حجت الاسلام نظافت: سلام بر شما و همه بینندگان عزیز. عرض تبریک دارم ایام ماه شعبان را، ماه مناجات شعبانیه، ماه روزه، ماه آماده شدن برای ورود به ماه رمضان برای ضیافت الهی و همچنین ایام اعیاد شعبانیه و امروز که سالروز تولد حضرت اباالفضل بن عباس هست. به ویژه تبریک عرض میکنم به جانبازان عزیز که روز جانباز هم هست و اقتدا کردند به حضرت اباالفضل العباس و به همسران جانبازان که فداکاری کردند، صبوری کردند و صبوری میکنند. انشاءالله که خدای متعال دست همه ما را بگیرد. التماس دعا داریم از جانبازان عزیز بویژه. چون اینها هر لحظه شهید میشوند و شهید زنده هستند. و به حال آنها غبطه میخوریم. یعنی دنیا که میگذرد. سرافندگیها روز قیامت برای کسانی است که قدر اینها را ندانستهاند و البته دل اینها خوش است که خدا قدر اینها را میداند. ائمه معصومین قدر اینها را میدانند. روز اباالفضل العباس هست. چه افتخاری بالاتر از داشتن چنین ثروتهای بزرگی. ملتهای دیگر انقدر ثروتمند از نظر داشتههای انسانی نیستند. شریعتی: و ما چقدر خوشبخت هستیم. حجت الاسلام نظافت: و ما چقدر خوشبخت هستیم و چقدر از این جهت مایه غم و غصه هست که آنچنان که باید قدر نمیدانیم. یعنی مثلاً حضرت اباالفضل العباس نباید تأکید شود به قد بلند و چشمهای قشنگ و بازوهای ستبر او. عظمت اباالفضل العباس به معرفت او است. به اینکه رقابت با امام حسین نکرد. خیلی عجیب است. بچه امیرالمؤمنین است. سواد بالایی دارد. علامه حضرت اباالفضل العباس است. علامه است ولی اصلاً خودی نشان نداده است. بچه امیرالمؤمنین است. از کودکیهای ایشان مطالبی نقل شده است که خلی شگفتآور است ولی احترام امام حسن را نگه داشت. احترام امام حسین را نگه داشت و یک ذره حسادت نکرد. این خیلی عجیب است. یعنی فرزند علی باشی ولی قدر خودت را بدانی حد و اندازهات چقدر است. شریعتی: بله، حتی اگر اباالفضل العباس باشی باز هم میگویی حد من این است. حجت الاسلام نظافت:«رحم اللَّه امرئ عرف قدره و لم يتعدّ طوره». خدا رحمت کند کسی را که حد و اندازه خودش را بشناسد و از آن حد بالاتر نرود. دقیقاً مثل وزنهبردار یا کشتیگیر 48 کیلو هست که میگوید من در همین وزن باید طلا بگیرم. من نیاز نیاز با آن وزنهبردار 100 کیلو رقابت کنم که کار را خراب میکنم. من باید با هموزنهای خودم... شریعتی: و اباالفضل این مدال را گرفت. امام سجاد فرمود: برای رتبه و مقامی است که جمیع شهداء به او غبطه خواهند خورد. حجت الاسلام نظافت: همه غبطه میخورند. «نافذ البصیره». اباالفضل العباس بصیرت بالایی داشته است. درست باید بشناسیم و بشناسانیم. پس این یک نکته به نظر من خیلی مهم است. نکته دیگر در زندگی حضرت اباالفضل العباس آن وقتی است که «ذکر عطش الحسین» آب نخورد. این همدردی با امام حسین، این مواسات، این تسلط بر نفس خیلی بالا است. بالاخره انبیای آنها، قرآن اصرار دارد که یادتان نرود اینها بشر هستند. پیامبر اکرم با تمام عظمتش میگوید: «قل انما انا بشر مثلکم» بَشَرَ یعنی بعد جسمانی دارد. یعنی تشنه میشود، گرسنه میشود. اگر حضرت اباالفضل آب مینوشید که بچهها خوشحال بودند، امام حسین هم خوشحال بود. یعنی جوانمرد است. جوانمردی اباالفضل العباس خیلی عجیب است. ببینید مسئولین ما باید این را در عمل نشان بدهند. مدعیان گاهی با مردم مدارا کنند، گاهی با مردم مواسات داشته باشند. «وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ» ماه صلوات شعبانیه هم هست. «وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ بِهِ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ» مواساة رزق اولیای خدا است. فرمود خدایا روزی من کن مواسات را. با کی؟ با کسانی که سطح اقتصادی آنها پایین است. در تنگنا هستند. آنها دارند در آزمایش سخت تحمل سختیهای اقتصادی قرار گرفتهاند. بعد فرمود: به شکرانه، به واسطه اینکه نعمت را به من وسعت دادی، خدایا روزی من را مواسات کن. بنابراین اگر مسئولی مثلاً بگوید من از این، همه مسئولان بیایند با همدیگر یک پویش راه بیندازند. دعوت میکنیم. میگویند هر کسی حقوق او بالاتر از 20 میلیون است، بالاتر از 10 میلیون است، بالاتر از 15 میلیون است، بگوید آقا 10 درصد را پویش راه میاندازیم در راه خدا به مستضعفان میدهیم. از جیب بیتالمال بخشیدن که هنر نیست. از جیب خودمان باید ببخشیم تا رشد کنیم. یعنی خدا نیازی ندارد. خدا اگر کفار میگویند: «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» بهانه کفار را برای اینکه کمک نکنند ببینید. میگویند ما به کسی غذا بدهیم که اگر خدا میخواست او را اطعام میکرد. بله ولی من آدم نمیشدم. برخوردارها رشد نمیکردند. ماه شعبان ماه مواسات است. میگوید بارک الله! دولت تلاش میکند نمیدانم بودجه کمیته امداد، بودجه بهزیستی. به محرومان کمک میکنند خیلی خوب است. باید پویشی راه بیندازیم که همه از جیب خودمان، هر کسی به اندازه خودش و این جوانمردی را از حضرت اباالفضل العباس داریم. ما که نمیتوانیم. و اگر بتوانیم چقدر خوب است. هستند. من چنین طلبههایی را، چنین جوانهایی را میشناسم. من میشناسم جوانهایی را که روزه میگیرند، غذایشان را میگویند یک وعده غذا کمتر، این غذا را به مستضعفین میدهند. در جامعه هستند. من میشناسم که بعضیها روزه استیجاری برای اموات میگیرند، پول آن را به محرومان میدهند. میگویند ما پول نداریم انفاق کنیم ولی میتوانیم یک وعده غذا را کم کنیم. به هر حال ما باید از حضرت اباالفضل العباس جوانمردی را یاد بگیریم. یعنی چه؟ یعنی اباالفضل العباس میگوید من سیراب باشم، بچهها تشنه باشند؟ امامم تشنه باشد. و احساس من این است که اگر اباالفضل العباس آن آب را نوشیده بود مقام او انقدر بالا نمیرفت. این آخرین آزمایش ابوالفضل بود. چون برای حضرت ابراهیم داریم «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن» کسی که میخواهد دیپلم بگیرد چطور پله به پله از آزمایشات، مسابقات، چطور باید یکی یکی حریف را پشتسر بگذارد؟ میگوید حضرت ابراهیم أَتَمَّهُن؛ در همه آزمایشها سرافراز شد. اباالفضل العباس در همه آزمایشها سرافراز شد. و آزمایش بعدی او هم این بود که بنده بود. مطیع لله و لرسول. عاشق شهادت است ولی امام حسین میگوید آقا تو نمیخواهد شمشیر بزنی. برو آی بیاور. و اصلاً اگر قرار نبود آب بیاورد، مگر کسی میتوانست حریف اباالفضل شود که دست او را قطع کنند؟ چون نمیخواسته بجنگد. مولای او نگفته بجنگ، گفته برو آب بیاور. عبد خدایی، مطیع خدا. نه، نگفت که آقا من بروم بجنگدم. به امام حسین گفتند که تو پرچمدار باش. علمدار. این عظمت اباالفضل را نشان میدهد. این بنده خدا بودن، سر پست خودش بودن. نگفت حالا که من که عاشق شهادت هستم خداحافظ من رفتم. من تحمل ندارم. من دوست دارم زودتر بجنگم. من تسلیم امر تو هستم. با اینکه عاشق شهادت است. ما این را درک نمیکنیم. یعنی دنیا برای اباالفضل العباس زندان است. برادران او که مقام آنها پایینتر است، رفتند و به وصال رسیدند. جلوی چشم خود دید که آنها به اوج رسیدند. اباالفضل هم دوست دارد که برود ولی مطیع است. مطیع امر است. و ما در این آزمایشها باید از خدا بخواهیم که خدا کمک کند سرافراز شویم. الان آقای شریعتی فضل دعوت عملی است. حالا ما اینجا حرف میزنیم ولی من به اندازهای حرفم اثر دارد که اهل عمل باشم و دیگران را با عمل خود دعوت کنم. روز قیامت مردم پرونده عمل من را میبینند. فکر کنم در مناجات شعبانیه است. «فَلَا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَاد» خدایا من را مفتضح نکن روز قیامت در برابر چشم این همه آدم. بنابراین من دعوت میکنم هر که بهتر شعار میدهد. هر کسی مدعیتر است. او باید عملش بیشتر باشد. و خوش به حال کسانی که این سنت را پایهگذاری کنند. من از غیرمدعیان توقع ندارم که گاهی غیرمدعیان بیشتر کار میکنند. آن که مدعی است، میگوید آقا ما صرفهجویی میکنیم. ما گذشتیم. ما به خدا متعال اعتماد کردیم. انشاءالله خدا کمک کند. شریعتی: انشاءالله. خیلی خوب. مصداق بارز و اتم «خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَق» خود قمر منیر است. حجت الاسلام نظافت: «خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَق» فرو رفت در سختیها للحق. چون پای امام حسین بود. پای دین بود. بعد حالا نقطه مقابل غمرات للحق، غمرات للدنیا است. وقتی پای دنیا و حوسها است میگویند آقا سختیها را تحمل نکن. هر چه زندگی را آسانتر بگیری بهتر است. در همین نامه خواهیم رسید. «سَاهِلِ الدَّهْر» روزگار را آسان بگیر، سخت نگیر. که ما متأسفانه گاهی کار را سخت میکنیم. ثواب هم ندارد. بنابراین غمرات برای دنیا داشته باشیم میگویند نه. غمرات برای دنیا نه. اگر آن دنیا خواست خدا است، باز غمرات برای دنیا خوب است. اگر تکلیف است غمرات خوب است ولو دنیا باشد. اگر تکلیف نیست هر چه زحمت کمتر. برای دنیا هر چه زحمت کمتر باشد بهتر است. اگر امر حق پشتوانه آن زحمت دنیوی است خوب است. جلسه گذشته عرض کردم. مثل بارداریای که خانمهای گرامی تحمل میکنند. مثل آن کسی که زحمت میکشد نان حلال به دست بیاورد. امیرالمؤمنین سادهزیست بود. ولی حکومت را از حضرت گرفتند خانهنشین نشد. ثروت تولید کرد. نخلستان آباد کرد. چاه حفر کرد. در غمرات تولید ثروت امیرالمؤمنین فرو رفت. در سختیهای تولید ثروت فرو رفت. آدم غصه میخورد که همه منتظر این هستند که یک دستی از غیب بیاید مشکلات را حل کند. تولید در این کشور جهاد بزرگی است. غمرات للحق است. اما اینکه ما برویم دنبال ثروتهای کاذب، این خوب نیست. مکرر شنیدهام بعضی از این تولیدکنندگان عزیز گفتهاند که ما پشیمان هستیم. ما میخواهیم کلاً کارخانه را بفروشیم برویم ما هم از راههای دیگر ثروت کسب کنیم. گفتم آقا صبر کن. یعنی میخواهم بگویم غمرات فقط بحث مسائل نظامی نیست. جهاد است. در هر زمینهای که باشد. بنابراین اگر آن کاری که ظاهر آن دنیا است ولی امر حق هست، للحق است، غمرات آن اشکال ندارد. شاید یکدفعه دیگر گفتم. من نزدیک حرم امام رضا آمدم سوار ماشین شوم یک وقت دیدم که یک پیرمردی دارد مسافر سوار میکند. هوا گرم. پیکان بود و ماشین هم گرم. سوار شدم. بعد برای من سؤال شد. ایشان گفت که این ماشین مال خیریه است. من پول ندارم کمک کن. من درآمدی را برای این کار میخواهم. این مصداق این آیه شد. «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَب» بیکار شدی، بازنشست شدی، دوباره یک کار دیگری بکن. بیکار نمان. فرمود: «فانصب». فانصب یعنی خودت را به رنج بینداز. اینطوری هم غمرات است. یعنی غمرات ابعاد گوناگونی دارد. حضرت زهرا در غمرات فرو رفتند. در سختیها. هم سختیهای اقتصادی را به خاطر خدا تحمل کردند. هم در دفاع از حق و حقیقت حضرت زهرا (س) به آب و آتش زد. یک نکتهای که زد این است که غمرات در ابتدا سخت است. فرو که میروی میبینی آسان است. راه باز میشود. فرمود از هر کاری میترسی خودت را بینداز. به شرطی که احتمالاً عقلا میگویند غرق نمیشوی و درست است. «فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْه» فرمود: سختی پرهیز کردن و اقدام نکردن خیلی بزرگتر از این ترسی است که تو داری. داخل آن بروی میبینی راه باز میشود. اینکه فرمود: «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَة» کسی که میچنبد، رحلت میکند، فرمود راه او نزدیک میشود. پیداست همین تصمیم گرفتن. شریعتی: آن کندن سخت است. حجت الاسلام نظافت: آن سخت است. والّا راه بیفتی خدا کمک میکند. آن ینصرکم میآید. آن نصرت الهی میآید. آن چشاندن میآید. آن لذتهایی که انسان میچشد. پس غمرات از ابتدای آن سخت است. دقیقاً مثل استخرهای قدیم که روباز بود. یادم هست کنار بعضی از این استخرها درخت هم بود. شهریور میخواستی بروی. یک کم احساس سرما میکردی. میرفتی داخل میدیدی آب آن گرمتر است. یعنی داخل آب گرمتر بود. این برفی که اخیر آمد. آدم روز برفی میخواهد بیرون برود، اول سختش است. سخت مینماید. بیرون میروی میبینی اصلاً برفبازی آن چقدر قشنگ است. مسیر حق همینطوری است. سختنما هست. شیطان هم در چشم انسان سخت جلوه میدهد. نکته دیگر این است که حضرت فرمود: «حیث کان» این را جلسه گذشته فرصت نشد. «غَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَان» یعنی هر جا که باشد. یعنی پای حق که در میان است، زمان و مکان نشناس. حق را یاری کن. در سختیها به خاطر حق فرو برو. در هر زمان، در هر مکان، در هر شرایط. و اولیای خدا اینطوری بودند. خدا رحمت کند یکی از علمای مشهد را که الآن هم فرزندانشان هستند الحمدلله نسلی بابرکت داشتند آیت الله مروارید. مسجد ملاحیدر نماز میخواندند. باب الجواد کنارش یک مسجدی است مسجد ملاحیدر. من یادم هست که این اواخر عمر ایشان، با چه مشقتی ایشان مسجد میآمد. تماشایی بود وقتی ایشان را میخواستند پیاده کنند که از این پلههای مسجد بالا بروند نماز را اقامه کنند. اصلاً پیاده شدن ایشان تماشایی بود. راه رفتن ایشان اصلاً تماشایی بود. یعنی با هر قدمی سختی را تحمل میکردند. بعد میبینید که ما یک وقتهایی در خانه بلند نمیشویم. تأخیر میاندازیم. یکی از دوستان ما ایام آخر عمرشان که باید یک کسی بالای سر ایشان میبود، گفت من یک شب رفتم به عنوان پرستار. گفت آقای مروارید تا بیدار میشدند میگفتند باید برویم وضو بگیریم. خیلی اراده قوی میخواهد. شریعتی: یعنی میخوابیدند، در فواصل مختلف تا بیدار میشدند باید وضو بگیرند. حجت الاسلام نظافت: بعد از تخت پایین بیایند و بروند مشقتهایی دارد. مکرر بیدار میشدند، مکرر میگفتند نه، من بیوضو نمیخوابم. نسل قدیم خیلی با اراده بودند. اصلاً سبک زندگیهای قدیم با سختیهای آن، ثروت درونی به آدمها میداد. ثروت درونی چیست؟ اراده قوی. شریعتی: همان درختهای بیابان که جلسه قبل شما اشاره کردید. حجت الاسلام نظافت: آفرین. شجرة البریه. سبک زندگیهای جدید با امکانات رفاهی مجاهد تربیت نمیکند. شریعتی: چکار کنیم؟ به سبک زندگی قدیم برگردیم؟ نه. برنگردیم. تمرینهایی را برای خودمان تدارک ببینیم. مثل اردوهای جهادی، مثل سفر پیاده اربعین. تمرینهایی را برای خودمان تدارک ببینیم. این ثروت را داشته باشیم. مثل ورزش، مثل روزه مستحبی. این راه آن هست. به هر حال سبک تربیتی امیرالمؤمنین یک جوری است که اراده را قوی میکند و عرض کردم با مصرف کم، اتفاقات بزرگ. یعنی الآن خود وزارت جهاد کشاورزی میتواند انصاف بدهد نسبت خدمات جهاد سازندگی با امکانات آن موقع. با امکاناتش با نسبت خدمات این وزارتخانه الآن چیست. معلوم است آن موقع بیشتر است. امکاناتی نبود، با امکانات کم بود. و چه صفایی هم بود اول انقلاب. من یادم هست مشهد میدان شهداء، صبح جمعه آدمها را سوار کامیون میکردند روستاهای اطراف میرفتیم. شریعتی: شما هم میرفتید؟ حجت الاسلام نظافت: بله. که گندم درو کنیم. مجانی، با افتخار. ما چنین همدلیای داشتیم. با همدلی خیلی کارها جلو رفت. چقدر هم شیرین بود. هر کسی هم همراه خود نانش را میآورد. اینطوری نبود که بگویید غذایی و امکاناتی و پذیرایی. هیچ. اصلاً هر کسی باید غذای خودش را میآورد. سبک تربیتی اینطوری بوده است. قدیم اینطوری بوده است. شریعتی: برای شما چی داشت؟ حجت الاسلام نظافت: از نظر مادی چیزی نداشت ولی یک ثروت زمینی بود. شریعتی: ولی شما را شکل میداد. حجت الاسلام نظافت: بله، شکل میدهد. کلاً آن نسل را. یعنی این کشور از به برکت شهداء روی پا مانده است، شهداء چنین شرایطی و چنین روحیهای را داشتند و در چنین شرایطی قرار گرفتند و من از آموزش و پرورش این توقع را دارم که تربیت جهادی و حماسی. برای تربیت حماسی برنامه داشته باشند، برای تربیت جهادی برنامه داشته باشند که این نسل پای سختیها بایستد. ما الآن یک مشکلی به نام پدیده مهاجرت داریم. پدیده مهاجرت و فرار مغزها که نگرانکننده هم هست بخشی از آن به عملکرد بد یک عدهای برمیگردد. بخشی از آن به این برمیگردد. طرف میبیند خب جای دیگر او را تحویل میگیرند، اینجا او را تحویل نمیگیرند، میگوید میروم. بخشی از آن هم برمیگردد به سبک تربیتی غلط بعضی از مدارس. یعنی چه؟ یعنی یک جور تربیت نکرده است که طرف پای سختیهای کشور خود بایستد. گفته آقا من تربیت شدهام، برای من پول خرج کردهاند، برای من زحمت کشیدهاند، حالا من هم باید سختیها را تحمل کنم تا این کشور آباد شود، مشکلات حل شود. این باید در سبک تربیتی آموزش و پرورش این ملاحظه شود. و در حوزهها هم همینطور. فرقی نمیکند. باید بدانیم این اراده قوی خودش یک ثروت است. یک جملهای مقام معظم رهبری دارند که جنگ، جنگ ارادهها است. امکانات حرف اول را نمیزند. ارادههای قوی است که پیروزی میآورد. شریعتی: عزمها و ارادهها. حجت الاسلام نظافت: با تمرین باید ارادهها را قوی کرد، با برنامه داشتن. و اراده قوی ثروت انبیاء است. در خطبه قاصعه هست. انبیاء ثروت مادی نداشتند. بگذارید عباراتی از خطبه قاصعه را برای شما بخوانم. فرمود: «وَ کانوا قَوْمٌ مُسْتَضْعَفِين» حضرت دارند انبیاء را توصیف میکنند. فرمود: قومی مستضعف بودند. خدا آنها را آزمایش کرد با گرسنگی. انبیاء در چنین شرایطی بزرگ شدند. «اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَة» خدا آنها را آزمایش کرد با مجهده، با سختیها. با ترسها. در شرایط ناامنی قرار گرفتند. «مخضهم بالمكاره» مخ میدانید یعنی چه؟ این مشکهایی که در آن دوغ میریزند، دوغ را تکان میدهند که کره جدا شود. انبیاء در چنین تزلزلهایی قرار گرفتند. یک آیه هست «وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ» آنقدر در تزلزل قرار گرفتند تا پیامبر و یاران او گفتند خدایا یاری تو کی میآید. خطاب آمد «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريب» یک کم دیگر صبر کنید نصرت خدا نزدیک است. پس انبیاء چه دارند؟ حضرت فرمود: «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِم» خدا رسولان خودش را صاحب ارادههای قوی قرار داد. اراده یک ثروت درونیای است که ثروتهای مادی را هم بعد میتواند تولید کند، کمبودها را میتواند جبران کند. «وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ» فرمود آدمها وقتی به انبیاء نگاه میکردند ظاهر آنها ضعیف دیده میشد. «فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ» چشمها که نگاه میکرد حالت آنها ضعیف دیده میشد. از آن طرف «مَعَ قَنَاعَةٍ» انبیاء یک ثروت دیگر داشتند. هم اراده قوی و هم قناعت. یعنی نمیگفت کم دارم. میگفت از همین کم میتوانم استفاده کنم. قناعت یعنی این. یعنی انسان قدر داشتههای خود را میداند، میگوید همینها را باید زیاد کنم. آخه در حکمت 150 هست امیرالمؤمنین فرمود: از آن آدمهایی نباش که عرضه شکر نعمتهای موجود را ندارد، «يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَة فِيمَا بَقِي» میگوید نعمتهای بیشتر میخواهم. شکر همین را به جا نمیآوری. میگوید همین را به جریان نمیاندازی. سنت این عالم این است: خدای متعال میگوید این نعمت کم را به جریان بینداز، بعد زیاد میشود. قاعده عالم است. ولی اگر کسی نعمت کمش را به کار نمیگیرد، چطور میگوید خدایا نعمت بیشتر بده؟ فرمود: انبیاء قناعتی داشتند که پر میکرد دلهای دیگران را و چشمها را از ثروت. یعنی چه دلها را و چشمها را از ثروت پر میکرد؟ یعنی همه میگفتند چقدر اینها پولدار هستند. پول هم نداشتند. چون از ته دل میگفتند الحمدلله. چون غر نمیزدند، چون نق نمیزدند. این آیه را چند بار خواندهایم: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف» چون اهل غر زدن و نق زدن نیستند و الحمدلله میگویند، نادانها میگویند اینها چقدر پولدار هستند. «وَ خَصَاصَةٍ» فقری داشتند. «تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى» یعنی کسانی که نگاه میکردند، از فقر اینها آنها اذیت میشدند. از سادهزیستی اینها. پس اراده قوی آن ثروتی است که خدا به انبیاء داده است ما هم سعی کنیم از این ثروت برخوردار باشیم. بنابراین ضرورت دارد با تنبلیها، با کسالتها مبارزه کنیم و به همدیگر روحیه بدهیم برای از بین رفتن کسالتها. انشاءالله رمضان بیاید. در ابوحمزه داریم: «أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَ الْفَشَلِ وَ الْهَمِّ وَ الْجُبْن» همینطور میرود تا آخر. خدایا به تو پناه میبرم از کسالت و سستی. انسان وقتی کسالت داشته باشد، نمیتواند از ثروت موجود خود استفاده کند، نمیتواند از عمر خود استفاده کند. کار در نمیآید و خدمت شما عرض بدارم یک افسردگیای دارد. نشاط هم دارد. از زندگی لذت نمیبرد. باید امکانات ارادهها را سست نکند. امکانات خوب است به شرطی که ارادهها سست نشود. رفاه نباید منجر به از دست رفتن ثروت درونی اراده شود. این راه آن هست. در حکمت 147. حکمت 147 نهجالبلاغه سخنان امیرالمؤمنین به کمیل هست در بیابان. این یک نکتهای است که امیرالمؤمنین او را در بیابان بردند. گاهی دست بچه خود را بگیریم برویم در یک فضای خلوتی حرف بزنیم. یعنی گاهی پدر و پسر با همدیگر با هم مسافرت بروند. در یک شرایط تنها، در یک شرایط خلوت که حوصله گوش کردن داشته باشد. آخه گاهی ما حرف میزنیم در حالی که تلویزیون هم روشن است، دل او چند جای دیگر هم هست. امیرالمؤمنین به کمیل میگوید دست من را گرفتند. از شهر بیرون بردند. به قبرستان رسیدیم. از قبرستان رد شدیم. امیرالمؤمنین به بیابان رسید، آه عمیقی کشید، نکاتی را فرمود. در لابهلای آن نکات دارد که حضرت دست در سینه خود گذاشتند فرمودند: سینه من و علی پر از علم است. فرمود کاش لایقی پیدا میکردم که این اصرار را، این معارف را به او بدهم. «لعصبته له حملة» مثل مادری که پستان او پر از شیر است، چقدر لذت میبرد شیر خود را به دیگران بدهد. به بچه خود بدهد. سبک میشود. امیرالمؤمنین میگوید کاش حامل حق پیدا میکردم. بعد فرمود چهار گروه هستند که هیچکدام لیاقت ندارند. وقت نیست تمام آن را بخوانم. فرمود: «مَنْهُوماً بِاللَّذَّة» آدمهای لذتپرستی که «سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَة» در برابر شهوت بیاراده هستند. «أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَار» آدمهایی که حریف هستند پول جمع کنند. خلاصه بیارادهها لایق اصرار علوی نیستند. حضرت میگوید به شما نمیدهم. شریعتی: باید اهل باشی. حجت الاسلام نظافت: چون اینها اهل سوءاستفاده هستند. اینها آبروریزی میکنند. بیارادهها، سستارادهها، لایق اراده نیستند. حالا یک سؤال. امیرالمؤمنین مگر پدر مهربان نیستند؟ شریعتی: بله. حجت الاسلام نظافت: پدر مهربان چرا میگوید در سختیها فرو برو؟ شریعتی: طبق جهانبینی خود حضرت باید شخصیت تو شکل بگیرد، محکم شوی. حجت الاسلام نظافت: بله. چون امیرالمؤمنین مهربان عاقل است. شریعتی: هیچ مادری تا ابد فرزند خود را در آغوش نمیگیرد بلکه یک جاهایی او را رها میکند که او راه رفتن یاد بگیرد. حجت الاسلام نظافت: حضرت دوست دارد که بچه او رشد کند. ما بچههای علی هستیم و میداند اگر در غمرات حق فرو رویم نجات پیدا میکنیم. گرفتاری، بدبختی، فرو نرفتن در غمرات و سختیها است. شریعتی: اصلاً راه از همانجا میگذرد. حجت الاسلام نظافت: همین است. یعنی این نشانه مهر امیرالمؤمنین است. لذا اینها برای بچههای خودشان همین کار را کردند. البته بچههای امیرالمؤمنین توانشان فوق بچههای ما است. پیامبر برای حضرت زهرا همین کار را کردند. کمترین امکانات را پیامبر به دخترشان دادند. صدیقه کبری. زهرا (س). نه تنها امکانات ندادند که فقیر هم در خانه حضرت زهرا فرستادند. امیرالمؤمنین و حضرت زهرا کمترین امکانات را برای بچههای خودشان دادند. بچههای امیرالمؤمنین در سختی بزرگ شدند. در سختی بزرگ شدند. این عین مهربانی است. امیرالمؤمنین پس رشد فرزند خود را میخواهد. دوست دارد فرزند او ساخته شود. این یک. دوم اعتماد دارد به نصرت الهی. میدانی کسی که در سختیها فرو میرود به خاطر خدا، خدا به او کمک میکند. « إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم» پس این دقیقاً عین مهربانی است. بنابراین از اینجا ما یک نتیجه میگیریم. لازمه خض در غمرات اعتماد به ولی هست. اعتماد به خدا است. خوشبینی به خدا است. فرمود: «انا عند حسن ظنی عبد المؤمن» خدای متعال فرمود: من نگاه میکنم به خوشگمانی بنده مؤمن به منِ خدا. آن کسی که خوشگمان است، او نتیجه میگیرد. او که بیاعتماد است، او نتیجه نمیگیرد. بیاعتمادان به پروردگار، بدبینها، طبق نامه 53 نهجالبلاغه، هم ترسو هستند، هم حریص هستند و هم بصیر هستند. آنجایی که به مالک فرمود: مالک در مشورت کردن با بخیل مشورت نکن. این هم قابل توجه وزراء و رؤسا و کسانی که پول دارند میخواهند یک خیری به مردم برسانند فرمود مشاورت بخیل نباشد. بخیل «یعدل بک عن الفضل» تو را از کار خیر باز میدارد. و بخیل میگوید فقیر میشوی. بعد فرمود با ترسو هم مشورت نکن. ترسو تو را میترساند و میگوید موفق نمیشوی. زیر بار کارهای بزرگ شانه نمیدهد. فرمود با حریص هم مشورت نکن. حالا ذیل عبارت مهم است. حضرت فرمود: «إِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى» غرائز شتی، یک خصلتهایی متفاوت است. بخل و ترس و حرص متفاوت است ولی یک عامل دارد. بدبینی به خدا. یعنی کسی که بدبین است فرو نمیرود، نتیجه هم نمیگیرد. شما الآن بخواهید به بچه خود شنا یاد بدهید. میگویی بابا بپر، من هستم. اگر به حرف شما برود شنا یاد میگیرد. خیلی قشنگ از آن طرف استخر هم بیرون میآید. هر موقع هم مشکل باشد شما او را میگیری. ولی اگر به شما اعتماد نکند، هیچوقت شنا یاد نمیگیرد. باید اعتماد کرد. رانندگی هم همینطوری است. هر کاری همینطوری است. باید به مربی اعتماد کرد. بزرگترین مربی این عالم امیرالمؤمنین است. میگوید به من اعتماد کنید. باید به خدا اعتماد کرد. و خیلی از ما چوب بیاعتمادی را میخوریم. این داستان حضرت موسی در سوره قصص خیلی قشنگ است. یک مروری بکنیم. خب فرعون چکار میکرد؟ «يُذَبِّحُ أَبْناءَهُم» بچه پسرها را میکشت. «يَسْتَحْيي نِساءَهُمْ» دخترها را کاری نداشت. خدای متعال فرمود: به مادر موسی وحی کردیم که بچه خود را شیر بده، «فَإِذا خِفْتِ» ترسیدی، بچه را در دریا بینداز. در یک صندوقچهای قرار بده و در دریا بینداز. یعنی از کودکی موسی را در غمرات قرار داد. گردابهای رود نیل. بعد فرمود: «لا تَخافي» نترس، غصه نخور. ما بچه را برمیگردانیم. این را قرار است که از پیامبران قرار بدهیم. مادر موسی، مادر است. سخت است. به خدا اعتماد کرد. آل فرعون. آل فرعون این بچه را از آب گرفتند. خودشان هم نمیفهمند همین بچه دشمن آنها است، همین بچه مایه غصه آنها است. همسر فرعون گفت: «قُرَّتُ عَيْنٍ لي وَ لَكَ» گفت این بچه را نکشید. این نور چشم من و شما میشود. شاید به درد ما بخورد. به عنوان فرزند او را انتخاب کنید. مادر موسی نگران، خواهرش را فرستاد رفت پیگیری کرد. خدا میگوید ما دل مادر موسی را محکم کردیم. بعد «حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ» هر چه دایه آوردند خدا چون گفته بود میخواهیم بچه را به تو برگردانیم، یک کاری کرد موسی پستان هیچ دایهای را قبول نکرد. مقدمات عمل کردن به آن وعده که گفته بود بچه را به تو برمیگردانیم. «حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ» بعد دارد که «فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّه» خواهر موسی پیشنهاد داد. آنها دنبال زنهای شیرده میگشتند. خواهر موسی هم نگفت من خواهر هستم و این مادرش. گفت من یک خانوادهای را میشناسم، او هم مستضعف است. او را هم امتحان کنید. بچه را برگرداندند. مادر موسی آمد و بچه را در بغل او دادند. «فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهكَيْ تَقَرَّ عَيْنُها» تا چشم او روشن باشد. «وَ لا تَحْزَنَ» غصه نخورد و یقین کند وعده خدا حق است. یعنی مادر موسی دو مزد گرفت. هم بچهاش در آغوش او آمد و هم اینکه ایمان او قویتر شد. به خاطر آن اعتماد به خدا. و این دوباره این را ما باید هی بگوییم. به فکر ازدواج جوانان مجرد بودن. بزرگترها وظیفه دارند دست به دست هم بدهند. برای مسکنشان، برای ازدواجشان. خود جوانها هم یک مقداری سادهتر بگیرند، خدای متعال وعده داده است: «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» خدا را امتحان کنیم. فرمود اگر فقیر هستند خدا آنها را بینیاز خواهد کرد. «وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم» صفحه580 قرآن کریم شریعتی: انشاءالله. خیلی از شما ممنون هستم. الهی که به حق باب الحوائج، قمر منیر بنیهاشم، به حق این روزها و شبها انشاءالله جوانهای ما خوشبخت شوند. اگر خانه بخت نرفتند انشاءالله به زودی یک زندگی ساده، راحت، توأم با عافیت انشاءالله نصیبشان شود. حجت الاسلام نظافت: در ادامه این فرازها حضرت میفرمایند: «تَفَقَّهْ فِي الدِّين» فقیه در دین شو. یک فقیه اصطلاحی داریم و آن این که عدهای کارشناس ارشد دین میشوند، عمر خود را در این مسیر میگذارند میگویند فقیه، بقیه از آنها تقلید میکنند. ولی دینداری با آگاهی عمیق را تفوق میگویند. درجات دارد. از همه ما خواستهاند که برای اینکه بفهمیم چگونه خض در غمرات کنیم، حق چیست، الآن مصداقهای خص در غمرات چگونه است، بدون آگاهی نمیشود. یعنی تمام این بحثها آگاهی میخواهد. تفقه در دین میخواهد. حالا یک عدهای هستند میروند از فقهاء شاگردی میکنند، یک عدهای از آنها چیزی یاد میگیرند. بالاخره آگاهی باید باشد. بدون آگاهی کسی به جایی نمیرسد و حالا در جلسه آینده تفسیر آن را توضیح خواهیم داد که هر کسی چه سهمی باید برای آگاه شدن خودش و فرزندان و خانوادهاش داشته باشد. این آیاتی که تلاوت شد، در آخر سوره انسان خدای متعال فرمود: «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ» یک یادآوری است. «فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلا» هر کس که میخواهد تصمیم بگیرد یک راهی را انتخاب کند. این سبیل نکره است. این یک راهی را انتخاب کند یعنی انسانها به اندازه تفاوتهایی که دارند، مرد هست، زن هست، استعدادی که دارند، پولی که دارند، هر کسی باید یک راهی را انتخاب کند و این دست خود انسان است که انتخاب کند یا انتخاب نکند. خدا کسی را زور نمیکند. کسی را به زور به بهشت نمیبرند. باید آدمها انتخاب کنند. اگر انتخاب کنند، خدا تذکر میدهد، خدا آگاهی میدهد، خدا یادآوری میکند. هر کس میخواهد از طریق یک راهی، یک راهی را به سوی پروردگار خود انتخاب کند. خب حالا خانمی که خانهدار است، از این طریق دارد سلوک میکند و خودش را به خدا نزدیک میکند. میگوید فرزندآور است، فرزند تربیت میکند از این طریق. آنکه جهاد علمی میکند و مبلغ است از این طریق. آنکه جهاد اقتصادی میکند از این طریق. هر کسی از یک راهی. بالاخره در مسیر حق ننشینیم. نظارهگر نباشید. «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه» البته میفرماید: مشیت شما هم در دل مشیت بزرگ خدا است. و شما نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد. یعنی ما در اراده هم مستقل نیستیم ولی معمول آن این است که خدای متعال ارادههای ما را محقق میکند، تصمیمهای ما را نتیجهبخش میکند. اگر تصمیم، تصمیم جدیای باشد. من همیشه تأکید کردهام بر تصمیم گرفتن و انتخاب کردن. این به نظر من پایه رشد و پیشرفت هست. تصمیم گرفتن و انتخاب کردن. منتها آدم انتخاب که میکند بعد با سختیهایی مواجه میشود. آن وقت است که دیگر باز باید توسل کند، مدد کند ولی معمولاً راه باز میشود. شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.