اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

1403-06-24-حجت الاسلام شریفیان - عالم ذر و میثاق، بستری برای معرفت الله در عالم ارض

ملایی: سلام و درود خدای متعال، بر حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلام و درود به محضر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و سلام به پیشگاه شما بانوان بزرگوار، آقایان گرانقدر، دوستان این دو بزرگوار و مبارک باشد. روزهای قشنگی که داریم سپری می‌کنیم، به ویژه امروز که یکی از بزرگترین روزهای تاریخ بشر است نه فقط اسلام. سالروز ازدواج حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و حضرت خدیجه (علیها السلام). الهی مبارک‌تان باشد، جشن‌هایی که برگزار می‌کنید، عقد و عروسی، سالروز ازدواج‌تان و هر مراسمی که به بهانۀ شادی این روزها می‌گیرید و شادمانه‌هایتان را با یکدیگر تقسیم می‌کنید، الهی هزار هزار بار مبارک‌تان باشد.

معرفی برنامه

حجت الاسلام شریفیان: علیکم السلام و رحمة الله، عرض تبریک دارم خدمت شما برادر عزیزم آقای ملایی که می‌دانم با کسالت نشستید و با مخاطبین سعی می‌کنید بهترین ارتباط را برقرار کنید ولی مخاطبین عزیز بدانند که ایشان با کسالتی آمد، ولی به عشق برنامه و مخاطب...

ملایی: انجام وظیفه است حاج آقای حجت الاسلام شریفیان.

حجت الاسلام شریفیان: إن‌شاءالله که خدا به شما و همۀ خانوادۀ محترم‌تان و همۀ شیعیان امیرالمؤمنین، عافیت و سلامتی بدهد، این ایام بر شما مبارک باشد و هم چنین بینندگان عزیزی که محضر شما هستیم. إن‌شاءالله که بهترین‌ها را از دست وجود مقدس نبی اکرم و حضرت خدیجه دریافت کنید.

ملایی: بله، حالا یک مقدار... بنا نداشتم اصلاً... یعنی قرار نیست اینجا بگوییم حالمان را، ولی حالا یک مقدار کسالت مختصر داریم، إن‌شاءالله درست می‌شود کنار مردم عزیز... ما مخلص شما هستیم.

حجت الاسلام شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی سیدنا محمداً و آله الطاهرین و العن الدائم علی أعدائهم أجمعین. «اللهم‏ كن‏ لوليِّك‏ الحُجَّةِ بن الحسن، صلواتُكَ عليه و على آبائهِ، في هذه السّاعة و في كلِّ ساعةٍ، وليّاً و حافظاً، و قائداً و ناصراً، و دليلًا و عيناً، حتى تسكنه أرضك طوعاً، و تُمتّعَهُ فيها طويلًا».

این ایام، متعلق است به وجود مقدس نبی اکرم، امروز متعلق است به خانم حضرت خدیجه (سلام الله علیها) این ایام، مصادف است با شروع امامت آقا و مولای‌مان بقیة الله الأعظم (أرواحنا له الفداه) خیلی ایام مسعود و مبارک است و إن‌شاءالله که همۀ عزیزان، از این ایام خوب بهره‌مند شوند و مورد نظر اولیاء الهی، إن‌شاءالله قرار بگیرند.

من این یک نکته در باب حضرت خدیجه خدمت شما عرض کنم. حضرت خدیجه، ما اینکه ایشان جایگاه مادری نسبت به حضرت زهرا دارد، همسری نسبت به وجود مقدس نبی اکرم دارد، این‌ها همه مهم است و جایگاه دارد و جای بحث مفصل هم دارد. اما آن چیزی که شاید ایشان را به طور خاص، متمایز می‌کند از زنان مؤمنۀ دیگری که در امت اسلام بودند، حضرت همسرانی داشتند که آن‌ها هم زنان مؤمنه‌ای بودند. ولی حضرت خدیجه، بانویی است که وقتی به پیغمبر لبیک گفت که احدی حاضر نبود با پیغمبر همراه شود. این نه به خاطر این بود که بغض پیغمبر فقط داشتند، یک عده‌ای بغض پیغمبر داشتند، پیغمبر را بد می‌دیدند، تعلق نداشتند، معاذ الله نفرت داشتند ولی یک عده‌ای به خاطر فشارها و ابتلائاتی که دعوت نبی اکرم داشت همراه نمی‌شدند. این مهم است بعضی‌ها هستند اولیاء الهی را، وقتی می‌بینند، بدشان می‌آید «يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ» (هود، 5) قرآن می‌گوید: حضرت نوح دعوت می‌کرد دیگر بعد از مدتی، این‌ها لباس روی صورت می‌کشیدند، اصلاً نبینند، نفرت است.

ولی یک زمانی هست که نفرت نیست، انسان ته وجودش، تعلق به این آقا دارد به این بانو، ولی به خاطر مصائب و مسائلی که بود نمی‌آمدند. ببنیید حرف، حرف مهمی است. حضرت خدیجه بانویی بود که در مکه، جایگاه ویژه داشت. ایشان وقتی که حضرت زهرا می‌خواست به دنیا بیاورد، واقعاً تنها بود، تنهای محض! ایشان تنها بود. خداوند متعال بانوهای مؤمنۀ عالم را، به کمک ایشان فرستاد.

علت تنها ماندن چیست؟ فقط نفرت و کینه است؟ نه، یک عده می‌دانند اگر کنار خدیجه بیایند، آن تیر و ترکشی که به سمت ایشان دارد می‌آید به تو هم ممکن است بخورد. همین گونه است. الان شما ببینید یک مؤمنی، در خطر است، یک عده‌ای به او هجمه کردند شما اگر بخواهی بروی از او دفاع کنی، به او کمک بکنی، ممکن است این وسط پرش، تو را هم بگیرد.

تنها شدن اولیاء الهی و قربت ایمان، که در واقع ایمان هر چه بالاتر می‌رود انسان غریب‌تر می‌شود، علتش چیست؟ علتش مصائب است، پیرامونش است، حواشی آن است، ابتلائات آن است. حضرت خدیجه، در قله‌ای است که نه اینکه کنار پیغمبر باشی، به تو ترکش می‌خورد، کنار حضرت خدیجه هم باشی، باز هم به تو ترکش می‌خورد. انقدر ایشان بزرگ بوده و مقام ویژۀ ایشان هم این است که ایشان وقتی رفت، هیچ کسی نبود از مردان امیرالمؤمنین و از زنان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) به این در ادبیات دینی، مقام سبقت می‌گویند. ببینید قرآن چقدر حساس است، می‌گوید: اصحاب میمنه، خوب هستند ولی هیچ وقت اصحاب المیمنه را با السابقون، یکی نگیرید. «و السابقون و المقربون» قاطی نباید گرفت، اشتباه نباید کرد. این‌ها کسانی هستند که رفتند راه ما را باز کردند اگر این‌ها نمی‌رفتند، راه باز نمی‌شد.

قرآن در سورۀ توبه فرموده است: «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» (توبه، 100) یعنی مقام سبقت، ما می‌توانیم سابق نسبت به نبی اکرم و امام زمان باشیم؟ بله، ولی راه ما را سابق اول باز کرده. روایت می‌گوید: امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه است. سابقی که دنبال نبی اکرم داشت حرکت می‌کرد که ما نیستیم، آن‌ها حرکت کردند که یک راهی باز شده.

مقام سبقت، مقام حضرت خدیجه، مقام... اینکه عرض می‌کنم در روایت ما آمده، شاید یکی از مهم‌ترین تعابیری که در باب حضرت خدیجه آمده، این است که ایشان در مقام «السَّابِقُونَ‏ السَّابِقُونَ‏» (واقعه، 10) محشور خواهد بود، جزء کسانی است که معرفت او، دخیل در معرفت الله است مجوز ورود و عبور از صراط است. خیلی این‌ها حرف‌های عجیب و غریبی است. یک جمله‌ای داریم می‌گوییم یعنی مثل اینکه مجوز عبور، برای من و شماست. او کسی است که راه را باز کرده است، برای من و شما، مجوز عبور است. مجوز عبور، یعنی وقتی می‌خواهی از صراط عبور کنی، حالا اگر امروز رسیدیم یک مقدار اشاره می‌کنیم.

نگاه کنید ببینید آن کسانی که اهل این صراط هستند، نسبتی با آن‌ها دارید یا ندارید؟ اگر داشته باشید، به تو می‌گویند عبور کن. صراط یک آدم‌هایی دارد، مقام أعراف، یک صاحبانی دارد که یکی از آن‌ها حضرت خدیجه (سلام الله علیها) است.

ملایی: خیلی خب، این حالا بحثی است که جا داشت تا انتهای برنامه هم حتی جلو برود و پیش برود و به نظرم، یک رگه‌هایی از آن، چون ادامۀ بحث هفتۀ قبل را می‌خواهیم خدمت حضرتعالی باشیم، احتمالاً خواهد بود، برکت نام حضرت خدیجه (علیها السلام) برایمان خواهد بود. حالا آن شعری که اول برنامه، شاید آن ناشی از آن کسالت، یک بیت آن را خیلی هم سخت توانستم پیدا کنم، ولی واقعاً ما کجا و مدح او گفتن، معاذ الله! نام ما تنها گدای خوشه‌چین باشد بس است/ گفت که واژه‌های گنگ و بی‌معنا چه می‌فهمند از او/ انتهای شعر باید نقطه‌ چین باشد. دیگر حرف بس است به این معنا و الا حرف در مورد حضرت خدیجه، خیلی می‌شود گفت. اما برگردیم به بحثی که هفتۀ گذشته داشتیم.

حجت الاسلام شریفیان: بله، بسم الله الرحمن الرحیم. ما جلسۀ قبل، یک بحثی را با عزیزان شروع کردیم محضر دوستان و مخاطبین خوب برنامۀ سمت خدا، اولاً هم جا دارد خدمت برادر عزیزم، آقای حسینی عزیز، سلام و عرض ادب داشته باشم و إن‌شاءالله هر جا هستند سلامت باشند، به زودی زود هم برگردند، خوب است که ما بیاییم قشنگ مردم، قدر آقای حسینی را می‌فهمند.

ملایی: نفرمایید حاج آقا، هر دو بزرگوار و عزیز هستید.

حجت الاسلام شریفیان: خواهش می‌کنم، إن‌شاءالله به زودی می‌آیند و مخاطبین عزیز، از بحث‌های ایشان استفاده کنند. بحثی که محضر عزیزان، جلسۀ قبل شروع کردیم و من یک چند جمله‌ای را گفتم در حد یک جلسه، ولی عزیزانی که بحث را دیدند، متوجه شدند این بحث، یک سر درازی دارد. آن چیزی که عرض کردیم این بود که ما یک بحثی در معارف‌مان داریم تحت عالم ذر یا ذریه یا میثاق، که ما یک خلقت دیگر و یک تکون دیگری در عوالم قبل داشتیم و آن اتفاقات، در زندگی ما، اثراتی دارد.

آن چیزی که دنبال بودیم، آن اتفاقات چه بوده؟ مختصر و جایگاه نبی اکرم چه بود؟ به تناسب جایگاه و عظمت وجود مقدس نبی اکرم، ما این بحث را مطرح کردیم و الا بحث عالم و ذر و میثاق، بحث مفصلی دارد. آن چیزی که دنبالش بودیم این بود که جایگاه نبی اکرم، یک مقدار در آن عوالم، روشن شود و نسبت ما با حضرت.

یک جمله‌ای که خدمت عزیزان عرض کردیم، یک مقدار توضیح دهم، این است که اتفاق مهمی که آنجا افتاده، مواجهۀ با خداست این مواجهه، البته مواجهۀ به جسم و غیره که نیست، ما رؤیت جسمانی که از خدا نداریم، خدا جسم ندارد، هلول نمی‌کند. شأن او أجل از این است، تبارک و تعالی.

منتهی یک مواجهه‌ای داریم، که در روایت ما دارد این مواجهه، مواجهۀ به ایمان قلوب است، رؤیت قلبی است. این در روایت ما آمده. آن رؤیت، سبب چه شده؟ روایت ما می‌گوید: معرفت. بحثی که این جلسه یک مقدار می‌خواهم در مورد آن حرف بزنم، معرفت است. ابتدای مواجهۀ ما، با وجود مقدس خداوند متعال تبارک و تعالی، «سُبُّوحٌ‏ قُدُّوسٌ‏ رَبُ‏ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ» (الکافی، ج 2، ص 529) مواجهۀ ما با ایشان، یک مواجهۀ معرفتی بوده. این را یک روایتی دارد این را برای شما بخوانم، روایت مهمی است.

یک آقایی هست ابن کواء، معروف هم هست خیلی هم طرفدار امیرالمؤمنین نیست، أصبغ نقل می‌کند که این آدم، یک سؤالاتی بعضاً از امیرالمؤمنین می‌کرد، حضرت جواب‌شان را می‌دادند. می‌گوید: این از حضرت پرسید، «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَلْ كَلَّمَ أَحَداً مِنْ‏ وُلْدِ آدَمَ‏ قَبْلَ‏ مُوسَى‏» (بحارالأنوار، ج 5، ص 258) خب جناب موسی، کلیم الله بود، از امیرالمؤمنین سؤال می‌کند، آیا قبل از حضرت موسی، خدا با کسی تکلم کرده؟ حضرت فرمودند: بله. می‌گوید: با چه کسی؟ حضرت فرمودند: «جَمِيعَ خَلْقِهِ» خدا با همۀ شما صحبت کرده و شما فهمیدید و جواب دادید.

می‌گوید: این حرف «فَثَقُلَ ذَلِكَ عَلَى» بر او سخت گذشت، یعنی قبول نمی‌کرد چنین حرفی را، آن هم مقام حضرت موسی کلیم الله، یعنی چه همۀ ما با خدا حرف زدیم، صحبت کردیم؟ «كَيْفَ كَانَ ذَلِكَ» چطور چنین چیزی می‌شود؟ حضرت فرمودند: «أَ وَ مَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ إِذْ يَقُولُ لِنَبِيِّهِ‏ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏» مگر شما با خدا صحبت نکردید؟ خدا با شما صحبت کرد، گفت: من پروردگار شما نیستم؟ شما گفتید: بله، این سؤالی که خدا از شما کرد، تکلم خدا بود و به شما امکان این معرفت را داد، این گفتگو، سبب معرفت بوده، تکلمی بود برای معرفت. «فَقَدْ أَسْمَعَكُمْ كَلَامَهُ وَ رَدُّوا عَلَيْهِ الْجَوَابَ كَمَا تَسْمَعُ فِي قَوْلِ اللَّهِ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ قالُوا بَلى‏» فهمیدی جواب دادی، پس تکلم کردی.

خدا آنجا چه فرموده: این «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏» (أعراف، 172) روایت لطیف است، این «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏» مفادش چه هست؟ حضرت فرمودند: «فَقَالَ لَهُمْ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» کلمۀ اولوهیت الله، که الهی جز من در عالم، شما ندارید «وَ أَنَا الرَّحْمَنُ الرَّحیم» این‌ها در آن «قالُوا بَلى‏» هست یعنی یک چنین چیزی را خدا در درون شما، در کنه وجود شما، دارد سرمایه‌گذاری می‌کند. آن اتفاق، یک سرمایه‌گذاری در کنه وجود همۀ ماست.

ملایی: همان معرفت.

حجت الاسلام شریفیان: یک معرفتی در کنه وجود، حالا به تعبیر مسامحی، من عرض می‌کنم مثل بالقوه برای ماست. حالا این را عرض می‌کنم که چه آثاری دارد. «وَ أَنَا الرَّحْمَنُ الرَّحیم فَأَقَرُّوا لَهُ» اقرار کردند برای او که تو خدا هستی و تو رحمان و رحیم هستی، خدایی، رحمان و رحیم هستی و ما قرار است تو را اطاعت کنیم.

«فَأَقَرُّوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ الرُّبُوبِيَّةِ» اقرار کردید که او رب شماست، او خدای شماست و شما قرار است دنبال او حرکت کنید، با طرح او حرکت کنید. «وَ مَيَّزَ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَوْصِيَاءَ وَ أَمَرَ الْخَلْقَ بِطَاعَتِهِمْ» بعد هم غیر از اینکه معرفت خودش را، خدای متعال خودش به شما داد و اقرار گرفت، معرفت وجود مقدس رسول الله را هم از شما گرفت، اقرارش را از شما گرفت. یعنی یک معرفت و اقراری رخ داده نسبت به خدا و اولیاء الهی و دستور به اطاعت داد.

«فَأَقَرُّوا بِذَلِكَ فِي الْمِيثَاقِ فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ إِقْرَارِهِمْ بِذَلِكَ‏ شَهِدْنا عَلَيْكُمْ» بعد هم ملائکه را خدا شاهد گرفت که ببینید من چه دارم به آن‌ها می‌دهم، بزرگترین اتفاق عالم را دارم به تو می‌دهم، بایستی با خود خدا صحبت کنی، خدا خودش را معرفی کند بگوید: قبول می‌کنی با من حرکت کنی یا نه؟ دیگر بالاتر از این خدا باید چه کار برای تو بکند؟ این یک امکان برای ماست، حالا آیه‌اش را می‌خوانم و عرض می‌کنم.

یکی از مهم‌ترین امکانات قبول کردن ما نسبت به توحید، اولوهیت و نبوت اولیاء الهی، نبی اکرم و اهلبیت، ولایت آن‌ها، مهم‌ترین امکانش، اولاً فطرت است یعنی در درون شما، یک چیزی باشد اینکه در درون ما، یک فطرت توحیدی هست، روایت می‌گوید: در عالم ذر این به شما داده شد. آنجا یک مواجهه‌ای با خدا کردید، یک معرفتی و این معرفت، در کنه وجود شما هست، انبیاء می‌آیند همان را زنده می‌کنند، انبیاء آمدند با همان سرمایۀ شما کار کنند.

اگر شما هیچ سرمایه‌ای نداشتید، هر چه هم انبیاء با شما صحبت می‌کردند، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد، مثل بذر. بذر نور به آن می‌تابد که رویش می‌کند. هدایت، نوری می‌تابد از وجود مقدس نبی اکرم، نوری در عالم می‌تابد، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ» (نور، 35) ولی آن نور، به بذر بخورد در می‌آید، چرا به سنگ می‌خورد، در نمی‌آید؟ چون این یک چیزی درونش است. ما فطرت توحیدی داریم، ما متناسب با اولوهیت و ربوبیت او، خداوند متعال، در ما معرفت قرار داده، نه تناسب تکوینی فقط، تناسب تکوینی، تناسب ادراکی، یعنی توحید درک کنید، نبوت بفهمید، زیبایی و رحمت خدا را، قلب‌هایتان جذب بکند.

زیبایی نبی اکرم را، جذب کنید. این در ما قرار داده شده، خیلی این چیز مهمی است این امکان اولیۀ ماست به تعبیری. بعد هم ملائک را خدا شاهد گرفت، این تکۀ آیه که عرض می‌کنم، «أَنْ‏ تَقُولُوا يَوْمَ‏ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ‏ هذا غافِلِينَ‏» (أعراف، 172) یعنی روز قیامت، یکی از بهانه‌هایی که انسان‌ها ممکن است بیاورند، این است که سرمایۀ اولیه را به ما ندادی. سرمایۀ اولیه به ما ندادی! خدا فرموده است: خیر! دادیم، شما غافل هستید خودتان غفلت کردید، اگر ادعای غفلت بکنید، اگر ادعا کنید که ما غافل هستیم در کنه وجود ما... خودت ما را غافل خلق کردی! خدا می‌گوید: خیر، این گونه نیست ما شما را غافل خلق نکردیم، ما شما را اهل معرفت خلق کردیم، ما مواجهۀ... شما را با خودم آوردم مواجهه دادم، تکلم کردم، معرفت برایتان قرار دادم. حالا این یک تعبیر است.

تعبیر دوم این است این روایت در کافی شریف است، جناب زراره این را نقل می‌کند، سؤال از حنیفیت می‌کند، این هم یک اصطلاحی است که حالا نمی‌رسیم بحث کنیم، حنیفیت. حضرت ابراهیم «حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ‏ مِنَ‏ الْمُشْرِكِينَ‏» (آل عمران، 67) حنیفیت، یک ارتباطی با توحید دارد، مثل یک نوع آیین است، حال این یک بحثی سر جای خودش است که چه هست، مدام هم به نبی اکرم می‌گوید: دنبال ابراهیم باش و هیچ وقت ما نداریم قرآن به پیامبر اکرم بگوید: دنبال موسی باش، دنبال جناب عیسی باش، با اینکه «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» (بقره، 285) ولی به نبی اکرم می‌گوید: «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً» (نساء، 125) حالا این یک بحث دیگری هست که حضرت ابراهیم جایگاهش کجاست، بعضی از روایات می‌گوید: حضرت ابراهیم فقط اشاره می‌کنم، حالا عزیزان خودشان، باید سر جای خودش، دنبال باید بکنند.

حضرت ابراهیم مثل یک تنۀ درختی است، که دو شاخه از راست و چپ بلند کرده، یمینش شرق و غرب، یک شاخۀ ایشان حضرت موسی شد و یک شاخۀ ایشان، حضرت عیسی شد. می‌گوید: نبی اکرم، شاخۀ وسط است. انگار این درخت، سه شاخه داده، می‌گوید: نبی اکرم شاخۀ وسط است، ادامۀ آن دو شاخه نیست، ادامۀ ابراهیم است. برای همین می‌گوید: حضرت ابراهیم، وسط شرق و غرب است. سورۀ مبارک بقره «كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» (بقره، 143) یا در سورۀ مبارکۀ نور فرموده است، نبی اکرم از یک شجره‌ای است که «لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» (نور، 35) می‌گوید: آن شجره، حضرت ابراهیم است. «لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» می‌گوید: لا یهودیه و لا نصرانیه، یعنی شرق و غرب را، یهود و نصارا معنا می‌کند.

می‌خواهم حضرت ابراهیم را بگویم، حضرت ابراهیم، خیلی جایگاه عجیبی در قرآن دارد. نبی اکرم می‌گوید: من دنبال او هستم، نه اینکه حضرت ابراهیم، افضل از نبی اکرم باشد، نه! ولی مسیر ایشان را من دارم دنبال می‌کند.

می‌گوید: من سؤال کردم از حنیفیت، حضرت فرمودند: «الْحَنِيفِيَّةُ مِنَ‏ الْفِطْرَةِ» (الکافی، ج 2، ص 12) حنیفیتی که حضرت ابراهیم داشت و نبی اکرم، ادامه خواهد داد، مدام مبتنی بر فطرت است، هیچی از فطرت خارج نیست، جدا نیست. می‌دانید معنای این چیست؟ معنایش این است که طرح حضرت ابراهیم و نبی اکرم، کاملاً مبتنی بر فطرت انسان است، یک مقدار این طرف و آن طرف ندارد. این حرف، حرف مهمی است. شما الآن ببینید ما پایمان را، حالا دور از قیاس، ما پایمان را در یک کفش می‌کنیم، یک مقدار این طرف و آن طرف باشد، اذیت‌مان می‌کند. پا را می‌زند، تنگ است این راه می‌روی، کاملاً باید متناسب باشد با چه؟ با پای شما، با خلقت شما. شما یک خلقتی دارید، یک سازه‌ای هستید، آن دینی که می‌خواهد برای شما بیاید، باید همۀ وجود تو را ببیند، کاملاً متناسب با آن باشد.

من همین جا دارم عرض می‌کنم، من نمی‌رسیم ما در مورد نبی اکرم در این ایام مفصل بحث کنیم، إن‌شاءالله عزیزان می‌آیند بحث می‌کنند. وجود مقدس نبی اکرم، فقط برای آخرت شما نیست ابتدئیات زندگی‌تان به این آقا ربط دارد، این آقا متناسب با همۀ قوای شما حرف زده، شما یک مقدار از نبی اکرم فاصله بگیرید، به همان میزان، اذیت هستید. آقا امروز رنج بشریت را چه کسی می‌خواهد حذف کند؟ چرا بشر آرامش پیدا می‌کند؟ چرا ما آرام نیستیم اصلاً؟ چون لباسی که تن ما نیست، اندازه‌مان نیست. قوارۀ ما نیست برای همین اذیت هستیم.

مدل زندگی، سبک زندگی‌ای که داریم دنبال می‌کنیم مبتنی بر فطرت ما نیست، بابا ما به نوعی خلق شدیم، این عالم یک تنظیمی دارد، این تنظیم را به هم بزنیم، قرآن به آن فساد می‌گوید، خرابی می‌گوید. خرابی کجا به وجود می‌آید؟ وقتی این تنظیمات به هم می‌خورد، تنظیمان که به هم می‌خورد، فساد و خرابی است. شما نگاه کنید یک میوه بی‌جا که از درخت جدا می‌شود، خراب می‌شود. در روایت دارد به این می‌گویند: تسبیح در ادبیات دینی. در روایت هست شاخۀ درخت وقتی می‌شکند، خراب می‌شود، فاسد می‌شود، خشک می‌شود. انگار از مداری که باید می‌بود، خارج شد، این ما این عالم، یک مداری دارد، یک تنظیماتی دارد، ما را هم متناسب با همان خلق کردند که این مدام متناسب با توحید است، متناسب با خضوع است، پرستش است. این تنظیمات در عالم دست چه کسی است؟

الآن شما یک دستگاه خیلی پیچیده را به شما بدهند، بگویند: این تنظیمات خیلی پیچیده‌ای دارد، راست هم می‌گوید هر چه نگاه می‌کنیم می‌بینیم هزار دگمه دارد، هر چه نگاه می‌کنیم، هر کدام را بزنم چه می‌شود؟ آدم دنبال چه می‌گردد؟ کاتالوگ، دستور العمل. یا بالأخره تنظیمات این چه هست؟ این چه کار می‌کند؟ ما نیاز به نبی اکرم داریم، این آقاست که متناسب با فطرت دارد حرف می‌زند، حرف مهم!

تنها کسی که متناسب با فطرت در عالم حرف می‌زند، نبی اکرم است. انبیاء هم ذیل نبی اکرم، به تناسبی که از نبی اکرم گرفتند، هیچ کسی متناسب با فطرت حرف نزده، به این حنیفیت می‌گوید آیین حضرت، حنیف است.

اجازه دهید حنیف را از نظر لغوی به شما بگویم، حنیف اصلاً یعنی چه؟! حنیف به معنای اینکه... آدم دیدید که حرکت می‌کند، گاهی از اوقات ما حرکت می‌کنیم، احساس می‌کنم یک مقدار دارم به سمت راست می‌روم، چه کار می‌کنم؟ اصلاح می‌کنم، می‌گیرم سمت چپ، در رانندگی دیدید آدم احساس می‌کند ماشین یک مقدار... به این شکل حرکت را، حَنَف می‌گویند. یک تمایلاتی که آدم را در مسیر نگه می‌دارد، در مقابلش در ادبیات دینی، به آن جَنَف می‌گویند، جنف مقابل است، میلی است که آدم را بیرون می‌کند از تعادل، از مسیر بیرون می‌کند. یک میل‌هایی ما داریم که شما را در مسیر نگه می‌دارد به این حنف می‌گویند. حنیفیت یعنی یک حرکت‌هایی که، تمایل‌هایی که ما دنیا داریم، شؤون داریم، زندگی داریم، خوردن داریم، خوابیدن داریم، نکاح داریم، درس داریم، اجتماع داریم، حرکت تاریخی داریم، اولیاء داریم، اقرباء داریم، این‌ها شؤون زندگی ماست، ما چطوری تنظیم کنیم که در مسیر بمانیم. این حنیفیت می‌شود!

ملایی: این‌ها با رسول الله امکانپذیر است.

حجت الاسلام شریفیان: دست رسول الله، دست کسی اصلاً در عالم نیست.

ملایی: زمانی که مکث کردم، این نکته را می‌خواستم برگردم یک مقدار شاید بد نباشد یک مقدار روی آن بمانیم، یک توضیح دوباره بدهید، اینکه لزوماً در مسائل أخروی، نباید دنبال رسول الله باشیم، بگوییم: آقا ما عاقبت‌مان را... شما فرمودید در جزئی‌ترین‌ها، درست است؟

حجت الاسلام شریفیان: بله، اصلاً بگذارید این گونه به شما بگویم، یکی از بزرگترین انحرافات معارفی ما، بریدن دنیا و آخرت است.

ملایی: جدا کردن...

حجت الاسلام شریفیان: جدا کردن است، یعنی خیال کنی، به نوعی زندگی کنی، اینجا می‌توانی به سعادت برسی، عاقبتت را از دست بدهی، نیست! یا به نوعی زندگی کنی، سعادت و آخرت را به دست بیاوری، سعادت دنیا را از دست بدهی، نیست. متناسب است مسیر نبی اکرم، حسنۀ دنیا و آخرت است. «رَبَّنا آتِنا فِي‏ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي‏ الْآخِرَةِ حَسَنَةً» (بقره، 201) یعنی نبی اکرم نیامده آخرت تنظیم کند، آمده دنیا و آخرت تنظیم کند و این‌ها با یکدیگر مرتبط است.

می‌دانید روایات ما می‌گوید: اصلاً آخرت، بهشت مثلاً سعادت آخرت چیست؟ بهشت است. روایات ما می‌گوید، این بهشت را دیدید؟ در زمین هست، می‌گوید: کجا؟ می‌گوید: در ظهور! پیغمبر آمده شما را به کجا برساند؟ به بهشت، در زمین، به ظهور برساند. این ظهور، ساحت اجتماعی زندگی ما می‌شود، یعنی توحید در ساحت اجتماعی ما، ما ممکن است به ظهور، الآن نرسیم ولی بهشت در زندگی ما می‌شود جاری شود؟ روابط ما می‌شود بهشتی، سکونت بهشتی، آرامش بهشتی، رزق بهشتی. بدانید مؤمنین اگر بهشت می‌روند، بعداً رزق بهشتی دارند، در زمین هم بهشتی خوردن رفتند، نه اینکه خیال کنید اینجا انسان همین گونه می‌خورد، فقط یک نمازی می‌خواند، آن طرف می‌گویند: بفرما بهشت. این گونه نیست!

پیغمبر نه اینکه بهشت را می‌سازد، همۀ عوالم را می‌سازد، پیغمبر دارد این کار را می‌کند. برای همین شما، برای ابتدائیات زندگی‌تان هم به این آقا نیاز دارید. شما زندگی امیرالمؤمنین را ببینید، ممکن است در ظاهر یک سختی‌هایی ببینید، ولی زندگی امیرالمؤمنین، بوی بهشت می‌دهد، زندگی رسول الله و حضرت خدیجه، بوی بهشت می‌دهد. روابطش بهشتی است، رحمانی است، سلم است، ادب ایمانی در آن جاری است. ایثار است، مواسات است، خضوع است، دستگیری است، شفقت است، رحمت است، بهشت مگر چیست؟

ملایی: یعنی قرار است در بهشت چه اتفاقی بیافتد؟

حجت الاسلام شریفیان: بهشت، قلۀ ماست، ما داریم به سمت بهشت حرکت می‌کنیم، ما باید این عالم را به سمت بهشت بسازیم، ظهور می‌شود.

ملایی: یعنی اگر درست بفهمم، روابط من با همسرم، با فرزندم، با والدینم، همسایه‌ها با یکدیگر، روابط اجتماعی ما، بین خانواده‌ها، همۀ این‌ها، همه می‌تواند بهشتی باشد.

حجت الاسلام شریفیان: بهشتی است، باید این طرح نبی اکرم... چرا دست گذاشتند روی دنیا؟ آن کسانی که می‌دانید مثلاً می‌گویند: پیغمبر برای آخرت شما فقط دارد حرف می‌زند، پیغمبر برای چه انقدر در مورد دنیای ما دارد حرف می‌زند، حاکمیت شکل می‌دهد، لشکر می‌کشد با کفار درگیر است، مکه دارد، مدینه دارد، در مورد جزء به جزء زندگی شما، نبی اکرم حرف دارد می‌زند، چرا؟

شما که حالا آمدید ارتباط مرا به تعبیر بعضی‌ها که دین را أقلی معنا می‌کنند، آمدی ارتباط مرا با خدا تنظیم کنی، چه کار به بازار من داری؟ آقا رابطۀ تو در بازار، با بهشت تو مرتبط است، با ظهور مرتبط است، با روابط ایمانی مرتبط است، تو نمی‌توانی در بازار، سر این و آن را کلاه بگذاری، بعد حرف از خضوع در مقابل خدا بزنی، این ادب استکبار است. اصلاً شدنی نیست شما بخواهید بروید به سمت بهشت، بعد کاری اصلاً به بهشت دنیا نداشته باشید.

به تعبیر باز دیگر، شما نمی‌توانی آرزوی آن بهشت آخرتی را بکنی، کاری با ظهور نداری. اصلاً ما چنین چیزی نداریم. کسی که به سمت این بهشت حرکت کند، آن بهشت را به او می‌دهند، این یک مسیر است. حالا باز مثال بزنم، شما می‌خواهید حرکت کنید به سمت یک جنگل بسیار خرم، شما از بیابان یک دفعه به جنگل می‌رسید؟

ملایی: چنین چیزی نمی‌شود.

حجت الاسلام شریفیان: آرام آرام احساس می‌کنید، هوا تغییر کرد، نسیم می‌آید، آرام آرام نشانه‌های طراوت می‌بینم، درجۀ هوا عوض می‌شود، جلوه‌های سرسبزی می‌بینیم، حتی وقتی ابتدای بهشت می‌رسی، ابتدای جنگل که می‌رسید، اول جنگل انبوه نمی‌بینید تونوک می‌بینید، درخت‌ها را کم و بیش می‌بینید، هر چه جلوتر می‌روید، آرام آرام به متن آن بهشت می‌رسید. ما حرکت‌مان نسبت به بهشت، این گونه است. عنایت دارید ما نیازمان به نبی اکرم، این گونه است. این آقا حنیفه است، حالا کجا رفتیم؟

این آقا حنیفه است، یعنی متناسب با تمام شؤون شما، این آقا حرف زده. خیلی این حرف عجیبی است آقای ملایی، نمی‌دانم قدر این حرف را ما می‌گیریم یا نه، ما الآن ببینید یک قسمتی از زندگی‌مان را می‌خواهیم درست کنیم، یک قسمت دیگر به هم می‌ریزد. آن را می‌خواهیم تنظیم کنیم، یک چیز دیگر به هم می‌ریزد. می‌خواهیم بخوریم از آن طرف دل درد می‌گیریم، تنظیم! همه را یک نفر بتواند با یکدیگر تنظیم کند، خیلی آدم عجیبی است.

من به نوعی رفتار کنم که رفتار من با خودم، قوایم، عاقبتم، آخرتم، همسرم، فرزندانم، ذریه‌ام، نسلم، جامعه‌ام، همه تنظیم باشد، طبیعت، پرنده، همه چیز! چه کسی می‌تواند اصلاً این دستور العمل را دربیاورد؟ شما الآن نگاه کنید، بشر چهل سال حرکت می‌کند، کلی ضایعۀ محیط زیستی درست می‌کند، می‌گویند: نه، نشد، به هم زدیم. باید از مسیری که رفتیم، توبه کنیم. شروع می‌کنند دوباره یک دوخت و دوز می‌کنند، مدام به آن تبصره می‌زنند، خیال می‌کنند می‌توانند درستش کنند. حالا برویم جلو ببینیم می‌توانیم درستش کنیم یا نه؟ آدم‌هایی که احساس استلال از رسول الله می‌کنند، «إِنَ‏ الْإِنْسانَ‏ لَيَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» (علق، 6 و 7) احساس استغنی می‌کند که ما خودمان بلد هستیم زندگی کنیم. آدم‌هایی که فکر می‌کنند خودشان بلد هستند زندگی کنند، خدا می‌گوید: اِ! خیلی خب، بسم الله! بروید جلو ببینیم به نقطۀ «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ» (فجر 12) می‌رسید یا نمی‌رسید؟ حالا برویم ببینیم همه چیز به هم می‌خورد؟ ببینیم چه می‌شود.

ملایی: حاج آقای حجت الاسلام شریفیان، یکی دو کار باید انجام دهیم. عرض می‌کنم حضورتان که بعد برویم برگردیم، ببینیم چقدر زمان می‌ماند، ولی من مطمئن هستم که هر فراز، هر فصل از فرمایشات شما، خودش یک برنامۀ مستقل می‌تواند باشد، یعنی قطعاً این گونه است خیلی بحث عمیقی است. اما یک هدیه عیدانه به شما بدهیم، برنامۀ سمت خدا به شما بدهد و من عرض می‌کنم که إن‌شاءالله تلاش بکنیم، برای تهیۀ آن که یک سابقه‌ای محضر شما عزیزان سمت خدایی دارد، ملیکۀ حجاز، خانم درچه‌ای عرض می‌کنم که این کتاب را نوشتند و خانم فاطمه سادات درچه‌ای، مقدمۀ این کتاب هم اتفاقاً برای حاج آقای فرحزاد عزیز خودمان است که خیلی هم نسبت به وجود ذی جود و بابرکت حضرت خدیجه (علیها سلام) ارادت‌ورزی و علاقمندی دارند، این کتاب ملیکۀ حجاز، کاش وقت می‌بود، یک مقداری از روی آن می‌خواندم، یک بخشی از آن را، حالا ببینیم بعد از تلاوت قرآن فرصت می‌شود یا نمی‌شود، اما نقداً دوست دارید این کتاب را تهیه بفرمایید، از طریق برنامۀ خودتان می‌توانید دنبال کنید، کتاب را پیگیری کنید و به بیست هزار، سیصد و سه، إن‌شاءالله پیامک ارسال کنید. سراغ قرآن کریم برویم، صفحۀ 191، آیات سورۀ مبارکۀ توبه، آیات بیست و هفتم تا سی و یکم، تلاوت شود و برگردیم، ببینیم خدا در ادامۀ برنامه، چه می‌خواهد باز هم این روزها بر همۀ شما مبارک و خجسته باشد إن‌شاءالله. صفحه191 قرآن کریم

ثواب تلاوت آیات قرآن کریم را، همین آیاتی که خواندیم، آیاتی که امروز و امشب خواهیم خواند و ذکرها و صلوات‌های‌مان را، همه را تقدیم خواهیم کرد خالصانه و متواضعانه، به محضر حضرت رسول و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خیلی متشکرم از اینکه این چند دقیقه‌ای که فرصت داریم را هم چنان با حاج آقای حجت الاسلام شریفیان عزیز، خواهیم بود، شما هم بفرمایید لطفاً.

حجت الاسلام شریفیان: سلام علیکم و رحمة الله مجدداً، بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلّ علی محمداً و آل محمداً و عجّل فرجهم. خب من تکمۀ این روایت را بخوانم، روایت ناقص نماند. در این روایت حضرت فرمودند: حنیفیت، مرتبط با فطرت است، آئینی است که کاملاً مبتنی بر فطرت بوده و نبی اکرم، همین را جلو می‌برند، فطرتی که «لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» بعد حضرت فرمودند: این «فَطَرَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِهِ» نکته اینجاست، «عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِهِ» فطرت ما، چطوری برداشته شد؟ زده شد؟ معرفة الله!

بعد جناب زراره می‌گوید من سؤال کردم از آقا، این آیه، ربطی به این بحث دارد؟ همین آیۀ عالم ذر، «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏» این ربطی دارد؟ حضرت فرمودند: بله، خداوند متعال، ذریۀ جناب آدم را تا روز قیامت، در محضر خودش قرار داد. «فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ» خودش را به این‌ها معرفی کرد، «وَ لَوْ لَا ذَلِكَ» این، «وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ» اگر این اتفاق نمی‌افتاد، أحدی در عالم، به توحید نمی‌رسید آن اتفاق افتاده، که حالا انبیاء می‌توانند بیایند با شما صحبت کنند. یعنی بستر آنجا درست شده.

یک جملۀ دیگر هم بگویم، تکملۀ این است. این معرفت را دیدید، معرفت الله بسترش تنظیم شد، در این عالم هم، دعوتش درست خواهد شد. درست؟ این معرفت الله، روایات ما، می‌گوید: همراه شد با معرفت الرسول، یعنی نه فقط خدا خودش را معرفی کرد، بعد از اینکه نبی اکرم، «قالُوا بَلى‏» گفت، بقیه که می‌خواستند «قالُوا بَلى‏» بگویند، معرفت نبی اکرم هم، خدا به این‌ها ارائه کرد و این‌ها فقط نسبت به توحید، عهد نسپردند، نسبت به رسالت و نبوت حضرت، عهد سپردند و روایت می‌گوید: نسبت به ولایت امیرالمؤمنین، تا توحید، نبوت، ولایت، تا اینجا در فطرت ما آمده.

یک تعبیری در روایت هست این را هم اشاره کنم، خیلی تعبیر، تعبیر لطیف و عجیبی است. در روایت هست که از حضرت سؤال می‌کنند که آقا امیرالمؤمنین، کجا امیرالمؤمنین نامیده شد؟ اولین جایی که به آقا، امیرالمؤمنین گفتند، کجا بود؟ حضرت فرمودند: میثاق! خدا وقتی می‌خواست امیرالمؤمنین را معرفی کند، با این لقب معرفی کرد، گفت: این امیرالمؤمنین است، اقرار به ولایت او کنید! این هم روایاتی دارد، اشاره کردم، یک زمانی إن‌شاءالله دوستان بخوانند.

ملایی: فقط یادتان باشد که چقدر اشاراتی دارید می‌فرمایید، که هر کدام از آن‌ها یک برنامه، شاید چند برنامه مفصل بخواهد. ممنون هستم برای شما آرزوی سلامتی می‌کنم حاج آقای حجت الاسلام شریفیان عزیز، به امید دیدار دوبارۀ شما.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها