شریعتی: انشاالله و بسپاریم به خودشان که امین الله فی أرضه هستند و این عرض ارادتها را برای ما نگه دارند و آن وقتی که با آن نیاز داریم به ما برگردانند. حالتان چطور است؟
حجت الاسلام عابدینی: الحمدالله.
شریعتی: چقدر خوشحالیم خدمت شما هستیم. ما قصه ما در ذیل قصه حضرت موسی سلام الله علیه و آله رسید به بلعم باعورا چون حسن عاقبت نه برندی و زاهدی آن به که کار خود به عنایت رها کند
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً؛ انشاالله عرض وجودمان به طاعت حضرت ولی عصر آراسته بشود و این اطاعت ما نسبت به حضرت دائمی باشد. انشاالله خدای سبحان هم دست ما را از دست اهل بیت جدا نکند انشاالله، با هم صلواتی بفرستیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. بحث حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهم السلام به اینجا رسید که ما قصه وفات هارون را گذراندیم، حضرت هارون را و بعد از آن هم قصه حج حضرت موسی را مطرح کردیم و در ادامه بحث به جریان بلعم باعورا رسیدیم. جریان بلعم باعورا در چند جا احتمال وقوع آن هست، یکی قبل از غرق مطرح میشود در آن دورانی که هنوز فرعون بوده است و در مقابله با موسی از بلعم باعورا استفاده کرده است. اما آنچه که مشهورتر است این است که بعد از جریان غرق فرعون در آن دوران ۴۰ ساله که موسی کلیم علیه السلام در دوران تیه با تخلف عده زیادی از قوم خود مواجه شد و مجبور بود که با یه عدهای از قوم خودش بعضی از کارهایی را انجام بدهد و بقیه تبعیت از آن نداشتند، در آن دوران گاهی میفرمایند در بعضی از لشکرکشیهایی که موسی علیه السلام داشتند برای بعضی از اقوامی که اطراف بودند و آنها را بتوانند سرزمین آنها را که ظالم بودند از دست ظلم ظالمانشان نجات بدهند و برای بنی اسرائیل هم محل استقراری پیدا بکنند، بعضی به این عنوان نقل میکنند،ب پس مسئله روشن باشد که دوران بلعم باعورا عمدتاً در دوران پس از غرق است. هرچند بعضی از نقلها به عنوان دوران قبل از غرق مطرح شده. اما نکته اساسی این است که بلعم باعورا آیا در تاریخ نقل شده آیا از فرزندان حضرت لوط محسوب میشود؟ فرزندان با واسطه نوادگان لوط سلام الله علیه یا مستقیما به پدر ابراهیم حضرت ابراهیم از باب با واسطه مربتط میشود؟ دو نقل هست نقل سوم این است که نه از بنی اسرائیل است و شاید این نقل بین مفسرین مشهورتر است. پس این هم از جهت آن نژادش... در هر صورت به حضرت ابراهیم سلام الله علیه مرتبط میشود حالا یا به پدر حضرت ابراهیم یا در حقیقت به فرزندان حضرت ابراهیم مطرح مرتبط میشود. نکته دیگر این است که جریان بلعم باعورا یکی از جریانات مهم تاریخی است که قرآن نقل میکند برای عبرت، و جریان بسیار سنگینی است شاید در طول جریان قرآن کریم از قصص مختلفی که نقل میشود بینظیر است و شبیه ندارد. چون از یک جهت نوع اعطایی که خدای سبحان به او کرده از سنخ اعطایی است که ظاهراً به انبیا کرده است، اما از سنخ انبیا نبوده از دسته صنف انبیا نبوده ولی خیلی تحویل گرفته شده است. و آتیناه آیاتنا که آیاتمان را به او دادهایم، حتی برخی از مفسرین غیر شیعی به این قائل شدهاند که از انبیا بوده است، ولیکن منحرف شده. ولی چون در نظام شیعی و اغلب اهل تسنن امکان ندارد انبیا عصمت در وجود آنها قطعی است، حتی قبل از دوران بعثتشان و لذا قطعاً نمیتوانند به لحاظ کلامی از سنخ انبیا باشد. ولی آنقدری مسئله به اصطلاح مهم بوده است که اینها گاهی تا این حد قائل شدند برای اینکه این معصوم بوده ولی این قطعاً صحیح نیست و از نظر منظر کلامی شیعه و بسیاری از اهل تسنن این راه ندارد. این هم یک نکته این مربوط به این است که اعطای قوی بوده، که میشود کسانی غیر از انبیا تا این مرتبه اوج بگیرند حتی تا این مرتبه اوج میگیرند برگشت پذیر هم باشند. یعنی برگشت پذیری آنها هم بتوانند از ایمان هم برگردند اختیار هم باز محفوظ است و جای برگشتن برای انسان، حتی با این مرتبه از کمال امکانپذیر است. این هم یک نکته در مرتبط با جریان در رابطه با بلعم باعورا. اینکه جریان بلعم باعورا چطور شد که یک کسی با این مرتبه معنوی و عملی منحرف شد؟ سه نقل تاریخی نقل شده است، منتها چون این نقلها مستند قطعی برای ما پیدا نمیکند که به طور قطع یقین بتوانیم بگوییم سه نقل آن را ذکر میکنیم اما روی آن به عنوان یک مسئله قطعی نگاه نمیکنیم. لذا چون آن مسئله از طریق روایات صحیحی برای ما نرسیده است، هرچند بعضی روایات نازل به آن هست تاریخ هم ناظر به آن هست کتب تاریخی هم آن را ذکر کردن منابع تاریخی هم هست، اما اسرائیلیها یعنی آن تحریفاتی که یهود در این مسئله انجام داده است خیلی قوی هست، نمیتوانیم اعتماد کاملی به این نقلها داشته باشیم. ولی به عنوان یک نکته اخلاقی و پند اخلاقی همین مقدار قابل استناد به همین مقدار هستند، هرچند ممکن است این مسئله نسبت به جریان بلعم باعورا قطعاً بتوانیم بگوییم محقق نشده باشد، این هم یک نکته. جریان هم در عهد عتیق آمده است که تورات باشد، هم در عهد جدید ذکر شده و به آن اشاره شده، لذا از قصصی است که هم در قرآن آمده، هم در عهد عتیق آمده، هم در عهد جدید. در قرآن کریم نام بلعم باعورا ذکر نشده اشاره شده است که آتیناه آیاتنا، کسی که ما آیات ما را به او دادیم اما او پشت کرد به اینها «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» تبعیت هوایش را کرد با این عنوان ذکر شده است.
شریعتی: مشابه قارون از یک سنخ و یک جنس دیگر.
حجت الاسلام عابدینی: بله، قارون یک مال دوست، مال پرست و زراندوز بوده، اما این از ابتدا هم قارون با آنها بود یعنی با طرف مقابل بود و لذا یک آلت دستی بود از بنی اسرائیل در دست فرعونیان برای استعمار بیشتر بنی اسرائیل، لذا از ابتدا با آنها بود.اما بلعم باعورا تفاوتی که میکند این است که به ظاهر در دوران ابتدایی عمرش که تا این کمالاترسیده بود اهل نفاق نبود، اهل ظاهرسازی نبود، یعنی آنچه که داشت همانی بود که بود، اما کم کم جدا شد و این جدا شدن کم کم هم نه به طور کامل جدا شد میتوانیم بگوییم جدا شدن، آن مرحله را عرض میکنم و لذا آن هم یک دانشمندی بود که جدا شد. وقتی یک دانشمند جدا میشود با یک ثروتمند که جدا میشود خیلی متفاوت است. وقتی یک ثروتمند جدا میشود برای کار خودش فلسفه اندوزی و فلسفه بافی نمیکند، دنبال آن یک اعتقادی را قرار نمیدهد، یک ثروتمندی بود که ساقط شد، مثل خیلی کسان دیگری که اقتضای ثروت هم به نحوی مال اندوزی و ثروت اندوزی و دنیا دوستی ممکن است باشد و لذا مظان سقوط خیلی هست اما یک دانشمندی که آن هم تا جایی رشد کرده باشد که در ردیف انبیا محسوب شده باشد، به طوری که مبلّغ ویژه موسی کلیم سلام الله علیه ذکر بشود، که جاهایی که به عنوان مبلّغ ویژه میخواست کسی را بفرستد، مثلاً بلعم باعورا را بفرستد و حتی یکی از نقلها در انحرافش هم این هست که به عنوان مبلّغ پیش کسانی رفته بود که اینجا حالا قصه آن را عرض خواهیم کرد و بعد آنجا مبتلا شد. جریان نحوه ابتلای بلعم باعورا هم عرض خواهیم کرد پس جریان یک جریان بلعم باعورا عبرت آموز بسیار دقیقی است که یک دانشمندی که به مرتبهای از استجابت دعا میرسد حالا برای این مسئله بد نیست بدانیم که مثنوی هم یک شعری آورده است شعر آن خلاصه بد نیست از باب اینکه جایگاه بلعم باعورا... بلعم باعور را چون در... تورات بلعام باعور ذکر شده ولی ما بلعم باعورا میگوییم. اینها همه اسمهایی است که در تاریخ آمده است بالعم باعور، بلعم باعورا، بلعم باعور، همه نقلها آمده حالا دیگر خیلی به آنها کار نداریم. بلعم باعور را خلق جهان سُغبه شد مانند عیسی زمان، سقبه یعنی فریفته، شیفته، یعنی مردم شیفته آن شدند مثل حضرت عیسی که شیفته حضرت عیسی شدند. چون حضرت عیسی علیه السلام مریض را شفا میداد و مشکل حل میکرد، مردم با عیسی به این دلیل که مشکلاتشان را برطرف میشد مامور به این بود در معجزات خودش، خیلی محتاج زندگی روزانهشان بودند نسبت به عیسی علیه السلام. به همین نسبت در تعبیری که برای بلعم باعورا آمده است همین گونه هست که برای اینها مریض شفا میداد، برای اینها مشکل حل میکرد، لذا مردم وقتی که کسی اینگونه باشد شیفته او میشوند. حالا حساب کنید ببینید پس میشود حتی ابلیس آدم رویی که تا حدودی این کارها را بکند دلیل حجتی برای اینکه ما کاملا خودم را به او اقتدا بکنم ندارد. بله یک زمانی هست مثل عیسی علیه السلام که مریض لاعلاج را شفا میدهد یا مرده را زنده میکند آن دلیل بر نبوت هست، اما صرف شفای مریضی، صرف حل مشکلات...
شریعتی: صرف مستجاب الدعوه بودن.
حجت الاسلام عابدینی: دلیل بر اینکه این حجت تام الهی است و ما باید پیش او زانو بزنیم نیست. این خیلی مهم است، لذا ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس به هر دستی نباید داد دست. که این را باید حواسمان باشد به خصوص هر چقدر به دوره آخرالزمان و شدت مشکلات مردم نزدیکتر میشویم، این به اصطلاح کسانی که ادعای این کار را دارند، بعضی از قوا هم خدا به آنها اعطا میکند مثل آنچه که به بلعم باعورا اعطا کرده بود که این خودش امتحانی میشود هم برای آن شخص ،هم برای دیگران.
شریعتی: من همیشه حاج آقا یکی از دغدغهها و نگرانیها و دعاهای من این است که خدایا کمکم کن که من دینم و عقیدهام و اعتقادم را به هیچ کسی جز علی و اولادش گره نزنم.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی به غیر معصوم گره زدن ندارد، اگر انسان عالمان هم هستند تا جایی که دارند آنها را نشان میدهند و انگشت اشاره به سمت آنها است و در هستند به سمت و سوی آنها میروند و انسان را عبور میدهند از خودشان به سوی آنها، و الا هر کسی را دیدید که به خودش دعوت میکند و منیتی در وجود او حتی عالمانه وجود دارد همین مقدار از آنها دور است. آن هم عالم وقتی منیت داشته باشد منیت عالم، به غیر از منیت افراد عموم است، عالم منیتش ضررش و سم آن مهلک است برای دیگران.
شریعتی: آن کلام امام که در سخنرانی معروفشان اگر عالم مهذب نباشد موجب فساد میشود.
حجت الاسلام عابدینی: موجب فساد عالم میشود لذا گفتند فسد العالِم فسد العالَم؛ عالَم به دنبال این فاسد میشود. این شعر مثنوی بلعم باعورا را خلق جهان سقبه شد، شیفته شدند، فریفته شدند، همه کسانی که میشناختند. سقبه شد مانند عیسی زمان سجده نیاوردند کس را دون او؛ یعنی انقدر در برابر او خاضع شدند که به او سجده کردند. سجده ناوردند کس را دون او صحت رنجور بود افسون او، صحت رنجور یعنی مریضیها را شفا میداد افسون او یعنی یک چیزی به دست آورده بود که صحت رنجور بود افسون او، پنجه زد با موسی از کبر و کمال یعنی وقتی که این گونه شد حالا خودش را در موقعیتی دید که من یک چیز هستم و حضرت موسی هم یک چیز، و دلیلی ندید از ولی خود که موسی باشد چه لزومی دارد که من از طریق ولایت موسی بخواهم به خدا مردم را متصل کنم من هم دارم، او هم دارد. آتیناه آیاتنا آن را از خودش دید آن جلسه عرض کردیم که آنی را که خدا داده بود از خودش دید. قارون تشابهش با در این شد که قارون ثروت و مال را از خودش دید و کسب مال را از خودش دید و نمیدانست لحظه به لحظه از جانب خدا در دارد داده میشود برای او و یک لحظه نخواهد دیگر نیست. علم اشد عظیم از این است که لحظه به لحظه در حال افازه شدن است، لذا کسی که به دارای علم میرسد احتیاجش را به خدا لحظه لحظهاش را بیشتر میبیند، چون میبیند لحظه بعد اگر نباشد جاهل محض است و نبودن این و جهل این غیر از جهل دیگران است، یعنی کسی که عالم است لحظه بعدی نداشت باشد خیلی ندارد. نداری او خیلی زیاد است. یک دفعه میبینید که تمام دارایی شد نیست، شد آتش خورد هیچ نماند، لذا عالم تضرعش به درگاه الهی برای اینکه لحظه بعد افازه بشود و بماند، اشد است از دیگران. لذا میبینید حضرات معصومین علیه السلام اشد تضرع را در درگاه الهی داشتند چون حقیقت عالم آنها بودند و آنها میدانستند لحظه بعد اگر خدا نخواهد بدهد آنها هیچ هستند.
شریعتی: چاه ریخته آوار میشوم در خویش.
حجت الاسلام عابدینی: معصوم این را خوب میفهمد دقت میکنید معصوم میفهمد که همه آنچه که دارد عین تعلق است، عین ربط است، عین دارایی حق است و این هیچ هست و یک واسطه است و یک مجرا و مجلا است که هر لحظه هم که خدا نخواهد نیست این عین کمال است.
شریعتی: حاج آقا این قداست و عظمت عین پلاسکو یادتان هست شما که چگونه یک دفعه ریخت این هیبت و عظمت به یکباره میریزد و خدا نصیب هیچکس نکند.
حجت الاسلام عابدینی: شما حساب کنید یک برج بلندی که پلاسکو بخشی از آن باشد بلعم باعورا مثل یک برج بلند بود، یک پرچم برافراشته بود، این یک فقط یک شخصیت حقیقی نبود، یک شخصیت حقوقی پیدا کرده بود، یعنی یک ملاک و معیار برای مردم شده بود. این گونه نبود که فقط یک نفر باشد و بگوید من منحرف شدم و من اختیارم دست خودم است و برای خودم هستم و نمیخواهم این کار را بکنم و او آن کار را میخواهم بکنم، نه این از آن جهات وجودی که مردم ایجاد کرده بودند موسی کلیم سلام الله علیها انبیا سابق خرج کرده بودند یعنی خرج وجودی تا افرادی به کمال برسند سرمایهگذاری کرده بودند تمام این سرمایههایی که گذاشته شده بود در وجود او ملک خودش نیست، غیر از آنکه مال الهی است ملک مردم هم بوده است. مثل کسی که در یک کشوری از سرمایه مردم هزینه میشود برای او تا دانشمندی بشود، این دانشمندی فقط برای خودش نیست که من هرطوری میخواهم خرج بکنم. اگر کسی مشهور میشود در یک رشتهای، در یک جهتی، برای خودش نیست فکر نکند یک شخصیت مربوط به خودش است، این تمام سرمایه آن کشور هزینه شده برای او، تا این در حقیقت به این درجه و اینجا برسد. درست است؟ همه مردم دخیل هستند در اینکه خرج کردند و هزینه دادند و سرمایهگذاری کردند تا تو علم و پرچم بشوی و مشهور بشوی و وقتی این طوری میشود دیگر اینطوری نیست که هرطور که دلم خواست خرج کنم، دیگر برای خودت نیست، یک شخصیت حقوقی دارد، علاوه بر شخصیت حقیقیاش، بله انسان اختیارش محفوظ است، ولی اختیارش را با این نگاه که اگر تو میخواستی فقط برای خودت باشی نباید میگذاشتی برای تو خرج شود، نباید اجازه میدادی در این مراتب قرار بگیری میرفتی یک گوشهای و به تنهایی که کسی برای تو خرج نکنند. الان اینها برای تو خرج کردند، کشور برای تو سرمایهگذاری کرده و اگر تو قدر این را ندانی همه اینها میتوانند طلبکار تو باشند، که تو با هزینه ما به اینجا رسیدی. هر کدام از ما همین هستیم، هر کدام از ما که در یک مملکتی که امنیت برقرار باشد، در مملکتی که امکانات برقرار باشد، همه اینها هزینه مردم است که صرف این شده است و من را اینجا قرار دادند در تلویزیون قرار بدهند و حضرت عالی در تلویزیون قرار بگیری و محبوب مردم بشوی شما و مردم به شما علاقمند شده باشند، وقت گذاشته شده است هزینه شده است تا شما محبوب مردم شدهاید، چقدر اینها...؟ شما نمیتوانید بگویید من هر چقدر دلم خواست،ی خودم هست دیگر، شما با کسی که در جای دور افتادهای تنها در حال زندگی است آن هم برایش یک سری هزینههای عمومی شده اما خیلی متفاوت است شما خیلی برایت هزینه شده است تا به اینجا رسیدهای. بلعم باعورا چنین شخصیتی شده بود برایش هزینه شده بود، مردم او را شناخته بودند و جاهای مختلف فرستاده بودند و از این پرچم سازی کرده بودند و این رشد داده بودند و موسی کلیم او را پرورش داده بود که بفرستد این طرف و آن طرف و مبلّغ موسی کلیم بود در جاهای مختلفی، ببینید اینها چه هست؟ شخصیت حقیقی انسان و را به یک شخصیت حقوقی میکشاند و یک شخصیت اجتماعی میشود و وقتی کسی شخصیت اجتماعی بشود برای او هزینه شده است و نمیتواند بگوید.
شریعتی: و این حاج آقا در رابطه با چهرهها الزاماً نیست شاید حد اعلایشان باشد هر کسی در هر ردهای.
حجت الاسلام عابدینی: عرض کردم شاید کسی در روستا و یا روستای دور هم هست او هم هزینههای عمومی دارد بهرهمند میشود.
شریعتی: و اگر این را بفهمد کرامت انسانیش حفظ میشود.
حجت الاسلام عابدینی: و این بزرگ شدن است. یعنی نه اینکه انسان محدود شدن است، بزرگ شدن است، من یک زمانی خودم را در این بدن میبینم و تصمیم میگیرم و خیلی حقیرم که خودم را فقط این بدن ببینم، اما یک زمانی خودم را به اندازه کشورم میبینم، به اندازه نگاه جهانی میبینم.
شریعتی: به اندازه مصائب حضرت زهرا و سیدالشهدا و اهل بیت ببینم یعنی هر کسی هر جایی یک وقتی با خودش خلوت بکند زیارت اربعین را که میخوانیم امام حسین خونش را داد که من بیدار بشوم.
حجت الاسلام عابدینی: کسی که این گونه خودش را بزرگ کرده یعنی آن خون هزینه شده است در طول تاریخ آن برای من هزینه شده است، فقط هم امروز نیست آنچه هزینه شده، یعنی آنچه که در طول تاریخ ما هزینه شده حتی فقط در کشور ما نیست، همه اینها به هم زنجیر است و متصل و مرتبط است. لذا من باید وقتی دست به تغییری میزنم و کاری انجام میدهم حساب بکنم با آن هزینهای که برای من شده است و خرجی که برای من شده است و کسانی که به من چشم دارند آیا این کاری که من میکنم در جهت آن نگاه هست یا نه؟ آن دیگر حالا فوق این بحث است که ما به عبد خداییم. فوق اینها این تازه... در نگاه عمومی است، این نگاه اما فوق این این هست که من عبد خدا هستم وقتی عبد خدا هستم بنده خدا باید ببیند که هر تصرفی اذن الهی در کار هست یا نه؟ اگر نباشد این مقابله دارد و تقابل با آن ایجاد میشود، حالا این شعر مثنوی که سجده نیاوردند کس را دون او صحت رنجور بود افسون او، پنجه زد با موسی از کبر و کمال، تا این مقام خودش را دید مثل بعضی که احساس میکنند یک کسی شدهاند چه کار میکنند؟ پنجه میزنند به روی همانهایی که او را به آنجا رساندند. پنجه زد با موسی از کبر و کمال خود را صاحب کبر و کمال دید و کبریایی را برای خودش دید و بزرگی را برای خودش دید. آنچنان شد شنیدستی تو حال، جریانش دیگر معلوم شده بود صد هزار ابلیس و بلعم در جهان همچنین بوده است پیدا و نهان، یعنی فقط اینگونه نیست که این دو تا فقط باشند، ابلیس در برابر آدم پنجه زد بلعم در برابر موسی پنجه زد. ابلیس گفت تو از خاکی و من از آتشم و من بر تو سجده نمیکنم به آدم گفت، بعد خدا گفت من هم امر تو را اطاعت نمیکنم هرچه را که گفت سجده کن او گفت امر تو را هم اطاعت نمیکنم. یعنی به ظاهر معارضه او با آدم بود اما به واقع معانده آن با خدا بود، اینجا هم موسی ولی خدا است و کسی که از راه ولی خدا خودش را کنار بکشد مخالفت با این غیر از مخالفت در یک گناه است، انسان گاهی یک گناهی را مرتکب میشود آن گناه انسان را ساقط میکند، اما یک سقوطی که قابل برگشت است. اما یک جایی که شیطان در مقابل آدم مقابله کرد، هبوط غیر قابل بازگشت بود برای شیطان، هبوطش غیر قابل بازگشت بود. آدم هم به لحاظ آن نظام ارشادی و نهی ارشادی تخلف کرد از آن درخت، اما هبوط آن در مقابل ولایت الهی نبود لذا قابل برگشت بود، لذا توبه کردفَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛ خدا تواب رحیم است و توبه او پذیرفته شد. پس آدم هم هبوط کرد شیطان هم هبوط کرد، اما شیطان هبوط غیر قابل بازگشت، آدم هبوط قابل بازگشت، درست است؟ آن وقت بین این دو هبوط که هبوط آدم بود و هبوط شیطان بود الی ماشاالله مراتبی از هبوط قرار دارد. هرچه به هبوط شیطانی نزدیکتر شود غیر قابل بازگشتتر است، یعنی انسان یک موقعی از یک دامنه پایین میافتد یک زمان از قله پایین میافتد، یک زمان از قله به دامنه میافتد یک زمان از قله میافتد در قعر دره، آنکه از قله میافتد در قعر دره او دیگر برگشت پذیر نیست. میگوید گاهی السموات السبع است میافتد به أرض و گاهی السموات السبع است میافتد به ارضین سبع.
شریعتی: این راه مراقبت و پیشگیریاش چه هست حاج آقای عابدینی؟
حجت الاسلام عابدینی: این را میخواهیم انشاالله در جلوتر آرام آرام بگوییم که چطور میشود کسی که عالِم است تخلف عالِم سقوط آن مثل تخلف غیر عالم نیست؟ لذا مراقبت از عالِم بودن کسی که عالم است مراقبت بیشتری میطلبد به سعه علمش و سعه علم مراقبت ایجاد میکند و علمی که میگوییم فقط علم توحید نیست، هر کسی در جایگاه علمی که پیدا میکند هم به همین نسبت است که این در یک جایگاهی عنوانی پیدا کرده، توجه مردم به او پیدا شده، رجوع مردم و مرجعیتی نسبت به مردم پیدا کرده است، حالا ممکن است این یک هنرمند باشد، ممکن است یک دانشمند باشد، ممکن است در حقیقت یک ثروتمند باشد، ممکن است یک مقام باشد، هر کدام در حیطه خودشان است.
شریعتی: و اگر هر کدام علم را از خودت دیدی میشود همان حجاب اکبر؟
حجت الاسلام عابدینی: هر کدام از اینها را، مثلاً اگر هنرمند است احساس بکند هنر من است، اگر ثروتمند است احساس بکند ثروت من است، یک حقیقت در کسی است که فنی را دارد و بگوید فن من است، این میشود نگاه قارون. چون نگاه خودش میبیند میگوید حق تصرف هم با من هست، خودم زحمت کشیدم به اینجا رسیدم، پس میتوانم هرجور که دلم خواست این را صرف بکنم. اما اگر کسی نگاهش نگاه الهی شد نگاهش این است که خدا من را به اینجا رسانده است و دارد حفظ میکند و آنطور که او میخواهد باید تصرف بکنم، چون او رسانده است و برای او است. ببینید چقدر دوتا نگاه متفاوت است؟ این میشود نگاه قارونی و آن میشود نگاه انبیا. انبیا بالاترین علم را داشتند اما تصرفشان در این علم به اندازهای بود که اراده الهی تعلق بگیرد، حتی خیلی از اوقات که میآمدند مردم از آنها چیزی میخواستند در رابطه با علمشان، میگفتند ما باید صبر بکنیم ببینیم وحی الهی چه میگوید؟ نه که نمیدانستند اما نمیدانستند آیا الان باید به اینها بگویند یا نگویند؟ گفتنش برای آنها و اظهارش به امر بود، نه صرف دانستن، دانستن آن برای آنها معلوم بود اما اظهار آنها به امر بود که اگر هم میخواهند بگویند، حتی به امر الهی میگفتند. تصرفشان هم الهی بود و این میشود نبی الهی و میشود معصوم و این میشود کسی که زندگیاش بر اساس نظام اراده الهی شکل گرفته و خدا لحظه به لحظه او را حفظ میکند. صد هزار ابلیس و بلعم در جهان همچنین بوده است پیدا و نهان، نهان آن برای چه؟ خیلیها ساقط شدند که اصلاً کسی متوجه نشد، طرف خودش هم فکر میکند در راه و خط صحیح است، اما ساقط شده است و سقوط میکند. پیدا برای آن است که آشکار شده است و همه فهمیدند و نهان آن برای کسی است که نفهمیدند و حتی متوجه نشدند که اینها دارند سقوط میکنند پی کارش تا آخر با شدت هم دارد... آن کسی که پیامبر شنیدند در مسجد بودند صدای سنگی شنیدند پیامبر فرمودند که این هفتاد سال بود که داشت سقوط میکرد الان به رسید به قعر، بعد پیامبر فرمودند که ندا برآمد که فلانی مرد او هفتاد سال در نفاق زندگی میکرده است از اول عمرش در سقوط بوده است ولی دیگران فکر میکردند که این در حال رشد است، اما آنجا آشکار شد که هفتاد سال است که در حال سقوط به قعر چاه بوده است. خدا رحمت کند علامه طباطبایی را، ایشان میفرمود که گاهی انسان عمری تحت ولایت شیطان است و خودش نمیداند و دیگران هم نمیبینند. اگر آن عمق انسان هم زده شود معلوم میشود گاهی در آن زوایای زندگی انسان چه لجنزاری است متعفن که انسان خودش هم گاهی یادش رفته است و حواسش نیست که چه میکند؟ این دو را مشهور گردانید اله، خدا این دو شیطان و بلعم را... یعنی این تعبیری که شیطان را با بلعم مقایسه کردند خیلی جالب است. کار بلعم و سقوط او مثل شیطان بود. که این دو را میگوید که مشهور گردانید اله تا که باشند این دو بر باقی گواه، تا این دو گواه و شاهد شوند.
شریعتی: بحث مشترک همان منیت است.
حجت الاسلام عابدینی: منیت اینهاست و اینکه شیطان هزاران سال عبادت داشت در بین ملائکه، و جزو ملائکه محسوب میشد و ملائکه او را از خودشان میدیدند و ابتلاء و امتحانی که پیش آمد در رابطه با سجده بر آدم یک دفعه او را ساقط کرد. و الا اگر آدم نبود شیطان در اوج قرب بود. چنانچه بلعم باعورا در اوج قرب خودش را میدید مستجاب الدعوه بود اما با امتحانی که به موسی کلیم پیدا کرد در رابطه با زینت دنیا ساقط شد. بعد این دو دزد آویخت بر دار بلند، یعنی خدا، دزد یعنی همیشه این نیست که از خانه مردم بزند.
شریعتی: دزد ایمان و عقیده است.
حجت الاسلام عابدینی: دزد فرهنگ مردم است، دزد فکر مردم است، خیلی تعبیرات زیباست. این دو دزد آویخت بر دار بلند که خوب دیده شوند یعنی فاصله سقوط این قدر قوی بود که... ور نه اندر قهر بس دزدان بدند. این طور نیست که خدا قهرش این دو را گرفته باشد خیلیها هستند ولی این دو دار بلند به آنها خورد تا خوب دیده شوند. عرض کردم در اوج سقوطند در اوج بلندی و در اوج سقوط، چون در اوج بلندی و سقوطند دار اینها بلند است که دیده شوند خوب دیده شوند. هر کسی میتواند خودش را قیاس کند ببیند نعوذ بالله نکند در یکی از مراتب وجودی اینهاست؟ در یکی از مراتب وجودی آنهاست. این دو را پرچم به سوی شهر برد کشتگان قهر را نتوان شمرد، میگوید این دو را مثل پرچمی که وقتی غلبه میکنند برمیدارند همراه تا غلبه اینها را ببینند این دو را به عنوان کشتگان قهرش در پرچم برده است تا همه ببینند. مشهورشان و معروفشان کرد به کشتگان قهر غیر از آن معروفیتی که داشتند که ساقط شدنشان را هم مشهور کرد و الا خدا کشته شده قهر خیلی دارد، کسانی که ساقط شدند فقط این دو نیستند که نعوذ بالله که انسان نازنینی تو ولی در حد خویش، یعنی تو هم کمالاتی داری ولی در حد خویش الله الله پا منه از حد بیش، حواست باشد اگر از حد پایت را بیش گذاشتی از نازنینی ساقط میشوی تو به عنوان بلعم باعورا نازنین بودی، مستجاب الدعوه بودی، اهل عبادت بودی...
شریعتی: اما طمع که میکنی...
حجت الاسلام عابدینی: اما در مقابل موسی حد خودت را در حد ولی الهی دیدی.
شریعتی: و طبق یک نقلی ابلیس هم در مقام ولایت طمع کرد.
حجت الاسلام عابدینی: بله در خلیفه بودن آدم را نمیخواست بپذیرد که ولایت آدم بود و این ادامه دارد. هر کسی که زیر بار ولی الهی نرود آن هم با مراتبش ولی معصوم، در اوج مسئله است به همین نسبت ولایت الهی قرار داده است هر کسی از این میبرد این معلوم میشود که همان نازنینی تو، گاهی میبینی مشهور هم بوده است، خدماتی هم کرده است، یک دفعه میبینی در مقابل ولی خودش را میبیند، یک دفعه میبینیم که میگوید که ولی این را گفته است من هم این را میگویم، این همان پا منه از حد بیش، خیلی شعر زیباست. نازنینی تو ولی در حد خویش الله الله پا منه از حد بیش، گر زنی بر نازنینتر از خودت در تک هفتم زمین زیر آورت، اگر تو به نازنینی که بالاتر از خودت است تنه زدی و زیر بار نرفتی در تک هفتم زمین یعنی زمین هفتم، ارض سابع، یعنی میخواهد بگوید که هر گناهی یک نوعی سقوط دارد اما گناهی که در رابطه با ولایت الهی و طعنه به ولی الهی باشد انسان را به ارض سابع میرساند. ارض سابع غیر قابل بازگشت است. قارون در مقابل موسی خودش را قرار دارد خسف در زمین شد، فرعون در مقابل موسی خودش را قرار داد غرق در دریا شد، بلعم در مقابل موسی خودش را قرار داد از آسمان هفتم... آنها در آسمان نبودند آنها در ارض بودند، اما این در آسمان بود از آسمان به زمین هفتم رسید. لذا جریان سقوط بلعم باعورا اشد از فرعون و قارون است. با اینکه به ظاهر آدم احساس میکند که این باید کمتر باشد این عالمی بود که با علمش سقوط کرد؛ با چشمانی که او را میدیدند و قبول داشتند همه آن چشمها را هم ساقط کرد. همه محبتهایی که خدا از مردم برایش ایجاد کرده بود همه را شکست. وقتی یک کسی در طریق ایمان است، در مومنان و سرکردگان مومنان است، در مقامات ایمانی هست این اگر ساقط شود از دشمنی که در بیرون است و ساقط میشود این حتما جهنمش اشد است. لذا ببینید در آن هفت نفری که میشمرند که اینها در اوج آتش هستند قعر قعر آتش هستند، کسانی که میشمردند اولی قابیل است که سنت معصیت و برادرکشی و نفس کشی را آن هم هابیلی که وصی آدم بود را کشت، بعد میآید نمرود و فرعون است که این دو به عنوان أنا ربّکم الاعلی گفتند بعد ببینید کسی است که دین عیسی را به انحراف کشاند یعنی درونی یعنی مومنینی که درون بود و نفاق داشت، دیگری دین موسی را به انحراف کشاند و دو نفری که دین پیغمبر اکرم را به انحراف کشاندند. یعنی این هفت نفر در اوج.. که از این هفت نفر چهار نفرشان افرادی بودند که در اهل ایمان محسوب میشدند و در دایره ایمانی بودند. یکی هم قابیل بوده است که آن هم از ابتدا خودش را... دو نفرشان یعنی فرعون و نمرود از دایره مقابلند. این هفت نفر در اشد مراتب آتشند. ببین چه قدر این مسئله حساسیت ایجاد میکند که کسی که در نظام ایمانی است، عالم اهل ایمان هست چه قدر باید مراقب باشد، این هشدار به امثال بنده است. یعنی وظایف ما را خطرناک میکند که... حالا به دنبال شعر مثنوی خیلی مسائل زیبایی دارد که ما از آن دنباله عبور میکنیم و آیات سوره اعراف از آیات 175 به بعد بودیم که قسمتی از آن آیات را در محضرش بودیم که... بسم الله الرحمن الرحیم وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا؛ بخوان این را، به پیغمبر امر میکند که این را بخوان، بعضی خواستند بگویند که این شاید فقط یک ضرب المثل است که خدا میگوید. اینجا مفسرین دیگر جواب دادند که نه، نظیر اینکه وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا، شخص خاصی است که محقق شده است یک واقعه تاریخی است. بعضی خواستند بگویند اشخاصی بودند در زمان خود پیامبر اکرم که مثل امیة بن ابی الصلت، و بعضی دیگر که اینها از نصاری یا یهود بودند که اینها بعضی از آنها هم حنیفی بودند بشارت به پیغمبر میکردند که پیغمبری خواهد آمد اما وقتی پیغمبر اکرم آمدند اینها نتوانستند آن دعوتی که قبل داشتند چون فکر میکردند... حتی این امیة بن ابی الصلت فکر میکرد اوایل دعوت به پیغمبری میکرد که میخواهد بیاید بعد کم کم احساس کرد خودش پیغمبر است. لذا به این عنوان منتظر بود که وحی بر او بیاید چون هم عالم بود، هم مشهور بود که وحی بر او نازل شود. تا وحی بر پیغمبر نازل شد این در مقابل پیغمبر با اینکه عمری به پیغمبری که میخواهد بیاید بشارت داده بود، اما در مقابل پیغمبر قرار گرفت. آن وقت خیلی زیباست در روایت دارد که در مقابل این بحث فرمودند در روایات که: این جریان قارون یک جریان عظیمی است که مصادیق زیادی در هر دورهای پیدا میکند که امام باقر میفرماید: این طور نیست که این ضرب المثل باشد بلکه یک حقیقت واقعی است بعد میفرماید که قال ابوجعفر(ع) الأصل في ذلک، اصل در این آیات بلعم است یعنی آن که نازل شده است راجع به او، ثُمّ ضرَبه الله مثلاً، خدا بعد از این، این را به عنوان یک ضرب المثل قرار داد. لکُلِّ موثرٍ هواه علی هدی اللهِ؛ هر کسی که هوای نفسش را بر هدایت الهی غلبه داد این بر آن هم صادق است یعنی کسی که هدایت شده بود قبلا اما بعد هوای نفسش را بر هدایت الهی غالب کرد میگوید بر همه آنها هم عَلَى هُدَى اَللَّهِ مِنْ أَهْلِ اَلْقِبْلَةِ؛ همه اینها که مومنند اما... یعنی میخواهد بگوید که این جریان بلعم باعورا یک ضرب المثل است برای اهل ایمان، نه برای کفر، گاهی یک ضرب المثل برای اهل کفر است مثل فرعون و نمرود، یک ضرب المثل برای اهل ایمان است که اینهایی که اهل ایمانند ولی در راه... گاهی نکته این است که آن هوا و میل نفسش را میفهمد ابتدائاً لذا در جریان بلعم باعورا مسئله خیلی مهم است میگوید که وقتی به او گفتند تو در مقابل موسی قرار بگیر، گفت مگر میشود در مقابل موسی قرار گرفت؟ موسی کلیم نبی خداست و حرف خدا را میزند من در مقابل موسی چه بگویم؟ دوباره آمدند برایش زمینه بالاتری که شما با جریان موسی مردم شما را میشناسند و تو را میبینند و تو را توجه دارند موسی چه کسی است؟ این جهتش را بزرگ کردند که فکر کرد اگر این باشد، موسی چه کسی است آن موقع؟ دفعه دوم هم موسی به این راحتی زیر بار نرفت تا اینکه در یکی از این نقلها که میشود سراغ همسرش رفتند و از طریق همسرش ببینید ما در تاریخ دو جریان کامل مقابل در رابطه با زمان داریم. یک همسرانی هستند که آن همسر و خانوادهشان را به نور میکشانند مثل همسر زهیر، و مثل امثال زهیر که اینها الا ما شاء الله داشتیم که اینها مرد را هم هدایت میکنند اما بعضی مواقع هم از این طرف داشتیم مثل همسر ایوب که واقعا عجیب بوده است. اما از این طرف هم داشتیم که مثل همین بلعم وقتی سراغ همسرش میآیند و زیر گوش این و حرف میزنند آن چنان زیر پای بلعم مینشیند که بلعم را راضی میکند که حرکت کند برای نفرین علیه موسی کلیم و این قصه و قصصی که نزدیک این است را در جریان نوع انحراف و منشأهای انحراف را انشاالله در محضرش هستیم.
شریعتی: خدا رحمت کند آقا شیخ علی صفایی را، ایشان میفرمودند هیچ وقت انحرافات کوچک را دست کم نگیرید یعنی آتش سوزیهای بزرگ از یک جرقه آغاز میشوند حواستان باشد که یک ذره هم منحرف نشوید باید همین جا دعا کرد که للّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا. یک لحظه ما را به حال خودمان واگذار نکنند انشالله.
حجت الاسلام عابدینی: این کلام که إالهی لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا؛ خدایا به من درجه شهرتی نده پیش مردم مگر اینکه قبلش من را پیش نفس خودم همین نسبت متواضع و نازل کرده باشی حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی؛ دعای مکارم الاخلاق که خیلی زیباست.
شریعتی: چه دعای خوبی این هم باشد دعای پایانی امروز ما. باید خداحافظی کنیم برای مشارکت در قربانی ماه صفر همچنان دعوتید عدد 14 را دوستانمان میتوانند به 20000303 پیامک کنند نحوه مشارکت برای شما ارسال میشود یا به سایت ما یا به کانال ما در سروش و ایتا و بله میتوانید مراجعه کنید انشالله قربانی ماه صفر هم در کنار هم انشالله با شکوه هر چه تمامتر برگزار شود انشالله زیارت اربعین نصیب شما شود. خیلی از شما ممنون و متشکرم بحث بلعم باعورا همچنان ادامه دارد دعوت میکنم هفته آینده هم مباحث آقای عابدینی را دنبال کنید آیات را بشنویم و تلاوت آیات حسن ختام برنامه امروز سمت خدا خواهد بود در پناه قادر متعال باشید تا فردا و تا سلامی دوباره.
اللّهم صل علی محمد و آل محمد
صفحه397 قرآن کریم