اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1402-08-17-حجت الاسلام نظافت- شرح نامه ۳۱ نهج‌البلاغه امیرالمومنین علیه‌السلام

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها، آقایان سلام. وقت شما بخیر. ان‌شاءالله که خوب باشید، سلامت باشید. از لطف و محبت تک تک شما صمیمانه ممنون و متشکرم. خیلی خوشحال هستیم که امروز هم در کنار هم داریم این لحظات ناب را تجربه می‌کنیم و خوشحال هستیم که در محضر و در معیت حاج آقای حجت الاسلام نظافت عزیزمان هستیم. سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام نظافت: سلام بر شما و همه بینندگان عزیز. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. از خدا می‌خواهیم که آنچه خیر است به زبان بنده حقیر جاری شود. من خودم قبل از بینندگان و شنوندگان عزیز تحت تأثیر این حرف‌ها قرار بگیرم.
شریعتی: ان‌شاءالله. امیدوارم. تک تک ما و همه ما به این آموزه‌ها و تعالیم محتاج هستیم. خاص تعالیم آسمانی امیرالمؤمنین که حضرت به امام مجتبی توصیه کردند که حواس شما به تقوا باشد و قلبت را امارت دلت را با ذکر خدا آباد کن. «وَ أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَة» به اینجا رسیدیم.
حجت الاسلام نظافت: به اینجا رسیدیم. همه ما محتاج به موعظه هستیم. این چنین نیست که موعظه برای یادگیری باشد. موعظه برای زنده شدن آگاهی‌های ما است. خیلی چیزها بلد هستیم ولی آگاهی‌های ما مریض می‌شود، آگاهی‌های ما بی‌رمق می‌شود، بی‌جان می‌شود. آگاهی‌های ما به فراموشی سپرده می‌شود. این نقش موعظه است که دوباره آگاهی‌ها را تازه می‌کند، دوباره زنده می‌کند. و ما می‌بینیم بزرگان ما، مراجع ما، پای صحبت می‌نشینند و بالاتر ائمه معصومین پای صحبت می‌نشستند در حالی که امیرالمؤمنین به یکی از اصحاب فرمود: عظنی، مرا موعظه کن. طرف تعجب کرد. آقا فرمودند در شنیدن اثری است که در دانستن نیست.
شریعتی: چقدر خوب.
حجت الاسلام نظافت: قرآن هم همین را می‌فرماید. جهنمی‌ها می‌گویند « لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» اگر گوش می‌دادی یا اگر خودمان عقل‌مان را به کار می‌گرفتیم جهنمی نمی‌شدیم. بنابراین این نیاز همه است. دارد که کار پیامبر اعظم هم همین بوده است یعنی می‌گفتند به اصحاب موعظه کنید یا به جبرئیل فرمود موعظه کنید. دارد که یک وقت حضرت یحیی (علی نبینا و آله و علیه السلام) یک کسی آمد و به گناه خود اعتراف کرد و اثبات شد و قرار شد که او را سنگسار کنند. در گودال او را قرار داده بودند، حضرت یحیی جلو رفت. به این گنهکار گفت: «يَا مُذْنِبُ عِظْنِي‏» ای گنهکار مرا موعظه کن چون گهنکاری بود که خودش اعتراف کرده بود. می‌خواست خودش را پاک کند. می‌خواست پاک از این دنیا برود. فرمود ای گهنکار من را موعظه کن. سه تا موعظه کرد. گفت: «لَا تُخَلِّيَنَّ بَيْنَ نَفْسِكَ وَ بَيْنَ هَوَاهَا» بین نفست و هوست خلوت نکن. یعنی خدا بیاید بین نفس و هوس حائل شود. خلق خدا حائل بشود. به یک نحوی یک فاصله‌ای درست کند که اگر این خلوت بین تو و هوس باشد به سقوط کشیده می‌شود. پیدا است که خود او به خاطر خلوت به گناه افتاد. «لَا تُعَيِّرَنَّ خَاطِئاً بِخَطِيئَة» گفت هیچ گنهکاری را با خطایش سرزنش نکن چون خودش، مردم می‌خواستند او را سنگسار کنند. بعد گفت: «لَا تَغْضَب‏» غضب نکن. عصبانی نشو. که حضرت یحیی گفت بس است. همین سه تا کفایت می‌کند. منظورم این است که موعظه نیاز جهلا نیست، نیاز علما است. نیاز همه ما است. خوراک روز ما است. به ابوذر فرمود اذنی، به جبرئیل فرمود اذنی. حالا دو نوع واعظ داریم. یک واعظ بیرونی و یک واعظ درونی. واعظ بیرونی کیست؟ الآن بنده دارم صحبت می‌کنم، من برای شنوندگان عزیز واعظ بیرونی می‌شوم. ولی وقتی کسی در خلوت خودش، خودش به خودش نهیب می‌زند. سر صبح آدم به خودش می‌گوید خدایا کمک کن امروز بتوانم این کارهای خیر را انجام بدهم. امروز روز پاکی باشد. روز بدون گناه باشد. این واعظ درونی است. و اگر واعظ درونی نباشد تأثیر واعظ بیرونی کم می‌شود. در روایتی از امام جواد (ع) هست که مؤمن نیاز به سه چیز دارد. «تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّه»
شریعتی: «وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِه»
حجت الاسلام نظافت: نیاز به واعظ درونی دارد. یعنی برای سفر آخرت، برای سفر قرب به خدا، یک مایحتاجی داریم. سفرهای دنیایی مایحتاجی دارد، سفر اخروی هم مایحتاجی دارد. برای آدم شدن، برای رشد کردن، فرمود هم نیاز داری خدا به تو توفیق بدهد و هم نیاز داری که خودت، خودت را موعظه کنی. قبل از گناه می‌گوییم خدایا کمک کن گناه نکنیم. آلوده شدیم به خودمان غر می‌زنیم، نق می‌زنیم، ناراحت هستیم. خودمان را سرزنش می‌کنیم نه اینکه توجیه کنیم. چه حال قشنگی است وقتی یک کسی گناه می‌کند ناراحت است. خودش، خودش را ملامت می‌کند. به جای اینکه دیگران را ملامت کنیم، خودمان را ملامت کنیم. «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة» لوام صیغه مبالغه هست یعنی بسیار سرزنشگر. نه دیگران. خودش را. انقدر حال قشنگی است وقتی انسان خودش، خودش را سرزنش می‌کند که خدا به این نفس قسم خورده است.
شریعتی: البته بماند که خیلی وقت‌ها ما اصلاً به او مجال نمی‌دهیم یعنی راه او را می‌بندیم.
حجت الاسلام نظافت: توجیه می‌کنیم. می‌گوییم پیش آمده است. اصلاً دفاع می‌کنیم از گناه خودمان. خطاهای خودمان را توجیه می‌کنیم. آیت الله بروجردی رحمة الله علیه گفته بودند بعضی‌ها را که غیبت می‌کنند نمی‌بخشند. آنها کی‌ها هستند؟ فرمود کسانی که اول طرف را واجب الغیبه می‌کنند بعد غیبت می‌کنند. این توجیه است. توجیه المسائل داریم و توضیح المسائل. بعضی‌ها در یک دست‌شان توضیح المسائل است، در یک دست آنها هم توجیه المسائل است. چقدر خوب است که آدم سر خودش را کلاه نگذارد. حالا پیش شما ممکن است که از خودم دفاع کنم، در خلوتم که خودم سر خودم را کلاه نگذارم. پیش امام رضا که می‌روم او آگاه به حال من است. پیش خدا که سر خودم را کلاه نگذارم.
شریعتی: اشتباه خود را بپذیرم.
حجت الاسلام نظافت: به گناه خود اعتراف کنیم و خودمان را سرزنش کنیم. وقتی سرزنش می‌کنیم یک ناراحتی‌ای ایجاد می‌شود، تا مدت‌ها بازدارنده است. وقتی از گناه خود ساده می‌گذریم، دوباره تکرار می‌شود. یعنی خود این سرزنش کردن و ناراحتی درونی، این خودش از گناه‌های بعدی پیشگیری می‌کند که جلسه قبل عرض کردیم الذنب علی الذنب. موجب مرده‌دلی است. گناه روی گناه. برای اینکه این تکرار نشود این سرزنش کردن و موعظه درونی بسیار خوب است. سومی آن را هم فرمودند: «قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُه‏» اگر واعظ بیرونی پیدا شد موعظه کرد بپذیرند. قبول کنند از ناصح، از نصیحت‌کننده، از خیرخواه. لجبازی نکنند. در خطبه 90، در نهج البلاغه داریم. امیرالمؤمنین فرمودند:«مَنْ لَمْ يُعَن‏ عَلَى نَفْسِهِ» اگر خدا به کسی کمک نکند، بر علیه نفس اماره‌اش تا اینکه این نفسش واعظ و زاجر باشد. اگر این توفیق را کسی پیدا نکند که خودش خودش را موعظه کند. خودش خودش را باز بدارد. فرمود موعظه‌های دیگران اثر ندارد. «لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ» نه بازدارنده‌ای می‌تواند او را باز بدارد و نه واعظی. بنابراین اگر ما می‌خواهیم بهره ما بیشتر شود از موعظه‌های دیگران در درون موعظه داشته باشیم. بعد هم همیشه شرایط موعظه شنیدن فراهم نیست. تلویزیون نیست، امکاناتی نیست ولی همیشه واعظ درونی همراه ما هست. آنهایی که واعظ درونی دارند همیشه می‌توانند خودشان را موعظه کنند. در حکمت 89 فرمود: «مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ» آن کسی که واعظ درونی دارد «كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظ» خدا او را از گناه حفظ می‌کند. از جانب خدا برای او یک حافظی است. و حالا می‌رسیم یک تقسیم‌بندی‌ای که در مورد موعظه هست موعظه‌های دیدنی که آن هم کسی که واعظ درونی دارد از موعظه‌های دیدنی بهره می‌برد. از امام کاظم (ع) روایت داریم: «ما من شیء الا و لک فیه موعظه» فرمود هیچ پدیده‌ای در این عالم نیست که دارد با تو حرف می‌زند.
شریعتی: بگرد ببین پیام آن برای تو چیست.
حجت الاسلام نظافت: اگر کسی واعظ درونی داشته باشد پیام‌ها را می‌گیرد. اگر واعظ درونی ندارد اگر در گوش او داد هم بزنند متوجه نمی‌شود. دیگر صدای پدیده‌ها را که اصلاً نمی‌شنود. میزان تأثیرگذاری موعظه جلسه قبل عرض کردم، همه به گوینده بستگی دارم و هم به گوینده بستگی دارد و هم به شنونده. گوینده امیرالمؤمنین باشد، مثل حضرت امام باشد، بعد از ائمه معصومین ما شخصیتی مثل امام واقعاً نداریم. شاگردان امام می‌گویند پنجشنبه‌ها امام درس اخلاق که می‌گفتند ما انرژی می‌گرفتیم. دیگر چهارشنبه که می‌شد احساس می‌کردیم سوخت تمام شد. دوباره پای صحبت این عالم ربانی بنشینیم و نیرو بگیریم. خب پس موعظه‌کننده اثر دارد اگر اهل عمل باشد، موعظه‌شنونده هم اثر دارد که چه حالی دارد. حالا امیرالمؤمنین که موعظه ایشان سبب شد همام جان داد، انقدر تحت تأثیر قرار گرفت، گاهی موعظه‌هایی کردند هیچ اثر نمی‌گذاشت. این عبارت را دقت کنید. به یارانش، در یکی از خطبه‌ها داریم فرمود: «اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَاد» به شما گفتم برای مبارزه کوچ کنید. «فَلَمْ تَنْفِرُوا» کوچ نکردید. «أَسْمَعْتُكُم‏» موعظه‌ها را به گوش‌تان شنواندم. «فَلَمْ تَسْمَعُوا» گوش ندادیم. «دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً» شما را پنهانی دعوت کردم. یعنی امیرالمؤمنین تواضع می‌کردند می‌رفتند دانه دانه می‌گفتند بیایید کمک کنید. جهرا یعنی آشکارا و علنی. «فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا» اجابت نکردید. «نَصَحْتُ لَكُمْ» فرمود نصیحت کردم قبول نکردید. «أَ شُهُودٌ كَغُيَّاب‏» شما حاضر غایب هستید. «أَ شُهُودٌ كَغُيَّاب‏» چقدر حضرت اذیت می‌شدند. آیا شاهدانی هستید که غائب هستید؟  «وَ عَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ» فرمود شما نیروی من هستید اما مثل ارباب با من رفتار می‌کنید. «أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ» حکمت‌ها را بر شما تلاوت می‌کنم. می‌گریزید، از حکمت‌ها می‌روید. «فَتَنْفِرُون عنْهَا  أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ» فرمود شما را موعظه می‌کنم به آن موعظه‌های رسا. «تَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا» اصلاً این موعظه‌ها را به فراموشی می‌سپارید. نسبت به این موعظه‌ها پراکنده می‌شوید. شما را تحریک می‌کنم برای مبارزه با ستمگران. هنوز صحبتم تمام نشده می‌بینم همه شما متفرق شدید. «مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا» می‌گویند سبا بزرگ عرب در یمن بوده است که ده تا پسر داشته است. شش تا سمت راست، چهار تا سمت چپ. اینها می‌شدند مثل دستان قدرتمندش. بعد این بچه‌ها همه متفرق شدند بابا را تنها گذاشتند. امیرالمؤمنین تشبیه می‌کند. می‌گوید از اطراف من پراکنده می‌شوید مثل ایادی سبا، مثل بچه‌های آن بزرگ یمن. «تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ» فرمود برمی‌گردی در جلسه‌های خودتان، «تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ» همدیگر را نسبت به موعظه‌های من فریب می‌دهید. احتمالاً مثلاً می‌گوید حالا علی یک چیزی گفت. حالا باشد فردا. یکی دیگر هست این حرف را گوش کند. امر مولوی است یا ارشادی است. مثلاً بعضی‌ها چنین توضیحاتی. این درد دل امیرالمؤمنین پس همیشه اثر نمی‌گذارد. بستگی دارد شنونده چه حالی داشته باشد.
یک دسته‌بندی‌ای که برای موعظه داریم، موعظه‌های شنیدنی داریم، خواندنی داریم، دیدنی داریم. شنیدنی و خواندنی قرآن است و روایات که با گوش دل گوش بدهیم، به انگیره اثرگیری تحت تأثیر قرار می‌گیریم انگیزه پیدا می‌کنیم. یک موعظه‌هایی هست که قرآن را مثلاً خود خدای متعال فرمود قرآن موعظه است. بخشی از آیات قرآن موعظه است، بخشی از نهج‌البلاغه موعظه است، بخشی از آن استدلال است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُم» موعظه به سراغ شما آمد. حالا موعظه‌های دینی هم داریم. دینی‌ها مثل چی؟ «‏‏‏كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظا» مرگ برای واعظ بودن کافی است. همه ما مرگ را به چشم خود می‌بینیم. خبر مرگ یکی پس از دیگری می‌آید. پس موعظه‌های دیدنی. «تَبِعَ جِنَازَة»؛ دارد که امیرالمؤمنین در یک تشییع جنازه شرکت کردند. «سَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ» شنیدند یکی دارد می‌خندد. حضرت فرمود: «كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِب»‏ گویا مرگ بر غیر ما وارد شده است. گویا حق برای غیر ما است چون مرگ حق است. گویا امواتی که می‌بینیم مسافرانی هستند که قرار است برگردند. می‌خندید. اینها را می‌بریم در قبر جا می‌دهیم. می‌رویم سر ارث آنها، رستوران و اینها، سر سفره‌شان می‌نشینیم. «كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُم» یک جوری هم غذا می‌خوریم گویا ما همیشه بعد از این کار قرار است که اینجا باشیم. آن وقت این را می‌خواستم بگویم. فرمود: «قَدْ نَسِينَا كُلَّ واعظ و وَاعِظَةٍ» سر سفره‌شان می‌نشینیم، فراموش می‌کنیم هر واعظی را و هر واعظه‌ای را. منظور از واعظ چیست؟ مرده اگر مرد باشد می‌شود واعظ، اگر زن باشد می‌شود واعظه. در واقع میت. میت مرد و امیرالمؤمنین می‌فرماید واعظ. میت زن را می‌فرماید واعظه. یعنی این میت دارد با ما حرف می‌زند.
شریعتی: یعنی تمام مجالس ترحیم ما قبل از اینکه مجلس ختم و فاتحه باشد، مجلس موعظه است.
حجت الاسلام نظافت: بله. چه سخنران داشته باشد و چه نداشته باشد. و سخنرانان باید یک جوری حرف بزنند آدم‌ها حذر پیدا کنند و این حذف سخنرانی از مجالس عزا کار خوبی نیست. نه خدمت به مرده است و نه خدمت به زنده‌ها. و مداحی که بیاید... چه می‌گویم، خلاصه یک جورایی گاهی افرادی می‌آیند مطالبی می‌گویند که بیشتر آدم‌ها را یاد دنیا می‌اندازند. دسته‌گل‌هایی که می‌آید آدم‌ها را یاد دنیا می‌اندازد. فرمود وقتی که یک کسی می‌میرد، مردم می‌گویند از او چه باقی مانده است؟ فرشته‌ها می‌گویند با خودش چه آورده است. دسته‌گل و اینکه پسر او وزیر است و رئیس بانک است و این تعریف‌هایی که گاهی می‌شود اینها همش ما را یاد دنیا می‌اندازد. باید تکان‌دهنده باشد مجالس تعزیه. ولو شهرهای بزرگ یک جلسه برگزار می‌کنند، آن یک جلسه باید تکان‌دهنده باشد. سر قبر. خود مراسم تشییع. ما باید همدیگر را از خواب غفلت بیدار کنیم. حضرت فرمود فراموش می‌کنیم «رُمِينَا بِكُلِّ فاده و جَائِحَةٍ» خودمان هم یکی پس از دیگری به ما تیر می‌خورد. ببینید یک گله گوسفند را در نظر بگیرید. وقتی یک گوسفند می‌رود گوسفندهای دیگر نمی‌فهمند. باز بعدی، باز بعدی. هر روزی یکی را برمی‌دارند می‌کشند. متوجه نمی‌شوند. یک جایی امیرالمؤمنین فرمود مثل حیوانی هستیم که فکر می‌کند که دارند به او علف می‌دهند، همیشه قرار است که اینطوری باشد. نمی‌داند دارند او را پرواری می‌کنند سر او را ببرند. انسان نباید غافل باشد. مرگ دیگران باید او را یاد مرگ خودش بیندازد. یک خطبه‌ای هست خیلی زیبا است. امیرالمؤمنین با فرق شکافته. جملاتی را گفتم خیلی قشنگ است. سلام الله. فرمود: «إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً» فرمود من همسایه شما بودم. بدن من مدتی همسایه شما بود. یعنی من را درک نکردید. حال و هوای من را، عشق من را، صفای من را. «سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاء» ساعت‌های آخر است دیگر. و به حضرت سفارش می‌کند. فرمود: بعد از مدت کمی، یک بدن، یک جثه خالی از روح برای شما باقی می‌ماند. «سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ» بدنی که دیگر بعد از اینهمه تحرک ساکن است. «صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ» بدنی که بعد از اینهمه سخنرانی‌ای که می‌کرده می‌گوید حالا سکوت. آن وقت فرمود: «لِيَعِظَكُمْ هُدُوئِي‏» این بدن آرام علی. «خُفُوتُ إِطْرَاقِي» این چشم‌هایی که دیگر تکان نمی‌خورد. «سُكُونُ أَطْرَافِي» این دست و پایی که آرام گرفته است. اینها باید شما را موعظه کند. «لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي وَ سُكُونُ أَطْرَافِي» بعد فرمود:«اَو أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ» فرمود این بدن من را که می‌بینید این بیشتر موعظه می‌کند از آن سخنرانی سخران بلیغ. این بیشتر اثر می‌گذارد از قَوْلِ الْمَسْمُوع‏، از گفتاری که می‌شنوید. پس در به در به دنبال موعظه‌های دیدنی باشید. خدا رحمت کند آن استاد را می‌گفت وقتی یک ظرفی می‌شکند نگویید شکست، بگویید شکستنی بود. نباید به این دل می‌بستم. این موعظه است. دارد با تو حرف می‌زند. موعظه‌های دینی زیاد است و لذا در حکمت 131 داریم امیرالمؤمنین فرمودند دنیا «دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ» رو دار موعظه هستی. اصلاً سرای موعظه هستی به شرطی که پند بگیری. یعنی در و دیوار دنیا دارد با آدم‌ها حرف می‌زند. بچه‌ها، کودکان، نوزادها، پیام مثلاً چراغ قرمز و عبورممنوع را می‌گیرند؟ نمی‌گیرند. ما هم از این چراغ قرمزها در این عالم زیاد است، از این تابلوها زیاد است.
شریعتی: هر چیزی که یک پیامی برای تو داشته باشد.
حجت الاسلام نظافت: متوجه نمی‌شویم.
شریعتی: در یک خطبه‌ای داریم امیرالمؤمنین فرمود یک جمله حقی می‌خواهم بگویم. فرمود: «حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْيَا غَرَّتْك‏» دنیا فریبت نداده است. تو فریب خوردی. «لَقَدْ كَاشَفَتْكَ الْعِظَات‏» فرمود دنیا یک موعظه‌هایی دارد که از روی عیوب آن پرده برداشته‌ای. این دنیا فریب نمی‌دهد. دنیا دارد تو را موعظه می‌کند. «آذَنَتْكَ‏ عَلَى سَوَاءٍ» فرمود دنیا داد زده است، فریاد زده است، به تو آگاهی داده است. آقا مرگ هست و پیری هست و بیماری هست. فرمود دنیا دارد وعده می‌دهد. می‌گوید بلا به جسمت نازل می‌شود. توانایی‌های تو نقض پیدا می‌کند. بعد فرمود این دنیا با این وعده‌های آن صادق‌تر از این است که بخواهد دروغ بگوید. صادقانه دارد می‌گوید پیر می‌شوی. می‌گوید اینطوری نمی‌ماند. دنیا اینطوری نمی‌ماند. فرمود دنیا فریب نمی‌دهد. «لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا» اگر دنیا را  «فِي الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ» این خانه‌های قدیمی‌ای که مخروبه شده است. «وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ» سرزمین‌های خالی. اگر دنیا را در اینها بشناسید، می‌بینی چقدر دارد خوب موعظه می‌کند، چقدر خوب دارد تذکر می‌دهد. و لذا تخت جمشید رفتن از این جهت خوب است. احرام ثلاثه مصر از این جهت خوب است.
شریعتی: حتی یک تار موی سفید در سرت.
حجت الاسلام نظافت: آفرین. آلبوم عکس.
شریعتی: به گذر زمان که نگاه می‌کنی.
حجت الاسلام نظافت: کودکی می‌شد جوانی. بعد میانسالی، همینطور. اینها دارد با ما حرف می‌زند. البوم‌های عکس هم موعظه هست. فرمود: دنیا مهربان است. در یک خطبه‌ای در نهج‌البلاغه داریم امیرالمؤمنین می‌فرمود: اگر کسی به نهایت‌ آرزوهای خود برسد، نهایت آروزها چیست؟ همه چاه‌های نفت مال یک نفر باشد. دیگر از این بالاتر است؟ کره ماه مال یک نفر باشد. کره زمین مال یک نفر باشد. دیگر از این که بالاتر نمی‌شود. فکر نمی‌کنم همت کسی از نظر مادی از این بالاتر باشد. فرمود اگر کسی به این آروزهای خود برسد، از این آیه فراتر نمی‌رود. کدام آیه؟ خدای متعال فرمود: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا» مثل زندگی دنیا را خدا فرمود اینطوری مثال بزن ای پیامبر. «كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماء» یک آبی را فرمود ما از آسمان فرود می‌آوریم باران که می‌آید «فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْض‏» بهار می‌شود و زمین می‌روید. بعضی جاها انقدر زیاد می‌روید که فرمود در هم فرو می‌رود. نبات الارض مخلوط می‌شود. بعد تابستان می‌آید و پاییز می‌شود. چه می‌شود؟ برگ‌ها می‌ریزد. «فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياح» برگ‌ها خشک می‌شود، باد آنها را پراکنده می‌کند. «وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِرا». فرمود دیدن پاییز موعظه است. الآن هم پاییز است. برگ‌های درختان دارد با ما حرف می‌زند. می‌گوید شما هم مثل ما هستی. انسان مثل یک برگ در این درخت هستی است. نوبت افتادن آن می‌رسد.
شریعتی: یک روز هم ما سبز بودیم، پرجوانه بودیم، شکوفه داشتیم. حالا شدیم برگ زرد.
حجت الاسلام نظافت: آفرین. یعنی زندگی هر کسی بهاری دارد، تابستانی دارد، پاییزی دارد، زمستانی دارد. می‌شود گفت از نوزادی تا بیست سالگی بهار است. چندان غم و غصه‌ای نیست. یک پدری هست و حمالی هست و مادری هست و سفره پهن می‌کند، یکی می‌آورد. از بیست سالگی تا چهل سالگی می‌شود تابستان. آدم 40 سال که می شود پاییزش شروع می‌شود. در روایت داریم 40 سال شدید عصا دست خود بگیرید. عصا نماد چیست؟ نماد این است که حواست باشد. رو به افول هستی.
شریعتی: با احتیاط باید قدم برداری.
حجت الاسلام نظافت: دیگر زندگی را جدی بگیر. بگو اولیت شبابی، واقعاً این جمله گاهی کسانی که هم سن و سال ما هستند دلشان برای این جمله می‌لرزد. در مناجات شعبانیه هست. «أَبْلَيْتُ شَبَابِي‏‏ فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْك» خدایا جوانی در کهنه کردم در مستی دوری از تو. یک شب که انسان به حرم برود، نیمه شبی، دل او می‌شکند، غصه می‌خورد. چه شب‌هایی را با غفلت سپری کردم. چه شب‌هایی را نماز شب نخواندم خوابیدم. چه نمازهایی با غفلت خواندم. جوانی را کهنه کردم در مستی دوری از تو. از 60 سالگی هم دیگر زمستان است. حالا این زمستان چقدر طول می‌کشد من نمی‌دانم. خیلی‌ها به تابستان هم نمی‌رسند. این هم در مورد موعظه. حضرت فرمود دلت را با موعظه زنده کن. حالا چه موعظه‌های دیدنی، چه موعظه‌های شنیدنی و چه توسط واعظ بیرونی و چه توسط واعظ درونی.
شریعتی: و اینکه هر کسی اگر به دنبال موعظه باشد در هر چیزی، در هر پدیده‌ای برای او موعظه‌ای هست.
حجت الاسلام نظافت: و این هنر می‌خواهد که انسان موعظه پدیده‌ها را بشنود. جمله بعدی این است:«أَمِتْهُ بِالزَّهَادَة» قبل از آن این بود: احیِ. احیِ یعنی زنده کن. حالا می‌گویند بمیران. بمیران با ظلم. بمیران یعنی چه؟ ما یک نفس اماره‌ای هم داریم. نفس اماره را بمیران. یعنی اگر دلت گرایش به دنیا دارد، گرایش به دلبستگی به دنیا دارد، از این جهت دلت را بمیران. دل تو برای دلبستگی انرژی نداشته باشد. دل تو شوق سفر داشته باشد. هر کاری در این دنیا می‌کند، یک نگاهی به آخرت، هر کاری می‌کند یک زاد و توشه‌ای برای آن سفر است. ‏«أَمِتْهُ بِالزَّهَادَة» و لذا در خطبه متقین داریم فرمود: «میته المرص» خطبه متقین که بیش از صد صفت حضرت به همام گفتند، یکی از اوصاف این است: نفسش مردهه است. «أَمِتْهُ بِالزَّهَادَة» یعنی همین که حضرت فرمود: «أَمِتْهُ بِالزَّهَادَة» یعنی زاهد هستند. یعنی نفسش دیگر قدرت ندارد او را اذیت کند. او سوار است. یعنی خدا کند به این درجه برسیم که نفس بر ما حکومت نکند. نفس یعنی آن نفس اماره. «أَمِتْهُ بِالزَّهَادَة» «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» حالا زهاده همان زهد است. زهد یعنی چه؟ زهد یعنی بی‌رقبتی به دنیا.
شریعتی: تعلق نداشتن و دلبسته نبودن.
حجت الاسلام نظافت: که در مورد حضرت یوسف نداریم «کانوا فیه من الزاهدین بالثمن بخس». فروختن. آنجا فرمود نسبت به یوسف زاهد بود یعنی رغبتی نداشتند. یا در حکمت‌ها داریم زهدک فی راغب فیک. اینجا می‌گوید زهد. اینجا زهد یعنی بی‌میلی. فرمود اگر کسی عاشق نسبت به تو است، تو زاهد باشی یعنی بی‌رغبت باشی، شاهد دارم می‌آورم که کلمه زهد به معنای بی رغبتی به کار رفته است. نقطه مقابل رغبت است. یا فرمود رغبت کسی زاهد فیک. اگر یک کسی نسبت به تو میل ندارد، تو رغبت نشان می‌دهی، می‌فرمود داری خودت را ذلیل می‌کنی. پس زهد یعنی بی‌رغبتی. اما در اصطلاح عرفانی و معنوی و اخلاقی یعنی رهایی از محاسب الله، رهایی از خلق، زهایی از دنیا، تعلقات. پست و مقام و جمعیت و شهرت و... آقای شریعتی شهرت دارد ولی رها است. علامت رهایی چیست؟ علامت رهایی این است که اگر این مردمی که می‌بینند دستی تکان می‌دهند، اگر توهین بکنند برای انسان اثری ندارد. اینها علامت آن است. امیرالمؤمنین در حکمت 439 فرمود: «الزهد کله» امیرالمؤمنین فرموأ تمام زهد در دو کلمه از قرآن خلاصه شده است. آن دو کلمه چیست؟ «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم‏» خدا می‌خواهد به درجه‌ای برسید که اگر چیزی از دست دادید غصه نخورید. گاهی ضررها سنگین می‌کند. گاهی عده‌ای به ما پشت می‌کنند. اقبال عمومی را گاهی از دست می‌دهیم. همیشه یک کسی طرفدارانش طرفدار نیستند. گاهی طرفدارها هو می‌کنند. داشته‌ایم. در دوران معاصر فراوان داریم. آدم‌های مشهوری که فراموش می‌شوند. مردم زود فراموش می‌کنند. نباید دل ببندیم. نه تنها فراموش می‌کنند، گاهی به عکس آن می‌شود. خدا حضرت امام را رحمت کند. از فرانسه که می‌آمدند، در هواپیما قطب‌زاده کنارشان نشسته بود. از امام سؤال کرد. مصاحبه کرد. گفت دارید می‌روید ایران چه احساسی دارید؟ امام فرمود هیچی.
شریعتی: چون نگاه او به یک جای دیگر است، هدف او بزرگتر و متعالی‌تر است.
حجت الاسلام نظافت: آن روزی که امام را تبعید کردند با روزی که دارد به ایران می‌آید فرقی نمی‌کند. حال دلش یکجور است. دل او با این چیزها تکان نمی‌خورد. نه از تبعید و نه از بازگشت به وطن. نه اینکه مردم را دوست ندارد، مردم را به خاطر خدا دوست دارد ولی دلبسته آنها نیست. می‌گویند امام داشتند در جماران می‌آمدند، شنیدند مردم می‌گویند درود بر خمینی. به کناری خود گفتند اگر الآن مردم بگویند برای من فرقی نمی‌کند.
شریعتی: درود و مرگ آنها برای من فرقی نمی‌کند.
حجت الاسلام نظافت: خنده و گریه عشاق ز جای دیگر است. آنها هم خوشحالی دارند، ناراحتی دارند، چیزهای دیگری آنها را خوشحال و ناراحت می‌کند. آنها هم تحت تأثیر قرار می‌گیرند نه دنیا. چه حال قشنگی هم هست که انسان مثل یک دریا است که این چیزها او را تکان نمی‌دهد. زهد این درجه است. با این چیزها تکان نمی‌خورد. خدا او را تکان می‌دهد. همین امام نیمه شب چنان گریه می‌کرد که شانه‌های او تکان می‌خورد. همین امام گفته بودند وقتی بچه‌ها در جماران گریه می‌کنند، حواس من پرت می‌شود. یعنی از آن بعد لطافت روح. در خطبه 81 داریم فرمود: «الزهاده قصر العمل»؛ ای مردم زهد یعنی آرزوهای خود را کوتاه کنید. آرزوی کوتاه یعنی چه؟ یعنی برای 20 سال دیگر برنامه‌ریزی نکنیم؟ چرا؟
شریعتی: اینکه در واقع دوراندیشی است.
حجت الاسلام نظافت: دوراندیشی است. لاعقلک تدبیر. آفرین. آروزی کوتاه یعنی برنامه‌ریزی برای بیست سال، چهل سال دیگر داشته باش اما بگو فردا قرار است بمیرم که اگر عزرائیل آمد دستپاچه نشوی. یعنی ساک را بسته‌ایم منتظریم. مهیا برای رفتن. کن فی الدنیا کأنک تعیش ابدا و کن فی الآخرة کانک تموت بدا. این یک علامت است. یعنی هر کس ببیند که با خودش می‌گوید من 20 سال دیگر زنده هستم، این می‌داند آرزوی او بلند است. بالاتر، می‌گوید سال آینده زنده هستم باز هم آرزوی او بلند است. می‌گوید فردا زنده هستم، باز هم آرزوی او بلند است. قصر العمل یعنی بگو معلوم نیست. و لذا اینطور آدم‌ها هیچ‌موقع در زندگی خود عقب نمی‌مانند.
شریعتی: چون آمادگی آن را دارند. هم برای زندگی دنیا و هم برای کوچ و عزیمت به آخرت.
حجت الاسلام نظافت: بله، وقتی ما در زندگی دنیا عقب می‌مانیم یعنی در آخرت صد درصد عقب می‌مانیم. بعد فرمود: «والشکر عند النعم» فکر نکن کسی زاهد است از نعمت‌های دنیا استفاده نمی‌کند. استفاده می‌کند همراه با شکر. و با غفلت و سرمستی. خیلی زیبا یک تعریف‌های دقیقی است. این تعریف‌ها کمک می‌کند که از زهد بد برداشت نکنیم. زاهد کسی نیست که دنیا را ترک کند. زاهد کسی نیست که کارخانه نزند، ثروت تولید نکند، زمین را آباد نکند، معدن را استخراج نکند، تجارت نکند. نه، ثروت تولید کند مثل امیرالمؤمنین ولی دلبسته نباشد. و بگوید الحمدلله نعمت تو است و در راه ابدیتش استفاده کند. کمش را برای دنیا خودش، اکثر آن را برای ابدیتش. زهد فرمود این است که هنگامی که گناه پیش می‌آید ورع داشته باشی، ترمز داشته باشی. بعد حضرت فرمود: اگر نتوانستید حد‌اقل حرام که پیش می‌آید صبوری کنید. حد‌اقل شکر را فراموش نکنید. و برترین زهد گفته‌اند که زهد در حرام است. آخه بعضی‌ها نسبت به مستحبات جدی هستند ولی گناه هم انجام می‌دهند. اول باید نسبت به گناهان بی‌رغبت باشیم. دل‌زده از گناهان باشیم. نه اینکه ما نسبت به مکروهات حساس باشیم بعد می‌بینیم یک جا گناه هم انجام می‌دهیم. نسبت به مستحبات حساس باشیم، یک جایی گناه هم انجام می‌دهیم. این در نهج البلاغه حکمت 113 است. فرمود: «لا زهد کالزهد فی الحرام» هیچ زهدی به پایه زهد نسبت به حرام نمی‌رسد. یعنی انسان نسبت به گناه رغبت ندارد. وقتی رغبت نداریم راحت می‌توانیم خودمان را کنترل کنیم. وقتی رغبت داریم باید بجنگیم، خودمان را نگه داریم. سخت می‌شود. مبارزه با گناه سخت می‌شود. بنابراین اگر خدای متعال کمک کند انسان به درجه زهد برسد کار دیگر برای همیشه آسان می‌شود. حالا چطوری زهد پیدا کنیم؟ توصیف اولیاء خدا را نسبت به دنیا بشنویم. آنها در مورد ماهیت دنیا چه گفتند؟ دنیاشناسان نسبت به ماهیت دنیا چه گفتند؟ گوش جان بدهیم. امیرالمؤمنین فرمود این حکومتی که بر شما است، از این کفش که قیمتی ندارد، وصله می‌زند، فرمود بی‌ارزش‌تر است. از آب بینی بز فرمود بی‌ارزش‌تر است. از استخوان خوک در دست جذامی بی‌ارزش‌تر است. یک کم گوش بدهید بد نیست. دوم عبرت بگیرید. چی شد حالا؟ پنجاه و شش سال از من گذشته است. چی شد؟ یک کم به گذشته خود نگاه کنیم. گذشته ما هم خوشی داشته است و هم غصه داشته است. از مردگان عبرت بگیریم در آن موعظه‌ای که عرض کردیم. این‌ها هم اثر دارد. مجموعه‌های اینها آرام آرام این بی‌رغبتی را نسبت به دنیا ایجاد می‌کند.
شریعتی: ولی جاذبه دنیا هم کم نیست. جاذبه دنیا زیاد است.
حجت الاسلام نظافت: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها» خدای متعال فرمود: من ما علی الارض را، آنچه روی زمین است زینت قرار دادم. دل کندن از این زینت‌ها سخت است.
شریعتی: یک طرف نگاه می‌کنی می‌بینی بچه، یک طرف خانه، یک طرف ماشین، یک طرف دوستان، رفقا. مال، ثروت.
حجت الاسلام نظافت: زهد جزء بالاترین درجات معنوی است. مثل بچه‌ای می‌ماند که دلبسته این خانه هستی، می‌خواهند او را به مدرسه ببرند گریه می‌کند. نعمت‌های دیگری در انتظار ما است.
شریعتی: شاید یک بخشی از آن به خاطر این است که عظمت آن طرف و بزرگی و شیرینی آن طرف را نچشیدیم و ندیدیم.
حجت الاسلام نظافت: گاهی به ما می‌چشانند. وقتی دل شما می‌شکند، وقتی اشک شما جاری می‌شود، آن لذت را حاضر نیستید با هیچ چیز عوض کنید. وقتی گره‌ای باز می‌کنیم در همین زیارت‌نامه‌های حرم امام رضا این حدیث را از امام رضا (ع) چاپ کردند. «سُئِلَ عَنْ خِيَارِ الْعِبَادِ» از امام رضا (ع) سؤال شد گفت بهترین بنده‌ها کی هستند؟ فرمود: «وَالَّذِينَ إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا» وقتی گزه باز می‌کنند، حاجتی روا می‌کنند، شاد می‌شوند. در خطبه متقین داریم شب را با نگرانی سپری می‌کنند اما صبح شاد می‌شوند. فرح پیدا می‌کنند. شادی معنوی لذت عمیقی دارد. «أَصَابوا» الآن یادم آمد. در نامه 27 داریم «أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُم‏» فرمود: آدم‌های باتقوا شریک اهل دنیا هستند. چیزی کم ندارند. آنها غذا می‌خورند، اینها هم غذا می‌خورند منتها فرمود غذا خوردن اینها فضیلت دارد. توأم با یاد خدا است. حرام نمی‌خورند. جوانمردانه غذا می‌خورند. دیگران را سر سفره خود شریک می‌کنند. بعد فرمود آنها سکونت دارند، اینها هم سکونت دارند منتها فرمود سکونت متقین فضیلت دارد. خانه‌‌های متقین معبد است. خانه امثال سران آمریکا و انگلیس و فرانسه، اینها ظاهرش شیک است. باطن آن طویله است. باطن دنیا جنگل شده است. چقدر قساوت؟! چقدر بی‌رحمی؟! اینهمه بمب بر این خانه‌ها. کودک‌کشی عجیب است. یعنی واقعاً اینها از فرعون بدتر هستند. شرم هم نمی‌کنند. سرش را هم بالا می‌گیرد. اینها خانه‌شان می‌شود طویله، خودشان حیوان می‌شوند. بنابراین عبرت گرفتن کمک می‌کند. من داشتم آن نامه 27 را می‌گفتم که حضرت فرمودند متقین با آن دنیاپرست‌ها یک در دنیا شریک هستند، چیزی کم ندارند. بعد فرمود ولی یک چیزهایی اضافه دارند. آن چیست؟ فرمود: «أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُم‏» اینها لذت زهد را می‌چشند. لذت زهد چیست؟ وقتی دلبستگی نداری غصه‌های او را نداری. یعنی اینها که دلبسته دنیا هستند از زندگی‌شان لذت نمی‌برند. اینها دلشان پر از... یکدفعه خواندم در یکی از حکمت‌ها داریم غصه‌های دنیا در دل اینها می‌رقصد. «لَهُنَّ رَقْصٌ عَلَى سُوَيْدَاءِ قَلْبِه‏»
شریعتی: یک قصه او ترس از دست دادن دارد.
حجت الاسلام نظافت: بله. تا ندارد غصه دارد. اینها از مرگ می‌ترسند. بنابراین اگر بخواهیم زاده بشویم آن وقت‌هایی که به ما می‌چشانند، این را فراموش کردیم. زندگی اولیای خدا لذت‌بخش است. حاج قاسم سلیمانی چقدر دوست داشتنی بود. خواندن خاطرات شهداء، شنیدن مؤعظه‌ها، سفر رفتن، «سيرُوا فِي الْأَرْض»، ‏«تنظروا»، «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين». مسافرت کنید عبرت بگیرید. سفارش بعدی فرمود: «غزه بالیقین» قلب ما باید قوت پیدا کند. یعنی برای قلب ضعف و قوت مطرح است. همچنان که برای جسم ما ضعف و قوت مطرح است برای قلب ما هم ضعف و قوت مطرح است. حالا یقین یعنی چه؟ آن معرفتی که هیچ‌گونه تردیدی، شکی در آن نیست، به آن یقین می‌گویند. نه وهمی، نه شکی، نه تردیدی. الآن من مقابل شما نشسته‌ام. به حضور شما شک دارم؟ نه، یقین دارد. این یقین یعنی این. ولی ممکن است مثلاً صدای شما را بشنوم بگویم شاید اشتباه می‌کنم. در روایت داریم کمترین چیزی که خدای متعال توزیع کرده است یقین است. یعنی چه؟ یعنی یقین یک نرده‌بانی است که باید از آن بالا بروی. و همه بالا نمی‌روند. همه به قله یقین نمی‌رسند. مثل کوه‌نوردی است. همه این قله‌ها را فتح نمی‌کنند. و لذا باید خواست. بعد خود یقین درجات دارد که در دعای مکارم الاخلاق داریم وجعل یقینی افضل الیقین. برترین شیعه علم الیقین است. علم الیقین عین الیقین حق الیقین. علم الیقین مثل اینکه مثلاً ما دودی می‌بینیم از آن دود می‌گوییم آتشی هست. علم به آتش پیدا کردیم. جلوتر می‌رویم سلوک می‌کنیم به آتش می‌رسیم. آتش را با چشم خود می‌بینیم. می‌شود عین الیقین. جلوتر می‌رویم حرارت آتش را حس می‌کنیم. می‌شود حق الیقین. داریم گرم می‌شویم. دیگر تردیدی ندارد. اینها همه مراتی یقین است. باید از خدا بخواهیم. بگوییم خدایا معرفت خودت را روزی ما بگردان.
شریعتی: ان‌شاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکرم.
صفحه482 قرآن کریم
حجت الاسلام نظافت: در این صفحه‌ای که بینندگان عزیز تلاوت آن را شنیدند خدای متعال می‌فرماید آدمی از دعوت خوبی‌ها خسته نمی‌شود. یعنی هی دوست دارد پول و همه چیز گیر او بیاید. همین انسان «إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ» اگر به او شری برسد مأیوس می‌شود. ناامید می‌شود. اگر به او رحتی بدهیم بعد از برطرف شدن مشکلات به او نعمت تازه‌ای بدهیم، می‌گوید این مال خودم هست. من فکر نمی‌کنم اصلاً قیامتی باشد. خدا را قبول داشته باشد. «لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّي» اگر بروم آن دنیا باز هم وضع من خوب است. پولدارهای بی‌معطفت اینطور فکر می‌کنند. بعد در آیه بعد دارد: «إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ» وقتی این آدم بی‌تربیت، بی‌معرفت، به او نعمت می‌دهیم. «أَعْرَضَ» خدا را فراموش می‌کند. نه آب جانبی هست. همین آدم وقتی به او مشکل می‌رسد «فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ» دست به دعا برمی‌دارد چجور. خدا کند ما اینطوری نباشیم. یعنی در سختی‌ها، در رفاه، در نعمت، در همه حالات خدا را فراموش نکند.
شریعتی: بسیار خوب. چه در شادی، چه در غم، چه در وقت دارایی و چه در وقت نداری. خیلی هنر می‌خواهد خدا کند که خواند یک ایمان قوی و یک قلب مطمئن و آرام به تک تک ما عنایت کند.