شریفیان: سلام علیکم و رحمۀ الله. من هم خدمت شما و همه همکاران عزیز شما و بینندگان محترم و خوب و فرهیخته برنامه سمت خدا عرض سلام و ادب و احترام و قبولی طاعات دارم. خیلی زود گذشت و من گاهی به دوستان می گویم که داستان زندگی انسان داستان ماه مبارک است. یک عده ای خیال می کنند برنده هستند، یک چیزی در دست آنها است. به دستگاه انبیاء بی توجهی کردند و در ماه مبارک رمضان خوردند و آشامیدند و برای خود بساطی داشتند. یک عده هم ندای نبی اکرم را شنیدند و خضوع کردند و امساک کردند و یک مراقبتی انجام دادند و لذت های خود را هم دارند. گاهی شیطان توهم ایجاد می کند که دستگاه انبیاء دستگاه رنج است، و دستگاه شیطان دستگاه رفاه و معیشت است. این غلط است. این از آن کیدهای شیطان است. واقعاً متقین و روزه داران لذت های خود را دارند. واقعاً لذت دم افطار و سحر و نجوای ماه مبارک رمضان و گوشه به گوشه ماه مبارک رمضان برای مؤمن لذت های خاص خود را دارد. واقعاً خداوند متعال شجره طوبی را به ما نزدیک می کند. حقیقتاً بهشت به ما نزدیک می شود. می خواهم بگویم واقعاً زندگی انسان همین طور است. تمام شد. امروز تمام شد فردا یوم العید است، یک عده باختند. یک عده هم برنده شدند. واقعاً زندگی این طور است. دنیا همین طور است. خوش به حال آن کسانی که از فرصت ماه مبارک رمضان بهره مند شدند و دست آنها پر شد و خضوع آنها نسبت به خدا و اولیاء الهی بیشتر شد و بالاخره امروز یا فردا روز آخر هست و منتظر هلول عید و آن اتفاقات بزرگ و گرفتن جوایز و پاداش های بزرگ هستند. ان شاءالله از همه شما به احسن وجه قبول باشد و برادران خود را هم از دعای خیر فراموش نکنید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
بنده هم تسلیت عرض می کنم این ضایعه و درگذشت این مجاهد ارزشمند، جناب آقای طالب زاده را خدمت خانواده محترم ایشان و دوستداران و علاقه مندان ایشان و به مقام معظم رهبری هم تسلیت عرض می کنم از دست دادن یک سرباز و یک سردار به درد بخور را. من یک جمله می خواهم عرض کنم من یک چیزی را در خاطرات خیلی از بچه های جنگ پیدا کردم آن هم این است که از وقتی که عمود جهاد فی سبیل الله را زندگی خود بلند کردیم همه امکانات ما بالفعل شد. ما خیلی اوقات تصویر درستی از امکانات خود نداریم. اصلاً نمی دانیم من چه قدر می توانم کار کنم؟ چه قدر می توانم مؤثر باشم؟ چه قدر واقعاً خداوند متعال در من ودیعه گذاشته است؟ به دوستان مثال می زنم می گویم ببینید شما وقتی که یک مشت براده آهن نامرتب یک جا رها شود در فیزیک دبیرستان به ما یاد دادند که اینها در ظاهر هیچ نظمی نداشتند به محض این که در یک میدان مغناطیسی قرار می-گیرند انسان باور نمی کند که اینها بتوانند این قدر زیبا یک تصویر بسازند. قوای انسان هم همین جوری است. اسراف یعنی همین. اسراف یعنی به هم زدن تناسب ها. به قدر بخورم که نیازهای دیگر من را آسیب بزند. اسراف یعنی زیاده روی. یعنی یک جایی از نیاز خود بیرون زدم. نسبت را به هم زدم. انسان وقتی به شهوت خود بیش اندازه بپردازد قوای دیگر خود را حتماً تحت شعاع قرار می دهد. شما اگر زیادی وقت برای کار خود بگذارید از خانواده خود باید بزنید. زیادی به خانواده رسیدگی کنید از کار دیگر خود می مانید. ما این طور هستیم. ما به یک توازن در تصمیم گیری و اراده نیاز داریم. چون محدود هستیم و خداوند متعال یک ترکیب برای ما دیده است. خدا آقای صفایی را رحمت کند، ایشان گفت احسن التقویم این است، ما یک ترکیب ویژه هستیم. این ترکیب ویژه در یک فضایی که قرار بگیرد آثار خود را نشان می دهد. در مقابل این ترکیب را اگر به هم بزنید آثار دیگری می بینید. الان این کارآمدی که بدن ما دارد اگر یک دست ما 2 متر بود، و یک دست ما 2 سانتی متر، 20 سانتیمتر، دیگر این کارآمدی از آن دیده نمی-شد. شما اگر تنظیم این قوا را به هم بزنید دیگر این کارها را نمی تواند انجام بدهد. انسان یک عمودی دارد، اگر آن عمود را بلند کند قوای او آرایش پیدا می کند و بسیاری از چیزهایی که نمی دانستید کجای دل خود باید بگذارید، با این چه کار کنم، آن مرض خود را چه کار کنم؟ این بداخلاقی خود را چه کار کنم؟ ما هزار و یک مشکل از جهت سلوکی و معنوی و دردهایی که می کشیم داریم. یک میدان مغناطیسی وجود دارد که در آن میدان که قرار بگیرید قوای شما تنظیم می شود. خود را پیدا می کنید و تصور من این است که جهاد پشت سر امیرالمؤمنین است. یعنی حضرت را ببینید و این نکته برای شما جا بیفتد که من همه وجود خود را باید وسط بیاورم. به این جهاد می گویند. جهاد پس چیست؟ جهاد یعنی نهایت تلاش و کوشش را کردن. انسان این گداختگی در وجود او بیفتد که با همه وجود دنبال امیرالمؤمنین برود. این شخصیت ها را می بینید از آنها ما برجستگی می بینیم خیال نکنید خدا در اینها یک ودایع خیلی عجیبی قرار داده بوده است. یک تصمیم های بزرگ، قرار گرفتن در یک میدان های سنگین انسان را تنظیم می کند. یاد من هست که یک زمانی برادر شهید سردار باقری از برادر خود تعریف می کرد که برادر من پسر خوبی بود. همه می گویند ایشان یک شخصیت عجیبی در جنگ بود و نخبه بود. ایشان می گوید برادر من قبل از جنگ پسر خوبی بود خیال نکنید ما از ایشان چیز عجیب و غریبی می دیدیم، جنگ ایشان را این جوری کرد، شکوفا کرد. می-خواهم بگویم ما بعضی اوقات این جور شخصیت ها را که می بینیم یک مقداری آنها را دور از دسترس می پنداریم. اگر انسان در آن مغناطیس قرار بگیرد چیزی از خود می بینید که باور نمی-کردید و در این فضا و در این مسیر است که انسان تازه قدر آن چیزی را که نبی اکرم برای او قرار داده است می فهمد. تازه می فهمیم که من چه قدر به نماز شب نیاز داشتم. چون یک کاری می خواهید انجام بدهید تازه می فهمید که حضرت چه چیزی برای شما گذاشته است. انسان اگر نداند کجا می خواهد برود اصلاً نمی فهمد این رزق ها به چه دردی می خورد. این طول سجده، این تجهد شب، این شدت اتصال، انسان اصلاً نمی فهمد. همه ما داریم حرکت می کنیم، اما وقتی حرکتی در مقیاس جهاد، در مقیاس قله های بزرگ، بارهای سنگین امیرالمؤمنین مأموریت خود بدانم من این بار را باید بردارم. صدای هل من ناصر امام زمان را بشنوم این بار را من باید بردارم. یک کسی دانشگاه می خواهد برود 12 سال زحمت می کشد تازه وارد دانشگاه می شود، تازه این اول راه او است. این تازه باید چندین سال فضای علم تخصصی و آکادمی خود را طی کند تا به یک جایی برسد که بگوید من این قله را باید بزنم. یک مشکلی از مسائل اجتماعی و علمی را بخواهم حل کنم. انسان در مسیر تبعیت از نبی اکرم این قله ها را ببیند. واقعاً من به دوستان و عزیزانی که در فضای هنر و رسانه و این میدان ها احساس دغدغه ای می کنند عرض می کنم این مسئله را ببینید. هل من ناصر حضرت را بشنوید و ببینید که در این فضا که اتفاقاً عده ای می گویند آدم در این فضاها بیاید زمین می خورد، دیدیم می شود. من این حرف ها را می-شنوم می گویند فضای هنر و اینها خیلی فضای خطرناکی است. می-گوییم مرحوم شهید آوینی را ببینید، مرحوم شهید طالب زاده را ببینید. اینها قله های این مسیر هستند. قله است و بار سنگین مجاهدت می خواهد. اگر اهل مجاهدت شدید شک نکنید، خیال نکنید حتماً باید تفنگ دست بگیرید پشت خاکریز بایستید و تیراندازی کنید. دارید کار می کنید و دشمن به شما حساس می شود و شما را می زند. همه آن ابتلائات را دارید. درگیر می شوید، فحش آن را باید بخورید. مسخره باید بشوید، غریب می شوید. همه اینها هست. اصلاً اگر یک کسی به من بگوید یک کسی قله را زده است، غریب نبود، اذیت نشد، عده ای سنگ نینداختند، من اصلاً شک می-کنم. این چه طور شدنی است. «الْمُؤْمِنُونَ يُبْتَلَوْنَ ثُمَّ يُمَيِّزُهُمُ اللَّهُ عِنْدَهُ» خداوند متعال با بلای خود درجات ما را رقم زده است. اگر در این مسیر شهید آوینی بلا نکشیده بود من اصلاً شک می-کردم که این مسیر، مسیر حقی بوده است. اصلاً مسیر، مسیر بلا است، مسیر سنگین است، مسیر غربت است. حضرت فرمودند «الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ لِلْغُرَبَاءِ» کسی که درجات ایمان را می رود، درجات تسلیم او بیشتر می شود، آرمان ها غریب می شود. هر کسی حرف شما را نخواهد فهمید. شما که دارید بارهای سنگین را بر می دارید یک دقت ها و مراقبت هایی را می فهمید که خیلی ها این را نمی فهمند حتماً غریب می شوید. حرفی را می زنید که متوجه نمی شوند. دردی را می بینید که نمی بینند. کسی می تواند بار بزرگ بلند کند که آن جایی که باید در مقابل خدا دست خود را پر کند کار خود را انجام داده باشد. اگر خیال کنیم با پر کاری انسان فقط مجاهد می شود (14:14 قطعی صدا)
یک کاری انجام بدهد، حرفی را، ما می خواهیم یک کاری برای امیرالمؤمنین انجام بدهیم، کار دیگر که نداریم. وقتی می-توانید یک حرفی را از امیرالمؤمنین منتقل کنید که یک جایی حضرت یک حرفی به شما بدهد. لذا یک جاهایی اتصال هایی می-خواهد. من شک ندارم امثال آقای طالب زاده انس ها و ارتباطات و خلوت هایی با خدای متعال دارند. جنس خلوت ها ممکن است متفاوت باشد ولی اصلاً شدنی نیست کسی در مقیاس مجاهده برود، در مقیاس جهاد فی سبیل الله برود و دست او خالی باشد. امیرالمؤمنین دست او را پر نکرده باشد و پر کردن دست امیرالمؤمنین گریه برای امام حسین می خواهد، تهجد می خواهد، شب زنده داری می خواهد، روح لطیف می خواهد، عشق امیرالمؤمنین را می خواهد و و و ... این جور آدم ها را با این مختصات باید همراه دید. با بازی و شو و اینها کار جلو نمی رود. من گاهی به رفقا می گویم مرحوم آقای بهجت را می بینید یک کنجی، یک گوشه ای، اصلاً چه کسی ایشان را می شناخت، یک دوره ای اواخر عمر خود خدا اسم ایشان را بلند کرد. آدم باید یک جا دست خود را پر کند خدا لازم باشد ... چه کسی باور می کند یک عالمی یک گوشه ای منهای این که بخواهد برای خود از ادبیات مرسوم علما و فلان و اینها استفاده کند، واقعاً آقای بجهت این جوری بود ولی کار می کرد. ببینید چه جوری قلوب را تصرف کرده است. یک جایی دست باید پر باشد. دست انسان که پر باشد از دست پر می-ریزد.
شریعتی: خیلی مقدمه خوبی بود و خیلی از شما متشکر هستم. ما این هفته ها داریم راجع به مفهوم بلند اخوت در ذیل آیات سوره مبارکه حجرات صحبت می کنیم و ان شاءالله امروز هم بحث آن را خواهیم شنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. بحثی که ما خدمت عزیزان در باب بحث اخوت تقدیم می کردیم جلسه قبل اگر خاطر دوستان باشد مسئله بر سر محبت رفت. من عرض کردم اخوت اول یک اتصال به امام می-خواهد و بعد یک اتصال بین ما می شود. اول انسان پدر و مادر خود را ببیند که بحث ابوان را قبلاً مطرح کردیم و این رشته اتصال ما نسبت به امیرالمؤمنین و بعد روابط ما بین اخوان سر آن حب است. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان» (حجرات/7) آن قدر ما روایت در باب محبت اهل بیت داریم و اگر بد مطرح کنید آدم اصلاً نمی فهمد که شما برای چه در مورد این مسئله این قدر دارید صحبت می کنید. اصلاً روایت ما می فرماید این ایمان است. من امیرالمؤمنین را که دوست دارم همه حقیقت توحید را در او دیدم. او مستر کلمه توحید است. از وجود او کلمه توحید می-جوشد. من او را که دوست دارم در واقع حب الله است. من دارم صفات الهی را در امیرالمؤمنین می بینم. بلکه و نحن اسماء الحسنی که در جای خود باید بحث شود. حب امیرالمؤمنین چرا حقیقت ایمان من است؟ چون ایمان از جنس تعلقات من است و من به چیزی متعلق هستم که مستر توحید من است. این ایمان من است. من به او متعلق هستم به خدا متعلق هستم. تعلق به او تعلق به خدا است. حب او، حب نسبت به خدا است. بغض نسبت به بغض نسبت به خدا است. انکار او، انکار خدا است. حضرت فرمودند خداشناسی نیست الا این که امام را بشناسید. اگر امام خود را نشناسید اصلاً خدا را نشناختید. کدام خدا را شما دارید می گویید؟ اول چیزی که انسان از خدای متعال می بیند این است که رسول فرستاده است. «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (فتح/9) ایمان بدون این که انسان انبیاء الهی را نبیند ایمان نیست. بعضی ها دین را بدون انبیاء دل آنها می خواهد که تعریف کنند. این واقعاً مضحک و خنده دار است. انسان وقتی می-گوید خدا، می گوییم کدام خدا؟ می گوید خدا باید با اسماء الحسنی او شناخت، خدایی که الله الرحیم است. اولین چیزی که از خداوند متعال ما دریافت می کنیم این است که یک کسی را فرستاده است. آن رحمان و رحیم را ما از دریچه نبی اکرم شناختیم. اصلاً شناخت انبیاء با خدا مندک در هم هست. وقتی شما خدا را شناختید رسول را شناختید. این جور نیست که ما رفتیم خود خدا را شناختیم بعد حالا آمدیم تازه می خواهیم رسول را بشناسیم. اصلاً بدون انبیاء الهی دریچه ای از معرفت الهی در عالم باز نمی شد. اگر این جور بود که خود ما می-رفتیم خدا برای چه اصلاً انبیاء را فرستاده است؟ کمک کار فرستاده است؟ خود ما می رفتیم. یک موقع من بحث معرفت و فضاهای ذهنی و فکری و اندیشه خود را دارم بحث می کنم جای خود. یک موقع بحث از تعلقات و محبت ها و پیوندهای خود را دارم بحث می کنم که به آن ایمان می گوییم. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» (حجرات/14) اصلاً ایمان کار قلب است، کار ذهن نیست. کار اندیشه نیست. ایمان حقیقت قلبی انسان است. یک عده ای «امنوا بالسنتهم» زبان آنها مسلمان است. یک عده ای «امنوا بالسنتهم و قلوبهم» وقتی انسان با قلب خود متعلق به حقیقت توحید و ولایت شد به او مؤمن می گویند. پس آن چیزی که سر دینداری انسان است در روایت فضیل و روایت مکرری حضرت فرمودند «وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ» این مبالغه نیست. حقیقت دینداری انسان و تدین انسان و اتصال انسان به خداوند متعال تعلق به خدا و اولیاء الهی است. حقیقت توحید را در امام حسین دیدید دوست داشتید و خضوع کردید. محبت امام حسین اصلاً یعنی چه؟ شما به چیزی محبت امام حسین می گویید؟ امام حسین به عنوان کسی که قد او این قدر بود؟ قیافه او این جوری بود؟ یا کسی که ملکات توحید در او بود؟ کدام امام حسین را شما دوست دارید؟ اگر کسی امیرالمؤمنین را دوست داشته باشد به این عنوان که چه قدر خوش لباس است. کار به شئون دیگر او ندارم، نه نماز او را دوست دارم، نه اخلاق او را دوست دارم، نه حرکات و سکنات او را دوست دارم. شئون توحید را در او دیدم قلب من به امیرالمؤمنین متمایل شده است. انسان اگر از امام رذائل ببینید که دنبال امام نمی رود. قلب ما متمایل به امام شد و آن حقیقت توحید را در او دیدیم. «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِر» همه خیرها معدن آن ما هستیم، همه خیرات هم از فرع ما است. ما همین جوری به امام متصل شدیم. از شاخ و برگ درخت امیرالمؤمنین را دیدیم آرام آرام به اصل درخت علاقه مند شدیم. حب امیرالمؤمنین همین است. محبت امیرالمؤمنین را اگر باز نکنید ... چرا من به کس دیگر متعلق نشدم؟ من به کسی متعلق شدم که مجسمه توحید است پس من متعلق به توحید هستم. حالا من روایت آن را می خوانم. حضرت فرمودند به شما شیعیان متعلق می شوند، متعلق به امیرالمؤمنین می شوند چون قوای امیرالمؤمنین را در شما دیدند. مگر از چشم و ابروی من خوششان آمده است؟ یک چیزی در من دیده است دنبال ما راه افتاده است، دنبال شیعه امیرالمؤمنین راه افتاده است، دنبال آقای بهجت راه افتاده است. مثلاً ما دنبال قد و قیافه آقای بهجت راه افتادیم، نور امیرالمؤمنین در وجود ایشان افتاده بود. حب نسبت به آقای بهجت، حب نسبت به امیرالمؤمنین است و آن جایی من ممکن است با آقای بهجت یا یک کسی فاصله بگیرم که آن جا احساس می کنم آن شخصیت آن جا در آن ساحت از امیرالمؤمنین فاصله ای دارد. همان جا است که ما امر به معروف می کنیم، نهی از منکر می-کنیم، همدیگر را تواصی به حق می کنیم، به اندازه اتصال به امام. حضرت فرمودند: «لَنُورُ الْإِمَامُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِين» اصلاً مؤمن هستید چون نور امام در شما است. اگر کس دیگر هم شما را دوست داشت، آن نور را اگر دوست داشت، امیرالمؤمنین را دوست داشته است و اگر امیرالمؤمنین را دوست داشت نور الله در وجود نبی اکرم و امیرالمؤمنین بود. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة» (نور/35) آن حقیقت نور الهی در وجود امام است. او را دوست داشتم پس من متعلق به نور الله هستم. سر دینداری انسان، حب انسان است. حب نسبت به امام است. این است که در روایت این قدر گفتند که اگر کسی محبت ما اهل بیت را نداشت هر کاری می خواهد بکند، بکند، این متمسک به آن نور الله نیست. کسی که نور علی را دید انکار کرد دیگر نمی تواند از شاخ و برگ این درخت استفاده کند. هر کاری کند دنیا است. چون این نور الله را انکار کرد. مگر نور الهی را در وجود مبارک نبی اکرم ندیدید؟ مگر نور الهی را در وجود مقدس امیرالمؤمنین ندیدید؟ آن را انکار کردید خدا را انکار کردید. مگر انکار خدا چیست؟ این محبت ما نسبت به انبیاء و اولیاء الهی که سر دینداری ما است تبدیل به محبت بین اخوان می شود، تبدیل به حب و بغض هایی می شود که از او نشأت گرفته شده است. من نه فقط امیرالمؤمنین را دوست دارم آن چه که به امیرالمؤمنین متعلق می شود را هم دوست دارم. آن چه را که شعاع وجود حضرت در آن می افتد را هم دوست دارم. هر چه که با او نسبتی دارد را هم دوست دارم. واقعاً این جوری است. سنگ حرم او بوسیدنی است. مگر ما می خواهیم بپرستیم که عده ای حرف از شرک و اینها می زنند. این سنگ در و دیوار خانه علی است و امیرالمؤمنین محبوب من است. آرام آرام حب او سرایت می کند. امیرالمؤمنین شما این جا نماز خواندید، می شود من جای سجده شما را ببوسم؟ آن جایی که شما عبادت می کردید؟ این شرک است؟ این خضوع در مقابل خدا است. خضوع در مقابل خدا یعنی چه؟ من در مقابل نور الله دارم خضوع می کنم. این شعاع نور امام است که این جا افتاده است. اگر یک جایی امام پا گذاشت مضجع شد، گنبد و بارگاه شد، مسجد شد، معلوم است که من آن حرم را دوست دارم. آن حرم تجلی نور الله است و تبدیل به یک گنبد و بارگاه شده است. مگر ما می خواهیم سنگ و دیوار را بپرستیم. پیاده روی اربعین می شود. اطعام بزرگ ایشان می شود. حب حضرت است. اصلاً برای همین است که زیبا است. برای همین است که آن را دوست دارید. چون خود متعلق به حضرت هستید، شئونات حضرت را هر چه بیشتر و پررنگ تر می بینید علاقه مند می شوید. یک ـ دو تا روایت بخوانم. همه روایت هایی که امروز دارم می خوانم همه در کافی است. أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ نقل می کند از امام صادق (س) که حضرت فرمود: «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطى لِلَّهِ فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ» در انسان اگر حب الهی تبدیل به حب های دیگر بشود این جزء کسانی است که به کمال ایمان رسیده است. یعنی حب الهی، حب امیرالمؤمنین تبدیل به روابط حب شود. کمال ایمان کجا است؟ نه فقط خود حضرت را دوست داشته باشید، حب حضرت در جمیع آن چه به امیرالمؤمنین متصل است آن را هم دوست داشته باشید. ما با حب و بغض های خود شناخته می شویم. اگر حب و بغض شما از حب و بغض امیرالمؤمنین نشأت گرفته است دارید به کمال ایمان نزدیک می شوید. چیزی را دوست دارم که علی دوست داشت. از چیزی دوری می کنم که امیرالمؤمنین دوری می کرد. أحب لله، حب دارم، حب نسبت به این طعام، حب نسبت به این سفر، نسبت به همسر خود، فرزند خود، ولی لله است، این محبت از دستگاه الهی جوشیده است. به تعبیر آن روایت معروف حضرت فرمودند یا علی «مَثَلُكَ مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» مثال تو مثل سوره توحید است. کسی سه بار بخواند کل قرآن و توحید را انگار دریافت کرده است. حضرت فرمودند و تو یا علی «مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ كَانَ لَهُ ثَوَابُ الْعِبَادِ أَجْمَع» کسی اگر حب امام را اول در قلب داشت بعد حب او در زبان او می رود. حرف از سر محبت امیرالمؤمنین می زنم. حب امیرالمؤمنین در دست من می-آید. از سر محبت امیرالمؤمنین اقدام می کنم. سر محبت را عرض کردم، این حقیقت محبت اصل آن در قلب انسان است. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» (حجرات/14) ولی این محبت از قلب تو می جوشد و در دست و زبان شما می ریزد. می بینید زبان خود را نمی توانید از محبت امیرالمؤمنین کنترل کنید. کسی به حضرت حرف بزند می بینید باید یک چیزی بگویم. این زبان شما محب شده است. دست خود را احساس می کنم یک جایی فعلی انجام بدهم، انفاقی انجام بدهم، اطعامی انجام بدهم، امیرالمؤمنین را خوشحال می کند، دست من حرکت می کند. پای من حرکت می کند، جهاد می کنم، پشت سنگر می روم. «مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ» حب در دست من آمده است و اسلحه دست من داده است در مقابل دشمنان امیرالمؤمنین ایستاده ام. آن محبتی که حقیقت ایمان است دارد در وجود شما سرریز می شود. چشم شما را می خواهد محب کند. گوش شما را می خواهد محب کند. به خاطر امیرالمؤمنین از حرام دوری می کنید. گوش خود را جمع می کنم، می گویم این گوش من قرار است آوای امیرالمؤمنین به آن بخورد، نمی گذارم دستگاه شیطان در آن بدمد. حب من روابط من را دارد عوض می-کند. با یک عده ای دارم اتصال پیدا می کنم که قبلاً اتصال نداشتم و از یک عده ای دارم دور می شوم که قبلاً با هم اتصالی داشتیم. الان یک کسی به یک محبوبی و معشوقی محبتی پیدا می-کند، به مقداری که این حب شدید می شود او را عوض می کند. روابط او را عوض می کند. کسانی که این آدم را مسخره می کنند از آنها دور می شود. کسانی که او را در این عشق تأیید کنند، همراهی کنند به اینها نزدیک می شود. آن محبت قوای وجودی انسان و زندگی انسان را شانه می کند. ترتیب و آرایش جدیدی به آن می دهد. آخر چه کسی باور می کند من 80 کیلومتر، 90 کیلومتر را پیاده بروم و به زیارت امام حسین برسم. اگر کسی این محبت را نداشته باشد این را نمی فهمد. ولی به او بگویید معشوق شما آن جا است پیاده بروید تا به او برسید پیاده می-رود. زیارت امام حسین را مسخره می کند ولی خود او برای آن کاری که می خواهد علاقه دارد که برود یک قله ای را بزند. دل او می خواهد برود قله کوهی را فتح کند. ساعت ها پیاده روی می-کنند، چندین روز پیاده روی می کنند، خود را در معرض خطر مرگ قرار می دهند که بروند در دنیا قله فلان را بزنند. یک حبی است، شما یک تعلق به این دارید ببینید چه بلایی سر شما آورده است. این طرف هم حب امیرالمؤمنین یک بلای دیگر آورده است.
شریعتی: حالا با همین نگاه اگر بخواهید این روایت را ترجمه کنید که اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْن چه جوری ترجمه می کنید؟
شریفیان: خداوند متعال برای این که شما را بکشد در وادی توحید به شما حب الامام می دهد. و در وادی محبت امام هم وجود مقدس سیدالشهداء یک برجستگی خاصی دارد. یک ارزاقی به حضرت داده شده است که حب امام حسین یا حب هر کدام از اهل بیت یک آثاری دارد. یک آثار مشترک دارد که همه اهل بیت دارند. خداوند متعال به هر کدام از اهل بیت به مختصات کارهایی که انجام داده اند گاهی یک چیزهایی داده است. به امام حسین یک چیزهایی داده است که به بقیه اهل بیت نداده است. شفا را در تربت او قرار داده است. دعای زیر قبه او را مستجاب قرار داده است. اینها چیزهایی است که در روایات ما قرار داده است. به خاطر آن ابتلاء سنگینی که به او داد حضرت قبول کرد و پای عهد خود ایستاد. حب امام حسین در مقابل انسان غوغا می کند.
شریعتی: حالا اگر این حب رزق تو شد می تواند به حرکت و سرعت شما تسریع ببخشد.
شریفیان: اصلاً شاخ و برگ ایمان را برای شما درست می کند. این حب امام حسین اگر آمد دیگر آرام آرام با کسانی همراه می-شوید که محبت امام حسین دارند. آرام آرام از کسانی که امام حسین تعلق ندارند شما را جدا می کند. اگر کسی واقعاً به امام حسین محبت داشته باشد به امام حسین توهین می کند؟ از او دور می شوم، دیگر نمی توانم با او جمع بشوم. شاید در یک دوره ای با او رفاقتی هم داشتم ولی آرام آرام احساس می کنم دیگر نمی-توانم. محبوب من کس دیگری است. در روایت دارد که الإيمان مبثوث في الجوارح. مبثوث یعنی منتشر شده، یعنی ایمان آرام آرام در قوای شما می ریزد. چشم شما باید مؤمن بشود، دست شما مؤمن بشود، پای شما مؤمن می شود، زبان شما مؤمن می شود. اقدام شما، قلب شما، سر شما، اندیشه شما، معرفت شما، همه آنها می خواهند مؤمن شوند. یک حب است که همه اینها را مؤمن می کند، این حب امام است.
روایت دوم: اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) نقل می کند حضرت فرمودند كُلُّ مَنْ لَمْ يُحِبَّ عَلَى الدِّين کسی که محبت های او هیچ ربطی به دین ندارد، وَ لَمْ يُبْغِضْ عَلَى الدِّين، بغض های او هیچ ربطی به خداوند متعال، جریان دین و اولیای الهی ندارد، فَلَا دِينَ لَه، دین ندارد. اصلاً نشانه دینداری انسان این است که حب و بغض شما به امیرالمؤمنین ربط هم دارد یا ندارد. چیزی که دوست دارید به حضرت ربط دارد؟ چرا آرام آرام من یک روابطی بر محور محبت امیرالمؤمنین شکل می دهم؟ چون محبت حضرت در روابط اجتماعی من می ریزد. روابط اجتماعی من را دارد تسخیر می کند. من نمی توانم نسبت به کسی مشکل دارد و حب امیرالمؤمنین را دارد بی تفاوت باشم، چون علی را دوست دارم و محبت حضرت را در سینه او می بینم، دیگر نمی توانم از شما بگذرم. اگر یک نفر بیاید و بگوید من خیلی به پدر شما علاقه داشتم و من واقعاً عاشق پدرم باشم، به او علاقه مند می شوم. می-گویم آقا چه طور؟ کجا؟ بیا با هم رفیق شویم. اشتراک پیدا کردیم، آن چه که محبوب من بود در تو هم هست. حضرت فرمودند حب و بغض های شما، ببینید جنس سفر شما، تفریح شما، زندگی شما، اقدام های شما، روابط شما ... که من حالا جلسه بعد ان-شاءالله می خواهم بحث از روابط کنم، ببینید چه قدر روایت در مورد روابط بین اخوان بحث کرده است و آن قدر ما روایت در مورد این داریم که این محبت شما وقتی تبدیل به روابط اجتماعی می شود چه قدر خدا برای او مهم است. وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ فِي اللَّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِيمَان. محبت برادر مومن نسبت به برادر خود از بزرگترین شعبه های ایمان انسان است. برادر خود را دوست دارم چون حب امیرالمؤمنین هست و این یکی از مهمترین سرایت های حب در عالم است که روابط اجتماعی را بر محور محبت امیرالمؤمنین دارد تنظیم می کند، نه بر محور منافع دنیا، نه بر محور حرص، نه بر محور این که شما یک آدم هستید و منافع اقتصادی هم را باید تأمین کنیم. دستگاه کفر باید یک روابط درست کند ولی منطق آن حب نیست. منطق آن عداوت و بغضاء است. شما برای من یک فرصت هستید. من هستم و یک دنیا. این را جلسه بعد عرض خواهم کرد که دو تا دستگاه درست می شود. روابطی که بر محبت امیرالمؤمنین جامعه را می-سازد، روابطی که بر مبنای حرص به دنیا جامعه را می سازد. آن طرف هم امام دارد ولی باطن آن هوا است. همه مشرک هستند. در دستگاه کفر همه مشرک هستند. روابط هم روابط شرک است. ولا آن طرف هم امامی دارد ولی روابط امام روابط محبت دیگر نیست. روابط عداوت و بغضاء است. برای همین است که قرآن می گوید روز قیامت که می روید در جهنم همه همدیگر را لعن می کنند.
شریعتی: حاج آقا خیلی از شما ممنون هستم. خیلی نکته های خوبی را شنیدیم هم مقدمه خوب، هم بحثی که هفته ها است راجع به آن صحبت می کنیم. ان شاءالله که دل های ما سرشار از محبت امیرالمؤمنین و فرزندان او باشد و امیدوار هستم که حال دل ما به برکت امیرالمؤمنین بهتر از گذشته باشد. مشرف شویم به ساحت نورانی قرآن کریم در آستانه عید سعید فطر و در آستانه ماه شوال عزیزانی که می خواهند در قربانی اول ماه قمری با ما همراه شوند مثل همیشه می توانند به سایت و کانال ما مراجعه کنند. صفحه 522 قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد. جزء بیست و هفتم قرآن کریم را امروز آغاز می کنیم. آیات نورانی سوره مبارکه ذاریات به اتفاق بشنویم و بر می گردیم در بخش دوم گفتگوی خود با احترام همراه شما و در کنار شما هستیم.. صفحه 522 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خوشحال هستیم که در کنار شما هستیم. دیگر لحظات پایانی ماه مبارک رمضان است، امیدوارم که دست خالی از این ماه بیرون نرویم و امیدوارم که خداوند متعال به برکت دعای همه مؤمنین و روزه-داران واقعی بهترین برکات خود را نصیب فرد فرد ما بکند.
از دواع بشنویم، همیشه وداع خیلی سخت بوده است.
شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. اولاً یک نکته ای را بگویم. وداع خود یک کار است. وداع بالاخره رخ می دهد، ماه می رود. تصور من این است که وداع فقط دل کندن نیست. وداع واقعاً یک فعل است، فعل مهمی هم هست. این که عده ای وقتی عزیز آنها می-خواست سفر برود می آمدند و پشت سر او گام هایی را می آمدند، از درب منزل فاصله می گرفتند، با هم جملات آخری را می گویند. اینها صرفاً زمزمه و ابراز عواطف و تعارف و اینها نیست. این کاری که ما حین وداع داریم انجام می دهیم برای کسی است که واقعاً به همدیگر متعلق هستند و کاری که دارند انجام می دهند دارند نقطه اتصالی با هم می سازند وقتی که هم را نمی بینند. دیدید گاهی اوقات صحنه های خداحافظی برای ما تا مدت ها رزق ما است. شکل خداحافظی کردن شما، ما همان طور که با سلام ارتباط خود را شروع می کنیم، یک وداعی هم برای ما قرار داده شده است. همان طور که در ماه مبارک رمضان با یک ادعیه ای ما به ماه ورود پیدا می کنیم با یک ادعیه ای ما با آن وداع می-کنیم. این وداع که شما دارید انجام می دهید خود یک کار است. یک حرف هایی دارید می زنید. این حرف ها مهم است که انسان بزند و قلب خود را در این فضا تنظیم کند. این که وجود مقدس امام سجاد (س) در آن دعای معروف ایشان که در صحیفه سجادیه هم هست که آنهایی که نخواندند حتماً توصیه می کنم این کار را انجام بدهند. دعای 45، بسیار این زمزمه، زمزمه مهمی است که انسان یک بار دیگر مرور کند که ماه مبارک تو کی بودی؟ چه رزق هایی را برای ما آوردی؟ من با تو مأنوس شدم، چه کسانی از تو بدشان می آمد؟ چه کسانی از تو خوششان می آمد؟ تا کجا ما را جلو بردی؟ چه سفره رنگینی تو داشتی؟ اگر دارم از تو خداحافظی می کنم خداحافظی از سر کسالت و ملالت نیست، از سر خستگی نیست. من خسته نشدم. این جنس گفتگو خداحافظی با ماه مبارک رمضان است. خداحافظی این نیست که من بروم بگویم رفتی که رفتی دیگر. یا قهر کنم. اینها وداع نیست. وداع خود یک شکل اتصال است. می خواهم بگویم ما داریم با ماه وداع می-کنیم، وداع خود یک عمل است. این عمل را امروز بزرگواران انجام بدهند. امروز قبل از افطار، یک ساعاتی را پایان ماه یک فرصتی بگذارید، خلوتی کنید، با جملات امام سجاد زمزمه کنید. حوصله شما نرسید همه را بخوانید یک قسمتی را بخوانید. بعضی از جملات آن را زود عبور کنید، بعضی جملات واقعاً قلب شما با آن درگیر می شود. حضرت حقیقتاً انگار با یک موجود زنده دارند خداحافظی می کنند، یک حقیقت زنده که حیات دارد. اصلاً حضرت رسماً با آن خداحافظی می کنند. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ، وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِه، چه ماه خوبی تو بودی، همه خیرات بود ما برای تو کم گذاشتیم، از ما بپذیر، بر ما ببخش، خود برای ما دعا کن.
عرض من این بود وداع خود یک کار است. خود یک شکل اتصال است. که انسان دیدید بعضی ها می گویند خدا را شکر شهید ما داشت می رفت خوب با او وداع کردم. خوشحال شدم که بار آخر من را بغل کرد. این بغل کردن یک رزقی برای او گذاشته است که سال ها بدون عزیز خود با او دارد زندگی می کند. آنها هم که زیارت می روند زیارت وداع هم دارند. این که در آداب ما از دواع حرف می زنند درست است که باید دل بکنید ولی یک جوری دل بکنید که خود را آماده می کنید با رزق های او بمانید، عهد خود را با او نگه دارید، انتظار آمدن او در سال دیگر را داشته باشید و در همین دعای وداع هست، که اگر در سال دیگر تو آمدی و من نبودم، دست من را همین امسال خود پر کن. من دیگر فرصت ندارم به تو برسم. این خیلی تصویر مهمی است.
نکته دوم یک روایت می خواهم بخواهم. این روایت خیلی برای وداع انسان با ماه مبارک رمضان مهم است. یکی از اصحاب خوب امام باقر می گوید ما خدمت امام باقر نشسته بودیم عمران بن اعین که از اجلای اصحاب است خدمت امام باقر آمد. سوال هایی کرد. می گفت وقتی بلند شد برود گفت آقا یک سوال دیگر دارم، این سوال دیگر است، جنس سوال فرق می کند، حضرت فرمود بپرس. گفتم آقا من وقتی پیش شما هستم حال من خوب است. وقتی با شما هستم قلب من رقیق شده است. وقتی با شما هستم برای من مهم نیست چه کسی چه چیزی در دنیا دارد. هر کس هر چه دارد، دارد. گاهی اوقات برای ما مهم است که چه کسی خانه خریده است، چه کسی چه کار کرده است، وقتی با شما هستم این چیزها برای من کوچک می شود. قلب من رقیق می شود. زهد در دنیا پیدا می کنم. حال دل من خوش می شود. در بهشت هستم، اصلاً بزرگ می-شوم. چیزهای حقیر واقعاً برای من حقیر می شود. اما وقتی از شما فاصله می گیرم دوباره انگار حال من به هم می ریزد، چرا این جوری است؟ چه کار کنم؟ این حال ما است که در ماه مبارک رمضان انسان خیال می کند یک چیزی در دست او آمده است. بعد انسان احساس می کند آرام آرام آن چیزی که در دست من بود دیگر رفت. آدم حرم امام رضا می رود در همان چند روزی که آدم زیارت امام حسین می رود، زیارت امام رضا می رود احساس می کند که دست او پر شده است. چه قدر در فرصت کم زیاد می شود برداشت. ولی به تعبیر برخی از بزرگان از حرم که بیرون می-آییم انگار کاسه را چپ می کنیم، می ریزیم. دفعه بعد هم دوباره باید برگردیم آقا آن که قبلاً دادید ریخت دوباره بی زحمت همان را مرحمت کنید. نمی تواند آدم رزق بالاتر را دریافت کند. این درد آن است. درد بسیار مهمی هم است. امام باقر فرمودند عمران قلب این جور است. قلب گاهی اوقات ادبار دارد، گاهی اقبال دارد، گاهی سخت می شود، گاهی نرم می شود. قلب این جور نیست که اگر خیال کردید یک رزقی را به آن رساندید دیگر می ماند. اصلاً قلب یعنی همین. یعنی زیر و رو شدن. مقلب القلوب یعنی همین. اصلاً تقلب یعنی زیر و رو شدن. دگرگون شدن. قلب این جور است، باید از آن مراقبت کنید. بعد حضرت فرمودند می خواهم یک داستان برای شما بگویم. اصحاب رسول خدا کنار رسول خدا آمدند گفتند يا رسول الله، نخاف علينا من النفاق، ما می ترسیم منافق شده باشیم. حضرت فرمود برای چه؟ گفتند یا رسول الله وقتی ما با شما هستیم، شما ما را تذکر می دهید. رغبت نسبت به آخرت ایجاد می کنید. مرگ را جلوی چشم ما می آورید. آخرت و بهشت و جهنم پیش چشم ما تصویر می شود. ما با شما که هستیم اصلاً یک حال دیگر داریم، همین سوال را اصحاب رسول خدا از رسول خدا سوال کردند. گفتند یا رسول الله ما با شما هستیم واقعاً احوالات ما عوض خواهد شد ولی وقتی که از شما دور می شویم ذهبنا الی سوق، بازار می رویم شممنا الاولاد، و الاهل و الایاد، در زندگی خود می رویم رأین تجار و الاموال، در فضای دنیا که می رویم احساس می کنیم هر چه در دست ما بود، رفت. و کأنا لم یکن علی شئء هیچی در دست من نبود. این نفاق است یا رسول الله؟ حضرت فرمودند نه. این نفاق نیست. ولکن این خطوات الشیطان است. این گام های شیطان است که انسان را در وادی جهنم ببرد. بعد حضرت فرمودند حقیقت خطوات الشیطان این است که رزق ماه مبارک رمضان را از دست ما در می آورد. حضرت فرمودند حقیقت خطوات الشیطان حیاۀ الدنیا است. دنیا، دنیا، دنیا. حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة، مراقبت باید کرد.
حضرت فرمودند سفره غذا جلوی شما می گذارند مما یلیع من الطعام را بخور. غذایی که در سفره جلوی شما هست را بخورید. چرا نگاه می کنید که ته سفره چیست؟ چرا نگاه می کنیم جای دیگر چه خبر است؟ این به قلب شما آسیب می زند، این همین است که آرام آرام برای انسان تعلق به دنیا درست می کند. حفظ دارایی های ماه مبارک رمضان مراقبت نسبت به تصرف انسان در دنیا می خواهد.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر هستم از توجه شما. نکته های خیلی خوبی را شنیدیم.