاً ما تا ابد در بهشت خواهیم ماند؟ کسی این را سؤال نمیکند. این را میپذیرند، طبیعی میدانند ولی تا ابد در جهنم را آدمها باور نمیکنند. چرا؟ چون آدمها، آدمهای خوبی هستند؟ مؤمن همه را به کیش خود پندارد. میگوید حالا فوقش دو تا گناه کرده است. بابا تو میدانی بعضیها خیلی رذل هستند؟ آدم باور نمیکند. همین شهدای کرمان. آدم میبیند باور میکند. واقعاً تو چطوری محاسبه کردی؟ زن و بچه را آنطوری قتلعام کنی. نمونه غزه آن. بعد چه افرادی؟ شهید سلیمانی بود. چطوری توانستند آن رذلها مستقیم، عمداً، با نقشه به قتل برسانند. در حالی که میدانستند شهید سلیمانی شخصاً ایستاد داعش و تروریستها را نابود کرد. تروریستهایی که چه جنایتهایی میکردند. ما دشمن داریم. میخواهید از دشمن حرف نزنیم بچههای خود را فریب بدهیم، گولشان بزنیم،هیچ پدر و مادری دوست ندارد به بچه خود دروغ بگوید. نه، خبری نیست. ما قبل از اینکه به دنیا بیاییم، دشمن ما آفریده شده است. ابلیس. او قبل از... بعد او که فقط دشمن دین ما نیست. دشمن دنیای ما هم هست. شما از یک دنیایی لذت میبرید. مثلاً آقایی با خانم خود رفته تفریح. رفتهاند کنار دریا، رفتهاند یک باغ، یک غذای خوب. یکی هم مهمانی دعوت میکند، مجانی میشود. چقدر کیف میکنند. تفریح. شیطان نمیتواند این را ببیند. تا یک کاری نکند، شما این تفریح زهرتان نشود ولت نمیکند. اصلاً کاری ندارد که شما دین دارید یا بیدین هستید. آن دشمن تو است. میگوید این چرا باید خوش بگذراند. فقط اینطور نیست که شما اگر دین نداشته باشید، شیطان میگوید خب، تو از قبیله من هستی، من طرفدار تو شدم. نه، اینطور نیست. شیطان در قرآن آورده است.
شریعتی: او دشمنیاش را میکند. یک جاهایی ما میفهمیم و یک جاهایی نمیفهمیم.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. شیطان در قرآن آمده است که اگر حرف او را بپذیری به تو میگوید خاک بر سرت. میگوید بیچاره طرف من آمدی؟ بدبخت من خودم از خدا میترسم، تو نترسیدی آمدی این طرف؟ بریء منک چرا میگویی؟ او را دوست داشته باش. بالاخره طرفدار تو است، مریدت را تحویل بگیر. میگوید ول کن. رفت به حضرت نوح، علی نبینا و آله و علیه السلام. هیچ پیغمبری هزار سال تبلیغ نکرده است. گفت شما حق به گردن من دارید. گفت من چه حقی به گردن شما دارم؟ من نهصد و پنجاه سال با تو درگیر بودم. گفت اینها را نفرین کردی، من را از شر این گهنکارها و کافرها راحت کردی. شیطان گفت. خلاصم کردی. هی باید مراقب بودم. اصلاً یک ذره به آدم تعلق ندارد. به انسان. از آنکه هست تا این شیطانهای انسی که به چهار مرتبه، بعضیها از آنها در دوزخ مرتبهشان پایینتر از شیطان است. از آن بدتر روی زمین داریم که راه میروند. بابا باور کنید چه گلهایی را کشتند، کیها را زدند. این سومین دلیل برای اینکه یاد شهیدان را زنده بداریم و بیاییم دشمن خودمنا را باور کنیم یک کمی خودمان را جمع کنیم. من میخواهم کاری که شهداء در وصیتنامههای خود کردهاند اینجا انجام بدهم.
شریعتی: یعنی شهادت شهداء ثابت میکنم که ما دشمن داریم و اینها به هیچ کسی رحم نخواهند کرد.
حجت الاسلام پناهیان: رحم نخواهند کرد. اگر همین شهیدان نبودند، دستشان به من و شما هم میرسید، با ما هم همینطور برخورد میکردند کما اینکه داعشیها ثابت کردند که کودکان بیگناه به قتل کشاندند با آن وضع فجیع. خودشان فیلم گرفتند دختر سه ساله را به جرم اینکه اسم او فاطمه یا زهرا است، به نرده بستند جلوی چشمش پدر و مادرش را کشتند، سر بریدند، بعد افتخار میکردند به نحوه سر بریدن این دختر بچه سه ساله. واقعاً بعضیها اینطوری هستند. چی باید جزء شهادت این را به ما اثبات کند؟ ما از خیال خام بیرون بیاییم. یک نکتهای را شهداء خیلی به آن میپردازند. من اگر الآن به این نکته نپردازم، احساس میکنم که شهداء از من بدشان میآید. شما ممکن است که بگویید این نکته الآن جایش نبود و در برنامه تلویزیونی سمت خدا و باید برویم سمت خدا و چرا به این موضوعات میآیی؟ البته شما نمیگویی، اما ممکن است برخی از دوستان بگویند. شهداء در وصیتنامههایشان... آمار بنیاد شهید هست، حاج آقای رحیمیان. خدا حفظشان کند. قبلاً نماینده بنیاد شهید بودند. ایشان میگفتند. پژوهشی در وصیتنامه نزدیک به پنجاه هزار شهید. حالا چه تعداد وصیتنامههایشان استحصال شده کاری ندارم. همه وصیتنامهها را جمع کردند. در هر وصیتنامهای متوسط چهار مرتبه از سیدالشهداء، عاشورا، کربلا، صحبت کردهاند. طبیعی است. الهامبخش است، اصلاً روبهروی شهدا است. هر که دارد هوس کرببلا بسم الله. دارند به کربلا میروند و... طبیعی است. در وصیتنامههای شهداء، چهار مرتبه هم متوسط از ولایت فقیه، تبعیت از رهبری، تبعیت از امام حرف زدهاند. چرا؟ چرا شهیدی که همه چیز را دارد میگذارد میرود، فدای شما مردم میکند. چرا اصرار دارد از ولی فقیه ما حرف بزند. چرا؟ چرا انقدر مهم است؟ چرا من هیچوقت در سخنرانیهای خود از اولی فقیه اینطوری حرف نمیزنم که شهید سلیمانی اینطور حرف میزند. و قسم میخورد و میگوید اولین چیزی که روز قیامت از شما سؤال میکنند این است که این آقا را حمایت کردید یا نه؟ چرا؟ چرا علمای قم را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید روز قیامت خدا از شما سؤال خواهد کرد از حمایتی که از این آقا کردید. چرا انقدر شجاع است؟ چون همه چی خود را گذاشته رفته و چیزی برای از دست دادن ندارد. این علامت شجاعت او هست که از ولایت فقیه راحت دارد حرف میزند؟ این علامت بصیرت او است؟ این علامت این است که او چون انسان قدرتمندی است عامل قدرت را میداند چیست. عامل قدرت آن پیوندی است که بین امت و امام هست. چرا؟ چرا شهداء کوتاه نمیآیند؟ از ولی فقیه چرا دم میزنند؟ شما به ولی فقیه چکار داری؟ وطنم، وطنم، وطنم بگو برو. در آن لحظههای ناب شهداء که باید آن لحظهها را ببینیم که اینها به چه حسی میرسدند وصیتنامه مینوشتند؟ چران انقدر تأکید داشتند که دشمنتان را بشناسید. مقابل دشمن بایستید. چرا؟ چرا لطفترین انسانی که مثل شهید چمران. بیسیمچی او میگفت، وسط بیابان داشتیم میرفتیم یک جایی که دشمن میتوانست ما را ببیند و نزدیک بود ما را بزند. باید آنجا را با سرعت میرفتیم. یکدفعه گفت نه، نه، صبر کن، صبر کن. من گفتم حتماً یک چیز جنگی خیلی مهمی است. ایستادم. گفت یک کم که عقب عقب رفتم، آمد و در بیابان رفت. حالا همه ما منتظر، الان ما را میبینند، اینجا اصلاً پشت خاکریز نیست، دیدم رفته کنار یک گل صحرایی هست که همه آن خار است، چهار تا برگ دارد. به آن برگهای آن دست میزند، دور آن میگردد. رنگ زرد قشنگی دارند. یک کم با او مناجات کرد، آمد نشست، گفت حیف نبود از کنار این گل بیتفاوت رد میشدی؟ ساده رد میشدی؟ یا شهید سلیمانی که آن عواطف و احساسات عجیب و غریب را دارد. بعد میگوید این دشمن نمیگذارد من آرام بگیرم بخوابم. اینها چه دارند به ما میگویند؟ شهداء یک بصیرت عجیب و غریبی داشتند و این حرف بماند حرف آخر. شهداء برای اینکه جان بدهند، ما زندگی کنیم، ما آدمهای نالایق، من مردم دوستداشتنی خودمان را نمیگویم. در مردم افراد ضعیف و بدی مثل من هم هستند. شهداء اصلاً نگاه نکردند کی میخواهد از این امنیت استفاده کند. جانش را دارد. همه مسئولینی که کمکاری میکنند روز قیامت قطعاً یک قطره از خون شهیدان را نمیتوانند جواب بدهند. ولی او حساب و کتاب نکرد. گفت بگذار زمین بازی فراهم شود هر کسی خودش را نشان بدهد. من برای امنیت این زمین بازی و امتحان جان خود را میدهم. آن وقت ما برای یک رأی دادن خسیس باشیم، چی به من دادی، چی میخواهی بگیری و این حرفها. میدانید شهداء چه دستگیریهایی از ما میکنند؟ انشاءالله که واقعاً بتوانیم به قول سردار سلیمانی شهیدانه زندگی کنیم. حالا آن که بحث جلسات قبل ما بود، بتوانیم مبلغ شهیدان باشیم.
شریعتی: انشاءالله و امیدوارم که شرمنده شهداء نباشیم. انشاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکرم.
تلاوت آیات پایانی سوره مبارکه ملک و آیات ابتدایی سوره مبارکه قلم. صفحه564 قرآن کریم