اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-10-03-حجت الاسلام والمسلمین صفایی بوشهری-ویژگی های اهل ایمان در نگاه قرآن و اهل بیت علیه السلام (مقتصد، حلیم و اهل سخاوت بودن)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم ها آقایان سلام، وقت شما بخیر. روزهای ابتدایی زمستان 1402 را داریم با هم تجربه می کنیم ان شاءالله از این زمستان پیاپی ان شاءالله به بهار برسیم و بهار واقعی را درک کنیم. خیلی خوشحال هستیم که با هم هستیم، در کنار هم هستیم و با احترام و با افتخار در محضر حاج آقای صفایی عزیزمان، سلام علیکم و رحمۀ الله خیلی خیلی خوش آمدید. صفایی: بسم الله الرحمن الرحیم. و علیکم السلام و رحمۀ الله. بنده هم محضر مبارک مردم عزیز و گرانقدر و محترم سلام عرض می کنم و عرض ادب و دعای خیر دارم. امیدوار هستم این زندگی پر از ایمان، اخلاق، تقوا، رزق حلال و آرامش ان شاءالله داشته باشند. و الطاف غیر الهی و ادعیه ویژه آقا امام زمان شامل حال عزیزان باشد.


بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از محبوبان ویژه خداوند اهل ایمان هستند. و اساساً ایمان درب ورود انسان به مدینه المحبۀ خدا هست. اگر انسان ایمان نداشته باشد هر کار دیگری را هم بکند محبوب خدا نمی شود. لطف خدا و عنایات ویژه الهی شامل حال او نمی شود. قدم اول ایمان هست. یعنی حاکمیت خدا بر قلب انسان، خود را در محضر خدا دیدن، التزام اعتقادی به مبانی دین داشتن و همچنین التزام عملی به دستورات دین. این نمای ایمان هست. حالا این شخصی که مؤمن هست و محبوب خدا و می خواهد از الطاف عالیه الهی و از این محبت برخوردار شود چه ویژگی هایی دارد که بر شمردیم. و امروز به چند ویژگی دیگری که امام صادق (ع) فرموده است اشاره می کنیم. یکی از آنها مراعات میانه روی در خرج در زندگی هست. نه این قدر کم بگذارد که به خود و اطرافیان او سخت بگذرد، نه این قدر گشاده دستی و ولخرجی کند که زندگی او دچار بحران شود. به همین جهت یکی از اوصاف مؤمنان امام صادق می فرماید قصدٌ فی غناء، آن زمانی که دست او باز هست از جهت مالی مشکل چندانی ندارد باید حواس او جمع باشد که مبتلا به اسراف نشود. ریخت و پاش نکند چون اگر این کار را کرد به حالت قبل که دچار بحران اقتصادی بود بر می گردد. از آن طرف هم کم نگذارد که زندگی بچه ها، خانواده دچار اشکال شود. لذا حضرت فرمودند که اقتصاد یکی از ویژگی های انسان های با ایمان هست. اقتصاد یعنی مراعات کامل مدیریت مالی در فضای کلان زندگی. این به معنای اقتصاد هست و پذیرفتن این رویه و روحیه مالی و امور زندگی. ساحت مقدس رسول خدا (ص) می فرماید الِاقْتِصَادُ فِي النَّفَقَةِ نِصْفُ الْمَعِيشَة، می گوید مراعات اقتصاد کردن در امور خرج زندگی نصف مدیریت مالی هست. چون بخشی از مدیریت به دست آوردن هست. نصف دیگر خرج کردن هست. می گوید اقتصاد نصف دوم هست. نصفی هست که انسان خرج می کند. می گوید مبنا باید اقتصاد باشد. باز می فرماید مَنِ اقْتَصَدَ أَغْنَاهُ اللَّه‏، کسی که اقتصاد را در زندگی مراعات کند خداوند او را بی نیاز می کند. رشد می-دهد. اما اگر کسی کم گذاشت خدا به این عنایت نمی کند. آن کسی هم که اسراف می کند، ولخرجی می کند، ریخت و پاش می کند آن هم مورد لطف و عنایت خدا نیست. آن کسی مورد لطف و عنایت خدا در حوزه مالی هست که کاملاً مدیریت میانه روی در عرصه خرج در زندگی دارد. امیرالمؤمنان یک کلام بسیار راهبردی و عجیب دارند. می فرمایند که السَّرَفُ مَثْوَاةٌ وَ الْقَصْدُ مَثْرَاةٌ. سرف یعنی اسراف کردن، ولخرجی کردن، می گوید انسان را بیچاره می کند. انسان را دچار بحران مالی می کند. و القصد مثراه، اما میانه-روی مدیریت در عرصه مصرف کردن، خرج کردن، موجب توانگری هست. این خیلی نکته مهمی هست. به همین جهت مؤمنان این طوری هستند که ابتدائاً بخش اول اقتصاد که به دست آوردن درآمد هست فوق العاده دقت می کنند که حلال باشد. بخش دوم که مصرف کردن هست باز دقت دارند که میانه رو باشند. این طور نباشد که هم کم بگذارند، برخی ها اصلاً وقتی پول به دست می آورند خرج زن و بچه و خرج خود نمی کنند، هر چه به آنها می گویی خرج کنید می گویند برای روز مبادا هست، روز مبادا هم هیچ وقت نمی آید و از آن طرف هم این طور نباشد که ولخرجی شود و مدیریت خرج نشود شخص خود او و خانواده او دچار بحران شود. این یکی از ویژگی های مؤمنان هست که با بصیرت خرج می کنند، با دقت خرج می کنند.
شریعتی: یعنی در واقع نه این جوری باشید نه این جوری.
صفایی: بله. یکی دیگر از ویژگی های مؤمنین این هست که اهل مطالعه هستند. اهل علم اندوزی هستند. این طور نیست که توقف در تحصیل داشته باشند. اساساً اسلام همه را به تحصیل توصیه می کند. چون علم در همه عرصه ها خود آن ارزش ذاتی دارد. حالا غیر از ارزش هایی که برای انسان ایجاد می کند که با علم خود قدرت پیدا کند، با علم خود تولید درآمد کند، آنها فواید علم هست ولی خود علم ارزش ذاتی دارد. به همین خاطر اگر به یک نفر که واقعاً هم سوادی ندارد بی سواد بگویید ناراحت می-شود. چون خود سواد داشتن ارزش هست. به همین خاطر تأکید شده است که جوامعی که می خواهند پیشرفت داشته باشند باید در عرصه علم به ویژه علوم روز بلکه فوق روز دارای مراتب بالای علمی باشد. علوم نو پیدا، علومی که راهبردی هست مثل دانش هسته ای، نانو، سلول های بنیادی، و تمام علومی که به نحوی ایجاد قدرت در جغرافیای کلان جهان برای یک کشور می کند. به همین خاطر هست تمام رهبران دینی از پیامبر تا الان که ما در ذل عنایات آقا امام زمان و در زمان غیبت مقام معظم رهبری برسیم تأکید بر تحصیل علم، جنبش نرم افزاری، کارهای علمی که خیلی روی این نکته باید دقت کنیم. اما شخصی که عالم می-شود یک ویژگی پیدا می کند. و آن این هست که خیلی کم حوصله می شود. یعنی این قدر تحقیق می کند، پژوهش می کند، مطالب را بلند و عمیق به ویژه اگر در حوزه معارف باشد اطلاعات زیاد دارد که تحمل حرف های عادی ندارد، نشست و برخاست های عادی را نمی تواند تحمل کند. این جور بیان کردند که مواظب باشید انسان عالم باید حلیم باشد. به همین خاطر یکی از ویژگی های انسان مؤمن این هست که هم اهل حلم هست، هم اهل علم هست، حلم یعنی بردباری. این الفاظی که انتخاب می شود برای مفهوم فوق العاده دقیق هست. در روانشناسی انتخاب کلمات برای مفاهیم خود آن یک علم فوق العاده ای هست. چرا کلمه آب برای این مایه انتخاب شده است؟ چرا مآء برای این انتخاب شده است؟ یا خبز در عربی برای نان؟ یا نان برای این انتخاب شده است؟ یک نکات بسیار دقیقی دارد در روانشناسی تولید و ایجاد لغت. لذا حلم یعنی بردباری در زبان فارسی هم این کلمه خیلی خوب معادل انتخاب شده است و آن این هست که قدرت تحمل تمامی بارها را داشته باشد. بارهای سنگین. این طور نباشد که ضریب تحمل شما پایین باشد. لذا عالم در اوج علم ولی باید بردبار باشد. حلیم باشد. چه جور این حلیمی که پخته می شود وقتی که شما یک قاشق در آن می گذارید هر طرف تاب بدهید آن هم تحمل می کند، تاب می خورد. عالم هم وقتی که با مشکلاتی، با صحبت های سطح پایین، با برخوردهای نامناسب مواجه می شود باید تحمل داشته باشد، باید بردبار باشد. ضریب تحمل او باید بالا باشد. اوج این داشتن حلم پیامبر اکرم (ص) بودند. این اعراب تازه مسلمان شده اینها با شتر و بیابان و شب ها می خوابیدند با ستاره ها و کوه و اینها ارتباط داشتند. بعد که بر می-گشتند با همان شرایط خدمت رسول خدا می رسیدند و نقل شده است به ایشان می گفتند اقصص القصصلنا برای ما قصه بگو. مراد آنها این بود که قصه های قرآنی بگویید. پیامبری که در اوج معراج الهی هست به هم نمی ریخت. می گفت «هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْغاشِيَة» (غاشیه/1) مگر شما داستان غاشیه شنیدید. بعد مطابق با فضای ذهنی آنها مطالب الهی به آنها می گفت. «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْوَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ * وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَت‏» (غاشیه/17 تا 20) اینها مگر نه با این امور آشنا بودند کوه و بیابان و شتر و آسمان. می گفت شما به این امور نگاه نمی کنید که چگونه هست. اینها کار خدا هست. چنین حلمی داشت و چنین عنایتی داشت. انسان مؤمن انسانی هست که هم عالم هست، هم حلیم هست. به همین خاطر امیرالمؤمنان می فرماید الْحِلْمُ تَمَامُ الْعَقْلِ. می گوید انسانی که می خواهد عقل او تمام باشد، کامل باشد، انسان حلیمی هست. بردبار هست. در مسائل خانه خانم یک چیزی می-گوید، بچه یک چیزی می گوید، یا بالعکس شوهر یک چیز می گوید همسر یک چیز، ناراحت می شود، اینها باید حلیم باشند. همدیگر را تحمل کنند. بردبار باشند. یعنی بار همدیگر را به دوش بکشند. سنگینی که ایجاد می شود. گاهی شوهر یک کلام سنگینی به کار می برد. همسر تحمل کند. گاهی بالعکس می شود، شوهر تحمل می کند. بچه ها یک چیزی می گویند اینها لحظه ای هست. یک ساعت بعد آن صفا و صمیمیت و محبت دوباره اعاده می شود. لذا انسانی که حلیم هست دارای عقل کاملی هست. بعد می فرماید اگر شما می خواهید حلیم را بشناسید این طور می شناسید الْحَلِيمُ مَنِ احْتَمَلَ إِخْوَانَه‏ یعنی تحمل دوستان خود را دارد. این طور نیست که دوستان خود را تحمل نکند. مشکلات دارند، گرفتاری دارند، پیش انسان می آیند و گلگی می کنند من این طور شدم، آن طور شدم، این طور نباشد که انسان تحمل نکند. پیش پیامبر می-آمدند چه قدر حرف می زدند. حرف های خیلی سطحی که برخی از صحابه به پیامبر گفتند آقا حرف این را گوش ندهید، وقت خود را تلف نکنید، آیه آمد «أُذُنُ خَيْرٍ لَكُم‏» (توبه/61) به همین خاطر یکی از وظایف علما این هست که مردم که خدمت آنها می-آیند حرف آنها را بشنوند. همین شنیدن حرف و مشکلاتی که دارند آنها را آرام می کند. ولو حل نشود. گاهی هم حل می شود، راهنمایی می شوند، صحبتی می شود. یک نکته مهمی که حضرت امام و مقام معظم رهبری همیشه بر آن برای علما و مسئولین تأکید دارند این هست که حرف مردم را بشنوید. من بارها محضر مبارک ایشان بود روی این تأکید داشتند. کوشش کنید مردم حرف خود را بزنند، مطالب خود را بگویند، درد دل های خود را بگویند، خواسته های خود را بگویند، اگر توانستید در حیطه قدرت و اختیار شما هست حالا گاهی خود شما مباشرتاً، گاهی نه با سفارشی که می کنید تذکری که می دهید کار را بیفتد انجام بدهید. یک وقت هم نمی توانید. یعنی همین حرف که گوش می گیرید یک باری از دل آن شخص برداشته می شود. لذا گفت الْحَلِيمُ مَنِ احْتَمَلَ إِخْوَانَه حلیم کسی هست که بار دوستان خود، غم دوستان خود را تحمل می کند. حرف دوستان خود را تحمل می کند. بعد فرمودند عَلَيْكَ بِالْحِلْمِ فَإِنَّهُ ثَمَرَةُ الْعِلْمِ. بر شما باد بردبار بودن، حلیم بودن، چون ثمره علم هست. انسان عاقل، انسان پخته، انسانی که مسائل را می داند، ضریب تحمل او باید بالا باشد. لذا باید حلیم باشد. بعد ایشان می فرماید که خیلی ها هستند در فضای آرامش حرف شنوی دارند، بار دیگران را می-برند، گفت نه اگر شما می خواهید حلیم را بشناسید باید ببینید عند الغضب چه جوری هست. به همین خاطر لقمان گفتند لَا يُعْرَفُ الْحَلِيمُ إِلَّا عِنْدَ الْغَضَب‏ انسان حلیم شناخته نمی شود در فضای عادی. در فضای غضب و فشاری که به او می آید به شدت تحت فشار قرار می گیرد و عصبانی می شود غضبناک می شود ببینید آن جا چه جور برخورد می کند. خدا رحمت کند برخی از بزرگان را ما درک کردیم. بنده یک بار ندیدم اینها حلم خود را از دست بدهند فوق العاده آرام، متین، آن حرف می زد، حرف های خوبی هم نمی زد، این خیلی آرام. دل آرام هست. وقتی دل آرام باشد، با خدا باشد، با خدا معامله می کند، همه آن امور را در محضر خدا می بیند هر چه بگوید خدا می بیند، او را به خدا واگذار می کند. خود او برخورد نمی کند. به همین جهت هست یکی از ویژگی های انسان مؤمن عالم این هست که حلم داشته باشد. خدا رحمت کند یکی از بزرگان از علما یک کسی در خانه داشتند خانمی در خانه بود ایشان شرایط روحی او به هم ریخته بود عصبانی بود این عالم بزرگوار مورد تعظیم و تجلیل مردم بود. امام به او فوق العاده ارادت داشت. مردم با وجود ایشان گاهی حاجات خود را به دست می آوردند. این قدر این شخص مقرب بود. اما در خانه که باز می شد آن بزرگوار طلوع می کرد. نسبت به این شخصیت عظیم الشأن خیلی برخوردهای ناشایست داشت. ایشان عین حلم بود. امام می فرمایند ایشان نه متقی بود عین تقوا بود. ایشان اصلاً تعریف حلم بود. یعنی انسان وقتی ایشان را نگاه می کرد می خواستند حلم تعریف کنند می گفتند ایشان. یکی از علما به خود من گفت. گفت یک روز خدمت ایشان مشرف بودیم این خانم در اتاق پذیرایی آمد. شروع کرد با آقا تندی کردن. گاهی دید آقا حلیم هست یک مقدار عصبانی شد پشت سر ایشان آمد شروع کرد با مشت به کمر زدن، ایشان هیچ نمی گفت. گفت یک مقدار شدت پیدا کرد گفت ببخشید یک مقدار یواش تر بزنید دیه ای چیزی به گردن شما نیاید. بعد ایشان بیرون رفت گفت ما به ایشان گفتیم آقا ایشان را چرا در منزل نگه داشتید گفت من با ایشان صبر می کنم. صبر را یاد می گیرم. صبر را تجربه می کنم. چون اگر من ایشان را از منزل برانم کجا برود؟ کسی او را قبول نمی کند. من او را تحمل می کنم، صبر را با ایشان تجربه می کنم. و صبوری را در خود نهادینه می کنم. نکته ای که ایشان گفته بود این بود که ایشان یک نعمتی هست برای من. گفتند حاج آقا چه نعمتی هست؟ گفت من بیرون از منزل خیلی مورد تکریم، تجلیل قرار می گیرم، احتمال دارد نفس من چموشی کند، منزل می آیم ایشان من را تنظیم می کند. لذا می-گفتند ایشان عین تقوا هست. عین حلم هست. اینها برای ما درس هست. لذا می گویند همنشینی با علما خود مدرسه هست، عبادت هست، به همین خاطر هست. واقعاً شرایط فوق العاده ای هست. خدا حاج شیخ عبدالکریم حائری را رحمت کند. ایشان نقل می کنند که وقتی نجف بودند ایشان داشت کنار حوض وضو می گرفت، شخصی آمد با ایشان صحبت کرد گفت فلانی از بزرگان حوزه نجف بودند، نسبت به حضرتعالی نظر مثبتی ندارد، گاهی حرف هایی می زند غیبت او را کرد. خود حاج شیخ عبدالکریم هم آن جا مسجد داشتند. گفت وضو که گرفت به طرف مسجد آن آقا حرکت کرد. این شخص تعجب کرد چرا ایشان چنین کاری می کند. حرکت کرد رفت پشت او آقا نماز خواند. این آقا گفت این آقا بد شما را می گوید. گفت غیبتی که شما کردید فسق شما محرز هست آدم حرف فاسق هم نمی شود قبول کند. لذا حرف شما چون غیبت کردید، فاسق شدید مسموع نیست، ولی این آقا از بزرگان هست، از خوبان هست، آقا هست، آمدم پشت سر او نماز بخوانم. این نوع اخلاق چه قدر ارزشمند هست. به همین جهت ما یک گنجینه رفتاری از برزگان خود در فضای تاریخ اسلام داریم. هم اهل بیت (ع)، ساحت مقدس پیامبر، همچنین حضرت زهرا (س) و هم علمای ما چنین بودند. فوق العاده بودند. شیوه رفتاری، سیره رفتاری فوق العاده ای داشتند. امام زین العابدین گاهی با جریان کربلا مواجه می-شدند. گاهی به ایشان توهین می کردند. انتقاد فوق العاده بی انصافانه می کردند. ایشان آرام می گفت اگر این که شما می-گویید من هستم واقع همین طور هست که شما می گویید استغفرالله. خدا من را ببخشد. اما نیستم خدا تو را ببخشد. چه قدر به جامعه و به شخص آرامش می دهد. یک روزی یک نفر بعد از آن که امام حسن صلح تاریخی کرد و واقعاً اسلام را نجات داد در مسجد النبی بود داشت منزل می رفت یک نفر پشت سر ایشان راه افتاد شروع کرد حرف بد زدن. حضرت هیچ نگفت. در منزل که رسیدند گفت آقا علی الظاهر شما این جا غریب هستید و افراد را نمی-شناسید. جایی ندارید. منزل ما تشریف بیاورید خدمت شما باشیم. ناهار میل بفرمایید. ایشان همین طور ایستاده بود تعجب می کرد که من دارم توهین می کنم، بد می گویم آن می خواهد از من پذیرایی کند. با این رفتار صحیح آن فرد منقلب شد. گفت من آقا اشتباه کردم. اشتباه بزرگی کردم و از شما پوزش می خواهم. اینها برای ما درس هست. واقعاً یک درس فوق العاده-ای هست که انسان واقعاً می تواند در فضای زندگی با این شیوه شخصیت خود را متحول کند و پردازش شخصیتی داشته باشد. نکته دیگری که مؤمنان دارند اهل سخاء هستند. السخاء فی حق. گشاده دست هستند. خیلی اهل جود و بخشندگی هستتند. این طور نیستند که اینها دست آنها بسته باشد. کوشش می کنند آن دارایی خود را به نحو شایسته به دیگران هم بدهند. اما فی حق این کار را می کنند. در باطل خرج نمی کنند. یعنی در جایی که شایسته هست این خرج را می دهند. ساحت مقدس رسول خدا می-فرماید السّخاء خلق اللَّه الأعظم. این بخشندگی، این دهشت داشتن، این کمک به دیگران کردن، این خلق الهی آن خلق اعظم آن هست. چون تمام عالم وجود شما ملاحظه بفرمایید دهشت خدا هست. سخاوت الهی هست. امیرالمؤمنین می فرماید السَّخَاءُ يَزْرَعُ الْمَحَبَّة، این بخشندگی، این کمک کردن، این محبت را در دل ها می کارد. الانسان عبید الاحسان. به همین خاطر این ویژگی دیگر مؤمن سخاوت داشتن در دایره حق نه در باطل پرداخت کند، در مسیر حق این را پرداخت کند. ساحت مقدس پیامبر (ع) یک حدیث بسیار جالبی دارد. می گویند چه قدر انسان ها دوست دارند قرب الهی پیدا کنند. چه قدر دوست دارند محبوب مردم شوند، چه قدر دوست دارند که به بهشت نزدیک شوند؟ می فرماید که السخی، کسی که سخاوتمند هست به اقوام، همسایه، هم محل، فقرا، مردم مملکت خود در راه حق، نه راه باطل کمک می کند، گاهی انسان پول به کسی می دهد که در راه باطل استفاده کند آن مؤمن این طوری سخاوت ندارد. سخاوت او در حق هست. می فرماید السَّخِيُّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ کسی که دست و دلباز هست، درست می بخشد، به خای خود خرج می کند این قرب الهی پیدا می کند وَ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ قریب مردم هست. مورد محبت مردم هست. وَ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّة به جنت هم خیلی نزدیک هست. به بهشت خیلی نزدیک هست. لذا اگر می خواهیم قرب الهی پیدا کنیم بین مردم محبوبیت داشته باشیم آخرت بهشت برویم انسان با ایمان سخی باشیم. بعد این سخاوت این طور نیست که یک پول کلانی باید انسان بدهد. انسان یک دانه مواد غذایی هم که دارد به دیگران بدهد سخاوت هست. گاهی مواقع یک شخصی که قدرت مالی چندانی ندارد، یک چیزی به دیگری می دهد، مثلاً نصف مال خود هست به دیگری می دهد در قبال آن پولی که آن ثروتمند می دهد اصلاً قابل مقایسه نیست. اما این نصف مال را داده است. مثلاً از باب نمونه عرض کنم این شخص صد هزار تومان داده است آن شخص یک میلیارد تومان می دهد اما آن یک میلیارد تومان یک هزارم زندگی او هست. از این صد میلیون تومان یا صد هزار تومان نصف زندگی ماهانه او هست. لذا یک روی حاتم با یکی از دوستان خود شکار رفتند این شکار طولانی شد به شب رسید، دیگر راه بازگشت سخت بود. در بلاد عربی هم رسم بود که هر کس یک چادری داشت یک آتشی هم روشن می کرد که اگر کسی راه را گم کرده است می خواهد غذایی بخورد این آتش را بگیرد و بیاید و یک نصیب پیدا کند. در آیه شریفه هم هست حضرت موسی هم همین طور بود. «أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدى‏» (طه/10) حاتم می گفت یک نوری آن جا هست، آتشی آن جا هست رفتم خیلی تاریک بود، دیدم یک پیرزن و پیرمردی هستند. گفتند ما راه را گم کردیم و تاریک شده است و گرسنه هستیم. گفت الان فقط به ما یک مقدار صبر بدهید. یک ساعت، یک ساعت و نیمی چیزی گذشت دیدند یک بزغاله ای را کشتند بریان کردند، برای حاتم آوردند. حاتم خیلی خوشحال شد و غذا را خوردند، صبح که بیدار شدند، هوا روشن شد دیدند تمام دارایی این پیرزن و پیرمرد همین بزغاله بوده است. حاتم به دوست خود گفت این پیرمرد و پیرزن السخاء من حاتم، از من سخاوتمندتر هستند. چون تمام دارایی خود را دادند. من اندکی از دارایی خود را می دهم. حاتمی که مشهور بود.
شریعتی: مهم همین نسبت ها هست. نسبت بخشش و سخاوت به دارایی هست.
صفایی: مهم مقدار نیست. مهم انسان دهشت داشتن و سخاوتمند بودن به آن مقداری هست که می تواند. توانمند هست. پس انسان مؤمن انسان با سخاوت هست. ولی سخاوت فی حق، السخاء فی حق،
شریعتی: سر جای خود و در مسیر حق.
صفایی: در باطل سخاوتمند نیست. نباید داد که آن شخصی که در باطل هست با آن پول، با آن کمک باطل را ترویج بدهد و در مسیر باطل حرکت کند. در حق این حرکت را انجام می دهد و این مسیر را دنبال می کند. بعد امام صادق فرمودند که فرق سخاوت و دیگر دهشت ها این هست این خیلی نکته مهمی هست که سخاوت نگفته می دهید. تقاضا نشده می دهید. اما چیزهای دیگر نه. صدقه احتمال دارد بگویند انسان به آنها بدهد. ولی سخاوت این ویژگی را دارد.
شریعتی: و این معنا و مفهوم کرم و کرامت هست.
صفایی: سخاوت آن هست که نگفته ما کان ابتدائاً یعنی آن چیزی هست که ابتدائی هست بدون این که کسی بگوید، کسی بخواهد شما عنایت می کنید. و این خیلی نکته مهمی در شرایط کنونی ما هست. بسیاری از افراد پیرامون انسان، همسایه ها، خویشان، هم محل ها، همشهری ها، هم وطن ها، دچار مشکلات مالی هستند. این بالعیان هست، آدم می بیند. هنر این هست که بدون این که به ما بگویند ما کمک کنیم. حال مردم را بدانیم. حال همسایه را بدانیم. حال خویشان را بدانیم. حال دیگران را بدانیم و کمک کنیم. بدون این که به ما بگویند. این خیلی ارزش دارد. یکی از علما علی الظاهر مرحوم علامه حلی بوده است به دنبال یکی از شاگردهای خود می فرستد، می آید خیلی به او عتاب می کند می-گوید آقا من چه کردم؟ می گوید بچه های همسایه شما از گرسنگی خواب ندارند. گفت آقا من اطلاع نداشتم. گفت این هم بد است که شما اطلاع از حال همسایه خود نداشته باشید. لذا یک طبق غذایی دست او داد گفت بروید به آن بچه ها بدهید. این بچه ها از گرسنگی نمی خوابند. مشغول گریه هستند. انسان باید مطلع از حال دیگران باشد. نه این که دیگران بیایند به ما مراجعه کنند. این مراجعه کردن به ما و کمک کردن این کار خوبی هست اما انسان بدون مراجعه کمک کند و از حال دیگران اطلاع داشته باشد این عین سخاوت و کرامت و بزرگی هست.
شریعتی: حاج آقای صفایی خیلی از شما ممنون هستم. نکته های خوبی را شنیدیم خدا ان شاءالله شما را حفظ کند امیدوار هستم هم مقتصد باشیم، هم حلیم باشیم، و هم ان شاءالله سخی. خیلی ممنون هستم از لطف و عنایت شما. آیات را بشنویم، آیات پایانی سوره مبارکه نجم و آیات ابتدایی سوره مبارکه قمر صفحه 528 آیه پایانی سوره مبارکه نجم سجده واجب دارد. ما پخش نمی-کنیم ولی دوستان اگر قرائت کردند و تلاوت حواسشان باشد که این سجده را به جا بیاورند که واجب هم هست. آیات را به اتفاق خواهیم شنید و ان شاءالله بعد از تلاوت آیات در دقایق پایانی با احترام همراه شما هستیم و در کنار شما.
صفحه 528 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خیلی ارادت داریم از لطف و مرحمت همیشگی شما. در این یکی ـ دو دقیقه پایانی وقت در اختیار حاج آقای صفایی و ان شاءالله حسن ختام فرمایشات ایشان.
صفایی: در آیاتی که قرائت شد اول سوره قمر اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ در تعابیر قرآنی همیشه وقوع روز قیامت و مرگ می-فرمایند قریب هست. «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» (حشر/18) می-گوید قیامت فردا هست. بنابراین انسان باید از فرصت باقی مانده عمر خود نهایت استفاده را کند. هر چه بوده است تا الان گذشته است با همه بارهای مثبت و منفی خود. از این به بعد انسان استفاده کند. یکی از بزرگان در لحظات آخر عمر خود این را گفت
تا که دستت می رسد شو کارگر، چون فتی از پا خواهی زد به سر.
انسان از باقی مانده عمر خود نهایت استفاده را کند ان شاءالله.
شریعتی: ان شاءالله. دعا کنید و ان شاءالله خداحافظی کنیم.