یک سال بعد یه جمعیت ۷۰ نفره که کم سن ترین اون جمعیت جابر بن عبدالله بوده شاید ۱۶ سالش هم نبوده، یک دیدار در خفا و پنهانی و یک پیوند مکتبی محکم مردم مدینه بیعت کردن با پیامبر در همان شب، در حاشیه مکه، در سرزمین منا، در قرآن آیاتی برای این دیدار آمده است. افتخار دارد جابر بن عبدالله انصاری در این دیدار حضور دارد. و اعلام وفا کرده پیامبر به مردم مدینه فرمود من بیام مدینه چیکار می کنید برام؟ گفتن هر کاری برای خودمون برای عزیزانمون مال میدیم جان می دهیم، دفاع می کنیم، عبدالله بن امر، پدر جابر بعضی گفتن اولین شهید جنگ احد است مادر جابر هم بانوی بزرگواری به نام نصیبه، عاشق جانفشانی بود. از بس پیامبر از شهادت تعریف می کرد نوجوان های کم سن و سال هم آرزوی شهادت داشتند. سن حضور در جبهه در زمان پیامبر ۱۶ سال بود. اما ما می بینیم در جنگ های پیامبر پسران ۱۵ ساله، ۱۴ ساله، و حتی شاید ۱۳ ساله هم ببینیم اینها با ترفندهای خودشان را به میدان جانبازی رساندند. پیامبر می فرمود جوان های زیر ۱۶ سال برای امنیت در کار انتظامات شهر خدمت کنند جبهه نیان ولی وقتی آن می دید نگاهش افتاد به صورت کوچکی، با قدی بلند لبخند بر لب پیامبر او را صدا زد آمد جلو فهمید که رفته نجاری سفارش داده کفش پاشنه بلندی برای او بسازند تا قدش را بلند جلوه بدهد. ما در روزگارمون تغییر شناسنامهها را می بینیم بچههای(۱۳- ۱۴- ۱۵) ساله بخیر، با التماس می رفتن شناسنامه هاشون را تغییر می دادند. یاد حسین فهمیده بخیر یاد بهنام محمدی بخیر خود من در عملیات بیت المقدس یه نوجوان ۱۳ ساله غیور شجاع را، که تمام وجودش سرشار بود از عشق شهادت رویت کردم جابر بن عبدالله انصاری، در دو جنگ قبل از ۱۶ سالگی حالا گفتن مثلاً پیامبر فرمودند آبرسانی رزمندگان را به ولی عاشق حضور در میدان جهاد بود. پدرش عبدالله دوستی دارد که در جنگ بدر به شهادت رسید وقتی رزمندگان راهی جنگ احد شدند. عبدالله شبهای قدر خواب اون دوست را دید او گفت من در بهشتم تو هم به زودی به ما می پیوندی. از خواب بیدار شد تعبیر شهادت کرد. برای فرزندش یه تک پسر داره به نام جابر و هفت تا یا دختر دارد. عبدالله در جنگ احد به شهادت رسید و جابر موند و تعدادی خواهر هفت خواهر یا نه خواهر، خوب از نظر قرآن کریم جنگ یه امتحانی است خداوند در سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید اگر خدا می خواست خودش دشمن را در هم می شکست. خداوند بر هر کاری تواناست می تواند دشمنان را تار و مار بکند. قلع و غم بکند اما او بر اساس حکمتش انسان را در این میدان جنگ نیازماید استعدادهای او شکوفا شود. ادعاهای او اثبات شود. نوآوری های او به میدان بیاید. مقام معظم رهبری یه وقتی سخنرانی دارند شاید سال ۶۸، که برکات جنگ را خوب جنگ یعنی کشته شدن، جنگ یعنی کشتن، جنگ یعنی اسارت، جنگ یعنی جراحت، جنگ یعنی کسادی خب این ها آسیب های جنگ است. اما جنگ برکت هم زیاد دارد. انسان ها شناخته می شوند. استعدادها شکوفا می شود. انگیزه ها قوت پیدا می کند. ابتکارات در جنگ پیدا می شود روحیه خداپرستی خدا جویی انسان دوستی اینها همه برکات جنگ هست.
جابربن عبدالله انصاری در جنگ احد وقتی با جنازه پدر روبرو شد. خواست روانداز رو کنار بزند و صورت پدر را ببوسد. بعضی از رزمندگان نهی کردند اما پیامبر فرمود ایرادی نداره باباش را می خواهد قبل از خاکسپاری ببیند. اولین جنگی که به صورت رسمی و کار نظامی جابر بن عبدالله انصاری داشته غزوه همراه الاسد، این رو هم خوبه برای همدیگه بازگو بکنیم امروز مشابهش برای مسلمین پیش می آید. جنگ احد به پایان رسید پیامبر غصه دار اشک ریزان برای بهترین یارانی که از دست داده است. آن ها را به خاک سپردند و به مدینه آمدند و در خانه ها مراسم عزاداری برای شهیدان بود و ناگهان مطلع شدند. که لشکر مشرکین تصمیم گرفتن مجدداً حمله کنند خبر رو هم شیاطین، ضد انقلاب ها، منافقین دست به دست می چرخاندن تا یک نا امنی روحی روانی بین مسلمان ها ایجاد کنند که مشرکین مجدداً می خواهند حمله کنند. اسم این جنگ همراه الاسد است. دلیلش هم منطقه ای است که رخ داده پیامبر با روحیه بالا فرمودند ما آماده جنگ هستیم. فقط در این جنگ باید کسانی که در احد بودن حضور پیدا کنند. من اجازه نمی دهم هیچکس دیگری خب در احد هم بیشترشون مجروح بودند. دست شکسته پای شکسته چشم آسیب دیده خانوادههای داغدار همین خبر به ابوسفیان رسید. ابوسفیان منصرف شد گفت ما می خواهیم با کسانی بجنگیم که اینگونه به سمت ما دارند می آیند. پیامبر اجازه نداد هیچ کسی در این جنگ شرکت کند؛ مگر اینکه در احد بوده باشد. جابر بن عبدالله انصاری تو این جنگ حضور دارد. یک جوان شاید ۱۶ ساله حدود ۱۶ ساله حضور دیگرش در جنگ احزاب دشوارترین، پیچیده ترین، جنگ زمان پیامبر که قرآن تعبیرش این هست. و آیه ۱۱ سوره احزاب «زولزلو زالزال شدیدا» خیلی تکان سختی خوردن مسلمان ها که همه دشمنان دست به دست هم دادند. میان به سمت مسلمان ها تا آنها را ریشه کن کنند. و خداوند وعده نصرت داد و مسلمان ها روحیه خودشان و حفظ کردن بر ایمانشان اضافه شد. خانه جابر نزدیک خندق بود. آمد دید پیامبر داره خندق می کَنَد. خیلی هم گرسنه است ۱۷ روز بیشتر وقت نداشتند. یه کانال ۵ کیلومتری را باید حفر می کردند. غذا نداشتن بخورند تا جون بگیرند. پیامبری دستمالی محکم به شکمش بسته بود. کمتر احساس گرسنه گی کند. جابر عاشق رهبره عاشق پیامبر هست. آمد با خانمش مشورت کرد. گفت خانم پیغمبرم غصه دار است. پیغمبرم گرسنه است. چه کار کنیم بزغاله ای داشتن خانمش گفت همین رو ذبح می کنیم. یک آبگوشتی می پزیم. بزغاله را ذبح کردند و یادشان بخیر، آن کسانی که در دفاع هشت ساله به جبهه ها کمک کردند. خانواده های فقیری که با چند تا تخم مرغ، من یادم هست در عملیات بیت المقدس بچهها خیلی تشنه بودند آب نبود یکی از رزمندهها گفت من یه شیشه آبلیمویی تو کوله پشتی دارم آبلیمو هم میدن برای رفع تشنگی خوب هست. شیشه را بیرون آورد دیدیم این نصفه است. چه کسی شیشه نصفه آبلیمو از چه شهری از کجا برای ما فرستاده است؟ دیدیم یه نامه ای به آن شیشه چسبیده است. نامه را باز کردیم نوشته بود من کارمند شهرداری در شیراز هستم، امروز به نماز جمعه رفته بودم آیتالله دست غیب گفت روز قیامت از فرد فرد ما می پرسند. شما برای این جهادی که پیش آمد چیکار کردید من به آمدم چیزی نداشتم در یخچال رو باز کردم دیدم یه شیشه آبلیموی نصفه هست؛ این و برای شما فرستادم پوزش می طلبم، عذرخواهی می کنم ملت ایران یه چنین ملتی هستند. داراهاشون ندارهاشون با کمال اخلاص به جبهه کمک کردند. صفهای طولانی کامیون ها همیشه از شهرها راهی جبهه ها بود. نگذاشتن رزمندگان گرسنه، تشنه بمانند. جابربن عبدالله انصاری یک معلم است. آمده یه غذایی درست کرده غذا که آماده شد آمد در خندق به پیامبر عرض کرد یا رسول الله یک غذایی ما آماده کردهایم خدمت شما پیغمبر فرمود خودم تنها بیام یا همراه بیاورم جابر می گوید به دلم افتاد منظور پیامبر از همراه علی بن ابیطالب هست. دیدم خوب حیفه علی نباشد. گفتم یا رسول الله نه با همراه تشریف بیاورید. یک وقت دیدم پیامبر آمدن بالای خندق ایستادن فرمودند برادران غذا منزل جابر رنگ از رخ جابر پرید. غذا کمه دوید سراسیمه به خانه خانمش گفت چی شده؟ گفت یک همچین قصه ای پیش آمده پیامبر این سوال را پرسید من این جواب را دادم. خانمش گفت خب خود پیغمبر دعوت کرده خودش مسئله را، مشکل را حل می کند. جابر می گوید احساس کردم ایمان و اعتقاد همسرم از من قوی تر هست. آن نا آرام نبود، آرام بود. پیامبر تشریف آوردند رزمندگان به صف ایستادن پیامبر فرمودند علی جان من و تو باید وارد خانه جابر بشویم ظرفهای غذا را پیامبر آبگوشت می کشید. به اتفاق امیر مومنان نون خورد می کردند ۱۰ نفر ۱۰ نفر می آمدن غذا می خوردند. یه پارچه ای هم انداخته روی آن ظرف غذا جابر می گوید؛ هرچی اینها غذا خوردن این غذا تمام نمی شود، از کرامات پیامبر که جابر بن عبدالله انصاری برای ما تعریف کرده یکی این است. این نشانه عشق او به جبهه، عشق او به پیامبر، عشق او به جان فشانی و جهاد در راه خداست.
جابر گفته از ۲۱ جنگی که پیامبر حضور داشته در ۱۹ آن من بودم. یک مجاهد واقعی عاشق حضور در جبهه های جنگ بود. حالا خواهیم گفت در حوزه علم و دانش هم یکه تاز بوده است. او هم در جهاد هم در اجتهاد او فقیه مدینه بوده است. مفتی مدینه بوده مفسر قرآن بوده است. ما در کشورمان دانشمندانی که از نظر علمی به درجات بالا رسیدن و در جبهه ها هم در سخت ترین جاها حضور پیدا می کردند، کم نداریم. الگوهای این ها اصحاب پیامبر اصحاب سیدالشهدا هستند. از فضیلت های جابربن عبدالله انصاری که غیر از اینکه در جبهه حضور پیدا می کرد. گزارشگر جبهه بود. ما در روزگار خودمان دفاع هشت ساله داشتیم اگر این گزارشگران جبهه نبودند. چگونه به نسل های بعد می رسید من خودم با چشمان خودم دیدم در عملیات والفجر ۴ در مریوان، بلندی های کانی مانگا، بچه های فیلمبردار جهاد سازندگی، اصلا تا فاصله ۲۰ متری دشمن درگیری مقابل اسلحه هم نداشتند. فیلمبرداری میکردند اگر این عزیزان نبودند دنیا چگونه باور میکرد. حضور ملت ایران را با یک دنیا دشمن رسانه، یک نوع جهاده ما در روزگار خودمون در همین جنگ ۱۲ روزه عزیزانی که در رسانه یا به شهادت رسیدن یا برنامه کودک داشتن به صورت زنده پخش می کردن بدون اینکه خودشونو بباززن با اعتقاد وایسادن مقابل دوربین و آن بانویی که اعتقاد راسخ خودش را به دین مقدس اسلام نشان داد و یه نمادی شد برای استقامت این هم یه نوع جهاده جابربن عبدالله انصاری، گزارشگر جبهه هاست؛ غیر از اینکه خودش سلاح به دست گرفته سلیقه داره بیان داره سواد داره می نویسد. ماجراها را این جنگ خندق یا همان احزاب که سرنوشتش را خداوند به دست علی بن ابیطالب حل کرد. و امیرمؤمنان آن پهلوان دشمن را به زمین زد. و بر سینه او نشست گزارش این جنگ تن به تن را جابر تعریف کرد. ما باید قدردان نویسنده ها باشیم باید قدردان تصویربرداران باشیم. قدردان خبرنگاران باشیم. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمانداری دارد به نام علی بن ابورافع خوب فرماندارم همیشه کارهای متنوعی داشته امنیت، اقتصاد، فرهنگ، یک فرماندار خیلی کار بر عهده دار است. فرمود علی بن ابورافع این فرمانداری به یه نفر دیگه بسپارید. و بنشین یه ماموریتی که من بهت میدم انجام بده شرح زندگانی شهدای صفین را بنویسید چند سال بعد یا چند ده سال بعد اینها فراموش می شوند روز قیامت از ما خواهند پرسید که چرا یادی از ما نکردید. جابر بن عبدالله انصاری گزارشگر جبهه ها، علاوه بر مجاهد بودن کار رسانه ای می کرد. هنگامی که مسلمانان این را هم جابر گزارش کرده به صخره ای رسیدن که کنده نمی شد جابر را فرستادند از پیامبر کمک بگیرد. تا حضرت دعایی بخوانند و آن صخره متلاشی بشود. و پیامبر کلنگ به دست گرفتند و توی برنامه های قبل این رو بیان کردیم. جرقه های جهید و جبرئیل امین کاخ های کسرای ایران و قیصر روم را به پیامبر نشان داد. و بشارت پیشرفت اسلام را به قاره های دیگر. اینها را جابر تعریف کرد.
در غزوه حدیبیه که سوره فتح بسیاری گفتند برای این غزوه هست «انا فتحنا لک فتحا قریبا» و بیعت رضوان جابر حضور داشته شاهد عینی این جنگ بوده هم خودش تا پای جان ایستاده هم وقایع این جنگ رو برای آیندگان تعریف کرد. در جنگ خیبر جابر حضور داشته است. گزارش کنده شدن درب خیبر و شکسته شدن خمره های شراب به دست یهودیان این گزارشات را هم که ما الان می شنویم از روش فیلم می سازیم، براش قصه می نویسیم جابر ما مدیون جابر هستیم، غیر از اینکه حدیث و تفسیر برای ما بیان کرده گزارشگر جبهه هاست. از حضور او در جنگ دشوار تبوک که شاید بیش از ۸۰۰ کیلومتر با مدینه فاصله دارد. گزارشی رسیده جنگی در فصل تابستان با رومیان آن روزگار، گزارش حجت الوداع و ماجرای عجیب و غریب غدیر خم که تعبیر بعضی این هست حساس ترین فراز تاریخ جابر نقل کرد. یکی از گزارشگران جابر بوده جابر گفته من در غدیر خم نزدیکترین کس به پیامبر بودم. یعنی مشاهداتم خطا ندارد. قبل از غدیر خم در مکه چه وقایعی رخ داد یکصد هزار حاجی با پیامبر در منا مناسکی را که برای اولین بار پیامبر تعلیم داده چون پیامبر یک حج بیشتر انجام نداده بعد رحلت فرموده جدیدی متفاوت با دوران جاهلیت از آسمان نازل شد و پیامبر به مسلمان ها تعلیم دادند. گزارش این را جابر برای ما نقل کرده شخصیت فوق العاده، با فضیلت است. یک حرفی هم از ازدواج جابر بزنیم. پیامبر عزیز ما آمده بود برای تعلیم و تربیت، پیامبر عزیز ما فرمود محبوب ترین بنا نزد خدا در اسلام بنای ازدواج به جوان ها می رسید. اولین سوالش این بود ازدواج کردید؟ اشتغال دارید؟ اشتغال، ازدواج دو سؤال اساسی پیامبر از جوانها بود وقتی می شنید آن جوان ازدواج کرده یا کار داره خوشحال می شد وقتی می شنید بیکار هست. ناراحت می شد. از میدان جنگ برمی گشتند، در میدان جنگ هم به فکر ازدواج جوانها هست. می داند انسان بخواهد پاک بماند خداوند اینگونه مقرر کرده باید ازدواج کند گزینه های به جز ازدواج بی راه است، قرآن می فرماید اشتباه هست. مثل رابطه نامشروع، مثل رفیق بازی، دوست دختر، دوست پسر، مثل خود ارضایی، مثل رابطه زشت مرد و مرد، زن و زن، اینها گزینه های به جز ازدواج است. اسلام بد می داند قرآن کریم انسان را برای هدفی بزرگ به تصویر کشیده بخواهد به اون قله برسد، باید ازدواج کند. پاک بماند با یه انسان دیگری از جنس مخالف در کنار هم به رشد برسد. از میدان جنگ برمی گشتند به جابربن عبدالله انصاری فرمود: جابر ازدواج کردی؟ جابر هم گفت بله یا رسول الله پیغمبر فرمود بی سر و صدا بی خبر با چی گفت با یه بانوی بیوه ای ازدواج کردم. پیامبر پرسید چطور؟ خوب دقت کنید چرا من این قصه را تعریف میکنم چون ما هم در کشورمون دهها هزار شهید داریم این مسائل همه خانواده هاست. نمی توانیم چشمامون را ببندیم. جابر گفت: یا رسول الله پدر من که از دنیا رفته دو چیز برای من به ارث گذاشته است. یکی بدهکاریهای زیاد یکی هفت تا خواهر یا در بعضی از تواریخ داره ۹ تا چون کلمه هفت و کلمه ۹ به عربی شبیه هم نوشته می شود. غالباً اینجا مورد اختلاف مورخین هست ۷ تا یا ۹ تا خواهر برای من به جا گذاشته من حساب کردم منم با یه دختر جوانی ازدواج بکنم اونم میاد میشن ده تا اینها دیگه معرکه ای در خانه خواهیم داشت. با یک بانوی بیوه ازدواج کردم که همین خواهرها را سامان بدهد. من با کمک او بتوانم این خواهران را آرام آرام به خانه بخت بفرستم هم همسر من باشد. و گفت این رو برای خودم شایسته تر می دانم. از این ازدواجم خداوند فرزندانی به اونها داد دودمان پاکی به جابر داد. نقل شده که دودمان جابربن عبدالله انصاری در حجاز، در عراق، در آفریقا در ایران، این ها در قرن های بعد پراکنده شدند. در روزگار ما در همین قرن اخیر، شخصیت بزرگی که حدود یکصد سال است. حوزه های فقهی شیعه پای سفره این عالم نشستند، شیخ انصاری یک کتاب دارد. به نام مکاسب یک کتاب رسائل بی استثنا همه طلبه ها شاید سه یا چهار سال عمرشون رو سر سفره این عالم هست. این عالم که متولد دزفول در خوزستان هست از فرزندان جابر بن عبدالله انصاری، از همان بانوی بیوه خداوند فرزندان صالحی به جابر داد.
ازدواج جابر یه مسئله دیگرم نقل بکنیم که حالا پسر شهید فرزند شهید مانده و بدهکاری های پدر چه کار کند؟ پیغمبر پرسید جابر چه کردی با بدهی های بدهی در اسلام خیلی مهم است. حق الناس در اسلام خیلی مهم است. در یه جایی سختی در قیامت مطالبه می کنند. جابرم گفت دارم کار می کنم شب و روز کار می کنم تا بتوانم این یهودی بستانکار از پدرم را ادای دین کنم. پیغمبر فرمود هر وقت خرماها را چیدی مرا صدا بزن. فصل برداشت خرما رسید و چند نوع خرما بود. و مرغوب متوسط غیر مرغوب پیغمبر فرمود خیلی خوب برو یهودی را خبر کن. یهودی را خبر کردند. و با دستهای مبارکش پیغمبر آن خرماها را متبرک کرد. یهودی هم باور نمی کرد به اندازه مطالبه او باشد. ولی انقدر کیل کردن و خرما دادن که او راضی شد و گفت من دیگه طلبی ندارم. حتی اضافه هم آمد تا مدتی جابر گفته از اون خرماها ما می خوردیم. یعنی پیامبر حتی از اون قوه غیبی خودش بهره برد. تا مسئله بدهی حل بشه امام حسین علیه السلام شب عاشورا به یارانش فرمود اگر کسی بدهی داره نباید در لشکر من باشد. و روز دوم ماه محرم فرمودند این زمین هایی که ما چادر زدیم نباید غصبی باشد. ببینید مالکینش چه کسانی هستند. رفتن روستاهای اطراف مالکینش پیدا شد امام حسین علیه السلام خریداری کردند. فرمودن قبرهای ما اینجا خواهد بود و خب اینجا نماز بخوانیم می خواهیم به خاک سپرده شویم. بدهی خیلی مهم هست. و جابربن عبدالله انصاری تو این فشار بدهی با کمک پیامبر توانست رها بشود و زندگی راحت خودش را ادامه بدهد.
بعضی از مفسرین تفسیر آیات یازدهم و دوازدهم سوره نسا که درباره احکام ارث هست؛ بچه ها چقدر ارث می برند. زن از شوهر، شوهر از زن، خواهر و برادر. آیات ارث هست این داستان را نوشته اند هم جامع البیان طبری، هم مجمع البیان طبرسی، دو تفسیر این قصه را نقل کردند. که جابرابن عبدالله انصاری به شدت بیمار بود. در بستر بیماری رنج می برد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عیادت او آمد. با آب باقی مانده از وضوی خود پیامبر بر او پاشید. خدا رحمت کند آیت الله احمدی میانجی اون عالم وارسته پارسا و پر اطلاع کتاب پُر صفحه ای دارد به نام التبرک، التبرک تمام اسنادش هم از اهل سنت آنهایی که انکار می کنند برکت خواهی ما را مثلاً ما به ضریح امام رضا دست می کشیم. به صورتمان میمالیم مسخره می کنند این رو، اتفاقات زیادی رو در زمان پیامبر آیتالله احمدی میانجی آورده که مردم پیامبر وضو می گرفت دستشونو زیر دست پیامبر میگرفتن اون قطرات رو به عنوان تبرک، به عنوان شفا و این تبرک درسته مثل پیراهن یوسفی که یعقوب نبی به صورت انداخت و شفاء یافت. پیامبر از باقیمانده آب وضوی خودش به صورت جابر پاشید. و موجب بهبودی او شد. جابر به هوش آمد سوالی درباره ارث خواهرانش و بستگانش از پیامبر پرسید. که این آیات نازل شد. آیات یازدهم و دوازدهم سوره نسا قرآن کریم چند جور جهاد را تعریف می کند. یکی جهاد با جان هست. یکی جهاد با مال هست. یکی جهاد با بیان و جاهدم بهی جهاد کبیرا ای پیامبر با قرآن جهاد کن یه جهاد بزرگ، شیاطینی هستند که با افکار خودشان با اطلاعات آلوده ای که دارن انسان ها را گمراه می کنند. عالمان، فقیهان، عارفان، مفسران قرآن، این ها باید جهاد بکنند. و ذهنها را اصلاح بکنند هدایت بکنند، راهنمایی بکنند. جابربن عبدالله انصاری شخصیتی است که بهش می گویند از مکثرین بوده یعنی حدیث زیاد نقل کرده معناش این هست. که زیاد عشق داشت نزد پیامبر کاغذ و قلم دست بگیرد، سخنان پیامبر را یادداشت بکند. به شنیدن حدیث حرص داشت. به نقل حدیث حرص داشت. کسان زیادی از حدیث نقل کردند. حتی یک وقتی پیامبر بر مرکب سوار ۷۰ حدیث تو مسیری که در حال حرکت بودند. به جابر تعلیم داده است. و کلماتی از جبرئیل را به او آموخته است. تاریخ دمشق جلد ۱۱ صفحه ۲۳۰ ضمناً گفته اند جابر علیرغم دانش زیاد فردی بسیار متواضع بوده است. چون از چیزایی که تکبر میاره که سواد است. زور، پول، سواد، موقعیت اجتماعی اینها تکبر می آورد. تا پولای کسی زیاد می شود دیگه جواب سلام نمی دهد. رفته دوره بدنسازی این مشتش را هی می زند به دیوارها جای این استخوان ها می ماند، هی پز می دهد. چقدر خوبه که دانشمند متواضع باشد خیلی از اساتید دانشگاه اساتید حوزه، شاگردانشون وقتی می خواهند تعریف آنها را بکنند. یعنی این استاد خیلی متواضع آدم باور نمی کند. ۷۰ تا کتاب نوشته است. وقتی باهاش می نشینی خیلی صمیمی است. خیلی افتاده است. خیلی فروتن هست. جابربن عبدالله انصاری علیرغم دانش زیادش بسیار متواضع بوده است. قهرمانان توحید درس هاشون همین هاست یک کسانی بودند از مکه آمده بودند به نام مهاجرین اونایی که فامیل داشتن رفتن خانه فامیلا بقیه تختگاهی بود در مسجد اونجا زندگی می کردن زندگی شان هم خیلی سخت بود. امکانات نبوده غذا نبوده جابر پیش اینها زیاد می آمد می نشست اختلاط می کردند. صحبت می کردن حدیث گفتگو می کردند. اونقدر برای جابر حدیث پیامبر مهم بود یک حدیثی را خودش نشنیده بود. از پیامبر ناقل اون حدیث را هم نمی شناخت گفتن یک کسی است در قاهره، از مدینه آمد تا قاهره نه اینکه حدیث حدیث را بلد بود. می خواست مطمئن بشود. این حدیث را پیامبر فرموده است. یعنی عشق به یادگیری یک محتوای درست، یک حرف حق، یک مسیر درست برای سبک زندگی انقدر برای این عالم جابر مهمه مثل میدان جهاد شاید نمی دانم فاصله مدینه تا قاهره چقدر هست. نزدیک هزار کیلومتر باشد. این مسافت را پیموده حدود ۱۵۰۰ حدیث از او گزارش شده اصلاً یک کتاب مستقل به نام مسند از او به صورت خطی که به روایت احمد بن حنبل در خزانه ربات در کشور مغرب موجود است. مجموعه ای از احادیث پیامبر را گردآوری کرده، به نام صحیفه جابر شهرت دارد. بسیاری از احادیث را حفظ بود. به ما فرمودند که من حفظ من امتی پیغمبر فرمود هر کس از امت من حفظ کند اربعین حدیثاً ۴۰ حدیث را، بعثه الله یوم القیامه فقیها، خداوند او را در روز قیامت فقیه مبعوث می کند. حفظ حدیث حفظ حدیث هم نه کلمات باشه ها محتواهای دستگاه فکری ما، که می خواهیم تصمیم بگیریم. آن محتوا به کار ما میاد حفظ حدیث برای این هست. تو رفتارهای ما تجلی می کند. حوزه فقهی داشته صاحب فتوا بوده در مسجد النبی حلقه درس داشته شاگردان زیادی داشته این جابر بن عبدالله انصاری هست. در جبهه حضور فعال، در میدان دانش حضور فعال، در تبیین تفسیر قرآن بیان حدیث حضور فعال، از ویژگی های جابر بن عبدالله انصاری که مایه افتخار او هست؛ پیوند او با اهل بیت هست. قرآن کریم یه آیه داره که ما مسلمان ها از آغاز کودکی تا پایان عمر تکرار می کنیم. «اهدنا الصراط المستقیم» خدای در انتخابها راه درست را به من نشان بده ما خطا می کنیم، هوس داریم، حسد داریم، غضب داریم، منفعت طلب هستیم. مستبد هستیم، چیزایی تو وجود ما هست که گاهی ما را قلقلک می دهد. اشتباه تصمیم می گیریم خداوند می فرماید بگو به خدا خدایا ما را به راه راست هدایت فرما. خیلی ها بودن در راه راست بودن به انحراف رفتن «آمنو ثم کفروا» ایمان آوردن پس از مدتی کافر شدند پس از پیامبر نیامدن گرد امیر مومنان پروانه وار بچرخد ولی جابر از کسانیست که پیوند مستحکم داشته با امیر مومنان، با فاطمه زهرا، با امام حسن، با امام حسین، با امام زین العابدین، با امام باقر، هفت معصوم را دیدار کرده است. این شخصیت های پاکیزه، که قرآن پاکی اونها را در آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» تضمین کرده جابر با این خاندان پیوند داشته است. روایات فراوانی درباره فضیلت اهل بیت نقل کرده خیلی ها درباره بزرگی حضرت علی علیه السلام روایت بلد بودند. خفه شده بودند سکوت می کردند. مصلحت نمی دانستند درباره بزرگی علی سخنی بگویند. پنهان کاری می کردند. خداوند پنهانکاران را، اونایی که حقایق را کتمان می کنند. لعنت کرده است. از جابر حدیث لوح ما رسیده تو این برنامه دو سه دقیقه می خواهیم راجع به اون حدیث غدیر به ما رسیده از جابر حدیث قتال علی علیه السلام با ناکثین با قاسطین با مارقین به ما رسیده از پیامبر حدیث منزلت، حدیث شجره، حدیث سد باب، حدیث تعداد امامان که ۱۲ نفر اینها را جابر یعنی جابر به گردن شیعه خیلی حق داره خیلی حق داره او از اصحاب پنج امام و از ارادتمندان فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. خوب عمر طولانی داشته این اواخر ابروهاش رو چشماش افتاده بود. همین که درباره علی بن ابیطالب در جلسه ای سوال شد فرفع حاجبیه عن عینه زود این ابروها را بالا زد چشماشو باز کرد فقال ذالک خیر البشر اینی که ازش سوال می کنید بهترین انسان است اما والله انا کنعرف المنافقین علی عهد رسول الله به بغضهم ایاه ما در زمان پیامبر منافق را می خواستیم بشناسیم نگاه می کردیم اگه بغض علی را داشت منافق بود. یه شاخص بود گفتن این حرفا در روزگار بنی امیه خیلی هزینه داشت. یه کاری کرد جابر که به بردگان داغ می گذاشتند. آهنی را فلزی را داغ می کردند به بدن آنها می گذاشتند. که معلوم باشد برده باشد. این کار را با جابر با این شخصیت با فضیلت انجام دادند. چرا؟ به جرم اینکه چرا فضایل اهل بیت را تعریف می کنی، جابر در کوچه های مدینه راه می رفت داخل جلسات انصار می شد این را می گفت علی خیر البشر فمن ابا فقد کفر علی خوبترین انسان هاست هر کس به او پشت کند کافر شده یا معاشر الانصار علی حب علی ای جمعیت انصار بچه هاتون را با عشق علی تربیت کنید این و جابر گفته بچه هاتون رو با عشق علی تربیت کنید خدا رحمت کند. پدر مادرای ما را که ذکر یا علی را از کودکی بر لب های ما و عشق به امیرالمومنین را در دل های ما قرار دادند. چه قهرمانی موضوع این برنامه است این رو خوبه بیان کنیم که اصحاب پیامبر سه دسته شدند گروهی در زمان خود پیامبر منحرف شدن مثل ثعلبه که شهید مطهری در کتاب داستان راستان قصه او را بیان کرده است. که آیه ۷۵ سوره توبه درباره اوست. همان فقیری که از پیامبر خواست دعا کند خدایا مال زیاد به من بده پیغمبر فرمود خدایا مال کافی به ثلبه بده. گفت نه مال کافی نه مال زیاد می خواهم. پیغمبرم دعا کرد خدایا مال زیاد به ثعلبه بده. وقتی دارا شد نم پس نمی داد خسیس بخیل این آیه براش نازل شد و منهم من عاهد الله لعن آتنا من فضله لنصدق کسانی هستند که با خدا قرار می گذارند اگر خدا به ما بدهد حتماً حتماً صدقه می دهیم. ولکون من الصالحین ما دوست داریم از صالحان باشیم فلماتم وقتی خدا به اونها دارایی می دهد. من از روی لطفش، بخلو بهی بخل می ورزند و تولا پشت می کنند. انگار نه انگار یه چنین عهدی کرده بعضی زمان پیامبر از اسلام فاصله گرفتند. بعضی پس از پیامبر به بیراهه رفتند. گروهی هم مثل جابربن عبدالله انصاری تا سن ۹۴ سالگی ثابت قدم بر صراط مستقیم ماندهاند. جابر در میان جمعیت در وسط راه تو خیابان همین که امام حسن و امام حسین را دید خودش را روی پاهای اون دو عزیز انداخت. و شروع کرد به بوسیدن. به او گفتن جابر تو خودت موقعیت علمی داری، موقعیت اجتماعی داری سابقه مبارزاتی داری، صلاح نیست این کارو بکنید. با کمال تواضع گفت الیک عنی ولم کنید فلو علمت یا اخا قریش من فضله ما ای قریشی اگر تو جایگاه و بزرگی این دو نفر را می دانستید همان کاری که من کردم که بوسیدم اونها را، پای اونها رو تو این کار رو می کردی اینها کارهای جابر هست.
جابر بن عبدالله انصاری حدیث لوح را نقل کرده حدیث لوح چیه محدثان شیعه مثل کلینی در اصول کافی، مثل شیخ مفید در کتاب اختصاص، مثل شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، این حدیث را نقل کردند. حدیث قوی، محکم، حدیث لوح بعضی از نقلها که مثلاً در اصول کافی اینگونه هست که از زبان امام صادق علیه السلام به ما رسیده امام صادق علیه السلام فرمود پدرم امام باقر علیه السلام یه روزی جابر رو دیدن فرمودن جابر یه وقتی می خواهم کسی نباش . سوالی ازت دارم. قرار گذاشتن پدرم امام باقر علیه السلام به خانه جابر رفتند. فرمودند آن داستان لوح را می خواهم برای من تعریف کنی جابر هم برای امام معصوم که جانم فدایش اینگونه تعریف می کند. در زمان حیات پیامبر من برای عرض تهنیت در تولد حسین بن علی به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتم تبریک بگویم، دیدم یه لوحی اونجاست سبز رنگ به نظرم آمد زمرد است. مطالبی نوشته بود خطوطی بود مثل خورشید نورانی من تقاضا کردم از حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله، علیها که می شود من نگاه کنم خانم به من دادن اون لوح رو لوح رو نگاه کردم. خواهش کردم می شود یک نسخه از روش بنویسم. یک نسخه نوشتم حالا امام صادق علیه السلام داره برای ما تعریف می کند. فرمود پدرم امام باقر به جابر فرمود جابر من قبل از اینکه اون لوح در دست تو را نگاه کنم من می خوانم از حفظ تو به لوح نگاه کن جابر می گوید: «امام باقر علیه السلام تا پایان آن متن را از حفظ خواندن بدون حرفی اختلاف» دقیقاً همانی که من نوشته بودم آن را خواندن.
ما به دلیل اینکه برنامه بناش بر اختصار هست تمام اون لوح را من نیاوردم می توانید در فضای مجازی پیدا بکنید. بعضی از فرازهاش را برای شما نوشتم. که اینجا نقل بکنم این نامه این متن لوحی است که بر اون صفحه سبز رنگ با خطی از نور نوشته شده بود. این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر او، نور و سفیر او، که روح الامین جبرئیل از نزد پروردگار جهان بر او نازل کرد. ای محمد اسم های مرا بزرگ بدار، و نعمت های مرا سپاس گذار، و الطاف مرا انکار مدار، منم خدایی که جز من شایسته پرستش نیست. منم شکننده جباران و دولت رساننده مظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز، پس تنها مرا بپرست. و تنها بر من توکل کن. من هیچ پیامبری را مبعوث نساختم که مدتش تمام شود جز اینکه برای او وسیع و جانشین مشخص کردم. این سنت خداست. پس از پیامبر بندگان را رها نمی کند و من تو را بر پیامبران دیگر برتری دادم. و وصی تو را بر اوصیا دیگر، وصی پیامبر آخر همه ووصیاءهای پیامبران برتری دارد. و تو را به دو شیرزاده دو نوه ات حسن و حسین گرامی داشتم. و حسن را پس از سپری شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم. و حسین را خزانه دار وحی خود ساختم. و او را به شهادت گرامی داشتم. و پایان کارش را به سعادت رسانیدم. او برترین شهیدان است مقامش از همه آنها عالی تر است. بعد هم اسامی ائمه بر اون لوح تا امام دوازدهم، شیعه که میگوید من ۱۲ امام دارم یکی از اسنادش سلمانه از پیامبر، یکی از اسنادش جابره از لوح فاطمه زهرا، که فاطمه زهرا به جابر فرمود پیامبر این لوح را که از آسمان براش آمده بود به من هدیه داد. تا دلم شاد بشود این مصیبت هایی که برای بچه هام در آینده بناست رخ بدهد. آرامش پیدا کنم که این ها هادیان امت ها و ملت ها، بیدارگران ملتها خواهند بود. جابر بن عبدالله انصاری حدیث منزلت را حدیث غدیر را یکی یکی این احادیث را، مسافرت زیاد می رفت. تا می شنیدند یکی از صحابه پیامبر آمده جمع می شدند، دورش می گفتن حدیث بخوانید حدیث غدیر را می خواند حدیثی که گفتنش جرم داشت می گفت بر این حدیثو گفتی می گفت این حدیثو دیگران نمی گویند. ملاحظه می کنند یک محدث انقلابی یک محدث انقلابی، جابربن عبدالله انصاری به خاطر اینکه عمر طولانی دارد. در زمان بنی امیه مقداری از بنی مروان را بوده است. شاهد انحرافات در جامعه بود. ما در روزگار خودمون وصیت نامه حضرت امام خمینی رو که می خوانیم امام فرمودند: که مواظب باشید. مواظب باشید بیگانه ها مسیر انقلاب را عوض نکنند. شما را به بیراهه نبرند. جابر گفته ای کاش ناشنوا بودم. این زشتکاری های امویان را نمی دیدم اخبار بدعت ها و تغییر ارزش های آنها را نمی شنیدم. همینجا حدیثی به یادم آمد از پیامبر حضرت فرمودند: درباره امر به معروف و نهی از کر غفلت نکنید. یک روزگاری میاد زنانتون به فساد کشیده می شوند. جوانان تان گمراه می شوند. به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر پرسیدن یا رسول الله چنین روزگاری میاد؟ فرمود از اون بدتر یه روزگاری میاد که معروف منکر می شود منکر معروف می شود. به جای امر به معروف، امر به منکر می کنند. به جای نهی از منکر، نهی از معروف می کنند. غافل نباشید از این دو فریضه، جابر ابن عبدالله انصاری وصیت کرد حجاج ابن یوسف ثقفی وقتی من مُردم بر من نماز نخواند و برائت خودش رو بیزاری خودش را از حکمرانان فاسد نشان می داد.
در دوران خلافت امیر مومنان علی علیه السلام و زمان امام حسن و زمان امام حسین بر صراط مستقیم حرکت کرده است. در جنگ صفین حضور داشته است. جابر بن عبدالله انصاری این را گفته درباره نبردهای امیرالمومنین، که جز کافر در حقانیت جنگ های امیرالمومنین تردید نمی کند. چون جنگ مسلمان با مسلمان بود خیلی ها تردید داشتند. تا می رسیم به واقعه کربلا متأسفانه قسمتیش نشد روز عاشورا بیاد جانبازی بکند. نابینا شده بود. ولی خیلی زود خیلی زود خودش رو به کربلا و مشتاقانه به زیارت کربلا آمد. از یه راهنمایی استفاده کرد. او هم محدث هست به نام عطیه مردیست حدیث شناس، دست در دست او گذاشت راهی کربلا شد. چه خوش اقبال جابر تا روز قیامت هر که به زیارت امام حسین می رود. زود ذهنش به سمت جابر می رود. یک ثوابی هم جابر از این پیاده رویها می برد. خیلی دوست دارم به دلیل پدیده اربعین در روزگار ما که یک پدیده جهانی است. دو سه کلمه عرض بکنم.
این قصه زیارت در اسلام از کجا آمد؟ اولین جایی که به ذهن ما می رسد زیارت خانه خداست. طراحش خود خداست. یه جایی را به دست پیامبران ساخته فرموده خداپرستان بیان اینجا طواف کنند. سعی و صفا و مروه انجام بدهند. قرآن کریم هم میفرماید پیاده، سواره، پیاده سواره و امامان ما مثل امام حسن مجتبی علیه السلام ۴۰۰ کیلومتر راه رو ۹۰ کیلومتر نه از مدینه تا مکه، با پای پیاده نه اینکه مرکب نداشتند. مرکب هم داشتن می خواستند عشق خودشان را به پروردگار به نمایش بگذارند. پاهای نفس های سوخته بدن های تاول زده تا می رسیدند. نه یک بار بیش از ۲۰ بار، بیش از بیست بار، امام حسن مجتبی علیه السلام این زیارت پیاده پیموده است. این اولین چیزی است که از زیارت، ما در اسلام به ذهنمان می رسد.
دوم زیارت پیامبر امامان و شهیدان امام حسین علیه السلام از جدش پیغمبر پرسید یا ثواب کسی که به زیارت شما بیاد. چیست؟ پیغمبر سفارش می کرد مسلمان ها تا زنده هستم به زیارت من بیایید. به دیدنم بیایید پس از اینکه از میان شما رفتم به زیارت قبرم بیایید. پس طراح زیارت، زیارت قبور خود شخص پیامبر است. شیعه، سنی، به وفور نقل کرده اند فراوان فرمود کسی که به زیارت خانه خدا بیاد به زیارت منیا جفا کرده به زیارت من بیاد به زیارت حمزه سیدالشهدا نرود. جفا کرده است. یه طرحیست برای بیداری ملتها برای هدایت انسان ها، برای پاک شدن از گناهان، برای الگو گرفتن از قهرمانان، زیارت همه امامان ما حدیث دارند. برای فضیلت زیارت برای پاداش زیارت، زیارت هم دو جوره از راه دور از راه نزدیک، امامان ما اصرار داشتند این رفت و آمد صورت اهالی دنیا بپرسند. اینها کی هستند؟ این چند میلیون نفر تو بیابان ها چه می کنند؟ می گویند این ها دنبال حسین هستند. این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست. این دفعه می روند محتواهایی را پیدا می کنند ببینند؛ حسین کیست؟ این تردد باید باشد. اصرار داشتن امامان ما به شیعیان می پرسیدند سالی چند بار کربلا می روید؟ می گفتند راهمان دور است. گفتند دور باشد حتی سال هایی بوده زمان متوکل عباسی دست قطع می کردند. پا قطع می کردند. و امام مانع نمی شدند. زیارت، زیارت شهید یعنی کسی که سوخته تا ما سعادتمند بشویم. طفل شش ماهه را روی دست گرفته تا ما بیدار بشویم خوب دیدنش برویم. از او تشکر کنیم. به او سلام بدهیم. از او کمک بگیریم. در بین زیارت پیامبر و ائمه روی زیارت کربلا بیشتر از همه سفارش شده است. امامان ما کد کربلا را می دادند. از همه جهان به این نقطه بیایند. حالا جابره ابن عبدالله انصاری بنیانگذار این پدیده است.
دشمن کینه توز هم این راه رو سد می کند. از همان قرن اول نمی خواستند این زیارت شکل بگیرد. خراب می کردند تخریب می کردند. مامور می گذاشتند ولی خدا خواسته و این مسیر در طی این هزار و چند صد ساله با شکل های مختلف بازمانده است. در روزگار خفقان و سختی که جاده ها تحت نظر بود. جابر وارد این جاده شده در راه ذکر خدا را می گفت رسید به نهر فرات لباسی شبیه لباس احرام پوشید، دست در دست عطیه ذکر خدا بر لب وقتی عطیه گفت جابر رسیدیم به خانه معشوق خودش را روی قبر انداخت. امام حسین علیه السلام اول با صدای بلند سه بار گفت الله اکبر، ما داریم چی می گوییم قهرمانان توحید الله اکبر خدا نمی میرد. خدا پاک نمی شود. یزیدیان یزیدیان امروز یزیدیان دیروز، نمی توانند نام خدا را پاک کنند. او فرمانروای عالم هست. الله اکبر خدا بزرگ است. سه بار گفته بعد خودش را انداخت روی قبر امام حسین علیه السلام، هی تکرار می کند. حبیبی یا حسین، عزیزم ای حسین کسی که بارها من سلام می کردم جواب می دادی چرا الان جواب نمی دهی؟ خودش جواب خودش را داد گفت جابر چه انتظار داری از عزیزی که بین سر و تنش فرسخ ها فاصله است. خیلی گریه کرد از هوش رفت عطیه آب آورد. جابر رو به هوش آورد وقتی به هوش آمد. یک نگاهی به اون دشت انداخت یک سخنی گفت که عطیه تعجب کرد. جابر گفت عطیه ما هم با این شهدا محشور می شویم. عطیه با تعجب گفت ما که شمشیر نزدیم ما تیر نینداختیم جابر گفت خودم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم. که فرمود: «من احب قوم حشره الله معهم» هر کس جمعی را دوست بدارد خداوند او را با اونها محشور می کند، خدا می داند که ما این شهیدان را دوست داریم.
«السلام علی الحسین و علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» اینطور به ما یاد دادن تو زیارت نامه بدهیم فی یا لیتنا کننا معکم ای شهیدان کربلا. ای کاش ما هم با شما بودیم ف نفوذ فوز عظما همراه با شما به رستگاری می رسیم از خداوند می خواهیم جهان را برای تشریف فرمایی فرزند عزیزش همان که در لوح فاطمه نوشته در آخرالزمان فتنه هایی خواهد شد. و خداوند به دست مؤمنان مهدی را به پیروزی می رساند ان شاءالله آقا تشریف بیارن دل ها آرام بشود و خون شهیدان انتقام گرفته شود خدا نگهدار.