حجت الاسلام تراشیون: بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین. درود میفرستم بر نبی مکرم اسلام و اهل بیت آن پیامبر بزرگوار. عرض ادب و احترام و محبت هم دارم به محضر ولی نعمت ما حضرت ولیعصر. همان طور که حضرتعالی فرمودید ما اول آمدیم یک شخصیت سالم را تعریف کردیم و شاخصههای آن را گفتیم و ویژگیهای آن را گفتیم اما آن چیزی که مهم است این است که ما چگونه بتوانیم به این شخصیت سالم دست پیدا کنیم. قرار شد که راهکارهایی را بگوییم. من در برنامه گذشته توفیق شد که دو راهکار را اشاره کردیم. یکی از راهکارها پرهیز از ستیزهگری بود. گفتیم که آدمهایی که عصبی میشوند و پرخاش میکنند و با دیگران تندی میکنند، حال اینها بد میشود و همین هم باعث میشود که شخصیت اینها متأثر از آن حال بد آنها آسیب ببیند. این هنر است یعنی در مواجه با مشکلات و در مواجه با سختیها به جای اینکه پرخاش کند و ستیزهگری کند و فریاد بزند، بیاید آن آرامش خود را حفظ کند که الان نکته دوم که بخشی را در جلسه قبل و برنامه قبل گفتیم امروز تکمیل میکنیم که باید انسان به آن تراز تفکر و اندیشیدن برسد. شما میدانید که مشکلات را نمیشود با داد و بیداد حل کرد و با فریاد زدن حل کرد خصوصاً در زندگی مشترک شما اگر یک نمونه را بیاورید که بگویید که زن و شوهری با داد و بیداد و فریاد و کتک و کتککاری توانستند یک زندگی خوب و آرامی پیدا کنند، قطعاً یک جایزهای میگیرند. ممکن است که گاهی اوقات عین یک مسکّن حس کنیم که این داد مشکل را حل کرد. مثلاً یک بچهای که سر او فریاد میزنید و بدود برود اتاق خود را مرتب کند ولی ما میگوییم که این ستیزهگری ما به این منجر نشد که این فرزند ما را منظم کنیم و به نظم در بیاوریم. این الان از ترس ما میرود یک کاری را میکند و مشکل او بعداً یک جایی بیشتر بیرون میزند. پدر و مادری که ممکن است که بچه خود را میزنند و تنبیه میکنند شاید در وهله اول فکر کنند این زدن کار را راه انداخت و رفت مشق خود را نوشت و اتاق خود را مرتب کرد، آن غذای خود را خورد ولی بعداً میبینیم که آسیب روی آسیب میآید. یک مادری برای من تعریف میکرد که یک جلسهای که برای مشکلات نوجوان خود آمده بود، میگفت پدر این فرزند من دست به زن دارد، او را میزد و کار او راه میافتاد. به تدریج من متوجه یک امری شدم و قدیم بچهتر که بود و اتاق خود را که میخواست برود مرتب بکند، بابای او یک دانه میزد میرفت، بعداً این یک دانه دیگر جواب نمیداد و دو تا شد. دو تا، سه تا شد. الان به حدی رسیده است که یک زیرزمینی ما در خانه داریم گاهی اوقات بچه را به این ستون وسط زیرزمین میبندد و او را کتک میزند و بعد او را که باز میکند، او دوباره کار خود را میکند. دیگر جواب نمیدهد. چون ما نرفتیم مشکل را از راه خود حل کنیم. در زندگی مشترک هم همین است و در زندگی زناشویی، شما وقتی زن و مرد با پرخاشگری و ستیزهگری همدیگر را اثبات کنند و حرف خود را به کرسی بنشانند، میبینید که دو دسته مشکل بروز میکند، یک سری مشکلات علنی است که همین طلاقها و دادگاهکشیها و قهرهایی که چمدان ببندیم و آقا قهر کند و در ماشین بخوابد، اینها بروز علنی و آشکار است. یک بروز پنهانی هم دارد که در آن جلسه اشاره کردیم که سه تا پنهان اتفاق میافتد، اینها همه گسلهای زندگی است یعنی خود آن یکی از مشکلات جدی در زندگی میشود و آن یک ـ بهانههای پنهان شکل میگیرد، دو ـ خشم پنهان شکل میگیرد و سوم ـ انتقام پنهان شکل میگیرد. یعنی این را نه در بچهها و شما در بزرگترها یک انتقام پنهانی شکل میگیرد. در بچهها زیاد است. شما بچه را اگر اذیت کنید و آزار برسانید و کتک بزنید و عین آن پدری که گفت که من بچه خود را زدم و این رفت و بعد از یک مدت آمد و دیدم انگار عذاب وجدان دارد و هی میرود و میآید و من را نگاه میکند، میگفت که من خود یک مقداری از آن کتکی که زده بودم ناراحت شده بودم، از او دلخویی کردم و گفت بابا من هم یک چیزی بگویم، تو ناراحت نمیشوی؟ گفتم نه بابا جون بگو. گفت ما هم تازه یک ماشینی از نمایندگی تحویل گرفته بودیم و در پارکینگ بود و بعد این بچه یک میخ به رنگ ماشین کشیده بود. این آن انتقام پنهان میشود. این بچه سادگی میکند و میگوید و از پنهان در میآورد و آشکار میکند اما یک موقع هست که در زندگیها یک موقع انتقامهایی اتفاق میافتد که توقع آن را نداری و یک جایی شاید متوجه نشوی که این انتقام است و این مشکل سر چه بوده است و ریشه آن چه بوده است و ما فقط آزار آن را میبینیم. پس این ستیزهجویی باید کنار برود و اصلاً راهکار خوبی نیست و شخصیت انسان را متأثر از خود میکند. نکته دوم این است که اگر ما بخواهیم یک سلامت شخصیت پیدا کنیم باید اهل تفکر باشیم. تفکر را باید یک تعریفی کنیم. ما در آموزههای قرآنی و روایی خود بحث تفکر و انسان متفکر را داریم. من در نظام فرمایشات آقا امیرالمؤمنان یک منظومهای در مورد اندیشیدن و خردورزی داریم که میطلبد و گاهی اوقات برنامهها در مورد منظومه فکری آقا امیرالمؤمنین در مورد تفکر و اندیشه و خردورزی گفتگو شود. در آیات قرآن هم که شما میبینید به وفور در مورد اهل تفکر و تفکر کردن و اندیشیدن، آیات متعددی را داریم اما تفکر یعنی چی؟ تفکر اینکه انسان از آن داشتههای خود، حافظه خود و اطلاعات خود بتواند پردازشی بکند برای دو امر، یکی ـ اینکه بتواند تصمیم خوبی بگیرد و دو ـ اینکه بتواند با مشکلات خوب مواجه شود و مشکلات را خوب حل کند. یعنی انسان متفکر انسانی است که هم تصمیمگیرنده خوبی است و هم در مواجه با مشکلات بتواند مشکلات را حل کند. این چه طور اتفاق میافتد. اینکه انسان بتواند از آن داشتههای ذهنی خود به خوبی استفاده کند. پردازش کند. یک تشبیهی که من بخواهم بکنم عین یک کامپیوتر که شما وقتی یک کامپیوتر مقابل شما است، میگویند که این کامپیوتر دو بخش مهم دارد یکی آن حافظه است و یکی آن هوش آن است که به آن سیپییو کامپیوتر یا پردازشگر اطلاعات میگویند. تفکر یعنی اینکه ما بتوانیم از این پردازشگر کامپیوتر در بهکارگیری اطلاعات به خوبی استفاده کنیم. آدمهایی که مینشینند و فکر میکنند و از تجربیات خود و از آن اتفاقاتی که قبلاً رخ داده است درسی میگیرند و پندی میگیرند، آنها را میآیند کنار همدیگر به خوبی میچینند که بتوانند یک نتیجه خوبی بگیرند اینها معمولاً آدمهای متفکری هستند و اهل فکر کردن هستند. لذا شما میبینید که در روایات هم ما زیاد داریم که آن توحید مفضل و مباحثی که وجود مبارک امام صادق بیان میکند در مورد حیوانات آن نکته را ببیند و دقت کند و شما در مورد یک حیوان میتوانید پندی برای شما باشد برای اینکه زندگی خود را بهتر بتوانید پیش ببرید. در قرآن ما چه قدر تفکر در خلقت آسمان و زمین داریم حتی شما ببینید که در خلقت شتر و در زمین مزروعی یعنی تمام اینها میتواند برای انسان یک پند و اندرزی باشد به شرط اینکه انسان بتواند اینها را خوب بنشیند و تحلیل کند و ببیند که هر کدام را کجا میتواند استفاده کند. لذا این را باید به سمت آن برویم. اگر یاد شما باشد در برنامه قبل گفتم که متفکرین معتقد هستند که انسانها خوب از فکر خود استفاده نمیکنند. حتی یک تعبیری را به کار بردم که نویسنده کتابی نوشته است به نام قوز فکری. یعنی میگوید که انسانها از همه ظرفیت فکری خود در حد و اندازه خود استفاده نمیکنند. من نمیخواهم بگویم که ما باید در حد انیشتین برویم اندیشه و فکر کنیم، بالاخره هر انسانی یک ظرفیت فکری دارد، ما میگوییم از آن ظرفیت استفاده نمیشود. مثلاً شما در بچهها ببینید که ما در بچههای خود بحث تفکر و خردورزی و اندیشیدن را پرورش نمیدهیم. دلیل هم دارد و یکی از دلایل آن سبک زندگی ما است. من عذر میخواهم این را عرض میکنم که مدلهای زندگی ما به نفع اندیشیدن نیست و به نفع فکر کردن نیست و این مدلی که بچههای خود را داریم بزرگ میکنیم. من علل آن را بگویم. شما وقتی که بچههای دائم پای تلویزیون مینشیند. یعنی وقتی انسان پای رسانهها بنشیند و پای موبایل و پای کامپیوتر فکر تعطیل میشود و فرصت فکر کردن ندارند. بعد دارد اطلاعات او افزایش پیدا میکند. آن هم معلوم نیست که اطلاعات مفیدی باشد. گاهی اوقات یک بچه چهار، پنج ساله کلی اطلاعات دارد ولی حقیقتاً یک انسان دقیقی بنشیند و اطلاعات او را بررسی کند میبیند که اینها به درد این نمیخورد و چرا او این را یاد گرفته است. ایام کتاب و کتابخوانی است، من یک نکته بدیعی را بگویم که حتی ما گاهی اوقات نباید بچههای خود را تشویق به این کنیم که کتابخور باشند و هی زیاد کتاب بخوانند. بچههایی که زیاد کتاب میخوانند شبیه این میشوند که شما یک انسانی را فرض کنید که یک کله گنده است و اطلاعات او زیاد است ولی بدن او کارآیی لازم را پیدا نکرده است لذا باید متعادل باشد.
شریعتی: یعنی اگر محتویات کتاب و مطالب آن مثل غذا برای روح باشد، باید فرصت هضم به آن بدهیم.
حجت الاسلام تراشیون: بله هضم و اینکه این را به کار بگیرد و بتواند استفاده در زندگی از آن بکند. شما گاهی اوقات میبینید که بچهها زیاد کتاب میخوانند و خروجی آن این میشود که بچههای پرتوقع هستند، پر انتظار هستند و با توانمندی پایین هستند. باید به اندازه، به جا کتاب مفید و در عین حال ما بسترهای دیگر را هم فراهم کنیم. شما میبینید که یک بچه وقتی با همسال خود برود بازی کند، اصلاً قدرت تفکر او به تدریج بالا میرود چون میخواهد تعامل پیدا کند که الان چه کار کنم که او ناراحت نشود و الان در این بازی چه کار کنم که ببرم یعنی این دائم چون سیپییو چون پردازشگر ذهنی او فعال است ولی یک موقع است که یک کتاب جلوی او میگذاریم و میگوییم که کتاب بخوان. فقط داریم آن حافظه ذهنی را پر میکنیم، کی میخواهد به کار ببندد. انباشت میشود و بعد آن فرصت بهکارگیری را هم از او گرفتیم و بعد اجازه ندادیم که در محیطهای اجتماعی، محیطهایی که دوستان او هستند بتواند از آنها به خوبی استفاده کند. خود رسانهها گاهی اوقات مانع اندیشیدن خوب میشود. امروز در مباحث هم هست که این بمباران اطلاعاتی که به ذهن دارد انجام میشود. نکته دومی که دارد انجام میشود خود تعامل ما والدین با فرزندان خود هست. یعنی پدر و مادری که همیشه داد و بیداد میکنند و همیشه امر به نهی میکنند، اصلاً به این بچه فرصت فکر کردن را نمیدهند یعنی شما نگاه میکنید که یا مادر دو ساعت الان این بچه بیدار است و تا قبل از خواب عصرانه خود دائم امر و نهی میکند. من گاهی اوقات به شوخی میگویم که ما مامانها گاهی اوقات مثل یک برنامهنویس هستیم که داریم به یک رباط برنامه میدهیم. مثلاً بچه الان از مدرسه میآید و شما ببینید که مدل یک مادر چه طوری است. مادر آمدی، خوش آمدی، برو لباسهای خود را عوض کن، حالا دست خود را بشور، الان من سفره را پهن میکنم و بیا سر سفره بنشین و غذا را میکشم و غذای خود را هم بخور و ظرف خود را هم در آشپزخانه ببر و دستهای خود را هم بشور و یک استراحتی بکن و بلند شو تا با هم مشقها را بنویسیم. یعنی هی داریم به او برنامه میدهیم یعنی به او فرصت نمیدهیم که خود او فکر کند که الان به خانه آمده است چه کار باید بکند. در حالی که باید من قدرت تصمیمگیری داشته باشم. یعنی الان بچه نمیداند که در خانه سفره پهن است و باید بنشیند و غذای خود را بخورد. خب چرا به او دوباره میگوییم. یعنی حتی در تکلیف که من گاهی اوقات به مادران که بچههای مدرسهای دارند میگویند که برای من همیشه این جای سؤال است و تعجب است، چرا بچههایی که به مدرسه میروند و معلم به او تکلیف میگوید حرص آن را من پدر و مادر باید بخورم. مدل تربیتی ما غلط است یعنی این قدر او را وابسته به خود میکنیم اصلاً اجازه فکر نمیدهیم که اگر این بچه بداند که مشق خود را ننوشت تبعاتی دارد و خود او هم باید برود آن تبعات را پاسخ بدهد. ما همیشه داریم به جای او فکر کنیم و ما همیشه داریم به جای او تصمیم میگیریم و ما همیشه داریم به جای او امر و نهی میکنیم. ما میگوییم که اینها جلوی فکر کردن و تفکر و اندیشهورزی فرزندان ما را میگیرد. در حالی که شما میدانید بچهها باید از دوران کودکی این را یاد بگیرند مثلاً داریم به مهمانی میرویم بچهای که الان سه، چهار ساله است باید بتواند کفشهای خود را بپوشد ولی به او اجازه نمیدهیم، میگوییم بیا مادر جان کفش تو را پای تو کنم یعنی اصلاً به او اجازه نمیدهیم که فکر کند که این کفش را میخواهد بپوشد الان بردارد. حتی در مباحث عبادی هم تا یک سنینی چون هنوز وابسته هستند و حرف گوشکن هستند، به او میگوییم که نماز بخوان، میخواند، روزه بگیر، میگیرد ولی به یک سنی که میرسد و به یک استقلال فکری که میرسد او با نماز خواندن مشکل پیدا میکند. دیگر زیر بار نمیرود. دلیل آن این است که ما از آن فرصتی که او داشت و ما هم تعبیری که در روایات داریم که قبل از اینکه دیگران ذهن او را از این آسیبها پر کنند، ما باید باورهای اعتقادی او را تقویت کنیم. ما به جای اینکه بیاییم باورهای اعتقادی را در فرزند خود تقویت کنیم فقط امر و نهی به او کردیم که نماز بخوان، حجاب بگیر و روزه خود را بگیر، دروغ نگو. نیامدیم روی باورها کار کنیم و او را اهل تفکر در این زمینه بار بیاوریم و لذا مشکل پیدا میکنیم به یک سنی میرسد که دیگر تعلیم دادن به او دیگر سخت میشود و زیر بار مسئولیت نمیرود و از آن طرف هم در آن مباحث عبادی هم آن قوام را پیدا نکرده است و شل میشود. لذا ما باید فرصتها را در جای خود دریابیم. این یک بحثی است که در مباحث تربیتی باید یک مقداری مفصلتر به آن پرداخت. ما در دورانی که بچهها دارند به سن تکلیف مشرف میشوند آن حول و حوش و آن یکی، دو سال پدر و مادر باید یک مقدار سرمایهگذاری فکری خود را و برنامه خود را سوق به سمت این بدهد که باورهای دینی را در فرزند خود تقویت کنند نه اینکه فقط او را امر به انجام مباحث عبادی کنند یعنی آنجا باید حواس ما باشد. مباحث عبادی را بخوانید تقلید میکند و میخواند ولی زمان تقلیدگری او عبور میکند و دو، سه سال میگذرد و میبینید که او میخواهد مستقل فکر کند. بعد در آن زمانی که زمان دریافت او بوده است، ما اطلاعات درست را برای آینده او در اختیار او قرار ندادیم. لذا در بحث تربیت ما باید یک نگاه راهبردی هم داشته باشیم. تربیت را همیشه نباید موزائیک جلوی پای خود نگاه کنیم. باید دل ما به این وضعیت موجود خوش باشد. قطعاً در تربیت باید نگاه بلند را داشته باشیم و آیندهنگری را داشته باشیم یعنی بدانیم که الان فرزند من که شش، هفت ساله هست وقتی چهارده، پانزده ساله شود او مثل الان که در اختیار من است دیگر نیست. آن ویژگیها و روحیات او و خلق و خوهای او تغییر میکند. الان باید آن چیزهایی که نیاز دارد را به او انتقال بدهم و این هم هوشمندانه و زیرکانه و بر اساس اصول تربیتی. شاید تربیت یک جایی الان پیچیدهتر از چهل، پنجاه سال پیش شده است. دلیل این است که چهل، پنجاه سال قبل جوامع بشری بستهتر بود و بچهها و پدر و مادرها بودند ولی الان بچه من اعضای فلان تیم اروپایی را بهتر از اسامی دختر خاله و پسر عمه خود بلد است یعنی این قدر که در مرز اطلاعاتی آنها هست با اینها ارتباط نداشته است. خب این مشکلاتی است که امروز با آن مواجه هستیم و لذا یک ذره تفاوت کرده است و یک ذره نگاهها به بیرون بیشتر شده است و دنیای امروز بچههای ما بزرگتر شده است و لذا در مباحث دینی هم ما باید کارآمدتر باشیم لذا من یک تعبیری را به کار ببرم که در طبیعت اصول ما همیشه ثابت است یعنی این را شکی در آن نباید بکنیم. یعنی بچههای ما باید باحجاب باشند، نمازخوان باشند، روزه بگیر باشند، از آن طرف در مباحث اخلاقی خود اخلاقیات را رعایت کنند که اینها اصول تربیت است و نباید هم عقب بنشینیم. الان ما میبینیم که در اینها عقب نشستیم. میگویند که دوره زمان تغییر کرده است و الان این حجاب او است خوب است. ما گاهی اوقات داریم به حد پایینتر قانع میشویم. مثلاً جوان میآید خواستگاری دختر و پدر و مادر در مشاوره میآیند و میگویند که الحمدلله او اهل دود و دم نیست. یعنی دیگر به همینها قانع هستیم. قدیم تحقیق روی این بود که مال حلال به دست میآورد یا نمیآورد یا نماز میخواند، پشت سر کدام آقا نماز میخواند. دلیل آن این است که اگر ما روشها را به روز نکنیم با روشهای قدیمی هنوز بخواهیم تربیت را جلو ببریم مجبور هستیم که از اصول خود کوتاه بیاییم. در حالی که ما میگوییم که اصول باید ثابت باشد و روشها باید نوین باشد. روشها باید با مدل جدی باشد. حالا ای کاش بشود که من یک موقعی مقایسهای تربیتهای قدیم را با تربیت مطلوبی که این را میتواند جواب بدهد، من مقایسهای برای شما میگفتم. حدود چهارده، پانزده تا تفاوت بین آن وجود دارد. مثلاً یک نمونه که قدیم تربیت، رام کردن بود که دعوا کنیم و با لگد بچه را نمازخوان کنیم. واقعاً نمازخوان میشد ولی امروز این نیست. مثلاً تربیت را بوکسل کردن میدانستند این را دنبال خود بکش ولی امروز این جوری نیست و تفاوت کرده است و امروز تربیت رها کردن هوشمندانه است و تربیت بوسکل کردن نیست و تربیت، روشن کردن است یعنی باید بدانیم تربیت تفاوت پیدا کرده است. ما امروز باید بدانیم چه طور باید روشن کنیم. بچهای را ببینید که دائماً بخواهید بوکسل کنید خب خسته میشوید. عین یک ماشین است چه قدر میخواهید او را هل بدهید. بعد یک جا مجبور هستی که اورا رها کنی ولی یک موقع هست که نه این ماشین را که میخواهیم روشن کنیم باید بنزین آن به جا باشد و آب و روغن آن به جا باشد و برق آن سالم باشد و یک استارت بزنیم که روشن شود که دیگر میرود یعنی این تربیت و این روشی که میگویم که امروز به روزرسانی شود همین است که باید یک مقداری بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.
اصل موضوع ما این بود که ما اگر امروز بخواهیم بچهها را متفکر و خود را متفکر بار بیاوریم سبک و مدل زندگی امروز به نفع تفکر نیست و لذا امروز این فرصت اندیشیدن را نمیدهیم و رسانهها به ما اجازه نمیدهد. حتی در این خیابانهای تهران در ترافیک یک جوانی هست که کنار دست راننده نشسته است که آدم نگاه به او که میکند میبینیم که بازی موبایلی میکند. یعنی به خود اجازه فکر نمیدهیم و همیشه داریم خود را درگیر میکنیم و یک آن به خود میآییم و مجبور هستیم که تصمیمات هیجانی بگیریم. در حالی که اینها پشتوانه فکری نیاز دارد. شما یک زن و شوهر که دعوا میکنند که ما میگوییم که تفکر در دعوای زن و شوهر کجا میتواند مشکل را حل کند؟ آن جایی که من زن و من مرد بنشینم و این طوری فکر کنم که آقا بداخلاقی کرد برای چه بود؟ برای چه را بیاورم و به این فکر کنم و دوم ـ سهم خود من چه قدر بوده است؟ آیا من در عصبانیت او نقش داشتم یا نداشتم؟ الان باید چه کار کنم و الان داد بزنم و چمدان خود را ببندم و بروم و در را محکم به هم بزنم و بروم، اینها مشکل را الان حل میکند. زنگ بزنم و شکایت او را پیش پدر و مادر او بکنم مشکل من حل میشود. این اشتباهاتی است که ما داریم میکنیم و زیاد هم دارد میشود. امروز آقا با خانم خود مشکل دارد و زنگ میزند و گلگی او را به بابای دختر خود میکند و به مادر دختر میکند و بعد این دختر خانم که احساسات او جریحهدار شده است کار بدتر میشود یا بالعکس دختر خانم به پدرشوهر و مادرشوهر و برادرشوهر و خواهرشوهر میزند که بیایید برادر خود را جمع کنید اینها اوضاع را بدتر میکند اینها مشکلات را حل نمیکند. یعنی فکر کردن یعنی این. ما باید فکر کنیم و در این موضوع من به یکی برم شکایت ببرم و گلگی کنم مشکل حل میشود؟ ما حتی در روایات داریم که خدا دوست ندارد که ما گاهی اوقات که مشکل در خانه ما پیش میآید بلند شویم و شکایت همسر خود را پیش این و آن ببریم. برای مشورت خوب است که آدم به اهل فن مراجعه کند اما شکایتبری که خوب نیست. سبک زندگیها این آسیب را دارد یعنی ما در هیجاناتی الان داریم قرار میگیریم که نمیتوانیم حتی بین زن و شوهر یعنی گاهی اوقات این قدر ذهن خود را درگیر مشکلات زندگی خود میکنیم که فکر نمیتوانیم بکنیم که باید چه کار کنیم. نکته سوم که این هم میتواند زمینه اندیشیدن و تفکر را در زندگی مشترک فراهم کند این است که زن و شوهری که دائم افکار منفی خود را در ذهن جولان میکند، نمیتوانند فراموش کنند و دائم به آنها فکر میکنند اینها نمیتوانند یک فکر نوین و جدیدی داشته باشند. در اصل کسانی که در گذشته دارند سیر میکنند و به آینده توجه کنند و لذا باید به این هم توجه کنیم. اوایل طلبگی خب کتابی میخوانند شاید الان به این معنا نباشد «شرح امثله» بود که اولین بخش از این کتاب در مورد صرف و اینها صحبت میکند، فعل ماضی را تعریف میکردند. استادی داشتیم که خدا ایشان را حفظ کند وقتی میخواست فعل ماضی را تعریف کند میگفت «الماضی ما مضی وقته و لذم اجله» ماضی وقت آن گذشته است و اجل آن هم به سر آمده است. ایشان میگفت که میدانید که یعنی چی؟ یعنی بر گذشتهها صلوات. یعنی در گذشته سیر نکنیم و رفت. الان را دریاب و آینده را دریاب و حتی بین الان و آینده، الان مهمتر است چون گاهی اوقات الان را هم رها میکنیم و باز به فکر آینده هستیم، چون این الان است که میتواند آینده تو را زیرساخت آن را شکل بدهد پس نباید ما در گذشته هم سیر کنیم. اگر میخواهیم اهل تفکر و اندیشیدن باشیم. اگر به گذشته رفتیم این آسیب میدهد اما چند تا راهکار ساده هم عرض کنم برخی میگویند که حالا میخواهیم فکر کنیم و اهل تفکر باشیم چه کارهایی میتوانیم بکنیم که بهتر بیندیشیم و بهتر فکر کنیم. اولین نکته این است که گاهی اوقات برای خود خلوتهای فکر داشته باشید اما با موضوعات. اینکه ما گاهی اوقات در روایات داریم که «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» قبل از اینکه محاسبه شوید خود را محاسبه کنید خیلی از علمای علم اخلاق و اساتید بزرگوار میفرمودند که آدم گاهی اوقات شبها خوب است که دقایقی را با خود و خدای خود خلوت کند به اندیشیدن و به مرور کردن و به محاسبه کردن، اینها تفکر است و نه اینکه من بروم یک غار تنهایی پیدا کنم و دوباره خود را به افکار خود رها کنم، که این خوب نیست و دوباره منفی میشود. باید من فکر کنم که امروز چه کار کنم و موفقیتهای من چه بود و احیاناً اگر مشکلی هم بود چه بود. برای فردا چگونه عمل کنم که بهتر شود و اینها خیلی کمک میکند. ما خیلی از جاها چوب بیفکری خود را در زندگی میخوریم. من به زوجها میگویم که دیروز در جمعی از خانوادههای محترم بودم که آنجا به آنها میگفتم که تا حالا شده شب که میخوابیم قبل از آن فکر کنیم که صبح که بلند شدیم اولین جملهای که به همسر خود میگوییم چه باشد که روز او به سمت خوبی سوق پیدا کند. این یعنی فکر کردن. در برنامه قبلی هم من این را اشاره کردم که وقتی من حال همسر خود را خوب میکنم یعنی در اصل دارم حال خود را خوب میکنم. او میتواند زیرساختی باشد برای اینکه روح و روان من هم آرامش بگیرد. شما الان نمیدانم تجربیات خانوادهها را چه قدر آشنا هستید، ما در مشاوره آشنا هستیم که آقا وارد خانه میشود که اصلاً میگوید که وقتی من وارد خانه میشوم انگار یک بار غمی به سر دل من میآید. میگوید حالات خانم خود را که میبینم یا آقا که وارد خانه میشود همین اتفاق میافتد. یعنی وقتی وارد خانه میشود، خانم با نگاه کردن به آقا میگوید که حال من گرفته میشود. کلی نقشه داشتم که بنشینیم با هم صحبت کنیم ولی تمام غمهای عالم روی سر من هوار میشود. ما چه قدر میتوانیم اثر بگذاریم. زن و شوهر برای همدیگر خیلی مهم هستند چه بخواهند و چه نخواهند. ما نمیتوانیم درجه اهمیت زوجیت را پایین بیاوریم. یعنی به شدت روی همدیگر اثرگذار هستند. شاید کسانی دیگر این جور نباشد. شما میبینید که یکی مدیر یک شرکتی هست و مدیر یک ادارهای است و زیر مجموعه او یک چیزی هم به او بگویند عین خیال او هم نیست و خیلی اذیت نشود و روح و روان او آسیب نبیند ولی همین فرد خانم او یک اخمی به او بکند، حال او در طول روز گرفته است یعنی این قدر ما روی هم اثر میگذاریم. این جنس زوجیت است که این جوری است. باید به این توجه کنیم. برای همین است که ما این همه روایت داریم که زن و شوهر چگونه با هم رفتار کنند و واقع امر هم این است که به این تیزبینی و ریزبینی که ما در روایات داریم که زوجها با همدیگر چه طور رفتار کنند شاید نسبت به دیگران این قدر نداریم و کلیتر است و آنجا حتی جزئیات هم توجه میشود یعنی در آن روایت داریم که «لا یجوز» جایز نیست که حتی زن نگاه تند به شوهر خود بیندازد یعنی تا این حد را به ما میگویند که نگاه تند حق نداری به شوهر خود بیندازی. در مورد دست دادن زن و شوهر و اثرات آن و ثواب آن چه قدر روایت داریم یعنی در این مراودات و ارتباطات از آنور چه کارهایی را نباید کرد و از اینور چه رفتارهایی را باید در زندگی مشترک انجام بدهیم. پس ما برای هم مهم هستیم پس باید بدانیم چه طور رفتار کنیم. آن تفکر میتواند این کار را بکند. داریم راهکار میگوییم یعنی یک خلوتی داشته باشیم ببینیم چه طور میتوانیم تأثیر بگذاریم. من یک تعبیری هم اینجا به کار ببرم، زن و مرد قدرتمند میدانید چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که بتوانند حال همدیگر را خوب کنند یعنی زن و مرد ضعیف حتی من اجازه بدهید که تعبیر روایات را به کار ببرم لعین، کسانی هستند که حال همدیگر را بگیرند. یعنی این قدرت است و قدرت این است که شما بتوانید طرف مقابل را به گونهای با او رفتار کنید که حال او خوب شود برای همین هم هست که ارزش دارد و در آن روایت هم داریم که من وارد خانه که میشود اگر بتواند اطال سرور کرد یک جملهای بگوید و یک نکتهای بگوید که امیدبخش باشد که بتواند حال همسر خود را خوب کند، حضرت فرمود که دست به نقد همین الان خدا به او پاداش میدهد. در روایت داریم که مخلوقی را خداوند در همان لحظه میآفریند که تا روز قیامت برای او استغفار کند یعنی این قدر حال طرف را خوب کردن ارزش دارد و این هنر است. این آدم، آدم قدرتمندی است و نه آدم ضعیف که میآید حال طرف مقابل را میگیرد. این قدر غر و لند میزنی و این قدر گله و شکایت از زمین و زمان میکنی این حال همه در محیط خانه گرفته میشود. ما در یک زمانی داریم زندگی میکنیم البته در طول تاریخ بوده است و در شکل خود همیشه اینها وجود داشته است. شما این ایام کرونا را ببینید که چه قدر بالاخره حال آدمها گرفته شد و چه قدر آدمها عزیزان خود را از دست دادند. من یک خاطرهای را بگویم که در قم در یک مغازهای رفته بودم که یک پیرمردی سن و سال او هم خیلی بالا بود و شاید بالای هشتاد سال داشت، این موضوع برای قبل از کرونا هم هست. ایشان میفرمود که در قم من بچه بودم که طاعون آمد، وبا آمد، آن چیزی که در ذهن من است طاعون آمده بود که میگفت این قدر آدم مرده بود که ایشان مسیر را به من نشان میداد میگفت که از محله آذر و چهارمردان که قبلاً اینجا باغ بود، میگفت که دو طرف خیابان جنازه ریخته بود و کسی نبود که اینها را دفن کند. در تاریخ داریم که در یک دورهای بیماری آمد و خیلیها از دنیا رفتند بالاخره در هر دورهای یک مشکلات این چنینی بوده است ولی آن چیزی که هنر ما این است که ما بدانیم چه طور با دیگران خوب رفتار کنیم و چه طور به آنها امید بدهیم و یا نه به صورت طبیعی دنیا هم جای حال گرفتن است یعنی دنیا حال آدم را میگیرد. اصلاً ماهیت دنیا این است و هنر این است که ما چه طور حال آدمها را خوب کنیم. خیلی مشکلات است و همه در این جامعه زندگی میکنیم این قدر هم انتشار اطلاعات بالا است که کسی نیست که بگوید نمیدانم و نمیتوانم. حالا بیاییم حال همدیگر را با این حرفها بگیریم، حال او گرفته است. قدرت من این است که یک چیزی بگویم که حال او را خوب کنم. باید امید بدهیم. این جمله را برخی از ما میشنوند که ما بالاخره یک مسئولیت اجتماعی داریم و مسئولیت نسبت به جامعه داریم اصلاٌ نباید این تصور باشد که ما وکیل الدوله هستیم که میخواهیم حرف بزنیم که توجیه کارها را بکنیم، نه اینکه الان بلکه در همه ادوار که کارهای خانواده میکردیم این حرفها را برای مخاطبین خود میزدیم. آنکه مهم است که پدر در خانه میآید و مینشیند و بچه میگوید که رفتم نان باگت خریدم چهار برابر شده است و پنج برابر شده است و خود بچه ابراز ناراحتی میکند، آیا من هم بنشینم و بگویم که تازه خبر ندارید تخممرغ هم میخواهد گران شود، یعنی این را هم به او بگویم یا نه من پدر اصلاً الان زمانی است که این فرزند خود را به گونهای با او مواجه شوم که قدرت او را در برابر مشکلات تقویت کنیم. زیاد هم هست. یاد شما هست که من یک موقع در ایام کرونا میگفتم که ببینید که خاصیت دنیا مشکلات آن است یعنی اینکه ما فکر کنیم که بشر از کرونا خارج میشود و دیگر هیچ مشکل دیگری پیدا نمیکند، ممکن است که یک مشکل زیست محیطی پیدا شود یا کمبود آب یعنی ما آن قدرتمندان بشری آن افرادی هستند که خود را آماده مواجه با مشکلات کنند یعنی این مشکلات گاهی اوقات هست و شدت و ضعف هم پیدا میکند و یقین هم داشته باشند و لذا خاصیت دنیا این است. خدا رحمت کند که مرحوم حضرت امام در اربعین حدیث خود حدیث اولی را که مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند دنیا و آخرت است. ایشان میفرماید که مشکلات با دنیا آمیخته است و جدا کنید که دیگر دنیا، دنیا نیست و بهشت است. دنیا قرار است که با این مشکلات خود باشد و همه جا هم هست. شما یک موقع فکر میکردید که جنگ تمام میشود، سازمان مللی را تشکیل بدهیم، نه جنگ هست. یعنی تا بشر زندگی کند این جنگها خواهد بود. مشکلات اقتصادی خواهد بود، مشکلات بشری خواهد بود، مشکلات زیستی خواهد بود ولی قدرتمند آن کسی است که بتواند برای اینکه نقشه راه داشته باشد. یک موقعی یک پدری آمده بود که گفت آقای تراشیون بچههای من ناراحت هستند به خاطر مشکلات اقتصادی که وجود دارد. گفتم که شما راهبرد اقتصادی در خانواده ایجاد کن یعنی یک موقعی بنشین با اعضای خانواده، خصوصاً با بچههایی که بالغ هستند و چهارده، پانزده سال به بالا هستند و بنشین در مورد این موضوع صحبت کنید که چه کار الان باید بکنیم. اینها کمک به خانواده میکنیم. من کاری هم ندارم که آیا رسانه میخواهد در این زمینه به ما کمک بکند یا نکند، دیگران کمک کنند یا نکنند. ما خانواده هستیم و حداقل این نظام خانواده من، من مرد که مدیر آن هستم بنشینم با خانواده خود در مورد این صحبت کنیم که چه نقشهای میتوانیم بکشیم و چه برنامهای را میتوانیم برای این بریزیم و اتفاقاً برخی از چیزها به انسان هم رشد میدهد یعنی برخی چیزها انسان را قوی میکند و فکر نو. گاهی اوقات من میبینم چون من با نوجوانها زیاد سروکار دارم، گاهی اوقات در ذهن نوجوانان یک سری تراوشات ذهنی وجود دارد که این قدر ارزشمند ولی ما دل به حرف اینها نمیدهیم و گاهی اوقات خود اینها راهکار به ما ارائه میدهند و خود اینها دنبال یک راهکاری میگردند، ذهن آنها ممکن است که از یک جایی آزادتر در این قضیه و این موضوع باشد. این هم یک راهکار بود که پس گاهی اوقات نیاز به یک خلوتهایی داریم که برای اینکه بیندیشیم و فکر کنیم و خود این میتواند قدرت تفکر را تقویت کند.
صفحه532قرآن کریم
شریعتی: باز هم یادآوری میکنم که در ایام نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران هستیم که دوستان ما برای عرضه محصولات فرهنگی برنامه سمت خدا و کتابهایی که در برنامه معرفی شده است تخفیف ویژه قائل شدند. یک اتفاق مبارک در این ایام افتاده است و فصل جدید قربانی اول هر ماه قمری این بوده است که دوستان ما و عزیزان ما زحمت کشیدند و در مناطق محروم رفتند که گروههای جهادی برههایی را توزیع میکنند که خانوادههای در آنجا اینها را پرورش میدهند که بزرگ میکنند ولی متأسفانه یک حلقه مفقودهای این وسط وجود دارد که کسی نیست این دام را از آنها بخرد، برنامه سمت خدا با مشارکت شما این اقدام را چند ماهی است که دارد تجربه میکند و خیلی اقدام مبارکی است و با مهدی عبداللهی به آقاجاری در استان خوزستان رفتند که اهالی آنجا آقاجری میگویند. حاج آقای تراشیون دعا کنند.
حجت الاسلام تراشیون: خدایا نسل ما را صالح و شایسته و اهل نماز و اهل قرآن و اهل محبت به اهل بیت قرار بده.