بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی وسوسه می کنند، در مورد الگوها و قهرمانان می گویند آدمای قدیم امروز به چه درد ما می خورد! امروز روزگار هوا و فضا و اینترنت و تکنولوژیهای جدید هست؛ آدم های هزار سال پیش دوهزار سال پیش، امروز به چه کار ما میاد این یه مغلطه است. به اشتباه انداختن ما هست ما در چه زمینه ای می خواهیم الگو بگیریم؟ در زمینه مسائل انسانی مثل: اراده، مثل همت، مثل شجاعت، اینها فرازمینی و فرازمانی هستند. جوانی در کاخ شاهی با پیشنهاد گناهی روبرو شد. از خدا کمک خواسته پاک ماند. این فرق نمی کند مال سه هزار سال پیش باشد، مال صد سال پیش باشد. دریانوردی همت کرده ماه ها اقیانوس ها را پیموده غار کشف کرده است. فرق نمی کند، اهل کجا باشد. ما از همت او می خواهیم الهام بگیریم. از پاکی قهرمانان، از اراده قهرمانان، ما یه وقتی که درس می خواندیم سرگذشت یه خانمی را می خواندیم که از داشتن حس بینایی، شنوایی، محروم بود. اما این بانو نگاه کرد چه ظرفیت هایی دیگری در وجودش هست؛ از اون ها بهره برد. این خانم اهل فرانسه باشد. یا انگلیس، از سیصد سال پیش باشد، یا هزار سال پیش فرق نمی کند. قهرمانان سوار بر امواج زمان هستند. مایه افتخار ملت ها هستند. در این برنامه یک پهلوان حق طلب را می خواهم، برگ های از زندگیش را بیان بکنیم. پهلوانان در همه روزگاران، مورد نظر بودند. محبوب بودند. مردم اونها را دوست می داشتند. به اونها افتخار می کردند.
اساساً قدرت یه چیزی هست که جاذبه داره برای انسان ها، قدرت بدنی، قدرت مدیریتی، قدرت روحی، قدرت فکری، قدرت برنامه ریزی، قدرت اداره جوامع بشری، قدرت، جاذبه دارد. بارها در قرآن خداوند خودش را با کلمه قوی، یا کلمه عزیز، یا کلمه غدیر، معرفی می کند. اینها از اسم های حسنای خداست. پیغمبر هم به ما فرموده «تخلق به اخلاق الله» اخلاق های خدا را در خودتان ایجاد کنید.
یکی از اونها قدرت مسلمان باید قدرتمند باشد شکست ناپذیر باشد. عزیز باشد. یه نکته دیگر عرض بکنم، و وارد زندگی حضرت حمزه شیر خدا و شیر رسول بشویم. ما در کشور خودمان هم پهلوان هایی را داریم، که خاطره شان فراموش نمی شود. مثل پوریای، ولی مثل مرحوم تختی، ما قبل از انقلاب اسلامی در دوران سیاه ستمشاهی پهلوان های ورزشکاران بودند. که به دفاع از انقلاب برخاستند، محروم هم شدند. در استقبال از حضرت امام خمینی که هنوز سایه ظلم ستمشاهی حاکم بود. جمعی از کسانی که حراست می کردند، حفاظت می کردند، از جان امام خمینی، همین ورزشکاران، پهلوانان، بودند. پس از انقلاب ورزشکاران با شرفی بودند که، میدان ورزش را رها کردند. به جبهه شتافتند گمنامی جبهه را بر آوازه میدان های ورزشی ترجیح دادند. تا همین روزگار ما ورزشکاران با شرفی هستند، که خودشان را به لبنان رساندند. در شرایط خطر تا، همه دنیا که چهره اونها رو مقابل دوربینها دیده بود. پیروزی اونها را در میدانهای ورزشی دیده بود. حالا اونها رو در کنار خرابه های بیروت، تماشا بکند. قدرت خوبه ولی در چه جهتی استفاده بشود؟ ورزشکارانی که، مثلاً ورزشکاری بیشترین گل را زده، سنگین ترین وزنه را بلند کرده، در کُشتی قوی ترین ها را، خوب اینها آوازه اون ورزشکار رو در این جهان گسترده می کند. به قول شماها سلبریتی می شود. مورد توجه می شود. در این برنامه می خواهم یه سلبریتی واقعی، که از قدرت خودش از موقعیت خودش، برای حق طلبی برای دستگیری از مظلوم استفاده کرد.
حمزه عموی پیامبر، در شهر مکه در خانواده شریف به دنیا آمد. اما فقط خانواده نیست که؛ سرنوشت ما را رقم بزند، خدا رحمت کند. مرحوم آقای فلسفی را، ایشان در کتاب کودک فلسفی این رو بیان می کند.
- عوامل شخصیت ساز سه چیز هستند؛ وراثت، تربیت، اراده، هر سه عامل مهم هست، ولی مهم ترین عامل؛ اراده خود انسان هست.
- حمزه در خانه عبدالمطلب زندگی می کند. ابولهب هم تو همان خانه هست شرایط فراهم هست. ولی یکی می شود؛ حمزه. یکی می شود؛ ابولهب.
- یکی مانع پیشرفت اسلام می شود.
- یکی حامی پیامبر می شود.
- محیط خانه خیلی مهم هست. وراثت و ژن خیلی مهم هست. اما اراده انسان ها اون سرنوشتِ حقیقی را رقم می زند.
مادرش هاله بنت وهیب دختر عموی مادر پیامبر هست. مادر پیامبر ما آمنه بنت وهیب چهار سال زودتر از پیامبر به دنیا آمد. یعنی ۴ سال از پیامبر ما بزرگتر بوده ولی کودکی، نوجوانی، و جوانی او همیشه با پیامبر بوده دوست بودند، هم بازی بودند. در حقیقت چهار سال قبل از واقعه فیل، واقعه فیل یه مبدا تاریخ بود. حمزه به دنیا آمده از خاطرات مهمی که ما باید در این برنامه تعریف بکنیم. پیمان جوانمردان هست خیلی از شماها از این قصه اطلاع دارید مردم مکه گاهی مورد ظلم واقع می شدند، به اونها اجهاف می شد. یه تاجری آمده بود، کالایی را به یکی از مغازه دار های مکه فروخته بود. او هم گفت تا زیارت می کنی من پولتو آماده می کنم. یه هفته گذشت اومد پولش رو بگیره اونم انکار کرد. گفت: چه پولی؟ چه کالایی؟ این هم رفت بالای بلندی جیغ کشید، دید همه هستیش داره بر باد می رود. گفت: آیا در این شهر جوانمردی نیست؟ جوونای مکه جمع شدن گفتن ننگ هست. برای ما در این شهر کسی آه بکشد. کمک کار نداشته باشد، یه جمعیتی شدن پیمان جوانمردان، دوتا آنها حمزه و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، یعنی حمزه یه چنین پیشینه ای دارد. تا آخر عمر هم حضرت حمزه در این پیمان پایدار بود.
محیط حجاز محیط فاسدی بود. از نهج البلاغه ما این را می فهمیم از نظر بهداشتی، فرهنگی، اجتماعی محیط فاسدی بود. ولی دامن حمزه از آلودگی پاک ماند. این نشان می دهد همان اراده است که مشخص می کند ما چه کاره هستیم. در شهر من، در مجتمع من، در کشور من، اونجایی که زندگی می کنم، آلودگی وجود دارد، ما می توانیم بر اون آلودگی مثل آسیه در کاخ فرعون، ایمان خودش را حفظ کرد. این نشان می دهد، که انسان در حصار محیط مجبور نیست بلکه می تواند بر امواج محیط سوار بشود.
حمزه چنین کسی بود. از همان جوانی پهلوانی را پیشه کرد. به سوارکاری، تیراندازی، و دنیای پهلوانی وارد شد. اندامی قوی، چالاک، قامتی رشید داشت. همه نگاش می کردند، از خوش اندامی او از تنومندی او مردم لذت می بردند. در چشم مردم بزرگ می نمود. به قول امروزی ها یک سلبریتی درجه یک، همه جا در خانه های مکه، حرف از حمزه بود در ازدواج پیامبر او مورد مشورت قرار گرفت پیامبر برای ازدواج با خدیجه به خدیجه فرمودند: که باید با عمویم مشورت کنم و عمویش را به خواستگاری آورد. دو تا از عموها ابوطالب و حضرت حمزه، حضرت ابوطالب عقد خطبه عقد را خواندند. و حضرت حمزه همراه داماد بودند. تا اینکه یه برگ دیگری، من نگاه کردم بخواهم زندگی این قهرمان را بگویم چندین ساعت چه بسا طول می کشد. برگ هایی از زندگی حمزه را در این برنامه کمتر از یک ساعتِ برای شما بیان می کنم. خورشید اسلام طلوع کرد، پیامبر عزیز اسلام نور امید را در دل های مردم رنج دیده و مظلوم تابان مشرکان ناراحت بودند. هر روز بر جمعیت مسلمان ها زیاد می شد. بر فشار مشرکین هم افزوده می شد حمزه به حقانیت اسلام پی برده بود ولی اظهار نمی کرد مثل برادرش ابوطالب، می خواست برود تو جلسات مشرکین خبرها را بشنود ببیند؛ چه نقشه هایی برای پیامبر دارند. تا مدتها اسلام خود را اظهار نمی کرد. سخنان شیرین و پرمغز پیامبر را می شنید. براش روشن بود که او پیامبر بر حق خداست. در انتظار روزی بود، که این اسلام را اظهار بکند. افتخار بکند. به مسلمان بودنش هرچه از عمر اسلام می گذشت. و بر جمعیت مسلمان ها اضافه می شد بر کینه های مشرکین اضافه می شد حمزه این جریانات را تحت نظر داشت. پایداری و مقاومت پیامبر و مسلمان ها را تحسین می کرد. به عنوان یک پهلوان از مسائل اجتماعی بیگانه نبود. کنار نبود، صداقت و امانت داری پیامبر او را کشته بود. تا اون روز به یاد ماندنی فرا رسید حمزه می رفت شکار از شکار که برمی گشت؛ قبل از اینکه به خانه بره می رفت مسجدالحرام عبادت می کرد. بر اساس دین حنیف حضرت ابراهیم علیه السلام بعد به خانه می آمد.
روزی پیامبر عزیز اسلام از نزدیکی کوه صفا می گذشت، که ابوجهل سران مشرکین چند تا هستند. ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل، اینها بزرگان بودند. ابوجهل راه را بر پیامبر اسلام بست، و شروع کرد به اذیت کردن، تا می توانست اهانت کرد. ناسزا گفت. پیامبر هم صلاح نمی دانست جواب بدهد. به سمت خانه خدا حرکت کرد عکس العملی نشان نداد. حمزه از راه رسید. یه بانویی آمد جلو حمزه و قصه را تعریف کرد، که ابوجهل با عموی شما چیکار کرده است. حمزه خشمگین فریاد زد ابوجهل کجاست مشرکان از خشم به لرزه افتاده بودند. مثل شیری می غرید. به سوی ابوجهل رفت. و با کمان خود چنان بر سر او کوفت. که شکاف برداشت، هواداران ابوجهل می خواستند به یاریش بشتابند. ابوجهل گفت: نه! درسته؛ من اهانت کردم. باید این ضربه را بخورم. بعد ابوجهل را روی زمین می کشید. پاش را روی گلوی ابوجهل گذاشت. مردم آمدن اون ها را جدا کرد. این حمزه است این یک پهلوان. که وقتی می بیند؛ مردم مظلوم فلسطین بی گناه هزار هزار کشته می شوند. توی مسابقه کشتی حالا یه امتیاز را از دست می دهد. من با اسرائیلی کُشتی نمی گیرم. دارایی که خدا رزقش کرده بخششو برای مظلومان لبنان می فرستد، بخششو برای بینوایان خانه می سازد. این پهلوانه اسلام هست. از قدرتی که خدا به او داده مثل موسی بن عمران، موسی بن عمران از خدا این را خواست. خدایا قدرتی را که به من دادید نکند یه روزی به نفع ظالمان به کار ببرم. من همیشه در جبهه مظلومان خواهم بود. این حمزه است، مردم به حمزه گفتن تو که مسلمان نیستی که این گونه دفاع می کنی از محمد صلی الله علیه و آله و سلم حمزه گفت من مسلمانم این اولین روزی است که مسلمانی خودشو اعلام کرده است.اظهار کرده به یکتایی خدا و نبوت پیامبر گواهی می دهم، به خدا از ایمانم دست نمی کشم حتی اگر جان مرا بگیرد.
مسلمان شدن حمزه تحولی ایجاد کرد. ابوسفیان که یکی از سران مشرکین تا آخر عمرش می گفت یکی از دلایل پیشرفت اسلام مسلمان شدنِ حمزه است. قدرت جبهه مسلمین را دوچندان کرد. یه نفر عزیزان من ما هنوز در داستان قهرمانان توحید نرسیدیم. به جعفر بن ابیطالب، اونجا خواهیم گفت؛ که پیامبر عزیز ما به خاطر مأموریت یک نفر کار او را گذاشت، کنار پیروزی در یک جبهه، پیروزی یک عملیات را پیامبر مثل عملیات خیبر توی کفه گذاشت. ماموریت یک نفر را توی کفه، یه نفر می تواند چنین کاری انجام بدهد. خداوند به ما قدرتی داده که می توانیم کارستان بکنیم. حمزه چنین کاری کرد، چرا بعضی از پیرمردها به کربلا آمدند؟ اونایی که نیزه نمی توانستند بزنند. شمشیر نمی توانستند بزنند. می گفتن حضور ما معنا دارد. حضور ما قوت قلب می دهد. به جبهه مظلومان، حضور ما ستمگران را می ترساند. همین حضور لازم هست؛ مثل حبیب بن مظاهر، مثل مسلم ابن عوسجه، امام سجاد علیه السلام غیرت مقدس حمزه را در حمایت آشکار از پیامبر در مقابل ابوجهل ستایش می کند. اون را دلیل بهشتی شدن حمزه می داند. ابو طالب و حمزه هر دو حامی پیامبر بودند. ابوطالب بیشتر حمایت های اجتماعی، ولی حمزه از قدرت بدنیش استفاده می کرد. از موقعیت تنومندی بدن، جلو آزار رساندن مسلمان ها را می گرفت. حمزه این کار را می کرد. تاریخ نویس مسلمان ابن عقیل می نویسد وقتی حمزه در سال دوم بعثت اسلام آورد، قریش فهمید دیگر پیامبر دست نیافتنی است. امام صادق علیه السلام فرمود: روزی مشرکان با شکمبه شتر، لباس پیامبر را آلوده کردند. حضرت به ابوطالب شکایت کرد. ابوطالب هم سراغ حمزه آمد، حمزه با شمشیر آمد تو اون معرکه، همه با دیدن حمزه ساکت شدند. حضرت حمزه با همان شکمبه، آن را برداشت به صورت اونها مالید. و اصلاً فضا فضای دیگری شد. اینها را یه پهلوان می تواند این کارا را بکند یه ورزشکار می تواند این کارها را بکند. رسوا بکند یه ظالم را، اونی که الان دوربین ها سراغ او میان حرف او را گزارش می کنند. او الان وقتش هست که از مظلوم حمایت بکند.
وقتی مردم ما می بینند؛ با کاریکاتور پیامبر اسلام را مسخره می کنند. با رمان شخصیت پیامبر اسلام را زیر سؤال می برند. خب این کسی که شرق و غرب دنیا دعوت می شود. در مسابقات ورزشی شرکت می کند. خب باید موضع نشان بدهد. مسلمانی خودش را باید به زبان جاری بکند. حمایت خودش را از پیامبر باید اعلام بکند. وقتی حمزه مسلمان شد، اشعاری را سروده است. من ترجمه اون ها را برای شما می خواهم بخوانم.
ترجمه اشعار: خدا را سپاس که دلم را به اسلام هدایت کرد. به دینی که از سوی خدای قدرتمند لطیف و آگاه به بندگانش آمده است. وقتی پیام های الهی بر ما خوانده می شود. اشک خردمندان جاری می شود. پیام هایی روشن که احمد صلی الله علیه و آله و سلم آورده است (اللهم صل علی محمد وآل محمد). و احمد میان ما مطاع است یعنی ما همه فرمانبر پیامبر هستیم. با او به درشتی سخن نگویید. به خدا قسم با شمشیر خود از او حمایت می کنم. و تسلیم کسی نمی شوم.
یک برگ دیگه؛ از زندگی حمزه، جای خالی حمزه رهبران عزیز ما مثل امیرمؤمنان علی علیه السلام، که روزگار سختی را داشتند. گاهی دلشون می گرفت این رو می گفتند. این عمار، عمار کجاست؟ این ابن تیهان کجاست؟ مالک کجاست؟ این نشان دهنده بزرگی اون شخصیت هاست. امام حسین علیه السلام در غروب عاشورا چند نفرو صدا زد کجا هستید؟ ای مسلم ابن عقیل. معلوم می شود مسلم ابن عقیل در چشم امام حسین علیه السلام خیلی بزرگ هست. حالا امیرمؤمنان علی علیه السلام در روزگار غربت خودش، با این آهنگ می گوید: ای کاش حمزه می داشتم. ای کاش جعفر می داشتم. می فرمود: واجعفرا ولا جعفرلی علی چه شخصیتی بود جعفر بن ابیطالب، من که امروز جعفر ندارم. واحمزه تا ولا حمزه لی علی چه شخصیتی بود. حمزه، من که امروز حمزه ندارم. امام باقر علیه السلام امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر امیرمؤمنان حمزه می داشت. جعفر می داشت کسی جرات نمی کرد حقش را غصب کند. ابولهب عادت داشت زباله ها رو می آورد جلو خانه پیامبر می گذاشت، برای اینکه اهانت کرده باشد. روزی حمزه این صحنه را دید اونها را برداشت سر ابولهب ریخت.
این رفتارها امروزی چه جور است؟ یه شخصیت شاخص یه پهلوان امروز بخواهد این رفتار حضرت حمزه رو تکرار بکند چیکار باید بکند؟ ما روی این باید فکر بکنیم. قهرمانان را برای سرگرمی نمی خواهم بگوییم. برای تکلیف خودمان می خواهم بگوییم. همین کار حمزه باعث شد دیگه ابولهب این کارو تکرار نکند. حضور حمزه در جمع مسلمانان مایه قوت قلب شده بود. گاهی یه فرد مسلح وارد خانه پیامبر می شد. مسلمانها هراس برشون میداشت نکنه می خواهد پیغمبر را بکشد. حمزه می گفت من حافظ جان پیغمبرم. من همراه خودم اسلحه دارم. او بخواهد از اسلحه استفاده بکند. با من طرف هست. یعنی از جان پیامبر حراست می کرد.
یک برگ دیگه؛ سبقت در هجرت. هجرت یه ارزش در اسلام، چون خداوند یه جوری کرده که ماها کشورمان دوست داریم. شهرمان را دوست داریم. محله مان را دوست داریم. اما گاهی لازم می شود از کشورمان برویم. یه جای دیگه، مهاجرت کنیم به خاطر مکتب مان، مثل اینکه مهاجران به حبشه هجرت کردند. مثل اینکه پیامبر و مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند. این یه ارزش هست. در سوره انفال در سوره توبه آیاتی آمده که مهاجران ارزشمندند. حضرت حمزه قبل از پیامبر به مدینه مهاجرت کرد. مهاجرت به مدینه مشرکین را عصبانی می کرد. می دانستم اینها می خواهند تشکیلاتی به راه بیندازند. قدرت پیدا بکنند. شرایط به گونه ای شده بود که باید اسلام گسترش پیدا می کرد. سیزده سال در مکه دیگه کافی بود. حالا باید صدای اسلام به دوردست ها می رسید. اسلام نیاز داشت به غیورمردان و غیور زنانی که جرات کنند، اسلام رو صادر کنند. به کشورهای دیگه؛ قرآن کریم در سوره توبه آیه ۱۰۰ این را می فرماید: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» پیشگامان اولی اون اولین کسانی که جرأت و جسارت به خرج دادند مدینه آمدند. و اون انصاری که اونها رو یاری کردند. و پیروان این مهاجر و انصار خدا از اون ها راضی هست. اون ها از خدا راضی هستند. و بهشت هایی که از زیر درختانش نهرها جاریست. برای اون ها مهیا شده است. ذالک الفوذ العظیم این است یک کامیابی بزرگ، بعضی از مسلمانان مسلمان هم بودند ولی نیامدن مدینه، به کسب و کارشان چسبیدند. به ویلاها چسبیدند. به دارایی شان چسبیدند. می دانستن مشکل اقتصادی پیدا می کنند. تحمل نکردند. ولی این پیشگامان آمدن به مدینه، اسلام را یاری کردند. پیامبر عزیز اسلام چند بار با تعدادی از مسلمانان یثرب هنوز مهاجرت نکرده بودند. در مراسم حج مخفیانه جلسه داشت. که مقدمات هجرت را فراهم بکنند. مشرکین هم در رصد بودند، که این جلسات کجا تشکیل می شود به هم بزنند. یه بار فهمیدن مکان جلسه را که شبانگاهیست آمدند وارد اون محوطه بشوند، دیدن دو مسلح اونجا وایسادن حمزه و علی با شمشیر، پرسیدن که محمد صلی الله علیه و آله و سلم (اللهم صل علی محمد وآل محمد) اینجاست؟ حمزه هم یه جواب سربالایی داد. و بعدم گفتش که از این خط عبور بکنید. با ما طرف هستید. یعنی تصمیماتی که پیامبر عزیز ما در مقدمه هجرت می خواهد بگیرد. با پشتیبانی حمزه با پشتیبانی امیرمؤمنان همراه هست.
یک برگ دیگه؛ مدینه فصلی نو. مسلمان ها در مکه در حصار بودند. در مکه دوربین ها همه اونها را می پایید. تهدید می شدند. آمدن وارد یه فضای بازی در مدینه شدند. سالهای سخت و تلخ مکه سپری شد. ولوله ای در مسجد النبی برپا بود. بازار خداپرستی داشت رونق می گرفت. یک بار پیامبر علی، حمزه، و فاطمه، را صدا زد به آنان فرمود با من بیعت کنید. بیعت رضاء حمزه گفت: یا رسول الله ما با شما بیعت کردیم. فرمود: «تجدید کنید». این بیعت را شیاطینی هستند. که تحریک می کنند می خواهند ما را از انقلاب از اسلام به دور بدارند. چرا دعای عهد اینقدر سفارش شده، خدا رحمت کند بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، تو بیمارستان جماران که از دنیا رفت. یکی از نزدیکان امام نقل کرد. دیدیم بالا سرش مفاتیح بود. یه کاغذی لای مفاتیح بود. باز کردیم دیدیم دعای عهد، یعنی ما این عهد خودمان را هر روز باید تکرار بکنیم. تجدید بکنیم. هر روز به ما گفتن صبح ها از خانه بیرون می آیید سوره کافرون بخوانید. بسم الله الرحمن الرحیم قل یا ایها الکافرون، لا اعبد ما تعبدون، من به جبهه شما وارد نمی شوم. من تسلیم شما نمی شوم. من به رنگ شما در نمی آیم. من رنگ خدایی دارم. فاطمه جان، علی جان، عمو جان، تجدید بیعت کنید. با من بیعت رضاء، بعد پیغمبر فرمود: ای شیر خدا، شیر در همه فرهنگ ها نماد و نمود قدرت است. ای شیر خدا، ای شیر رسول خدا، برای وفاداری برای استقامت دوباره بیعت کن. تا ایمانت کامل شود. حمزه گفت چشم و دست خود را برای بیعت آورد. (بحارالانوار جلد ۲۲ صفحه ۲۷۸)
اولین پرچمدار ما در برنامههای قبل هم درباره تاریخ پرچم صحبت کردیم. در همه ملت ها پرچم نماد هویت و زنده بودن یه ملت هست. اولین پرچمی را که پیامبر در مدینه جنگ های بزرگ و کوچک پیش می آمد. اولین پرچم را به حمزه داد. کاروانی از قریش که از شام باز می گشت. به سرکردگی ابوجهل با سیصد نفر به ساحل دریا رسید حمزه به اتفاق سی نفر، پانزده نفر مهاجر، پانزده نفر انصار، برای تقاص از دارایی هاشون که مصادره شده بود. به سمت اونها رفتند. خوب با گفتگوی اون قصه تمام شد ولی در جنگ بَدر، با فاصله زمانی کمی این دفعه درگیری پیش آمد.
حماسه بَدر، یک برگ زرین از زندگانی حضرت حمزه؛ مشرکین متجاوز چون خیلی خیلی ها می پرسند. آیا اسلام جنگ طلب است؟ پیامبر جنگ طلب بود؟ نه قرآن می فرماید: ظلم نکنید. زیر بار ظلم هم نروید. مسلمان ها دارایی شان مصادره شده بود. احتیاج داشتند به بودجه، احتیاج داشتن به امکانات، تو مکه دست گذاشته بودند. مثل آمریکاییها که دارایی ایران رو چهل و چند ساله، مبالغ میلیاردی روی آن دست گذاشتند. نمی گذارند ملت ایران از دارایی خودشان استفاده بکنند. اینها گفتن خب یه کاروان تجاری که از نزدیک مدینه عبور می کند، برویم دارایی خودمان را که سرپرست اون کاروان هم ابوسفیان بود پس بگیریم. ابوسفیان هم جاسوسانی داشت مطلع شد راه رو برگرداند. یه لشکر آمد مقابل مسلمان ها، مسلمان ها سیصد و چند نفر مشرکین حدود هزار نفر، یه جنگ نابرابر، اما امتیازی که مسلمان ها داشتن ایمان، روحیه، این چیزی بود که مشرکین نداشتند. اونها تجهیزات داشتند. مسلمان ها دو اسب داشتند. مشرکین صد اسب داشتند. حتی اون سیصد نفر، مسلمان ها هفتاد و چند نفرشون اسلحه داشتند. بقیه با سنگ، با چوب، ولی پیروز شدند. مرحله اول جنگ، سه پهلوان از طرف مشرکین آورد. پیامبر عزیز ما هم سه پهلوان را فرستاد. نمایندگان لشکر اسلام علی، حمزه، عبیده، نوه عبدالمطلب، عبیده علی و حمزه رقیب های خودشان را زدند بر زمین و کشتند. عبیده هم مجروح شد. و در راه بازگشت به شهادت رسید. بعد دیگه لشکر اسلام با الله اکبر راه افتادند. و هفتاد و چند نفر مشرکین را کشتند. و هفتاد و چند نفر به اسارت گرفتند. و غنائمی گرفتند. اینجا برگه زرین نقش آفرینی حضرت حمزه را می بینیم. جنگ بدر
یک برگ دیگر؛ جنگ اُحُد. مشرکین عصبانی، خشمگین، از شکستی که خورده بودند. یک سال پس از بَدر با یه جمعیت چند هزار نفره، راهی مدینه شدند. پیامبر عزیز اسلام مسلمان ها را جمع کرد. با اونها مشورت کرد. دو تا نظر بود آیا در شهر بجنگیم؟ یا به کوهستان برویم؟ سالمندان بیشتر موافق بودند که در شهر بجنگیم. جوان ها و حضرت حمزه می گفتند کوهستان برویم. چون اگر در شهر بمانیم شاید نشانه زبونی ما قلمداد بشود. دشمن بگوید: این ها جرأت نکردند بیرون بیایند. برویم سینه به سینه اونها بجنگیم. و از همان آغاز جنگ اُحد این عشق به شهادت موج می زد در حضرت حمزه، قبل از جنگ شبی پیامبر حمزه را صدا زد. به او فرمود: عمو جان به گمانم به زودی از من دور می شوی. می خواهم بدانم وقتی با خدا ملاقات می کنی. و از اسلام و شرایط اون از تو می پرسند. چه پاسخی می دهی؟ اشک در چشمان حمزه حلقه زد. گفت: ای رسول خدا شما مرا راهنمایی کنید. جواب این سؤالات را به من بفرمایید. من به فرشته ها جواب بدهم. حضرت فرمود: ای حمزه با اخلاص شهادت بده. که لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (اللهم صل علی محمد وآل محمد) حمزه گفت: شهادت می دهم. پیامبر فرمود: «پس از آن بگو که بهشت حق است. جهنم حق است. و روز قیامت خواهد آمد و در آن شکی نیست». «شهادت بده حق است میزان حق است. و هر کس ذرهای نیکی یا بدی انجام دهد، اون را می بیند». «شهادت بده گروهی در بهشت و گروهی در جهنم خواهند بود». و «شهادت بده، علی امیرمؤمنان است». حمزه گفت به همه اینها گواهی می دهم. و اعتراف می کنم. خوش اعتقادی این پهلوان را ببینید: پیامبر فرمود: «شهادت بده، که حسن و حسین و امامانی که از نسل حسین خواهند آمد همه بر حقند». حمزه گفت: ایمان دارم شهادت می دهم. تصدیق می کنم. سخن که به اینجا رسید پیامبر فرمود: حالا این رو بگو: «حمزه سید شهیدان و شیر خدا و شیر رسول و عموی پیامبر است». با شنیدن این سخنان بغض در گلوی حمزه ترکید. و اشک از چشمانش جاری شد. بسیار گریه کرد. تا بی تاب شد. سپس به شکرانه این مژده شهادت، لب های خود را بر چشم های پیامبر نهاد و بوسید. باز هم رسول خدا فرمود: «این رو هم شهادت بده بگو: جعفر پسر برادرت ابوطالب در بهشت و با فرشتگان است». «شهادت بده محمد و آل محمد بهترین مخلوقات خدا هستند». سپس حضرت فرمود: «با دوستان آنها دوست و با دشمنان آنها دشمن باش». باز حمزه یکی یکی می گفت: شهادت می دهم. تصدیق می کنم. در پایان پیامبر دست به دعا برداشت. و به حمزه دعا کرد. و فرمود خدایا، خدا تو را در راه عقیده ات استوار بدارد. روز شنبه جنگ احد آغاز شد. خبر لشکر کشی مشرکین به فرماندهی ابوسفیان از مکه به مدینه رسیده بود. پیامبر لشکر خود را سامان داد. و ۵۰ نفر را روی بلندی یا یک گردنه مستقر کرد. به آنها فرمود ماموریت شما حفاظت از این قسمته اگر دشمن ما را عقب راند. تا مدینه، یا ما دشمن را عقب راندیم تا مکه، برادرا شما همینجا بایستید. و از اینجا حفاظت کنید. خوب لشکر پیامبر پیروز شدند. داشتن در میدان غنائم جمع می کردند. این ۵۰ نفر هم از اون بلندی تماشا می کردند. متأسفانه متأسفانه، عشق به غنیمت این جاذبه غنیمت باعث شد از اون ۵۰ نفر ۴۳ نفر اونجا را ترک بکنند. دشمن هم هوشمندی به خرج داد. از اون پشت سر یه گردانی را فرستاد وارد شد. مسلمان ها یهو دیدند در محاصره هستند. تعداد زیادی متأسفانه فرار کردند به مدینه، یه جمع کمی ماندن با پیامبر، علی علیه السلام و حمزه از اون جمع کم هستند. که از هر طرف تیر می آمد سینه خودشون رو سپر می کردند. در دوران سختی در دوران سختی، به فریاد اسلام رسیدند. جنگ اُحُد هم ماه رمضان بود. ماه نمایش ایمان و عشق به خدا خیلی سخت بود. خیلی سخت، هند همسر ابوسفیان شما در فیلم محمد رسول الله هم دیده اید که در جنگ بدر پدر خودش را، و برادر خودش را، و پسر خودش را، از دست داده بود. کینه داشت به غلام خودش وحشی گفت: اگر بتوانی حمزه را بکشی. من تو را آزاد می کنم. وحشی هم حمزه را می شناخت پشت درختی کمین کرده بود. و در یه موقعی حساسی که حمزه روی زمین افتاد. و زرهش کنار رفت. و بدنش نمایان شد. همانجا نشانه گرفت. با یک تیر سمی زخم کاری بود. و روح بلند در حالی که پنجاه ونه سال از عمرش می گذشت. از قفس تن رها شد. و به ملکوت اعلی پیوست. وحشی پس از اطمینان از کشته شدن حمزه بالای پیکرش اومد. با سلاحش سینه حمزه را شکافت. و جگر حمزه را درآورد، به عنوان یک هدیه به هند داد. مادر معاویه، همسر ابوسفیان، هند هم شروع کرد به خوردن اون جگر، که از همان روزگار شهرت پیدا کرد به آکلت الاکباد، یعنی خورنده جگرها، کسانی بودند که رفتن در شهر و فراریان را هشدار دادند. و اونها برگشتند. و بالاخره جنگ پایان پیدا کرد. و مشرکین هم به سمت مکه برگشتند. و حالا نوبت خاکسپاری شهیدان و خداحافظی با پیکر شهیدان فرا رسید. رسول خدا هی سراغ حمزه را می گرفت. یکی از یارانش را فرستاد. او رفت جنازه حمزه را پیدا کرد. که قطعه قطعه شد. مُثله شده است. روش نشد برگرده به پیغمبر گزارش کند. پیغمبر علی بن ابی طالب را فرستاد. علی جان برو حمزه را پیدا کن. امیرمؤمنان علی علیه السلام آمد وقتی رسید به اون پیکر چاکچاک روش نشد بیاد برای پیغمبر گزارش کند. رفت یه گوشه،ای، آخرش خود پیغمبر به جستجو پرداخت. تا اینکه رسید کنار نعش حمزه، چه نعشی چشمانش را، چشمانش را، بینی اش را، لبهاشو اینها مُثله کرده بودند. تکه تکه کرده بودند. پیغمبر خیلی گریه کرد. کنار نعشه حمزه چه کسی رو حالا از دست داده بود. چقدر باید آه بکشد. حسرت بخورد. آینده اسلام چه می شود؟ حمایت از اسلام چه خواهد شد؟ بر بالین نعش حمزه پیغمبر این ها را فرمود: «ای حمزه، ای عموی رسول خدا، ای شیر خدا، ای شیر رسول، کارت نیکو بود. تو از حریم رسول خدا دفاع کردی. به حدی که جانت را فدای اسلام نمودی. اینک در بهشت برین با حوریان و در جوار رحمت حق قرار داری. اینک به خشنودی خدا دست یافته ای. رسول خدا عبای خودش را روی حمزه انداخت. ولی همه پیکر او را نمی پوشاند. با علف های بیابان اینها را که انسان می خواند یاد کربلا می افتد. کربلا خیلی جگر سووزتر از احد بود. در این هنگام خواهرش صفیه آمد. بدن برادر را ببیند. پیغمبر فرمود: «نه! اجازه نمی دهم». این خواهر طاقت نداره بدن این برادر را ببیند؛ صفیه آمد جلو و گریست. و گفت: یا رسول الله صبر می کنم.
حدود ۲۰ نفر از بانوان در جبهه احد بودند. از جمله فاطمه زهرا سلام الله علیها، پیغمبر فرمود: حالا که اصرار صفیه می کند، خانم ها دورش را بگیرند. این خواهر تنها به سمت نعش برادر نرود. با همراهی بانوان صفیه آمد کنار نعشه برادر، این فراز هاست که تاریخ اسلام را ساخت. این اسلام با این خون ها و خون دل ها به دست ما رسید. اونها به ما آموختن که باید برای بقا بایستیم. پیغمبر به صفیه فرمود: شاد باش که جبرئیل مرا خبر کرد. حمزه در هفت آسمان اسدالله و اسد رسول الله است. یه وقتی اسم آدم تو روزنامه ها میاد، تو رادیو، تو تلویزیون ها، تو اروپا، تو مشرق، تو مغرب، تو سایت ها، یه وقتی اسم انسان تو هفت آسمان می رود. من اسم این برنامه را می خواستم بگذارم؛ پهلوانی که آوازه اش هفت آسمان را گرفت. چی می شود آدم نزد آسمانی ها شهرت پیدا بکند. هنگام خاکسپاری شهیدان شد. پیغمبر هفتاد نماز بر حمزه خواند. پیغمبر یه نماز مستقلاً برای خودش بعد حمزه را می گذاشت کنار هر شهیدی یه نمازم یعنی یه کاری کرد تا دنیا دنیاست؛ همه بدانند چقدر حمزه محبوب بود. چقدر بزرگ بود. در چشم پیامبر، هفتاد نماز بر حمزه خواند. بعد راهی مدینه شدند. پیامبر در کوچه پس کوچه های مدینه می رفت. می دید صدای گریه می آید. صدای عزاداری می آید. این خانواده ها برای عزیزان شان، برای شوهرش، برای پدرش، برای برادرش گریه می کرد. بعد پیغمبر این و فرمود: حمزه گریه کن ندارد. این دفعه همه خانواده ها مراسم هاشون را تعطیل کردند. به خانه حمزه آمدند. یه مراسم پرشور و اینجام تمام نشد. قصه از اون به بعد سال های بعد، دهه های بعد، هر وقت یه شهادت پیش می آمد. یک عزایی پیش می آمد. می گفتند اول برای حمزه گریه کنیم. تا قصه عاشورا، تا قصه عاشورا پیش آمد. این دفعه امامان ما فرمودند: امام رضا علیه السلام فرمود: یابن شبیب می خواهی برای کسی گریه کنی! برای جدم گریه کن. «ان کنت باکیاً» اگر می خواهی گریه کنی فکل الحسین برای حسین گریه کن. این حمزه است، چهل سال پس از شهادت حضرت حمزه، در زمان حکومت معاویه در منطقه احد، یه نهری را می کندن قبر حمزه و تعدادی از شهدا باز شد. دیدن حمزه تازه است. ما الان در زیارت نامه بعضی از امامزاده ها هم می خوانیم که من گواهی می دهم، که سالها بعد از شهادتت یا رحلتت بدنت سالم بود. مثل شاه چراغ در شیراز، یا بعضی از امامزادگان در تهران، علامه جعفر مرتضیی عاملی که یه مجموعه چهل جلدی حدوداً برای سینه پیامبر نوشته، از شانزده منبع معتبر از جمله احمد حنبل نقل کرد. که بدن حمزه بعد از چهل سال تازه بود. می خواستند مجدداً به خاک بسپارند. به یه سنگ تیزی خورد خون تازه جاری شد. بیشتر مطالبی که من در این برنامه برای شما گفتم از این دو کتاب آشنایی با اسوه ها جناب آقای جواد محدثی، و راز سرنوشت جناب آقای علی فاضلی هیدجی، در مزار شهید این زیارت را هم پیغمبر به ما یاد داد. چرا این وهابی ها انقدر به ما طعنه می زنند. ریشه زیارت از خود پیغمبر هست. پیغمبر فرمود: من از میان شما رفتم به زیارتم بیایید. بعد فرمود: جفا هست کسی به زیارت من بیاید. به زیارت حمزه نرود. آدرس داد آدرس داد مسلمان ها به احد بروید. سرگذشت احد را بخوانید آیات جنگ احد را در قرآن مرور بکنید. ازش درس بگیرید. حضرت یاد دادن به شهیدان اینگونه سلام کنیم. آیه ۲۴ سوره رعد «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» درود بر شما به خاطر پایداری و استقامتی که کردید. جای خوبی برای شما در نظر گرفته شد. بانوی بزرگ اسلام حضرت صدیقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها، این مسافت حدود پنج کیلومتری را هر هفته از مدینه می آمد سر قبر حمزه نوحه سرایی می کرد. گریه می کرد قرآن تلاوت می کرد.
به تعبیر امام خمینی (ره) همین تربت پاک شهیدان است. که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. از انتظاراتی که پیغمبر از ما داره همین نقل فضائل شهیدان نباید شهیدان فراموش بشوند. نباید قهرمانان فراموش بشوند. پیغمبر فرمود: بهترین برادرانم علی، بهترین عموهایم حمزه است. و میفرمود یکی از آنان که در روز قیامت سواره وارد محشر می شود. عمویم حمزه است. امام باقر علیه السلام فرمود: بر ستون عرش خدا نوشته است که حمزه شیر خدا و شیر پیامبر و سید شهیدان است. امام علی علیه السلام در روزگار غربت در شورایی که تشکیل شده بود. برای انتخاب خلیفه سوم فرمود: شما را به خدا قسم آیا در میان شما کسی هست که عمویی چون من عمویم حمزه داشته باشد. امام حسن، امام حسین وقتی افتخارات خودشان را می شماردن به حمزه اشاره می کردند. امام زین العابدین علیه السلام، در مسجد در مسجد شام مقابل یزید از افتخارات خودش حمزه را یاد می کند. پیامبر فرمود روز قیامت چهار پرچم به من داده می شود. پرچم حمد را خود به دست می گیرم. پرچم لا اله الا الله را به دست علی می دهم. پرچم الله اکبر را به دست حمزه و پرچم سبحان الله را به دست جعفر می دهم. آنگاه از امت خود شفاعت می کند. اسماء بنت عَمیس می گوید وقتی علی علیه السلام در مسجد کوفه ضربت خورد. آقا را به خانه آوردند. صیحه ای زد بیهوش شد. وقتی به هوش آمد می فرمود: خوش آمدید خوش آمدید سپاس خدای به وعدهاش عمل کرد و بهشتمان داد من عرض کردم یا ابوالحسن چه میبینید فرمود پیامبر خدا را برادرم جعفر را عمویم حمزه را میبینم فرشتگان از آسمان فرود میآیند حوریان بر گرد فاطمه اند. و او در منزل من در بهشت منتظر من است.
قرآن کریم در سوره آل عمران آیه ۱۷۱ و ۱۷۲ می گوید: کسانی که زودتر شهید شدند شادمانی می کنند. که به استقبال شهیدان بعدی بیان «وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ» شادمانی می کنند. تا شهدای بعدی به اونها بپیوندند. یستبشرون من الله، برادران خواهران ما چه جوری یاد قهرمانان را زنده نگه داریم؟ یکیش با نام اون هاست. اسم اونها را، بچه هایمان بگذاریم چرا فرانسویها چند سال قبل مانع نام محمد شدند. هرچی نگاه می کنیم محمد نام شما چیه؟ محمد. فهمیدن نام فقط جنبه فرهنگی ندارد. جنبه سیاسی دارد. چرا یکی از چند نام پر تعداد در سرتاسر جهان نام محمد است. صلی الله علیه و آله و سلم، این نامگذاری خیلی مهم است. مردی از رسول خدا پرسید نام نوزاد را چه بگذارم؟ فرمود: دوست داشتنی نام نزد من حمزه است. سمهی اسم بچه تو بذار به احب الاسما الیه حمزه، پیامبر حتی به نام حمزه عشق می ورزید. رسول خدا فرمودند: در روز قیامت همه پیاده هستند. چند نفرند سواره از جمله حمزه، این خاطره هم خاطره قشنگی است. پس از شهادت حمزه، روزی پیامبر پس از نماز صبح روی به نمازگزاران کرد. و فرمود دوستان من دیشب عمویم حمزه و برادرم جعفر را در خواب دیدم. سبدی از میوه کنارشان بود داشتند می خوردند. به اون دو گفتم پدرم فدایتان کدام عمل بهترین عمل است؟ گفتن پدر و مادر ما به فدای شما، ای رسول خدا این چند تا کار را اون دوتا شهید گفتن بهترین است.
یک صلوات فرستادن بر پیامبر
دو آب دادن به تشنه، آب دادن به تشنه
سه دوست داشتن علی بن ابی طالب دوست داشتن علی بن، اینا رهنمودهای حمزه و جعفر است.
یه برگ دیگر؛ دلم نمیاد این برگ را نگویم حمزه در آیینه قرآن. در شأن نزول ۸۰ آیه قرآن در تفاسیر نامی از حمزه برده شده است. که این نشان دهنده جایگاه ممتاز حضرت حمزه است. من به پنج شش مورد فقط اشاره می کنم. این شما هستید که برید در تفاسیر نگاه کنید.
بیش از این اطلاعات جمع کنید:
- پس از دفاع جانانه حمزه از پیامبر مقابل ابوجهل که تو همین برنامه گفتیم، این آیه نازل شد. سوره انعام آیه ۱۲۲ «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» ابوجهل در جاهلیت بوده حمزه هم در جاهلیت بوده یکی از نور اسلام استفاده کرد. شد حمزه، یکی بر تعصب خودش سماجت کرد. شد ابوجهل،
- آیه دوم گروهی بودند که پیامبر کلید کعبه را به اونها داده بود. آبرسانی حاجیان را، رسیدگی به حاجیان را به عهده اونها اینها هی تفاخر می کردند. آیه ای نازل شد رزمندگان اسلام جایگاهشون از پرده داران کعبه از آبرسانان بالاتره «أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ آیه ۱۹» سوره توبه آیه ۱۵ آیا شماهایی که تفاخر می کنید، به آبرسانی حاجیان. خب آبرسانی حاجیان مایه افتخار هست. ولی خودتان و بالاتر از رزمندگان اسلام ندانید. شما با هم مساوی نیستید. این آیه دوم
- آیه سوم روزی رسول خدا پس از نماز آیه ۶۹ سوره نساء «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ ۚ وَحَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا» را قرائت کرد. من اگر جای شما باشم این آیه را حفظ می کنم. چرا؟ بخاطر اینکه به یکی از آیه های سوره حمد ارتباط دارد. ما در حمد از خدا می خواهیم خدایا ما را به راه راست هدایت کن. راه راست کیه؟ راه کسانی که به اونها اِنعام فرمودی انعمت علیهم. آیه ۶۹ سوره نساء انعمت علیهم را معنا می کند. می فرماید: پیامبران، صدیقان، صالحان، شهیدان، اینها انعمت علیهم هستند. یعنی ما در شبانه روز حداقل ده بار از خدا می خواهیم، ما را در جمع پیامبران، در مسیر شهیدان، در مسیر صالحان، صدیقان قرار بده. پیامبر بعد از نماز صبحی این آیه را خواندن و فرمودند: صالح حمزه بود شهید حمزه بود این صدیقین که اینجا گفتیم، این صالحین که گفتیم که گفتیم منظور حمزه است.
- چهارم در تفسیر آیه ۲۲ سوره زمر «أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» می فرماید: خداوند بعضی از دلها را برای پذیرش نور خودش مهیا کرده بعضی هم سنگدل هستند. راه گمراهی را انتخاب می کنند. در تفسیر این آیه آمد. مصداق اونی که نور خدا را اسلام را پذیرفت. حمزه است. و مصداق اون سنگدلی که تعصب به خرج داد ابولهب هست.
- آیه پنجم سوره حج آیه ۳۹ «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ» آنان که آواره شدند از سرزمین خود به ناحق، جرمشون این بود که می گفتن خدای ما الله است. امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام فرمود: این آیه به علی، به جعفر، و حمزه، قابل تطبیق است.
- و آخرین آیه، آیه ۲۳ از سوره احزاب. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: این آیه اشاره دارد به عمویم حمزه، خواهش می کنم این قصه ها را برای دیگران تعریف کنید برای بچه های تان تعریف کنید. خدا نگهدار.