شریعتی: بسیارخوشحالیم خدمت شما هستیم و در محضر عزیزان و بیننده های نازنینمان. قصه، قصه ی مظلومیت اهل بیت نبی مکرم اسلام است، روایت غم و غربت که تا زمانه و این دوره ای که ما در آن هستیم هم استمرار دارد، خاصه دوران امام مجتبی (ع) که ان شاءالله فرمایشات حاج آقای کاشانی را مثل هر هفته با دل و جان خواهیم شنید.
حجت الاسلام کاشانی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». در تحلیل حکومت امام حسن (ع) که از جهات مختلف برای مسائل روز ما هم قابل اعتنا است، مهم است، گروه های مختلف به سیره امام مجتبی، به سیر سیدالشهدا، در مذاکرات بین المللی، در رفتارها، در تعاملات، در کنوانسیون ها، در قوانین داخلی، خارجی، دائماً استفاده می کنند، گاهی سوء استفاده می کنند. باید ببینیم که حکومت حضرت، شیوه رفتار حضرت، نوع مقابله ی جریان بنی امیه با حضرت چگونه بوده است تا شاید از آن بشود الگویی هم برای امروزمان بگیریم یا یک تجربه از نحوه ی قرارداد و رفتار و تعامل با دشمن. به عمد ما تاریخ را به ترتیب روز جلو نمی رویم از این جهت که من نمی خواهم در یک روز، یک هفته، دو هفته، یک سری حرف ها و سوالات و شبهاتی مطرح کنم بعداً پاسخ بدهم چون می خواهم درهر جلسه بحث مشخص باشد، قدری رفت و برگشت داریم برای این که فضا به صورت کلی دستمان بیاید و عزیزان تصویری که به آن ها القا می شود تصویری به واقعه نزدیک تر باشد. آخرهای جلسه گذشته به این جا رسیدیم. ما یک خط کلی دنبال کردیم، جریان بنی امیه دنبال تخریب اهل بیت بودند، در مورد امام حسن (ع) مال دوستی را دوستی را دوست داشتند محور قرار بدهند و نعوذ بالله نابخردی رفتار کردن، یعنی رفتار طمع کارانه و غیر عقلایی برای این که خودشان را توجیه کنند. بعد عرض کردیم علت موفقیت نسبی بنی امیه ماجرایی بود که بعد از پیغمبر اکرم اهل بیت را کنار زد، لذا اهل بیت را درست نمی شناختند. گزارش هایی مطرح کردیم که امیرالمومنین (ع) سعی می کرد امام حسن و امام حسین (ع) را معرفی کند که امروز هم نکاتی عرض می کنم. امام مجتبی (ع) تلاش می کرد خودش را معرفی کند، هفته ی پیش و هفته های گذشته عرض کردیم که جایگاه امامتی حضرت مشخص باشد، «اَنَا الحَسَنُ ابنُ مُحَمَّد».
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام کاشانی: در این صلواتی که احتمالاً پایان روزهای سه شنبه خوانده می شود داریم: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی الحَسَنِ ابنِ سَیِّدِ النبیین». این که من انتساب به پیغمبر دارم، من جزء «ابنائنا»ی آیه مباهله هستم، مرا مثل معاویه نبینید، مرا مثل یک کسی که ممکن است با پول جابجا بشود نبینید، من آمدم از ملاء اعلی آمدم دستتان را بگیرم. در واقع امام این جا نمی خواهد از خودش تعریف کند، امام طبیب نفوسی است که می بیند مردم سراغ رمّال ها رفتند، می خواهد توضیح بدهد که پزشکی که شما را درمان می کند من هستم، طبیب نفوستان من هستم، تا رسیدیم به این جا. آخرای جلسه گذشته به این جا رسیدیم که فضای جریان بنی امیه این بود که امام حسن اولاً دوست داشتند بگویند خودش دنبال آتش بس است، یعنی پیشنهاد دهنده امام حسن است نه معاویه. که حالا بعداً به این خواهیم پرداخت، هفته های آینده. ثانیاً با طمع مالی این کار را کرده است که حالا باز مطرح می کنم، ثالثاً نعوذ بالله دست خالی هم برگشته است. لذا یک جمله ای مطرح می کنند که ما هم این هفته به آن می پردازیم که معاویه بلافاصله زد زیر میز مذاکرات. این نمونه را اگر با هم مطالعه کنیم شروع بحث ماست تا ما اشکالی که جلسه گذشته مطرح کردیم را دوباره بیان کنیم. معاویه در نامه ای که نوشت به امام حسن (ع) که هفته پیش خواندیم، که گفت من اگر می دانستم تو حکومت می کنی حکومت را واگذار می کردم، تو بلد نیستی و من بلدم. بعد گفت که اما اگر با من همراهی کنی پول زیاد می دهم، هر شرطی بخواهی می دهم، «ثُمَّ الخِلافَةُ لَکَ مِن بَعدی» بعد از من هم تو خلیفه هستی. «اَنتَ اَولی النّاس» تو شایسته ترین مردم است. که این خودش یک تناقض است، یعنی دروغگو حافظه ندارد. اگر شایسته نیست امام حسن که این حرف چیست، اگر شایسته بود... . این معلوم است که دست به هر بهانه ای می زد و تشبث به هر راهی و هر دستاویزی می کرد که امام را بتواند با خودش همراه کند. اما نوشتند بعضی از منابع که وقتی معاویه با امام حسن صلح کرد، که ما صلح را مفادش چه بود هم این هفته هنوز نمی رسیم. توضیح دادم که ما به جهت شرایط تبیین بحثمان رفت و برگشت می کنیم. گفته شده است که امام حسن (ع) وقتی آتش بس را پذیرفتند، که توضیح می دهیم چه اتفاقی افتاد، معاویه به کوفه آمد. وقتی آمد کوفه این جوری گزارش شده است: «صَلی بِنا مُعاویه بِنُخَیلَ». عزیزان می دانند که ما تمام مستندات را هر هفته منتشر می کنیم، لذا من اسم کتاب ها را نمی برم. گفت معاویه آمد نماز خواند بعد از این که آتش بس امضا شد، یعنی معاویه حاکم مسلمین شد. بعد گفت که «اِنِّی وَاللهِ ما قَاتَلتُکُم لِتُصَلّون» من نجنگیدم شما نماز بخوانید، شما می خواندید. «وَلَا لِتَصُوموا» که روزه بگیرید، چون می گرفتید. نه این که حج بروید چون می رفتید، نه این که زکات بدهید چون می دادید، «اِنَّکُم لَتَفعَلُونَ ذلک» شما که این کارها را انجام می دادی. «اِنِّما قَاتَلتُکُم لَتَأمَرَ عَلَیکُم» من جنگیدم که من امیر بشوم، خدا به من این را داد در حالی که شما کراهت داشتید، شما دوست نداشتید. گفته شده است که بله، همان دقیقه اول معاویه زد زیر میز بازی که بگویند امام حسن هیچی گیرش نیامد. ما هفته گذشته توضیح دادیم که ببینید معاویه شخصیت چند وجهی دارد، با هر گروهی تلونی مطابق آن گروه دارد. معاویه شام یک شخصیت است که وقتی مُرد با او یک تریلی متبرکات دفن کردند. گفتند این لباس پیغمبر است، این کفش پیغمبر است، این موی مبارک رسول خدا است، این دستخط است، این مهر پیغمبر اکرم است. یعنی در شام یک آدم مقدسی باید باشد. آن جا یک جور است. در مدینه که اصحاب پیغمبر حضور داشتند آن جا هم نمی توانست زیر و رو بکشد زیاد، تا می شد سعی می کرد ظاهر و آرامشش را حفظ کند. لذا داریم که آن جا هم وقتی رفت ادای دینداران را خیلی خوب داشت. مثلاً نوشته شده است، در مسند احمد است، می گوید رفت در مدینه ناگهان دیدند داد می زند که اسلام برافتاد. همه دویدند که چه شده است. اصل اسلام برافتاد این است که به جای امیرالمومنین و امام حسن، حکومت مسلمین، بیت المال مسلمین، ناموس مسلمین، سرنوشت مسلمین را دادند به شخصی به اسم معاویه. دویدند و جمع شدند که چه شده است. جلو اصحاب باید... گفت از پیغمبر شنیدم وقتی که زنان موی سرشان از پشت مثلاً چادرشان قلمبه بشود، مثلاً پشت سرشان گل سری چیزی باشد وا اسلاما. وا اسلاما به این که تو هستی، وا اسلاما به این که سرنوشت مسلمین را امام حسن تعیین نمی کند تو تعیین می کنی، وا اسلاما به این که از این که سرنوشت مسلمین را رغبت و رضایت مسلمین تعیین نمی کند و تو تعیین می کنی، شورای مسلمین تعیین نمی کند تو تعیین می کنی.
شریعتی: یعنی دارد افکار را...
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً. من خیلی حواسم جمع است.
شریعتی: و من خیلی خوب هستم.
حجت الاسلام کاشانی: زمان پیغمبر دادهای پیغمبر برای این بوده است که مثلاً موی خانم ها سرشان زیر مقنعه یک وقتی قلمبه نشود، ظاهرش پیدا نباشد.
شریعتی: و به اذهان هم دارد جهت می دهد.
حجت الاسلام کاشانی: بله، دقیقاً. این را عرض کردم که بگویم معاویه مدینه تصویر دارد، معاویه ی شام یک تصویر دارد، معاویه ی کوفه یک تصویر. معاویه در کوفه که یک جنگ مفصل صفین داشته است، هزاران هزار سپاه شام کشته داشته است، و اگر آن حکمیت قرآن به نیزه کردن نبود دمار از روزگار شامی ها درمی آمد. حالا که آمده حکومت را قبول کرده است، حالا که می داند شیعیان امیرالمومنین، طرفداران حضرت، کسانی که از نظر سیاسی با حضرت همراه بودند، دشمنان شماره یک بنی امیه، از خوارج و غیر خوارج و یاران، همه در کوفه جمع هستند. ممکن است در کوفه چنین بگوید چون جلوی کوفیان، معاویه لازم نیست بخواهد دورویی کند چون او را می شناسند. اما آیا معاویه این را عمل هم کرد که گفت دیگر من همه ی قرارداد زیر پایم. به نظر شما اگر می خواست علنی این کار را بکند بعداً جلوی مردم در مدینه و این ها حرف را از او می خریدند؟ نه. یک وقتی است شما چشم پاک هستید آقای شریعتی، به اموال مردم چشم نداری. نعوذ بالله من این گونه نیستم ولی عدالت عارضی برایم پیش می آید. یعنی چه؟ می گویند این جا مجهز به دوربین مداربسته است و من می دانم همین الان زنده دارند مرا جای دیگر می بینند. این جا من چشم پاک می شوم، چشمم به سمت اموال مردم نمی رود، نه چون نفسم ملکه نفسانی عدالت دارم.
شریعتی: این ها با هم فرق می کند.
حجت الاسلام کاشانی: بله. این که می خواهم عرض کنم کسی فکر نکند من می خواهم بگویم او می خواست عدل بورزد. او به خاطر بعضی از موضوعات لازم داشت عادل تلقی بشود، حلیم تلقی بشود، بردبار شناخته بشود، او باید این کار را می کرد که بتواند گروه ها را اداره کند. او حتی در شام فکر نکنیم محبوبیت آن چنانی داشت، گروه های مختلفی که در شام بودند در ماجرای جنگ صفین، قبلاً یک قدری توضیح دادیم که یمنی تبارها بودند، اقوامی بودند که این ها در کوفه فامیل داشتند، گروه های متعدد بودند. در واقع باید با این ها تعامل می کرد. اگر قرار بود خیلی کارهای عجیب غریب بکند و آن ها راضی نباشند خود آن ها او را ساقط می کردند. لذا مجبور بود کارهایی بکند از جمله این که بنشیند طرفداران امیرالمومنین را دعوت کند، اگر رسیدم امروز چند مورد می خوانم، خانم ها و آقایانی بیایند مدح امیرالمومنین بگویند و او بنشیند خلافت پول بدهند این ها برود. بگویند عجب حلم و بردباری دارد. او نیاز به این داشت. صدها مورد شاید در تاریخ داشته باشیم و من همین امروز با این کتابی که آوردم حدود 16-17 مورد آوردم.
شریعتی: یعنی یک جاهایی لازم بود بازیگری کند.
حجت الاسلام کاشانی: حالا من عنوان بازیگری هم اگر نگویم، می گویم دوست داشت حلیم دیده بشود به خاطر منافع خود. حالا ممکن است من اگر بگویم بازیگری مثلاً بگویند شما می خواهید نسبتی بدهید. می گوییم چیزی که دیده می شد این بود که اگر می خواست حُجب را هم بکند معمولاً این جوری بود، یک سری آدم پیدا می کرد مثل عمر سعد، مثل شمر ابن ذی الجوشن، مثل شبث و دیگران، می گفت شهادت بدهید که این آدم خلاف امنیت ملی عمل کرده است، خروج از دین دارد، حکمش اعدام است. ای بابا من که نمی توانم به دستور فقهای این امت که شهادت بدهم، کاش می شد یک کاری کنیم، اعدام کنید. قانون را چه کار کند؟ یعنی می دانست. دقیقاً کاری که یزید نمی دانست. یزید خودش قانون بود، معاویه سعی می کرد قانون بسازد، مقابل قانون قرار بدهد. گفت من حلیم هستم. دوست داشت آن رفتاری که جامعه در مورد امیرالمومنین (ع) شنیده است که فقرا می آمدند، مظلومان می آمدند، بالاخره در یک شهری یا دهی فرمانداری یا دهداری ظلم کرده بود می آمد داد می زد و حضرت همراهی می کرد، دوست داشت او هم این تصویر را داشته باشد. گاهی نامه های امیرالمومنین را که به خودش نوشته بود به دیگران به اسم خودش بخش هایی از آن را منتشر می کرد. بالاخره دوست داشت او هم یک شخصیت... کسی دوست ندارد یک آدم کلاش معرفی بشود دیگر. اصلاً ببینید، فرعون هم که بخواهد با حضرت موسی بجنگد نمی گوید من چون فرعون هستم دوست دارم موسی را بکشم. می گوید اگر موسی بیاید کشاورزی آسیب می بیند، نسلتان چه می شود، آبا و اجدادتان، دارایی های معنوی تان، میراث پدرانتان، سنت ها و آداب و رسومتان آسیب می خورد که مردم همراه بشوند. به شدت معاویه به این مراقب است که تصویرش چیست. لذا برداشت من از این گزارش ها این است که اگر این گزارش ها هم باشد که او رفته است همان روزهای اول جلوی امام حسن (ع) گفته است که من همه را زیر پایم می گذارم به مرور این کار را کرد نه روز اول. این جا می خواست تهدید کند، وگرنه نکاتی عرض کردیم هفته گذشته که بلافاصله معاویه نیامد تمام آن حرف هایی که قرار بود انجام بدهد زیر پا بگذارد. همان روز اول حقوق اهل بیت را قطع کنند، همان روز اول شیعیان را دنبال کنند و بکشند. بزرگان شیعه که کشته شدند حدود 10 سال بعد کشته شدند. من می خواهم بگویم شما یک بازه ی 7 تا 10 ساله، 6 تا 10 ساله ببینید، به مرور کم کم کم این خیانت صورت گرفت.
شریعتی: که نگویند یک دفعه امام مجتبی دستش خالی شد و دوراندیشی نکرد.
حجت الاسلام کاشانی: بله. طبیعتاً قبول نمی کرد. نمونه هایی عرض کردیم. یک نمونه ی دیگر هم که خیلی مهم است و الان محضر شما تقدیم می کنم که خیلی متن تلخی است، گزارش های زیادی نقل کردند. من اسم کتاب ها را نمی برم، در مستندات می آورم. مثل بلاذری و ابن عساکر و دیگران، نوشتند که امام حسن نامه نوشت به ابن زیاد که یک نفری به من پناه آورده تو می خواهی او را اذیت کنی. حالا کوفه بود که ظاهراً نبوده است، احتمالاً بصره بوده است. این را به خاطر من، من شفاعتش می کنم، این از یاران ما است، به این کاری نداشته باشید و او را نکشید. زیاد نقل شده است در این نقل که جسارت به امام حسن کرد. امام حسن (ع) در آن نامه نوشته بود که «مِن عبدِالله الحَسَن اِبنِ عَلی إلی زیاد» نه زیاد پسر چه کسی. چون از زمان اواخر عمر امیرالمومنین (ع) معاویه تلاش می کرد به زیاد بگوید که پدر خود را رها کن، بیا برادر من بشو، که جسارت است بخواهم توضیح بدهم یعنی چه. امام حسن (ع) این جا نه فرمود «زیادِ ابنِ اَبیه»، نه فرمود «زیادِ بنِ سُفیان». «مِن عبدِالله الحَسَن اِبنِ عَلی إلی زیاد».زیاد خیلی ناراحت شد که چرا نسب مرا نیاوردی، اول از همه چرا اسم خودت را اول نوشتی، تو حاجت داری. و بعد شروع کرد جسارت کردن. در پاسخ نوشت: «الحَسَن ابنِ فاطِمَة». در طول تاریخ دشمنی، جسارت، بی ادبی، به محضر اهل بیت از طریق نواسب اتفاق می افتاده است. کسی را به اسم مادرش صدا بزنند معمولاً توهین است، مگر موارد خیلی خیلی خیلی استثنایی که یک مادری صدیقه باشد. مثلاً «عیسی ابن مریم و اُمُّهُ صِدیقَه»، قرآن بیان می کند. فاطمه زهرا (س) که اهل بیت افتخار می کنند به مادرشان، که افتخار هم دارد. کاش ما هم از فرزندان حضرت باشیم و خبر نداشته باشیم. اما بنی امیه دنبال جسارت است وقتی او را به مادرش نام می برد دنبال بی ادبی است. این بی ادبی در طول تاریخ بوده است. آن زمان ها وقتی بی ادبی می شده است خیلی ها جرئت نمی کردند دفاع کنند، متاسفانه به جسارت ها پاسخ نمی دادند. حالا توضیح می دهم. خود ائمه باید وارد می شدند، توضیح می دادند و دفاع می کردند. تا روزگار می گذرد و به خاطر تعالیم اهل بیت کار به جایی می رسد که امروز اگر خدایی نکرده کسی بخواهد جسارتی به اهل بیت بکند معمولاً تمام فرق اسلامی علیه او قیام می کنند، گرچه کافی نیست ولی از آن روزگار وضع ما قدری بهتر است. خیلی از کسانی که باید کاری بکنند مصلحت سنجی می کنند ولی عموم مسلمین، فرق مختلف، به اهل بیت غیرت دارند و این ها پاسخ می دهند، دفاع می کنند، توبیخ می کنند، و ای کاش ما مرده باشیم و نبینیم در روزگار ما جسارت به محضر اهل بیت دیده نشود. او نوشت به زیاد به حسن بن علی که اصلاً تو چه کسی هستی که بخواهی این کار را بکنی و من اصلاً می آیم تو را می کشم و امنیت ندارید. امام حسن نامه را برای معاویه فرستاد. این ها را برای چه دارم می گویم؟ اگر فردای آتش بس تمام شده بود و معاویه همه را زیر پایش گذاشته بود، معنی نداشت امام حسن شکایت کند. این حاکم بصره ببین دارد چگونه صحبت می کند. بلافاصله معاویه نامه زد که ....
شریعتی: یعنی این رفتار خلاف صلح نامه ما است.
حجت الاسلام کاشانی: بله. و فعلاً هم معاویه صلاح نمی داند روز اول، دوم، سوم، چهارم، این ها بخواهد عکس العملی سال چهارم نشان بدهد چون آسیب می بیند، حکومتش آسیب می بیند، وجه ی خودش آسیب می بیند. بالاخره ظاهری حفظ کند. و بعد گفت تو که هستی، یک لگد به ابوسفیان می خورد که ما هستیم و ما کریم هستیم، یک لگد هم به سمیه مادرت می خورد که وضعش معلوم است چه کسی بوده است. مثل این که دوباره از رگ مادری ات استفاده کردی. یک جسارتی هم به او کرد. خجالت بکش، هر چه حسن بن علی می گوید روی چشمت بگذار، بشنوم که آن شیعه ی حسن بن علی را مثلاً بلایی سرش آوردی چه کارت می کنم. یعنی من خیلی پایبند هستم. آن گزارش جلسه قبل خواندیم، این هم باز یک نمونه دیگر است. یعنی این که خیال کنیم هیچ چیزی را پایبند نیست فعلاً مجبور است قدری... . بله، الان هم فرض بفرمایید مسئولینمان دارند مذاکره می کنند، ان شاءالله اگر توافقی که به نفع مردم باشد شکل بگیرند باز هم ممکن است دشمن پایبند نباشد ولی بخواهد پایبند نباشد سعی می کند افکار عمومی آن ها را با خودش همراه کند؛ یا با زور یا با پول یا با هر چیزی.
شریعتی: ظاهر سازی می کنند.
حجت الاسلام کاشانی: بله. خلاصه این جا این موارد نشان می دهد که امام حسن (ع) مراقبت می کند. من نمی خواهم بگویم تخطی از صلح نامه نمی شود. تلقی به کان لم یکن نشده است. یعنی در مجلس معاویه فحش به امیرالمومنین داده می شود، در مجلس سران که حالا توضیح می دهد نعوذ بالله در مجلس مروان حاکم مدینه فحش به امیرالمومنین نعوذ بالله داده می شود. اما این که بگوییم تمام منابر، ما برداشتمان این است که این سال های اول این جوری نبوده است. همه ی شیعیان را بگیرید پیدا کنید هر حفره ای رفته بودند قایم شده بودند، هر مخفی گاهی بودند، بروید این ها را پیدا بکنید و دست و پایشان را ببرید این ها برای آن روزهای اول، سال های اول، نیست. و در واقع این رفتاری که امام حسن (ع) ایجاد کرد که بعداً توضیح می دهیم نسبتش را با صلح حدیبیه که فتح الفتوح است، فتح المبین است، پرده از چهره ی بنی امیه برداشت چون امام حسن صد درصد اجرا کرد در شرایطی که توان نظامی هم نداشت ولی به مرور خلافش عمل کرد. و ما می بینیم وقتی می خواهد ولی عهدی یزید را اجرا کند می گذارد، صبر می کند امام حسن کشته بشود، ترور بشود، بعد. اگر زده زیر همه چیز برایش خیلی بهتر است که سال 48 اعلام کند، 47 اعلام کند، 50 اعلام کند.
شریعتی: نمی توانست.
حجت الاسلام کاشانی: نه، نمی کند. نمی کند برای این که می داند تا امام حسن زنده است نمی شود. تازه این که خیال کنیم امام حسن (ع) می نشست جلو چشمم فحش به امیرالمومنین نعوذ بالله می دانند سکوت می کرد. این هم از بهتان هایی است که به امام حسن (ع) زده شده است. این قدر موارد دفاع های امام حسن (ع) زیاد است و گسترده است که جلساتی لازم دارد. که حضرت وقتی نشسته است مفصل پاسخ داده است. یک موردش را جلسه گذشته گفتیم. وقتی خبر می دهند که قاتل بی عارِ پستِ جناب محمد ابن معاویه ابن حدیج، در مجلس معاویه یک حرف زشتی به امیرالمومنین زده است و حالا آمده است به مدینه، مثلاً حج آمده و به مدینه آمده است. به حضرت گفتند این است آن معاویه ابن حدیج، حضرت سراغش آمد و گفت: «اَنتَ سابُ عَلی ابنِ ابی طالِب؟». معاویه بن حدیج نوشتند که خیلی بی حیا بود ولی این جا سرش را پایین انداخت. اگر یک سکه رایجی بود که در همه ی محافل فحش می دادند امیرالمومنین را نعوذ بالله در آن زمان، بعداً می دادند. فعلاً برای این که جا بیفتند مراکز اصلی حکومتی این کار را می کردند و اگر خبرش به امام حسن (ع) می رسد پاسخ می داد. این جا توبیخ کرد از خبری که قبلاً شده است، موارد زیادی مثل احتجاج طبرسی و جاهای دیگر داریم که حضرت مفصل دعوتش کردند در مجلس معاویه و حضرت مفصلاً پاسخ داده است. مثلاً نوشتند پسر عثمان، مغیره، معاویه، ولید ابن عقبه، عمروعاص، این ها حاضر بودند. هر کدام بلند شدند که تو پدرت چه بوده است، از اول دشمن بودید، پیغمبر شما را قبول نداشته است، خواستند در جمع مثلاً حضرت را کنف کنند. کلماتی حضرت به کار برده است که عمروعاص گفت من دیگر در مجلسی که حسن بن علی باشد نمی نشینم. مثلاً فرض بفرمایید به ولید ابن عقبه فرمود که تو که پدرت عقبه نیست، خودت هم می دانی، بگذار من نگویم. تواصلاً خودت را به قریش چسباندی برای چه. به عمروعاص فرمود که تو که وضعت معلوم است پدرت که پدرت نیست، از طرفی هم همینی هم که عاص ابن وائل اسمش است همان کسی است که قرآن او را ابتر نامیده است، غیر از این که مادر تو ویژگی هایی داشته است که کذا و کذا. بعد همین طور نسبت به معاویه، نسبت به برادر معاویه. مثلاً برادر معاویه گفته بود من خیلی شجاع هستم، فلان. گفت که تو ننگ های خانوادگی و خیانت های بستگان درجه اولت را نمی توانی جمع کنی، می دانی در خانه تو به تو خیانت می شود و صدایت درنمی آید، حالا برای من شاخ و شانه کشیده ای. تا اگر مرد جنگ بودی تو را در صفین می دیدیم. بعد حضرت فرمود شما راجع به چه کسی دارید حرف می زنید، آن موقعی که پدر من پرچمدار بدر بود معاویه، تو پرچمدار قریش بودی، تو رئیس کفار بودی. به عمروعاص فرمود که آن موقع که پدر من به دو قبله نماز می خواند تو علیه پیغمبر اکرم... . مردم نشسته بودند، مجلس حکومتی بود، زینت کرده بودند و آراسته بودند. آن موقع که برای پدرم «اِن کُنتُ مَولا» و چه و چه می فرمود تو هفتاد بیت در مذمت پیغمبر سرودی نعوذ بالله، حالا شما شدید... . چون این ها مجبور بودند در جامعه بگویند ما دینداران دلسوز اسلام هستیم و پیغمبر او را قبول ندارد. آن یکی به او گفت حسن بن فاطمه، گفت مادر من فاطمه زهرا است، دختر پیغمبر است، شما جلوی مردم دارید خبث باطنتان را نشان می دهید. امروز هم اگر کسی روزگار به سمتی رفته است که یک زمانی شیعیان باید تقیه می کردند. یعنی چه؟ تقیه خوفی منظورم است مداراتی که همیشه هست. یعنی برای این که کشته نشوند حق را کتمان می کردند. مثلاً نمی گفتند ما حضرت زهرا و حضرت امیر را دوست داریم، ما امیرالمومنین را امام می دانیم. کار به جایی رسید که حالا منافقان بغض شان از اهل بیت را مجبور هستند پنهان کنند و اگر از دهان کسی حواسش پرت بشود ناگهان برای کهولت سن یا هر چه خودش را کنترل نکند از دهانش در برود جسارتی به اهل بیت، مجبور است صد بار غلط کردم بگوید. این تقیه هم نیست، این کتمان باطل باطنی است که دارد الان بروز می دهد. خلاصه حضرت فرمود شما به مردم می خواهید بگویید ما پیغمبر را دوست داریم، مادر من دختر پیغمبر است، تو چه می توانی حرف بزنی. همان کسی است که پیغمبر درباره او چه فرموده است، چه فرموده است، آیه تطهیر. می خواهم بگویم که اصلاً این که ما خیال کنیم امام حسن دست روی دست گذاشته بود فحش به امیرالمومنین می دادند.
شریعتی: از صحبت های چند جلسه کاملاً پیدا و هویدا است که حضرت کوه غیرت بودند.
حجت الاسلام کاشانی: کوه غیرت و سراسر فعالیت. یعنی درست است که به خاطر بدون یار بودن حضرت خیلی مجبور شد به خاطر این که اسلام را حفظ کند تا بعداً ضربه ای بزند آتش بس امضا کند ولی ساکت نبود. جنگ امیرالمومنین و جنگ معاویه، صفین، هزاران هزار کشته داشت، جنگ سخت بود، خونریزی بود. امام حسن (ع) خودش مقابل معاویه جنگی به پا نشد. جنگ، جنگ روایت بود، جنگ رسانه بود؛ کدام اسلام. لذا داریم در بعضی تعابیر که این ها کفار تاویل هستند یعنی در فهم از دین خطا رفتند. یعنی دو طرف می گویند اسلام، دو طرف می گویند رسول خدا، بعد یک طرف به فاطمه زهرا (س) جسارت می کند. یعنی نمی گویند ما مسلمان نیستیم بلکه نماز می خوانند، نماز جماعت دارند، نماز جمعه دارند، زکات دارند، امام حسن (ع) دید این جریان که می خواهد بگوید من اسلام حقیقی هستم باید پرده از نفاقش برداشته بشود، باید پرده از دروغین بودن و ادعاهایش برداشته بشود. این جا جنگ کردن باعث کشته شدن و نابودی جبهه ی حق می شود ولی در افکار عمومی، رسانه ها و برای آیندگان حق معلوم نمی شود. لذا حضرت باید شجاعتی بیش از شجاعتی که امام حسن رزمنده جمل و صفین و نهروان بود، شجاعتی بیش از آن ها، با یک غربتی بیش از آن ها، سعی کرد پرده از روی نفاق بردارد.
شریعتی: بی یار و بی سپاه.
حجت الاسلام کاشانی: جنگ در برابر نفاق بسیار تلخ تر از جنگ در برابر شمشیر است. امیرالمومنین در برابر شمشیر پیروز بود، در برابر قرآن هایی که با نیرنگ به نیزه شد شکست خورد. یعنی جنگ در برابر نیرنگ پیچیده تر، پوشیده تر، مظلومانه تر، است تا جنگ در برابر شمشیر. امیرالمومنین از میمنه ی سپاه می رفت، از میسره بیرون می آمد. کسی از پس او برنمی آمد. شمشیر را که می گرداند همه فرار می کردند، شلوار از پا درمی آوردند و چه می کردند.
شریعتی: نیرنگ و خدعه که شد...
حجت الاسلام کاشانی: ولی نیرنگ و خدعه، آن هم مردمانی که مثل امروز روزگار ما ممکن است به خاطر منافع قبیله ای، منافع مذهبی، منافع باندی، منافع سیاسی، حقی را ببینیم، مظلومیتی را ببینیم، دفاع نکنیم.
شریعتی: رویمان را برگردانیم.
حجت الاسلام کاشانی: پست هم، مقام هم، بگویند فلانی چهار جلسه دیگر به سمت خدا بیاید از حق نگویم، چون این جا هستیم، آن مسئول بگوید مدیر کذا هستم، آن رئیس بگوید من رئیس کجا هستم، رئیس کجای چه هستم. هر کسی هر جایی، با عنوان بزرگ و کوچک، بگوید من الان اگر از حق دفاع کنم چه می شود، چه کسی می آید از من دفاع می کند، غریب می شوم، نکند من را عزل کنند، نکند چه بشود، مردم کنار می کشند.
شریعتی: و این عقب گرد به همان دوران غربت است.
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً. عقب گرد به دوران غربت است و امام حسن (ع) در این شرایط اتفاقاً به شدت فعال است، می بیند که الان می تواند ضربه ای کاری بزند به گونه ای که امروز وقتی یک منصف بخواهد ماجرا را نگاه کند بگویند که آن کسی که به قرارداد عمل نکرد آن حسن بن علی نبود. البته من نمونه هایی از بی ادبی را باز خواهم گفت چون باید روشن بشود که امام حسن (ع) جنگی که با معاویه داشته است قرن یک تمام نشد، قرن 2 تمام نشد، قرن 3 تمام نشد، من از قرن 8-9 همین جوری تا امروز آوردم که دائماً رسانه، خبر، گزارشگر، تاریخ، حدیث، تلاش می کند بگوید این اسلام است یا آن، این درست عمل کرد یا آن، این مال دوست بود یا آن. و هنوز هم اگر در جهان اسلام همین امروز یک جوانی بخواهد حقیقت را بداند خیلی جریان شناسی لازم دارد. علت ماندگاری ما در این بحث در این چند جلسه که ابعادش را بگوییم پیچیدگی مسئله است، غبارآلود بودنش است.
شریعتی: و همچنان همه ی ما وسط یک جنگ نرم هستیم.
حجت الاسلام کاشانی: بله. خیلی ها هستند می گویند مثلاً فرض کنید همه می گویند ما دوستدار پیغمبر هستیم، ما دوستدار اهل بیت پیغمبر هستیم.
شریعتی: ما حق هستیم.
حجت الاسلام کاشانی: بله. صدام حسین گاهی می گفتند آمده حرم نماز خوانده است. من هم اسمم حسین است مثلاً، رضا شاهی که با اسلام جنگید، با اسلام جنگید، مثلاً اسمش رضا است. یعنی با ساده انگاری مردم که اسم من رضا است، اسم من حسین است. محمد بن عبدالوهاب اسم پسرش حسین بوده است، اسم دخترش فاطمه بوده است. چقدر محبان اهل بیت را کشته است، چقدر فتوا دارد که تا صدها سال هم دارند اهل بیت را می کشند.
شریعتی: ملاک نور نباشد همچنان حیران هستیم.
حجت الاسلام کاشانی: بله. دشمن نمی آید بگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ»، بنده یک خون خوار خونریزِ جلاد هستم، اسمم هم فرعون است. این کار را نمی کند. یعنی در فضای عمومی اسم خوب، خودش را منسوب به اهل بیت می کند. نمی تواند کسی بگوید من به اهل بیت ربط ندارم. بگوید من به اهل بیت پیغمبر ربط ندارم، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» من بغض به اهل بیت دارم، می فهمند منافق است، می فهمند نامسلمان است. پس باید بگوید، ولی کنار این زیر زیرکی کارهایش را انجام بدهد. کم کم آجرهای عقاید مردم را شل کند. لذا معاویه گفت من مسلمان هستیم، تمام آداب اسلامی باید رعایت بشود، زیباترین مساجد برای دوران معاویه است. مساجد ظاهراً ساختمان هایش آباد، ولی از حقیقت دین خبری نیست، روح ندارد. امام حسن در این شرایط شروع می کنند به معرفی خودشان. چند جمله از معرفی خود حضرت عرض کنم تا بحث ان شاءالله ببینیم به کجا می رسد. یعنی ما ببینیم امام حسن (ع) نمی خواهد از خودش تعریف کند. ما این را ببینیم که در یک روستای طاعون زده ای، رمالی بگوید شما جن زده شده اید، یک پزشکی حاذقی برای دلسوزی جهادی به آن روستا بیاید ببیند دختر بچه ها، پسربچه ها، گرفتار هستند و به اسم جن زدگی و رمالی می خواهند این ها را درمان کنند. این ها می میرند. می گوید من پزشک هستم، من مجوز جهانی مثلاً مبارزه با طاعون دارم. این جا دلسوزی اش است که دارد از خودش تعریف می کند. یک نمونه اش را تعریف کنم. مثلاً نوشته شده است که امام حسن (ع) در اوایل حکومتشان، این در امالی شیخ مفید و جاهای دیگر هست. بعضی ها هم این را به امام حسین (ع) نسبت دادند چون بعداً اگر زنده بودیم و رسیدیم عرض می کنیم که اوایل دوران امام حسین (ع) هم یک غربت حیرت انگیز است. چرا؟ چون عمده ی خیانت ها و پیمان شکنی های معاویه نسبت به آتش بس بعد از امام حسن دوران امام حسین (ع) رخ داد. ما اصلاً توجه نداریم، زود می رویم کربلا که امام حسین چه کرده است در آن شرایط. تازه دیگر آتش بسی هم به اسم خودش نبوده است، به اسم برادرش بوده است. خیلی شرایط پیچیده بوده است. امام حسن (ع) اوایل حکومتشان سخنرانی کردند. این سخنرانی را در این فضا ببینیم که دنبال این است که مردم را هدایت کند خط را گم نکنند. «یَخطُبُ النَّاس بَعدَ البَیعَتِ لَهُ»همان اوایل فرمود، «نَحنُ حِزبُ اللهِ الغالِبُون» ما حزب پیروز خدا هستیم. ما شکست بخوریم پیروز هستیم چون تخطی نکردیم، چون به «عَینِ الله» عمل کردیم، پیروز هم بشویم پیروز هستیم. پیروز ما هستیم و ما امروز می بینیم جایگاه امام حسن کجا است، جایگاه سیدالشهدا کجا است، جایگاه یزید کجا است. قبر حسین بن علی در کرونا که این همه سختی است، گرانی است، چندین برابر شده است، مملو از جمعیت است، مردم با امید می روند. از آفریقا مردم دیندار صادق در محبت اهل بیتِ آفریقا اگر نتوانند بیایند در نیجریه به عشق حسین به علی پیاده می روند. یزید کجاست؟ معاویه الان قبرش کجاست؟ فرمود: «نَحنُ حِزبُ اللهِ الغالِبُون وَ عِترَتُ رَسُولِهِ العَقرَبُون» عطرت ما هستیم، آن کسی که پیغمبر نگران بود اگر می خواهید هدایت بشوید سراغ او بروید. قرآن و عترت بود، حضرت به آن... «اهلُ بَیتِ الطَیِّبُونَ الطاهِرُون». علی رغم و کوری چشم دشمنان اهل بیت طاهر مطهر، طهرِ طاهِرِ مُطَهرِ طِیب ما هستیم. «اَحَدُ ثَقَلَینِ خَلَفَهُما رُسولُ الله» ما هستیم ثقلین ما هستیم و ما کتاب خدا. ما را با دیگران نسنجید. «التّالي کِتابَ الله فیهِ تَفصیلُ کُلِّ شَیءِ» همان جوری که قرآن در آن هر چیزی می خواهی تبیان کل شیء است، تفصیل هر چیزی است، سوال دارید برای آخرتتان یا دنیایتان به ما باید مراجعه کنید.
شریعتی: این خطبه امام حسن است.
حجت الاسلام کاشانی: در واقع غربت این است که باید این جملات را در یک شرایطی اگر اوضاع بعد از پیغمبر اکرم به هم نمی خورد همان طور که یک بار غدیر داشتیم برای هر امام باید یک غدیری می داشتیم علنی. این ها دیگر غربت است. فرمود «لَا یَعطیِهِ الباطِلُ مِن بَینَ یَدَیه وَ لا مِن خَلفِه»، همان جوری که قرآن «لَا یَعطیِهِ الباطِلُ مِن بَینَ یَدَیه وَ لا مِن خَلفِه»، قرآن پاک است، معصوم است، قرآن که خطا نمی گوید، قرآن که اشتباه نمی گوید. ما همان هستیم. «فَلمُعَوَلُ فیها عَلَینا تَفصیلِه لا نَتَوَلنا تَعویلِهُ بَینَ حَقائِقَ» اگر کسی آیات قرآن را از ما بپرسد ما کیلویی و ظنی و گمانی حرف نمی زنیم، ما یقین می گوییم. جای دیگر هم پیدا می کنید؟ همه ی مفسران می گویند شاید، اگر این باشد چه می شود، اگر آن باشد چه می شود. سراغ ما بیایید ما یقینی اش را به شما می گوییم. «فَعطیونا فَإنَّ طاعَتَنا مَفرُوضَ» طاعت ما واجب است بر شما. طاعت ما واجب است یعنی چه؟ یعنی چون الان من حاکم هستیم؟ نه، چون ما اهل بیت هستیم، اصالتاً حق خلافت، خلافت از علم، خلافت از حکومت، برای ماست. بعد حضرت فرمود: «یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا الله وَ اطیعُوا الرَسُول وَ اُولِی الأمرِ مِنکُم» ما هستیم. بعد فرمود: «اُحَذرَکُم الاِسقاهَ شَیطان» بترسید شیطان خلاصه شما را گول نزند، نبرند شما را به سمت جایی که خانه هایتان خراب بشود، تیرهای به سینه تان بنشیند، نیزه ها به شکمتان فرو برود، امنیتتان بهم بخورد. این طرف در حال معرفی خودش است حضرت که در آن شرایط ما جایگاه را ببینیم و در واقع روشنگری. تا این که ان شاءالله قدم به قدم پیش برویم، ببینیم که چگونه حضرت به سمت این آتش بس رفت.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. آدم یک وقت هایی سراسر حسرت می شود. نمی دانم آن زمان اگر ما بودیم کجا بودیم، در کدام سپاه بودیم، ولی کاش که می بودیم که حضرت تنها نمی ماندند.
حجت الاسلام کاشانی: امیدواریم در روزگار ما، ما هم یا از اهل بیت دفاع کنیم به حقیقتشان، به شخصیتشان، هم از یارانشان دفاع کنیم، هم از دینی که با این زحمت برای ما آوردند. هم حاکمانمان ان شاءالله با درست عمل کردن مانع از این بشوند که مردم نسبت به یک حکومت دینی بدبین بشوند، هم دینداران به گونه ای عمل کنند که مردم زندگی یک نفر با می بینند بگویند این دیندار است، این عاشق امام حسن است، با زن و بچه اش رفیق است، با همسایه هایش خوب است. این دینداری است. امروز مردم از دینداران توقع کارآمدی دین دارند؛ حکومت کارآمد و دینداری فردی کارآمد.
شریعتی: چقدر خوشحالیم که سه شنبه های ما مزین به نام غریب اهل بیت، کریم اهل بیت، امام مجتبی که این ایام از غیرت حضرت داریم می گوییم و از غربتشان. صفحه 384 را دوستانم امروز تلاوت می کنند. ثواب تلاوت آیات را هدیه بکنیم به روح بلند امام مجتبی، پدر نازنینشان و مادر گرانقدرشان که فاطمیه هم نزدیک است. ان شاءالله سنگ تمام بگذاریم، در حد وسع و بضاعتمان. آیات 77 تا 88 سوره مبارکه نمل را امروز تلاوت می کنیم. و ان شاءالله برمی گردیم در بخش دوم گفتگویمان با احترام و با افتخار همراه شما و در کنار شما.صفحه384قرآن کریم
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». برای شفای مرضا دعا می کنیم، برای حل مشکلات و معضلات مردم خاصه مشکلات اقتصادی شان، برای ادای دِین مردمی که درگیر هستند و مکرر پیام التماس دعاهایشان به ما می رسد، ان شاءالله خداوند نظر لطفشان را از عزیزانمان و از تک تک ما دریغ ندارد. اشاره قرآنی را بفرمایید حاج آقای کاشانی، با دل و جان می شنویم.
حجت الاسلام کاشانی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». پیش از قرآن عرض کردیم امام مجتبی فرمود ما مثل دیگران نیستیم که با ظن و گمان از آیات قرآن سخن بگوییم و این ظن و گمان چه بسا مردم را به جان هم بیاندازد که ما از یقین می گوییم. یکی از نمونه های گفتن از ظن و گمان و دور شدن از حقیقت قرآن، جنجال، قتل عام، یکی از آیات همین صفحه مبارکی است که امروز تلاوت شد. بد برداشت کرد وهابیت و برخی از سلفین. خدا می فرماید: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» ای پیغمبر، تو کسانی را که مرده اند را نمی توانی سخنت را به گوششان بشنوانی، کسی که دست در گوشش کرده است نمی توانی هر کاری می کنی به او چیزی بفهمانی. منظور آیه با توجه به سایر آیات که فرصت اندک است و ادله متعدد این جا این است که خداوند بین حیات طیبه و ایمان یک رابطه برقرار کرده است، بین کسی که حیات طیبه ندارد، راه می رود ولی مرده است، روح مرده است، نفس مرده است، کور دل است، ناشنوا به معنای گوش باطن ندارد و مرده ی حقیقی کسی است که در واقع حیات ایمانی ندارد. لذا به این میت می گویند. می فرماید تو با آن کسی که حیات طیبه ندارد دیگر حرفت را گوش نمی دهد، کسی که دست در گوشش کرده است، کسی که قلبش ختم شده است، مهر به قلبش خورده است. این را که یک آیه ای است بسیار انذار دهنده از این که آی انسان هایی که هم چشم ظاهر دارید و هم چشم باطن، اگر ایمانتان را از دست بدهید باطنتان کور می شود، ارتباطتان با عالم قطع می شود، مثل یک مرده ی بی جان می شوید را جریان وهابیت گمان کرد این جا به پیغمبر می فرماید با کسانی که از دنیا رفتند نرو سر قبرشان سخن بگو با این که ادله فراوانی دارند. و گفتند حرف زدن با میت مثلاً شرک است و بدعت است و چه، و چه تعداد آدم زیادی هم داعشیان که فرزندان آن فکر هستند، هم النصره ای ها، هم القاعده و جاهای دیگر کشتند برای فهم غلط از یک آیه. یعنی دوری از مکتب اهل بیت، دوری از فرمایشات و تبیینات پیغمبر و اهل بیت پیغمبر فقط ضرر تاریخی ندارد که ما امروز تعریف کنیم، همین امروز هم ما را احاطه کرده است. خداوند ان شاءالله چشم ما را به حقایق به برکت اهل بیت باز کند و مادر حضرت مجتبی (ع) از این که ساعتی را به فرزند برومندش اختصاص دادیم از ما و بینندگان راضی باشد ان شاءالله.
شریعتی: ان شاءالله. خیلی ممنون و متشکرم حاج آقای کاشانی از شما. خیلی ممنون و سپاسگزارم از لطف و عنایت شما. می خواهیم برویم مدینه و زیارت بکنیم امام مجتبی را با دل و جان. وخوشحال از این که بعد از هزار و چند صد سال همچنان فاتح قلب تک تک ماست. تا فردا و تا سلامی دوباره.