بسم الله الرحمن الرحیم چقدر لذت بخش است دیدن ستارهها و چقدر روح بخش دیدن گلها به تاریخ ۱۰ هزار ساله گذشته که نگاه میکنیم قهرمانان توحید میدرخشند دلربایی میکنند. من فکر میکنم ما وقتی از اونها یاد میکنیم اونها هم به ما دعا میکنند موفقیت های اونها را دستاوردهای اونها را زیبایی خصال اونها رو وقتی بیان میکنیم برای درس آموزی چون پیش خدا آبرو دارند حتماً به ما دعا میکنند.
این برنامه ابوایوب انصاری میزبان پیامبر در مدینه اهل مدینه و یکی از ۷۰ نفری بود که در عقبه دوم در تاریکی شب با رسول خدا بیعت کرد دوبار در دو سال این بیعت در مکه به دور از چشم مشرکان انجام شده اهالی مدینه یک بار با جمعیت کم یک بار با جمعیت زیاد در پنهانی شبانگاه با پیامبر بیعت کردند و پیامبر را به شهر خودشون مدینه دعوت کردند و گفتند ما از جان شما حمایت میکنیم یکی از اون ۷۰ نفر ابوایوب انصاری است.
بعد از هجرت هم در تمام غزوات و جنگ های که پیامبر حضور داشته ابوایوب بوده کمتر چنین چهره را ما در تاریخ اسلام بودن کسان زیادی که در جنگها همراه پیامبر باشند اما کسی که در تمام غزوات حضور داشته باشه ما در دفاع مقدس عزیزانی رو داریم که در تمام جبههها طی این ۸ سال و پس از ۸ سال حضور داشتند ابوایوب چنین کسی است علاوه بر اینکه در جنگها حضور داشته گزارش جنگ ها رو هم برای آیندگان به جا گذاشته یک کار فرهنگی، علاوه بر یک اقدام نظامی اضافه کنید به این فضایل اون محدث هم بوده از پیامبر عزیز اسلام ۱۵۵ حدیث و از امیر مومنان علی علیه السلام احادیثی را نقل کرده ابوایوب انصاری نقل در این هفته این شخصیت باشه.
مردم مدینه سه سال بود که اسلام آورده بودند و برای تشریف فرمایی رهبر روزشماری میکردند تا روز موعود فرا رسید مردم شهر به پیشواز پیامبر آمدند سرود میخواندند شادمانی میکردند غوغایی به پا شده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شهر مدینه شدند روسای قبایل زمام ناقه پیامبر را گرفته هر کدومشون اصرار میکردند به محله ما بیاید به خانه ما بیاید حتی پیامبر رسید به محلهای که خانه های دایی های پیامبر بود چون بستگان مادری پیامبر مدینهای و بستگان پدریش مکی بودند حضرت به قبیله عدی بن نجار که رسید که داییهای پیامبر بودن اونها گفتن یا رسول الله به خانه داییهای خودتان خوش آمدید.
اما پیامبر قبول نکرد به خانه کسی بره فرمود شتر را واگذارید از جانب خدا مامور است جلو خانه هر کس که خوابید من به او خانه خواهم رفت و با این کارش و با این کارش پیامبر یه حرکت فراجناحی کرد. چون به هر قبیله ای میرفت به هر محله می رفت تحلیل می شد که پیامبر طرفدار این جمعه مخالف اون جمعه یه درسی داد پیامبر به همه رهبران همه مبلغان که شما باید پدر باشید برای مردم. یک طرف رو بخواید طرفداری بکنید جمعیت زیادی را از دست می دهید
شتر از جانب خدا مامور است پیامبر فرمود افسار شتر رو رها کنید، چشمان مردم خیره شده بود به شتر منتظر بودند شتر کجا میخوابد. ناگهان ولوله ای به پا شد شتر زانو زد کنار خانه محقری که از فقیرترین مردم شهر مدینه بود یعنی ابوایوب انصاری خوابید ابوایوب هم زرنگی کرد وسایل پیامبر رو خیلی زود برد به خانه خودش. پیغمبر فرمود وسایلم کو؟ گفتند در خانه ابوایوب فرمود خیلی خوب من هم باید برم کنار وسایلم، بدینسان بود که پیامبر مهمان کوخ نشینان شد و خداوند ابوایوب انصاری را برای میزبانی پیامبرش انتخاب کرد خانه ابوایوب دو طبقه بود در طبقه بالا خودش و مادرش که نابینا بود و همسرش زندگی میکردند پیامبر هم تشریف بردن اتاق طبقه پاییز یک خانه کوچک ساده صمیمی مقابل خانه ابوایوب یه قطعه زمینی بود پیغمبر فرمود این برای مسجد خیلی خوب است. گفتند مال یتیمانیست یتیم ها رو خبر کردن یتیم ها آمدن گفتن یا رسول الله ما این قطعه زمین رو میخوام اهدا کنیم تقدیم کنیم، پیغمبر قبول نکرد فرمودند نه حتما باید پولش رو اینجا بود به ما یاد داد در چنین مواقعی تصمیم احساسی نگیریم یتیمها آینده دارند باید زندگی بکنند
تا مسجد ساخته شود و در کنار مسجد خانه پیامبر پیامبر میهمان ابوایوب انصاری است مادر او همسر او غذا تهیه میکنند و ابوایوب انصاری از چاه هایی که آب شیرین بود برای پیامبر آب می آورد و خدمت میکرد ولی ناراحت بود که چرا ما باید طبقه بالا باشیم پیغمبر طبقه پایین گفت یا رسول الله من در اتاقی که پایین شما باشه سختمه قدم بزنم، یه روز هم یه حادثه پیش آمد داشتم غذا میخوردم ابوایوب انصاری با خانم و مادرش که پارچ آب برگشته و از اون بالا اون وقت هم که سقف ها بتنی نبوده که درختان خرما سقف را می پوشوندن بلافاصله با یه پارچه اون آبها رو خشک کرد سر پیغمبر و خانوادهاش نریزه آمد طبقه پایین گفت یا رسول الله پسندیده نیست شما طبقه پایین باشید خواهش میکنم شما تشریف ببرید طبقه بالا ما طبقه پایین پیغمبر قبول کرد.
موسی بن عمران وقتی فرار کرد از مصر وارد مدین شد پیامبری او را بر عهده گرفت شعیب نبی اما پیامبر بزرگ اسلام شده میهمان یک مرد فقیر ابوایوب که تا آخر عمرش مسلمان ها به خاطر همین میزبانی به او احترام میگذاشتند. هر جا میرفت میگفتند میزبان پیغمبر بوده.
مادر ابوایوب نابینا بود تا در خانه باز شد گفت ای کاش چشم داشتم که با آن صورت سرور و آوای خودم پیامبر را میدیدم اینجا بود که پیامبر معجزه کرد و چشمان مادر ابوایوب بینا شد این اولین معجزه پیامبر در مدینه است شبیه معجزه عیسی بن مریم که قرآن کریم در سوره مائده آیه ۱۱۰ بیان میکند که و اذ تخلق من التین کهیئه الطیر و اون هنگامی که عیسی تو از گل یه پرنده را درست کردی به اذنی خداوند میفرماید با اجازه من این کار را کردی و تنفق فیها دمیدی در اون پرنده گلین فتکون طیرا باذنی یه پرنده واقعی شد به اجازه من ای عیسی با اجازه من تو بیماری برس را شفا دادی و کور مادرزاد را بینا کردی پیامبران معجزه داشتند.
پیامبر عزیز اسلام هم همچون عیسی بن مریم که نابینای مادرزاد را بینا میکرد مادر ابوایوب انصاری را بینا کرد ابوایوب زندگی فقیرانه ای داشت یه بزغاله ای داشت بلافاصله در همون روز اول بزغاله را سر برید و غذایی آماده کرد جو را آرد و خمیر کرد و پخت و نان را سر سفره آورد.
پیامبر دستور داد ابوایوب جار بزن که مردم هرکی غذا میخواد به خانه ابوایوب بیاد ابوایوب هم دوست داشت اون غذا رو پیامبر میل بکنه ولی پیامبر پیامبر مردمه پیامبر عزیز ما قرآن میفرماید از مردم بود با مردم بود در مردم بود تنهایی نه اگه نعمتی بود اگر امکانی بود همه را شریک میکرد همین خبرها به دور دست ها می رسید همه علاقمند به پیامبر و به اسلام می شدند.
در برابر خدمات ابوایوب پیامبر دست به دعا برداشت علامه امینی در کتاب شریف الغدیر جلد نه صفحه ۱۲۵ این رو بیان میکند که پیامبر دعا کرد: ای ابوایوب بدی و زشتی به تو نرسد، بدیهای ظاهری مثل زندان رفتن مثل ذلیل شدن مثل بیماریهای خارکننده از تو دور باشد و بدیهای معنوی مثل لرزش و لغزش در ایمان مثل ویرانی عقیده مثل بی دینی اینها همه از تو دور باشد. اینا دعاهای پیامبر به ابوایوب انصاری است.
پس از انتقال پیامبر به خانه خودش هم همچنان ابوایوب انصاری افتخار میکرد به خدمت به پیامبر، همونطور که گفتیم آب میاورد از چشمه ای که آب شیرین بود و تا پایان عمر این افتخار را از دست نداد. فضیلت دومی که برای ابوایوب انصاری نوشتهاند محبت به اهل بیت پیامبر پیامبران مزد نمیخواستند در چند جای قرآن از جمله سوره مبارکه شعرا آیات 100 تا ۱۸۰ قرآن کریم نقل میکنه که همه پیامبران به مردم میگفتند ما مزد نمیخوایم در برابر زحماتی که برای شما میکشیم .
فقط یه پیغمبر خواسته اونم پیامبر اسلام بوده دو تا مزد خواسته مزدش این بوده که یکی اینکه مزد من برای هدایت شما این باشد که با خدا رابطه داشته باشید این یک مزد و دوم مزد من این باشد که به اهل بیتم نیکی کنید. همه می دانند که این مزدها از جنس اون مزدهای پولی نیست. مثل اینکه ۹ ماه برای دانش آموزان زحمت کشیده به بچهها بدی بچهها من خیلی براتون کار کردم مزد من این باشه که خوب درس بخوانید. یعنی در حقیقت این مزدم تمام نفعش به خود دانش آموزان برمیگرده
پیامبر اسلام از امت اسلامی دو تا مزد خواسته رابطهتون رو با خدا گرم نگه دارید با اهل بیت من محبت کنید کسانی از اصحاب پیامبر که بی مهری کردن به اهل بیت خون به دل اهل بیت کردند خشمگین کردن اهل بیت را اما ابوایوب انصاری از کسانی است که به خاندان پاک پیامبر که خدا طهارت اونها رو تضمین کرده انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا صورت ویژه خداوند این خاندان را پاک نگه داشته ابوایوب انصاری رابطه گرمی با اهل بیت داشته.
هنگام ازدواج فاطمه زهرا سلام الله علیها گوسفندی را به رسم هدیه آورد در عروسی حضرت زهرای مرضیه اون گوسفند رو پیغمبر قربانی کرد و بعدها وقتی فرزندان فاطمه زهرا به دنیا می آمدند تبریک میگفت نزد پیامبر می رفت در یه واقعهای دارد که پیامبر امام حسن و امام حسین را می بوسید به اونها محبت میکرد ابوایوب انصاری وارد شد دید پدربزرگ پیامبر با نوه هاش داره بازی می کنه عرض کرد ای رسول خدا اونها رو دوست دارید فرمود چگونه اونها را دوست نداشته باشم در حالی که اونها گلهای باغ منند، ریحانههای من از دنیا هستند که اونها را استشمام میکنم میبویم اونها را و تا پایان عمرش ابوایوب این عشق به اهل بیت رو از دست نداد
یک فضیلت دیگر مسلمانها جمعیتشون در مدینه روز به روز رو به افزایش فصل جدیدی از زندگانی پیامبر آغاز شده پیامبر باید موجودیت خودش را و مسلمان ها را به دنیا اعلام بکنه. مسلمان ها باید منسجم باشند این باعث شد که با توجه به اختلافاتی که بین مسلمان ها بود مسلمان ها دو گروه بودند انصار از مدینه با یه فرهنگی، مهاجر از مکه با یه فرهنگی ، فرهنگ هاشون فرق داشت از نظر اقتصادی هم با هم متفاوت بودند حالا هر دو آمدن در مدینه امکان اختلافات بود یه کسانی هم هستند بد سلیقه بد نیت ، همیشه دنبال این هستند که اختلافات رو دامن بزنند پیامبر باید یه تدبیری میاندیشید برای انسجام ملی این امتی که آغاز راهشون هست باید اینا منسجم و متحد می بودند تدبیر که پیامبر فرمان خدا در پرتو آیه انما المومنون اخوه به کار برد عقد برادری بود. چندین بار پیامبر این کار را کرد مسلمان ها را جمع کرد و فرمود دوتا دوتا با هم برادر شوید آقایان با آقایان خانم ها با خانم ها، منتها پیامبر بر اساس اطلاعاتی که از مسلمان ها داشت مثلا در یکی از این موارد ۳۰۰ نفر بودند این ۳۰۰ نفر رو پیامبر میفرمود چه کسی با چه کسی برادر باشه. اونا که بیشتر همفکر بودن اخلاقهاشون به هم نزدیک بود اون وقت الان که هزار و چند صد سال گذشته ما با همین جدول برادری میتونیم آدما رو بشناسیم که در چه ردههایی بودند. مثلاً سلمان رو با ابوذر طلحه را با زبیر عایشه را با حفصه اینطوری عقدشون رو خونده. ابوایوب انصاری رو با چه کسی؟ با مصعب ابن عمیر که در برنامه قبل زندگی نامه ش رو گفتیم.
همینجا میخوام یه خواهشی بکنم از شما عزیزان برنامهها را قهرمانان توحید را پیگیری میکنید ممکنه کسی بگه خب الانم ما میخوام این عقد برادری رو بخوانیم. در مکتب تشیع روز عید غدیر یکی از آدابش خوندن عقد اخوت است. آقایان با آقایان خانمها با خانمها، در کتاب شریف مفاتیح و در فضای مجازی هم هست که دو نفر دو نفر یا چند نفر چند نفر دست در دست هم اون عقدی را که امام معصوم به ما یاد داده شیعه هم تهدید میشه به اختلافات عقد اخوت میخوانند و حقوقی را که در برادری در اسلام آمده اون رو صرف نظر میکن الا دو حق یه حق شفاعت که این دو نفر وقتی این عقد رو میخواند به همدیگه میگن اگر در قیامت خدا به من آبرویی داد و امکانی برای شفاعت برای من ایجاد من از تو شفاعت میکنم و یکی هم دعا به زیارتی میره یا یه مکانی امکان دعا براش فراهم میشه میگه من یادم نمیره به تو دعا میکنم.
یعنی غدیر خم یه روزی باید باشه کدورتها دلخوریها کنار بره دلهای شیعیان با هم صاف بشه، محبتها و صمیمیت ها جایگزینش بشه . بریم به سراغ رزمندگی ابوایوب انصاری در بین یاران پیامبر بدریون خیلی شاخص هستند مقام و جایگاه ویژه ای دارند حتی ما در آینده ها مثلا در قصه کربلا، امام صادق علیه السلام زیارت نامه برای حضرت ابوالفضل العباس به ما یاد داده اونجا حضرت ابوالفضل رو فرموده تو مثل بدریون هستی. بدریون در جنگ بدر انصافاً ایثارگری کردم فداکاری کردند. جمعیتشون یک سوم دشمن بود اسلحهشون شاید یک دهم دشمن هم نبود، امکانات کم موقعیت سوق الجیشی ضعیفتر ولی به مدد الهی به پیغمبر عرض کردند ما مثل امت موسی نیستیم که به پیغمبرشون گفتن تو برو با خدایت بجنگ ما اینجا ایستادیم نه ما این رو میگیم تو با خدایت بجنگ ما هم هستیم خداوند هم تفضل کرد فرشتگان را برای تقویت روحیه به کمک رزمندگان فرستاد و مسلمان ها در جنگ بدر با پیروزی برگشتند ابوایوب انصاری در این جنگ حضور داشته
ابوایوب انصاری که در همه جنگ ها بوده این آیه را میخواند انفروا خفا فا و ثقالا به سمت دشمن کوچ کنید سبک بال سنگین بال این رو چند جور معنا کردند بعضی معنا کردن سبک بال یعنی پیاده سنگین بار یعنی سواره یا گفتن سبک بال مثلاً جوان سنگین بار پیر این رو میخوان ابوایوب من در بعضی از جبههها حضور خیلی فعال دارم در بعضی از جبه ها حضور کمر ولی در همه جنگ ها حضور دارم. فضیلت دیگر ابوایوب انصاری درگیر شدن با منافقین ما در برنامه قهرمانان توحید از منافقین زیاد سخن گفتیم کسانی که میگویند به خدا و جهان آخرت ایمان دارند اما خدا میفرماید ایمان ندارند اینا ضربه میزنند با مسلمان ها هستند کنار مسلمان ها هستند اما سیلی میزنند.
پیغمبر فرمود من از مومن نمیترسم مومن آزارش به کسی نمیرسه از مشرک هم نمیترسم شجاعانه به جنگ او میروم اما از منافق میترسم او از پشت خنجر میزنه برای آینده امت اسلامی هم پیغمبر فرمود من میترسم بر شما منافقین خوش زبان خوش بیان اینها به شما سیلی بزنند. بعضی از اصحاب پیامبر بی تفاوت بودن نسبت به منافقین اما ابوایوب انصاری جسور شفاف با منافقین برخورد میکرد یکی دو نمونه را برای شما نوشتم، قرآن کریم در سوره مبارکه مائده آیه ۴۱ می فرماید لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر ای پیامبر چرا انقدر غصه میخوری برای کسانی که پرشتاب مسابقه گذاشتند در یه باتلاقی به نام کفر غرق بشن اینا کین؟ من الذین یقولون آمنا به افواهم کسانی که به زبانشون میگن ایمان آوردیم ولم تومن به قلوبهم اما با دلشون ایمان نیاوردند.
روزی گروهی از منافقین در مسجد جمع شده بودند پیامبر وارد شد دید این منافقین نشستند کنار هم یواشکی در گوشی با هم حرف میزنند حضرت دستور داد اینا رو از مسجد بیرون کنید. خب کسی جرات نمیکرد ابوایوب یکی از اونهاست که دست و پای اینها رو گرفت و کشوند و از مسجد بیرون کرد چون میدونست بعدها براش هزینه دار.ه به طرف ابن قیس رفت پاهایش را گرفت کشان کشان از مسجد بیرون انداخت به سراغ رافع بن ودیعه رفت یقش رو گرفت او را از مسجد خیلی جسور بوده ابوایوب انصاری بعد به او گفت بر تو ای منافق خبیث از مسجد پیامبر بیرون برو.
رهبر منافقین یه فرد پولداریست به نام عبدالله ابن ابی خوب عبدالله بن عبید در جنگ احد همراه پیامبر شد با ۳۰۰ نفر بین راه خودش این ۳۰۰ نفر رو برگردوند یه ضربه ای به روحیه سپاه اسلام زد لشکر اسلام هزار نفر بودند، ناگهان نرسیده به میدان جنگ ۳۰۰ تاشون برگشتند پیامبر هم در احد با اصحابش جنگیدند و شهید دادند و برگشتند حالا عبدالله ابن ابی جایگاهی برای خودش تو مسجد داشت و گهگاهی هم پا می شد سخنان پیامبر رو تایید میکرد، مثلاً میگفت من هم یه کسی هستم نگذاشت ابوایوب انصاری همچنان در آرامش منافقین فعالیت کنند تا در بازگشت از احد که همه داغدار شهیدان بودند، یکی از دلایل ضربه خوردن اونها هم فرار کردن منافقین بود عبدالله ابن ابی رهبر منافقین برخاست و گفت ای مردم این رسول خداست در میان شما یعنی می خواست چاپلوسی بکنه در میان شما که خداوند بدو شما را گرامی داشت یاری اش کنید! ای نامرد ای نامرد ...تو خودت همین چند روز پیش ۳۰۰ نفر را از دور پیغمبر پراکندی حالا با زبان داری دفاع میکنی مسلمانان گفتند بنشین ای دشمن خدا و ابوایوب ریش او را گرفت و از مسجد بیرونش کرد
منافق شناس بود و بیملاحظه با منافقین برخورد میکرد یک فضیلت دیگه است پیامبر عزیز اسلام چه در مکه تهدید به ترور و قتل میشد توسط مشرکین و چه در مدینه توسط منافقین و توسط یهودیان با مشرکین هم گاهی همدست میشدن پیامبر رو بکشن لذا یه کسانی بودن افتخاری جانشون رو در معرض خطر قرار میدادن تا پیامبر به سلامت باشد در راس اونها آقا و مولای ما امیرمومنان علی ابن ابیطالب که بارها جانفشانی کرده بود یک بارش قصهاش در سوره بقره آمده و من الناس من یشری نفسه ابتقاء مرضاه الله والله رئوف بالعباد که جای پیامبر خوابید و پیامبر به سلامت به مدینه آمد حالا پیامبر به مدینه آمدند ولی همچنان تهدید به خطر میشوند گاهی وقت ها با حکم یه کسانی محافظ پیامبر میشدند نام ۱۲ نفر در تاریخ اسلام به عنوان محافظین شخص پیامبر به ثبت رسیده بعضی هم افتخاری یه نمونش ابوایوب انصاری است.
نوشته اند بعد از جنگ خیبر بر اثر سوء قصدی که از ناحیه یک زن یهودی به جان پیامبر شده بود مسلمان ها نگران جان پیامبر بودند بین راه خیبر تا مدینه شب شد تا استراحت بکنن پیامبر داخل خیمه خودش شد هوا تاریک شده بود سحرگاه برای سحرخیزی و مناجات با پروردگار پیامبر از خیمه بیرون آمد دید یک کسی شمشیر به دست داره حفاظت میکنه دقت کردید ابوایوب انصاری ابوایوب نخوابیده تا جان پیامبر به سلامت باشد.
همین جا جا داره محافظینی که در طی این سالهای پس از انقلاب از شخصیت ها حراست کردن از امام عزیز از رهبر عزیز انقلاب از سرداران از ائمه جمعه که در خیلی از موارد کنار شهادت اون شخصیت اون محافظ هم شهید شده اسم وحید زمانی نیا در کنار قاسم سلیمانی مثل محافظ شهید مفتح حافظان ائمه جمعه باید قدردانی بکنیم از این شهیدان قدردانی بکنیم از خانوادههای اونها که در کمال گمنامی عزیزانشون رو فرستادن در این راه درست برای حراست از اسلام، ابوایوب انصاری شب را نخوابیده تا جان پیامبر به سلامت باشد، پیغمبر تبسم کرد و به او دعا کرد این دعا را پروردگارا ابوایوب را محافظت فرما همانگونه که او از من محافظت کرد.
خب اصحاب پیامبر آزمون های مختلفی دادن یکی از آزمون های اونها پس از پیامبراست. پیامبر عزیز ما ۲۳ سال بین اونها بود ۱۳ سال مکه ۱۰ سال مدینه بعضی از این ۲۳ سال زیاد با پیامبر بودند حالا پیامبر بر اساس حکمت الهی از میانشون رحلت فرموده، یک آزمون سخت موقعیتش فرا رسیده آیا مسلمین حاضر هستند از ولی حمایت کنند ؟همانگونه که از نبی حمایت کردند ...
خب یه کسانی در این آزمون مردود شدند پیامبر در غدیرخم فرمان الهی را بیان کرد با دقت اونا که صداهای بلند داشتن تکرار میکردن سخنان پیامبر رو کسانی در فرداها بهانه نیارن ما نفهمیدیم چی شدو نشنیدیم ... چرا همه شنیدند حالا پس از پیامبر نوبت این آزمون رسیده
نخستین جمعهای که خلیفه اول ابوبکر بر منبر پیامبر بالا رفت در اون روز شش تن از مهاجرین و شش تن از انصار برخاستند و انتقاد کردند از جمله یکی از شش نفر از انصار ابوایوب انصاری بود که خطاب به مردم گفت ای گروه قریش آیا نشنیده اید که خداوند می فرماید انّ الّذین یأکلون اموال الیتامی ظلما انّما یأکلون فی بطونهم نارا آنان که اموال یتیمان را به ناحق خورند آتش میخورند. یعنی با کنایه فهماند که یتیم چند جور داریم یکی هم یتیم فرهنگیه پیامبر پدر ما بود از دنیا رفته سرپرستی ما را به فرمان خدا به علی بن ابیطالب علیه السلام سپرده. شما چرا به بیراهه رفتید و این آیه را خواند أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها سوره کهف آیه۲۹ ما برای ظالمان آتشی مهیا کرده ایم که شعله های آن مانند خیمه های بزرگ آنان را احاطه کرده یعنی ابوایوب انصاری این ظلم فرهنگی رو با تلاوت این آیه بیان کرد حجت را تمام کرد
چون امیر مومنان به یارانش فرموده بود درگیری پیش نیاد اونا روشنگری میکردند ولی دست به شمشیر نمیبردند به خاطر اتحاد جامعه اسلامی ابوعیوب در دوران ۲۵ ساله خانه نشینی امیر مومنان علی علیه السلام در کنار امام بود، تا اینکه با هجوم مردم پس از قتل عثمان امیر مومنان علی بن ابیطالب خلافت ظاهریشون شروع شد و پی در پی جنگ های را بر امام تحمیل کردند. جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ نهروان با تحمیل جنگ جمل اولین جنگ که توسط طلحه و زبیر و پشتیبانی یکی از همسران پیامبر آغاز شد ابوایوب انصاری ساکت نیست در انزوا نیست. در میدان است برای کمک و شرکت در جنگ به بصره و پیش از شروع جنگ به همراه تعدادی از بزرگان خدمت امام علی بن ابیطالب علیه السلام رسید و در تایید از امام سخنرانی کرد.
ای امیرمومنان این اصحاب جمل پیمانشان را با تو شکستند و از عهد خود با تو سر باز زدند و در نهان ما را دعوت کردند تا ما هم از تو دست برداریم. این بدان جهت بود که آنان از عدالت تو خوششان نیامد، در نتیجه با دشمن تو معاویه همصدا شدند. این رو ابن ابی الحدید شارح سنی نهج البلاغه بیان کرده
در جنگ جمل لشکر امام علی علیه السلام به صورت گردانهای هزار نفری سازماندهی شده بودند و فرماندهی هر هزار نفر را یکی از اصحاب پیامبر بر عهده داشت. فرمانده یکی از این هزار نفرها ابوایوب انصاری بود جنگ جمل با پیروزی لشکر امام به پایان رسید و گردان ها وارد بصره شدند، در حالی که پیشاپیش اونها گردانی بود که فرمانده اون ابوایوب انصاری با کلاه سفید و لباس سفید و شمشیری حمایل کرده و پرچمی در دست وارد بصره شد. ابن عباس که مفسر قرآن هست به پیشواز آمد و به قدردانی اینکه ابوایوب خانهاش را در اختیار پیامبر قرار داده او را به خانه خودش دعوت کرد، اما ابوایوب مثل مولایش امیرمومنان ساده زندگی میکرد.
پس از جنگ جمل جنگ صفین شروع شد، بخشی از این جنگها را ما اشاره کردیم در برنامه قهرمانان توحید ابوایوب انصاری همراه امام از جمل به سوی جبهه صفین حرکت کرد. در راه قبیله عزد را دیدند که مسلح به طرف دشمن میرن اونها وقتی ابوایوب را دیدم اونها وقتی ابوایوب رو دیدن هدایایی آوردن برای ابوایوب به ابوایوب گفتند خداوند تو را به یاری پیامبر خود و میهمان شدن حضرت در خانهات بزرگ و گرامی داشته، اکنون تو را میبینیم که شمشیر به دست آمدهای و میخواهی با گویندگان لا اله الا الله بجنگی، ابوایوب روشنگری کرد. ذهن اونها رو روشن کرد معاویه کیه؟ او چه اهدافی دارد؟ علی بن ابیطالب علیه السلام کیه ابوایوب گفت این سخنان چیست که میگویید هرگز پیامبر به پیروانش دروغ نمیگوید پیامبر به ما من بودم خودم سفارش کرد همراه علی با ناکثین یعنی پیمان شکنان بجنگید با آنان جنگیدم و سفارش فرمود با قاصدین یعنی ستمگران بجنگید ما در حال جنگ با قاصدین هستیم و فرمود با مارقین بجنگید من هنوز آنان را ندیدم با اونهام روبرو بشم خواهم جنگید.
من پیرو پیغمبرهستم. شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عمار یاسر فرمود گروه ستمگر تو را به شهادت میرسانند و تو در آن هنگام بر حقی و حق با توست ای عمار اگر دیدی علی به سمتی میرود و همه مردم به سمتی دیگر همراه علی برو... و ابوایوب انصاری که یکی از خواص است مسئولیت خودش را درست ایفا کرد اگر خواص در کربلا درست عمل کرده بودند سالار شهیدان اینگونه به شهادت نمیرسید. این بزرگان بودند که اون وقتی که باید حرف میزدند حرف نزدند و رهبران الهی مظلومانه در خون خویش غلتیدند، ابوایوب جسور، بصیر، شجاع ،سخنان ابوایوب خیلی راهگشا بود کسانی رو توانست همراه کند با لشکر امیرمومنان.
در جنگ صفین هم به میدان جنگ رسیدند حقیقتاً قهرمان توحیده میجنگد در یکی از روزهای جنگ صفین ابوایوب از داخل لشکر امیرالمومنین بیرون آمد در میدان مبارزه طلبید هرچه صدا میزد کسی جرت نمیکرد به نبرد با او بیاد تازیانه به اسبش زد اینقدر پیش رفت تا سراپرده خیمه معاویه رسید. معاویه فرار کرد از داخل خیمه فرار کرد از اون طرف رفت بیرون... همانجا ابوایوب ایستاد مبارز طلبید جماعتی از شامیان جلو آمدند به اونها حمله کرد اونها رو زخمی کرد و خودش به سلامت به لشکر امیرمومنان برگشت معاویه که به سمت لشکر خودش برگشت اونها رو سرزنش کرد گفت مگر شما رو در بند کرده بودند؟ مگر دستهاتون رو بسته بودند که هیچکی نتونست یه مشت خاک به صورت اسب ابوایوب بپاشه؟ اونها خجالت کشیدند و مردی از اهل شام گفت یا امیر به معاویه گفت صبر کن همونطور که اون اومد به خیمه تو من میرم سراغ فرمانده او ابوایوب هم این رو استشمام کرد میرم یه ضربه ای به علی میزنم به تلافی این حرکت ابوایوب ابوایوب هم متوجه شد. قبل از اینکه او به خیمه علی ابن ابیطالب علیه السلام برسه با تیزهوشی و با سرعت شمشیری زد سرش از تنش جدا شد ولی همچنان رو سرش هست مقداری که اسب جلو رفت این سر از تن سر یه طرف هم یه طرف ...که امیرالمومنین فرمود در شگفتم از این تردستی و تیزی ابوایوب انصاری چطور تونست این کار رو بکنه
و دعا کرد به او
ابوایوب انصاری چنین کسی در همه غزوات پیامبر حاضر و پس از پیامبر نرفته تو خانه بنشینه سکوت نکرده حمایت از ولی مثل حمایت از نبی اینجا بود که امیر مومنان دلشاد است از این سردار بزرگ قهرمان بزرگ ابوایوب هم اشعاری رو میخواند که معناش اینه این گونه شمشیرزنی را پدران ما به ما آموختهاند ما نیز به پسرانمان میآموزیم.
در حین جنگ صفین معاویه نامه تحریک آمیزی نوشت به ابوایوب انصاری که شما عثمان را کشتید ما هم دنبال انتقام از خون عثمان هستیم یه نامه طعنه آمیز نوشته بود ابوایوب هم نامه را آورد پیش رهبر خودش چون سرداران بصیر کارهاشون رو اقداماتشون رو با امام خودشون در میان میگذارند. امیرالمومنین فرمود هر جوری که میخوای جوابش رو بده، اون هم جواب داد: ای معاویه هیچکسی ندونه ما که میدانیم شما دنبال قتل عثمان بودید، شامیان آمده بودند عثمان را بکشند، انصار هیچ نقشی در قتل عثمان که شما الان بهانه کردید پیراهن عثمان را نداشتند و جواب داد گفت تو با کنایه حرف زدی من با صراحت میگم ما در قتل عثمان نقشی نداشتیم، مولای ما امیر مومنان علی علیه السلام در قتل عثمان نقشی نداشته است.
در چند جای نهج البلاغه هم امام علیه السلام این رو بیان کرده در پایان هم باز برای او اشعاری را گفته که معنایش به فارسی میشه ای پسر حرب ما را مترسان که ما مردانی هستیم که با کینه توزان دوست نمیشویم. هرچند شما و احزاب بکوشید ما هرگز دوستدار شما نخواهیم شد. از جمعیت زیاد شما نمیترسیم . پس از صفین جنگ نهروان یعنی هر سه جنگ امیرالمومنین هر جنگی سختتر از جنگ قبلی
شکاف بزرگی بین لشکر امیر مومنان پیش آمد عمروعاص توانست با حیلهای که کرد بین لشکر امیر مومنان را جدایی بیندازد حالا آمدن به سمت عراق چند گروه شدند. یک دسته که حدود ۱۲ هزار نفر هستند خوارج نهروان کمر به قتل امیرالمومنین بستن یک دسته هم زیر پرچم امیر مومنان یک دست هم بی تفاوت. یه گزینه رو انتخاب کردن که مسلمانی رو با راحتی بدون موضع گرفتن انتخاب کردند جنگ نهروان آغاز شد امیر مومنان علی علیه السلام یه پرچمی را درست کرد نام پرچم امان . این رو داد به دست ابوایوب انصاری و ابوایوب انصاری حقیقتاً با بیان خوبی که داشت با سابقه خوبی که داشت با اون ۱۲ هزار نفر صحبت کرد توانست ۸۰۰۰ نفر از اونها رو منصرف کند این نقش یکی از خواص است.
ابوایوب با صدای بلند ایستاد و گفت به خوارج هر کس از شما به سوی این پرچم آید در امان است، هر کس داخل شهر مدان شود در امان است، هر کس به سوی عراق برگردد و از این جمع کنارگیری کند در امان است. ما نیازی به ریختن خون شما رو نداریم ۸ هزار نفر از اون ۱۲ هزار نفر فریاد زدن از توبه توبه یا امیرالمومنین
اینها نقش ابوایوب انصاری است و اون ۴۰۰۰ نفری که سماجت کردند و ایستادن شعله جنگ را افزون کردند امام علیه السلام به یارانش فرمود شما هم آماده جنگ باشید به اونها یورش ببرید. به خدا سوگند از شما ۱۰ نفر کشته نخواهد شد و از آنان نیز بیش از ۹ نفر جان سالم به در نمی برد. پیشگویی امام درست است از آب درآمد و لشکر امیرالمومنین با پیروزی برگشتند
پایان خوش زندگی ابوایوب انصاری هم در یکی دو دقیقه بیان بکنیم . مسلمانان فکر میکنم در سال ۵۰ ۵۱- هجری بوده در جنگ با رومیان چون رومیان احساس خطر کرده بودند از جبهه اسلام پیوسته تعرض میکردند تجاوز میکردند مسلمانان آمدند تا نزدیک شهر قسطنطنیه یعنی استانبول فعلی. ابوایوب انصاری تو این جمعیت بیمار شد. همراهانش همرزمانش گفتند آیا حاجتی داری؟ گفت حاجت دنیایی ندارم، اما تا می توانید جنازه ی من را که از دنیا رفتم رو دست بگیرید تا میتوانید به دیوارهای قسطنطنیه نزدیک بشید. از رسول خدا شنیدم که فرمود مقابل حصار قسطنطنیه مرد صالحی از امتم مدفون میگردد. امیدوارم اون مرد صالح من باشم این رو گفت و از و با همین سخن پیامبر رزمندگان روحیه گرفتند و گفتند به هر قیمتی شده ما باید قسطنطنیه رو فتح بکنیم. تو تابوت گذاشتن جنازه رو...یعنی بدن این سردار هم در پیشرفت جبهه اسلام نقش داشت حرکت کردم قیصر روم پیام فرستاد این تابوت چیه رو دست مسلمان ها گفتن مردی از یاران رسول خداست که پیامبرشون وصیت کرده او را تو سرزمین شما خاک کنند. قیصر گفت اگه این کارو بکنید وقتی برگردید جنازه او را در میاریم مسلمون ها گفتن اگر تو این کار بکنی ما یه مسیحی نمیگذاریم تو سرزمینمون زنده بماند و یک کلیسا نمیگذاریم بماند. اون هم عقب نشینی کرد الان هم مزار و زیارتگاه ابوایوب انصاری در شهر استانبول است. ابوایوب انصاری یک قهرمان به حقیقت واقعی است. خدا نگهدار شما