اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-03-08-حجت الاسلام والمسلمین شریفیان -آشنایی با مفاهیم بنیادی قرآن کریم (اخوت ایمانی و ارتباط با امام)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم به تک تک عزیزان، مردم شریف و نازنین ایران اسلامی، امروز تمام ایران در سوگ از دست دادگان حادثه تلخ آبادان داغدار و عزادار هستند، این ضایعه را به همه مردم عزیز خوزستان مظلوم، به همه آبادانی های عزیز، به همه مردم بزرگ و شریف ایران اسلامی برنامه سمت خدا تسلیت می گوید و امیدوارم که همه درگذشتگان این حادثه تلخ مهمان سفره اهل بیت باشند. خداوند به بازماندگان آنها ان شاءالله صبر عنایت کند. ان شاءالله مصدومین آنها شفا و عافیت عنایت کند، و امیدوار هستم چشم انتظاری منتظران ان شاءالله به زودی به پایان برسد. با احترام همراه شما هستیم و در کنار شما هستیم، و در محضر عزیز دل ما حاج آقای شریفیان سلام علیکم و رحمۀ الله خیلی خیلی خوش آمدید.

شریفیان: سلام علیکم و رحمۀ الله. من هم خدمت شما و همه همکاران عزیز شما و بینندگان محترم و خوب و فرهیخته برنامه سمت خدا عرض سلام و ادب و احترام دارم. ان شاءالله که خداوند متعال بهترین ها را نصیب همه شما کند و هر جا هستید در پناه امام زمان باشید. عرض تسلیت دارم ایام شهادت وجود مقدس امام صادق را خدمت همه عزیزان ان شاءالله در این ایام از فیوضات و توسل به حضرت بهره مند شده باشید همچنین عرض تسلیت خدمت همه مردم عزیز ایران به خاطر این ضایعه ای که رخ داد و قلب همه مردم را رنجیده کرد. ان شاءالله خداوند متعال به خانواده-های این عزیزان صبر و رحمت و غفران و عنایت خود را برساند و به آنها بدهد و کسانی که در این ضایعه آسیب دیدند ان شاءالله خداوند متعال به همه آنها عنایت کند و جبران کند و ان شاءالله که به درستی نسبت به کسانی که در این واقعه اهمال کردند حتماً رسیدگی شود و برخورد شود و ان شاءالله شاهد تکرار یک چنین ضایعات و اتفاقاتی برای مردم خوب و عزیز ایران دیگر نباشیم.
شریعتی: ما همان روزهای اول این اتفاق برای سلامتی آسیب دیدگان این حادثه و ضایعه با همت مردم عزیز و نازنین، مخاطبان جان قربانی کردیم و ان شاءالله که مقبول باشد و برای سلامتی همه عزیزانی که درگیر این حادثه هستند ان شاءالله حمد و شفا می خوانیم با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد. امیدوار هستم که دیگر شاهد این حادثه تلخ و حوادثی از این دست نباشیم. این برازنده جامعه ما، برازنده کشور ما نیست و امیدوار هستم که خدای متعال به بهترین شکل برای مردم عزیز و نازنین آبادان و خانواده های داغدار جبران کند. ما خدمت شما هستیم و بحث شما را می-شنویم. موضوع ما موضوع رفق و مدارا بود در ذیل بحث اخوت. نکته-های خوبی را شنیدیم و امروز هم ادامه فرمایشات شما.
شریفیان: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
من قبل از این که بحث اخوت را ادامه بدهیم و مسئله رفق و مدارا تقدیم عزیزان و بزرگواران کنیم یک نکته ای را به تناسب ایام که شهادت وجود مقدس امام صادق بود و همه عزیزان حتماً در برنامه ها شرکت کردند و بهره مند شدند. ما یک جا در قرآن به طور ویژه و روایات خاص داریم ذیل این آیه شریف سوره مبارکه توبه که خداوند متعال فرموده است با صادق عالم همراه شوید. به طور ویژه به نبی اکرم و اهل بیت ایشان صادق گفته شده است. این آیات، آیات سوره توبه است. سوره توبه یک سوره کاملاً سیاسی و اجتماعی است. یک سوره موضع گیری سخت نبی اکرم در مقابل کفار است که مشکلاتی برای جامعه ایجاد می کند. وقتی شما یک خط کشی سفت در مقابل کفار می کنید حتماً یک تبعاتی برای جامعه شما خواهد داشت. درگیر می شوند. یک صحنه درگیری بدر و احد و اینها است، و این درگیری در ساحت های اقتصادی و مسائل مختلف خود را نشان خواهد داد. تعبیر این آیات اصلاً ساعۀ العسره است. ساعۀ العسره یعنی زمانی که خیلی سخت می شود. اوقات سختی که انسان وقتی با نبی اکرم دارد حرکت می کند سختی هایی خواهد آمد، امواج سنگینی که در آیات داستان حضرت نوح و غرق شدن قوم و کشتی حضرت نوح در بعضی از روایات دارد که این امواج سنگین این سیل به کشتی جناب نوح می خورد که در حال واژگونی بود. در بعضی از روایات هست که جناب نوح بر روی کشتی عبادت هایی انجام داد که خدایا مؤمنین را به روی زمین خود حفظ کن. یعنی من یک عده ای از مؤمنین را سوار این کشتی کردم اگر ما هم غرق شویم بساط بندگی در عالم جمع می شود. عین همین تعبیر را نبی اکرم با خداوند متعال در صحنه هایی زمزمه می کردند که خدایا اگر امروز اینها از خندق عبور کنند دیگر احدی روی زمین پرستش نخواهد کرد. صحنه-های سنگین و سختی به وجود خواهد آمد. در این آیات فرموده است که یک عده ای قلب های آنها داشت می لغزید. ما آنها را حفظ کردیم. در صحنه های سخت آدم بخواهد پای نبی اکرم بایستد هر چه قدر درجات ایمان انسان سفت تر و مستحکم تر باشد این امواج می خورد و بر می گردد. خیلی ها مؤمن هستند ولی درجات ایمان است. ابتلاء هر چه سنگین تر می شود این که قوای ایمانی انسان چه قدر در مقابل آن سختی ها تاب می آورد این بحث می شود. خدا در این آیات می گوید من خود قلب عده ای از شما را در این سختی ها نگه داشتم. یک عده ای دوام نیاوردند. قرآن به آنها در همین آیات فرموده است مخلفون. مخلفون یعنی جا مانده ها. اصلاً جا ماندند. نبی اکرم رفت اینها جا ماندند. مخلفون در قرآن یک اصطلاح است. مثلاً سوره فتح تعبیر قرآن این است «الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا» (فتح/11) و امثال این. نمی توانستند همراه شوند. در واقع نبی اکرم یک مسیری را می رود که مسیر ایمان است. اگر انسان خود را برای نبی اکرم آماده نکرده باشد ممکن است یک جایی جا بماند. امکان برگشت هست؟ بله امکان برگشت و توبه هست. همین آیات بحث می کند که یک عده ای در همین صحنه ساعۀ العسره که شأن نزول آن جنگ تبوک است که حضرت خیلی سفر طولانی رفتند، مرزهای امپراطوری روم، این خیلی سفر سختی بود. مدتی طول کشید که رفتند و آمدند. سفر بسیار سنگینی بود. یک عده ای این جا جا ماندند. خدا فرموده است من برای اینها راه توبه را باز کردم. امکان برگشت فراهم شد، آمدند. «ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَت‏» (توبه/25) به نبی اکرم پناه بردند، خدا آنها را قبول کرد. بعد فرموده است که «یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ» (توبه/119) با صادقین همراه باشید. نبی اکرم داشت می رفت، حضرت داشتند حرکتی انجام می دادند یک طرحی را آوردند، ابتلائاتی دارد، کار سخت می شود یک جاهایی می رسد که تعبیر سوره بقره است که «حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّه‏» (بقره/214) خدایا نصرت تو کجا است، «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريب‏» (بقره/214) در این صحنه های سنگین خدا یک حذری به ما داده است مراقب باشید. یک موقع سختی های کار سبب نشود که در حضرت شک کنید. جا ماندن های ما ریشه در شک های ما دارد. در گمان سوء انسان به خدا و رسول دارد که خدا شما را ول کرده است. «وَ الضُّحى‏ * وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى‏ * ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏» (ضحی/ 1 تا 3) خدا او را رها نکرده بود. شأن نزول سوره ضحی همین است. «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏» (ضحی/3)  خدا رها نکرده است و هر چه جلوتر برود خدا دست او را خواهد گرفت. «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏» (ضحی/4) ما یک چیزی را برای او آماده کردیم. این آیات، آیات معیت با صادق است. اول صادق عالم هم همین آیات معرفی کرده است. در آیه بعد فرموده است «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّه‏» (توبه/120) هیچ کس را نشاید که از رسول تخلف کند. اینها مخلف شدن انسان است. حضرت یک مسیری را می روند سنگینی دارد ولی در معیت حضرت بمانید آن راستگوی عالم است. صادق کسی است که در عالم راست گفته است وقتی که گفت خدایی هست و من رسول او هستم. مسیر من حق است و در مقابل من جریان کفر غرق خواهد شد خیلی های به جناب نوح خندیدند. وقتی کشتی می ساخت، گفتند نوح کسی این جا کشتی می سازد؟ مثل این که توهم زدید. خدا می گوید با صادقین بمانید. روایت مکرری ما ذیل این آیه شریفه داریم. حضرت فرمودند صادق عالم رسول الله (ص) و ما اهل بیت بودیم. ما در عالم راست گفتیم. ما گاهی اوقات به راستگویی و دروغگویی خیلی ساده نگاه می کنیم. خیلی عرفی به آن نگاه می کنیم. آن کسانی که انبیاء را انکار کردند بزرگترین دروغگوهای عالم هستند. بزرگترین دروغی که در عالم می شود گفت، بزرگترین دروغی آدم می تواند در عالم بگوید، این است که خدا و انبیاء را انکار کند. حتی نه خدا و رسول را انکار کنید یک دروغی در ساحت نبوت ببندید. دروغ گفتن گناه است، ولی کبیره نیست. ولی یک جایی دروغ کبیره می شود. دروغ بستن به خدا و رسول. مبطل روزه است. از مبطلات روزه را دیدید. انسانی که روزه دار است اگر دروغ بگوید روزه او باطل نیست، از ثواب روزه او کم می شود، معصیت است، ولی اگر به خدا و رسول دروغ ببندد اصلاً روزه شما باطل است. این یک کذب دیگر است، تا چه رسد به آن جایی که انسان رسول را انکار کند و تکذیب کند. خود دروغ می گوید و نسبت دروغ به رسول می-دهد. به این تکذیب می گویند. آدم خود یا کاذب است یا کذاب است یک موقع مکذب می شود. یعنی نسبت کذب به حضرت می دهد. یعنی تو در عالم داری دروغ می گویی. خدا فرموده است او دروغگو نیست، او صادق عالم است. یک نفر راست گفته است. خدمت حضرت آمدند گفت آقا فلان کار را بکنیم چه اثری دارد؟ آثاری در عوالم شما خواهد داشت، موقع حیات شما این جور است، موقع مرگ شما این جور است، در برزخ شما این جور است، در قیامت شما هم این جور است. چه کسی این خبر راست را به من و شما می تواند بگوید؟ صادق مصدق عالم کیست که به من بگوید من در این عالم چه کار کنم؟ آن کسانی که برای من و شما مدل زندگی طراحی می کنند من دون انبیاء، منهای دستگاه انبیاء دروغ بزرگ دارند می-گویند. دروغ بزرگ این است که فلاح در دنیا است. سعادت شما این است که به خود برسید. یک منطق دیگر در مقابل انبیاء همین است. جریان کفر و شرک برای خود منطق دارد. حتماً خود را تزیین هم می کند. «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُم‏» (حجر/39) قرآن می گوید شیطان قسم خورده است من زینت می دهم. کاری که در مقابل انبیاء دارد می کند باید به آن زینت بدهد، باید یک چیزی درست کند که بالاخره بشود یک سر و صورتی داشته باشد. ولی باطن آن کذب است. روح آن کذب است. در مقابل حقیقت نبی اکرم است که صدق است. قول امام صادق است که صدق است. همه اهل بیت صادق هستند، صادق فقط وصف امام صادق نبود. همه حضرات معصومین صادق عالم هستند. صدق واقعی همین است. کسی راست گفته است که همه شئون من را ببیند. به من می گوید این جا حرف بزنید یا نزنید، این غذا را بخورید یا نخورید. این جوری زندگی کنید یا نکنید، ازدواج کنیم یا نکنیم، بچه دار بشویم یا نشویم، دنبال چه چیزی بگردم؟ همه سوالات کلیدی که ما داریم که خیلی اوقات عده ای واقعا این سوال ها را رها کردند. به این سؤال ها پاسخ ندادند و دارند زندگی می کنند. این سوال را چه کسی باید به من و شما پاسخ دهد. یک کسی که عالم را ببیند و یک شهودی داشته باشد «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيرا» (فتح/8) یک کسی یک چیزی را ببیند بعد می شود به او صادق گفت. او راست گفته است، با او در سختی ها بروید. یک موقع به حضرت شک نکنید. جا نمانید. یک عده ای با امام حسین می خواستند بروند، یک عده ای با حضرت همراه شدند، این کسانی که به کربلا رسیدند در راه خیلی ها جدا شدند و رفتند. خیال می-کردند که حضرت یک حرکت سیاسی و اجتماعی در مقیاس من و شما می-خواهد انجام بدهد، جلو می روید می بینید جناب مسلم کشته شد، خبر شهادت پیک های حضرت آمد. آقا کجا دارید می روید؟ حضرت گفت باید باز هم به سمت کوفه برویم. می توانید ببینید حضرت صادق است. در سوره مبارکه احزاب وقتی که جنگ احزاب شد خیلی سخت بود. این قدر فشار سنگین بود که مسلمین در شهر ماندند یک خندق دور خود کندند اگر اینها از خندق عبور می کردند ظاهراً کار تمام بود. به تعبیر عرفی آن کار به مو رسیده بود. این جا در مدینه یک عده ای می گفتند کاش ما با اعرابی ها در بیابان زندگی می کردیم. بادیه نشین بودیم. یک عده ای داخل مدینه زمزمه می کردند «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا» (احزاب/12) ما را فریب دادید و این جا آوردید. در مقابل می گوید «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ» (احزاب/22) وقتی مؤمنین این را دیدند، گفتند «قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» (احزاب/22) خدا و رسول این وعده را به ما داده بودند، به ما گفته بودند اگر جلو بروید همه مشرکین در مقابل شما جمع خواهند شد. «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليما» (احزاب/22) در این صحنه های سنگین و فشار ایمان اینها افزایش پیدا می کند. ایمان آنها به صدق نبی اکرم بیشتر می شود. «وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» راست گفت رسول خدا. قرآن این را دارد برای ما می گوید. صادق یعنی این، همراهی ما با امام صادق همراهی با صادق عالم است. به مقداری که ما با وجود مقدس امام صادق پیوند بخوریم از حقیقت صدق عالم برخودار می شویم. در وادی صدق داریم زندگی می کنیم. کلمۀ الصدق در زندگی انسان جاری می شود. از آن طرف اگر انسان برود سر سپرده به دستگاه های دیگر شود واقعاً آن دروغ بزرگی که آنها بافتند در زندگی انسان جاری می شود. در همان وادی دروغ دارید زندگی می کنید. بعد هم عوالم بعد می رود می بیند همه آنها دروغ بود. یک کفی است به تعبیر سوره مبارکه زمر، اگر اشتباه نکنم، «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً» (رعد/17) وقتی کف رفت، یک لایه آب دارد، کف همین است هوایی است که یک لایه آب روی آن است. بعد که آن حقیقت آمد، قارعه آمد، می بینید هیچی نبود، در وادی کذب داشتید زندگی می کردید. صدق و کذب خیلی بحث مهمی است که شما به چه چیزی راستگویی می گویید. همه فکر می کنند همین راستگویی عرفی و اینها است. خیلی معنای دقیقی دارد. شما فرض کنید که معنای ظاهری صدق این باشد که من از عالم واقعاً خبر بدهم، چیزی که هست را به شما بگویم. آن را جا به جا نکنم. خبر از واقع و حق بدهم. وقتی من به شما می گویم بیایید برویم مهمانی این مهمانی به صلاح شما است. گاهی اوقات دوست به دوست خود می-گوید بیایید برویم فلان مهمانی. یک خبری دارد به شما می دهد. انتهای این خبر چیست؟ صرفاً این نیست که آن جا یک مهمانی است. می گوید این جا بیا یک نفعی برای شما است. شما را به یک چیزی دارد دعوت می کند. یک تصویر برای شما می سازد. یک باید و نبایدی در زندگی شما ایجاد می کند. شما را دعوت می کند. ظاهر این دعوت به چیست؟ ظاهر آن به فلاح و سعادت است ولی باطن آن چیست؟ چرک است. این دروغی است که دارد به من می گوید. حق و باطل هر دو دعوت دارند ولی یکی صدق است و یکی کذب است. این صدق و کذب می آید و در شئون زندگی من و شما می ریزد. وقتی یک نفر می گوید من ازدواج کنم یا نکنم؟ می گوید وضع اقتصادی شما چیست؟ یک دو دو تا اقتصادی برای شما می کند می گوید الان شما ازدواج نکنید. این صدق است یا کذب است؟ چه کسی این را به شما گفته است که این به نفع او است که ازدواج نکند. کجای زندگی این را دیدید؟ می گوید مشکل برای شما ایجاد می شود. مگر ما این جا آمده بودیم که مشکل برای ما ایجاد نشود؟ خداوند متعال اگر می-خواست دنیا را دار بلا قرار نمی داد. «الدنیا مَحْفُوفَة بِالْبَلَاءِ» سختی می-کشد؟ بله. وسط سختی یک اتفاقاتی برای این جوان می افتد شما از چه چیزی دارید او را حذر می دهید. این آدم آمده است در این دنیا مؤمن شود. نیامده است که شلنگ و تخته بیندازد. شما وقتی آن کذب بزرگ را گفتید مطمئن باشید جا به جای زندگی من به من دروغ می گویید.
شریعتی: من باید حواس خود را جمع کنم که هر دعوتی که به سمت من می آید یا صدق است یا کذب است، و وقتی من مسیر صدق را می روم و پا در وادی صدق می گذارم که کونوا مع الصادقین در باشد.
شریفیان: و به مقداری که ما متولی به امام صادق باشیم داریم از آن صدق بهره مند می شویم. در مسیر هستیم. والّا کذب آنها می‌‌آید در زندگی ما. ببینید ما ممکن است که در مسیر امام صادق باشیم ولی یک جایی دروغ آنها در زندگی من و شما می‌آید. یکهو می‌بینی در زندگی یک محب شیعه امیرالمؤمنین، یک جایی از دروغ‌های آنها در زندگی‌ات آمده است. یک جایی با دروغ‌های آنها داری زندگی می‌کنی. اصل وجودت متعلق به آن حقیقت صدق است ولی یک جا داری با دروغ‌های آنها همراه می‌شوی.
شریعتی: و با دروغ که همراه شدی به همان میزان دور می‌شوی.
شریفیان: انسان آسیب می‌خورد. مثل درختی است که سالم است ولی یک جایی یکی از شاخه‌هایش آسیب می‌بیند. انسان مجبور می‌شود. یک جایی ممکن است اصلاً آن شاخه را قطع کند. اینطور است. شجره سالمی است که آفتی به درخت خورده است. اصل درخت سالم است ولی از کذب آنها در منطق ما آمده است. آسیب همین است. ما دچار آسیب‌های متعددی در فضای زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی و سیاسی هستیم. از کذب دستگاه کاذب در منطق ما می‌آید. از توی آن مناطق درمی‌آید، از توی آن خائن درمی‌آید، از توی آن اهمال درمی‌آید. از توی آن کذب‌های متعدد درمی‌آید. این حالا خلاصه‌ای بود که می‌خواستم عرض می‌کنم. امام صادق حقیقت صدق ما است. به مقداری که سر سفره امام صادق باشیم از این حقیقت برخوداریم.
شریعتی: خدا شما را خیر بدهد و ان‌شاءالله مشمول شفاعت حضرت صادق آل محمد باشیم. بحث ما در روزهای یکشنبه پرداختن به مفاهیم بلند و عمیق قرآنی است. به همین مناسبت وارد بحث اخوت شدیم، در ذیل آن بحث محبت مطرح شد، نکته‌های خوبی را شنیدیم. به وفق و مدارا رسیدیم که می‌تواند موضوع برنامه امروز ما باشد در این دقایق باقی‌مانده ان‌شاءالله.
شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث از رفق و مدارا کجا مطرح می‌شود؟ آنجایی که من موظف هستم به ارتباط با برادران دینی‌ام و محبت و اتصال و روابط یک گیر و گورهایی وجود دارد. نقض‌هایی در او هست، کمبود ایمان هست، می‌گویند خب حالا باید پای هم حوصله کنید. شما باید پای هم حوصله کنید.
شریعتی: بسوزی و بسازی.
شریفیان: نمی‌سازیم. بسوزیم و بسازیم، البته حرف شما درست است ولی یک معنای آن این است که دیگر حالا باید با هم کنار بیاییم. باید حوصله کنیم. تا بزرگ شدن درخت، باید وقت‌بگذاری، صبوری کنی، آبیاری کنی. آن را رها کنی آسیب می‌ماند. رفق و مدارا حالا گفتید دارم اشاره می‌کنم. رفق و مدارا از ارکان حفظ روابط، ترمیم روابط و اصلاح روابط است.
 شریعتی: بسوزی و بسازی یعنی بسازی.
شریفیان: احسنتم. یعنی طرف مقابل را بسازی. به تعبیر دیگر، ما خیلی اوقات، حالا درددل دارم می‌کنم خدمت شما و بینندگان عزیزمان. ما از امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر آقای شریعتی کم بحث کردیم. با چهار تا قاعده فکری‌ای که درست است، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر تمام نمی‌شود. امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر یکی از ارکانش رفق و مدارا است. وقتی می‌خواهیم از امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر صحبت کنیم، چقدر از رفق بحث کردیم؟ اصلاً رفق چیست؟ چکار باید بکنم؟ چه مواجهه‌ای با برادران باید داشته باشم؟ کی باید حرف بزنم؟ می‌خواهم حرف بزنم. امر به معروف می‌خواهم بکنم. من کی باید حرف بزنم؟ فرصتی پیدا کنم، ظرفیتی در او ببینم. حوصله کنم. فقط یک روایت اشاره کنم. می‌گوید امام صادق عبور می‌کردند دیدند از خانه‌ای صدای مجلس غنا و لهو و لعب و اینها بلند است. می‌گوید کنیز خانه دم در بود، داشت آشغال‌ها را دم در می‌گذاشت. آورده بود بگذارد جایی. حضرت فرمودند صاحب این خانه عبد است یا آزاد است؟ گفت خب معلوم است که آزاد است. صاحبخانه است. حضرت فرمودند بله، معلوم است. اگر عبد بود این کارها را نمی‌کرد. یعنی عبد‌الله. بنده خدا اگر بود که این کارها را نمی‌کرد. می‌گوید حضرت رفتند. صاحبخانه این خادم آمد داخل، گفت معطل شدی؟ گفت یک آقایی با این مشخصات آمد، این را گفت و رفت. می‌گوید مشخصات را شنید. به اسم بِشر بوده یا بُشر اسم او بوده است. فهمید امام صادق بوده است. می‌گوید پابرهنه در کوچه دنبال حضرت می‌دوید. برای همین به او می‌گویند حافی یعنی پابرهنه. دنبال حضرت دوید به پای حضرت افتاد. این امر‌به‌معروف است. امر‌به‌معروف یعنی چه؟ این حرکت چقدر لطیف است؟ ما نمی‌توانیم. متوجه نمی‌شویم. امربه‌معروف یک چیزی است که اگر بازش کنی می‌بینی فقط و فقط انگار یکی امربه‌معروف کرده است. آن هم امام حسین وسط گودی قتله‌گاه. یک عالمی را با امر خودش دارد راه می‌برد. امر کرده است. واقعاً حضرت امربه‌معروف کرده است منتها ما گاهی اوقات امربه‌معروف را تبدیل می‌کنیم به دو تا موضوع خاص با یک تذکر در خیابان.
شریعتی: بعد از یک مدت هم خوب جا نمی‌افتد، کلاً تعطیل می‌شود.
شریفیان: ببینید عرض من این نکته است. من نمی‌خواهم آن را تحقیر کنم. شاکله آن را باید ببینیم، منظومه‌اش را باید ببینیم و حوزه آن هم خیلی وسیع است. یک موقعی اگر توفیق بود بحث امربه‌معروف یک قدری از آن بگوییم خوب است. چون یکی از بحث‌های مهم روابط  بین  اخوان امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر است. وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر. اصلاً این ارتباط ولای مؤمن با مؤمن، از داخل آن باید امر و نهی در بیاید که من نگران تو هستم. من باید دست تو را بگیرم. یدعون الی الخیر، یأمرون بالمعروف و یدعون عن المنکر. رفق و مدارا ظرفیتی است که من از خودم باید نشان بدهم در مواجهه با نقص‌ها و کمبود ایمان برادرم. احساس کنم که تو ارزش داری. تو مؤمن هستی. من می‌بینم که یک چیزی در وجود تو هست. بعض رفق و مدارا گاهی اوقات نسبت به نه مؤمن، حتی نسبت به کسی که مستضعف است یا کافر است. یک جاهایی با آنها هم باید رفق و مدارا داشته باشیم. این بحث خودش. من الآن وارد آن بحث نمی‌خواهم بشوم. این یک بحثی است که ما گاهی اوقات با یک آدم‌هایی طرف هستیم که اصلاً مؤمن نیستند. ما باید چکار بکنیم؟ ببریم؟ قطع کنیم؟ درگیر شویم؟ این یک بحثی است. این خودش یک بحث مفصل و پردامنه‌ای است. من دیدم بعضی از بزرگواران در پیامک‌هایشان هم زده بودند که حاج آقا ما مثلاً در فامیل‌مان، در اقرب‌هایمان، آدم‌هایی هستند که بی‌نماز هستند، بی‌دین هستند. چکار باید بکنیم؟ این بحثی است جدا از بحث ما. بحث ما روابط بین اخوان است. یعنی مؤمنین است. روابط بین مؤمنین یک مختصات دیگری دارد. حالا شاید به تناسب وارد آن بحث هم بشویم ولی آنی که خیلی مهم است این است که با مؤمنین که دیگر نمی‌شود قطع رابطه کرد. روایاتی که جلسه قبل من یک اشاره‌ای به آنها کردم، از همین جنس بود. روایاتی که حضرت فرمودند که با برادر مؤمنت که نمی‌توانی قطع رابطه کنی. برادرت هست. متصل به یک جا هستید. انا و علی ابوا هذه الامة. ما یک خانواده هستیم. مگر می‌توانید قطع کنید؟ چکار باید بکنیم؟ حضرت فرمودند مراقب باشید. به رفق دست برادرت را بگیر. آسیبی در او هست؟ من می‌دانم. ببینید بحث ما این بود. رفق و مدارا آن جایی است که یک مشکلی در او هست. یک عیبی هست، نقصی هست، کمبود ایمانی در او هست. اینجا است که آدم باید رفق داشته باشد، حوصله کند، مدارا کند. والّا اگر همه چیز او تمیز است که آدم انقدر دقت و مراقبت نمی‌خواهد. در روایت این نکته گفته شده است. باب رفق و مدارا ابوابی است در روایات ما. من دو سه روایت باید برای شما بخوانم. به مقداری که وقت هست.
شریعتی: آن دفعه هم آخر جلسه بود حاج آقا اشاره کردند که این با مماشات فرق می‌کند. یعنی کاملاً دو مقوله مجزا است.
شریفیان: اصلاً حضرت فرمودند که دست برادرت را بگیری. حضرت فرمودند پله دهم ایمان هستی، برادرات پله‌های پایین ایمان است، فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ، او را زمین نزن. مراقبت باش. فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ، بالاتر از تو هم هست. او هم تو را زمین می‌زند. روابط هر دو پاره می‌شود. این خیلی تعبیر مهمی است. حضرت فرمودند: وَ إِذَا رَأَيْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْكَ بِدَرَجَةٍ، اگر دیدی یک کسی درجات پایین ایمان است، مؤمن است، برادرت هست ولی درجات پایین است. عیب و ایرادی هم در او هست. بله، «فَارْفَعْهُ إِلَيْكَ بِرِفْقٍ» دست او را بگیر و بالا بیاور. با چی؟ با رفق. وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ مَا لَا يُطِيقُ، باری که روش دوشش نمی‌شود نگذار. یعنی با رفق می‌شود به موقع بار را به او بدهی. به جا، به موقع، به ظرفیت.
شریعتی: در آن دلسوزی هم هست.
شریفیان: اصلاً روح آن دلسوزی است. اصلاً ما برای چی می‌گوییم محبت؟ با محبت است که من می‌توانم با او همراهی کنم. این همراهی، همراهی سیاسی و اجتماعی نیست. همراهی از جنسی که پدر و مادر چطور با بچه‌شان همراهی می‌کنند؟ یک جاهایی تحمل می‌کنند. باید حوصله کنی. حوصله کنی عیب بچه‌ات را می‌بینی، باید مخفی کنی، نبینی، تغافل کنی، اینهایی که می‌گویم هر کدام سرفصل است. یک جایی زمانش را پیدا کنی، ببینی دستش را در دست کی بگذاری، من نگویم، او بگوید. از من قبول نمی‌کند، از آقای فلانی ممکن است قبول کند. ما گاهی اوقات در صحنه، اولین جمله‌ای که به ذهنم می‌آید می‌خواهم خرجش کنم و تمام. واقعاً اینطوری است. واقعاً بزرگواران دیگر کلاه خودمان را قاضی کنیم. برخورد امام صادق را دیدید در کوچه چطور است؟ با چه ظرافتی حضرت عبور می‌کنند. یک جمله. یک رزقی برای صاحبِ خانه. لزوماً هدایت می‌شود؟ نه، لزوماً هدایت نمی‌شود ولی رزقی که به درد تو می‌خورد را امام صادق به تو داد.اگر او اهل آن باشی دیگر این رزق را باید بگیری. روایت؛ این روایت در کافی شریف است. خادم حضرت است. می‌گوید خدمت حضرت بودم در حیره. نزدیک کوفه است در عراق. می‌دانید امام صادق چند بار در حیات شریفشان حضرت از مدینه به عراق تشرف بوده‌اند. می‌گوید خدمت حضرت بودم در حیره. حضرت من را فرستادند دنبال یک کاری. رفتم به چند منطقه سر زدم. اطراف حیره. که اقوامی از شیعیان حضرت بودند. حضرت من را برای مأموریت فرستادند. برگشتم خسته بودم. دراز کشیده بودم امام صادق آمدند. بلند شدم نشستم حضرت کنار من نشستند. خلوت دو تایی. حضرت فرمودند که چخبر؟ چکار کردی؟ گزارش دادم. گفتم آقا یک جمله‌ای بگویم. «جَرَى ذِكْرُ قَوْمٍ»می‌گوید حرف یک طائفه‌ای از این شیعیان شد که من به آنها سر زده بودم. به ضحضرت عرض کردم جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا نَبْرَأُ مِنْهُمْ جدا شدم از آنها. دیگر با آنها ارتباط ندارم. إِنَّهُمْ لَا يَقُولُونَ مَا نَقُولُ، یک چیزهایی می‌گویند که ما نمی‌گوییم. با ما فرق دارند. اعتقاداتشان با من متفاوت است. نقص معرفت دارند. نقص ایمان دارند. ببینید امام صادق چه فرمودند. حضرت فرمودند: يَتَوَلَّوْنَا، اهل ما یعنی شیعه ما آن گوهر ایمان را دارد و البته یک چیزی می‌گوید که تو قائل نیستی. گفتم بله آقا اهل شما هستند. حضرت فرمودند اهل ما هست اما نقصی در آنها هست. گفتند: بله. حضرت فرمودند  فَهُوَ ذَا عِنْدَنَا مَا لَيْسَ عِنْدَكُمْ، منِ امام صادق یک چیزی دارم که تو هم نداری. تو یک چیزی داری او ندارد، منِ امام هم یک چیزی دارم که تو نداری. می‌خواهی ارتباطم را با شما قطع کنم؟ فَيَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْكُمْ، شایسته هست که من رابطه‌ام را با تو قطع کنم؟ می‌خواهی این کار بشود؟ فقَالَ قُلْتُ لَا جُعِلْتُ فِدَاكَ، ببیند حضرت چه تذکری دارند به انسان می‌دهند. این یعنی اینکه انسان اگر بخواهد بفهمد که با برادر دینی‌اش چطور برخورد کند، فقط به پایین نگاه نکن. سرت را بچرخان، یک نگاه به امامت بینداز. ببین امیرالمؤمنین با تو چطور برخورد کرده است. ببین چقدر پای تو حوصله کرده است؟ ببین چقدر خطا کردی می‌روی آغوشش باز است، می‌گیرد ترمیم می‌کند، اصلاح می‌کند، تازه می‌گوید خیلی خوش آمدی. بزرگواری کردی آمدی. چطور خدا خوشحال می‌شود عبدش توبه می‌کند، امیرالمؤمنین هم هیمنطور خوشحال می‌شود انسان وقتی توبه می‌کند. شکل فهم روابط هم با برادرمان، یک نگاه بیندازم ببینم امام با من چه برخوردی کرده است. بعد حضرت فرمودند: وَ هُوَ ذَا عِنْدَ اللَّهِ مَا لَيْسَ عِنْدَنَا، و چیز در نزد خدا است که در نزد امام هم نیست. می‌خواهی خدا رابطه‌اش را با امام قطع کند؟ ببینید حضرت تا کجا کار را بالا آورده‌اند. گفتم نه آقا اینطوری نیست. حضرت فرمودند اگر اینطوری است، فَتَوَلَّوْهُمْ، ارتباط داشته باشید، پیوند ایمانی داشت باشید. وَ لَا تَبَرَّءُوا مِنْهُمْ، رابطه‌تان را با برادر ایمانی‌تان قطع نکنید. بعد حضرت فرمودند یک قصه برای تو بگویم؟ قصه امام صادق. حالا عزیزان، بزرگواران می‌دانند من خیلی اهل قصه و اینها نیستم. قصه امام صادق است. حضرت فرمودند یکی کسی زمان رسول خدا همسایه‌اش اهل کتاب بود. مسلمان نبود. او را به ایمان دعوت کرد. هنرمند بود، پذیرفت. صبح زنگ زد. رفت در خانه طرف. (حالا تعبیر من) حالا برویم در خانه طرف. آقا برویم مسجد. برویم. این داستان را همه شما شنیده‌اید. او را برداشت برد مسجد. نماز تمام شد، طرف آمد برود. گفت آقا تا ظهر زیاد وقتی نیست. عبادت می‌کنیم تا ظهر. طرف را همینطور تا شب نگه داشت. فردا صبح دوباره رفت در خانه طرف را زد. طرف گفت آقا برو. من مشغول‌تر از این حرف‌ها هستم. این قصه را خیلی از ما شنیده‌ایم ولی یک نکته‌ای در این قصه مغفول مانده است. می‌دانید آن چیست؟ ما گاهی اوقات می‌گوییم این آدم بیکار بوده است. خودت بیکار بودی. آن طرف هزار تا کار دارد. داستان این نیست. تو ممکن است ظرفیت اینطور عبادت را داشته باشی ولی او ندارد. شرایط او با تو فرق می‌کند. یک چیز باید به او بگویی که به او بیاید. حضرت نمی‌خواهند این آدم را توبیخ کنند که تو چرا تا شب مسجد هستی. می‌گویند تفاوت‌ها را بفهم. ظرفیت‌ها را ببین. آقا کسی که روز اولش است اسلام آورده است، تو صبح تا شب این را به مسجد برده‌ای چکار؟ این ممکن است در یک فرایندی به اعتکاف برسد، ده روز برود در مسجد معتکف هم بشود. ولی روز اول تو او را از یک جایی وارد کردی، از یک جای دیگر هم او را بیرون کردی.
شریعتی: اینجا رفق و مدارا نیست.
شریفیان: رفق و مدارا را حضرت دارند می‌گویند. این داستان را خیلی از عزیزان شاید شنیده باشند ولی توجه نکردیم این داستان کجا به ما گفته شده است. لطافت آن این است. بعد جالب است. ببینید انتهای روایت حضرت چه گفتند. فرمودند: أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِي أُمَيَّة، دستگاه دشمنان ما اهل بیت، ظاهراً دین داشتند. بنی‌امیه هم یک چیزی از دین هستند. ظاهرش این است که مثلاً دین دارند. بالاخره حرف بنی‌امیه در ظاهر اسلام بوده است. كَانَتْ بِالسَّيْف‏ با شمشیر بود. وَ بالْعَسْفِ، با زور بود وَ الْجَوْرِ، با ستم دین را جلو می‌بردند. وَ أَنَّ إِمَامتَنَا، اما امامت ما بِالرِّفْقِ، ما با رفق امت خودمان را جلو می‌بریم. آدم می‌سازیم، مجموعه درست می‌کنیم. ما با رفق کارمان را جلو بردیم بالتَّألف، با الفتی که با انسان‌ها می‌گیریم وَ الْوَقَارِ، و وقار و سنگینی‌ای که در برخورد با برادر دینی‌مان نشان می‌دهیم وَ التَّقِيَّةِ، با اینکه یک جایی یک چیزی که در ظرفیت او نیست به او نگویم. صبر کنم ظرفیتی در او درست شود. بسترش را فراهم کنم بعد به او بگویم و بالتقیه وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ یعنی با مخالطه و اختلاط و ارتباط حسن وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ، یعنی پوست ما کنده شد تا شماها را بزرگ‌تان کردیم. ببینید حضرت چه دارند. چقدر این تعبیر لطیف و دقیق است. رفق و مدارا یعنی این. حالا ببینید ما چقدر روایت در مورد رفق و مدارا داریم. در بعضی از روایات دارد ایمان قفل دارد. قفل ایمان را با رفق باز کنید. می‌خواهید برادر دینی‌تان را در وادی ایمان حرکتش بدهید؟ مدارا می‌خواهد، رفق می‌خواهد. قلق می‌خواهد. باید بفهمید کجا به آن چه بگویید. چه به درد این می‌خورد. اصلاً ریشه مشکل آن کجا است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم.
تلاوت صفحه 550 قرآن کریم. آیت نورانی سوره مبارکه ممتحنه.
صفحه 550 قرآن کریم
شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. من چند تا روایت در مورد وفق و مدارا بخوانم. ان‌شاءالله یک نکاتی در تکمله این بحث باید بگوییم که ان‌شاءالله اگر ماند جلسه بعد عرض خواهم کرد که نکات مهمی است. روایت اولی که دارم می‌خوانم روایتی است که از وجود مقدس نبی اکرم است. حضرت فرمودند: أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض‏، خدا همانطور که از من واجبات خواسته، از من مدارا خواسته است. من اصلاً اینطوری می‌فهمم. یعنی اگر می‌خواهی واجباتت را در امتت سرایت بدهی، مدارا هم باید بخواهی، داشته باشی. باید حوصله کنی. بله خداوند متعال اقیموا الصلاة، آتوا الزکوة، فرایضی است که خدا از نبی اکرم خواسته است ولی این دستورات که در امت آمده است، نبی اکرم با ملاحظاتی، ظرفیت‌سازی‌هایی، حوصله‌هایی، تغافل و ندیدن و غفران و همه این طرح بزرگی که حضرت آوردند آرام آرام یک چیز بزرگی ساخته شد. اگر مدارا نبود چیزی از آن دین و از آن مسلک نبی اکرم باقی نمی‌ماند. این یک روایت که به نظرم خیلی روایت مهمی است. روایت دوم که خیلی روایت لطیفی است جناب مسعده نقل می‌کند از امام صادق، از رسول خدا. مداراة الناس نصف الایمان. نه برای آن کسی که من دارم با او مدارا می‌کنم. نصف ایمان‌ورزی خودم است. چقدر این مهم است. یعنی قسمت مهمی از سلوک ایمانی انسان مواجهه با دیگران است و رکن مواجهه رفق و مدارا است. اگر کسی در این ساحت ورود نکرده و کاری انجام نداده است، یک قسمتی از ایمان‌ورزی او لنگ می‌زند. این خیلی تعبیر مهمی است. مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِيمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيْش‏، و رفق داشتن نسبت به مردم نصفی از عیش و آرامش زندگی خودت آدم است. یعنی اگر کسی اهل رفق و مدارا نباشد، زندگی خودش آرامش ندارد. درگیری‌اش زیاد خواهد شد. به یک معنا هم به تعبیر مسامحی آن، غیردقیق آن، حق دارد. ناملایمات می‌بیند، عیب می‌بیند، آسیب می‌بیند. اگر رفق و مدارا نداشته باشی، هی آرام آرام درگیری‌ات زیاد می‌شود، دور می‌شوی، آرام آرام محصور می‌شوی. این اتفاق برای آدم می‌افتد. آدم‌هایی که نمی‌توانند مدارا کنند، عیوب را ببینند، تحمل کنند و سعی در سازندگی داشته باشند، حتماً آدم‌های تنهایی می‌شوند. آدم اذیت می‌شود. واقعاً نصف عیش انسان همین است. به نظرم این هم خیلی تعبیر لطیفی است. این هم یک روایت.
روایت بعدی نقل کرد نوفلی سکونی از وجود مقدس امام صادق، رسول خدا (ص). حضرت فرمودند دو تا انسان، مؤمن با همدیگر می‌رسند. کی بیشتر مؤمن‌تر است؟ آنی که محبتش بیشتر است، ایمانش بیشتر است. در این روایت حضرت فرمودند دو تا مؤمن به هم می‌رسند، اعظمهم اجرا و حبهما الی الله، آنی که اجرش بیشتر است و خدا او را بیشتر دوست دارد کیست؟ ارفقهما بصاحبه. آنی که بیشتر اهل رفق و مدارا است. این نشان می‌دهد که ریشه رفق محبت است. این دو روایت یک چیز را دارد می‌گوید. اگر محبت نباشد نمی‌توانی مدارا کنی. این روایت هم به نظرم خیلی لطیف بود. انسان چقدر باید در خودش ظرفیت‌سازی کند. ما گاهی اوقات می‌گوییم مؤمن متوجه نیستیم. یکی از مهمترین مؤمنان همسران ما هستند که نشانه‌های ایمان در آنها می‌بینیم. عزیزان ما هستند، پدر و مادر ما هستند، برادر گوشت و پوستی خودم هست. بعد آرام آرام می‌کشد می‌رود در دایره مؤمنین.
روایت آخر؛ جناب جابر نقل می‌کند از وجود مقدس امام باقر. قال رسول الله (ص): لو کان رفق خلقا یری، اگر رفق و مدارا می‌شد یک آدمی که بتوانید او را ببینید، تجسد انسانی پیدا می‌کرد، ما کان مما خلق الله شیء احسن منه. زیباترین چیزی که می‌توانستید ببینید را دیده بودید. رفق را اگر در قالب یک انسان می‌دیدید، می‌فهمیدید که چقدر زیبا است. حضرت می‌گویند چقدر تعبیر لطیفی است. حضرت کأن دارند می‌گویند یکی از مهمترین ملکات نفسانی و سلوک ایمانی انسان رفق شما هست. اگر بدانید انسانی که اهل رفق و مدارا هست، اهل سازش است، همراهی است، ظرفیت‌سازی است، سازندگی است، اگر بدانید یک چنین آدمی چه زیبایی‌ای را در نفس خودش جا داده است. این تعبیر خیلی تعبیر مهمی است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.