حجت الاسلام سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما و همه بینندگان عزیزما. انشاءالله که توفیق بندگی و اطاعات خداوند را در همه احوال زندگی خاصه ماه مبارک رمضان داشته باشیم و انشاءالله که نسبت به دستورات و فرامین الهی منعطف و مطیع باشیم. ملایی: در آستانه آخرین جمعه ماه مبارک رمضان هستیم و در واقع این شب جمعهای را در پیش داریم که به چند جهت برای ما الهامبخش است. امیدوارم به حق این شب قشنگ، این روز خوب و این ساعات معنوی همه ما مشمول این دعای خیری باشیم که شما اول برنامه فرمودید. و در خدمت شما هستم هم میشود گفت عیدی چون در ایام عید هستیم و هم تحفه معنویای که برای ما دارید چیست؟ حجت الاسلام سعیدی: تناسب ماه مبارک رمضان با قرآن بر کسی پوشیده نیست یعنی تلاوت قرآن در آن حتی سنت اهل بیت (علیهم السلام) که بعضاً چند بار ختم قرآن میکردند و آن لطافت روحی که آدم در ماه مبارک رمضان احساس میکند میطلبد که از قرآن باشد. من آیه سوم سوره مبارکه انسان را برای دوستان تلاوت کنم فرمود: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» ما راه را نشان دادیم، هدایت مال خدا است. اما دو برخورد متفاوت راجع به هدایتی که از جانب خدا است بیان میشود. میخواهد شاکر باشد، منعطف باشد، بپذیرد نسبت به این هدایت که نعمت هدایت است. «وَ إِمَّا كَفُورا» کَفَرَ یعنی پوشاند. میگویند فلانی کافر است یعنی حق را پوشانده است. میگویند کفاره گناهان یعنی پوششی بر گناهان. خود لفظش این معنا را دارد. یک سؤال چالشی همین اول. چرا خدایی که اگر اراده کند کاری انجام بدهد، «إِذا قَضى أَمْرا» اصلاً اگر ارادهاش تعلق بگیرد که کاری انجام شود، «يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون» خب خدا اراده هدایت مگر نکرده است؟ فاعل «انا هدینا» خدا است. چرا خدا هدایت میکند همه هدایت نمیشوند؟ اشکال کار خدا کجاست العیاذ بالله؟ چرا قرآنی که دارد خاصیتش اینطوری نیست نمیتواند هدایت کند. پس چرا قرآن میگوید من «هدی للناس» هستم، اصل هدایت هستم. آیه قرآن است. «هدی للناس» اصل اصل هدایت هستم. پیامبر اکرم (ص) این قابلیت هدایت را ندارند. نه، آن هم هادی است بهترین آن هم هست، در حد کمالش هم هست. اگر از ما بپرسند در فلان کار، در جهاد تبیین، در ایجاد بصیرت، در هدایت چرا موفق نبودی، جمله اول ما معمولاً این است که بودجه ما کامل نبود. آقا بودجه ندادید. اگر خوب خرج میکردید اینطوری میشد. آخه این هم نیست. وقتی قرآن را نگاه میکنیم در آن نوشته است «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» ملک همه چیز. هم تسلطش مال خدا است و هم ملکیت آن. هیچی کم نیست. پس مشکل بودجه هم نیست. بعد خدا علمش را دارد. علیم است، حکیم است، هم دانا است، تیرش هم به هدف میخورد، همه چیز هم بلد است ولی باز هم هدایت او نتیجه نمیدهد. حتی اگر این آیه را هم نداشتیم در خارج و دنیای خارج و این بیرون هم نگاه میکردیم میدیدیم همه هدایت شده نیستند. خطاکار هست، گناهکار هست، ظالم هست، چی هست. خدایا چرا با این همه ابزار تبلیغاتی، چند صد هزار تا پیغمبر و نمیدانم چی و... اینها چرا باز هم هدایت نمیشود؟ اینها مقتضی هدایت را ندارند یا نه، ما یک مقتضی هدایت داریم، یک مانع هدایت داریم. خودمانی همین اول تعریف کنیم. شما میآیی به من میگویی که فلانی چطوری میشود آتش روشن کرد؟ میگویم عزیزم باید چند چوب را روی همدیگر بگذاری، یکی دو دقیقه آن آتشزنه خودت را روی آن نگه داری، آتش میگیرد. خیلی ممنون حاج آقا، یاد گرفتم. این را میگویند مقتضی آتش زدن. میروی فردا میآیی میگویی حاج آقا اشتباه کردی. میگویم چرا اشتباه کردم؟ میگوید من اتفاقاً این کار را کردم ولی نشد. میگویم نه، همین است. میآیم نگاه میکنم، دست میزنم، میبینم چوبها خیس است. به این مانع آتش گرفتن میگویند. مقتضی و علت آتش گرفتن این بود که من این را بگیرم. لذا مثلاً این است که حالا به طور مثال آن یک وقتهایی میبیند میگوید آقا فلان روایت آمده اینجا دعا کنی حتماً مستجاب است. اینها اقتضائات است. مثل اینکه قرآن حتماً هدی للناس است اما یک مانعی در طرف وجود دارد، خیسی چوب، که مقتضی میآید ولی مانع نمیگذارد عمل کند. میشود واقعاً هدایت کامل باشد؟ بله. میشود شناخت و معرفت هم کامل باشد ولی باز هم هدایت رخ ندهد. جهاد تبیین صد درصدی هم باشد. 40 سالگی پیغمبر. کمکم سر و صدا دارد زیاد میشود. یک شخصی آمده میگوید من پیغمبر هستم. مردم، انعطافها، بعضیها در شک و تردید. برویم سؤال کنیم. خب اگر کسی به عنوان پیغمبر میآید ما این را میدانیم. انبیای گذشته بشارتهایی را همیشه نسبت به نبی بعدی داشتهاند. فلانی میآید با این حتی مشخصات ظاهری و فردی. آمدند سراغ علمای یهود. این آقایی که میگوید من پیغمبر هستم واقعاً اینطوری است؟ بالاخره شما کتب دینی دارد. قرآن کریم میفرماید: پناه بر خدا. «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم» پیغمبر را میشناختند کما، مثل اینکه یعرفون أبناءهم. آقا من پسرم را چطوری میشناسم؟ پدر من است دیگر. پس معرفت کامل بود. نتیجه این معرفت قاعدتاً فکر میکنیم باید این باشد که پس آمدند و با پیغمبر موافقت کردند. نه بابا، یکتمون الحق. کتمان کردند. همه در آن ماندند. این یهودیها خیلی عجیب بودند. همیشه در طول تاریخ اصلاً آزارشان به انبیای الهی، من یک وقتهایی در مورد حضرت موسی (ع) هم نگاه میکنم، دلم میسوزد. آقا این حضرت موسی چقدر به شما خدمت کرد. آمدید شما را از رودخانه نجات داد. فرعونیها غرق شدند. پایتان بیرون رسید قرآن میگوید برگشتند به حضرت موسی گفتند: «اجْعَلْ لَنا إِلها» برای ما الهه قدس قرار بده. امیرالمؤمنین علی (ع) در روایت میفرماید هنوز پاهایشان خیس بود. از رودخانه که آمده بود هنوز خیس بود ولی اینطوری بودند. خیلی دل بسوزد برای این انبیاء و اولیای الهی. پس میشود هدایت کامل باشد، روشنگری کامل باشد، روشنگری باشد. «یعرفونه». یعرفون شناختن. ه آن به پیغمبر میخورد. میشود پیغمبر را کامل شناخت ولی کتمان حق کرد. تازه چند صفحه تاریخ را ورق جلو بزنید به جنگ خیبر میرسید که جلوی پیغمبر محکم ایستادند که به دست باکفایت امیرالمؤمنین علی (ع) فتح قلعه خیبر و آن جریانات شد. پس میشود بدانند. میشود پیغمبر انذار بکند ولی ده درصد، پنج درصد هم تغییری نکند. آره. میشود پیغمبر کار خودش را انجام بدهد هیچ فایدهای نداشته باشد. صفر. چرا کلمه صفر را تأکید دارم؟ چون کلمه قرآنی است. آیه ششم سوره مبارکه بقره. «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون» سواء علیهم این صفر است که شما گفتید. هیچ فرقی نمیکند. نه اینکه مثلاً یک کمی حالا بهتر بشوند، شما دو بار امضاء را اضافهتر. یک سری گروهها هستند هیچ فرقی نمیکنند. بعد فاعل انذار پیغمبر است. زیباترین بیان. خاک پای او هم نیستیم. شیواترین بیان و هدایت را دارد اما تأثیر ندارد. آره، میشود پس این اتفاقات بیفتد. اولین پناه بر خدا را میگویم به خودمان هم بگوییم. میشود جلوی پیغمبر ایستاد و حرف او را نپذیرفت. همین قصهها را متعدد نگاه میکنید. یک روایتی هم دارد شخصی را در تاریخ داریم به نام ابوجهل. چه اسمی دارد پدر نادانی، ته نادانی مثلاً. کمی خودمانی بگویم. به نظرتان خیلی ضایع نیست که کسی اسم خود را این بگذارد؟ آخه این چه اسمی است؟ یا نه در تاریخ نگاه میکنی اصلاً لقب این آدم ابوجهل نیست. یا ابوالحکمه ذکر شده است ابوالحکم. حالا هر دوی آن ذکر شده است. پدر داناییها و حکمتها. آدمی است که از حیث سواد ظاهری یک شب سعد ابی وقاص بابای همین ملعون عمر سعدی که در کربلا سراغ داریم پدر او میشود. میگوید آمدم دیدم ابوجهل پشت در خانه پیغمبر نشسته است، دارد قرآن خواندن پیغمبر را گوش میدهد. ماندم. فلانی چکار میکنی؟ تو در روز داری میگویی از کنار این مرد رد شدید دستان خود را در گوش خود بگذارید. مسیر خود را عوض کنید. این میخواهد دین آباء و پدران شما را از شما بگیرد. حالا خودت نشستهای داری گوش میکنی؟ به قول ما هر چه رشته کرده بودیم که پنبه کردی رفت. دیگر چه هدایتی ماند. نه دیگر نمیآیم و مثلاً فردا شب همدیگر را آنجا دیدند. باز میگوید دیدم نشسته دارد گوش میکند. دعوا و مرافعه حالا به قول ما، شب سوم دوباره همدیگر را آنجا داریم. میگوید از او سؤال کردم تو اصلاً چرا میآیی؟ اصلاً نظرت راجع به این مرد چیست؟ اشاره به پیامبر (ص) کرد. میگوید ابوجهل جواب میدهد این شخص پیامبر خدا است. قرآنی که دارد میخواند از جانب خدا است و تمام سکنات و رفتارش بر اساس دستور خدا است. چه آدم متدینی است. باید صبر کنم اما خانواده ما و خانواده او. هر دو مانند دو اسب دوشادوش مسابقه بودند. هر پیروزیای آنها داشتند به ازای آن ما یک شکست داشتیم. الآن از خانوادههای آنها پیغمبر آمده، از خانواده ما نیامده است. وجود نازنین امام صادق (ع) فرمود: حسادت ریشه کفر است. قرآن را از زبان پیغمبر بشنوی و تأثیر نداشته باشد. بدانی چیست. هدی للناس. مصدر که میآید یعنی اصل اصل است مثل علی ادل که میگوییم. نمیگوییم عادل. خود عدل عدل است. میشود ناب بحث قرآن را از زبان پیغمبر بشنوید تا آخر عمر هم نسبت به پیغمبر اکرم (ص) عداوت داشت و دشمنی کرد. «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» ملایی: ولو ابوالحکمه باشی یا ابوالحکم باشی و پشت دیوار خانه رسول خدا بنشینی، صدای او را، آیات وحی را از زبان او بشنوی. حجت الاسلام سعیدی: و هیچ هدایت. آن سواء علیهم یادمان داده است. خیلی حواس جمع است. بحث هدایت خیلی مسئله مهمی است. پس یک عواملی را میشناسیم که انقدر زور آنها زیاد است که جلوی قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) در مورد تأثیرگذاری در هدایت میایستند و موفق هم میشوند. این عوامل را قرآن کریم به ما آموزش داده است. دو تا عامل اصلی را عرض کنیم، یکی از آنها خود شیطان است. عدو مبین. خیلی به صراحت قرآن گفته است شمشیر از رو به رو کشیده، هیچ رودربایستی هم ندارد. اولاً خدا رحمت کند، من این را از حاج آقای مجتهدی شنیدم. رضوان خدا بر ایشان. حاج آقا میگفت خیلی هم عادل است. سراغ همه میآید. بین مردم فرق نمیگذارد. این حاج آقا است، این پیر است، این حاج خانم است. هوای همه را دارد. سراغ همه میرود. هیچ آن کسی که فرقی میگذارد، هیچ مسئلهای نیست میآید و اینکه خیلی تجربه دارد. از خود زمان حضرت آدم (ع). توبه به این معنا را برای آدم، هر کدام از کارهایی که ارزشی ما هست را یک جوری خرابش میکند. توبه را هم با تصویر خرابش میکند. هر چه که ما ابزار داریم هم یک ضد آن ابزار و ضد حملهاش هم داریم. بعد تازه در قرآن کلمه شیاطین داریم. جمع بسته شده است. یعنی یکی دو تا نیست. جمع بسته شده است. تازه داداش هم دارد. اخوان الشیاطین هم دا داش هم دارد، کمککار هم دارد، تجربه دارد. بسیار هم در کارش حوصله دارد، قسم هم خورده است «لَأُغْوِيَنَّهُم» دشمن قسمخورده که میگویند همین است. بعد حتی سراغ پیغمبرهای الهی هم میرود. بله، آنجا موفق نمیشود ولی اینطوری نیست هیاهو کند بگوید، ما یک حکمی در فقه داریم رمی جمرات. به آن سنبل شیطان سنگ میزنند. این قصهاش چیست؟ مال زمان حضرت ابراهیم (ع) است که شیطان آمد و میخواهی فرزند خود را ببری، حضرت ابراهیم هم با سنگ او را زد. پس سراغ پیامبران الهی هم میروم. ابزار چی دارد که انقدر قوی است؟ آخه هر کاری یک ابزاری دارد. اولاً وحی میکند. بد است، کلمه وحی را به کار نبریم. زشت است کلمه وحی مقدس است. یک ذره باز با همدیگر قرآن بخوانیم. وحی در قرآن کریم به چهار معنا آمده است. یک وحی خدا، پیامبر اکرم (ص) جبرئیل، قرآن کریم، این را همه اوحینا، اینهایی که داریم، همه با این آشنا هستیم، خیلی هم طبیعی است. اصلاً تا وحی میگویند همین در ذهن ما میآید. یک جریان وحی دیگر در قرآن داریم آنهایی که اهل قرآن هستند. ام موسی. مادر حضرت موسی، فرزند خودت را بسپار به رودخانهای که نیل هست، ما این را به تو برمیگردانیم. اینجا به معنی الهام هست. استحکام قبلی است نه اینکه جبرائیل ببرد. دو، الی النحل. نحل زنبور عسل. آنجا داریم. وحی کردیم. اینکه نه اینکه جبرائیل به زنبور عسل بیاید. نه، این به معنی هدایت تکمیلی و غریزه است که خداوند دارد. یک وحی هم داریم آنهایی که سوره انعام زیاد میخوانند، آنجا هست هیچ ربطی به خدا ندارد. «إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُم» شیطانها، انَّ هم دارد که تأکید است. شیطانها، لیوحون، همان ریشه وحیای که دارد میگوید. لیوحون به کی؟ الی اولیائهم. اولیائهم را خودمانی ترجمه کنم. ترجمه که نه، حالا یک تبیینی باشد، پیمانکاران شیطان. رفیق رفقهایش. آنهایی که هم رفاقت شیطان را پذیرفتند و هم عمله شیطان هستند. پیمانکارش هستند. برای چی این کار را میکند؟ لیجادلوکم. برای اینکه بیایند با شما جدل کنند، برای اینکه بیاید شبهه ایجاد کند. «يَنْزَغَنَّك» خدعه ایجاد کند. برای اینکه در ذهنها شک، تردید، شبهه، ایجاد کند. لذا اصلاً تعجب نکنید اگر میبینید خدایا چرا انقدر ما شبهه راجع به پیغمبر، راجع به خود خدا، راجع به اهل بیت علیهم السلام، راجع به ولایت فقیه، راجع به نظام اسلامی، راجع به اخلاق، احکام داریم. چرا هر چیزی بوی دین دارد، انقدر دشمن دارد و شبهه دارد؟ «إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُم» به این جنگ نیابتی میگویند. هی ابزار میرساند. «من الجنة والناس» ابزار میرساند. تعجب نکن چطوری به فکر او رسیده است. اتفاقاً ساحات دارد که به فکرش میرساند. میشود واقعاً از زبان شیطان حرف زد؟ امیرالمؤمنین علی (ع)، نهج البلاغه، خطبه متقین میفرمایند میشود. چون دو شخصی آمدند، یک شخصی به نام همام است، خدمت امیرالمؤمنین علی (ع) آمد گفت برای من بگویید آدمهای باتقوا چطوری هستند. قصه طولانیای دارد. حضرت اول ثقل و سنگینی کردند و گفتند «حتی عظم علیه» امیرالمؤمنین علی (ع) را قسم داد. حضرت گفتند 105 صفت از صفات انسانهای با تقوا را فرمودند، به اینجا که رسید این بنده خدا یک فریاد کشید و از دنیا رفت. دیگر سعه وجودی او انقدر نبود. الآن بحثم تقوا نیست. یک فرد دیگری آنجا حضور داشت، بلند شد و یک حرف زشتی به امیرالمؤمنین زد که «فما بالک» خودت چرا هیچیات نشد؟ حرف لوازم زشتی دارد. یعنی تو متوجه نیستی اینهایی که میگوییم زبانم لال دیگر ادامه تر از این خلاف ادب است که عرض کنم که حضرت با «ویحک» جواب او را میدهد. ویحک یعنی وای بر تو. بعد حضرت یک جملهای دارد، اگر اشتباه نکنم متن جمله این است که «الشیطان نفس علی لسانک» شیطان این را بر زبان تو آورد. میشود. امیرالمؤمنین علی (ع). این را هم میخواهم عرض کنم. میشود دو نفر خدمت امیرالمؤمنین علی (ع) نشسته باشند، یکی از شدت معرفت بمیرد، یکی بلند شود بیتربیتی کند. «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» خیلی مسئله، مسئله هدایت، مسئله مهمی است. ملایی: این کار سخت است یعنی خیلی باید حواس ما جمع باشد. حجت الاسلام سعیدی: بله، خیلی حواس جمعی میخواهد، خیلی توسل میخواهد. این مورد اول بود شیطان که حالا روی آن بحث داریم. البته به اندازه زمانمان. مورد دوم آن «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» در قرآن کلیدهایی که دست آمد میدهد راهگشا است، واقعاً هدایت است. شما یک چیزی به نام نفس دارید نه أمّارة. یک کلید عملیاتی هم بدهم. ادبیات عرب، نوعاً کلماتی که روی آن تشدید میبینید، دنبال این باشد که در معنای آن هم یک مبالغه با شدتی وجود دارد. نوعاً اینطوری است. نمیگویم همیشه. لَأمّارة بسیار امر کننده است. هم شدت در آن هست و هم دوام. یعنی هم به شدت امر به بدیها میکند و هم دائم میگوید. یک تبلیغ را دیدهاید دیگر، دویست بار، سیصد بار پخش میکند فلان شوینده، فلان ماده خوراکی را تهیه کنید. هی میگوید، میگوید، میگوید. «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» به بدیها همه میگوید. بله، استثنائاتی دارد اهل بیت (علیهم السلام) آن جای خودش. ولی خیلی کار سخت شد. خودش تنها. یک سؤال. خدایا ببخشید امروز دو نفر کشتی میگیرند، یک وزنکشی میکنند هموزنها را با هم میاندازند. الآن ما چه تناسبی با شیطان داشتیم؟ تازه ما کشتی بگیریم، توقع داری پیروز هم بشویم؟ خدایا فقط هزار و خوردهای سال فقط از زمان پیغمبر نه، برو تا زمان حضرت معلوم نیست چند هزار سال فقط تجربه دارد. من کلاً شصت هفتاد سال ته آن باشد. من چه تجربهای دارد؟ قوایی دارم. منِ تنها. یا نه، برای تو یک مربیهایی قرار میدهم از جنس پیغمبر، از جنس امیرالمؤمنین، از جنس امام حسین، از جنس اهل بیت. از جنس قرآن برای تو قرار میدهم. ماهیتشان توانایی مقابله با آن را دارد. «هدی للناس» اما تو هستی که انتخاب میکنی که این طرفی باشی یا آن طرفی باشی. این انتخاب اصل مسئله، جواب سؤال اول ما این است: ما هستیم که انتخاب میکنیم شیطنت شیطان را پیروی بکنیم، نفسانیات را پیروی کنیم یا پیغمبر را. وگرنه آنها در این زمینه چیزی کم ندارند. و دعا هم میکنیم انشاءالله خدا به ما کمک کند. ما من الجنة والناس، افراد زیادی در همین دنیا وجود دارند، شیطنتهای زیادی وجود دارد که بتوانند اعمال این خطوات خود را، این اغواگری خود را داشته باشند. خیلی. آدم هیچ وقت اطمینان از خودش نداشته باشد. الهی لا تکنی الا نفسی طرفه عین الابدا. هیچوقت نگو من حتی اگر عبادتی. ما که اهل فلان خطا نیستیم، بگو هذا من فضل ربی. این هم لطف خدا است. شکرش هم که میکنیم لطف خدا است. همه شئون لطف خدا است. ملایی: من از فرصت استفاده کنم یک سؤال بپرسم. کار سخت شد. یعنی میدانستیم. هر کدام از ما در یک سطحی حواسمان هست که «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» یعنی اینکه خودت را بپا. خاطر به خودت جمع نکن. ماه رمضان بیست و اندی روزش گذشت. میخوهای با خودت چکار کنی؟ کلی از روزهای ماه رمضان گذشت. تا اینجا به کجا رسیدی؟ یک نسخهای که جواب باشد برای همین قصه. سه چهار دقیقه بفرمایید. حجت الاسلام سعیدی: اولاً معادلات خدا با معادلات ما فرق میکند. حر است، در دقایق آخر برمیگردد. میشود یک کسی که ما همه میگوییم «یا لیتنا کنا معکم» ای کاش ما با شما بودیم «فنفوز فوزا عظیما». دوست داشتیم به آن فوز میرسیدیم، به آن پیروزی میرسیدیم. حر تا یک جایی راه امام حسین (ع) را بسته است، بعد برمیگردد. حالا خدا راه بازگشت گذاشته است. تو گر کافر و گر گبر و بتپرستی بازآ. قرار نیست این درگاه ناامیدی باشد. یکی اینکه سعی کنیم ثبوت قدم را در خودمان زنده نگه داریم. خیلیها میگویند ماه رمضان یک حال خوشی داریم. چقدر این آدم بیرون میآید. اصلاً فراموش میکند که چیست. آقا شما از پیش کسی بیرون میآیی، یک ماه بعد یک عطری استشمام میکنی یاد فلانی میافتی. یک کاری بکنیم آن عطر قرآنی که در ماه رمضان با آن مأنوس بودی، روزی یکی دو آیه، ماهی یکبار یک روزهای بگیریم، یاد ماه رمضان را زنده نگه داریم. دیدی آدم کسی را که دوست دارد عکس او را در جیبش میگذارد. همراهش هست. یک وقتهایی نگاه میکند دل او باز میشود. دلمان با ماه مبارک باز شود. زمانها و مکانها با همدیگر مساوی نیستند. «لیلة القدر خیر من الف شهر» هزار ماه، میشود هشتاد سال زندگی. آن هم نه مساوی، خیرٌ» بهتر هم هست. پس با هم مساوی نیستند. در زمانهای دیگر یاد و خاطره ماه مبارک، عبودیت. یک وقتهایی نیمه شب آدم بیدار شود، سحری هم ممکن است که نخورد ولی بیدار شد السلام علیک یا ابا عبدالله. یاد تشنگی امام حسین (ع) وقتی اینطوری میشود. روزه که میگیری، ماه رمضان است، تمام اینها یاد را در ذهن آدم زنده نگه میدارد. شیطان هم خیلی با این ذکر و یاد مشکل دارد. در مقابلش نسیان و غفلت را میگویند. یک کاری میکند آدم با غفلت بگیرید. آدمیزاد هم اینطوری نیست که بخواهد که فکر نکند. نه، متوجه چیز دیگر میشود حواس او پرت میشود. بچه شما خدای ناکرده زمین بخورد، میبینی پای او درد گرفته است. میگوید بابا آن گنجشگ را آن بالا نگاه کن، چی را نگاه کن. او را از یاد درد غافل میکنی. حواس او پرت میشود، گریه او هم بند میآید، یک چیزی در موبایل خود نشان میدهی. شیطان همه این کارها را میکند. یک چیزهای دیگری نشان ما میدهد از درد واقعی ما، از آدم بودن ما، یک چیزهایی از شئون حیوانی را به ما نشان میدهد، شئون آدم بودن ما آره. خاصیت ما این است. اگر به این روی دست خود نگاه کنیم، به پشت دست خود نمیتوانیم نگاه کنیم. یک جهتین. شیطان این را خوب بلد است. حواس ما به جهتگیریمان باشد. خیلی باید حواس خود را جمع کنیم. ملایی: حاج آقای حجت الاسلام سعیدی یک دوستی یک نرمافزار اذانگو در گوشی تلفن همراهش بود. یک ساعتی که ساعت اذان آن لحظه قم مثلاً بود اذان گفت. گفتم اشتباه تنظیم کردی؟ گفت نه. سه چهار ماه پیش چند روزی کربلا مشرف بودم، افق اذانم را به افق کربلا تنظیم کرده بودم، بعد که آمدم ایران این را برنداشتم. گفتم بگذار به افق کربلا اذان بگوید. اصلاً همینقدر که من روزی یک بار، دو بار یاد کربلا بیفتم با این اذانی که مینویسد مثلاً اذان ظهر به افق کربلا، بعد اذان میگوید، یادم بیاید. این فکر کنم همان نشانههایی است که در مسیر کربلا میگذاریم. حجت الاسلام سعیدی: یکی از رموز مهر کربلا گذاشتن همین است. آدم قبل از نمازش صل الله علیک یا ابا عبدلله. آدم حالش جا میآید یاد اباعبدالله بیفتد. ملایی: السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم آقا جان السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولادة الحسین و علی اصحاب الحسین. این عیدی قشنگی بود که فراز آخر حرفهای شما به من و بینندهها و شنوندهها داد. خیلی از شما ممنون هستم. صفحه 28 قرآن کریم آیات 182 تا 186 سوره مبارکه بقره.