اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-10-25- حجت الاسلام پناهیان-نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی ( شهادت )

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها، آقایان، سلام. وقت شما بخیر. امروز را به همه شما تسلیت می‌گویم. سالروز شهادت مظلومانه و غریبانه امام عادی (ع). از همین راه دور به حضرت سلام می‌کنیم. به سامرا سلام می‌کنیم و امیدوارم که زیارت حضرت نصیب همه ما شود و ان‌شاءالله همه ما مشمول نگاه پرمهر حضرت باشیم ان‌‌شاءالله.

حجت الاسلام پناهیان: سلام بر شما، سلام بر بینندگان خوب. بینندگانی که وقتی به موضوع جهاد و شهادت می‌رسیم مبتهج می‌شوند، مسرور می‌شوند و این علامت خیلی خوبی است که در میان مردم ما هست. تسلیت عرض می‌کنیم شهادت امام هادی (ع) را بویژه به حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) که یکی از نزدیک‌ترین داغ‌ها به وجود مقدس امام زمان (ع)، شهادت امام هادی (ع) هست که بعد از آن دیگر پدر گرامی ایشان امام حسن عسگری (ع)، فرصت زیادی پیدا نکردند و دیگر محدودیت‌ها بر حضرت خیلی شدید شد. ان‌شاءالله که ما را جزء تسلی‌دهندگان به قلب مقدس آقا امام زمان (ارواحنا له الفداه) در چنین روزی به حساب بیاورند.
شریعتی: ان‌شاءالله. هفته قبل بحث ما خیلی مورد استقبال دوستان قرار گرفت. راجع به شهادت صحبت کردیم و حقیقت شهادت و از منظر نویی به این قصه پرداختیم. می‌گویند یک شخصی دعا می‌کرد محضر پیغمبر «اللهم انی اسئلک خیر ما تسئل فاعطنی افضل ما تعطی» آن بهترین چیزی که به بنده‌های خوب و مخلص خود دادی، من همان را می‌خواهم. وقتی که رفت پیامبر به اصحاب خود فرمودند که اگر دعای او مستجاب شود شهید خواهد شد و این اوج عاقبت‌بخیری است. و هفته گذشته که با حاج آقایحجت الاسلامحجت الاسلامحجت الاسلامحجت الاسلام پناهیان صحبت می‌کردیم، یک چیزی ذهن من را درگیر کرد. همه ما شهادت را می‌خواهیم. آن را دوست داریم ولی ذوق و شوق به شهادت را چی؟ چه اتفاقی باید بیفتد که ما تشنه شهادت باشیم، عاشق شهادت باشیم، مشتاق شهادت باشیم؟ به نظرم بحث امروز خود را از اینجا شروع کنیم خیلی خوب است.
حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. واقعاً یکی از معماهای عالم معنویت همین موضوع اشتیاق به شهادت هست. بعضی‌ها وقتی در وادی شوق به شهادت می‌افتند، واقعاً زندگی و بندگی آنها متفاوت می‌شود. علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) ذیل آیه حیات طیبه، می‌فرماید: حیات طیبه هم این زندگی نیست که متصل شده باشد به طیب و تمیز و خوب بودن. بلکه یک حیات دیگر است. ما دو نوع حیات داریم. یک حیات معمولی که حالا آدم‌ها یا در آن خوب هستند یا در آن بد هستند. بالاخره ما همه زندگی را تجربه داریم و می‌توانیم تجربیات خود را به هم منتقل کنیم و تجربیات همدیگر را می‌توانیم درک کنیم. می‌گوید من ناراحت شدم، آنجا عصبانی شدم، آنجا شکست خوردم مثلاً افسرده شدم. این زندگی معمولی است که همه ماها درک می‌کنیم. اما یک زندگی دیگر هست که کلاً با این زندگی فرق می‌کند. آنها بدن‌شان، رفت و آمدشان، ظاهرشان مثل ما است. آن یک حیات دیگری دارد. آن وقت علامه طباطبایی می‌فرماید: «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة» ما به او حیات طیبه می‌دهیم، ما او را برای حیات طیبه زنده می‌کنیم. این یک تولد دیگر است. این را در کسانی که شوق به شهادت دارند آدم می‌تواند ببیند. آن کسانی که در جبهه بودند می‌توانند عرض بنده را تأیید کنند. واقعاً شهداء بعد از اینکه در وادی شوق به شهادت می‌افتادند، همه چیز آنها تغییر می‌کرد. واقعاً لبخندهای آنها تغییر می‌کرد، نگاه‌های آنها تغییر می‌کرد. غذا خوردن و حرکات و سکنات آنها متفاوت می‌شد و معمولاً اینها در این لحظه‌ها وصیت‌نامه نوشتند. یعنی آن شوق می‌آمد، احساس می‌کردند که شهید خواهند شد بعد آن وصیت‌نامه‌هایی که حضرت امام فرمود: آدم تنش می‌لرزد وقتی که این وصیت‌نامه‌ها را می‌خواند یا عبارت‌های عجیب و غریب امام درباره وصیت‌نامه‌های شهداء. حالا این شوق از کجا می‌آید؟ معنای قرب را ما حتماً به آن توجه داریم. نزدیک شدن. تقریباً چیزی به نام رسیدن به خدا ما نداریم. یک نقطه‌ای نیست که ما به آن برسیم تمام شود. نزدیک و نزدیک و نزدیک‌تر شدن معنا می‌دهد. کلمه نزدیک شدن اصلاً کلمه زیبایی است. دو نفر که به همدیگر علاقه دارند. فرزند و مادر، مادر و فرزند. تا به هم نزدیک می‌شوند چه آرامشی به همدیگر می‌دهند و چه انرژی‌ای به همدیگر می‌دهند. این نزدیک شدن، این سکینه و آرامشی که ایجاد می‌کند، این دقیقاً اتفاقی است که بین عبد و مولا باید بیفتد. بین ما و خدا می‌افتد منتها دیگر خدا آن انرژی‌ای که می‌دهد، چه اتفاقی را رقم می‌زند عجیب و غریب است. وقتی میل به تقرب در انسان بیدار شود. خدایا می‌خواهم به تو نزدیک شوم. این در ما هست ولی اگر بیدار شد، این دیگر آدم را نمی‌گذارد که آرام حرکت کند.
شریعتی: یعنی در واقع اینجا است که آن بیقراری به وجود می‌آید.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. اگر شما در جاذبه خورشید محبت خدا قرار گرفتی دیگر با سرعت نور حرکت می‌کنی. دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند شما را نگه دارد. ما الآن درباره تقرب چگونه با ذهن خود محاسبه می‌کنیم؟ می‌گوییم خب، علی‌القاعده باید مقرب بودن به خداوند متعال خوب باشد. علی‌القاعده می‌توانیم بپذیریم که انسان با دور شدن از خدا صدمه می‌خورد، علی‌القاعده برکات زیادی دارد و با همین محاسبه ذهنی علی‌القاعده داریم نماز می‌خوانیم و کارهای دیگر می‌کنیم ولی اگر آن حس فطری بیدار شد، آن بیقراری به وجود بیاید، دیگر علی‌القاعده و این حرف‌ها نیست. اینجا می‌گویند مثلاً خرد را الوداعی گو، اینجا عشق به میدان آمد. نه، اینجا هم عقلانیت هست منتها خیلی عمیق توأم با بیداری فطرت. فرق بین ذهن و دل نیست. فرق بین بیدار شدن فطرت هست با خواب بودن فطرت. اگر فطرت انسان، اگر قلب انسان به طبیعت خودش برگردد، به تنظیمات کارخانه‌ای برگردد، شوقی در خودش خواهد دید که نمی‌تواند تحمل بکند و یک لحظه صبر بکند. من در این زمینه آیات و روایاتی آورده‌ام بخوانم یک کمی شاید نامأنوس باشد گفتن این حرف‌ها در یک برنامه تلویزیونی ولی وقتی بحث، بحث شهادت شد، دیگر ما باید آخر حرف‌ها را بزنیم. بعد شما آن ار بدهید که از این حرف‌ها چقدر می‌شود در سمت خدا زد یا یک چنین صحبت‌هایی در یک محیط عمومی. بالاخره تلویزیون را همه نگاه می‌کنند. حتی ممکن است بعضی‌ها تمسخر کنند. عباراتی که من از روایات انتخاب کردم اینجا برای شما آوردم ولی بحث شهادت است. شما هم این بحث شهادت را به اوج رساندید. به شوق به شهادت رساندید. می‌فرمایید آن شوق چیست.
شریعتی: شهادت جنس است. از جنس احلاء من العسلی که قاسم بن الحسن گفت. یا حاج قاسم خودمان. از جنس همان شوق که دربه‌در دنبال آن می‌گردد.
حجت الاسلام پناهیان: اولاً شهادت‌طلبی بدون عجله و اشتیاق اصلاً معنا ندارد. من این را بگویم آب پاکی روی دست خودمان بریزیم.
شریعتی: یعنی بنشینی زندگی‌ات را بکنی، کار خودت را بکنی.
حجت الاسلام پناهیان: و بعد برای شهادت لحظه‌شماری نکنی، تمنا نکنی، اشک نریزی، بلکه ضجه نزنی، اینها فایده ندارد. یعنی اینها آن اتفاق نیست. امام حسین (ع) می‌فرماید یک کار خوبی که در آن شوق نداری روی آن حساب نکن. چون امام حسین انسان را می‌شناسد. انسان یک وجودی دارد که اگر نسبت به یک موضوعی ارتباط حقیقی پیدا کرد، نسبت به آن شوق پیدا می‌کند. با عجله به سمت آن می‌رود. حضرت موسی به خداوند متعال عرضه داشت: «عجلت الیک» من عجله کردم به سوی تو، باشتاب به سوی تو آمدم. امام رضا (ع) یک حدیث شریفی دارند. من احیاناً یک کسی انقدر مثل خودم ضعیف باشد، از آن افراد عذرخواهی می‌کنم این حدیث را می‌خوانم. «مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ تَعَالَى وَ لَمْ يَشْتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه‏» کسی به ذکر خدا بپردازد مثلاً نماز بخواند، قرآن بخواند، یاد خدا کند، مشتاق ملاقات خدا نشود خودش را مسخره کرده است. این جاذبه وقتی شروع شد دیگر شما را بی‌قرار می‌کند. پس آن میل به تقرب یک وقت محاسبات ذهنی ما است که می‌گوییم علی‌القاعده پیش خدا بودن بهتر است از دور بودن از خدا و انسان دچار خیلی هلاکت‌ها می‌شود. یک وقت میل به تقرب در قلب انسان شکوفا می‌شود. شکوفا شدن اشتیاق جزء آن است. والّا امام رضا می‌فرمود خودت را مسخره کردی. این آن نیست. مردم اگر گروهی از دینداران بدشان می‌آید، به خاطر دینداری افرادی مثل بنده است که صرفاً با ذهن خود دارم دینداری می‌کنم نه با عمل خود، نه با قلب بیدار شده. حتی عمل هم نه. عمل هم کفر بعضی‌ها را در می‌آورد. عمل هم آنقدر پرجاذبه نیست. عمل مشتاقانه همه را مبهوت می‌کند. عمل با آن قلب. مثلاً شما یک کارهای خوبی می‌کنی. من به شما نگاه می‌کنم می‌گویم شما طاقت آن را داری. چکار کنم؟ من نمی‌توانم. ولی اگر من آن شوق را در شما ببینم، آن موقع من هم می‌فهمم. مثلاً روز عاشورای ما را خیلی‌ها می‌آیند. هیچ‌کس هم مسخره نمی‌کند. معمولاً اینطور است. حالا تک و توک است. آنها را هم کاری نداریم. چرا می‌آید؟ چرا نمی‌آید نماز جماعت ما را با اشتیاق بایستد و نگاه کند. چرا ما می‌رویم نماز، نمی‌آیند آب به ما بدهند، غذا به ما بدهند. می‌بیند تو برای امام حسین داری خودت را می‌زنی.
شریعتی: اوج آن را در اربعین داریم می‌بینیم.
حجت الاسلام پناهیان: اوج آن را در اربعین می‌بینیم. مردم شوق شما را می‌بینند با شوق نگاه می‌کنند. بابا مردم یعنی این آدم‌ها. عشق یک دختر و پسر را در یک فیلمی می‌بینند پیگیری می‌کنند. این سریال دیگر فروش می‌رود. به آنها هم هیچ ربطی ندارد. سطح آن هم معمولاً سطح اندکی است. این شوق که به اندازه شوق به خدا و اولیای خدا هیچ‌وقت نمی‌رسد. ولی مردم یک شوقی را می‌بینند برای آنها شوق‌برانگیز است. اشکال ما دین‌دارها این است که مشتاقانه دینداری نمی‌کنیم. خودمان را مسخره می‌کنیم. حتی من مساجدی را شنیده‌ام (شایعه است، شاید درست نباشد) می‌آیند نماز می‌خوانند، هیچ یادی از امام حسین نمی‌کنند و می‌روند. برای شما جالب نیست؟ مگر می‌شود؟ پس نماز برای چی خواندی؟ شوق لقاء، بزرگترین شهادت، سید‌الشهداء، چطور می‌شود تو نماز بخوانی؟ یعنی یک جمعیت هزار نفر، چند صد نفره در مسجد هستند، نماز را خوانده‌اند، یاد امام حسین نیفتادند و بیرون رفتند. خیلی عجیب است. خیلی این نماز ذهنی است. در محدوده محاسبات ذهنی‌شان آمده‌اند نماز خوانده‌اند. قلبشان شکفته نشده است. امام رضا (ع) می‌فرماید خودش را مسخره کرده است. پس ما می‌بینیم شوق به ملاقات خدا یک امر ضروری است، تعارفی نیست. ما ول‌معطل هستیم. یکی از دلایلی که دل آدم می‌گیرد و در رسای شهیدان گریه می‌کند، همین احساس جاماندگی است. یعنی احساس می‌کنی چقدر فاصله داریم. من به همه انسان‌های پاک، نورانی، باصفا که وقتی شهیدی می‌رود، خبر شهادت آشنایی را، دوستی را می‌شنوند یا آدم‌های باصفاتر، حتی خبر شهادت افراد غریبه را می‌شوند، احساس غم می‌کنند، اشک می‌ریزند و احساس جاماندگی می‌کنند که این آدم‌ها، آدم‌های خوبی هستند. من به این آدم‌های خوب می‌خواهم یک خبر بد بدهم. اگر شهید نشویم روز قیامت میلیاردها برابر بیشتر تأسف خواهیم خورد. میلیاردها برابر بیشتر. این خبر بد برای کی‌ها است؟ برای آن آدم‌های خوبی که این حس را درک کردند. حس جا ماندن، حس فاصله افتادن بین آنها و سردار سلیمانی و شهدای نابی که در این مسیر جان دادند.
شریعتی: حالا چطوری می‌شود؟ یعنی باید چه اتفاقی بیفتد؟ الآن شوق شهادت آمد. یعنی چون می‌گویم بستر آن. یک وقتی هست مثلاً دوران دفاع مقدس است، دوران جبهه و جنگ هست. این فضا هست.
حجت الاسلام پناهیان: محاسبات مادی قصه را در موضوع شهادت باید به خدا بسپاریم. آنها را کنار بگذاریم. جنگ است، جنگ نیست. شما کارت را بکن. یک وقت دیدید به شهداء محشور شدید. یک وقت دیدید به صورتی به شهادت رسیدی. من اصلاً به آنهای آن کار ندارم. خدا می‌فرماید تو محاسبات آن را کنار بگذار. شما شوق خودت را داشته باش. مثلاً بعضی‌ها در شرایط سختی به شهادت می‌رسند، سخت از این جهت که محال است اصلاً آنجا ذره‌ای شهادت پیدا شود. یکدفعه نصیب او می‌شود. ما باید در فرهنگ دینی خودمان شوق شهادت را بیدار کنیم. کمی اجتماعی بحث کنیم. اگر فرهنگ دینی ما، شوق به شهادت و شاخص بودن این شوق به عنوان ملاک اینکه من خودم را مسخره نکردم، شاخص بودن این شوق و ارزشمند بودن این شوق مطرح نشود، دینداری ما دچار ریاکاری، دچار تظاهر، دچار نفرت‌های کم و زیاد این و آن از دینداران، دچار خیلی از سرنگونی‌ها می‌شود. شهداء فقط کشور را نگه نمی‌دارند، آیین را نگه می‌دارند. سید‌الشهداء در اوج، دین خدا به واسطه او ادامه پیدا کرد. اصلاً کار شهادت این است. شهادت صدق است. در مورد شهداء خداوند متعال می‌فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه‏» صدق را نشان می‌دهد. لذا همه تأیید می‌کنند، همه دوست دارند. همه جلو می‌آیند.
شریعتی:«فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر» این همان شوق است.
حجت الاسلام پناهیان: این ینتظر بله. امیرالمؤمنین (ع) بالای سر هر شهیدی می‌آمد در جنگ‌ها از دوستان خود این آیه را می‌خواند. حالا جلسه گذشته من این سؤال را مطرح کردم. امام چرا فرمود خدایا سفره شهادت را جمع نکن. یک گوشه آن باز باشد. این یک ضرورت اجتماعی است که شوق به شهادت موجب سلامت دین ما باشد. واقعاً همه در مقابل شهادت شرمنده هستند. همه در مقابل شهادت کم می‌آورند. رزمنده‌هایی که می‌خواستند به جبهه بروند، حالا هنوز شهید نشده بودند. امام می‌دید دیگر. خیلی از آن رزمنده‌ها هم به شهادت رسیدند. وقتی که امام آمد با آنها صحبت کند یک نگاه به آنها کرد، فرمود که من وقتی که شما را می‌بینم از خودم شرمنده می‌شوم. وقتی شما را می‌بینم خجالت می‌کشم. اصلاً شهداء همینطور هستند. حتی سید‌الشهداء، ما مثال‌هایی را جلسه قبل زدیم. لاخیر فی العیش بعد هوالاء، من این مثال را نزدم. خود سید‌الشهداء که دیگر قطب عالم امکان است. امام سید‌الشهداء است. ایشان وقتی آن لحظه اخر طبق روایت خدا فرمود یا ابا‌عبدالله تو مختاری شهید بشوی یا نه، طبق روایت امام حسین این مطلب را عرضه داشت که خدایا می‌خواهم به دوستان شهید خود ملحق شوم. من فراق اینها را نمی‌توانم تحمل کنم. واقعاً شهداء اثر عجیب سازنده‌ای دارند. در ما آن شوق را اولاً بیدار می‌کنند، بعد آن حسرت را در دل ما ایجاد می‌کنند. حسرت که در دل ما ایجاد کنند این موجب پاکی ما می‌شود. تمنا می‌کنم از کسانی که این تجربه را ندارند، بروند مزار شهداء، وقوف کنند یعنی تأمل کنند، تفکر کنند. این دین اصلاً کارش همیشه با تفکر پیش می‌رود. فاصله بین خودشان و شهداء را ببینند. وصیت‌نامه‌های آنها را نگاه کنند، با یک شهید خاص ارتباط برقرار کنند. در لحظه‌ها قول کنند، روی عکس‌ها مکث کنند و بعد حسرت شهید نشدن، حتی حسرت شوق به شهادت نداشتن را ببرند. بهترین پاک‌کننده گناهان است. بهترین نورانی‌کننده قلب است. بهترین آباد‌کننده نماز است. آقای بهجت می‌فرمودند که بعضی از اولیای خدا، ایشان عبارات خود و توصیه‌های خود را اینطوری می‌گویند. معمولاً نقل از بزرگان و اینها. می‌خواهند نمازشان خوب شود سه مرتبه قبل از نماز می‌گویند صلی الله علیک یا ابا‌عبدالله. خب ابا‌عبدالله مظهر شهادت است. همه امامان ما به شهادت رسیدند ولی نحوه شهادت ابا عبالله الحسین عجیب و غریب بوده است. خیلی علنی و خیلی با اشتیاقی که به سمت شهادت رفته‌اند. پس یک بار این قسمت را مرور کنیم. علت شوق به شهادت آن شوقی است که قرب به خدا در انسان ایجاد می‌کند. من می‌خواهم به تو نزدیک شوم. اگر پرده‌ها از روی دل برداشته شود، دیگر سرعت قطعاً خواهد بود، عجله قطعاً خواهد بود. شتاب قطعاً خواهد بود. چون خدا است. یک لطیفه‌ای اینجا...
شریعتی: یعنی در واقع دیگر هیچ اصطکاکی وجود ندارد.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. یک لطیفه‌ای را بگویم. سطح لطیفه خیلی پایین است، برای امثال من خوب است. بعد روایات که سطح آن بالا است من برای خوبان قرائت خواهم کرد. یک پادشاهی می‌آمد در یک مسیری برود، همه بچه‌ها فرار کردند، یک بچه‌ای آنجا ایستاد و پادشاه گفت این را بزنید برود. این چرا نرفت؟ گفت: می‌گوید خب پادشاه بیاید رد شود، من به او چکار دارم. گفتند چه جرأتی، او را جلو بیاور. بعد دید بچه از هیبت پادشاه نمی‌ترسد. یک سکه به او داد. بچه سکه را نگه داشت و بعد گفت این را هم نمی‌خواهم. گفت چرا نمی‌خواهی؟ یک سکه طلا است پادشاه داده است. گفت من الآن بروم این را به مادرم بدهم، مادرم می‌گوید که تو این سکه را از کجا آوردی؟ باور نمی‌کند پادشاه داده. می‌گوید پادشاه سکه بدهد ده تا می‌دهد. یک دانه نمی‌دهد. خدا کسی را جذب کند می‌کشد. واقعاً وجود ما توهین به خدا است. امیرالمؤمنین فرمود: حُبُّ اللّه نارٌ لا يَمُرُّ عَلى شَيءٍ إلاَّ احتَرَقَ، محبت خدا به هر چیزی بخورد آتش می‌زند. خاکستری بیشتر باقی نخواهد گذاشت. ما وقتی که شهید را می‌بینیم، اگر حسرت بخوریم یعنی امکان دارد راه برای ما باز شود. چرا من جا ماندم؟ این حسرت روز قیامت هولناک است. بدترین عذاب است. اصلاً قیامت را یوم الحسره نامیده‌اند. این حسرتی که من چرا جا مانده‌ام. این را برویم بیدار کنیم. اصلاً برویم در معرض شهداء قرار بگیریم و حسرت بخوریم. برویم این خانواده‌های شهید را از نزدیک ببینیم حسرت بخوریم. برویم یادوره شهداء، برویم مراسم شهداء، برویم با خانواده‌های آنها از نزدیک آشنا شویم چرا رهبری انقدر تأکید دارند؟ می‌روند خانواده شهداء؟ چه بهره‌ای آنجا هست؟
شریعتی: و اینکه فرمودند اصلاً زنده نگه داشتن یاد شهداء کمتر از شهادت نیست.
 حجت الاسلام پناهیان: بله، من یک بار از محافظ ایشان شنیدم در یکی از این جلسات می‌دیدم. می‌گفتند ما اصلاً می‌بینیم خستگی حضرت آقا در این جلسه دیدار با شهداء برطرف می‌شود و چه اشتیاقی. بالاخره خداوند متعادل در روایت هست که عضوی از یک خانواده شهید شود، خود خدا می‌آید عضو آن خانواده می‌شود. این نور را آدم باید بتواند درک کند. اگر راه باز شد برای درک قلبی قرب و نزدیکی، اشتیاق قطعی است. اگر این اشتیاق نباشد اولاً خودمان را مسخره کردیم، ثانیاً موجب وهم دین در جامعه می‌شویم. اگر حسرت خوردیم پاک می‌شویم و از طرفی یعنی احتمالاً می‌تواند در برای شما باز شود، شما هم شوق به شهادت پیدا کنید.
شریعتی: یک نکته دیگر هم هست و آن هم اینکه شاید با این نکته‌هایی که امروز شنیدیم و نکته‌هایی که شما فرمودید، ما قدر خودمان را نمی‌دانیم یعنی خودمان را داریم ارزان می‌فروشیم. یعنی اگر قدر خودمان را می‌دانستیم آن وقت آن شوق باز بیشتر می‌شد. اینطور نیست؟
حجت الاسلام پناهیان: یقیناً اینطوری است. حالا اجازه بدهید این را در قسمت دوم بحث کنیم چون اتفاقاً این به موضوع تجارت با خدا هم ربط دارد. من یادم رفت شما دوباره یادآوری بفرمایید. از اینکه نکته‌ای که شما فرمودید واقعاً نمی‌شود گذشت. در روانشناسی می‌گویند شفقت به خود، دلسوزی برای به خود، ارزش قائل شدن برای خود. دوست داشتن خود. این یکی از عوامل سلامت یک انسان است. بعضی‌ها واقعاً خیلی صدمه می‌خورن از اینکه خودشان را آدم حساب نمی‌کنند. این آغاز گرفتاری‌ها است. این یکی از مجازات‌های خدا در قرآن است. «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم» که اینها چون خدا را فراموش کردند دیگر به خودفراموشی هم ‏رسیدند. خدا یک کاری کرد آنها ارزش خودشان را هم دیگر فراموش کنند. بعد به قول شما ارزان می‌فروشند. این نکته خیلی مهمی است. باید واقعاً مفصل در مورد آن صحبت کرد ولی درباره شوق به شهادت اجازه بدهید من چند روایت برای شما بخوانم. اول شاید این روایت امام هادی (ع) را قرائت کنیم که امروز روز این عزیز بزرگوار هست. یک عبارت خیلی فوق‌العاده‌ای دارند. «مَنْ أَنِسَ بِاللَّهِ اسْتَوْحَشَ مِنْ جَمِيعِ النَّاس» می‌خواهیم برویم آن حیات طیبه. آن  حالات کسی که شوق به شهادت دارد را ببینیم. آن حس دیگری که هر کسی با اینها آشنا بوده است می‌گوید این اواخر... حالا اواخر بعضی‌ها چند سال طول می‌کشد، بعضی‌ها مثل امیرالمؤمنین یک عمر طول می‌کشد، بعضی‌ها چند روز طول می‌کشد. اصلاً واقعاً فرق می‌کند. حالا به مقدار طول کشیدن هم مقام ممکن است بستگی نداشته باشد ولی به هر حال یک حال دیگری است. اینکه من گفتم بعضی از حرف‌ها را نمی‌شود زد یکی آن روایت امام رضا (ع) بود، هر کسی به ذکر خدا بپردازد و مشتاق ملاقات خدا نشود، شهادت‌طلب نشود، خودش را استهزاء کرده است. اینها از حرف‌هایی است که نمی‌شود عمومی زد. ولی ما زدیم حالا به خاطر شهادت. این حرف امام هادی (ع) از همین جنس است. «مَنْ أَنِسَ بِاللَّهِ اسْتَوْحَشَ مِنْ جَمِيعِ النَّاس» کسی با خدا انس پیدا کرد، از مردم وحشت می‌کند. نمی‌تواند در مردم برود. یک کودک را دیده‌اید در آغوش پدر یا مادر خودش است، بخواهی به او نزدیک شوی، حالا شما یک مجری مشهور، محبوب، اینها، بخواهی به این کودک، کودک اصلاً در این معادلات نمی‌آید. می‌گوید من مادر خود را می‌خواهم. کسی جلوی من نیاید. روی خود را برمی‌گرداند و خودش را در آغوش پدر یا مادر خودش فرو می‌برد.
شریعتی: اصلاً تو را نمی‌شناسند.
حجت الاسلام پناهیان: استیحاش هم دارد. نه فقط تحویل نمی‌گیرد، اصلاً وحشت می‌کند. هی پدر و مادرها به بچه‌های خود که در بغل خودشان هستند می‌گویند نه، عیبی ندارد. به عمو سلام کن. عمو مثلاً چی. اصلاً آنطوری است تا کم‌کم وحشت او بریزد. می‌فرماید انس به خدا این حال را در انسان ایجاد می‌کند. «و علامة الانس بالله الوحشة من الناس». تقویت می‌کند. یعنی آدم به یک جایی می‌رسد دوباره دوست دارد پیش خدا برگردد. بهترین لحظات او، لحظات نماز و قران خواندن او است. ما یک کمی این حس را می‌دانید کجاها پیدا می‌کنیم؟ به حرم می‌رویم. آنجا آغوش مهربان وجه‌الله الاعظم به سوی ما باز است. می‌خواهیم از حرم بیرون بیاییم احساس ناآرامی می‌کنیم. انگار از آغوش مادر مهربانی خارج شدیم. رسول خدا (ص) یک کلامی در مورد حضرت موسی دارند. می‌فرمایند حضرت موسی بعد از آن ملاقات مفصلی که با خداوند متعال داشتند، می‌آمدند بین مردم با مردم حرف می‌زدند، هر کسی با او حرف می‌زد، برای او شکنجه بود. برای او واقعاً زجردهنده بود که البته حالا این را رسول خدا می‌فرمایند، معنای آن را می‌دانید چیست. ببینید خود رسول خدا چقدر دارند زجر می‌کشند. از ما که اطراف او هستیم، حالا ان‌شاءالله ما جزء مؤمنین باشیم و از منافقین چقدر زجر می‌کشیدند. من یک روایت دیگری از مصباح الشریعه برای شما نقل کنم. می‌فرماید: «الْمُشْتَاقُ لَا يَشْتَهِي طَعَاماً» مشتاق اشتیاق به طعام ندارد. خدا شاهد است اینها بیان خاطرات رزمنده‌های دفاع مقدس است. اصلاً می‌آمدند می‌گفتند. می‌گفتند ببین دیگر غذا نمی‌خورد. بعد می‌گفت من می‌خورم. نه. اصلاً یک عالم دیگری می‌رفت. «وَ لَا يَلْتَذُّ شَرَاباً» هیچ نوشیدنی‌ای که دیگر برای او لذت‌بخش نیست. «وَ لَا يَسْتَطِيبُ رُقَاداً» دیگر از خوابیدن کیف نمی‌کند. آقازاده آقای بهجت می‌فرمودند که پدر ما خیلی وقت‌ها نشسته می‌خوابید. آدم خوابش بیاید ببینید چقدر فرق می‌کند بین نشسته خوابیدن با درازکش شدن. یک بار هم آقای بهجت به یک کسی فرموده بود، خیلی به حاج آقا گیر داده بود که آقا بگویید من چکار کنم سحرها بیدار شوم؟ گفت همان نشسته بخواب. با خوابش هم مبارزه می‌کند. «وَ لَا يَأْنَسُ حَمِيماً» با هیچ رفیقی هیچ انس نمی‌گیرد. «وَ لَا يَأْوِي دَاراً وَ لَا يَسْكُنُ عُمْرَاناً» در هیچ آبادانی‌ای سکنی نمی‌گیرد. «وَ لَا يَلْبَسُ لَيِّنَةً» نمی‌تواند لباس خوب بپوشد.
شریعتی: یعنی هیچی را جدی نمی‌گیرد.
حجت الاسلام حجت الاسلام پناهیان: اصلاً نمی‌تواند تحمل کند. تحملش نمی‌تواند بکند.
شریعتی: آن وقت زندگی او مختل نمی‌شود؟
حجت الاسلام پناهیان: ما اینها را برای زندگی معمولی‌ها نمی‌خوانیم.
شریعتی: یعنی کلاس و رتبه‌هاش بالا است. عالم‌شان فرق می‌کند.
حجت الاسلام پناهیان: ولی من سؤال شما را جواب بدهم. آمدیم و امروز یک کسی به این حال رسید. خب باید برود لباس مندرس بپوشد؟ باید برود در خرابه زندگی کند؟ زن و بچه‌اش را چکار کند؟
شریعتی: نمی‌گویند گوشه‌گیر شده است؟
حجت الاسلام پناهیان: ایشان می‌آید از باب تکلیف لباس خوب می‌پوشد، زجر هم می‌‌برد. من این لباس خوب را پوشیده‌ام، در روایت هست تا وقتی این لباس را برای چشم مردم پوشیدی، تا وقتی در این لباس هستی خدا به تو نگاه نمی‌کند. هیچی من یک لباس خوب پوشیده‌ام، چون این لباس را به خاطر چشم مردم پوشیده‌ام یا به خاطر هوای نفس خود احیاناً تا وقتی در این لباس هستم خدا به من نگاه نمی‌کند. او همین لباس خوب را می‌پوشد و نمی‌خواسته لباس خوب بپوشد. به تعبیر غلط من می‌خواسته درویش مسلک زندگی کند ولی پوشید به خاطر تکلیفش، به خاطر آراستگی‌اش بین مردم، برای اینکه لباس شهرت نپوشد، برای اینکه جلوی چشم مردم زهدبازی در نیاورد. باید عادی باشی. درست است؟ او همین لباس را پوشیده لحظه به لحظه دارد صواب می‌برد. خدایا ببین بنده من دارد زجر می‌شود. اصلاً این اینها را نمی‌تواند تحمل کند.
شریعتی: اینجا زجر و عجز و امان است.
حجت الاسلام پناهیان: درست است؟ پس این سؤال شما پاسخ مناسبی دارد ولی حال را شما بخواهید صحبت کنید. بعضی وقت‌ها می‌آمدند به ائمه مدام می‌گفتند لباس‌های شما خیلی خوب است. حضرت گاهی از اوقات به بعضی‌ها که خیلی خصوصی بودند لباس زیر که لباس خشن‌تری بود نشان می‌دادند می‌گفتند آن برای من است، این برای مردم است. اما باید با مردم آراسته باشند. بعد می‌فرماید که «يَعْبُدُ اللَّهَ لَيْلًا وَ نَهَاراً رَاجِياً بِأَنْ يَصِلَ إِلَى مَا يَشْتَاقُ إِلَيْهِ» روز و شب به عبادت می‌پردازد و دنبال چیزی است که به آن اشتیاق دارد. بعد اینجا آن آیه قرآن را بیان می‌فرماید. «وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى» من با شتاب و اشتیاق به سوی تو آمدم. گفت حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) این کلام را خطاب به پروردگار عالم گفتند. «وَ فَسَّرَ النَّبِيُّ ص» پیامبر اکرم تفسیر کردند. «عَنْ حَالِهِ» حال حضرت موسی «أَنَّهُ مَا أَكَلَ وَ لَا شَرِبَ وَ لَا نَامَ وَ لَا اشْتَهَى شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ فِي ذَهَابِهِ وَ مَجِيئِهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً» چهل روز هیچ نخورد، نخوابید، هیچ چیز نیاشامید، حوس چیزی نکرد. به خاطر شدت شوقش. و این انرژی‌ای هم که از خدا دریافت می‌کند جبران می‌کند. می‌دانید که واقعاً از امیرالمؤمنین علی (ع) پرسیدند شما انقدر غذا کم می‌خورید، در جنگ‌ها کم نمی‌آورید؟ فرمود مؤمن انرژی بدنش را از نیتش می‌گیرد نه از غذا خوردن. چقدر ما با این معانی واقعاً دور هستیم. بعد ادامه می‌دهند در ارتباط با حالات معشوق که پیشنهاد می‌کنم در مصباح الشریعه این بحث را از امام صادق (ع) بنا بر نقلی که شده است. حالا برای اینکه ما بفهمیم چخبر است واقعاً نریختن اینها را همینطوری، بدانیم اینها خاص است، این سخن امام سجاد را بخوانیم. می‌فرماید «وَ كَانَ الْحُسَيْنُ ع وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ» امام حسین و بعضی از دوستان خاص او روز عاشورا آرامش و شوق برای شهادت در آنها دیده می‌شد. بقیه آماده بودند، تسلیم بودند، علاقه هم داشتند ولی آن شوق ابا‌عبدالله الحسین که هر لحظه چهره او برافروخته‌تر می‌شد، این را دیگران هم نقل کرده‌اند. امام حسین و برخی از اصحاب ایشان.
شریعتی: آن همان شوق لقاء است. یعنی اصلاً عبور می‌کند. ببینید الآن به یک جوانی که پای فوتبال نشسته است شما بگویید که بلند شو از آنجا اینجا بنشین. می‌گوید چقدر تو من را اذیت می‌کنی؟ یک قدم است. تو الان ناسلامتی داری فوتبال می‌بینی. در آنها همش حرکت است. حالا شما هم حرکت کن بیا این طرف بنشین. حالا فینال جام جهانی هم که نیست. فلان. می‌گوید چقدر من را... همین جوان که واقعاً برای او بلند شدن از روی این مبل و نشستن روی مبل دیگر سخت است، واقعاً سخت است. واقعاً احساس می‌کند به او زور گفته‌اند. به این جوان می‌گویند که شهرآورد است و پول مورد علاقه تو در استادیوم در یک شهری دیگری بلند می‌شود می‌آید، شب را کنار استادیوم روی کارتن می‌خوابد، چهار ساعت قبل آن سختی می‌کشد، جیغ و داد و کف و حوراء و اصلاً داغون. وقتی برمی‌گردد به خانه دیگر از او هیچی باقی نمانده است. یک ذره احساس خستگی نمی‌کند. خرج هم برایش می‌کند. پس اینکه چی سخت است و چی آسان است، این به اشتیاق ما برمی‌گردد. مابقی آن دروغ است. اصلاً واقعیت نیست. از اینها بگذر. چشم ما اگر به شوق برسد واقعاً مزه‌های دیگری را در عالم درک خواهیم کرد.
شریعتی: مثل خیلی از مخاطبان ما که هستند، حالا سفرهای زیارتی یا زندگی نسبتاً راحتی دارند ولی سفر اربعین حاضر هستند شب با بدترین وضعیت سر کنند فقط به شوق زیارت. یعنی تمام این سختی‌ها. آن وقت اگر این نگاه باشد سختی‌های دنیا هم راحت می‌شود.
حجت الاسلام پناهیان: دقیقاً. و بهترین درس اخلاق همین اشتیاق به شهادت است. خدا قیمه قیمه کند، ریز ریز کند، پودر کند، کسانی که دین بدون شهادت‌طلبی را ترویج می‌کنند. که اینها در واقع حضرت امام به تعبیری می‌گفت قطاع الطریق هستند. دین بدون جهاد و شهادت. این دین چیست؟ در واقع یک جور خمارکننده و یک جور مخدر است. این دینی که کمونیست‌ها می‌گفتند مخدر است، این است. این دین بدون شهادت است. حالا عباراتی از حضرت امام هست درباره حضرت ابراهیم که فکر می‌کنم فرصت نیست من فقط اشاره کنم که حضرت امام می‌فرماید نگویید شهید ایثار می‌کند. برای قربانی کردن، شمایی که خودت را می‌بینی ایثار می‌کنی. حضرت ابراهیم اشتیاق دارد به اینکه در راه خدا قربانی بدهد. حضرت ابراهیم ایثار نمی‌کند. ایثار مال این است که خودش را می‌بینید. مالکیت خودش را می‌بیند. حضرت می‌فرماید برای ابراهیم نیست، مسئله این ایثار نیست. ابراهیم خودی نمی‌بیند تا ایثاری کرده باشد. اسماعیل خودی نمی‌بیند تا ایثار کرده باشد. ایثار این هست که من هستم و تو هستی و عمل من و برای تو و ایثار. این در نظر بزرگان اهل معرفت و اولیای خدا شرک است. ایثار که برترین است، در موضوع شهادت شرک می‌شود. چقدر حضرت امام بالا نگاه می‌کرد؟ در عین حالی که در نظر ما کمال بزرگی است، ایثار بزرگی است ولی در نظر آنها شرک است. چه رتبه بالایی. ان‌شاءالله خداوند متعال آن قلب ما را و نیاز عمیق قلب ما را بیدار کند. که در همه هست. حسرت روز قیامت برای این است که این حرف‌هایی نیست که شما بروی از یک جایی خرید کنی، از یک جایی به دست بیاوری. حتی تعبیر اکتسابی بودن هم دقیق نیست. اینها باید از دل شکوفا شود. بعد خدا روز قیامت قلب خودت را به تو نشان می‌دهد. خدا در قرآن کریم فرمود: «كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا» خودت خودت را محاسبه کن. یعنی چه؟ خب من خودم باشم خودم را می‌بخشم. نه، خدا خود ما را به خود ما نشان می‌دهد. می‌گوید تو این بودی. ببین با خودت چکار کردی.
شریعتی: آقا خیلی ممنون و متشکرم. و این معنای خسران است. ان‌شاءالله که با این نکاتی که حاج آقایحجت الاسلامحجت الاسلامحجت الاسلامحجت الاسلام پناهیان فرمودند هم عاقبت ما ختم به شهادت شود و هم شهیدان زندگی کنیم که آن مردم بزرگ دوران معاصر ما حاج قاسم گفت اگر شهید نباشی شهیدت نمی‌کنم. آیات را بشنویم، صواب آن را هدیه کنیم به روح بلند امام هادی (ع).
تلاوت صفحه 550. آیات ششم تا یازدهم سوره مبارکه ممتحنه. برای مشارکت در قربانی ماه رجب المرجب همچنان فرصت هست. به عشق امام هادی، به عشق امیرالمؤمنین عزیزان می‌توانند به زیرنویس‌ها دقت کنند یا به کانال‌های ما مراجعه کنند در پیامرسان‌ها داخلی یا ترجیحاً کانال ایتا و یا به سایت ما.
صفحه550 قرآن کریم
حجت الاسلام پناهیان: سؤالی را حضرتعالی فرمودید که اشاره کردید به تجارت شهیدان با پروردگار عالم. سؤال شما را یادم نیست ولی موضوع آن را یادم هست. این آیه قرآن را ببینید. می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» خدا می‌خرد از مؤمنین «أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» به اینکه بهشت به آنان بدهد. ما معمولاً در فرهنگ خودمان به تجارت و عبادت کردن تاجرانه زیاد بهاء نمی‌دهیم. عبادت تاجرانه در مقابل عبادت شاکرانه خوب نیست. نه اینکه عبادت تاجرانه خوب نباشد. خوب نیست هم یعنی یک رتبه پایین‌تری دارد. به اضافه اینکه عبادت تاجرانه قابل جمع با عبادت احرار و عبادت شاکرانه است. البته مشهور می‌گویند عبادت تاجرانه در مقابل عبادت عاشقانه است. اصلاً این غلط است. شاکرانه درست است ولی شما اشتیاق داشته باشید، تجارت یکی از زیباترین عوامل شوق‌برانگیز در شما است. ببینید نفس تجارت نیست. تجارت با کی؟
شریعتی: با خدا.
 حجت الاسلام پناهیان: داستان لیلی و مجنون مشهور است. مجنون گفتند لیلی شیر شتر نذر کرده پخش می‌کند. گفت من هم می‌روم. این طالب شیر نبود، طالب لیلی بود. رفت بعد تازه لیلی ظرف او بشکست، گفت اگر با من نبودت هیچ میلی، چرا ظرف من را بشکست لیلی. نباید بگوییم کسی که مجنون می‌شود علاقمند به شیر می‌شود. می‌رود در صف شیر می‌ایستد. اینجا هم خداوند متعال اول خودش را مطرح می‌کند. دارد این را به کی می‌گوید؟ به مشتاق او. می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏» خدا می‌خرد جان تو را. این با شوق می‌رود. این دنبال هر فرصتی برای تقرب است. بعد خرید خدا نیست در معامله باید یک چیزی به شما تحویل بدهد. شوق این چقدر بالا است. می‌گوید یعنی خدا یک معامله‌ای را ایجاد کرده است که خودش را مجبور کرده است که یک چیزی به من بدهد. یعنی می‌دانید شوق آن چقدر بالا می‌رود وقتی که از این منظر نگاه کنیم. این آیه، چقدر آیه عاشقانه‌ای است و شوق‌برانگیز. این را باید از چشم رزمنده‌هایی می‌دیدیم که این آیه را در وصیت‌نامه خود می‌نوشتند.
شریعتی: بسیار خوب. خیلی ممنون و متشکرم.