اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-08-28- حجت الاسلام والمسلمین عباسی - هنر بهتر زیستن (توجه به عامل مهم اعتماد در خانواده)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم خدمت همه ی دوستان عزیزم، بیننده های خوب و نازنین ما، ان شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد.

حجت الاسلام عباسی: بسم الله الرحمن الرحیم. می خواهم برگردم به چند ماه پیش که خدا توفیق داد تا برنامه سمت خدا بیایم و خدمتگزار بیننده های خوب این برنامه باشم. یک تک برنامه ای قرار بود اجرا شود ولی آن تک برنامه رسیده به برنامه بیست و سوم، بیست و چهارم. در آن تک برنامه که برنامه اول می شد، پنج نکته را گفتیم و از همه هم خواستیم که گوش کنند، دقت کنند. این پنج نکته، پنج نکته عمومی برای معاینه ی زندگی هاست. همه گوش ها را تیز کردند تا زندگی هایشان را معاینه کنند. گفتیم هر وقت خواستیم به زندگی مان استحکام بدهیم یا خواستیم ببینیم عیب زندگی ما کجاست که آن آرامشی که باید نداریم، این پنج تا را در زندگی مان بررسی کنیم. آن پنج تا چی بود؟
1 ـ محبت؛
2 ـ احترام؛
3 ـ اعتماد؛
4 ـ درک متقابل؛
5 ـ تقویت معنویت در خانواده.
درباره ی محبت و احترام صحبت کردیم. رسیدیم به روز ازدواج مولا امیر المؤمنین علی (ع) و حضرت زهرا (س)، از آنجا به مناسبت این روز و کلامی که امیرالمؤمنین علی (ع) درباره حضرت زهرا (س) داشتند رفتیم در بحث ایجاد آرامش در زندگی. این بحث گرفت و استقبال خیلی خوبی از آن شد تا رسید به بحث تشکر و تشکر هم بحث مفصلی شد. از همه ی شما هم تشکر می کنم که به بحث خیلی خوب دقت کردید.
از امروز می خواهیم سراغ سومین پایه برویم یعنی اعتماد. اما قبل از آن، آن قراری که همان جلسه اول داشتیم را با هم مرور کنیم. گفتیم حواسمان باشد ما از کنار زندگی مان به راحتی رد نشویم، حواسمان باشد در این بحث خودمان و فقط خودمان را ملاک قرار بدهیم، به بغل دستی-هایمان نگاه نکنیم. من راضی نیستم کسی این بحث را گوش کند و به وسیله ی این بحث کسی را سرزنش کند چون نتیجه ی آن اصلاح نمی شد. نتیجه ی آن اختلاف می شود. ما برای وصل کردن آمدیم/ نی برای فصل کردن آمدیم.
اعتماد، اعتماد، اعتماد. خیلی عجیب و غریب باید نسبت به اعتماد حساس بود.
شریعتی: به آرامش هم خیلی ربط دارد.
حجت الاسلام عباسی: آفرین. حتماً و حتماً باید ربط بین اعتماد و آرامش را هم بررسی کنیم. ان شاءالله درباره آن صحبت می کنیم. حالا اگر شد در این برنامه، نشد در برنامه ی بعد.
اعتماد؛ یکی از اصلی ترین پایه های زندگی مشترک است. من وقتی درباره این پنج تا (محبت، احترام، اعتماد، درک متقابل و تقویت معنویت در خانواده) صحبت می کنم، از تعبیر ارکان استفاده می کنم. رکن. یک مقداری در مباحث فقهی وقتی دقت می کنیم، نماز که می خواهیم بخوانیم می گویند نماز ارکانی دارد و واجباتی. رکن چیست؟ رکن آن است که اگر عمدی و سهوی ترک کنی نمازت باطل است. انقدر مهم است. من وقتی می گویم رکن، یعنی وقتی اعتماد از بین رفت، چطوری آن مهم نیست، قصد از بین بردن اعتماد را داشتی یا سهواً از بین رفت، زندگی دچار مشکل می شود و گاهی اوقات این مشکل در حد فروریختن زندگی می شود. بدون هیچ تعارفی. به همین دلیل هم باید جدی بگیریم. اگر اعتماد بین زن و شوهر، اعتماد بین پدر و مادر و بچه ها از بین رفت، دیگر رفتارها، گفتارها، همه یک شکل دیگری می شود. معنای دیگری پیدا می کند. طرف به همسرش ابراز محبت می کند ولی ابراز محبتش کارساز نیست. به او احترام می گذارد ولی احترامش کارساز نیست. چرا؟ چون آن بی اعتمادی باعث شده که رنگ و بوی این محبت و احترام برای طرف مقابل دیگر رنگ و  بوی حقی نباشد و نداشته باشد. یعنی تلاش ها بی ثمر بوده است. به دل نمی نشیند، کارآیی اش را از دست می دهد، حتی گاهی اوقات می تواند نتیجه ی عکس داشته باشد. به دل ننشستن وضعیت خوب بی اعتمادی است. یعنی اگر صرفاً کسی نسبت به همسرش بی اعتماد شود و محبت همسرش به دلش ننشیند، من می گویم هنوز وضعیت نارنجی است. یعنی هنوز یک روزنه ی امیدی هست. ولی گاهی اوقات طرف محبت می کند، این در ذهنش می گوید: وای! پس این محبت چیست؟ بعد از این محبت بدش می آید. این می شود وضعیت قرمز. خیلی هشداردهنده است.
چه اتفاقی می افتد که اعتماد از بین می رود؟ دو اتفاق می افتد. خواهش می کنم به این دو اتفاق دقت کنید. اصلاً پایه ی بحث ما از این برنامه بر اساس این دو اتفاق است که ان شاءالله با همدیگر باز هم قدم به قدم پیش می رویم. گاهی اوقات من یک کاری انجام می دهم که شما به من بی-اعتماد می شوید. اصلی ترین کاری که باعث می شود شما به من بی اعتماد شوید، دروغی است که من به شما می گویم. من اگر با صداقت با شما برخورد نکردم، شما به من بی اعتماد می شوید و دیگر حق اعتراض ندارم. مقصر بی اعتمادی اینجا خودم هستم. اما گاهی اوقات بین من و شما اعتمادی نیست ولی مقصر آن من نیستم. با عرض معذرت، نجم الدین شریعتی است. به خاطر سوء ظن، بدبینی. من کاری نکردم، اتفاقاً با صداقت هم با شما برخورد کردم ولی چون شما به من سوء ظن دارید این بی اعتمادی وجود دارد. هر دو تیر خلاص هستند. اگر من دروغ گفتم، محسن عباسی به نجم الدین شریعتی یک بار دروغ گفت، دو بار دروغ گفت، سه بار دروغ گفت و او به من بی اعتماد شد، من خودم را باید محاکمه کنم. اگر شما به من سوء ظن داشتید، مشکل شماست. شما باید این مشکل را حل کنید. این دو اگر در یک خانه با هم بود یعنی اگر دروغ یک نفر موجب سوء ظن دیگری شد یا نه، گاهی اوقات دروغ موجب سوء ظن او نشده است، آن آدم، آدمی است که اهل سوء ظن است، این آدم هم اهل دروغ است. وقتی دروغ و سوء ظن در یک خانه جمع شدن وامصیبتا. آتش است و انبار کاه.
نمی دانم گاهی اوقات اینطور جاها عذرخواهی لازم است یا نه ولی دوست دارم یک عذرخواهی بکنم که شاید فضای بحث ما یک مقداری تلخ شود ولی فکر می کنم لازم است. شاید هشدار بحث این چند برنامه ما خیلی بالا باشد ولی لازم است. من از بحث دروغ می خواهم شروع کنم. یعنی آن کاری که من انجام می دهم و دیگری به من بی اعتماد می شود. اصلی ترین عامل گفتیم وقتی که بین دو نفر بی اعتمادی وجود دارد و مقصر آن هم خودمان هستیم دروغ است. این روایت زیبای امیرمؤمنان علی (ع) را با همدیگر بخوانیم و تا آخر هم این را مقابل نگاه مان نگه داریم. «مَنْ عُرِفَ بِالْكَذِبِ قَلَّتِ الثِّقَةُ بِه‏» هر کسی به دروغ شناخته شود اعتماد به او کم می-شود. وقتی اعتماد از بین رفت چه اتفاقی می افتد؟ همسرم حرف های من را با پیش فرض دروغ می شنود. این دارد دروغ می گوید. همسرم رفتاری من را با پیش فرض دروغ تفسیر می کند. اعتماد از بین می رود. حتی وقتی که در یک موقعی با صداقت هم برخورد می کنم، دیگر حنای صداقتم رنگی ندارد.
شریعتی: همان قصه ی معروف چوپان دروغگو.
حجت الاسلام عباسی: آفرین. قربان امیر المؤمنین علی (ع) که چقدر زیبا فرمودند: «مَنْ عُرِفَ بِالْكَذِبِ لَمْ يُقْبَلْ صِدْقُه‏» هر کسی به دروغ شناخته شود، راستش هم پذیرفته نمی شود. وامصیبتا. مثال بارزی که از بچگی به ما یاد دادند همان چوپان دروغگو است. گاهی اوقات انقدر این بی اعتمادی پیش می رود، انقدر پیش می رود که حتی ما برای حرف هایمان دلایل روشن می آوریم. دلایل محکم می آوریم برای نیت دست مان ولی دلایل محکم باز به خاطر پیشینه ی دروغ پذیرفته نمی شود. حرف من نیست. باز هم حرف مولایمان امیر المؤمنین علی (ع) است که فرمودند: «الْكَذَّابُ مُتَّهَمٌ فِي قَوْلِه‏ وَ إِنْ قَوِيتَ حُجَّتُهُ وَ صَدَقَتْ لَهْجَتُه‏» آن کسی که زیاد دروغ می گوید، این در حرفش متهم هست حتی اگر دلیلش قوی باشد و حتی اگر در گفتارش صادق باشد. این متهم است. آدمی که متهم است در زندگی، در جایگاه یک پدر، در جایگاه یک مادر، در جایگاه یک فرزند، در جایگاه یک برادر یا خواهر، خودش چه حالی دارد؟ دیگران با کنار او قرار گرفتن چه حالی دارند؟ اینها واقعاً می توانند احساس آرامش کنند؟ می توانند از همدیگر کسب آرامش کنند؟ من همش کنار یک متهم نشسته ام. هیچ وقت نمی تواند من را قانع کند. من اگر آن دروغگو باشم، هیچ وقت نمی توانم بقیه را قانع کنم چون نگاهشان به من این است که این آدم دروغ می گوید.
شریعتی: هر لحظه بیم فرو ریختن.
حجت الاسلام عباسی: هر لحظه. یک مقدار خودمان را بگذاریم به جای کسی که در خانه کسی به او اعتماد ندارد. حرف می زند انگار با حرف نزدنش یکی است. تازه اگر یکی باشد. قول می دهد با قول ندادنش هیچ فرقی ندارد. تازه اگر فرقی نداشته باشد. عذرخواهی می کند. می گوید ببخشید، عذر می خواهم. می گویند الکی است. عذرخواهی او به درد نمی خورد. پسِ پرده ی عذرخواهی او یک چیز دیگر است. محبت می کند انگار محبت نکرده است. احترام می گذارد انگار احترام نگذاشته است. حرف راست او هم انگار دروغ است.
شریعتی: این انگار انگارها به ما مجوز می دهد؟ یعنی من مجاز هستم که اینطوری فکر کنم حتی اگر کسی شهرت به دروغ داشته باشد و دروغگو باشد؟
حجت الاسلام عباسی: بگذارید این مسئله را در بحث سوء ظن مطرح کنیم. آنجا هم یک غوغایی داریم. غوغای خیلی عجیب و غریبی در روایات.
می خواهم یک حدیثی را بخوانم. این حدیث هر چقدر بگویم محرکه است و هشداردهنده باز کم گفتم. امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: «الْكَذَّابُ وَ الْمَيِّتُ سَوَاء» آدمی که دروغگو است، با کسی که مرده یکی است. فرقی ندارد. «لِأَنَ‏ فَضِيلَةَ الْحَيِّ عَلَى الْمَيِّتِ الثِّقَةُ بِهِ» برتری آن کسی که زنده است بر کسی که مرده است، یکی از برتری هایش این است: به آن آدم زنده اعتماد می شود. «فَإِذَا لَمْ يُوثَقْ بِكَلَامِهِ [فَقَدْ] بَطَلَتْ حَيَاتُه‏» وقتی به حرف طرف اعتماد نمی شود و اعتنا نمی شود، زندگی او باطل است. آقا مراقب باشید با دروغ خودکشی نکنید. خودکشی فقط به خوردن دو قرص و از بلندی پرت کردن نیست. لطفاً به این حدیث یکبار دیگر توجه کنید. حضرت فرمودند: دروغگو و مرده یکی هستند چون برتری زنده بر مرده این است که به کلام زنده اعتماد می شود. وقتی به کلامش اعتماد نشد، زندگی اش باطل است. یعنی حیات شما به صداقت شماست. مواظب باشیم، مراقب باشیم با دروغ خودکشی نکنیم.
کاش باور می کردیم زندگی فقط این نفس کشیدن نیست. کاش باور می کردیم کسانی می توانند حکم زندگی ما را امضا کنند و بگویند اینها واقعاً بهره ای از زندگی دارند که خودشان همه ی زندگی را با همه ی وجودشان چشیده باشند و آنها غیر اهل بیت (ع) چه کسانی هستند؟ آنها چه کسانی هستند غیر از کسانی که اصلاً معنای حیات هستند. کی غیر از امیر المؤمنین علی (ع)؟ اگر امیر المؤمنین علی (ع) مهر باطل شد به زندگی من می زند «فَقَدْ بَطَلَتْ حَيَاتُه‏» اگر امیر المؤمنین علی (ع) مهر باطل شد به زندگی من می زند، من اگر احساس زندگی کردم، یعنی در توهم هستم؟ این زندگی چه فایده ای دارد؟ مراقب باشیم. برویم سراغ ادامه ی بحث. با دروغ چه بلایی سر زندگی مشترک می آید؟
وقتی انسان دروغ می گوید، یک اتفاقی در نگاه دیگران به ما می افتد و آن اتفاق این است: شخصیت ما را یک شخصیت دورویی حساب می کنند. رسول خدا (ص) فرمودند: دروغ دری از درهای نفاق است. پس تفسیر دو رو بودن دروغگو یک تفسیر شخصی نیست که عباسی آمده باشد اینجا با خوش ذوقی بخواهد این حرف را بزند. نه، کلام پیامبر (ص) است. آدم ها نمی توانند با کسی که دورویی می کند با خیال آسوده زندگی بکنند. ما می توانیم با کسی که نفاق دارد راحت زندگی کنیم. ما خیلی درباره آرامش دادن به اعضای خانواده صحبت کردیم. خیلی. یکی از اصلی ترین کارهایی که به اعضای خانواده بویژه همسر آرامش می دهد صداقت است چون صداقت یعنی اینطوری باش. من خیالم راحت است. آن موقعی که به من می گوید دوستت دارم می دانم که همین است که دارد می گوید. آن موقعی که به من انتقادی می کند، می دانم پشت این انتقاد هیچی نیست جزء همین که دارد به من می گوید.
شریعتی: حد اقل دلم خوش است که صداقت دارد، دلم خوش است که به او دلگرم باشم.
حجت الاسلام عباسی: هیچ احساسی ندارم درباره اینکه پشت این پرده ای که من آن را نمی-بینم چخبر است. حتی از من هم که ناراحت است می فهمم که ناراحتی آن هم صادقانه است. و همین به من آرامش می دهد. ناراحتی او همین است که هست. واقعاً ناراحت است. ولی اگر این دورویی را در همسرم ببینم چی؟ پشت پرده چخبر است من نمی دانم. همیشه ما از چیزهای قایمکی می ترسیم. همیشه از اینکه خبری باشد و ما ندانیم می ترسیم. این دورویی این اتفاق را ایجاد می کند.
شریعتی: و اساساً زندگی با معادلات پیچیده خیلی کار سختی می شود. یعنی زندگی باید خیلی روان باشد.
حجت الاسلام عباسی: بگذارید وسط بحث به خاطر این چیزی که گفتید یک نکته ای را بگویم. نکته ی داخل پرانتزی است ولی مهم است. ما با همه باید صادق باشیم. ما با خودمان هم باید صادق باشیم. اصلاً صداقت را باید از خودمان شروع کنیم. ما با خدا باید صادق باشیم. کسی که با خدا صادق نیست با بنده های خدا نمی تواند صادق باشد. ما با بنده های خدا هم باید صادق باشیم. می خواهم فضای بحث را کمی از این فضا بیرون بیاورم، وسعتش هم بدهم. بعضی ها می-گویند که ما دروغ می گوییم، گفته ایم، کارمان هم راه افتاده است. یک تعبیر خوبی نیست. غر می زد سرم چرا دیر آمدی، من با رفیق هایم بودم، رفته بودیم یک گشتی هم بزنیم. گفتم رئیس گفت که باید امروز اضافه کاری اجباری بایستی. تمام شد رفت. راحت شدم. چی دارید می گویید؟ من درباره اینکه گفتیم و راحت شدیم در ادامه حرف دارم. اما فرض می کنم که گفتید و راحت شدید. من این فرض را قبول ندارم. در بسیاری از موارد قابل پذیرش نیست. شب دراز است. بعد که یک شخصیت دروغگو شدی، دیگر راست تو هم مورد اعتماد نشد، متوجه می شوی که آن دروغ هایی که گفتی و مشکلات را مثلاً حل کرد، یک مشکل بزرگی برایت تولید کرده که دیگر هر کاری می کنی حل نمی شود. غافل از اینکه هر کدام از آنها یک گره بود داشتی می زدی.
می خواهم کمی بحث را گسترش بدهم. با همه صادق باش. تو اگر مشکلت را، کارت را با دروغ گفتن جلو بیندازی، خودت را با دروغ گفتن عقب انداختی. به خودت فکر کن. تو فقط می-خواهی یک مشکلی حل شود؟ انسانیتت چی که درباره آن صحبت می کنیم. حیات تو چی؟ با همه صادق باش. اول با خدا صادق باش، با ولی خدا صادق باش، با بنده های خدا هم صادق باش. من با کسانی که سنی از آنها گذشته که رفیق می شوم، خیلی هم دوست دارم از این رفیق ها داشته باشم و دارم، معمولاً دوست دارم کنار آنها بنشینم سکوت کنم و حرف بشنوم. جوان ها مدرک دارید، حوزوی، دانشگاهی، سطوح بالا. مبارک تان باشد. درس خواندید، کتاب خواندید، کتاب های متعدد. اصلاً کتاب های شما قابل شمارش نیست. آفرین، بارک الله، خدا به پشت کار شما برکت بیشتری بدهد بیشتر بخوانید. ولی یک چیز داشته باشید.  در سینه ی این بزرگترهایی که عمری از آنها گذشته اندوخته هایی هست که شما کل این کتاب هایی که در کتابخانه تان هست و در کتابخانه محله تان هم هست بخوانید، گاهی اوقات به اندازه ی یک دانه از درس هایی که آنها از روزگار گرفته اند برای شما مطلب ندارد. حیف است از این گنجینه خودمان را محروم کنیم.
شریعتی: و خیلی جاها نفس گرمشان که هیچ کجای دیگر کلاً پیدا نمی شود.
حجت الاسلام عباسی: کنار یکی از رفقای پیرمردم نشسته بودم. حدود هفتاد و اندی سن داشت. سواد نداشت. هیچ سوادی نداشت. به او گفتم از روزگار درس گرفتی، یکی از درس های روزگار را به من بگو. از عشایر بود. عشایری که بعداً آمدند ساکن شدند. چیزی در حدود 30 سال بیابان گردی کرده بود. می گفت من از عشایر یاقی در زمان شاه بودم. آن موقعی که خواستند عشایر را خلع سلاح بکنند، من قبول نکردم به این عشایر عشایر یاقی می گفتند، زیر بار نرفتم. یک گله ی خیلی بزرگی داشتم، گله ام معروف بود. نگاه می کردی آن سرش ناپیدا بود ولی در بیایان ها، در دشت و صحرا می گشتم و فقط هم گوشت شکار می خوردم. یک روز دم چادرم نشسته بودم، دو تفنگم را حمایل کرده بودم اینطوری، دیدم مأمورها آمدند. من فراری، زیر بار نرفتم، مأمورها هم رسیدند. یک گوسفندی داشتم، انقدر این گوسفند تپل و خوشگل بود که در آن گله به آن بزرگی هر کی می آمد آن گوسفند را می دید به چشم می آمد. همان جا برگشتم گفتم یا قمر بنی هاشم، یا ابوالفضل عباس. اگر این مأمورها تفنگ های من را نبینند، من این گوسفند را نذر تو می کشم. همین جا بایستید.
به او گفتم درس روزگار بگو، قبل از اینکه این قصه را بگوید گفت: درس روزگاری که من می-خواهم به تو بدهم این است: در زندگی ات صادق باش. با همه. با خدا، با بنده های خدا، صادق باش.
می گفت این را گفتم مأمورها آمدند و دور چادر من گشتند انگار چشم هایشان دیگر بینایی را از دست داده بود. وقتی نگاه می کردند انگار تفنگ نمی دیدند و رفتند. یک نفس راحت کشیدم. عشایری که در بیابان دارد چیز می کند، زندگی اش است و اسلحه اش. این همه خطر. یک نفس راحت کشیدم. دور شدند گفتند نذر کردم همین گوسفند را. نگاهش کردم. انقدر این را دوست داشتم دلم نیامد. قربانش بروم. گفتم یا ابوالفضل تو به این گوسفند نیاز داری؟ دلت می آید من این را قربانی کنم؟ بی خیال. شب شد. در چادر خوابیده بودم. صدا آمد. گرگ ها حمله کردند. چند تا گرگ حمله کردند و دیگر من نتوانستم بیرون بیایم. به من هم یکهو حمله می شد. رفتم در گله. در دل تاریک شب دیدم در کل این گوسفندهایی که داشتم فقط یک گوسفند کشته شده است. آن هم همان گوسفندی که نذر قمربنی هاشم کرده بودم و گوشتش را حتی انقدر گرگ ها نخورده بودند. فقط خفه اش کرده بودند و رفته بودند. گفت صادق باش. به این بحث می-رسیم. آنهایی که فکر می کنید مشکلات زندگی را با این دروغ های کوچک و پیش پاافتاده می-شود حل کرد. خدا با کسی است که صادق است. هستی انسان وابسته به صداقت او است. در مسائل معنوی کم چیزی به اندازه صدق انسان را رشد می دهد. بنده با اتکا به آیات و روایات می گویم. اعتقاد من است اگر کسی در زندگی خود صدق داشته باشد و از دروغ مطلقاً پرهیز کند عاقبت به خیر می شود.
شریعتی: می فرمود تمام عالم و تمام کائنات با صداقت در حال حرکت هستند به سمت خدای متعال و شما وقتی دروغ می گویید برخلاف آن عالم و کائنات دارید شنا می کنید.
حجت الاسلام عباسی: خانواده خود را، خدا را از دست می دهید، مردم را از دست می دهید. درباره آن صحبت می کنید.
شریعتی: و یک روزی همان زمین و آسمان علیه آن دروغ شما شهادت خواهند داد. ماه هیچ وقت پشت ابر نمی ماند. یک جایی دروغ شما فاش می شود.
حجت الاسلام عباسی: این نکته را بگوییم برای این که از این زوایه نگاه حتماً بعد از این بحث دروغ را با همدیگر ادامه بدهیم. دروغ شاید در یک مقطعی کار را جلو بیندازد ولی یقیناً خودمان را عقب می اندازد. ما در این عالم آمدیم که به خدا برسیم. آدم دروغگو هر کاری بکند نمی تواند رشد کند. خودش از بین می رود. «فقد قتلت حیاته» نفاقی که درباره آن صحبت کردیم تنها چیزی نیست که باعث می شود دیگرانی که دارند با من زندگی می کنند احساس بی قراری کنند. من وقتی به کسی دروغ می گویم به او دارم حس خیانت را منتقل می کنم. روی واژه خیانت صبر کنیم. خیلی حساس است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دو کلمه فرمودند: «الکذب خیانۀ» دروغ خیانت است. شما یک آقا یا یک خانمی را تصور کنید که همسر او به او دروغ می-گوید. یک بچه ای را تصور کنید که احساس می کند پدر و مادر او به او دروغ می گویند. یک پدر و مادری را تصور کنید که احساس می کند جوان آنها به آنها دروغ می گوید. با این دروغ احساس خیانت منتقل می شود. بسیاری از رفتارهایی که ما انجام می دهیم پیام خود را خودشان با بال خودشان، با مرکب خودشان منتقل می کنند. گوش به فرمان من نیستند. من می توانم دروغ بگویم یا نگویم ولی نمی توانم وقتی دروغ گفتم بگویم ببینید آقای دروغ یا خانم دروغ لطفاً پیام خیانت را به طرف مقابل هم منتقل نکنید. فقط دروغ باش. نه. دروغ بگویم بعد بگویم جناب دروغ لطف کنید پیام نفاق را به طرف مقابل من منتقل نکنید. دروغ می خندد و می رود. هم پیام نفاق را منتقل می کند هم پیام خیانت را منتقل می کند. این پیام وقتی منتقل شد حساب کنید چه اتفاقی را ایجاد می کند. آنهایی که می گوید حالا چند بار دروغ گفتیم یک چیزهایی حل شده است. به این فکر کنید.
شریعتی: حاج آقا بستر صداقت نباید در خانه آماده و مهیا باشد. یعنی یک وقت هایی رفتارهای ما شاید باعث بشود که طرف مقابل را وادار کنیم به ما دروغ بگوید.
حجت الاسلام عباسی: کسانی که از دروغ گفتن همسرتان، پسرتان، دخترتان و کسانی که دارید با آنها زندگی می کنید شاکی هستید حواس شما باشد ما هر چه قدر هزینه صداقت را در خانواده پایین بیاوریم یقیناً زمینه سازی کردیم که دروغ از خانواده ما بیرون برود. ما هم خیلی تقصیر داریم. یک بار آمد یک راستی را گفت تا 2 روز هزینه این راست را پرداخت کرد. این که به خاطر این هزینه تصمیم گرفت دروغ بگوید اشتباه است. اما آن کسی که برای صداقت هزینه تراشیدی می توانم بگویم تو هم قدر صداقت را نمی دانستی. خریدار آن نبودی. آن را پس زدی. پس تو هم خودت را سرزنش کن. بچه من آمد یک راستی را گفت، زده بود یک چیز را شکسته بود، آمد گفت من این را زدم شکستم. چنان جلوی بقیه دعوایش کردم که این چارچوب بدنش لرزید. دفعه بعد که زد یک چیزی را شکاند یا شکسته های آن قایم کرد یا گردن برادر کوچکترش انداخت که زبان هم ندارد از خود دفاع کند. الان چه کسی برای صداقت هزینه تراشی کرد؟ پدر، مادر چه چیزی باعث شد بچه دروغگو بشود؟ پدر، مادر چرا هزینه صداقت بچه را بالا می برید؟ من برای اعضای خانواده خود باید تجربه خوبی از صداقت ایجاد کنم. وقتی که آمد صادقانه یک حرفی را زد، من باید به جای آن کار صداقت را ببینم. مثلاً فرض کنید طرف دیر خانه آمده است بدون این که خبر بدهد.  می آید می گوید من با رفقا بودم حواسم پرت شد من این جا می توانم دو جور برخورد کنم.
برخورد اول: بله رفیق های شما هستند وقتی به آنها می رسید کلاً ما را فراموش می کنید. تا کی می خواهید این جور باشید. تا دو روز هم به او محل نمی گذارند. اما بعضی وقت ها یک رفتار دیگر می کنند. حواس خود را جمع می کنم. به به خدا را شکرت. پسرم، دخترم، زنم، شوهرم راست گفت. الان من باید با رفتارم از صداقت او تشکر کنم. این تشکر را که کردیم که نتیجه آن این می شود که دفعه دیگر هم 2 ساعت دیرتر می آید می گوید چه چسبید هم دیر آمدیم، هم تشکر کردند، دفعه دیگر هم دیر می آییم. خواهش می کنم در کار خدا دخالت نکنید. خواهش می کنم بندگی خود را بکنیم. من الان موظف هستم از صداقت او تشکر کنم. این که می خواهم رفقای خود را به من ترجیح ندهد راه آن چیز دیگری است. یک جای دیگر را باید درست کنیم. اگر این جا آمدید هزینه صداقت را بالا بردید در اصل به او پنهان کاری را یاد خواهید داد. دروغ را یاد خواهید داد.
شریعتی: به او گفتید تو دروغ بگویی بهتر است.
حجت الاسلام عباسی: مشکل تو حل می شود. داشتیم می گفتیم الکذب خیانۀ، حس خیانت. می گفتم کاش می شد وقتی این حدیث ها را می خوانیم چند دقیقه به خودمان، به ذهن مان فرصت بدهیم فقط روی آن فکر کنیم. الان خودمان در خانواده ای بگذاریم که در این خانواده یک فردی دارد دروغ می گوید و خودمان را جای آن کسی بگذاریم که به او دروغ گفته شده است. وقتی یک کسی دروغ می شنود معمولاً اول خیال می کند راست است. من الان با ترسیم این حال و هوا می خواهم بگویم ما وقتی به همسرمان، به پدرمان، به مادرمان دروغ می گوییم ببینید چه بلایی سر روح آنها داریم می آوریم و چه بلایی سر رابطه خودمان. وقتی می آید دروغ می گوید من اول احساس می کنم دارد راست می گوید. دروغ خیلی وقت ها بعد از گذر زمان خودش را نشان می دهد. گاهی اوقات این زمان کوتاه است گاهی اوقات این زمان طولانی است. وقتی این فرد دروغ می شنود ذهن خود و دل خود را براساس دروغی که فکر می کند راست است تنظیم می کند. نمی داند که الان دروغ شنیده است. مثلاً فرض کنید می آید درباره خانواده همسر خود یک چیزی می گوید مادرت فلان کار را کرد، پدرت فلان کار را کرد. یا می آید درباره این که من فلان جا بودم آن جایی که تو فکر می کنی نبودم دروغ می گوید این ذهن و دل خود را براساس این راستی که خیال می کند راست است تنظیم می کند. مثلاً در ذهن خود نسبت به آن فردی که این یک دروغی به او بسته است بی اعتماد می شود. دل او نسبت به آن چرکین می شود. ای داد بی داد. یعنی پدر من این جوری بود و من نمی دانستم؟ حتی گاهی اوقات رفتار بیرونی او حتی ذهن خود، دل خود و رفتار خود را بر اساس این دروغی که خیال می کند راست است تنظیم می کند. تا دور روز به پدر خود زنگ نمی زند. تا چند روز به مادرش زنگ می زند سنگین برخورد می کند. یک دفعه متوجه می شود دروغ شنیده است. ببینید چه بمبی در دل این منفجر شد. چه حسی نسبت به این که این دروغ را گفت و این خیانت را کرد پیدا کرد. چند جا را خراب کرد. حس می کنید این خیانت که الان در آن دو کلمه الکذب خیانۀ چه اتفاقی دارد در دل این بنده خدایی که این دروغ را شنیده است ایجاد می کند. الهی حتی یک نفر از کسانی که پای گیرنده ها نشسته اند و دارند برنامه را نگاه می کنند حتی یک بار دروغ نگفته باشد. الهی که همه نماینده بشوند برای این که این مباحث و این کلمات نورانی اهل بیت علیهم السلام را به همه منتقل کنند. ولی به گوش آنهایی که با دروغ می خواهند مشکلات خود را حل کنند برسانید چه بمبی دارند در خانه ها منفجر می کنند. حواس آنها نیست این بمب اولین کسی را که قربانی می کند خود شخص دروغگو است.
شریعتی: یک عملیات انتحاری است.
حجت الاسلام عباسی: واقعاً انتحاری است. خودکشی است. و گاهی اوقات هم تنها کسی که از بین می رود آدم دروغگو است. چون گذر زمان باعث می شود که خیلی ها متوجه بشوند این دروغ است. بقیه به هم نزدیک می شوند آن کسی که حذف می شود آن آدمی است که دروغ گفته است. صداقت هزینه دارد. هزینه برای صداقت تولید نکنیم. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» ما این آیه را خواندیم، درباره آن صحبت کردیم، خیلی مصادیق آن مصادیق وسیعی است. به همدیگر در نیکی، در تقوا ورزیدن کمک کنید. یکی از کمک هایی که ما می توانیم به دیگران بکنیم تا نیکی و تقوا را در حد اعلای خود رعایت کنند این است که برای صداقت هزینه تراشی نکنیم. اما اگر دیگران برای صداقت شما هزینه تراشیدند این را امیرالمؤمنان علی علیه السلام داشته باشید «الصِّدْقُ صَلَاحُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» صدق باعث اصلاح همه چیز است. «الْكَذِبُ فَسَادُ كُلِّ شَيْ‏ء» دروغ هم همه چیز را می زند خراب می کند. ما اگر می خواهیم زندگی سالمی داشته باشیم، زندگی رو به صلاحی داشته باشیم صداقت را رعایت کنیم حتی اگر هزینه داشته باشد.
شریعتی: من می توانم الان این جا بگویم که اگر صداقت به ظاهر زد یک چیزی را خراب کرد یک جای دیگری را درست کرده است و محکم کرده است. حالا در خوشبینانه ترین یا بدبینانه-ترین حالت این به آن در.
حجت الاسلام عباسی: این درست است. دقیق تر آن را بگویم. اگر صداقت یک جایی به ضرر شد ولی در کل به مصلحت زندگی است. این نکته خیلی نکته مهمی است. «الصِّدْقُ صَلَاحُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ» «الْكَذِبُ فَسَادُ كُلِّ شَيْ‏ء». دروغ هم اگر زد یک جایی را مثلاً خوب کرد درست کرد مشکل من را حل کرد کل را زده خراب کرده است.
شریعتی: و این بستگی به نظام محاسباتی ما دارد که صدق و کذب کجای آن قرار می گیرد. آقا صمیمانه از شما متشکرم. ان شاءالله همه زندگی ها سرشار از صداقت باشد. از دروغ دور باشد. و ان شاءالله به حقیقت و واقعیت نزدیک باشد که اتفاق بسیار مبارکی است. صفحه 595 را امروز دوستانم تلاوت خواهند کرد. آیات سوره مبارکه شمس و آیاتی از سوره مبارک لیل. بشنویم و برگردیم.
صفحه 595 قرآن کریم
شریعتی: برای قربانی اول ماه گفتیم یک بخشی از آن انجام شده است و یک بخشی از آن هم فردا و پس فردا انجام خواهد شد. دوستانی که می خواهند مشارکت کنند و همراه شوند، نذوراتی دارند، صدقات خود را می توانند به کانال ما و به سایت ما مراجعه و همین به صفحه 800 شبکه پیام نما راه های مشارکت شما در قربانی اول ماه ذکر شده است که ان شاءالله بخش دوم آن به زودی انجام خواهد شد. حاج آقای عباسی وقت در اختیار شما است اشاره قرآنی را بفرمایید.
حجت الاسلام عباسی: سوره شمس از آن سورهایی است که بسیار بسیار حرف گفتنی در آن زیاد است. در بحث های تربیتی جزء سوره های کلیدی است. یکی از کلیدترین آیات سوره شمس که درباره آن باید مفصل هم صحبت کرد ولی من برای بحثم می خواهم استفاده کنم آیه 8 است که بعد از این همه قسم خداوند می فرماید «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (فجر/8) ما هم کارهای بد را و هم کارهای خوب را در مسیر انسان تا خدا به او الهام کردیم. که طبق نظر بعضی ها که این نظر درستی هم است این اشاره به بحث فطرت دارد. انسان به صورت فطری بسیاری از خوبی ها و بسیاری از بدی ها را حس می کند. یکی از چیزهایی که به صورت فطری آدم زشتی آن را با همه وجودش حس می کند دروغ است. زشتی دروغ نیازی به این ندارد که من و شما مسلمان باشیم و به قرآن معتقد باشیم. انسان تا وقتی انسان است و بر فطرت انسانی خود دارد زندگی می کند می فهمد دروغ بد است و یکی از بدترین کارهایی که انسان را در مسیر خدا عقب می-اندازد مخالفت با آن چیزهایی است که فطرت او می گوید بد است. لازم نیست کتاب بخواند تا بفهمد بد است. دروغ یکی از اینها است. همه این را می فهمند، همه می دانند دروغ بد است. من فکر نمی کنم که حتی یک نفر وجود داشته باشد که احساس کند که دروغ خوب است. چون اگر به خودش دروغ بگویند با همه وجودش ناراحت می شود. یک نکته ای را هم می خواستم تذکر دهم. در خبرها دیدم که سازمان انتقال خون از مردم درخواست کرده است چون وضعیت بانک خون وضعیت مناسبی نیست و بیماران نیازمند به خون هستند بیایند. بهتر دیدم از این برنامه به مردم این توصیه را داشته باشم آنهایی که توانایی آن را دارند مخصوصاً با تأکیدی که سازمان انتقال خون داشته است نسبت به این که همه تدابیر بهداشتی آن جا رعایت می شود آنها که توانایی دارند حتماً یک کمک ویژه به مردم عزیزمان هست ان شاءالله که در اولین فرصت اقدام کنند.
شریعتی: حاج آقای عباسی دعا کنید و ان شاءالله خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام عباسی: خدایا به همه ما توفیق بده که با همه، هم با تو، هم با ولی تو و هم با بندگان تو با صدق و راستی برخورد کنیم.
شریعتی: الهی آمین. خیلی ممنون و متشکرم از نگاه شما.