حجت الاسلام نظافت: سلام بر شما و همه بینندگان عزیز بسم الله الرحمن الرحیم من هم گرامی می دارم یاد و خاطره همه شهدای عزیز را و همچنین شهدای حوادث اخیر در لبنان انشاالله که خدای متعال اسباب انتقام را فراهم کند انشاء الله دل مومنین شاد بشود همچنین عرض تسلیت دارم حادثه تلخ معدن را انشاء الله که خدای متعال به خانواده های آنهاصبر بدهد انشاء الله جبران کنند در خدمت تان هستیم.
شریعتی: انشاالله سلام رسان ما و همه مخاطبان عزیزمان محضر حضرت رضا باشید و امیدوارم به زودی زیارتشان نصیب همه دوستان عزیز شود چهار شنبه های امام رضایی قبل از اینکه وارد نامه 31 نهج البلاغه شویم و کلام نورانی حضرت امیر و نامه نورانی و پر بارشان به ساحت حضرت امام مجتبی علیه الصلات و السلام امروز صبح رهبر معظم انقلاب در دیدار پیشکسوتان دفاع مقدس نکاتی را فرمودند به نظرم خیلی حائز اهمیت بود و اون هم این بود که رزمندگان ما اینقدر روی خودشان کار کرده بودند که ره صد ساله را یک وقت هایی یک شبه طی می کردند و هر کدامشان یک عارف شدند به معنای واقعی کلمه و بی شک دم مسیحایی حضرت امام در شکل گیری شخصیت اونها بی تاثیر نبوده چی شد که رزمندگان ما خاصه شهدای ما مخصوصا شهدای دانش آموز که آغاز سال تحصیلی را پشت سر می گذاریم به این مقام رفیع و منیع رسیدند؟
حجت الاسلام نظافت: چند تا ویژگی در دفاع مقدس بود یکی اینکه دردفاع مقدس الگوهای خوب در دسترس بودند
شریعتی: یعنی می دیدند باهاش زندگی می کردند
حجت الاسلام نظافت: بنده هم مدتی افتخار داشتم اونجا باشم فرماندهان ارشد فرماندهان دم دست اینها همه آدم های خود ساخته ای که اهل عمل بودند و مثل پدر مهربان بودند از همه زودتر بلند می شدند از همه دیرتر می خوابیدند امکانات ویژه نداشتند اونجا انسان الگو را به چشم سرش می دید الان این کم شده یعنی نسل جدید باید بگردد دنبال الگو، الگویی که در دسترس بشاد یک وقت شما می گویید این فیلم را نگاه کنید و این کتاب را بخوان این اثر دارد اما نه اون حد پس این یک ویژگی بود که اسوه عملی در دسترس این بچه ها بود اما اگر می خواهیم که همین اتفاق دوباره تکرار بشود که الان نمی گویم نمی شود و سخت است باید حداقل ما برای بچه هایمان الگوی عملی باشیم هر معلم و هر روحانی و هر انقلابی هر کسی که بالاخره ادعای بیشتری دارد منی که ملبس به لباس پیامبر اعظم شده ام و محاسن دارم یعنی ادعای بیشتری دارم دیگر این عمامه آقای شریفی داد می زند با زبان بی زبانی دارد می گوید اگر کسی می خواهد به پیامبر نگاه کند به من نگاه کند خیلی کار ما سخت است پس من بیشتر از آنکه حرفم بخواهد اثر بگذارد باید عملم اثر بگذارد در دفاع مقدس این شرایط محیاتر بود شهدا آدم های ویژه ای نبودند بچه های عادی کوچه و محلات بودند چه بسا گاهی بعضی هایشان در محل خودشان ناهنجاری هم داشتند ولی
شریعتی: رفتند اونجا یک چیز دیگر شدند
حجت الاسلام نظافت: بله زود عوض شدند به سرعت
شریعتی: نکته دوم در دفاع مقدس فضای خوبی بود
حجت الاسلام نظافت: جو خوبی بود مثل گل های توی گلخانه که زودتر رشد می کنند و با طراوت تر هستند اونجا اینطوری بود جو خوبی بود همه یک چیز می گفتند همه به یک سو همه یک ایده و همه یک آرمان، همدلی و هم فکری هم هدفی اونجا بود و کسی که وارد اون جو می شد به سرعت تحت تاثیر قرار می گرفت من یادم است اولین دفعه ای که رفته بودم از خواب که بیدار شدم شرمنده شدم
شریعتی: چند سالتان بود؟
حجت الاسلام نظافت: من شانزده یا هفده سالم بود چون ما را نمی بردند مجبور شدند با شناسنامه برادرزاده ام که الان شهید شده ایشان دو تا برادر زاده من شهید شدند سعید نظافت و وحید نظافت من رفتم به سعید که دو سال از من بزرگتر بود گفتم شناسنامه ام را بده به من فوتو گرفتم و خودم را به اون نام معرفی کردم بلکه ما را ببرند و ما را نمی بردند بله و هیچ محاسنی هم در صورت نبود و اینطوری بود یادم است پشت اون میز قد بلندی می کردیم که بزرگ دیده شویم داستانی بود این رفتنش با سختی نه که ما همه اینطوری بودند یعنی یک عشقی بود این فداکاری و ایثار و رفتن و این جو خوبی که امام ایجاد کرده بود یک موجی درست شده بود یک مسابقه ای بود ببینید مسابقه برای پول داشتن و خوشگذرانی نبود مسابقه ایثار و فداکاری بود اولین رفتم که رفتم خواب بودم شرمنده شدم همه نماز می خوانند رفتم وضو گرفتم برگشتم دیدم می خواهند تازه اذان صبح بگویند مشخص شد اینها داشتند نماز شب می خواندند چون جا تنگ بود و همه فشرده خوابیده بودند همه بلند شده بودند هر کسی نماز شب می خواند گویا همه نماز جماعت می خواندند اینجا لازم نیست کسی به آدم بگوید بلند شو این جو الان نیست همین جوان های الان هم در چنین جوی واقع شوند اگر بهتر از اونها عمل نکنند
شریعتی: اگر آدم قرار است جو زده شود در اون جو جو زده شود
حجت الاسلام نظافت: اونجا روحانی در دسترس بود و جو خوبی هم بود و آموزش های غیر مستقیم زیاد بود یعنی الگوی عملی یعنی از خواب بلند می شدی می دیدی کفش هایت واکس زده شده همه کفش ها کی نصف شب واکس زده نمی دانیم چه کسی لباس هایت را شسته و ظرف ها را مثلا بردارند که بروند بشویند یک دعوا سر اینکه ظرفت را بده من بشویم و حواست را پرت بکند اون و ررا نگاه کن یک گوش برایت بندازد از توی ظرفش
شریعتی: حاج آقا این اخلاص و این بزرگی و صفای بچه ها بود که ثمره اش عرفان بود و معرفت بود
حجت الاسلام نظافت: از این قبیل زیاد بود ما این را می گوییم آموزش غیر مستقیم کسی بهت نمی گوید این کار را بکن ولی رفتارش دارد تو را دعوت می کند به خوبی ها مستقیمش هم بود یعنی طلبه های خوبی بودند خدا رحمت کند یک طلبه ای بودند سید هاشم امینی بسیار با صفا و نورانی ایشان که شهید شدند دو تا فرزند هم داشتند خوب خیلی روی ما اثر می گذاشت ایشان چون هم متواضع بود و هم افتاده بود ما مثلا بعد از صبحانه می نشستیم پای صحبت های اونها و خیلی صمیمی حرف می زدو آیات قرآن توضیح می داد پس آموزش های مستقیم هم بود وقتی آموزش های مستقیم و غیر مستقیم هماهنگ می شود غوغا می کند ممکن بود با یک جوی رفتم جو خوب است ولی همیشه جو جواب نمی دهد در جو که قرار می گیرد
شریعتی: در اون فضا شخصیت ات شکل می گیرد و تراش می خوری
حجت الاسلام نظافت: من مثال بزنم دختر ما در خانه ما و پسر ما در خانه ما و پدر و مادر اهل عمل هستیم باید کم کم آموزش های مستقیم را هم ببیند که این به جانش بنشیند که اگر از این جو خارج شد بماند شخصیت شکل گرفته باشد و لذا بعضی از بچه ها بعد از جنگ نتوانستند در برابر تهاجم فرهنگی مقاومت کنند چون از جو خارج شدند و بعضی از رزمنده ها که باز بعد از جنگ ارتباطاتشان را حفظ کردند و تشکل درست کردند و هفته ای همدیگر را می دیدند توانستند بمانند خیلی مهم است که مومنین دست هایشان در دست هم باشد امیر المومنین در نهج البلاغه دارد می فرمود گوسفندی که از گله جدا می شود طعمه گرگ می شود یعنی اگر یک کسی جدا شد رهایش نکنید چرا گفتند سلماً قطعک اگر کس دیگری مسجد نمی آیدو اگر کسی ناراحت شد و برید و قهر کرد بزرگترها باید متواضعانه بروند
شریعتی: به تعبیر آقای صفایی خدا رحمتش کند تو ناچاری در جمعی باشی یا جمعی را بسازی
حجت الاسلام نظافت:و الان یکی از اشکالات این است اگر یک کسی فاصله می گیرد بعضی ها یک لقد می زنند فاصله را بیشتر می کنند قبلا هم به یک مناسبتی گفتم در دعای مکارم داریم ذم اهل الفرقه یعنی زیور متقین این است اگر یک کسی جدا شد می روند اون را می آورند نه اینکه اون عیبش را بزرگ کنند و برجسته کنند که دیگر کلا فاصله بگیرد نباید جو مسجد یک جوری باشد که اگر یک کسی ظواهر مذهبی ندارد رویش نشود بیاید باید احساس بکند اینها آغوششان باز است البته بایستی آدمها را تقویت کرد آموزش های مستقیم بود و به ما می گفتند مثلا اوقات بیکاری کتاب هم بخوانید من یادم است که گروهی که دانش آموز بودند درس هم می خواندیم اونجا یعنی به فکر آینده هم بودیم قبل از عملیات کربلای چهار که آموزش غواصی بود توی زمستان بسیار سخت بود یعنی تو هوای سرد کارون لباس قواصی بپوشید و وارد آب سرد می شوید دندون ها به هم می خورد بر که می گشتیم توی خرمشهر یک جایی بود که تمیز کرده بودند مرغ دونی بود اصلش که برای محل استقرار بود گفت من یادم است که همه که دیگر می خوابیدند یک گروهی فانوس ها را بر می داشتند شروع می کردند به درس خواندن اونهایی که زنده ماندند الان متخصص هستندو استاد دانشگاه هستند بالاخره آدم های فرهیخته ای هستند اونجا توجه می دادند که به فکر درستان هم باشید و به فکر آینده هم باشید این چنین نبود که غنیمت بشمارد که دیگر خوب آمدیم جبهه دیگر درس نباشد این هم یکی از نکات بود من یک دوستی داشتم خدا انشاء الله پدر و مادرشان را نگهدار باشد شهید محمد علی مقدسیان سنش از من یک کم کمتر هم بود بعدها که من اومدم جبهه و تازه طلبه شده بودم خیلی ایشان با اینکه سن کمتری داشت بسیار الگو بود پیشتاز بود اهل عمل بود مثلا یادم است که گوشه اون محلی که استراحت می کردیم یک پتوها را روی هم گذاشته بودند هر کی زودتر می رفت پتوی بهتری گیرش می آمد هر کی دیرتر می رفت پتوهای نخ نمایی که یک کم تکان می دادی خاک هم می ریخت روی سرت یک وقت گفتم محمد علی بیا برویم با عجله که پتوی خوب گیرمان بیاید دیدم ایشان تعلل می کند اگر الان دیر برویم اون پتو قراره گیر هر کسی بیاید بگذار گیر ما بیاید من دیدم این جوان شانزده ساله از بعضی آدم های پنجاه ساله جلوتر است با همیشان یک دفعه آمده بودیم اهواز برای استراحت که بچه ها اهواز می آمدند اهواز استحمام و تفریح و استراحتی ظهر یک جایی بود که بچه ها می رفتند ناهار اونجا صلواتی چون از همه تیپ ها و لشکرها می آمدند صف طولانی می شد ما چون دسته جمعی می آمدیم یک کم دیرتر می رسیدیم یک رفیق مان جلوتر بود پنجاه تا با هم اومده بودیم یک کسی از آخر از جلوتر ما آخر صف بودیم صدا زد من رفتم رفتم و دیدم محمد علی نیامد چرا نمی آیی گفت که نه این حق الناس است برای چند نفر اصلا می تواند جا بگیرد ما پنجاه نفر هستیم دیدیم این نیامد و اول که به حرفش نکردیم و بعد یک کم ایستادم دیدم راست می گوید باید برگردم و پا بگذارم روی غرورم و بگویم تو راست می گویی
شریعتی: چقدر اینها خودساخته بودند و روی خودشان کار کرده بودند
حجت الاسلام نظافت: خیلی اینها خوب بودن
شریعتی: من خاطرم است شاید جزو آخرین گفتگوهای جدی حاج قاسم بود راجع به تحولات لبنان ایشان صحبت می کردند خدا رحمتش کند می فرمودند بعضی از رزمنده های چسبیده به معصوم این اوج عرفانشان بود
حجت الاسلام نظافت: همین حاج اسماعیل قائنی خدا حفظشان کند الان جانشین ایشان هستند من یک بسیجی عادی بودم اینقدر رو می دیدم ایشان یک وقت فرمانده لشکر امام رضا بودند اومده بودند قسمتی که ما بودیم من شروع کردم با ایشان به حرف زدن و پر حرفی و ایده دادن و اینطوری باید باشد ایشان با کرامت از اون کنار این اطرافیان ایشان کلی به من می گفتند کوتاه کن ولش کن ولی ایشان با کرامت حالا اگر نگاه کنید اینها سن زیادی هم نداشتند شاید مثلا بیست و چند سالشان بود یادم اومد که اوائل طلبگی رفتم دیدم میرزا جواد آقای تهرانی طلبه سال اول رضوان الله تعالی علیه خود میرزا اومدند در را باز کردند و با همان قد خمیده ایشان اونقدر قدشان خمیده بود که وقتی راه می رفتند در حال رکوع بودند با همان قد خمیده اومدند در را باز کردند و راهنمایی کردند و در اتاق نشستند ایشان دو زانو در برابر یک جوجه طلبه نشستند و دقیق گوش دادند
شریعتی: انگار که مثلا شما خیلی حرف مهمی دارید می زنید
حجت الاسلام نظافت: با یک تکریم و احترامی یک مشکلاتی داشتم اول طلبگی ایشان هم خاطراتی از اول طلبگی شان گفتند که گفتند من تهران که درس می خواندم بعد از ظهرها می رفتم سر کار و توی راه مثلا بعضی از درس هایم را حفظ می کردم اینطوری است اینها ایرادش این بود بزرگان می روند از این دنیا ولی تصویرهایشان در دلها می ماند
شریعتی: تکلیف ما امروز چی است حاج آقای نظافت
حجت الاسلام نظافت: ما باید تلاش کنیم که الگوی خیلی خوبی باشیم اهل عمل باشیم و ما مسئولیت مان خیلی سنگین است و واقعاً معلوم نیست روز قیامت بالاخره سرافراز هستیم در برابر شهدا، شهدایی که وقتی رفتند بعضی هایشان همسر داشتند و بعضی هایشان فرزند داشتند الان شده گاهی آدم می خواهد از خانه بیاید بیرون فرزندتان می گوید من هم ببر نمی توانی ببری گاهی با اشک فرزند را از پدر جدا می کنند
شریعتی: چقدر سخت!!
حجت الاسلام نظافت: اینها اشک همسر و فرزندشان را دیدندو رفتند و اشک مادرشان را دیدند و رفتند باید این احساس مسئولیت باشد کوتاهی زیاد شده یعنی هم قصور هم تقصیر عوامل مختلفی دست به دست هم داده که ما اونطوری که باید وظیفه مون را انجام ندادیم و حواسمان نبوده و شیطان هم دخالت کرده پس توی جبهه همان جو را تا جایی که می توانیم پیاده کنیم جو خوب و الگوی خو ب و بزرگترها پدری می کردند و محبت می کردند عرض شود خدمت شما یک نکته دیگری که در جبهه بود سختی در راه خدا بود بر خلاف این که فکر می کنیم سختی بد است سختی اگر همراه با شور و شوق و اینها باشد سازنده است یعنی هوای خیلی گرم و هوای خیلی سرد یعنی زمستان توی چادری بودیم که برف می آمد از زیر هم آب رد می شد یادم است حالا تو همان زمستان یک جوانی بود کم حرف و خیلی عجیب بود بعد هم شهید شد و خیلی من قصه خوردم که چرا این را درکش نکردم رفیق بازی هم بود دیگه یک عده ای دور هم بودیم و یک مقدار منزوی تر هم بود روزها می رفت ازلابلای این برف ها کنده ها و چوب هایی که خیس بود می آورد و شب اینها را به تدریج یک جوری می گذاشت که آماده سوختن بشود من گاهی شب ها بیدار می شدند می دیدم این کنار بخاری است و مراقب است این بخاری خاموش نشود اصلا جبهه درجه به درجه آدمهارا می برد بالا یکی از بستگان ما شهید که شد ایشان می گفت که یک یادداشتی ازش باقی ماند نوشته بود دفعه اولی که رفتم جبهه به نیت دفاع از وطنم رفتم خوب بالاخره اسلام هم می گوید عرق ملی دفعه بعد که رفتم جبهه دیدم دوستانم شهید شدند گفتم می روم انتقام اونها را می گیرم دفعه بد که رفتم جبهه دیدم تجربیاتی کسب کردم و باید بروم و به من جبهه نیاز دارد
شریعتی: هی پله پله می رود بالا
حجت الاسلام نظافت: دفعه بعد این دفعه آخرش بود می گفت من رفتم به جبهه جبهه به من نیاز دارد من یاد این عبارت افتادم وانتهب بنیتی الی احسن النیات همین آقا همین شهید عزیز تحصیلاتش پنجم دبستان بود جبهه که سخنرانی می کرد چون می دانستم من ایشان را می شناسم از بستگان من هست از من یکی پرسید ایشان تحصیلات حوزوی دارد لیسانس چی دارد من هم روم نشد که بگویم پنج کلاس دارد ولی به کجا رسیده امام فرمود جبهه دانشگاه است فرمود من عمل بما یعلم عللمهم الله ما لا یعلم همین شهید عزیز خیلی قبل از انقلاب به ظاهرش می رسید و عکس بگیرد و تفریح برود و خیلی هم عکس ها را دوست داشت اون موقع هم موبایل و این چیزها نبود و عکس به این راحتی نبود و آلبوم و داشتن بالاخره سختی هایی داشت دفعه آخر که می خواست برود جبهه آقای شریعتی دیدم این تمام حکم های ماموریت دوره های دافوس چیزهایی که مایه افتخار بود همه را دارد پاره می کند چرا اینطوری می کنی عکس های تکی اش را همه را پاره کرد و عکس هایی که دسته جمعی بود گفت ا ین توش خانواده شهیدی است برو بده به خانواده شون گفتم این کارها چیه می کنی می دانید چی گفت گفت من هر چی فکر کردم چرا شهید نمی شوم من دلبسته هیچ چیز نیستم ماندم چی است فکر کردم دیدم دلبسته همین ها هستم
شریعتی: همان کاری که آوینی کرد
حجت الاسلام نظافت: تمام نوشته هایش را سوزاند و پاره کرد و گفت همه اینها حدیث نفس است اون دفعه رفت برنگشت و من خودم بدرقه اش کردم نورانیتی در چهره اش می دیدم احساس می کردم متفاوت شده خیلی فرق کرده همسر هم داشت ایشان که بعد که اون وقت یکی از دوست هایش نقل می کرد که همه دیگر شهید شده بودند ایشان مجروح هم شده بود و حاضر نشد برود عقب و روی خاکریز ایستاده راه می رفت اذان می گفت تا این چند نفری که باقی ماندند روحیه بگیرند بعد هم که جنازه اش را آوردند دیدیم که قبلش مجروح شده بود و دستش هم بسته بودند
شریعتی: حاج آقا خیلی سخت است قیچی بگیری دونه دونه این تعلقات ات را پاره کنی اینجاست که دیگر کم کم اوج می گیری مثل این بالن هایی که
حجت الاسلام نظافت: عجیب بود گاهی چنان همه با هم گریه می کردند که واقعا صدای امام جماعت شنیده می شد این تعلقات که کنده می شود در نماز خودش را نشان می دهد چون نماز معراج الصلات معراج المومن
شریعتی: و حقیقت الهی حب لی کمال الانقطاع رسیده بودند
حجت الاسلام نظافت: بله می گوید در دعای کمیل فرمود قعدت بی اغلالی یعنی این غل و زنجیرهایی که به دست و پای روح من بسته شده اینها من را زمینگیر کرده روح که بالا نمی رود نماز هم خسته کننده است و هم لذت ندارد
شریعتی: یک نکته ای شما گفتید رد شدیم این رزمنده ها دل کندن از آغوش گرم مادر با چشمان خیس خیلی ها تازه داماد بودند و تازه عروسی کرده بودند جدا شدن از فرزند و اون وقت تو با شوق بروی یک وقتی آدم با کراهت می رود می روم و بر میگردم و لذا خیلی مسئولیت مسئولین الان سنگین است
حجت الاسلام نظافت: یعنی از جنس همان دل کندن ها می خواهد یک ویژگی در جبهه بود که در دعایی در صحیفه سجادیه هست فرمود وانسب الموت نسب اعییناه خدایا کاری کن مرگ همیشه جلوی چشمم باشد فراموشش نکنم اگر مسئولان یاد مرگ باشند دل کنده می شود اگر لیاقت ندارد کاندیدای خودش را کاندیدای پستی نمی کند دیگر اگر بهتر از او هست می گوید بیا دست تو باشد خدایی نکرده اختلاسی رخ ندهد و خدایی نکرده پارتی بازی که موجب ظلم به دیگران بشود نباشد اینها همه اش به خاطر این دلبستگی هاست یک وقت من خدمت شهید رئیسی بودم رئیس قوه قضائیه شده بودم واقعا قلبش دانسته نشد بسیار افتاده و متواضع بود من به ایشان گفتم که به شما این پیشنهاد را می کنم گفتم پیشنهادت چی است گفتم برای هر قاضی یک قبر بخرید بگویید پیش خرید کنید بگویید که باید بروی هر هفته سر این قبر بنشینی در نامه امیر المومنین
شریعتی: یک خانه سازمانی ابدی!!
حجت الاسلام نظافت: آفرین!! خیلی اثر دارد ببینید حضرت به مالک اشتر فرمود مالک یک عبارتی هست اگر یادم بیاید فرمودند دلیل فقر مردم یک جامعه سه چیز است یکی اش این است که مسئولان اون جامعه بد بین هستند که سر کار باقی می مانند یا نه دوست دارد این پست دستش باشد یک دوره بعد هم باشند برای اینکه دوره بعد هم باشد خوب طبیعتاً شیطان راههای غلط می دهد و چقدر خوب است هر مسئولی بگوید این فقط همین چهار سال است این چهار سال تمام شد یک راست قرار است بروند بهشت زهرا من اصلا زنده نیستم بعدش خیلی یاد مرگ اثر دارد بسیار سازنده است یک خلوص خاصی به انسان می دهد حسادت ها می رود کنار و کینه ها می رود کنار
شریعتی: حاج آقا آدم از فرداش که خبر ندارد
حجت الاسلام نظافت: دنیا بی مزه می شود در سوره صاد داریم خیلی زیباست برای انبیاء، انبیاء را خدا مخلص کرده مخلِص داریم و مخلَص داریم خالص شده رها شد و کنده شد رفت مخلِص یعنی دارد تلاش می کند این خلوصش را حفظ کند فرمود انا اخلصناهم بخالصتٍ ذکر الدار خدای متعال به ما فرمود ما این انبیاء را خالص کردیم چطوری؟ به طور ویژه اینها یاد قبر و قیامت بودند این هم یکی از ویژگی های جبهه بود نفس امام هم بسیار اثر داشت البته اکثر این شهدا امام را از نزدیک ندیدند عکس امام را دیدند امام را تلوزیون دیدند ولی عاشق امام بودند امام هم دوست داشتنی بود و هم در چشم ها عظیم بود امام اتفاق عجیبی را رقم زد گاهی می دیدیم یک مامور جزئی ژاندارمری اون موقع جرات داشت ظلم ها بکند و خیلی ها می ترسیدند نمی توانستند مقابله کنند حالا این ملت ترسو نفس امام چه کرد که با این شجاعت ایستادند در برابر دنیای کفر یعنی اون موقع آمریکا و هم پیمانانش کشورهای حاشیه خلیج فارس اون موقع تا جماهیر شوروی از هم پاشیده نشده بود همه اینها به صدام کمک می کردند
شریعتی: امروز آقا اشاره کردند که با اقل امکانات بچه ها ایستادند ولی به سلاح ایمان مجهز بودند
حجت الاسلام نظافت: الان هم اگر همان روحیه را بیاوریم در دانشگاه های خودمان و بیاویم در ادارات خودمان همان روحیه، اون روحیه چی بود؟ این بود که من در صف اول خدمت باشم موقع خدمت گرفتن موقع مصرف در صف آخر باشم اونجا ارزش این بود که بیشتر خدمت کنیم و واقعا برای اینکه یک کسی برود روی مین و یک کسی برود خط مقدم سر این چیزها دعوا بو د و ناراحتی ایجاد می شد و چون اونجا بحث جان دادن بود کسی جلوی کسی را نمی گرفت وقتی جلوی کسی را نمی گرفتند استعدادها شکوفا می شد آدم ها کشف می شدند حسن باقری رحمت الله علیه نابغه دوران اگر الان بود کشف نمی شد به اون سرعت اونجا کشف شد اونجا جلوی کسی را نمی گرفتند چون قرار بود جون بدهد لذا خودش را نشان می داد
شریعتی: اون ظرفیت
حجت الاسلام نظافت: ولی اینجا وقتی بحث پول و بعد از جنگ بحث سازندگی و پول می کشد آدمها را می کشانند پایین و نمی گذارند برود بالا
شریعتی: اونجا بود که جوهر وجود آدم هویدا می شد
حجت الاسلام نظافت: میدان می دادند هم تربیت در میدان بود و هم میدان می دادند و بالاخره درسته خدا اهل البیت عنایات ویژه ای کردند خدای متعال کمک کرد ولی اسبابش هم همین خلاقیت ها بود همین بود که دیگر حسادت سر مقام نبود اگر هم قرار بود غبطه ای باشد و حسادتی باشد سر این ایثار و فداکاری بود بعد از جنگ این اتفاقات ذره ذره تغییر کرد و من یادم است بچه ها که می آمدند مرخصی تو همین فاصله کم باز می رفتند دیدن مجروحان دیدن خانواده ای که فرزندشان شهید شده
شریعتی: یعنی هنوز در حال و هوای جبهه بودند حتی اگر بر می گشتند
حجت الاسلام نظافت: وقتی بچه ها بر می گشتند پدر و مادرها می خواستند یک هفته بچه شون هست محبت بیشتری کنند فرض بفرمایید تشک بهتری بیاندازند ولی التماس می کرد اجازه بده روی این تشک نخوابم چون برای نماز شب خوابم می برد
شریعتی: تا کجا رسیده بود حال و هوای عجیبی بود
حجت الاسلام نظافت: و لذا امام تعارف که نداشتند امام اهل تملق نبود فرمود به دست این رزمندگان تعبیرش را دقیق یادم نیست بوسه می زنند جبهه همین میرزا جواد آقای تهرانی بچه ها گفته بودند میرزا جواد آقا شان عرفانی والایی داشتند یکی از شاگردهایشان فرمودند ایشان سر درس خلع روح کردند خودشان را یعنی بحث تجرد روح بود دیدیم که بدن میرزا یک طرف و صدای میرزا از جای دیگر می آید و بعد برگشت وارد بدن شد میرزا خیلی می شناسند اهل کرامت بود و اهل معنا بود میرزا بچه ها بسیجی ها گفته بودند که اجازه بدهید با هم عکس بگیریم فرموده بود اگر من را شفاعت می کنید می گذارم با هم عکس بگیرید
شریعتی: این مقام رزمنده ها و شهدا بود
حجت الاسلام نظافت: و لذا امام فرمود وصیت نامه شهدا را بخوانید
شریعتی: امروز اتفاق جالب افتاد صبح به مناسبت ایام آغاز سال تحصیلی آقای دکتر رفیعی رفتند به دبیرستانشان سر زدند و یک نکته خیلی جالب توی شهر مقدس قم که این دبیرستان هفتاد تا شهید داده و جالب است که وصیت نامه های اینها آماده شده به اسم علی اکبرهای خمینی وصیت نامه های عجیب و غریب از بچه های دانش آموز و حالا حسن ختام برنامه امروز دیدار دکتر رفیعی را تقدیم نگاهتان می کنیم نکته ای که خیلی جالب است هنوز هم هنوز است سنت قدیمی اونجاست بچه ها مدرسه شون نزدیک حرم معصومه است بچه ها قبل از اینکه درسشان را شروع کنند دسته جمعی می آیند زیارت و بعد از زیارت بر می گردند مدرسه و کلاس هایشان را شروع می کنند
حجت الاسلام نظافت: کلاس های دولتی؟
شریعتی: بله
حجت الاسلام نظافت: آفرین به مدیر و دست اندر کاران آفرین به آقای رفیعی
شریعتی: امروز رفتند دیدنی و به نظر جالب باشد
حجت الاسلام نظافت: همین جا سلام عرض می کنیم به آقای رفیعی خدا حفظشان کند راه حلش این است که همان حال و هوا را بیاوریم نگذاریم فاصله مون زیاد شود خودمان ضرر می کنیم همان حال و هوا را می شود نگه داشت و می شود به مسجد محل رونق داد خیلی ها دیگر مسجد محل نمی روند نماز را در خانه می خوانند باید به مسجد محل رونق داد باید بزرگترها به جوان ها توی مسجد میدان بدهند همچنان که دیدیم جوان ها در جبهه میدان نمی دهند اینها طرف هفتاد و پنج سالش است هنوز اذان می گوید اذان را بگو بچه بگوید مدیریت مسجد را بدهید دست اینها پدری کنید تا به شما اعتماد کنند خیلی از جوانها رفتند برای خودشان خیمه زدند و یک جای دیگری رفتند جلسه شون را برگزار کردند پدری کنید این بچه ها به شما اعتماد کنند و اشکالاتشان را مهربانانه بگویید همان حال و هوا را اگر پیاده کنید به نظر من می توانیم خودمان را حفظ کنیم و مقاومت کنیم در برابر این تهاجم شدید یعنی یختن سر ما که فرهنگ ما را تغییر بدهند و یک جاهایی هم موفق بودند ولی ما باید بدانیم که این نسل ریشه اش ریشه خوبی است ولی ظاهرش اینطوری است یعنی هرکس که اهل البیت را سلام الله علیهم اجمعین دوست دارد نباید از هدایت اون نا امید باشد ولو ظاهرش ناهنجاری داشته باشد من خودم اینطوری هستم اگر یک کسی را می بینم ظاهرش چیز است می گویم خدایا دستش را بگیر در روایت داریم امام صادق علیه السلام فرمودند که نسبت به شیعیان گنهکار جز خیر نگویید یعنی خوش بین باشیم به اینها اهل بیت را دوست دارند بعد فرمود واستکینوا الی الله فی توفیقهم یعنی خاضعانه اشک بریزید بگویید خدایا به اینها توفیق بده اینها هم اهل نماز بشوند دیروز تو فرودگاه یک خانمی مکرر من را می بینند خیلی می گویند جوان های ما را دعا کنید دلم می سوزد واقعا پدر و مادرهای زیادی الان غصه می خورند که چطوری بچه هایشان را از نظر ایمانی ضعف پیدا کردند خوب این وظیفه بزرگترهاست اون روحانی که تو دانشگاه هست وظیفه دارد و استاد بسیجی در دانشگاه وظیفه دارد سعه صدر داشته باشید و تحمل کنید محبت کنید و باب گفتگو را باز کنید اگر هم بد بینی هست بگذاریم تخلیه بشود حرفش را بزند خدا حفظ کند حضرت آقا را نادره دوران هست رهبر عزیز ایشان یک زمان فرمودند در قائله ای عکس من را پاره کردند هیچی نگویید طرف سوء تفاهم دارد بگذار حرف بزند بعد تو هم دو کلمه بگو اگر از صد درصد عقیده ما ده درصدش را بپذیرند باب باز می شود من همیشه به طلبه ها می گویم از حضرت ابراهیم یاد بگیرید حضرت ابراهیم با ستاره پرستان که برخورد کرد نزد تو ذوقشان
شریعتی: تا یک جایی همراهی کرد باهاشون
حجت الاسلام نظافت: گفت هذاربی چرا شما به مخالفت برخیزد گارد می گیرند فلما افله ستاره که غروب کرد حرف دلش را زد تازه اینطوری به اونها توهین کرد گفت من که دوست ندارم انی لا احب العافلین در اونها تردید ایجاد شد و یکی هم همراهی کنیم و همدلی کنیم با گناهشان نه با همین عقیده ای که از نظر ما اشتباه هست به نظر من بعد به آدم ها فرصت تفکر بدهید و زمینه را برایشان فراهم کنید ببینیم این کتاب را بخوان نظرت را بگو یعنی مطالعه کن منصفانه به نظر من ماها ضعف پیدا کردیم ما برای جنگ سخت آماده بودیم و برای جنگ نرم آماده نبودیم
شریعتی: و این همه رهبر انقلاب بعد از دوران دفاع مقدس بود که هی هشدار دادن تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی و ناتو فرهنگی متاسفانه توجهی نشد آنگونه که باید
حجت الاسلام نظافت: پیش بینی های ایشان یکی یکی محقق می شود و دغدغه ها ایشان
شریعتی: همین امروز ایشان تاکید کردند که تمام این نکته هایی که شما گفتید تابلو زیبایی که از دوران دفاع مقدس ترسیم کردید اینها بیاید در قالب آثار هنری که ماندگار بشود و بماند برای نسل بعدی ما
حجت الاسلام نظافت: حالا یک نکته است این است که ما در توزیع مشکل داریم الان آثار خوب زیاد است نمی خواند یا نمی بیند یعنی نگاه کنید ما نمی رسانیم فکر می کنیم صدقه فقط همین است که در صندوق بندازیم یا غذایی بدهیم صدقه فرهنگی خدا رحمت کند علی شاملو را ایشان یکی از کارهایش این بود کتاب تا چاپ می شد می داد به دیگران گاهی در جلسات بیست سی تا کتاب می آورد
شریعتی: یک وقتی ایشان برای معرفی کتاب به یک شخصی بیست دقیقه وقت می گذاشت و مشاوره می داد
حجت الاسلام نظافت: نمی کنیم این کارها را توزیع مشکل داریم این حرف درستی است که رهبر فرموند باید یک کاری کنیم بخوانند آدمها هدیه بدهیم بخوانند کتاب ها هم جذاب و شیرین است یعنی با همین کتابها خیلی ها هدایت می شوند
شریعتی: آقا خیلی خوب به نامه 31 که نرسیدیم ولی نکته های خیلی خوبی شنیدیم برای من که خیلی جذاب بود انشاالله که خدا شما را حفظ کند و خدا همه شهدا را رحمت کند و سلام می کنم به پدرها و مادرانشان انشاالله خدا کنند ما هم مثل فرزندانشان عاقبت به خیر شویم به معنای واقعی کلمه و سلام می کنم به همه ایثارگران و جانبازان و خانواده های معزز و مکرمشان آزادگان عزیز خیلی خوب صفحه 202 را امروز با هم تلاوت می کنیم راجع به طرح رد مظالم که دیگر بعد از این چند روزی که از ماه ربیع گذشته و دیگر شاید یک دهه باقی مانده به نظرم اونهایی که باید این کار را می کردند انجام دادند اگر به هر دلیلی موفق نشدید تا سقف یک میلیون اجازه را از مراجع تقلید گرفتیم خودتان به فقرایی که می شناسید پرداخت کنید نگویید شماره حساب بدهید فقرایی که دور و برمان هستند اگر واجب النفقه ما نیستند می توانیم تقدیم اونها کنیم انشاالله بارمان سبک شود این هم بخشی از تعلقات است سبک بال بشویم و سبک بار حرکت کنیم صفحه 202 را امروز تلاوت می کنیم آیات نورانی سوره مبارکه توبه بعد از تلاوت قران در دقائق پایانی با همراه شما هستیم و در کنار شما.
(سوره توبه صفحه 202)
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد
سلطان ماست آنکه بدون غرور و ناز دورش شلوغ بود و سراغ گدا گرفت
انشاالله که زیر سایه الطاف سلطان ابی الحسن علی ابن موسی الرضا همه مون باشیم عزیزانی که مشهد مشرف هستند زائرین و مجاورین سلام ما را برسانند برای همه مخاطبان ما دعا کنند انشاالله به زودی چشم مان به صحن و سرای حضرت روشن شود کمتر از دو سه دقیقه فرصت داریم وقت در اختیار شماست
حجت الاسلام نظافت: راجع به این دبیرستان یک چیز شگفت انگیز سوال کردم اینها دبیرستان دولتی است؟
شریعتی: بله دبیرستان شیخ صدوق در قم است
حجت الاسلام نظافت: اولا این رمز و رازش را کشف کرد که چطوری می شود هنوز هر روز می روند زیارت ببینید یک نکته دارد نفر اولی بوده یک بنیان خوبی را گذاشته
شریعتی: سنت حسنه پایه ریزی کرده
حجت الاسلام نظافت: این سنت حسنه خیلی خوب است و یک ویژگی که دارد این است که در سنت حسنه نسل اول وقتی خوب عمل می کند نسل های بعد ادامه می دهند من همیشه گفتم اگر خانواده ای فرزند اولش خوب تربیت شود فرزندان بعد تحت تاثیر او هستند من خودم مدرسه داری کردم نسل اول را اگر خوب تربیت کنی هر بنیان خوبی بگذاری ادامه پیدا می کند مدارس الان مشهدی ها ببینند می توانند یک انسی با امام رضا درست کنند شاید بلافاصله مثل این مدرسه ای که در قم هست تو رو خدا سنتی را سنت گذاری کرده ادامه پیدا کرده موسش اگر زنده است خدا حفظش کند بنیان گذار این کار اگر هم به رحمت خدا رفته در ثواب این زیارت ها شریک شود و من مردم عزیز را دعوت می کنم دنبال این باشم که بنیان کار خوب بگذارم
شریعتی: اینها مصداق بارز همان صدقه فرهنگی است الان یک دبیرستانی مشهد گفتند هر روز اینجا نان تازه در دسترس هست همینطور دارد ادامه پیدا می کند و هیچ بچه ای گرسنه نماند کار خوبی است این که بچه ها را ببریم حرم بعد یک تفریحی هم برویم باید این حرم رفتن ها را هم شیرین کرد اون کسی که چای دادن را در حرم امام رضا باز کرد دیدید چه صمیمی است
حجت الاسلام نظافت: بله چایخانه حضرت پر رونق است چقدر در صف هستند چایی بدهند و قندش را بدهند قرآن فرموده است وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ (سوره عنکبوت، 69) اگر کسی با دلش و با ذهنش تلاش کند دنبال راه حل باشد فرمود یک راه حل نشان بدهیم و سبل نشان بدهیم لندینهم سبلنا دغدغه اش را داشته باشیم
شریعتی: خیلی ممنونم حاج آقای نظافت از شما فردا با حضور حاج آقای عاملی خدمتشان گفتند اگر بشود این کتاب را معرفی کنم علی اکبرهای خمینی یاد شعر قیصر امین پور افتادم خدا رحمتشان کند در کلاس حضور و غیاب می کردند دونه دونه بچه ها علی اکبر لیلا زاد غایب بود و همه گفتند ما همه اکبر لیلا زاد هستیم و علی اکبرهای زمان ما بودند این برگی از زندگی نامه هفتاد تا شهید دبیرستان شیخ صدوق در قم هست و وصیت نامه های زیادی از شهدای دانش آموز منتشر شد نمونه اش را به این مناسبت آقای دکتر رفیعی رفتند به دبیرستانشان سر زدند تقدیم نگاه شما شد اگر می خواهید این کتاب را تهیه کنید به سایت ما می توانید مراجعه کنید بخش محصولات فرهنگی را بهره مند شویم در پناه خداوند بزرگ و مهربان باشید و حاج آقای نظافت کوتاه دعا کنید
حجت الاسلام نظافت: خدایا به حق محمد و آل محمد ما را از ادامه دهندگان راه شهدا قرار بده
شریعتی: الهی آمین در پناه خدا تا فردا و تا سلامی دوباره خیلی متشکرم