اذن می گیریم از حضرت موسی و هارون. سلام علی موسی و هارون. و از این دو بزرگوار اجازه می گیریم تا وارد قصه حضرت موسی (ع) بشویم و البته مقدمتاً در محضر حدیث قدسی باشیم و بعد وارد ادامه قصه بشویم. در این حدیث قدسی نقل شده است که ِقَالَ مُوسَى ع يَا رَبِّ أَرِنِي دَرَجَاتِ مُحَمَّدٍ وَ أُمَّتِهِ قَالَ يَا مُوسَى حضرت موسی از خدا خواست که درجات پیغمبر اکرم و اهل بیتش را به او نشان بدهند. آنجا دارد که خطاب شد یا موسی إِنَّكَ لَنْ تُطِيقَ ذَلِكَ تو قدرت نداری آن درجه را ببینی. درجات وجودی هر کسی مطابق وجودش هست و پیغمبر اکرم آخرین مرتبه وجودی است، کمالات برای او هست، لذا سابق از این امکان پذیر نیست. وَ لَكِنْ أُرِيكَ مَنْزِلَةً مِنْ مَنَازِلِهِ یکی از منازله و عظمت پیغمبر را به تو می نمایانیم که جَلِيلَةً عَظِيمَةً من منازلهِ از آن منازلی که جلیل و عظیم است که فَضَّلْتُهُ بِهَا که من پیغمبر را با آن فضیلت بر بقیه برتری دارم. بعد دارد فَكَشَفَ لَهُ عَنْ مَلَكُوتِ السَّمَاءِ از آسمان ها پرده ها کنار رفت باطن ها آشکار شد فَنَظَرَ إِلَى مَنْزِلِهِ وقتی موس (ع) به منزل نبی ختمی که یکی از منازل کمالات پیغمبر بود نه همه کمالات، نگاه کرد كَادَتْ تَتْلَفُ نَفْسُهُ مِنْ أَنْوَارِهَا وَ قُرْبِهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ وقتی به آن منزلت نگاه کرد، از بس آن منزلت نورانی بود و قریب من الله بود و قرب من الله داشت، نزدیک بود که موسی جان بدهد. تعبیر خیلی زیبا است. موسی کلیمی که تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا یک بار دیگر اینجا با این دیدن نزدیک بود جان بدهد. قالَ يَا رَبِّ بِمَا ذَا بَلَّغْتَهُ إِلَى هَذِهِ الْكَرَامَةِ او را به این درجه رساندی قَالَ بِخُلُقٍ اخْتَصَصْتُهُ بِهِ مِنْ بَيْنِهِمْ یک خلق اختصاصی وَ هُوَ الْإِيثَارُ يَا مُوسَى لَا يَأْتِينِي أَحَدٌ مِنْهُمْ قَدْ عَمِلَ بِهِ وَقْتاً مِنْ عُمُرٍ إِلَّا اسْتَحْيَيْتُ مِنْ مُحَاسَبَتِهِ کسی اهل ایثار باشد، من محاسبه برای او نمی کنم. در دورانی که دوران محاسبه است، حساب و کتاب است، کسی که اهل ایثار است، چون کسی که اهل ایثار است، ایثار نه به مقداری که آدم زیادی را بدهد، نه اینکه مقداری را بدهد. بلکه ایثار آنجایی است که آنی را که لازم دارد می دهد. آنی که خودش به آن احتیاج دارد. اینطور پس برای او محاسبه ای باقی نمی ماند. پس اگر انسان می خواهد به آنجا برسد، اول زیادی را شروع کند به دادن. بعد کم کم از آنکه نیاز دارد بدهد، بعد کم کم به جایی می رسد که حالت ایثار برای او محقق می شود. ان شاءالله خدای سبحان مقدمات طریق رسیدن به آن مقام پیغمبر را برای ما هم تسهیل کند.
شریعتی: ان شاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. روایت خوبی بود. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. این هم دعای همیشگی ما است. وارد فصل سوم زندگی حضرت موسی می شویم و عبور از دریا و نکات لطیف و ناب حاج آقای عابدینی عزیزمان.
عابدینی: ما در محضر آیات سوره اعراف بودیم. باز هم سلام علی موسی و هارون. در آیات سوره اعراف، وقتی که به محضر این آیات شریف رسیدیم، آیه 138 وَ جاوَزْنا بِبَني إِسْرائيلَ الْبَحْرَ وقتی عبور کردند، اولین واقعه ای که بعد از غرق فرعونیان و عبور قوم موسی، بنی اسرائیل از دریا اتفاق افتاد، قرآن کریم می فرماید که فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ رسیدند به یک قومی که اینها اهل پرستش بت بودند. منتها این بت آنطور که در روایات ذکر شده است، حالا یا تماثیل گاو بوده است یا خود گاو بوده است. که اینها یا گاوپرست بودند یا تمثال گاو را تماثیل آن را، مجسمه های آن را درست کرده بودند و او را می پرستیدند که این واقعه یکی ابتلای مهمی برای قوم موسی بود که یک سابقه ای در دوران حاکمیت فرعون با گاو برای اینها بوده است. یعنی این سابقه گاو بارها تکرار می شود. اینها فیلشان یاد هندوستان کرده است. یک انسی از سابق داشته اند که حالا قصه آن مفصل است. ما آن را ورود نمی کنیم. قبلاً هم نگفتیم ولی همین مقدار که بدانیم که بی سابقه نبوده است. امتحانات و ابتلائات خدای متعال اینطور نیست که بی ربط به انسان باشد. یک طوری مرتبط با انسان، با علقه های انسانی، انسان را آنجا مورد آزمایش قرار می دهد. که از جمله اینها یک دلسپردگی ای از سابق داشتند. وقتی اینجا تا دیدند، یکدفعه انگار زنده شد و این تعبیری که تا وارد شد، عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ. آن یعکفون یعنی یک دوره طولانی اینها گاوپرستی کردند. یعکفون، عکوف. یعنی استمرار، مداومت. یک حالت مثلاً ما می گوییم اعتکاف، اعتکاف یعنی آن عبادت مستمری که انسان را از بیرون جدا می کند. اینها هم يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ، این لهم هم نشان می دهد که این اصنام را خودشان درست کرده بودند. یعنی ساخت خودشان بود که حالا اینها همه دخیل هست که گاو بودن عکوف و آن حال، اعتکاف و استمرار، آن هم خودشان ساخته بودند اینها را اگر مجسمه بوده قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ اینجا جلسه گذشته عرض کردیم که اینها گفتند که برای ما هم یک اله محسوس قرار بده. ما خدای دیدنی می خواهیم. این خدایی که ما ندیدیم ولی آثار آن را دیدیم، قدرت آن را دیدیم، دیدیم چطور جلوی چشم ما فرعونیان را اینطور از بین برد و غرق کرد، جلوی چشم ما آثار و قدرتی که به هیچ وجه در نظام عادی امکان پذیر نبود که تشکیلات فرعون نه فقط افراد آن بلکه تمام ساختار فرعونی یکدفعه ناخدای آن را از بین برد و همه آنها را هلاک کرد. اینها دیدند که این دیدن شاید در طول تاریخ کم سابقه است که یکدفعه در چند لحظه، یک ساختار چندصد ساله در چند لحظه. نه فقط افرادش، بلکه ساختارش. همه چیز آن. همه ابهت آن، جلالت آن، همه آن از بین برود و بعد هم تمام مواریث آن به مخالفینش برسد. تمام ارث آنها و تمام دارایی آنها، سرمایه های آنها، باغ های آنها، همه آنچه که داشتند، برسد به آن کسانی که تا به حال عبد اینها بودند. این نقل و انتقال. آن وقت اینهایی که آمدند، ببینید الآن این نکته را من می خواهم به عنوان یک عبرتی اینجا عرض کنم. اینها یکدفعه همه نگفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ، یک عده ای سردمدار گفتگو هستند. یعنی اینها حالا یا به جهتی که می خواهند مطرح شوند یا به جهت اینکه می خواستند با موسی مخالفت بکنند یا به جهتی که قدرت کم دیده شدن داشتند، می خواستند بیشتر دیده شوند یا چهره هایی بودند که دیده می شدند لذا احساس می کردند که اینها باید جلو بیفتند. از جهات متعددی در اینها هست که قابل تطبیق با امروز هست. می بینیم که گاهی یک کسانی حرف هایی می زنند که آدم تعجب می کند. منتها این گاهی مال کم دیده شدن آنها است، دلشان می خواهد دیده شوند. دلشان می خواهد یک حرفی بزنند که کسی نمی زند. دلشان می خواهد اینها جلودار باشند. هم در کار خیر این امکان پذیر است و هم در کار شر و گمراهی. یک عده ای هر جا نق و ناله و یک جایی یک جایی پیدا کنند، نقطه ضعفی که بخواهند خودش را نشان بدهند نه آن را درست کنند. نه، می خواهند خودشان را نشان بدهند. اینجا یک عده جلو آمدند. به موسی گفتند اجعل لنا. اینها آمدند گفتند، بقیه مردم هم وقتی دیدند اینها جلودار شدند، بقیه هم دنبال آنها افتادند. یعنی تمام این گمراهی با جلوداری یک عده ای که خدا همه را به همه قوم نسبت می دهد. این قوم گفتند قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا خدا نکند که انسان اگر جلوداری می کند، جلوداری غلط باشد. آن وقت تمام وزر و وبال کسان دیگری هم که می آیند، من خواستم خودشیرینی بکنم، من خواستم خودم را نشان بدهم اما نمی دانم که تمام تزلزل ها، ناامیدی ها، یأس ها، فشارها، سختی ها، هر چه که بعد از این پیش می آید، همش هم بر عهده من است و هم کسانی که دنبال من بودند. اما همش بر عهده من هم هست که جلودار بودم. بالعکس آن هم اگر یک موقع جایی باشد که مقابل این باشد. یعنی نوید به صبر، نوید به حرکت، نوید به یک بشارتی که می خواهد مردم حرکت بکنند. مثلاً ببینید وقتی که طالوت در مقابل جالوت می خواست قرار بگیرد، عبور کردند از سختی ها و اینها، یک عده ای تا رسیدند در مقابل جالوت، آنجا گفتند که لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِه. اینها را ببین چقدر قوی هستند. ما نمی توانیم با اینها در بیفتیم. پس خلاصه یعنی چه؟ یکدفعه یک حال ناامیدی را در لشکر ایجاد کردند به طوری که ولوله افتاد که پس چکار کنیم؟ تا یک عده ای دیگر گفتند از آن طرف که محکم بودند، قوی بودند. كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ. اینها گفتند که سابقه دارد. عده کم، توان کم اما ایمان و صبر عالی در مقابل تجهیزات و کثرت و اینها غلبه پیدا شده است. این سنت خدا است. یکدفعه دو تا گفتمان. ببینید چقدر تفاوت است. خدا در اینجا دارد نشان می دهد که یک عده ای افتاده اند جلو، اینها خودشیرینی می خواستند بکنند، آمدند دیدن اینجا گوساله پرستی است، فیل بقیه را هم یاد هندوستان انداختند که اینها هم بیفتند دنبال اینها و جریان گوساله پرستی. جریان گوساله پرستی، اینجا، موسی با اینها برخورد کرد اما طولی نکشید. شاید یک مدت بسیار کوتاهی بعد ازا ین جریان سامری پیش آمد. یعنی سامری معلوم می شود آنی که آنجا سردمدار بود، از آن می شود استفاده کرد که جزء سردمداران اینجا هم بوده است. اینجا هم جزء سردمداران بوده است که آنجا آن چیزی را اینجا گفت و نشد، آنجا پیاده اش کرد.
ببینید اینها در تطبیق جریانات تاریخی که یک عده ای می افتد یک جایی، یک تضعیفی را، یک یأسی را، یک روح ناامیدی ای را القا می کنند، مردم هم خیلی ها چون انس با اینها دارند یعنی کسی که جلو می افتد، حرفی را زود می زند، زود می گیرد. گاهی ساده لوحی بعضی افراد است. تبعیت می کنند. اینها هم وقتی مردم را ساده لوح می بینند، از ساده لوحی آنها استفاده می کنند. موسی کلیم در مقابل اینها بیانی که دارد این است که قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون. شما با این سابقه، با این جریانی که پدران شما ابراهیم خلیل بوده است که جریان آتش ابراهیم و شکستن بت ها در توحید، شکستن بت ها، جریان ابراهیم بوده است، بت شکن بوده است. یعنی آنی که شما الآن می گویید آن را بپرستیم، جزء آباء شما کسی بود که اینها را شکسته است. پدران شما اسحاق نبی بوده است، یعقوب نبی بوده است که اسرائیل الامه. همه اینها بودند که اینها در تمام وصیت هایشان در قرآن کریم آمده است که خطاب به فرزندانش که لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون حواستان باشد. آن چیزی که شما را تهدید می کند، برای شما آفت است، این است که شما که نسل ابراهیم خلیل هستید، نسل توحید هستید، نسل در حقیقت آن ایمان به خدا هستید، لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون حواستان باشد بدون تسلیم و اسلام از دنیا نروید که اینها خودشان را، افتخارشان را آباءشان می دانستند. با آن سابقه باید پرچمدار ایمان و اسلام باشید. باید اینها را الآن شما در حقیقت هدایت کنید نه اینکه شما به آنها میل پیدا کنید. شمایی را که خدای سبحان اینهمه به شما فضیلت داده است، اینهمه کمالات داده است، اینهمه انبیاء را در بین شما قرار داده است، اینهمه به شما رحمت کرده که شما را از دریا عبور داد، از دست فرعونیان نجات داد، به میراث داد تمام سرمایه آنها را، آن وقت تا می رسید، یک بت دست ساخته ای که ضعف و عجز آن آشکار است که چون دست ساخته است، آن وقت دل تان میل پیدا کند به آن بت و آن را در حقیقت طلب کند که خدای شما آن باشد. یعنی رو گرداندن از خدایی که فرعونیان را غرق کرد با این قدرت و رو آوردن به خدایی که گاوی است، آن هم جسمه اش؛ که دست ساخته بشر است. چقدر جهل باید در اینجا در کار باشد. یعنی خیلی از حرف هایی که امروز زده می شود و دعوت هایی که می شود، از همین سنخ است. آدم می بیند که عزت شخص را نظام اسلامی به او داده است، عزیزش کرده است. خدای سبحان چقدر تأییدات ایجاد کرده است تا این بقا پیدا کند، بعد می بینی یک کسی می خواهد برای اربابش دم تکان بدهد، یکدفعه می آید در یک مثل همچنین اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة تبیعیت، دیدن در چشم، از کسانی که ضعیف هستند. می بیند آنها رو به ضعف و افول هستند اما دلش برای آنها آب می شود که می خواهد تبعیت از آنها بکند. اینهمه سرمایه و عظمت خدا ایجاد کرد و افتخار و عزت برایش ایجاد کرد. در دل جمهوری اسلامی عزیز شده است اما دلش یک جای دیگر است. تا می رود پیش آنها، آنها را می بیند، همان اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة. گاوپرستی آنها برایش عزیزتر است. اینها مصداق دارد. اگر آدم این را خوب ببیند، آن وقت در صحنه ها می تواند تطبیق بکند. فقط این نیست که موضوع گاو باشد. مظهر انسانی هم که به غیر شکم نمی شناسد و انسان میل به او پیدا می کند، همان مظهر گاوپرستی است. تازه چقدر رحمت به خود گاو که این افت و این سقوط و هبوط را ندارد. أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل. خوردنشان می شود. اولئک يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ، مثال چهارپا می خورند. ببینید آدم دلش می سوزد انسانیتی را که موسی کلیم برای اینها آورده است. آن وقت یکی از نکات دیگری که اینجا هست این هست که مردم با موسی در مبارزه با ظلم همراه شدند اما مبارزه با ظلم مقدمه کار موسی (ع) بود. بلکه حضرت موسی به دنبال ایجاد حاکمیت توحیدی بود و مقدمه مبارزه با ظلم مقدمه بود برای ایجاد حاکمیت توحیدی. مردم در مبارزه با ظلم تا حدودی با موسی (ع) همراه بودند. اگر یادتان باشد در مبارزه با ظلم هم تا در حقیقت به دریا رسیدند، آنجا یک عده ای ضعیف النفس دو مرتبه گفتند الا لمدرکون. ما را گیر انداختی. ما را به تله انداختی. یعنی همان جا هم باز در مبارزه با ظلم هم راسخ نبودند. یک عده ای با میل آمدند، یک عده ای در رودربایستی آمدند، یک عده هم مجبور بودند که بیایند. یک عده ای هم آمدند ولی وقتی یکهو دیدند لشکر حزب آمد، ترسیدند. این همه خدای موسی برای اینها آیات آورده بود، عصای موسی را دیده بودند، آن جریانات مختلفی را که برایشان عذاب های مختلف قوم فرعون بود که به عنوان هشدار برای فرعونیان اینها آنها را دیدند اما باور نکردند که این خدا قدرت دارد. لذا تا دیدند پشت دریا قرار گرفتند، از یک طرف دریا است و از یک طرف لشکر فرعون، انا لمدرکون. ما را در تله انداختی. دوباره به موسی پرخاش کردند که این چه کاری بود که برای ما راه انداختی؟ داشتیم زندگی مان را می کردیم هر چند بردگی، هر چند بیچارگی. ولی داشتیم زندگی می کردیم. اقلاً حیات داشتیم. آن وقت آنجا که می گویند انا لمدرکون، باز آنها یک عده ای هستند، همه مردم این را نمی گفتند. یک عده ای هستند که دنبال دیده شدن و نق زدن هستند. آنجا این را گفتند، بقیه در حقیقت آن حرف را تکرار کردند. یعنی همیشه این حرف را یک عده ای در دهان بقیه می گذارند. گاهی دشمن نمی خواهد از زبان خودش این حرف را الغا کند. می دهد دست دوستان نادان جاهل ضعیف النفس ضعیف الایمان بگویند که اینها وقتی گفتند مردم نگاه کنند از خود است دارد این را می گوید. والّا اگر دشمن بخواهد صریح بگوید، مردم تکرار نمی کنند. زود می شناسند. مردم هم که می گوییم نه همه مردم. یک عده ای از مردم. قطعاً مردم هشیار هستند و اینطور نیست که با راحتی ساده لوحانه تابع هر صدایی بشود. هر صدای باطلی را بخواهند بپذیرند. هر دعوتی را لبیک نمی گویند. مردم هشیار هستند. اما یک عده ای بالاخره همیشه ساده لوح هستند، دنبال این می افتند و اینها سوء استفاده می کنند. اینجا در حقیقت دارد که موسی کلیم دنبال اقامه حاکمیت توحیدی بود که مأموریت او اینجا تمام شد. لذا وقتی از دریا عبور کردند، اولین هدف موسی این بود که برای اینکه آن اقامه حاکمیت توحید را بکند، دنبال آن قوانین الهی بود. قوانین الهی وحی الهی در کوه طور بر موسی کلیم نازل می شد. لذا به جای اینکه اول برسد به سمت بالا، بعد از عبور دریا برود به سمت بالا، به سمت بیت المقدس، به سمت پایین حرکت کرد که کوه طور است. مسیر حرکت را ببینید. می آید به سمت کوه طور و بعد از این سمت به سمت بیت المقدس و سرزمین مقدس می خواهد حرکت کند. یعنی عمداً گرفتن و اخذ قوانین الهی، وحی الهی، دستورات الهی برای اداره جامعه را برای حاکمیت توحیدی یعنی موسی کلیم حرکتش هم توحیدی است. یعنی اینطور نیست که فقط از دریا می خواست عبور کند اینها را نجات بدهد. می خواست از دریا عبور کند تا حاکمیت توحیدی را به پا کند. ببینید تمام حرکت های انبیاء از این سنخ است و این تغییر مسیر هم در همین راستا است که عمداً مسیر را تغییر می دهد تا نشان بدهد راه با هدف چقدر سازگار است. اینطور نیست که فقط بخواهد دنیای مردم را آباد کند. دنیای مردم در کنار حاکمیت توحیدی آباد شدن است. یعنی جان داشتن این جسم. جسم آن اقامت مقابل ظلم ایستادن، ظلم ریشه کن کردن جسم است. جانش می شود چی؟ حاکمیت الهی. اقامه دین الهی. توحید روح این جسم است که مبارزه با ظلم نهادینه می شود در این. همه حرکت های انبیاء از این سنخ است. ما می خواهیم حرکت کنیم، ما می خواهیم دنیای مردم محقق شود، به دنبال این هستیم اما دنیایی که به دنبالش ما را به سمت توحید بکشاند. لذا حتی اگر نوح نبی کشتی می سازد، این کشتی را برای نجات می سازد تا برسند به یک جایی که حاکمیت الهی محقق شود. یعنی در عینی که می خواهد اینها را از دست ظلم نجات بدهد، در عین حال این کشتی می خواهد برساند به جایی که سرزمین آن حاکمیت توحید با آمدن نوح اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا با سلام در حقیقت هبوط بکند، بیاید پایین از کشتی و حاکمیت توحید را در آن شهرهای هشتادگانه به پا بکند. و یا اگر که ببینید در انبیای مختلف اگر آن ناقه صالح می آید و برای مردم معجزه است، این ناقه به مردم شیر می دهد اما در عین حال این شیر یک آیت اعجاز است که مردم دائم یاد خدا بیفتند. مثلاً وقتی که سد ذوالقرنین، ذوالقرنین می آید آنجا، آنها می گویند که ما را در حقیقت نجات بده از دست یأجوج و مأجوج و سدی بنا کند، می گوید من سد را می سازم اما اولاً خودتان باید در ساختن سد شراکت کنید. پول نمی خواهم ولی شراکت شما را می خواهم. بعد هم می گوید این سد علامتی است برای آخر الزمان که قبل از ظهور در جریان، این سد یکی از علائم ظهور تلقی می شود. یعنی باز هم یک علامت برای اقامه توحید. اینها را اگر نگاه کنید... یا مثلاً وقتی موسی کلیم قبل از اینکه از دریا بخواهند عبور کنند در آن دوران 40 ساله ای که زیر دست فرعون بودند، آنجا بیوت گفت بساز. وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَة. خانه بسازید اما خانه ها را طوری بسازید که جای اقامه صلاة باشد. یعنی هم سکنی و هم عبادت. ببینید چقدر اینها زیبا است. که به ما مدلی یاد می دهد که اگر می خواهیم مبارزه با ظلم کنیم، اگر می خواهیم کاری در جهت رفاه بکنیم، این جسم را به یک روحی گره بزنیم. این جسم است. فقط این مقصد نهایی نیست. جزء مقاصد هست اما مقاصد متوسط. از این به مرتبه بالاتر برسیم که ببینید قرآن چقدر روح توحید در تمام جزئیات آن حاکم است. اینجا اینها می گویند که اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون. خیلی کم فکر هستید. این همه آثار محسوس توحید را دیدید، بعد تا یک گاوپرستی را می بینید، یکدفعه از این رو به آن رو می شوید. دنبال آن می فرماید: إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فيهِ شما ندیدید فرعون از این در دنیاگرایی و محسوس قوی تر بود. اگر آنجا یک گاوی را دارند می پرستند، آنجا فرعون انا ربکم الاعلی می گفت. یک انسان قدرتمندی که قطعاً از این برتر بود اگر قرار بود کسی عبادت شود، باید یک انسان قدرتمند با قدرت عبادت شود. این که قدرتی ندارد. دست ساخته شما است. او با همه عرض و طولش هلاک شد و از بین رفت جلوی چشم شما. هلاکتش را دیدید. إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فيهِ تمام آن چیزی که اینها دارند این به هلاکت خواهد رسید چون چیزی که به غیر از ارتباط با خدا باشد، عقبه ندارد، ابتر است. تبار دارد و هلاک دارد. این در حقیقت ماندگار نیست، ابدین ندارد. ماندگاری این کمتر از آن هم هست. این برهان است.
شریعتی: نکته اش چه بوده است؟
عابدینی: در اینها حس گرایی قوی بود. یعنی حس گرایی در دوران تحت حیطه فرعون، فرعون حس گرایی را در آنها خیلی قوی کرده بود. یعنی این فرهنگ را جا انداخت که هر چیزی دیدنی فقط باورکردنی است. حس ما بیابد. اگر آثارش را هم بیابد، باور به خودش نمی کنند. خودش را ببینند. لذا فرعون خودش را انا ربکم الاعلی گرفت که می بینند. یعنی خودش را به عنوان... یعنی این فرهنگ در آنها نهادینه شده بود.
شریعتی: و اینها اینطوری تربیت شدند که او خداییش را بکند.
عابدینی: بله دیگر، این فرهنگ را ایجاد کرد تا بقای حاکمیتش باشد و این با این عبور از دریا که یک شوک عمیق بود از درون اینها کنده نشد. لذا دوباره زود برگشت. خیلی زود. دارد که زمانی که امیرمؤمنان (ع) به حاکمیت رسید بعد از 25 سال بعد از وفات رحلت پیغمبر اکرم، خب 25 سال گذشت. تقریباً سال 35 هجری بود. یک یهودی آمد دید که جنگ امیرالمؤمنین با نظام داخلی است. گفت شما با طولی نکشیده پیغمبرتان از دنیا رفته است که اینطور به جان هم افتاده اید. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: اگر الآن 25 سال از رحلت پیغمبر گذشته است، شما هنوز پای تان از عبور از دریا خشک نشده بود که گفتید اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة. از خدا رو برگرداندید. اگر اینجا از وصی، خلیفه پیغمبر دارند رو برمی گردانند، شما از خود خدا، هنوز پای تان هم عبور نکرده بود، موسی هم در بین شما بود، از خود خدا روبرگرداندید. اغلب یهودیان این طور بودند. ما بین آنها یوشع داریم که وقتی می خواست از دریا عبور کند، دید مردم گفتند انا لمدرکون، یوشع به موسی عرض کرد یا نبی الله خدا چه امر کرده است؟ عبور از دریا را؟ هنوز شکافته هم نشده بود. با اسبش به دریا زد. گفت اگر خدا امر کرده، می رویم. لذا حتی شاید بشود از آن روایات استفاده کرد که اگر مردم این باور را داشتند، عبور از دریا، از روی دریا عبور محقق می شد اما چون این باور را داشت، لذا یوشع به دریا زد، با اسبش رفت روی آب و حرکت کرد. یعنی انقدر باور و ایمان داشت و از آن عبور کرد و دید اینها نمی آیند برگشت که چه بکنید. یعنی اگر ایمان انقدر بود امکان پذیر بود که از روی دریا حتی عبور کنند. اما چون ایمان نداشتند دریا ایستاد تا خشک شود. تا اینها جای پایشان را ببینند که جای پای محسوس زمین خشک است بتوانند پا را در آن... حتی گفتند اگر گل باشد ما عبور نمی کنیم. آنجا خشک شد تا اینها عبور کردند. بعد می بینی اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فيهِ. این برهان است که دیدید که فرعون هلاک شد با همه دستگاه فرعونی اش و همه تشکیلات و ثروت و قدرتش و افرادش. اینکه دیگر از او ضعیف تر است. این متبر است. این از بین رفتنی است. برهان است که ببینید که این خودش چطور این مجسمه زمان دارد که از بین می رود. یک موجود زنده زمان دارد از می رود. این متبر است. إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُون آنی که در حقیقت دارند عمل می کنند باطل است. اگر باطل است. إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقا باطل رفتنی است. آنی که ماندنی است این نگاه الهی است که خدا شما را به شما انقدر نشان داد و شما قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ الهاً این برهان است. به غیر از خدا را شما دارید اله قرار می دهید؟ وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمين خدا به شما فضیلت داد. الآن به شما نشان داد. الآن از دریا عبور کردید. این همه برای شما میراث قرار داد. اینهمه انبیاء را از ابراهیم خلیل تا امروزی که در حقیقت موسی کلیم است، برای شما انبیاء الهی را از قوم شما قرار داد با این بودن انبیاء، با این عنایت ها و احتجاج ها و آیات از اینی که خدا به شما نشان داده است. فضلکم با این نگاه علی العالمین أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ الهاً دنبال یک خدای دیگری هستید؟ چطور ممکن است انسان با اینهمه آشکاری دست خدا، یعنی خدای سبحان در هیچ امتی مثل امت موسی (ع) دستش را محسوس آشکار نکرد. اینهمه معجزات آشکار محسوس.
اصلاً یکی از سنت هایی که هست این است که می گویند در دوران غیبت، چرا این دوران افضل دوران است؟ چرا این دوران برترین دوران ایمان است؟ ارضی ما یکون العباد، افضل اهل ایمان در این دوران هستند؟ چون در این دوران امام حی و حاضر و نبی حی و حاضر نیست اما عقل مردم آنچنان رشد کرده است که بدون اینکه ببینند ایمان می آورند. یعنی این دوران مظهر رشد است. لذا محسوس شدن معجزات معلوم می شود که طبقاتی که در آن هستند، مردمی که در آن هستند ضعیف هستند تا لازم است انقدر محسوس شود. سطح پایین است که خدا دلایلش و براهینش را می آورد تا این حد محسوس پایین تا اینها این را ببینند تا باور کنند. هر چقدر این... لذا معجزه پیغمبر اکرم قرآن کریم است که بیان است نه در حقیقت یک عصایی باشد که مردم ببینند که اژدها می شود و بر اژدها و مارهای دیگر غلبه می کند. ببینید چقدر تفاوت است. دوران غیبت می گوید افضل دوران است چون مردم حتی امام شان را به چشم نمی بینند. حتی امام شان را. مثل قرآنی که در حقیقت خود امام را به چشم نمی بینند اما ایمان است. به یک نوشته هایی که می خوانند باور می کنند و ایمان می آورند. انقدر از جهت عقل رشد کرده اند. لذا دوران قوم موسی، دوران محسوس شدن تمام معجزات بوده است. دوران ابراهیم خلیل اینطور نبود، دوران انبیاء دیگر اینطور نبود. هیچ دوره ای مثل دوران موسی کلیم انقدر معجزات محسوس نشد چون توان مردم انقدر پایین آمده بود که یک چیزی را با چشم ببینند. لذا غرق شدن فرعون اینطور نبود که مردم از دریا عبور کنند بروند، بعد بشوند که فرعون غرق شد. نه، عبور کردند، رسیدند به خشکی، ایستادند، دیدند غرق فرعون را. وگرنه اگر به آنها می گفتند فرعون هم غرق شده، نمی دیدند، انقدر باور نمی کردند. اگر آن آیات نه گانه را که اژدها شدن عصا بود، نمی دیدند باور نمی کردند. یعنی اینطور نبود که آمنوا بسواد علی بیاض باشد. حتی اگر آثارش را می دیدند که دیگر از فرعون خبری نیست، باز هم باور نمی کردند. می گفتند حتماً فرعون خودش را پنهان کرده است.
شریعتی: باید با چشم خودشان ببینند که غرق شده است.
عابدینی: یعنی خدا هم با آنها همین کار را کرده است. با همه اینها اینها هم تا گاو را می بینند و آن مجسمه گاو را، می گویند اجعل لنا الهاً تعبیر أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ الهاً غیر خدا را شما خدا قرار می دهید؟ با همه این معجزات و کرامات آیات واضح محسوسی که با چشم دیدید. این با چشم دیدن در حقیقت خیلی نسبت به اینها محسوس بود. دیدید باز می گویید این گاو بشود خدای ما. خیلی جفا است. خیلی جهالت است. حالا تعبیراتی که در روایت آمده است که این چقدر جهالت است اینها را بیان کرده است، حالا ان شاءالله اگر فرصتی شد بعد روایت را می خوانیم. این تعبیری که در اینجا آمده است پس با این نگاه مأموریت حضرت موسی (ع) عبور دادن از حس گرایی بود اما خدا اینها را از حس آغاز کرد اما در حس آنها را متوقف نکرد. هر چیزی که بود به گونه ای بود که از حس آغاز می شد اما در حس متوقف نمی شد. ببینید فضاسازی در رشد خیلی تأثیر دارد. در هر دورانی. اما آنهایی که محسوس گرا تر هستند، شهید می شوند. لذا در دوران نوجوانی و کودکی، فضاسازی خیلی تأثیر دارد. کأنه قوم موسی در دوران کودک و نوجوانی سیر می کردند. که یک چیزی را که با چشم می بینند. خدا رحمت کند حضرت آیت الله خوشبخت را. ایشان می فرمودند که جوان و نوجوان در حال ورود به طبیعت است. یعنی قوای او تازه دارد قوی می شود در طبیعت. لذا باید طوری با او بین کرد و گفت و از او خواست اما یک کسی که سن او بالاتر رفته است یا می فرمود ما در حال خروج از طبیعت هستیم. نباید آن چیزی را که ما از خودمان توقع داریم، همان را از جوان توقع داشته باشیم. مدل بیان باید متفاوت باشد. ببینید این فضا متفاوت است. کودک و نوجوان در حال حس گرایی است. لذا باید با او محسوس آغاز کرد. اما محسوسی که در باشد. چون محسوس هم مخلوق خدا است، آیت خدا است. اما محسوس را با همان عنوان آیت دیدن، عبور دادن. این فضاسازی را در اینجا خدای سبحان دارد نشان می دهد که اینها با همه معجزاتی که دیدند و کمالات و تربیت توحیدی که موسی نسبت به این انجام داده بود، از کودکی درنیامده بودند. هنوز هم که هنوز است، غالب یهود در نظام دنیا گرایی همانطور هستند که قرآن خطاب می کند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين» شما می گویید ما قوم برتر هستیم، ما برگزیده هستیم، خب اگر شما می گویید خدا همه چیز را برای ما فراهم کرده است، بهشت مال ما است، خب تمنی موت کنید. بهشت که بالاتر از دنیا است. اگر راست می گویید. اما اینها در حقیقت اینطوری. یا می گوید که اینها دوست دارند، عمر زندگی دنیایشان از حتی مشرکین، هزار سال می خواهند عمر کنند. تعبیر در آیه قرآن دارد که اصلاً دوست ندارند از دنیا بروند. یعنی نسبت به حس گرایی و دنیا گرایی فرهنگی شد در وجود اینها نهادینه. هنوز هم که هنوز است، بعد از 3000 سال باقی است. یعنی فقط موسی کلیم مبتلای به اینها نبود در آن دوره. بلکه هنوز که هنوز است این فرهنگ در وجود اینها با همه شست وشوهایی که تورات و موسی کلیم نسبت به اینها دادند، هنور اینها در حقیقت در همان مراتب نجاست تعلق تام به دنیا باقی مانده اند. لذا دل آدم برای موسی کلیم با این لطافت می سوزد. با این عظمت. با این در حقیقت آشکاری آیات الهی در وجود موسی دست یک قومی افتاده است، گیر یک قومی افتاده است که اینها تا می رسند به یک گاو، در حقیقت از موسی و خدای موسی روی برمی گردانند و رو به آن گاو می کنند.
شریعتی: می توانم بگویم قومی که همیشه اسیر تعلقاتشان بودند.
عابدینی: همیشه اسیر بودند و لذا دائماً هم ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَة سنت خدای سبحان این است که هر جا می خواهد دین خدا آنجا حاکمیت پیدا کند، از جانب انبیاء مطرح می شود، شیطان در حد آن دین کفر را در مقابل این دین مطرح می کند. لذا همان جایی که جمع های مؤمنانه جمع می شوند تا یک حرکتی را انجام بدهند، به همان نسبت کفو قوی وارد می شود. لذا اینطور نیست که اگر کسی دنبال ایمان نبود و شل بودن کفو، آنجا کفو کاری ندارد. می گوید اینها هستند. پیش من هستند. کجا بروم؟ اما وقتی می بیند مردان یک عده ای قصد قیام دارند، قصد توحید دارند، قصد کمال دارند، آنجا دارد که شیطان بسیج می کند و تجهیز می کند. مقابل آنها در حقیقت سنت کفرآمیز را و آنجا سنن کفر را. در آنجا تجهیز می کند. لذا اگر یک جایی اقامه توحید می خواهد بشود مثل اینجا، یکدفعه می بینی جلوی راه آنها چی قرار می گیرد؟ یک قوم بت پرستی که با شوق دارند بت شان را می پرستند تا اینها هم تا ببینند، یکدفعه حالشان منقلب بشود، بگویند ما هم یک چیز دیدنی می خواهیم، خدای دیدنی می خواهیم. خدای محسوس مثل این گاو می خواهیم. ببینید این سنت الهی که ابتلاء ایجاد می کند. امروز هم هست. لذا نمی شود آدم بگوید به کمال برسیم، با خوشی و راحتی و صفا و فقط همین. نه، شیطان نمی گذارد. شیطان دنبال این است که اگر جایی قصد حرکتی داشتند، آنجا در حقیقت می گوید اینها هم آورد من هستند با اینها مقابله بکند. این هم یک نکته ای که حس گرایی شدید بنی ا سرائیل از آنجایی که در حقیقت گوساله پرستی در قلب اینها اشراب و اشباع شده بود. اشرب فی قلوبهم. اشرب یک چیزی است مثل ذاتی شدن. انقدر در وجود اینها رسوخ کرده بود. خب این هم یک نکته ای بود که برای دوستان عرض کردیم. جمله علامه این است: ان الدعوة دینیه ما توجهت الا امة الا کان الکفر الیها اسبق. حتی می گوید کفر اسبق است. یعنی تا می بیند ایمان دارد می آید، این زودتر خودش را جلو می اندازد. لذا اینجا هم ببینید تا از دریا عبور کردند، کفر اسبق است که این واقعه دیده شود. می گوید این سنت خدا است. لذا این اگر سنت باشد، برای هر کسی که می خواهد یک کار جدی چه در نظام فردی اش، چه در نظام اجتماعی و تشکیلاتی و حیات اجتماعی بخواهد انجام بدهد، باید مراقبت او تام باشد که بداند که الآن ممکن است که آن سنت کفری که از این اسبق است سر راه او قرار بگیرد. آماده باشد. اگر آماده بود می تواند به راحتی عبور کند. این هم یک نکته که در مسئله بود.
یک نکته دیگر این است که تعبیری که در اینجا آمده است، سنن فردی و اجتماعی دائماً قابل تبدیل به همدیگر هستند. یعنی آن سنت هایی که در نظام فرد انسان هست، در نظام اجتماع است. آن سنت هایی که در نظام اجتماع هست، در نظام فرد هم امکان پذیر است. اگر باور کردیم سنت های فردی و اجتماعی، دائماً برای هر دو دسته امکان پذیر است. یعنی سنت های فردی مثل مثلاً انسان می گوید هبط عمل. می گوید اعمال انسان اگر یک موقعی یک کسی فلان کار را کرد، اعمالش هبط می شود. در اجتماع هم همینطوری است. یعنی اجتماع هم هبط عمل دارد. هبط عمل اجتماعی. یکدفعه عمل این اجتماع که یک اجتماع مؤمنه ای بودند، یکدفعه هبط می شود. مثلاً ببینید در آنجا هایی که خدای سبحان سحره هست که عمری با کفر سر کرده بودند و با سحر. یکدفعه در مقابل موسی قرار می گیرند، همه آن عقبه گذشته شان یکباره می ریزد ایمان می آورند. در مقابل آن این طرف، کسانی که 40 سال موسی با اینها کار کرد در جریان وقتی که آن طرف هنوز از دریا عبور نکردند و تازه انبیاء بزرگی مثل ابراهیم آباء آنها بودند. یکدفعه می رسند در مقابل بت پرستی، اینها هم همه با هم می ریزند. سحره یک دفعه پشت کردند به آن عقبه وجودی شان، یکدفعه ایمان آوردند. ببینید چقدر این سنت های الهی است که در نظام فرد و نظام اجتماع سرایت دارد.
شریعتی: بسیار خوب. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. به قرارمان رسیدیم، فکر می کنم خیلی هم فرصت نداریم. از شما خیلی سپاسگزار هستم. خدا ان شاءالله شما را حفظ کند.
تلاوت آیات نورانی سوره مبارکه صف.
اشاره قرآنی: در محضر آیه آخر سوره صف هستیم که به همه مؤمنان خطاب می کند که يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ. قبلاً در سوره آل عمران دارد که کی حاضر است که خدا را نصرت بدهد. حضرت عیسی می فرمایند. یک عده ای گفته اند ما. اینجا می فرماید همانطوری که عیسی گفت کی حاضر است مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه، اینجا همه مؤمنان باید انصار خدا باشند. انصار خدا بودن یعنی اینکه دینداری فقط برای خود کفایت نمی کند. حتماً به دنبال دیندار کردن جامعه، حتماً به دنبال اصلاح امور جامعه باید بود. یعنی اگر کسی فقط صالح بود، در کار خودش بود، این از جهت نگاه الهی کار تمام نیست، بلکه باید حتماً مصلح هم شود. اسماءکم عندنا الصالحون المصلحون. صالحی که دنبال اصلاح هم هست. پس اینجا به همه امر است که يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ، همه باید دنبال نصرت دین خدا و اقامه توحید باشیم. خدا کند که این نگاه الهی و توحیدی در ما باور شود، قدم های ما در راستای تثبیت حاکمیت الهی باشد.
شریعتی: انشاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
صفحه 552قرآن کریم