رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین. عرض سلام و ادب دارم خدمت بینندگان عزیز و جنابعالی و عرض تبریک این دهه به ویژه سالروز ولادت ولی نمعت ما آقای ما علی بن موسی الرضا (ع) که نزدیک به ایام میلاد ایشان هستیم. ان شاءالله بر همه مبارک باشد و نصیب همه مسلمانان دنیا شود. چون ما ایرانی ها راحت مشهد می رویم بعضی کشورها که بروید متوجه می شوید تا اسم امام رضا می آید اشک در چشم آنها حلقه می زند. دل آنها برای مشهد پر می کشد. خدا ان شاءالله نصیب همه آنها بکند و بتوانند پابوس امام رضا (ع) بیایند و همان طور که حضرت امام فرمود آستان قدس مرکز ایران است. در واقع ما همه مهمان هستیم. صاحبخانه امام رضا است. ان شاءالله خود ایشان، به عنایت خود و توجه خود به همه ما عنایت داشته باشند و همه ما از آن فیوضات ایشان بهره مند باشیم.
این بحث خیلی گسترده است به قول امروزی ها دراز دامن است. هر کجای آن را که بحث کنید قابل تأمل است. اما همان طور که هفته قبل هم یک مقداری با داستان و نمونه ها چون اینها ملموس است چون همه می دانند عاقبت به خیری خوب است باید یک جوری این را جا انداخت. ورود من این جوری بود، این هفته هم اجازه می خواهم در این جلسه اسباب و عوامل عاقبت به خیری را با یک نمونه های جالبی که در تاریخ وجود دارد دنبال کنیم.
یک آقایی یک کتابی دارد به نام عاقبت به خیران عالم. داستان است از جناب آقای علی محمد عبداللهی. حالا من با عنایت به آن کتاب و بعضی از مطالبی که قبلاً بوده است اجازه می خواهم به بحث عوامل ورود پیدا کنم. یعنی چه اتفاقی می-افتد که بعضی ها در زندگی خود عاقبت به خیر می شوند و در واقع فرجام نیکی دارند. یکی از مؤثرترین آنها ارتباط با ابا عبدالله است. داستان امام حسین. حالا روضه او، زیارت او، حب الحسین و این که در روایات هم دارد که بهشت بابی دارد که به آن باب الحسین می گویند. ابواب جهاد و ریّان مال روزه-داران و اینها هم دارد. مجاهدین و اینها. یک در، در امام حسین است. مثلاً کارهای ویژه ای را می خواهد. سائم باشید، مجاهد باشید، رزمنده باشید، شهید باشید. اما این باب الحسین که در واقع که خیلی باب گسترده ای است و من یک وقتی این بحث را هم داشتم که چه قدر آدم ها در پرتو ابا عبدالله (ع) متحول شدند. و تغییر کردند. مرحوم علامه امینی در الغدیر داستانی را از شاعری به نام خلعی نقل می کند. 750 از دنیا رفته است. قبر او در حله زیارتگاه است. یعنی مردم سر قبر او می روند. پدر و مادر ناصبی بودند. یعنی ضد اهل بیت. ناصبی یعنی کسی که دشمن اهل بیت و دشنام می دهد. و الا دنیای اهل سنت ما محب اهل بیت هستند. ناصبی ها شاید الان هم کسی وجود نداشته باشند، کسانی بودند مثل خوارج. اصلاً علی را کافر می دانستند. و این بچه وقتی به دنیا آمد نقل شده است که مادر او نذر کرده بود این را در مسیر زائران امام حسین بگذارد که آنها را اذیت کند. نگذارد کربلا بروند. چون اینها با داستان امام حسین مخالف بودند. بالاخره این نوجوان شد، راهزن شد، در مسیر زائران امام حسین می آمد و آن جا می-ایستادند و با رفقای خود بالاخره مانع حرکت مردم به کربلا می-شدند و گاهی اموال آنها را می بردند، در منطقه مصیب که قبر دو طفلان مسلم هم هست. خود این آقا که جمال الدین عبدالعزیز هم اسم او هست، چرا به او خلعی می گویند الان می گویم. می گوید یک شب برای همین کار رفتیم منتظر بودیم این کاروان بیاید و عبور کند خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کاروان رد شده است. از گیر ما در رفته است. گفتیم حالا که رفت بگذار ما خواب خود را بکنیم. خوابیدم. در روایت هم داریم خدا بعضی ها را در خواب بیدار می کند. إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً عاتَبَه فی مَنامِهِ. خدا رحمت کند مرحوم حاجیه نوری یک کتابی دارد به نام دارالسلام خیلی از این قصه ها دارد. در عالم رویا دیدم صحرای قیامت شد و ما آوردند و گفتند حساب این که پاک است باید جهنم برود. این دشمن امیرالمؤمنین بوده است، دشمن اهل بیت بوده است، ناصبی بوده است. گفتند او را ببرید. ما را یک جایی آوردند که آتش و اینها بود اما عجیب بود من احساس سوختن و اینها در عالم خواب نمی کردم. گفتم من را این جا آوردید من که نمی سوزم. گفتند این کاروانی که آمد رد شود زوار قبر ابی عبدالله غبار آنها بر بدن تو نشست. غبار این زوار مانع آتش تو است. از خواب پرید و بر سر خود زد. این یک بهانه است. همان موقع کربلا آمد. شاعر قوی ای است و شروع کرد سرودن اشعاری که یک بخش آن این است. گفت فان النار لیس تمس جسماً علیه غبار الزوار الحسین. آتش بدنی را که غبار زائر امام حسین روی آن باشد از بین نمی برد. این اشعار عجیبی راجع به امام حسین دارد. علامه امینی در الغدیر اشعار این را نقل کرده است. یک وقتی وارد حرم ابی عبدالله شد اشعار جانسوزی گفت خیلی اطرافیان گریه کردند. همین طور که مشغول بود بالاهای حرم هم یک پرده هایی و اینها بود اینها پرده ها یکی باز شد و روی شانه او افتاد. به او گفتند این خلعت را امام حسین به تو داده است به خاطر این به او خلعی می گویند. این تغییر و تحول در اثر ... باز نمونه های فراوان است. قصه امام حسین را اگر بخواهیم بگوییم تا آخر برنامه باید پیش برویم. خیلی نمونه داریم. مقبل اصلاً یک وقتی بعضی از عزاداری های را تمسخر می کرد. اما در اثر خوابی که یک شب دید که به حرم امام حسین وارد شده است منبری گذاشتند محتشم کاشانی دارد شعر می خواند و آن اشعار معروف که در کتیبه ها هم نوشتند اشعار معروف را دارد می خواند. از آب هم مضایقه کردند کوفیان، خوش داشتند حرمت میهمان کربلا. جلسه انبیاء نشسته بودند، پیامبر نشسته بود. مقبل می گوید وقتی محتشم به این شعر رسید که این کشته فتاده به هامون حسین توست، این صید دست و پا زده در خون حسین توست. پیامبر از هوش رفت و جلسه تمام شد و همه رفتند و گفتند کاش که به من هم می گفتند یک شعری بخوان. بعد یک کسی آمد از داخل حرم می گفت حضرت زهرا (س) می گوید مقبل تو هم برو بخوان. محتشم بالا رفته بود ولی من روی پله اول نشستم و گفتم که عرض می کنم نه ذو الجناح تاب استقامت داشت، نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت. بالاخره همین باعث شد نجات پیدا کند. داستان آن مفصل است. توبه کرد و تغییر کرد و شد آن. این قصه امام حسین.
شریعتی: هر کسی که سوار این کشتی سید الشهدا شود به سلامت به مقصد می رسد.
رفیعی: دومین عامل عاقبت به خیری. اینها را من برای بینندگان ساده می گویم. ساده هایی است که در اوج آن پیچیدگی-هایی است. عامل دوم، ارتباط با عالمان دینی است. من هیچ تعصبی روی این قصه ندارم. چون خود من طلبه هستم این حرف را می زنم. من از بچگی هم خود من روحانی دوست بودم، عالم دوست بودم، پدر من هم روحانی نیست، خیلی هم روحانی در فامیل نداریم. ولی پای منبرها و سخنرانی ها می رفتم. اینهایی که یک انسی با یک عالمی دارند. مثلاً فرض کنید خیلی ها را من الان می-بینم مثلاً ما در تهران با آقای مجتهدی رفیق بودیم و دوست بودیم. و به عشق ایشان دیندار شدند، علاقه مند شدند. با یک عالمی رفیق بودند. مرحوم آیت الله بهجت، دیگران. اینها خیلی
شریعتی: حاج آقا مجتبی تهرانی، هر کسی به یک جوری دل داده است.
رفیعی: اینها در شهرها غنیمت هستند. مخصوصاً این عالمان اهل عمل. حالا ممکن است بعضی از مردم ما یک کس بدی هم مثل بنده می بینند. نباید امثال من را ملاک قرار بدهند. واقعاً مؤثر است. من دیدم گاهی یک عالم در یک منطقه دین هزاران نفر را حفظ کرده است. هزاران نفر را متدین نگه داشته است. مرحوم ملا حسین قلی همدانی از علمای بزرگ در نجف بود. برای خود عارفی بود. ملا حسین قلی معروف است. یک لاتی در نجف بود به او عبد فرّار می گفتند. وقتی وارد حرم امیرالمؤمنین می شد همه از ترس کوچه باز می کردند. بازاری ها به او باج می دادند. می-زد دکه طرف را خراب می کرد. یعنی یک چیزی بود. ملا حسین قلی آمد در صورت او ایستاد این داستان در همان کتابی که عرض کردم و جاهای دیگر هم نقل شده است، آمد در صورت او ایستاد یک نگاهی به او کرد گفت بچه اسم تو چیست؟ گفت شما من را نمی شناسید من عبد فرّار هستم گفت افررت من الله عم رسوله. از چه فرار کردی به تو عبد فرار می گویند؟ چرا لات هستی، چرا مردم را اذیت می کنی. از خدا فرار کردی؟ افررت من الله عم رسوله، من از چه کسی فرار کردم؟ آن داستان بشر حافیه هست امام کاظم یک جمله عبدی یا آزادی؟ می گویند ملا حسین قلی یک روز درس آمد گفت دیشب یکی از اولیاء خدا از دنیا رفته است بیایید تشیع او برویم. آمدند در خانه همین عبد فرّار فوت کرد. خانم او گفت من نمی دانم با او چه کردید ولی آمده بود در خانه مثل باران اشک می ریخت. زار می زد. می گفت از من چه کسی فرار کردم؟ این نقش یک عالم دین است. خدا مرحوم آقای اشتهاردی را رحمت کند. ایشان استاد من بود. من پیش او کتاب لمعه خواندم. مرد متدینی بود. مرد فاضلی بود. خیلی اهل احتیاط بود. خیلی خیلی. ایشان از امام نقل می کرد. خیلی علاقه مند به حضرت امام رهبر کبیر انقلاب بود. می فرمود امام رهبر کبیر انقلاب فرمودند ما و آ شیخ عباس قمی سوار ماشین شدیم از مشهد به طرف قم بیاییم. در مسیر در بیابان ماشین خراب شد. پنچر شد. علیه روحانیت خیلی تبلیغات بود. می گفتند اگر آخوندی سوار ماشین شود ماشین خراب می شود پنچر شد یا خراب شد راننده آمد دید ما نشستیم به آ شیخ عباس رو کرد گفت من با این سید کاری ندارم به خاطر جد او، ولی قدم تو نحس بوده است این ماشین خراب شده است ما در جاده ماندیم. پایین برو. امام فرموده بود من هم با شما می آیم آ شیخ عباس گفته بود نه شما بمان چرا دو نفر ما پیاده شویم، ایشان را پیاده کرده بود بعد ماشین درست شده بود و رفت یعنی ایشان را در بیابان گذاشته بود. امام فرمودند بعد از مدتی ایشان را دیدم و گفتم که چه شد؟ گفت ما در آن گرما ایستادیم جلوی این ماشین و آن ماشین، بالاخره یک کامیونی نگه داشت سوار شدم راننده خیلی خوش مشرب ولی ارمنی بود. شروع کردیم با هم صحبت کردن و من شروع کردم یک سری آیات و روایات و از حضرت مسیح (ع) گفتن ... همدان هم می خواست برود. اتفاقاً گفته بود من هم می خواستم همدان بروم. چون می خواستم بروم آن جا کتابخانه ملا حسین قلی همدانی را آن جا ببینم. برای من بهتر هم شد. این مسلمان شده بود. خانواده خود را مسلمان کرده بود. این نقش یک عالم دینی است. این خیلی مهم است که در ما ... پس 1 ـ یاد ابا عبدالله. 2 ـ نقش عالمان دینی. نکته سوم من اسم آن را نکات نقض، کلیدی می گذارم. کلمات تأثیرگذار. دیدید گاهی یک جمله ای یک آدم را ... این لازم نیست از یک عالم هم باشد. یک بچه ای، یک حرفی می زند، یک چیزی می گوید. یک وقت یک بنده خدا داشت می رفت یک بچه ای هم داشت جلوی او می رفت. بعد این عالم بود. این دید زمین خیس است و باران آمده است به آن بچه گفت مواظب باش نلغزی. ایستاد گفت مواظب باش تو نلغزی که اگر تو بلغزی خیلی ها می لغزند. در فکر رفت عجب حرفی. گفتند ابوسعید ابی الخیر نیشابور آمده بود سخنرانی. شلوغ بود. سر و صدا و جا نبود یک جوانی بلند شد گفت آقا هر کس هر کجا هست یک قدم جلو برود جا باز می شود. رفتند و جا باز شد و ایشان نشست گفتند بفرما. گفت من حرفی ندارم همه حرف ها را این جوان زد. هر کس هر کجا هست یک قدم در زندگی خود جلو برود. عقب گرد نکند. این جور حرف ها. نمی-دانم برخورد داشتید یا نه؟ در زندگی یک وقت می بینید یک بچه-ای، خانم انسان در خانه، مادر انسان، خواهر انسان. عذر می-خواهم این تعبیر را به کار می برم. یک آقایی در قم بود فوت کرد. این مجنون بود. جلوی یک مسجدی در قم که من گاهی آن جا منبر می روم، آقای فرحزاد هم گاهی آن جا منبر می رود این می-ایستاد. خل بود. به اصطلاح مجنون بود. فقط ما که می رفتیم وارد مسجد شویم صدا می زد می گفت آقای رفیعی خدا آدمت کند. آقای فرحزاد خدا ان شاءالله آدمت کند. من به رفقا گفتم این حرف خیلی مهمی است. آدم شویم. با این دیوانگی خود گاهی حرف حکیمانه می زد. من یک کتابی دیدم که یک کسی سخنان این دیوانگان را جمع کرده بود. یعنی بعضی از اینها حرف های عاقلانه ای زدند. این را می خواستم عرض کنم، جهانگیرخان قشقایی، استاد آیت الله العظمی بروجردی، استاد میرزای نایینی این تا 40 سالگی عالم نبوده است. اهل سمیرم اصفهان است. تار داشته است تار می زده است. تار او خراب می شود اصفهان برای تعمیر می آید، جلوی مدرسه صدر اصفهان ایستاده است منتظر است که آن مغازه باز کند که دستگاه سه تار این را درست کند. از یک کسی سوال می کند که این چه ساعتی باز می-کند؟ می گوید از فلان ساعت. بعد می گوید می خواهی چه کاری کنی؟ می گوید می خواهم این تار خود را ... می گوید حالا که چه شود؟ تا آخر عمر خود هم که این را بزنید چه می شوید؟ می گوید برو درس بخوان و عالم شو. همین حرف او را تکان داد و تغییر داد. آمد رفت و به یک فاضلی تبدیل شد. اینها خیلی مهم است. گاهی از اوقات یک آنهایی در زندگی آدم ها هست، باعث می شود که ...
این سه عامل، امام حسین (ع)، سخن عالم، ارتباط با عالمین. چهارم داستان تکریم ذریه پیامبر و احترام سادات. یک کتابی چاپ شده است دوستان در فضای مجازی می توانند به دست بیاورند. نسخه های آن را می توانند دریافت کنند. کتابی نوشته شده است به نام حر انقلاب شهید حاج طیب حاج رضایی. یک کتاب است راجع به شرح حال ایشان است. این آدم هم که می دانید در قبل از سال های 40 و اینها در مسیر دین و اینها نبوده است. یعنی دین داری به معنای خاص آن. یک آدمی است که حتی به شاه علاقه دارد. در کودتای 28 مرداد نقش داشته است. اما در داستان 42 عوض شد و به شهادت رسید و این را می خواستم عرض کنم که یکی از داستان هایی که آن جا آمده است می گوید ایشان یک وقتی در تهران می رفت، دید پیرمردی اثاث او کنار خیابان است و یک کلاه سبز هم سر او است. ایستاد. چه شده است؟ سید هستید؟ گفت بله. صاحبخانه از خانه من را بیرون کرده است و خلاصه این جا آمدم نشستم. به رفقا گفت اثاث او را فوراً بار بزنید. یک وانتی پیدا کردند و بار زدند. در تهران گشت یک جایی برای او پیدا کرد و اثاث او را به او داد و داخل خانه برد و بعد از چند روز هم او را صدا زد و محضر برد و آن جا را به نام او زد. پیرمرد اشک می ریخت گفت برای تو چه کنم؟ گفت هیچی. به مادرت حضرت بگو دست من را بگیرد. همین. و گرفت. الان شما شاه عبدالعظیم که می روید قبر او را دید. در آن صحن نوشته است حر انقلاب. کتابی هم در شرح حال ایشان منتشر شده است. این هم چهارم، احترام سادات، ذریه پیامبر. اینها نکاتی است. امامزادگان. رسول خدا فرمود چند گروه را أَنَا شَفِيعٌ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَة، روز قیامت من اینها را شفاعت می-کنم. یکی الْمُكْرِمُ لِذُرِّيَّتِي، اینهایی که ذریه من را اکرام می-کنند. چون ایام حج من دیگر دارد نزدیک می شود و عزیزان یواش یواش عازم شدند. این هم برای حاجی ها عرض می کنم. البته آنها هم که این جا هستند ان شاءالله ثواب آن را می برند. ختم قرآن در مکه هم روایت دارد که انسان را عاقبت به خیر می کند. مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّةَ َ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرَى رَسُولَ اللَّهِ ص وَ يَرَى مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ، در روایت دارد کسی ختم قرآن کند از دنیا نمی رود مگر این که دو چیز را می بیند یکی یری رسول الله، پیامبر را می-بیند، حتی در خواب شده است. البته بینندگان عزیز اینها که عازم حج هستید این روایت مکه دارد، مکه و مدینه نیست. بعضی-ها می گویند نصف آن را مدینه می خوانیم. نه این مال مکه است. خود مکه. اگر کسی در مکه ختم قرآن کند تا نمرده است پیامبر را می بیند و منزل خود در بهشت را هم می بیند. این هم یکی از عواملی که موجب عاقبت به خیری است. عامل دیگری که عامل مهم عاقبت به خیری است ترحم به دیگران است. من نمی گویم ترحم به انسان فقط، حتی حیوان ها، حتی درخت ها، حتی محیط زیست. حتی اموال عمومی. ما الان می بینیم کشور ما مشکل کم آبی دارد می-گوییم به آیندگان رحم کنیم. 40 سال دیگر، 20 سال دیگر این بچه های ما می خواهند در این مملکت زندگی کنند. کشاورزی می-خواهد، نیاز به امکانات هست.
شریعتی: الان در زمان حال هم ما متأسفانه دچار مشکل هستیم.
رفیعی: زمان حال هم دچار مشکل هستیم. بحران داریم. من احتیاط می کنم، رحم می کنم به دیگران. به نسل آینده در مصرف کم آب. همین باعث می شود انسان گاهی عاقبت به خیری پیدا کند. چون ملاحظه دیگران را هم می کنیم. یا رحم به حیوانات حتی. داستان های زیادی ما شنیدیم از کسانی که گاهی به یک حیوانی رحم کردند. خدای تبارک و تعالی به او لطف کرده است و عنایت کرده است. و همچنین رحم به خلق خدا. آنهایی که بی رحمی می کنند. گرانفروشی می کنند، احتکار می کنند. اموال مردم را نمی گذارند به دست آنها برسد. اینها همه باید بدانند برکت از زندگی آنها سلب می شود. ختم به خیر نمی شوند. خدمت امام صادق (ع) آمدند، یکی از کارهای امام صادق تجارت بود. انسان نباید هیچ از کار کردن عار داشته باشد. حضرت ادریس خیاطی کرده است. حضرت نوح نجاری کرده است. حضرت ابراهیم چوپانی کرده است. پیامبر خود ما تجارت کرده است. دامداری کرده است. حضرت داود از بیت المال ارتزاق می کرد. حقوق بگیر بیت المال بود. پدر حضرت سلیمان. یک موقع در گفتگو با خدا، خدا به او گفت داود ما از این کار تو خوشمان نمی آید. کاش از درآمد خود ارتزاق می کردی. گفت خدایا چه کنم؟ من که کاری بلد نیستم. خدا گفت به تو یاد می دهیم. صنعت زره سازی را خدا به او یاد داد. «أَلَنَّا لَهُ الْحَديد» (سبا/10) آهن در دست او نرم شد. 360 تا زره ساخت تا عمر خود. می فروخت و ارتزاق می-کرد. کار برای انسان هیچ ننگی نیست و هیچ مشکلی ندارد. امام صادق (ع) یک وقتی افرادی را برای تجارت فرستادند. از یاران خود. اینها هم رفتند دیدند اوضاع شهر به هم ریخته است کالا را نگه داشتند. تا بازار حسابی پذیرای این کالا شد و کمیاب شد، جنس را در بازار ریختند و دو برابر فروختند. وقتی خدمت امام صادق برگشتند دو تا کیسه گذاشتند گفتند این هزار دینار اصل سرمایه هزار دینار هم سود. هزار دینار سود؟ چه خبر است صد درصد؟ گفتند آقا یک چنین کاری کردیم. فرمود بردارید و بروید من این پول را قبول نمی کنم. فرمودند شمشیر زدن در راه خدا در میدان جنگ راحت تر از کسب لقمه حلال است. پس عواملی که انسان را عاقبت به خیر می کند رحم است. رحم نکردند. این بحث رحم که می گویم من یک نکته ای دارم می گویم رحم در بحث های مختلفی است. یکی از آنها رحم اقتصادی است. مسئولین به مردم، کاسب ها به ارباب رجوع، راننده تاکسی به مسافر. آقای شریعتی فرافکنی هم نکنیم. ببینید من با انصاف دارم می گویم من گردن مسئولین بیندازم مسئولین گردن شما بیندازند، شما گردن من. بنده به اندازه خود چه قدر می توانم رحم کنم.
شریعتی: هر کسی از خود شروع کند.
رفیعی: هر کسی از خود شروع کند این رحم را. خیلی مهم است. صاحبخانه ها نسبت به اجاره و مستأجرین و مستأجر هم نسبت به صاحبخانه ها. شما این خانه را اجاره کردید آیا این قدر آبریزی، این قدر بی ملاحظه گری. همه ما ملاحظه کنیم.
شریعتی: صاحبان کار نسبت به کارگرها، کارگرها نسبت به آنها.
رفیعی: کارگر کم است کار ندارد، صاحب کار مزد را دست ادا کند. یک وقت یک جایی بودیم یک مجموعه که من در آن مجموعه بودم مجبور بودیم غذا درست کنیم یعنی باید برای آن مجموعه غذا درست می کردیم. حالا کارمند بودند، دانشجو بودند، غذاها را که می کشیدیم می دیدیم داخل آنها شن های ریزی است. خیلی هم اذیت می کرد. یک ریگ یک مرتبه دندان را خراب می کند، ضربه می-زند. دوستانی که در آن جا مسئول بودند همه چیز را کنترل می-کردند. شستشو دقیق، موادی که می خرند دقیق، برنج درست پاک می شود، حتی ویژه اینها را بررسی کردند اما مشکل حل نشد. یکی از عزیزان می گفت من رفتم حرم حضرت معصومه متوسل شدم گفتم بانوی بزرگوار آبروی ما در خطر است. دیگ برنج را می-گذاریم، دیگ خورشت را می گذاریم می کشیم در آن ذرات شن یا ریگ است. کشف شد یکی از این عواملی که آن جا کار می کرد با سر آشپز دعوایشان شده بود اختلاف داشتند دو ـ سه مشت در جیب خود می کرد و داخل این غذا موقع حمل آن می ریخت. موقعی که در ماشین می گذاشتند و می بردند کسی هم متوجه نمی شد. آبروی یک مجموعه معتبر را با این کار خود ... شما با این آقا مشکل دارید. خیلی حرف است که این دارم عرض می کنم بی دقتی و بی توجهی هایی که گاهی صورت می گیرد شما حالا با این سرآشپز مشکل دارید، آقا این رئیس کارخانه آدم خوبی نیست باشد ما هم پیچ ماشین های او را شل می کنیم. یا این دستگاهی که روی این می-گذاریم واشر روی این نمی گذاریم. پس فردا این وسیله را می-خرند این بنده خدا لطمه می بیند. حق الناس می شود. همه ما باید رعایت کنیم. از زیارت امام حسین برای عاقبت به خیری گفتیم. از سخن عالمان دینی گفتیم. از سخنان نقض گفتیم. از ختم قرآن در مکه گفتیم. از رحم و مروت و دلسوزی گفتیم. عامل دیگری که در واقع کمک می کند ما را و این آیه قرآن است «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس/9 و 10) هر کس اهل دسیسه است ما در فارسی هم دسیسه می گوییم. دسیسه، دس یعنی قاطی کردن، مخلوط کردن، کسی که خرده شیشه دارد و درست عمل نمی کند، خاب از خیب می آید، یعنی ناامید، به هدف نمی-رسد. اما «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/9) هر کسی که پاکیزه باشد کلام او پاکیزه باشد، عمل او پاکیزه باشد، خلاصه غش، کلک و دغل و خدعه در کار او نباشد. پس یکی از عوامل عاقبت به خیری صاف بودن است. خواهی که چون صادق الوعد شوی، خورشید صفت با همه کس یک رو باش. خدمت امام صادق (ع) آمد گفت آقا می خواهم کاسبی راه بیندازم. مغازه بزنم یک نصیحتی به من بکنید. فرمود عَلَيْكَ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ، وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة، دروغ نگو، امانت دار هم باش. خیلی حرف مهمی است. خیانت نداشته باش، دروغ هم نداشته باش. صداقت و امانت. یعنی درست باش. این باعث عاقبت به خیری است. اگر یک کسی در زندگی خود سعی کند زن با مرد، مرد با زن، همه با هم یک دست، یک رو، کلک در کار ما نباشد. اینها همه روایت است من دارم عرض می کنم، یکی دیگر از عواملی که موجب عاقبت به خیری است و در روایات ما خیلی روی آن تأکید شده است مراقبت بر اول وقت نماز است. آن دفعه هم اشاره کردم نماز آدم را دعا می کند. خدا تو را حفظ کند، من را حفظ کردی. گاهی هم نفرین می کند، خدا تو را ضایع کند، من را ضایع کردی. این مراقبت بر اول وقت. در آستانه میلاد امام رضا (ع) هستیم یک داستان از ایشان عرض کنم. یک وقتی ایشان وقتی ایران بودند عده ای از مدینه دیدن ایشان می آمدند. خود حضرت معصومه (س) آمدند که البته نرسیدند و قبل از دیدن ایشان از دنیا رفتند. عده ای از سادات می آمدند، از فرزندان ابوطالب، طالبیون که امام رضا (ع) می گفتند ما به استقبال آنها برویم. حرکت کردند وقتی به یک منطقه ای رسیدند که بیابانی بود و اینها وقت نماز شد، گفتند آقا برویم آنها را پیدا می کنیم، نماز هم می خوانیم. گفتند نه. اول نماز. این خیلی مهم است. در مناظرات علمی، داستان دوم، ایشان وارد بحث با عمران صابئی شد. عمران صابئی از سران صابئیه است. صابئین از گروه هایی هستند که در قرآن هم اسم آنها آمده است. الان هم در خوزستان عده ای از آنها هستند و زندگی می کنند. عقاید خاصی دارند. بحث امام رضا با عمران رسید به یک جایی که دیگر داشتند نتیجه می-گرفتند. در آن لحظه صدای اذان بلند شد. امام هم بلند شد. عمران صابئی گفت بنشینید الان تمام می شود. فرمود نُصَلِّي وَ نَعُود. نماز می خوانیم و بر می گردیم. حرف شهید رجایی که می-گفتند به کار بگویید نماز دارم، به نماز نگویید کار دارم. حضرت امام هم من شنیدم در نوفل لوشاتو پاریس که بودند قرار شد بعد از رفتن شاه، شاه که از ایران رفت خیلی مهم بود. یک سد و مانع برداشته شده بود خبرنگاران ریختند و امام برای مصاحبه نشست تا دوربین آماده شود و چه و چه وقت نماز شد. دوربین ها آماده شد، امام بلند شد، فرمودند بعد از نماز. این هم یکی از عوامل عاقبت به خیری است. توجه و اهمیت نماز اول وقت. عامل دیگر در روایات داریم دفاع از حق. اینها که از حق دفاع می کنند مخصوصاً در جاهای حساس، سر بزنگ ها، هشام در مسجد الحرام آمده بود ولیعهد هم بوده است می خواهد برود جلو حجر را دست بزند نمی گذارند. شلوغ است. آخر پشیمان شد. آمد یک گوشه ای نشست گفت عیب ندارد تماشا می کنم. نشسته بود و موج جمعیت را تماشا می کرد یک وقت دید کوچه باز شد یک جوانی جلو رفت قشنگ حجر را بوسید و لمس کرد و برگشت. خیلی به او برخورد. گفت این کیست؟ این آقا که بود؟ فرزده می-دانید در آغاز به هر حال مسائل در زندگی او هست اما با همین عاقبت به خیر شد. گفت این آقا را نمی شناسید
هذا الذي يعرف البطحاء وطأته و البيت يعرفه و الحلّ و الحرم
خانه خدا این را می شناسد، این زمین جای قدم های او را می-شناسد. دفاع از حق غوغایی کرد و همین باعث نجات او شد و عاقبت به خیر شد. آنهایی که در جایی به قول شما بزنگاه است، به عرصه می آیند و مدافع حق می شوند خدای تبارک و تعالی اینها را عاقبت به خیر می کند. نمونه آن سحره. جاودگرهای فرعون یک جای خاصی، خیلی مهم است الان داستان دارد از کنار آن رد می شود موسی تنها در دربار فرعون همه مخالف یک مرتبه یک طیف حکومتی آن هم کسانی که آمدند با موسی مبارزه کنند به موسی بپیوندند. نمونه بارز آن همین داستان دوستان نیروی هوایی 19 بهمن پیش امام بود. آن عکس تاریخی، انقلاب که هنوز پیروز نشده بود. یک طیف عظیمی جلوی امام بیایند از سران یک نیروی قوی، اینها خیلی خدا کمک اینها می کند. نمی دانم تصمیم چه کسی بوده است، اینها حتماً یک رئیسی دارند، یک شخصیتی بوده است، اما هر چه بوده است عالی بوده است چون هنوز حکومت شاه در کشور بوده است. و اینها آمدند در واقع ... نمونه مهم تر آن خود حمزه سیدالشهدا. دفاع از حق. حمزه مسلمان نیست اما وقتی آمد دید ابوجهل به پیامبر جسارت کرده است کمان خود را به سر ابوجهل کوبید و او ایستاد و گفت هر که با ایشان طرف باشد با من طرف است. این آدمی که دفاع از حق کرده است آن طور می شود که آن وقت همه جا اهل بیت به عنوان یک شخصیت بارز و خیر شهدا از او نام ببرند. بعضی از مرگ ها هم مرگ عاقبت به خیری است. مثلاً در روایت داریم مرگ انسان صائم، در حال روزه کسی از دنیا برود. مرگ زائر امام حسین. مرگ در مسیر کربلا. مرگ در طلب علم. بعضی از اینها را داریم که موجب می شود که ... به هر حال اینها سلسله عواملی بود که فهرست وار بعضی از آنها را برای شما عرض کردم در خدمت شما هستیم.
شریعتی: خدا ان شاءالله شما را حفظ کند. خیلی ممنون و متشکر هستم ان شاءالله هم ما عاقبت به خیر شویم. قدیمی ترها این ورد زبان آنها بود که الهی عاقبت به خیر شوید. و در حکایات و روایات و نکته هایی که کارشناسان عزیز ما طی این سال ها در برنامه سمت خدا مکرر از آنها شنیدیم که اگر خدمت بزرگی می-رسیدند می گفتند یک چیز به ما یاد بده و چه دعایی کنیم و چه از خدا بخواهیم می فرمودند که عاقبت به خیری که واقعاً نظیر و همتا ندارد. یک کتاب می خواهیم خدمت شما معرفی کنیم از مجموعه بیانات حاج آقای فرحزاد با عنوان بر ساحل آرامش. یک سلسله مباحثی که سیره پیامبر عظیم الشأن ما را حاج آقای فرحزاد بررسی می کنند و نکته های ناب و لطیفی را می فرمایند. صفحه 319 قرآن کریم را به اتفاق خواهیم شنید بعد از تلاوت قرآن با احترام همراه شما هستیم و در کنار شما.
صفحه 319 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خیلی خوشحال هستم که همراه شما هستیم و در کنار شما هستیم. ان-شاءالله حال دل شما خوب باشد. و الهی بلا از همه شما به دور و امیدوار هستم با عافیت ان شاءالله همه ما عاقبت به خیر شویم. اشاره قرآنی امروز را آقای دکتر رفیعی بفرمایند و جمع بندی فرمایشات ایشان را داشته باشیم.
رفیعی: سوره مبارکه طه آیه 112 که هفته های قبل ما اشاره کردیم به این نکته که ایمان و عمل صالح دو رکن نجات و عاقبت به خیری است. می فرماید وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ این جا اول عمل صالح آمده است بعد مؤمن. جاهای دیگر داریم إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات. می خواهد بگوید در واقع فرقی نمی کند اینها بالاخره رد هم تنیده است. دو بال هستند، دو ریل هستند. اگر کسی ایمان و عمل صالح داشته باشد فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً نترسد که روز قیامت به او ظلم شود یا حق او را کم بدهند. الان پسر ما، دختر ما کنکور شرکت می-کند می گوید نکند بعضی ها تقلب کرده باشند حق من خورده شود. یا یک جایی آزمون می دهد می گوید نکند سوال ها را درست تصحیح نکرده باشند حق من خورده شود. خدا می گوید این دو عیبی که در دنیا هست یکی ظلم، یکی هضم، هضم یعنی کم شدن، کاهش. علت این که غذا را هم می گویند هضم، انسان وقتی غذا می خورد کم می شود و هضم می شود، حجم آن کم می شود. از ظلم و از هضم نترسد. اگر فرض کنید در این جا یک میلیون صدقه داده است ما آن جا 800 هزار تومان نمی نویسیم. همان یک تومان می نویسیم. ظلم هم نمی شود. فکر نکنید الان خدا که از نیت های من خبر دارد شما یک کار درستی انجام دادید یک نفر دیگر به اسم خود ثبت کرده باشد. نه شما نگران نباشید. ثواب آن را به شما می -دهیم. در بحث عاقبت به خیری عواملی را گفتیم اما یک عامل کلیدی را ما یادم رفت بگویم که هم در عاقبت به خیری مؤثر است، هم در عاقبت به شری. با دو نگاه و آن دوست خوب و دوست بد است. یعنی نشست و برخاست های ما. امام سجاد در دعای مکارم می گویند خدایا چرا من در عبادت بی حال هستم؟ چرا سست هستم، بعد عواملی را می شمارد می گوید شاید یکی از آنها این است که در مجالس علما شرکت نکردم. این است که در روایت داریم با شارب الخمر رفیق نشوید. با دروغگو رفیق نشوید. کذاب. با فاسق کسی که آشکارا گناه می کند رفیق نشوید. معلوم می شود رفاقت ها در عاقبت به خیری و عاقبت به شری خیلی مؤثر است. به همین دلیل هم روز قیامت وقتی افرادی وارد جهنم می-شوند می گویند ای کاش با فلانی دوست نمی شدیم. «لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا» (فرقان/28) و بعضی ها که در جهنم وارد می شوند مثلاً حالا مثل این زندانی ها که در زندان هستند گروه گروه می آیند می-گویند این را ببینید این من را بدبخت کرد. همه هم یک جا دارند می روند. ولی گناه خود را گردن دیگری می اندازند. قرآن می گوید «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ» (اعراف/38) هر گروهی وارد جهنم می-شود «لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/38) می گوید این ما را بیچاره کرد. این ما را ... پس در عاقبت به خیری و شری نوع رفاقت ها خیلی مهم است. همین جا از همه جوانان عزیز که دیگر احتمالاً اگر ابتدایی و راهنمایی هستند امتحانات آنها دارد تمام می شود یا روزهای آخر هستند اگر دبیرستان یا دانشگاه هم هستند دیگر آخر ترم است، احتمال دارند در خانه باشند یواش یواش این برنامه را ببینند. جوانان عزیز، نوجوانان عزیز خیلی در دوستی حواس شما جمع باشد با هر کسی طرح دوستی نریزید. مثل عطر است بوی آن را شما احساس می کنید. یعنی چه طور بوی هر عطری به بدن شما تأثیر می گذارد. خیلی مواظب باشید. بسیاری از خانواده ها که پیش من می آیند و جناب آقای شریعتی شب و روزی نیست که پدر و مادری، یک کسی مگر این که من در خانه باشم، من را نبیند، جلوی من را نگیرد و بگوید حاج آقا بچه من نماز می خواند حجاب داشت مؤمن بود الان این طور شده است، کنار گذاشته است. می گویند ما که عوض نشدیم. ما همان هستیم که بودیم. بعد که بررسی می کنیم می بینیم دوست، رفاقت، شب نشینی های غلط و نادرست. لذا خواهش من این است در زندگی خود دوستان خوب انتخاب کنید. تا توانی می گریز از یار بد/ یار بد بدتر بود از مار بد. مار بد بر جان زند/ یار بد بر جان و بر ایمان زند. یک رفیق خوب یک دفعه دوست خود را بالا می-کشد. ترقی می دهد، رشد می دهد. و یک رفیق بد هم از عرش به فرش می رساند. خیلی حواس دوستان جمع باشد. این عامل بسیار مهمی است.
شریعتی: بسیار خب این هم نکته بسیار دقیقی بود. خیلی از شما ممنون هستم آقای دکتر رفیعی و خیلی ممنون هستم از لطف و عنایت و مرحمت شما. آقای دکتر رفیعی عزیز دعا کنند و شما هم با نفس گرم خود آمین بگویید.