بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد (صلوات) و علی آله الطبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی الارضیین و لعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین
توفیق داریم آیات نورانی سوره توبه را محضر شما برادران و خواهران و زائران و عزیزان بیننده نکاتش را عرض کنیم خوب آیات اولیه ی این سوره برخورد با مشرکان است دو تا سوال را دیروز عزیزان مطرح کرده بودند همین جا من عرض می کنم اگر باز هم عزیزان سوالی دارند و یک برگه کاغذ بنویسند به این خادمان بدهند من روز بعدش سوال را پاسخ می دهم البته مربوط به همین بحث، یکی از عزیزان راجع به داستانی که من دیروز گفتم که چهل معلم قرآن را از پیامبر خواستند پیامبر به اونها این معلمین را داد و اینها رفتند و اونها را سر بریدند و سی و هشت نفر را سر بریدند به شهادت رساندند پرسیده بودند علم غیب پیامبر پس چی می شود اینجا پاسخش این است که انبیاء و رسول خدا و ائمه در امور مربوط به اداره جامعه به علم غیبشان عمل نمی کنند علم غیب یک توانمندی در اختیار معصوم اما اگر دو نفر بروند پیش پیامبر بگویند ما دعوایمان شده سر موضوعی زن و شوهری بروند و دو تا شریکی بروند پیامبر نمی گوید من علم غیب دارم حق با ایشان است اگر یک کسی کشته بشود می خواهند قاتلش را پیدا کنند رسول خدا می فرماید بروید شاهد بیاورید و بروید دلیل بیاورید نمی فرماید من به علم غیبم عمل می کنم در احد رسول خدا نفرمود من به علم غیبم عمل می کنم این جنگ شکست می خورد پس ما نرویم در این جنگ این اصلا سنگ روی سنگ بند نمی شود شتر پیامبر گم می شد می فرمود بروید بگردید پیدا کنید نمی دانم کجاست علم غیب یک توانمندی است برای اثبات نبوت و برای دفاع از دین جاهایی که لازم باشد در این موردی که آمدند یک عده آدم آمدند تقاضای معلم می کنند حضرت هم به اونها این معلم را ارائه می دهد و این آقایان را در اختیارش قرار می دهد سوال دوم پرسیده بودند این آیه ای که دیروز خوانده شد مشرکین را بکشید اینها از شما کشتند و جنایت کردند و پیمانشان را متعهد نباشید اسیر و تبعید شوند گفتند خیلی از این داعشی ها مسلمان ها را با همین آیه به شهادت رسانده اند و خیلی از شیعیان را به شهادت رساندند جواب این است اشتباه کردند گوینده لا اله الا الله مسلمان است اصلا مشرکی که در این آیه آمده منظور فقط مشرکین مکه پیمان شکن هستند کسانی که در مکه بودند مشرک بودند پیمان شکستند و عناد ورزیدند دیروز نمونه هایش را گفتم آدم کشته بودند و جنایت کرده بودند پیغمبر یک تعهدی در مقابل اینها نداری اینها پیمان هایشان لغو هست حتی مشرکینی که امروز در جامعه هستند منظور نیست ما الان در جامعه هند میلیون ها نفر افرادی داریم که بت پرست هستند و می روند در معبد هندوها و مشرکین دیگر حتی آدم پرست و حیوان پرست هستند مگر می شود بگوییم فاقتلوهم اصلا سنگ روی سنگ بند نمی شود این یک نکته.
نکته دوم باز من تاکید کنم مشرک یعنی چی در این آیات آقایان عزیز و خواهران گرامی ببینید کلمه مشرک طبق آیات قرآن منظور بت پرست است حتی اهل کتاب هم نیستند یعنی مسیحیان و یهودی ها و زردتشتی ها من دو سه آیه برایتان می خوانم روشن شود یکی این آیه شریفه که در سوره مبارکه حج است آیه هفدهم شش گروه را خدا نام برده ببینید ان الذین آمنوا اول مومنان مثل خودتان سلمان و اباذر دو والذین هادوا یهودیان سه والسابعین سابعین به کی ها می گویند؟ الان ما سابعین در خوزستان داریم من امسال که رفته بودم خوزستان موفق شدم بعضی هایشان را ببینم اینها کسانی هستند که حضرت یحیی را پیغمبر می دانند و یحیی ابن زکریا غالبا هم کنار کارون در اهواز زندگی می کنند عقاید خاصی دارند ولی قرآن اینها را به عنوان سابعین و صاحب دین آورده اینها از قدیم بودند حتی رئیسشان که عمران سابعی است مفصل با امام رضا بحث کرد و گفتگو کرد و حتی حالا همین جا در پرانتز این را بگویم بد نیست عمران سابعی می گوید با امام رضا مشغول بحث بودیم صدای اذان بلند شد گفتم آقا داریم بحث می کنیم و نتیجه می گیریم فرمود نصلی و نعود نماز می خوانیم و بر می گردیم درس و بحث در نمی رود و مجلس هم هیچ اتفاقی برایش نمی افتد همه اینها سر جایش است اما نماز اول وقت است که از دست در می رود ببینید این شش گروه را مومنان و مسلمانان و یهودی ها و سابعین سه و النصارا نصارا یعنی مسیحیان با اینکه اینها تثلیث قائل هستند و خدا و پسر و ورح القدس می گویند و المجوس زردتشتیان هستند روایت داریم که وجود مقدس امام سجاد فرمود جدم رسول خدا فرمود صلوا بهم سنت اهل الکتاب با مجوس هم مثل اهل کتاب برخورد کنید یعنی اینها پیامبر داشتند و کتاب داشتند و حالا پیامبرشان اوستا بود و کتابشان چی بوده کاری ندارم یا کتابشان این بود پیامبرشان زردتشت بوده و کتابشان اوستا بوده من الان نمی خواهم بحث زردتشت را مطرح کنم ولی در روایت داریم امیر المومنین فرمود قد انزل اللَّه الیهم کتابا و بعث الیهم نبیا: هم کتاب داشتند و هم پیامبر داشتند ببینید خدا هم اینها را پنجمین گروه شمرده آمنوا مسلمان ها و هادوا یهودی ها و سابعین سه تا نصارا چهار تا و المجوس ششم والذین اشرکوا مشرک، مشرک جدا ذکر شده نه جزو یهود و نه جزو اهل کتاب لذا اگر هم ما یک وقت مثلا می گوییم فرض کنید مسیحیت به دلیل اینکه حضرت عیسی را پسر خدا میداند این یک شرکت است یا یهود عذیر را پسر خدا می دانند شرک در اطاعت است نه در عبادت یعنی اونها را نمی پرستند پرستششان خدای واحد است اما اعتقاد راجع بهشون دارند شما عزیزان می دانید شرک مراحلی دارد من اصلا بالاتر به شما بگویم سوره یوسف آیه 106 راجع به مسلمان هاست و راجع به مومنان است نه بحث یهود است و نه بحث مسیحیت است من آیه را بخوانم متوجه می شوید و ما یومنوا اکثرهم بالله الا و هم مشرکون خیلی از مومنان مسلمان ها و مشرک هستند شما این را معنا کنید و ما یؤمنوا این از آیات مشکل قرآن است اکثرهم بالله الا و هم مشرکون به قول علامه طباطبایی می گویم هم ایمان و هم شرک یک نفر هم ایمان داشته باشد و هم شرک این آیه قرآن است دیگر مرحوم علامه مثال قشنگی می زند می گوید یک شهر می تواند هم دور باشد و هم نزدیک، الان مشهد نسبت به ما دور است اما نسبت به نیشابوری ها نزدیک است مگر می شود یک شهر هم دور باشد هم نزدیک بله نسبت به چی می سنجیم؟ یومنوا یعنی اینها مومن هستند و ایمان به خدا دارند و پیغمبر را قبول دارند مشرکون یعنی ریا می کنند گاهی حواسشان نیست ما روایت داریم اگر کسی بگوید اگر فلانی نبود بچه ام می مرد این شرک است پس شرک مراتب و مراحل دارد شرک عبادی داریم و شرک اصغر داریم و شرک اکبر داریم حالا من آیات دیگر هست نخواندم بدانید این آیاتی که ما داریم در قرآن مطرح می کنیم اول سوره توبه مربوط به اهل کتاب نیست مربوط به همه مشرکین تا امروز نیست مشرکین پیمان شکن مکه که دیروز هم آیه اش را خواندیم خدا فرمود اگر عده ای در همین مشرکین با شما پیمان دارند پیمانشان هم نشکستند ممکن است مشرک است ولی آدم خوبی است فرض کنید تا حالا هم با شما نجگیدند اینها را کارشون نداشته باشید اما آیه ششم می فرماید خوب حالا ما این حرف را زدیم گفتیم مشرک آدم کش و پیمان شکن و بی انصاف جنایتکار را باهاش برخورد کنید حالا اومد و در همین مشرک ها که سابقه اش هم خراب است یکی پیدا شد گفت من می خواهم راجع به اسلام تحقیق کنم چیکار کنیم؟ بگوییم نخیر خدا گفته فاقتلوهم خدا می گوید نه هر مشرکی اهل بحث بود و اهل گفتگو بود و اهل مذاکره علمی بود و اهل بازی در آوردن نبود بهش امان بدهید بیاید و حرف هایش را بزند و بعد هم که حرف هایش را زد ممکن است مسلمان نشود بیاید با پیغمبر بحث کند بگوید نه من قبول ندارم باز هم نگیرید زندانش کنید برش گردانید تا شهر خودش ببینید چقدر این دین قشنگ است و ان عهدٌ من المشرکین استجارک اگر یکی از مومنین خواست با پیغمبر هم کلام شود و تحقیق کند و هم جوار شود فاجرهم بهش امکان همراهی بدهید و حتی یستمع کلام الله قرآن را بشنود و حرف های پیغمبر را بشنود حالا شنید و گفت که نخیر من قانع نشدم بگوییم الان به فاقتلوهم عمل می کنید نخیر ما به تو امان دادیم ثم ابلغهم مأمنه بفرستید از کجا آمده بود از هر منطقه ای اومده تا اونجا اسکورت کنید و مامور برایش بگذارید کسی کارش نداشته باشد بروید به شهرش ذلک چرا این مهم است بانهم قومٌ لایعلمون اینها نمی فهمند و الا اگر بفهمند بت را ول می کنند اگر یک بت پرست بیاید خدا پرست شود ما خانه اش را ازش می گیریم نه مالش را می گیریم نه با زن و بچه اش کارش داریم چرا به بت اعتقاد دارید به خدا که اینها را خلق کرده اعتقاد ندارید من یک چیزی به شما بگویم عقیده از عقد می آید عقد یعنی گره پیوند زورکی نمی شود هیچ کسی نمی تواند یک عقیده را به زور بپذیرد این لا اکراه فی الدین هم معنایش همین است نه اینکه بچه بلند نمی شود صبح نماز بخواند می گوید لا اکراه فی الدین نه لا اکراه فی الدین یعنی دین یک باور است و باور من شما با زور می توانم محب خودم بکنم بگویم یاالله باید من را دوست داشته باشید دوستی در دل است من نمی توانم به زور عقیده تحقیقی است من الان عرض می کنم مراحلش را ببینید امیر المومنین علیه السلام در جمل دارد می جنگد جنگ است و دشمن با شمشیر آقا هم با شمشیر یک اعرابی یک آدمی اومد جلو وسط جنگ امیر المومنین گفت که آقا توحید یعنی چی؟ این که می گویند خدا یکی است یعنی چی؟ ابن عباس عصبانی شد گفت وقت گیر آوردی فکر کردی اینجا کلاس است و دانشگاه است و مسجد کوفه است تو میدان جنگ اومدی توحید امیر المومنین ناراحت شد فرمود رهایش کن بعد آقا این جمله را فرمود الذی یریده الاعرابی هو الذی نریده من القول این سوالی که این از ما کرد ما برای همین داریم می جنگیم ما می خواهیم به مردم بگوییم توحید و بگوییم وسط میدان جنگ جمل علی ابن ابیطالب علیه السلام توقف کرد توحید را برای این توضیح داد این عقیده است آقایان من این را عنایت کنید یک داستان دیگر بگویم اگر سندش را خواستید مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح که ایشان 110 جلد کتاب دارد حالا در این حرم و این جمعیت و بینندگانی که این برنامه را می بینند در برنامه سمت خدا یک صلواتی به روح ایشان بفرستند.(صلوات)
چون ما همه مدیون ایشان هستیم مخصوصا با مفاتیح یک کتابی دارد ایشان که بیست سال رویش زحمت کشیده سفینۀ البحار بدانید آقایان عزیز و خواهران گرامی گاهی اینها باید معرفی شود مرحوم حاج شیخ عباس دست هایش پینه بسته بود من از پسر ایشان شنیدم هر دو پسر ایشان فوت کرده بودند آقا میرزا علی آقا قبل از انقلاب و آقا شیخ محسن شان هم فکر می کنم هشتاد و هفت من هشتاد و شش ایشان را در مسجد الحرام دیدم نوه حاج شیخ عباس هم مریضی گرفت فوت کرد ایشان را دیده بودم مسجدی است پایگاه پسرهایش ایشان و نوه ایشان بود نوه ایشان هم روحانی بود و معمم بود خدمت شان رسیده بودم فوت کرد پسر حاج شیخ عباس به من گفت ما سالی یکی دو بار پینه های انگشت پدرم را قیچی می کردیم که بتواند بنویسد کلفت شده بود از بس نوشته بود تایپ نبوده قدیم این سفینۀ البحار بحار چند جلد است؟ 110 جلد ایشان این را در دو جلد ریخته شما دریا را در کشتی بریزی سخت است کشتی در دریا می شود انداخت ولی ایشان این کار را کرد دریا را در کشتی ریخت این داستان در سفینۀ البحار است یک مشرک سر سختی اهل یمامه به نام ثمامه ثمامۀ ابن اصال از کسانی بود که بارها و بارها پیغمبر را تهدید به قتل کرده بود و به مردم یمامه می گفت من این آدم را می کشم سرش را می آورم در این یمامه شما ببینید یک همچین آدمی اینقدر با پیغمبر عناد دارد گاهی من در منبرها خواهشی می کنم تا یک داستانی مطرح می شود صبر کنید تمام شود یک وقت طرف را لعنت می کند آخرش می بینی شاهنامه خوش می شود باید صبر کنید بارها پیغمبر را تهدید به قتل کرده بود پیغمبر هم تنها حرفی که می زد می فرمود خدایا من را بر این مسلط کن این موفق نشود من را ترور کند و بکشد ایشان بدانید شهرش اینقدر مهم است که اون زمان صادرات گندم به مکه داشته یعنی از یمامه مردم مکه گندم می خریدند اگر گندم مکه را قطع می کرد مردم مکه می مردند چون مکه کشاورزی نداشت در یک درگیری گرفتندش دستگیرش کردند خیلی داستانش قشنگ است آوردنش در مسجد النبی کنا ریک ستون دستهایش را بستند گفتند بایست تا پیغمبر بیاید تو ترویست تهدید کردی رئیس یک قبیله ببینید پیغمبر درباره دو چی می گویند رسول خدا آمدند و نماز را خواندند و اومدند جلوی ایشان فرمودند من با تو چه کنم؟ گفت آقا هر چی صلاح می دانی من زیر دست شما شدم و قرار بود شما را بکشم ولی الان گیر افتادم پیغمبر فرمود من سه کار می توانم انجام بدهم مخیرک بین ثلاث بین سه چیز من می توانم یکی اش را انتخاب کنم.
- اقتلک تو را بکشیم خدا هم اجازه داده مشرکین را هر کجا پیدا کردید فاقتلوهم شما هم که ناپدید کردی می توانم به عنوان یک پیامبر و قاضی حکم قتل شما را صادر کنم گفت اذاً تقتلُ عظیا می توانی آدم بزرگی را کشتی من رئیس یک کشور و قبیله و منطقه هستم حضرت فرمودند دو افادیک تو را بدهیم به قبیله ات بگوییم مال خوب مال خودتان به ما پول بدهید مثلا پنج سال گندم بدهید به مکه و به مدینه اینقدر گفت اذاً تجدنی قالیا خیلی جالب است این کار را بکنی من خیلی گران هستم هر قیمتی بگویی قبیله من می خرند خودم هم رئیس قبیله هستم شما بگو بیست سال صادرات گندم می خواهم به مدینه تجدنی قالیا من آدم گرانی هستم کم ارزش نیستم آقا فرمودند که امن علیک سومی اش هم اینکه منت بگذارم آزادت کنم اصلا برو گفت اذاً تجدنی شاکرا سه تا کلمه بود اگر بکشی عظیما اگر بفروشی قالیا گران است اگر آزادم کنی شاکرا من تشکر می کنم و شما آقایی کردی حضرت فرمود من سومی اش را انتخاب کردم برو بازش کنید برود خیلی مسلمان ها ناراحت شدند مخصوصا یکی اش اونجا بود به بغل دستی اش گفت یک پول زیادی گیرمان می آید حالا نمی کشتش می فروشد رئیس قبیله است آقایان عزیز خواهران گرامی روایت دارد اومد بیرون کمی صحبت کرد برگشت گفت والله اومد پیش پیغمبر علمت انک رسول الله من یقین کردم شما پیغمبر خدایید چرا؟ حیث رأیتک این برخورد شما مسلمان شد تمام شد بدانید این مشرک تهدید کننده پیغمبر خدا به قتل خودش شد یک نیروی اسلامی قوی که وقتی در همین یمامه اینها را گوش بدهید در همین یمامه یک نفر ادعای پیغمبری کرد گفت من پیغمبر هستم شنیدید اسمش را که دیگه مسلیمه کذاب گفت من پیغمبر هستم این آدم قائله اش را ختم کرد یعنی جلوی مسلیمه کذاب ایستاد و او را کشت صادرات گندم را به مکه قطع کرد گفت شما کارتان به جایی رسیده پیغمبر را از شهرتان بیرون می کنید من یک دونه گندم که مردم مکه از پیغمبر خواهش کردند گفتند آقا ایشان مرید شماست بگو گندم ما را قطع چطور می شود یک آدمی با اون این اسلام است و ان عهدٌ من المشرکین استجارک اگر مشرکی اومد گفت می خواهم تحقیق کنم فاجره بگذارید بیاید حتی یسمع کلام الله کلام خدا را بشنود و بعد هم با سلام و صلوات برش گردانید خانه اش ثم ابلغهم امنه ذلک بأنهم قومٌ لا یعلمون من یک نکته دیگر بگویم و بحث را جمع کنم این را برای جوان ترها عرض می کنم برای کسانی که گاهی یک تردید در زندگی شان پیدا می شود اعتقاد و عقیده و تحقیقی است و تقلیدی نیست مطالعه می خواهد من چند تا راهش را اینجا نوشته ام.
- تأنی من تأنا اصبه آدم یک خورده تأنی و فکر کند مگر می شود ما الان این میز را نمی گوییم خودش اومده اینجا نجار آورده این عالم را بگوییم خدا ندارد یک مشرکی بود به نام ابو شاکر خیلی کل کل می کرد با امام صادق داستانش مفصل است من خلاصه می گویم یک بار آمد پیش امام صادق آقا فرمودند تو حرف حسابت چی است هر دفعه می آیی ما را به بحث می کشی اتفاقا در روایت دارد می آمد سر درس امام صادق گاهی اینقدر طول می داد که آقا دیگر به منزل نمی رسید ناهار برود می فرمود نانی بیاورید من بخورد در همه مدرس شان امام صادق گفت چی است حرف حسابت گفت آقا من را قانع کنید دیروز هم گفتم من فقط چیزهایی را قبول دارم که با حواسم درک کنم اینها را می گویند حسیون و اینها را می گویند دهریون امروز بهشون مثلا می گویند کمونیسم و آتئیست آقا فرمودند من یک سوالی از تو می کنم تو درون خودت را دیدی؟ درون حالا الان علم پیشرفت کرده و دستگاه می گذارند و نشان می دهند سونوگرافی می کنند اون زمان که نبوده گفت نه فرمود درونت را یک چیزهایی هست یا نیست؟ درونت نمی دانم آقا من ندیدم فرمود نبود که زنده نبودی بالاخره معده ای است و روده ای است و کبدی هست و می فرمود تو مگر اینها را می بینی؟ ولی قبول داریم فرمود تو می دانی میلیون ها موجود زنده در بدن توست حالا اون زمان علم اینقدر پیشرفت نکرده بود ائمه ما علمشان علم لدنی است منتهی مخاطبانشان اینقدر کشش نداشتند که اینها را متوجه شوند گفت نخیر یعنی چی آقا فرمودند میلیون ها از من است فراوان موجود منظورشان سلول است در بدن توست مگر می بینی درون اینها چیست و چیکار می کنند چه حرفی است می زنی من باید ببینم تأنی در روایات ما اومده است در پذیرش عقیده تبادل نظر کنید جوان هایی که برایتان شبهه می شود خود گویم و خود خندم خود مرد هنرمندم نشوید خودتان بدوزید و خودتان هم حکم کنید خیلی ها می گوید حاج آقا نماز را گذاشتم کنار چرا؟ یک شبهه ای راجع به خدا و پیغمبر برایم پیدا شد بیایید بپرسید رای الرجل علی قدر تجربت رای به اندازه تجربه است از بزرگان و علما فاسئلوا اهل الذکر برای پذیرش یک عقیده صحیح تفکر و تعقل و تأنی و تجربه اینها راهش است عرض می کنم که گفتگو و استدلال این دین اسلام است و 779 بار در این قرآن کتاب کلمه علم آمد چقدر قرآن می گوید افلا یعقلون و افلا تعقلون ممکن است عقل ما و فکر ما به بعضی از جزئیات نرسد چرا نماز صبح دو رکعت است و چرا خدا روزه را اینقدر ساعت قرار داده و چرا یک ماه قرار داده اصل خدا را اگر کسی منطقی پذیرفت پذیرش این احکام به تبع و به دنبال اون است خدایا به آبروی این قرآن قسم ات می دهم اعتقادات ما و جوان های ما را حفظ کن.
خدایا برای همه کسانی که برای ضربه به عقاید جوان های ما یک شبهه می اندازد در فضای مجازی و سی دی تولید می کند ذهن ها را خراب کند همه اونهایی که حساب شده عقاید جوان های ما را خراب کنند و به دین بدبین کنند شرشان با خودشان برگردان
ملایی: خیلی ممنونم حاج آقای رفیعی عزیز انشاالله لحظاتی دیگر در محضر قرآن کریم هستیم صفحه 364 سوره مبارکه فرقان آیات 44 تا 55 تلاوت خواهد شد بر محمد و آل محمد صلوات بلند و جلی بفرستید.