اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-02-28- حجت الاسلام والمسلمین تراشیون - هنر بهتر زیستن (تلاش در جهت بهبود روابط خانواده)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم ها، آقایان سلام به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. ان شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. به همه دوستان، به همه مخاطبان جان، به همه عزیزانی که تکرار برنامه را از شبکه افق می بینند، همه شنونده های خوب و نازنین رادیو معارف هم سلام می کنم. امیدوارم که ایام به کام باشد، تن شما سالم باشد، قلب شما سلیم باشد و ان شاءالله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. خوشحال هستیم که همراه شما و در کنار شما هستیم. و با احترام و با افتخار به رسم چهارشنبه ها در محضر حاج آقای تراشیون سلام علیکم و رحمۀ الله، خیلی خیلی خوش آمدید.


تراشیون: سلام علیکم و رحمۀ الله. عرض ادب و احترام محضر بینندگان خوب این برنامه دارم، خدمت حضرتعالی و همکاران محترم شما سلام دارم. ان شاءالله امروز هم در خدمت شما و بینندگان محترم و عزیز بتوانیم مطالب قابل استفاده ای را تقدیم کنیم.
شریعتی: قرار شد یک شخصیت سالم داشته باشیم و با شخصیت سالم می شود تعاملات خیلی خوبی داشت و زندگی روی غلتک خواهد افتاد و روان خواهد بود و اتفاقاتی از این دست که آسیب های آن را هم در جلسات گذشته شما به آن اشاره کردید. بحث ما ناتمام ماند وعده دادید که این جلسه به آن خواهید پرداخت. ما در خدمت شما هستیم.
تراشیون: بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین. درود می فرستم بر نبی مکرم اسلام و اهل بیت آن پیامبر بزرگوار. عرض ادب و احترام هم دارم به محضر ولی نعمت ما حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء. همان طور که حضرتعالی هم اشاره فرمودید که اگر ما بخواهیم یک زندگی با عملکرد خوبی داشته باشیم باید حتماً شخصیت ما خوب باشد. یعنی وقتی شخصیت دچار خدشه و آسیب می شود کارکرد انسان ضعیف می شود. همان تعبیری که به کار بردیم گفتیم عین یک ماشینی است که شما زیاد گاز می دهید ولی کم حرکت می کند. شخصیت وقتی آسیب بپذیرد، آسیب ببیند این اتفاق برای آن رخ می دهد. ما گفتیم برای این که یک شخصیت خوب داشته باشیم باید یک سری ویژگی ها را در خود تقویت کنیم. آخرین ویژگی که صحبت کردیم تفکر بود. یعنی گفتیم افرادی که اهل فکر هستند می اندیشند و خردورزی می کنند اینها قطعاً می توانند کمک کنند شخصیت سالمی داشته باشند. حتی ما  آن جا اشاره ای نسبت به فرزندان کردیم. که گفتیم فرزندان خد را هم از دوران کودکی، نوجوانی، دانش آموزی کاری کنیم که اینها اهل فکر باشند. عمل انسان اگر بعد از فکر او باشد این عمل قوام بهتری و بیشتری دارد. و خیلی جاها ما اصلاً چوب این را می خوریم که بی فکر کارهایی را انجام می دهیم. عمل ما بدون پشتوانه فکری است. و لا به لای پیامک ها و گفتگو هایی که می شد به این نتیجه رسیدیم که حالا یکی از عواملی را که مهم است در این که انسان بتواند اهل فکر باشد که نتیجه آن، آن سلامت شخصیت بشود این است که هیجانات خود را بتواند مدیریت کند. خیلی مواقع ما سکان خود را دست هیجانات می دهیم و هیجانات معمولاً نمی تواند انسان را به یک انجام خوبی برساند. مثلاً وقتی آدم خیلی عصبی می شود نمی تواند خوب فکر کند. حتی نمی تواند عمل خوبی را انجام بدهد. نمی تواند یک کلام خوبی را با طرف مقابل خود داشته باشد و لذا ما امروز گفتیم یک مقدار در مورد همین مدیریت هیجان که منجر به سلامت شخصیت می شود ان شاءالله صحبت کنیم. من اولاً یک نکته ای را عرض کنم و یک معادله ای را شکل بدهم. تناسبی بین هیجان و عمل منطقی انسان وجود دارد. یعنی ما هر چه هیجانات ما بالا برود آن عملی که انجام می دهیم ضعیف تر می شود. یعنی بدون یک پشتوانه فکری و عقلی و منطقی می شود. چون اصلاً هیجانات انگار آن عنان تفکر را از انسان می-گیرد. انسان نمی تواند آن جور که باید و شاید فکر کند. یک موقع توفیق بود در حرم امام رضا (ع) بحث کنترل خشم را آن جا برای مخاطبین بیان می کردیم بعد از جلسه دیدم که یک بزرگواری آمد و دیدم خیلی ناراحت و نگران است و می گوید حاج آقا التماس دعا، یک دعایی کنید. گفتم چرا؟ گفت حاج آقا من فرزند جوانی دارم، 24 ـ 25 ساله می گفت در تصادف ماشین که خیلی هم خسارتی به این ماشین ها وارد نشده بود متأسفانه دچار هیجانات شد و یک دعوا و درگیری با آن راننده انجام داد با قفل فرمان هم بر سر او زده بود و او هم الان در کما است ما هم چه قدر گرفتار هستیم. اگر خدای نکرده او از دنیا برود قتل عمد است و شما دعا کنید که این اتفاق نیفتد. این پدر می گفت این جوان من وقتی تعریف می کند می گوید شاید تمام این وقایع در کمتر از یک دقیقه اتفاق افتاد و من قفل فرمان را آوردم به سر آن بنده خدا زدم و آن هم به این حال و روز افتاد. این یعنی همان هیجان. چه قدر پدر، مادر، خود آن جوان در اضطراب و استرس باشند، خانواده طرف مقابل چه قدر الان دچار پریشان خاطری هستند برای این که ما نتوانستیم هیجان خود را یک دقیقه، دو دقیقه کنترل کنیم. این یک نمونه آن است. گاهی اوقات ما یک هیجانات مستمری داریم. من حالا این بخش را خطاب به جوان های خوب بگویم این جمله را من بگویم یک واکنشی را از جانب مخاطبین خصوصاً جوان ها داشته باشیم. همیشه می گویم عشق خود یک اختلال است. این عشق های برای انتخاب همسر که می گویند در یک نگاه عاشق می شوند. اختلال یک نوع هیجان است. اختلال هیجانی است. می دانید چرا؟ چون وقتی شما عاشق می شوید ... شاید یکی از پیچیده ترین مشاوره ها مشاوره جوانانی است که عاشق شدند و پیش مشاور می-آورند. اینها را می خواهید سطح هیجانات عاطفی بالای آنها را به یک سمت منطقی بیاورید. یک موقع یک مادر و دختری برای مشورتی آمده بودند. من دیدم که مادر تا دختر خانم نشست گفت که آستین خود را بالا بزن تا حاج آقا دست شما را ببیند. گفتم حاج خانم نامحرم هستیم نباید ... گفت نه حاج آقا اینها همه بانداژ است، شما همین بانداژ را ببینید. گفتم قبول حالا چه شده است؟ گفت این تا به حال دو بار خودکشی کرده است. گفتم برای چه؟ گفت عاشق یک پسری است. گفتم حالا بگویید بیایند صحبت کنند. گفتند حاج آقا صحبت کردیم، تحقیق کردیم، این پسر اعتیاد به مواد روان گردان دارد و هر جا هم رفتیم این را تأیید می کنند ولی روی یک پا ایستاده است که خدا من را سر راه این قرار داده است که من این را درست کنم. من به این دختر خانم گفتم این دقیقاً همان عشق است که حالا فکر می کند می تواند این کار را بکند. الان پدر و مادر این نتوانستند این کار را بکنند. بزرگ های فامیل نتوانستند. شما می خواهید این کار را بکنید. اگر قرار بود این اتفاق بیفتد ما الان در دنیا دیگر نباید معتاد متأهل داشته باشیم. چون همه زن ها دوست دارند شوهر آنها این طور نباشد. و هم و غم آنها و غصه می خورند، این طرف می روند، آن طرف می روند، نه این حالا نشود. این با این نگاه دارد ورود پیدا می کند حتی حاضر است خود را برای او بکشد. این معلوم است هیجان است و متوجه ماجرا نمی شود. ما می گوییم اینها هیجاناتی است که انسان را از آن دریچه عقلانی خارج می کند. انسان در فضای منطقی بیاید. لذا یکی از کارهایی که ما باید بکنیم این تبعات هیجانات را بدانیم چیست. من 6 ـ 7 تا از تبعات هیجان را بگویم که وقتی آدم دچار هیجان می شود چه آسیب هایی به خود و پیرامون خود می زند. اولین نکته این است که هیجانات ارتباط را با اطرافیان دچار خدشه و مشکل می کند. یعنی آدم-هایی که هیجانی هستند معمولاً اطرافیان آنها دارند آسیب می-بینند. شما یک بچه نوجوان، خانم، آقا که هیجان دارد را ببینید معمولاً افراد اذیت هستند. چون اینها حرف هایی می زنند که گاهی اوقات آزاردهنده است. رفتارهایی را انجام می دهند که آزاردهنده است. یعنی شما تصور کنید آن لحظه ای که مرد از خانه بیرون برود و در را محکم به قهر به هم بزند. یا خانمی که داخل اتاق برود و در را محکم به هم بزند. این دارد هم خود و هم دیگران را آزار می دهد. این نتیجه بروز آن هیجان است. یعنی ما نتوانستیم آن هیجان را کنتزل کنیم. همان فرمایش آقا امیرالمؤمنین علی (ع) که می فرمایند وقتی خشمگین شدید از 3 کار بپرهیزید. تصمیم نگیرید، امر و نهی نکنید، تنبیه هم نکنید. یعنی ما گاهی اوقات در هیجان تصمیم که بگیریم، تصمیم بی جا است. یعنی تصمیم منطقی نمی تواند باشد. پس اولین آسیبی که هیجانات دارد ارتباط ما را با دیگران دچار آسیب می کند. نکته دوم این است که این فرد به خود هم آسیب می رساند. یعنی افرادی که دارای هیجانات هستند این نیست که شما فکر کنید فقط دیگران دارند آزار می بینند. یعنی خود هم به مراتب شاید از دیگران بیشتر دچار آسیب بشود. آن جوانی که با هیجانات می رود یک انتخاب غلطی در ازدواج می کند دیگران اذیت می شوند جای خود، این خود چه قدر آزار می بیند و ما اینها را می بینیم. یعنی شما ببینید گاهی اوقات جوان در سال اول ازدواج در مشاوره اشک می ریزد که من چه غلطی کردم، چه اشتباهی کردم این انتخاب را انجام دادم. همه گفتند نه. چرا؟ چون در آن هیجان بالاخره عقل آن عملکرد لازم خود را ندارد. گوش عملکرد شنیدن حقایق را ندارد. در یک انتخاب غلط قرار می گیرید بعد وقتی زیر یک سقف می روید آن مدفن عشق، که وصال است اتفاق می افتد شما واقعیت ها را می بینید. دیگر حقیقت این فرد را می بینید. اخلاق او چه طور است. برخورد او چه طور است. اصلاً بدی های او را می بینید. می دانید اشکال این عشق های دنیایی چیست؟ اشکال حقیقی آن این است که شما عیب های طرف مقابل را نمی بینید. چشم های خود را روی همه چیز می-بندید. عاشق کور و کر است. دیگران هم که به او می گویند نمی-شوند و قبول نمی کند. این باور را ندارد. در زندگی هم همین است یک موقع خارج از عشق که یک هیجان است، خشم هم یک هیجان است. عصبی که می شوید می گویند حالا این کار را نکنید، حالا یک کم آرامتر می گوید نه. دستخوش با هیجانات خود یک رفتاری را انجام می دهد، یک حرفی را می زند آسیب دارد. من یک پژوهشی را عرض کنم که در یک زمینه ای از هیجانات اتفاق افتاده است. آمدند روی 325 زوج، زن و شوهر یک تحقیقی را انجام دادند دیدند زن و شوهرهایی که کلمه طلاق را در زندگی به کار نبردند اینها ناخودآگاه زندگی های آنها بهتر است. یعنی در یک سطحی وقتی این پژوهش انجام شد تا کسانی که کلمه طلاق را به کار بردند. ناامیدی و رخوت در زندگی شما می بینید بیشتر است. خیلی مواقع انسان دستخوش هیجانات است که کلمه طلاق را به کار می برد. عصبانی می شوم، طلاقم بده، طلاقت می دهم، می-خواهم جدا شوم، دیگر نمی توانم با شما زندگی کنم. یک حرف در عصبانیت، در هیجان یک حرفی می زنید ولی اثر آن ماندگار است. و لذا این جا است که آدم باید هیجان خود را کنترل کند. زبان او در پس عقل او باشد. بیندیشد و بگوید. اگر گفتید و کلام از زبان شما خارج شد جای خود می رود و می نشیند و دیگر نمی توانید آن را جمع کنید. اثر خود را می گذارد. ما می گوییم این هیجان این تبعات را دارد. بعد این نیست که شما وقتی بگویید من را طلاق بده فقط طرف مقابل آسیب بیند خود شما هم دارید آسیب می بینید از قبل این وضعیتی که در زندگی مشترک شما دارد ایجاد می شود. حالا اینها یک سطحی است. گاهی در هیجانات عصبی هستید، می گوییم من اصلاً از اول از قیافه شما خوشم نمی آمد. یعنی این جمله را به طرف می گوید. به اصرار مادرم با شما ازدواج کردم. این جملات را به طرف می گوییم. بعد هم پشیمان می شوید که چرا این را گفتم. ولی آثار آن هست. یعنی یک روح ناامیدی را در او ایجاد می کنیم. نسبت به شما ممکن است مدتی، حتی مدت مدیدی به خاطر این جمله ای که از شما شنیده است دلسرد بشود. وقتی که دلسرد شد رفتار او با شما تغییر می کند بعد می گویید چرا مثل قبل نیست، چرا سرد برخورد می کند، این هیجانات و آسیب آن برای خود انسان هم هست. نکته سوم فشارهای عصبی که هیجانات ایجاد می کند. وقتی انسانی نتواند هیجان خود را کنترل کند دائم تحت یک فشار روحی و روانی است. برای همین است که خیلی از کارشناسان یکی از تعابیری که دارند می گویند اگر افرادی دچار هیجان هستند حالا یک راهکارهایی که ما ان شاءالله در آینده محضر آنها تقدیم خواهیم کرد را به کار ببندند شاید بخشی اینها کمک کند. یک جور شاید نیاز داشته باشند انسان به یک مشاوری مراجعه کند که بالاخره بررسی شود که چرا من دچار این هیجانات کاذب و آسیب رسان هستم. نکته چهارم معمولاً افراد نزدیک به ما وقتی که می بینند ما دچار هیجانات هستیم از ما دور می شوند. یعنی یک فاصله ای هم بین ما و افراد ایجاد می کند. لذا باز این را ما می بینیم. یک موقع یک بزرگواری به من این را می گفت من از تهران با خانواده مشهد رفتیم. 10 ـ 12 ساعت مسیر طول کشید. می گفت صحبت بین من و خانم من اگر شما روی یک برگه A5 می-نوشتید جا زیاد هم می آمد. این قدر حرف کم زدیم. گفتم چرا؟ گفت که همسر من هیجانی است. یعنی من گاهی اوقات یک جمله ای بگویم نمی توانم هم پیش بینی کنم باب طبع او نباشد به هم می-ریزد. ما 2 ـ 3 تا هم فرزند داریم و اینها در ماشین به هم می ریزند و لذا ترجیح می دهم که سکوت اختیار کنم. یعنی همین فاصله گرفتن و ما مکرر هم گفتیم زن و شوهری که با همدیگر صحبت نکنند اینها به نوعی به مرز طلاق عاطفی رسیدند. یعنی از همدیگر دور شدند. اصلاً خانه ای که زن و شوهر در آن با هم ارتباط کلامی نداشته باشند اصلاً یک خانه بی روح است. انگار آن نشاط لازم را ندارد. این صحبت های اعضای خانواده است که می-تواند آن نشاط و شادابی را در یک خانه داشته باشد. ممکن است یک موقع هم به صورت تب این گفتگوها یک چالشی هم ایجاد کند اشکالی ندارد. این طبیعی است. بالاخره انسان هستیم ممکن است یک جایی من یک چیزی بگویم ولی اگر این تبدیل به هیجاناتی بشود که منجر به خارج شدن کنترل های رفتاری ما بشود بد است. ایشان می گفت دقیقاً همین طور است لذا مجبور هستم این مسیر طولانی را سکوت کنم، سی دی روشن کنم. خانم من هم دائم سر او در موبایل و بالاخره این جوری طی طریق کنیم. ببینید آدم در این فضا چه حس بدی دارد. لذا اینها آسیب های هیجان است. یعنی رنجیده خاطر می شود این رنجش منجر به این می شود که این فاصله بین اعضای خانواده شکل بگیرد. حتی گاهی اوقات بین بچه ها هم همین طور است، بین فرزندان ما هم همین طور است. من چه قدر اینها را در مشاوره های نوجوان دیدم. با نوجوانان ما قدیم زیاد کارهای مشاوره ای انجام می دادیم. می-گفتیم چرا این حرف را نمی روید به پدر یا مادر خود بزنید؟ باید اینها را با آنها صحبت کنید. می گوید می ترسم. می گویم چرا؟ می ترسم من را دعوا کنند. این دعوا یعنی همان هیجان. یعنی ما حرف فرزند خود را بر نمی تابیم. یعنی ظرفیت آن را نداریم. در حالی که بشنوید او مشکل خود را بگوید شما بعد بروید حل کنید. اولین مرحله در حل بحران های زندگی این است که آدم بتواند شنونده خوبی باشد. من تا شنونده خوبی نباشم نمی توانم از عمق مشکلات طرف مقابل خود، دل مشغولی ها و دل نگرانی های طرف مقابل خود آگاه شوم. آدمی هم که می خواهد شنونده خوبی باشد باید ویژگی او این باشد که آن هیجانات را نداشته باشد ولی تا جمله اول را گفت من برنتابیدم شروع کردم داد و بیداد کردن، شما بچه هستید، حیف آن نانی که به شما می دهم. من و پدر شما بی خود داریم برای شما زحمت می-کشیم. این دیگر نمی آید بگوید. فردا اگر معتاد شد، اگر سیگاری شد، اگر در مسیر غلط افتاد اول باید خود را مزمت کنیم. من خیلی مواقع می گویم امروز برخی دخترها و پسرهای آسیب دیده ما که کم هم نیستند، امروز شما در سطح جامعه می-توانید ببینید. ریشه اینها آن عدم ارتباط صحیح والدین با فرزندان است. یعنی فرزندی که وارد محیط خانه بشود نمی تواند دو کلمه با پدر و مادر خود صحبت کند. آنها عصبی می شوند، پرخاش می کنند، تندی می کنند، این بچه ها واقعاً حیف هستند. یک تعبیر را مقام معظم رهبری در دیدار با فرهنگیان اخیراً داشتند، فرمودند این نوجوانان و جوانان دردانه های این کشور هستند. اینها سرمایه های این کشور هستند. خیلی این جمله، جمله عاطفی و زیبا و لطیفی است که اینها دردانه های ما هستند. در خانه همین است. ما در روایت داریم که فرزندان شما گل های بهشتی شما هستند. گل های خوشبو بهشتی هستند و آن وقت ما اینها را طرد کنیم. اینها دچار آسیب می شوند. یعنی سکوت که کردید یا هیجانی که رفتار کردید یک فاصله ای را ناخودآگاه ایجاد کردید. یعنی گویی در خانه را باز کردید و بچه گفتید بیرون بروید. ما دو گونه فرار از خانه داریم. یک فرار رسمی داریم که باید به 110 اطلاع بدهیم فرار کرد برویم و دنبال او بگردیم. یک فراری است که فرار عاطفی است. در اتاق می رود و درب را می بندد. خیابان می رود یک پرسه می زند، نیمه های شب خانه می آید. چرا؟ چون محیط خانه را محیط ناامنی می بیند. این هم یک جنس از فرار است چه بسا این فرار خطرناک-تر از آن فرار اول هم باشد. آن را می رویم یک روز پیدا می-کنیم و می آوریم، ولی این به صورت مستمر ممکن است سالیان سال این فرار از جمع والدین اتفاق می افتد. بعد ما می گوییم چرا بچه های ما نمی آیند حرف های خود را به ما بزنند. یعنی گاهی اوقات آدم نگاه می کند این رفقا و دوست ها واقعاً ظرفیت آنها خیلی بالا است. می نشیند حرف طرف مقابل را تا ته می-شنود. صد بار هم می شنود. یک واکنش منفی هم شاید نشان ندهد. حالا اگر یک ذره فهمیده باشد و تجربه داشته باشد لا به لای آن او را یک نصیحتی هم می کند. رفیق این مسیر ناکجاآباد است نرو. این را می گوید او هم می پذیرد. ولی ما نمی توانیم یعنی گاهی اوقات اجازه نمی دهیم بچه حرف خود را تا ته بزند. یعنی همان اوایل که می زند انگار می فهمیم می خواهد چه بگوید دیگر شروع می کنیم داد و بیداد کردن، دیگر خوشبینانه ترین آن هم این است که او را نصحیت کنیم. نکته بعدی این است که خود هیجانات اعتبار اجتماعی و خانوادگی انسان را هم از بین می-برد. این جسارت است عرض می کنم ولی پدر و مادر، زن و شوهر، هر یک بار که دچار هیجان می شوند و عصبی می شوند یک بخشی از آن اعتبار خود را از دست دادند، دارند در نگاه دیگران کوچک می شوند. شما یک خانواده را تصور کنید یک محیط شغلی و کاری را تصور کنید. معمولاً اعتبار آدم ها به آن تشخص آنها است. نوع رفتار آنها است. یعنی اگر ما آمدیم و به این شخصیت خود یک لگدی زدیم. یک تکه را کندیم و دور انداختیم چیزی دیگر نمی ماند. شخصیت هم اعتباری است. اعتبار آن به نوع کلام ما است، به کنترل خشم ما است، به کنترل هیجانات ما است. به این که منطقی صحبت کنیم است. من چند روز پیش در یک جمعی از خانواده ها یک بحثی در حوزه تربیت فرزندان مطرح شد گفتند بعضی از بچه ها در مدرسه یا در محیط های خانوادگی خیلی دیگران برای اینها اعتبار قائل نیستند. یعنی بچه ها می گویند بدوید برویم آن طرف، بگوید بدوید این طرف برویم هیچ کس به حرف او اعتنا نمی کند. ولی برخی از بچه ها هستند میان دار هستند. پیشرو هستند. یعنی هر جا می روند بقیه هم دنبال اینها می روند. این یک اعتباری بین همکلاسی ها و دوستان خود و بچه های فامیل دارد. در این یک سری شاخصه هایی باید شکل بگیرد که این جور باشد. مثلاً من می گویم معمولاً اینها کلام خوبی دارند. یکی از چیزهایی که خواهش من این است که روی بچه های خود خوب کار کنیم قدرت کلام مؤثر را در آنها تقویت کنیم. یعنی کاری کنیم که این بچه ها خوب بتوانند با دیگران صحبت کنند و این هم دست ما است. یکی از راه هایی که افراد خوش کلام می شوند مطالعه است. شعر بخواند، مطالعه کند. این یک راه است. راه دیگر این است که ما به او فرصت بدهیم صحبت کند. این بچه هایی که می آیند با پدر و مادر صحبت کنند مدام پدر و مادر در دهان این بچه می زنند. نه فیزیکی، با کلام خود. حالا حرف نزن، الان حوصله تو را نداریم. حالا برو، این بچه از لحاظ ارتباط کلامی عزت نفس خود را از دست می دهد. نمی-تواند دیگر در جمع حاضر شود، صحبت کند و تأثیر بگذارد. آدم-ها تا به مرحله عزت نفس نرسند نمی توانند در اجتماع آن تشخص لازم را داشته باشند. اعتماد به نفس خود را از دست می دهند و لذا این جا است که ما باید زمینه را برای بچه های خود فراهم کنیم. حتی من بچه 4 ـ 5 ساله خود من دارم با تلفن با خواهر خود صحبت می کنم این می آید یک حرفی بزند مثلاً من به خواهر خود بگویم یک لحظه گوشی من ببینم فرزند من چه می خواهد بگوید. اول به او توجه کنم. این که مَنْ كَانَ عِنْدَهُ صَبِي‏، این جا هم مصادیق آن است. یعنی بچه گانه است که این طور فکر کنید. یعنی اگر الان بچه را طرد کنید ممکن است برود و یک خرابکاری کند، یک لجبازی کند. آثار آن گاهی سر سفره ناهار این است که بدعنقی می کند و ناهار نمی خورد، چون او را این جا خرد کردید. از او عذرخواهی کنید. او آدم بزرگی است. یک لحظه حرف این را گوش کنید. گاهی اوقات در فضاهای اجتماعی من اینها را در مشاوره های خود دیدم که چه قدر فرد از عمق وجود خود ناراحت است. مثلاً می گوید من دارم با شوهر خود صحبت می کنم موبایل او زنگ می خورد. یک لحظه اول موبایل خود را جواب می دهد. الان زن شما دارد صحبت می کند. این الان زنگ نزد، 5 دقیقه بعد. نزد شما زنگ بزنید. الان در ذوق او نزنید، ذوق او را کور نکنید. این هم از کارهای کوچکی است که در درازمدت در زندگی اثر دارد. اصلاً ما فرهنگ استفاده از رسانه-ها را متناسب با فرهنگ خانواده های خود تنظیم نکردیم. می-دانیم ادب این است که وقتی زنگ خورده است سریع جواب آن را بدهیم ولی توجه نداریم که این هم مهم است. این محلی از اعراب دارد. باید به آن توجه کنیم. اینها باید فرهنگ سازی بشود. گاهی اوقات نسبت به بچه های خود هم همین طور. بچه می-خواهد با پدر صحبت کند نگاه پدر به تلویزیون است. یک لحظه خاموش کنید هیچ اتفاقی نمی افتد. یعنی من اگر الان یک ربع و نیم ساعت تلویزیون نبینم شاید آرامش من هم حتی بیشتر باشد. بنشینم حرف بچه خود را گوش کنم. این یک پشتوانه می شود. حواس شما به این دردانه خیلی خوب بوده است که این فردا یک آدم متشخصی در جامعه می شود که نیازی نیست که فردا نیروی انتظامی هوای او را داشته باشد، قوه قضاییه برای او حکم صادر کند. کل اهالی محل از او آزرده خاطر باشند. یک آدمی می شود که بی آزار می شود. در عین حال منفعت رسان به اجتماع و جامعه خود می شود. پس به این باید دقت کنیم که افرادی که در حوزه هیجانات، هیجانات خود را کنترل نمی کنند در اصل دارند اعتبار خود را هم کم می کنند. جایگاه اجتماعی خود را پایین می آورند و لذا در محیط های خانوادگی زن و شوهر خیلی باید برای همدیگر اعتبار داشته باشند. لذا برای این که اعتبار داشته باشیم از دست ندهیم هیجانات خود را باید مراقبت کنیم که این هیجانات کنترل شود. یکی دیگر از نکاتی که ما باید به آن توجه کنیم این است که معمولاً افرادی که دچار هیجانات هستند متأسفانه خوشی های دیگران را به ناخوشی تبدیل می کنند. مثلاً الان یک عروسی است همه قرار است این جا شاد باشند، خوش باشند، دارد یک اتفاق خوبی می افتد می بینید که یک کسی که دچار هیجانات است یک گوشه یک اتفاقی افتاده است کلی این مجلس را به هم می ریزد. اصلاً در محیط خانه هم همین است. حالا یک مهمانی قرار است بیاید همه دارند بدو بدو می کنند بالاخره از مهمان بتوانند به خوبی پذیرایی کنند. یک وقت هایی مادر یک جایی عصبی می شود یک جمله ای می گوید بابا عصبی می شود یک جمله ای می گوید اصلاً به کام همه تلخ می کنند یعنی بعد می بینیم مهمان که می آید همه اعضای این خانواده گرفته هستند، چرا؟ چون یکی نتوانست هیجان خود را کنترل کند و این شادکامی دیگران را به ناکامی و تلخی تبدیل می کند. یک موقع در کلاس درس است، یک موقع در مسافرت است، یک موقع در یک محیط اداری است. یک موقع در خانواده است. یعنی هر جایی شما نگاه می-کنید می بینید آدم های پر هیجان اوقات دیگران را با رفتارهای خود تلخ می کنند. لذا این است که می بینید ما چه قدر اصول زیبایی در اسلام داریم. مثلاً یک جایی آدم باید واقعاً مدارا کند. ممکن است الان بچه در شده است شما خانه را جارو کردید یک لیوان روی این فرش ریخت نمی خواهد داد بزنید. با او مدارا کنید. یک کاری نکنید که اوقات همه در مهمانی تلخ شود. وقتی روح و روان آسیب ببیند عملکردها پایین می آید. اصلاً شما خوب نمی توانید با طرف صحبت کنید، حوصله شما نمی-کشد. یا مثلاً شما در یک مدرسه ای می روید یک دانش آموزی یک جایی یک خطایی می کند اول باید با او مدارا کرد می خواهید هم خطای او را به او بگویید یک گوشه ای بگویید. یک عروسی می-روید می بینید یک کسی یک خطایی دارد می کند همه را به هم نریزید. آن یک نفر را یک گوشه ای بکشید و توصیه و نصحیت در پنهان را برای او داشته باشید نه این که آشکارا. یک آدم فردی را می بیند در محیط اجتماعی دارد یک هنجارشکنی می کند قرار نیست من سر او داد و بیداد کنم. یک جا باید با یک ملایمتی، با یک جمله خوبی او را به سمت یک معروفی دعوت کنم. نه این که منکر او را فریاد بزنم. یعنی می خواهم بگویم به اینها ما باید توجه کنیم. ناکامی در جامعه، در خانواده، در جمع های فامیلی ایجاد نکنیم. نکته هفتم که یکی دیگر از تعبات هیجانات است خود آن احساس گناه هم برای انسان ایجاد می کند. معمولاً آدم هایی که دچار هیجان هستند پشیمان می شوند. عذاب وجدان می گیرند.
ما قدیم زمان زیادی را برای مشاوره می گذاشتم یک مرکزی را در شهر قم می رفتیم صبح ها من می رفتم می دیدم همان اول وقت یک خانمی مرکز مشاوره آمد. مشکل او این بود که ما بعد از نماز صبح با شوهر خود دعوایم شده است. بعد گفتم من خانه پدرم می-روم، خانواده من هم شهرستان بودند. او هم گفت برو پشت سر خود را هم نگاه نکن، به سلامت هر جایی می خواهد برو. من چمدان خود را بستم یک لحظه گفتم حالا من بروم بچه های من چه می شوند. زندگی من چه می شود. یک احساس بدی به من دست داد. به شوهر خود گفتم یک ساعت من می روم پیش آقای تراشیون یک مشورت اگر ایشان گفت برو، می روم. به او گفتم پشیمان شدید؟ گفت خیلی. گفتم الان شوهر شما هم همین جوری پشیمان است او هم الان در دل خود می گوید خدا کند فلانی بگوید نرود. من گفتم می روید چمدان خود را باز می کنید، یک صبحانه ای هم آماده می-کنید، مطمئن باشید او هم به روی خود نمی آورد. شما در هیجان گفتید می روم، او هم در هیجان گفته است برو. الان که آرام شدید هر جفت شما پشیمان هستید. یک احساس بدی که انسان در آن حین ممکن است نفهمد به او دست می دهد. قوه عاقله انسان در هیجانات انگار مختل می شود و لذا اصلاً متوجه نیست که دارد چه کار می کند. ولی یک کم که می گذرد می فهمد. فقط خدا کند که انسان سر لج نیفتد. یک جوری این هیجان را انجام می دهد، رفتار نامناسب هم انجام می دهد، لجاجت هم می کند. می داند کار او اشتباه است اما روی آن اشتباه خود پافشاری می کند. یک بخشی از آسیب هایی که ما در خانواده ها می بینیم همین است. یعنی فرد نمی خواهد پذیرش این را داشته باشد که من اشتباه کردم معذرت می خواهم. یک موقع معذرت خواهی برای ما سخت است. خدا رحمت کند یکی از علمای بزرگ می گویند ایشان سر منبر بود یک سوالی را یک نفر از او کرد ایشان بلند گفت نمی دانم. گفتند حالا این قدر نمی خواست بلند بگویید، گفتند نه، برای خود من هم خوب است یک موقع بلند بگویم یک سری چیزها را نمی-دانم. اتفاقاً آن عزیز می شود و نام او در تاریخ می ماند. اصلاً اعتبار او بالا می رود. مردم می دانند چیزهایی را که بلد است جواب می دهد، چیزهایی را که نمی داند هم می گوید نمی دانم، مطالعه می کنم. علامه طباطبایی هم می گویند این جور بوده است. یک بزرگواری از دوستان ما است در حوزه مشاوره، ایشان هم واقعاً ویژگی او همین است. من همیشه ایشان را تحسین می کنم. یعنی گاهی اوقات مراجعی به او مراجعه می کند یک چیزی را ایشان بلد نیست می گوید به من اجازه می دهید تا جلسه بعد روی آن یک مطالعه ای کنم جلسه بعد به شما راهنمایی کنم. این خیلی حس خوبی است. اتفاقاً اعتبار او هم بالا می رود. به خاطر همین ویژگی محبوبیت دارد. که قرار نیست هر چه را می گویند یک جوابی را الکی به او بگوید و جواب بدهد. می خواهم عرض کنم که ای کاش انسان آن هیجانات او منجر به لجبازی او نشود. یکی از اشتباهات راهبردی که در مراوات خانوادگی خود داریم این است که خطا می کنیم، یک اشتباهی می کنیم، دیگری را آزار می دهیم، بعد برای آن یک توجیه تراشی هم می کنیم. اشتباه خود را توجیه هم می کنیم که اگر شما آن کار را نکرده بودید من این جوری به شما نمی گفتم. یعنی انگار می خواهیم خود را از آن عذاب وجدان برهانیم، این غلط است. اصلاً اشتباهات دیگران توجیهی برای اشتباه کردن من نیست. اصل در زندگی مشترک خوب بودن است، ولو طرف مقابل بد باشد. یکی می-گوید من اگر خوب بودم طرف مقابل می گوید این نمی فهمد، سوء استفاده می کند. خوب بودن این نیست که اگر طرف بدی کرد شما درصدد اصلاح او نباشید ولی این را باید بدانید جواب بدی با بدی نباید باشد. اصلاً خداوند در بدی خیر قرار نداده است. یعنی شما اگر فکر کنید با داد و بیداد، با دروغ، با لجبازی، با شکاندن، با زدن، می توانید مشکل حل کنید این سنت الهی می گوید خدا اصلاح امور را در اینها قرار نداده است.
شریعتی: گر تو با بد، بد کنی پس فرق چیست
تراشیون: می دانید نتیجه چه می شود؟ نتیجه این تفکر این است که انسان قدرت حل مسئله را در خود بالا می برد. می گوید الان به من بدی کرده است، من هم این ایدئولوژی را دارم که نباید به او بدی کنم. من باید به او خوبی کنم و در عین حال باید او را اصلاح هم بکنم. شما ببینید یک بچه ای در خانه خطایی را مرتکب می شود نباید من تا شب با او بد باشم. این اصلاً روش غلطی است. او بدی کرده است برو ریشه آن را حل کن. ولی شما خوب باشید. مرام شما خوب باشد، خوش خلق باشید. خوش اخلاق باشید. این آدم ها می توانند منشأ الگویی برای دیگران باشند.
در مواردی هم که حتی حق با ما است نگاه دیگران به ما منفی می شود. آدم هایی که هیجانی هستند این جوری هستند. یعنی چون همیشه در هیجانات هستند و رفتارهای آنها نامناسب است یک جا هم که حق دارد دیگران نمی پذیرند این حق دارد می گویند این هم مثل بقیه. مثل چوپان دروغگو. یعنی یک جایی راست هم بگوید دیگر بقیه باور نمی کنند. لذا آن عدم مدیریت هیجان یک نوع خودزنی هم محسوب می شد. یعنی من وقتی دائم در این هیجانات قرار دارم طرف مقابل من حتی یک جایی هم اگر حقی باشد بخواهم آن حق خود را از طرف بگیرم می بینید آن فرد دیگر اعتباری برای من قائل نیست. در محیط خانه هم این خیلی مهم است که آدم اعتبار خود را نزد دیگران از دست ندهد، خصوصاً زن و شوهر. لذا باید دعوت به آرامش کرد. این که چه طور ما می توانیم به این هیجانات ما غلبه کنیم، آن را مدیریت کنیم این یک مجموعه ای از راهکارها است که اگر اجازه بدهید من این را هفته بعد محضر بینندگان خوب ما بیان کنیم.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. صفحه 539 را با هم امروز تلاوت می کنیم آیات نورانی سوره مبارکه حدید، آیات دوازدهم تا هجدهم سوره مبارکه حدید را به اتفاق خواهیم شنید. باز می گردیم در بخش دوم گفتگو همراه شما و در کنار شما.
صفحه 539 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. ان شاءالله به حق امام رضا که امام رئوف است و خود ایشان فرمودند که اگر دچار مشکلات شدید، دچار گرفتاری ها شدید این ذکر یا رئوف و یا رحیم را زیاد بگویید و شاید هم تناسب دارد با این رفعت امام هشتم، ان شاءالله اگر خانواده هایی هستند دچار مشکل و دچار دغدغه هستند ان شاءالله به حق امام رضا مشکلات آنها، دغدغه-های آنها، مرتفع بشود. وقت در اختیار حاج آقای تراشیون است و ان شاءالله نکته های پایانی و حسن ختام فرمایشات ایشان.
تراشیون: من اگر اجازه بفرمایید یک نکته ای را از این آیاتی که تلاوت شد عرض کنم. همان آیه ابتدایی، آیه سیزدهم سوره حدید که خداوند متعال می فرمایند در روز قیامت مسیر انسان با نور ایمان او مشخص می شود. یعنی نشان می دهد که ایمان انسان در دنیا تجلی آن در آخرت به عنوان یک مسیریاب است. انسان را به سمت بهشت برین سوق می دهد. و لذا خیلی باید تلاش کنیم در تقویت ایمان خود. و لذا این دو رکن مهم است که ما به این ایمان و عمل صالح بیشتر توجه کنیم آن سعادت انسان بیشتر در روز قیامت رقم می خورد. حالا در بحث خود هیجان هم همین است. یعنی افرادی که هیجان خود را کنترل می کنند در اصل به عمل صالح سوق پیدا می کنند. یعنی معمولاً افرادی که دچار هیجان هستند آن سوء عمل را دارند مرتکب می شوند لذا از این باب است که کنترل هیجان را ما می توانیم بگوییم یکی از اصول محوری زندگی انسان بر روی عالم خاکی است که اگر توجه نکند رفتارهای بد، کردارهای بد، کلام های نامناسب دائم تقویت می شود و افزایش پیدا می کند و به نوعی بار روی بار می آید. ولی هیجانات وقتی کنترل شود رفتار آدم با همسر خود، با فرزندان خود، در محیط اجتماعی با افرادی که دارد با آنها زیست می کند، زندگی می کند بهتر می شود. یک شکل رضایت مندی دیگران از انسان افزایش پیدا می کند و خصوصاً دیدید در آن روایت داریم که اگر کسی از دنیا برود و چهل مؤمن بگوید ما نعلم الا خیراً من از او غیر از خیر ندیدم خدا هم به شهادت این 40 نفر می گوید من هم غیر از خیر از او ندیدم. و لذا این کنترل هیجان می تواند آن خیر دیگران و نگاه خیرگونه دیگران را به انسان جلب کند.
شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. خیلی سپاسگزارم از لطف و عنایت و مرحمت شما.