بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
عرض سلام داریم خدمت امام زمان (عج) انشاءالله قاعد ما به سوی کمالات باشند. ما را از جلو بشکند. قاعد از جلو. حقیقت عالم را با وجود ایشان بچشیم که خدا در عالم چگونه تجلی کرده است. ارنی را با وجود ایشان همه ببینیم، بچشیم و آن تمنای موسی کلیم را به واسطه با امام خود انشاءالله به همه ما بچشانند. در بحث شیرینی بودیم که آیه شریفه 143 سوره مبارکه اعراف بود که در محضر آن بودیم. حالا چون شما با این شعر شروع کردید شاعرهای مختلفی با این شعر صفا کردند و هر کدام بالاخره به نوعی. گاهی منسوب به برخی از شعرا هست، گاهی نه در کتاب عارفان معلوم هست. ولی چون همه اینها لطیف هست ما بعضی را همین ابتدا به عنوان تیمن و تبرک به این مفاهیم دل انگیز اشاره میکنیم. اولین آن همین بود که حضرتعالی فرمودید.
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
منسوب به حافظ هست
چو رسی به کوه سینا ارنی بگو و بگذر تو صدای دوست بشنو نه جواب لن ترانی
نه را نشنو، صدا را بشنو. منسوب به مولوی هست
ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی
منسوب به علامه طباطبایی هست.
سحر آمدم بکویت که ببینمت نهانی ارنی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی
این هم از کس دیگر.
نرسی به کوه سینا چو نباشی در پی ما چو تو باشی در پی ما چه نیازی به
به این بترانی که ما میخواهیم بگوییم که اگر تو پی ما هستی ما دیگر چه نیازی داریم. حالا از عطار هم هست
گویم ارنی و زار گریم ترسم ز جواب لن ترانی
مولوی باز یک شعری دارد که
به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی که خدا تو را نگوید خموش لن ترانی
شریعتی: یک جای دیگر هم هست
تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی
خلاصه شعرا جولان دادند.
حجت الاسلام عابدینی: چه خوش است از او جوابی چه تری چه لن ترانی
شریعتی: حاج آقا هفته قبل یک نکتهای به ذهن من رسید فرصت نشد از محضر شما بپرسم. احساس میکنم جدا از رتبه حضرت موسی برای این تمنا وارد یک عالمی شده است و آن عالم، عالم انس هست یعنی این قدر به خدا نزدیک شده است که تمنای رویت میکند.
حجت الاسلام عابدینی: جریان حضرت موسی (ع) جدای از آن سطوت موسی در حاکمیت و آن سختی بنی اسرائیل و فرعون در مقابله حضرت موسی (ع) که این جا باید این قدر با چه فرعونیان در یک مبارزه شدید از یک سو با فرعونیان بود، و بعد هم با بنی اسرائیل و آن بهانهگیریها و نفاقی که بنی اسرائیل داشتند موسی (ع) در این شدتها خیلی لطافت پیدا کرده بود. یعنی هر چه این شدتها بیشتر میشد موسی انس او با خدا بیشتر میشد. این شدتها او را با خدا یک انس ویژه یعنی منقطعتر میشد با این که رسول بود باید میایستاد. خیلی هم سخت بود ولی انس او با خدا بیشتر میشد. لذا در هر کدام از اینها که میآییم نسبت به انبیاء دیگر که میبینیم جریان حضرت موسی (ع) از آن ابتدا که مادر او را در صندوقی بگذارد و دریا بیندازد «أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي» (طه/19» خدا میگوید من یک محبتی از خود را به تو انداختم که هر کس تو را میبیند حال او منقلب شود. انگار دارد من را میبیند. «أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي» (طه/19» یا میفرماید «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» (طه/41) من تو را برای خود ساختم. خیلی لطیف هست. موسی کلیم هم در این ارتباطاتی که برای او پیش میآمد یک حالی پیش میآمد وقتی خدا با او بی واسطه صحبت کرد یک انسی پیش آمد. ما در زبان به اصطلاح رابطه با خدا اسم را زبان دلال میگذارند. دلال یعنی نازی که عاشق برای معشوق میکند. عاشق همیشه ناز ندارد. معشوق ناز دارد. اما یک جا میرسد که وقتی توجه معشوق به عاشق خیلی میشود عاشق نازش میگیرد. حال ناز پیدا میکند.
شریعتی: در ادبیات عرفانی ما حال دلال به آن میگویند.
حجت الاسلام عابدینی: دلال، زبان دلال. که زبان دلال خیلی در ادعیه هم هست. در آن حالی است که حالا فرصت نیست اگر فرصت شد یادداشت کردم این جا میآوریم که زبان دلال دارند. موسی (ع) این جا زبان دلال پیدا کرد که وقتی دید خدا بی حجاب با او صحبت کرد، بی واسطه، بی مانع، مستقیم به این مقام رسید زبان دلالش گرفت. حال دلال برای او پیش آمد که خدایا حالا که این جور هست پس خود تو را هم ببینم. لذا ببینید در هر جایی که پیش میآید از آن اول که عرض کردم تا هر جایی که به دریا میرسد از این طرف فرعونیها، از آن طرف دریا ان بریء ربی. خیلی لطیف هست. یا میفرماید «مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/46) من با شما دو تا هستم. خدا میفرماید این معیت خیلی تشریف هست. نه آن معیت «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم» (حدید/4) که همه دارند. آن معیت قیومی هست همه جا هست اما این معیت تشریفی هست. «مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/46) آن هم از آن طرف خود ان بری ربی، اینها خیلی زیبا هست. خیلی انس هست. یا آن جایی که در درخت با موسی صحبت میکند در بین انبیاء نظیر ندارد که این جوری بیان شده باشد. یا این جایی که بی واسطه با او صحبت میکند. خیلی موسی کلیم محبوب خدا بوده است. البته حبیب مطلق خدا پیامبر اکرم هست اما در عین حالی موسی خیلی محبوب خدا بوده است و خدا او را دوست داشته است که «أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي» (طه/19» این خیلی زیبا هست. و همچنین آیات و روایات دیگری که داریم. در محضر آیه 143 سوره شریف اعراف بودیم تا این جا آمدیم که موسی کلیم وقتی خدا بی واسطه با او تکلم کرد «كَلَّمَهُ رَبُّهُ» در میقات «قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْك» خدایا پس حالا دیگر، مثل این که آدم بی رودربایستی شده باشد، یک حالت انسی شده باشد، یک دغدغهای داشته است تا به حال خلاصه رویش نمیشده است که بیان کند یک دفعه بیرون ریخت. «قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْك» منتها نه با این سادگی که ما میگوییم اوج معرفت موسی کلیم هست. یعنی اوج طلبی بوده است که موسی داشته است. این اوج طلب را دید این جای آن هست. رشد او به مرتبهای رسیده است که چون دعای آنها تابع این بود که شهود رب بود، میدیدند و دعا میکردند نه مثل ما که نمیبینیم ولی به ما گفتند دعا کنید، دعا میکنیم. دعای آنها تابع شهود رب بود که حتی در خواستن اجازه داشتند که بخواهند. یعنی این جور نبود که چیزی را بی اجازه بخواهند. همه افعال آنها تابع امر بود انبیاء به این مرتبه میرسد رسل و اولوالعزم دیگر در اوج این مرتبه هستند. که همه افعال آنها، همه گفتار آنها، همه آن به اذن رب هست. اراده رب هست. از این تخطی ندارند. «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون» (تحریم/6) در مورد اینها صدق میکند. بعد میفرماید أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْك قالَ لَنْ تَراني. لن ترانی تو نمیتوانی ببینی، این تو نمیتوانی ببینی یک موقع هست که ذم هست یعنی چرا این تقاضا را کردی که در بعضی از اشعار هم خلاصه نگاه ذم هست که چرا این تقاضا را کردی. یک موقع هست که لن ترانی بیان یک واقعیتی هست. یعنی به تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارد تعبیر زیبایی هست میفرماید آن جایی که جریان کلمه ربه کلام بی واسطه خدا بود آن تجلی توحید افعالی بود تجلی در توحید افعالی که توحید در مرتبه فعل هست سازگار هست با این که انسان ادراک کند، باشد و این ادراک را بکند. من باشم و توحید افعالی را ببینم. اما أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْك، طلب توحید صفاتی و ذاتی هست نه توحید افعالی. در جایی که توحید صفاتی و ذاتی باشد توحید صفاتی و ذاتی با بودن سازگار نیست. لذا لن ترانی که به آن گفته میشود نه این که تو نمیتوانی ببینی تا تو، تو هستی دیدن امکان نیست. یعنی من که باید کنار بروم. یعنی عنانیت تو باید در همان رتبه توحید صفاتی باشد نه در آن مراتب عنایت ما. این عنانیتهای ما که همه ظلمت و معصیت هست، عنانیتی که در رتبه موسی کلیم ممکن است تصور شود نه عنانیتهای ما. نه منیت و خودخواهیهای ما. آن عنانیت یعنی خود آن مرتبه وجود. لذا میگوید در حقیقت با این نگاه، با این تا وقتی که ارنی انظر، من به تو نگاه کنم میگوید اگر من آن تجلی ارنی را کردم دیگر انظری در کار نیست. نگاه کنندهای در کار نیست. وقتی آن تجلی صورت بگیرد نگاه کننده نیست. میگوید میخواهی این را نشان تو بدهم که چه جوری هست تا به این موطن برسی لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ به کوه نگاه کن. من برای کوه به اندازه کوه تجلی میکنم. فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ اگر کوه توانست بقا پیدا کند من را دید. فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ یعنی وقتی من تجلی کردم او من را دید. من تجلی کردم که او ببیند. اگر دیدی فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ تو هم میبینی. اما اگر دیدی من تجلی کردم بر کوه،
شریعتی: کوه اگر طاقت آورد تو هم طاقت میآوری.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی من نمیخواهم به اندازه تو بر کوه تجلی کنم. به اندازه کوه بر کوه تجلی میکنم. اما این تجلی به اندازه رویت کوه را اگر بر کوه کردند این تحمل کرد و دوام آورد تو هم اگر به اندازه تو بر تو تجلی کنم میتوانی دوام بیاوری. میگوید فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ تا خدا للجبل تجلی کرد جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً کوه مندک شد حالا این کوه مندک شد آیه یعنی خاکستر شد چنانچه در بعضی از روایات اشاره میشود و پخش شد و مثل یک به اصطلاح پنبه که میزنند چه طور کوه زده شد و آن جور خاک و خرد شد آیا این جور شد. اما مهمتر از آن این هست که اگر آن جور هم شده باشد این باید معنای اصلی باشد که کوه در آن نوع ادراکی که نسبت به رب داشت مندک شد. در حیث ادراکی خود مندک شد. چنانچه به تعبیر امام (ره) میفرمایند اگر کسی آن جا کنار موسی بود آیا اندکاک و ذره ذره شدن کوه را میدید؟ غیر موسی میدید؟ اگر کوه میخواست ذره ذره شود، انفجار در کوه ایجاد شود هر که آنجا بود باید این را میدید. آیا این ظرف را موسی دید، یعنی حقیقت کوه را دید که این کوه مندک شد عنانیت آن در مقابل آن تجلی رب شکست. و وقتی موسی این را دید به تعبیر روایتی که به امام صادق (ع) منسوب هست که این روایت میفرماید خدا موسی را به کثرت مشغول کرد تا تجلی رویت رب را در کثرت کند. یعنی با واسطه. تجلی رویت رب در کثرت که کوه بود بکند. همین را هم که این تجلی شد موسی تحمل نکرد که با واسطه را که در کوه بود تحمل کند. چنانچه در کلام گفتیم ابتدا خدا در درخت تجلی کرد تا برای موسی در کلام تحملپذیر شد و بعد در کلمه الله موسی تکلیم و بی واسطه بود که تحمل کرد. مراتب طی شده بود. در این جا حتی تحمل رویت با واسطه برای موسی نبود. رویت با واسطه که در کوه اتفاق افتاد. آن وقت چه طور میخواست تجلی بر خود او بی واسطه بشود؟ میگوید یعنی شما هنوز به آن رتبه نرسیدید که تجلی بی واسطه رویت را ... اما خود همین که این طلب را کرده است خود این طلب قطعاً برای انبیاء دعا و طلبهای فعلیت پیدا میکند و همان جور که در مورد ابراهیم خلیل فرمودند که «إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحين» آن مقام را در آخرت به ابراهیم میدهیم همین رویت هم برای موسی (ع) محقق میشود. حالا یا در دنیا بعد از این محقق میشود یا در آخرت محقق میشود.
تا این جا یک بحثی شد یک بحث مهم این هست چرا کوه؟ این همه بالاخره اشیاء و عالم و سماوات و ارض هست، چرا کوه؟ جریان کوه در قرآن یک جریان خیلی زیبایی هست. مثلاً ببینید آیه امانت «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبال» (احزاب/72) یعنی با این که سماوات و ارض را میگوید کوه داخل در اینها هست. اما این را به عنوان یک مفرد خاصی در مقابل عام که ارض هست، این خاص را میآورد. کوه یک قسمتی از زمین هست. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ که امانه یعنی ولایت الهی هست. این را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کردیم «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها» (احزاب/72) اینها ابا کردند، نتوانستند تحمل کنند. آن فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها» (احزاب/72) همین هست که در این جا وقتی این تجلی بر کوه صورت گرفت متلاشی شد. آن جا گفت من استعداد آن را ندارم. «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها» (احزاب/72) اصلاً گفت استعداد آن را ندارم. لذا تجلی نشد. عرضه شد ولی تجلی نشد. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه» (حشر/21) متصدع میشود از هم پاشیده میشود. یعنی آن موطنی که این جا کوه متلاشی شد ببییند اینها زیبایی قرآن هست. اینها را باید به هم مرتبط کرد تا عظمت هر کدام که این قرآن اگر بخواهد نازل شود بر کوه از شدت خشوع تحمل آن را ندارد. از شدت خشوع یعنی ادراک دارد. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ یعنی کوه و زمین و آسمان ادراک دارد. این که اینها ادراک دارند و جزء موجوداتی هستند که در نگاه قرآنی و روایی ما قطعی هست. این آیه در یک مقامی نیست که بگوید خدا بر یک کوه افتاده کنار نه کوهی که در قرآن این جور توصیف شده است. صاحب شعور و ادراک هست.
شریعتی: و اگر هم کوه انتخاب شد چون مظهر استقامت است
حجت الاسلام عابدینی: مظهر صلابت هست، در حین این که مظهر صلابت هست این مظهر صلابت بودن اسمی از اسماء حق را دارد تجلی میدهد. یعنی مظهر آن اسم هست. لذا مظهریت آن اسم صلابت و عظمتی که خلاصه خدا قرار داده هم در برابر این رویت نمیتواند تحمل کند تو چگونه میخواهی تحمل کنی. این خیلی در حقیقت زیبا میشود.
شریعتی: حاج آقا در یک جمله حضرت موسی تجلی خداوند را در حد و اندازه کوه میبیند و همین را هم تاب نمیآورد. کوه هم که متلاشی شده است.
حجت الاسلام عابدینی: در این جا حالا یک دسته روایاتی اگر که بتوانم آن روایات را پیدا کنم خیلی زیبا هست در رابطه با شهید. که آن جا خیلی زیبا میفرماید که شهید وقتی در قیامت وارد میشود همان جور که داریم ینظر الوجه الله. در آن جا دارد در روایت که شهید ابتدا کلام خدا را میشنود در بهشت. وقتی کلام خدا را شنید آن جا از خدا تقاضا میکند میخواهم تو را ببینم. بعد آن جا وجه الهی برای او تجلی میکند. یعنی راه رسیدن از راه کلام هست که موسی کلیم هم از راه کلام به طلب رویت رسید. لذا در آن جا هم شهدا هم که میفرمایند ینظرون الی وجه الله اینها نظر به وجه میکنند این حقیقت این هست که ابتدا با صدای خدا حال میکنند. قبلاً سر صحبت باز شده است. وقتی سر صحبت باز میشود و انس ایجاد میشود آن وقت آن دلال در همان جا ایجاد میشود یعنی یک شوقی، یک شعلهای در حقیقت برافروخته میشود. دیگر تاب فراغ ندیدن در آن نیست. یعنی کلام یک آتشی به وجود میزند.
شریعتی: و شاید بی تابی عرفا هم یک بخش عمده آن همین است. یعنی مدام در آتش این تمنا هستند.
حجت الاسلام عابدینی: در انبیاء بوده است، در عرفا و بزرگان بوده است. شاید این جا باشد که میفرماید إِذَا زَالَ الشَّهِيدُ عَنْ فَرَسِه وقتی که شهید از اسب خود میافتد حالا شما بگویید که از مرکب خود، ماشین خود، هر جا که بوده است از سنگر خود، هر چه که هست يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ زَوْجَتَهُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ فَتُبَشِّرَهُ بِمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْكَرَامَة اول بشارت به او میدهند وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَلِيفَتُهُ فِي أَهْلِه من جانشین او در خانواده او میشوم. یعنی از این به بعد خانواده او را من اداره میکنم. تا حالا اگر به وساطت این بود الان بی واسطه میشود این خود یک تجلی است. ینی تجلی با واسطه به تجلی بی واسطه تبدیل میشود. کدام ارزشمندتر هست؟ میگوییم تجلی بی واسطه. پس خود این کمال است که تجلی با واسطه در این جا برای خانواده او تبدیل به تجلی بی واسطه خدا در آن خانه شده است. بعد دنبال آن میفرماید که وَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَخْرُجُ مِنْ قَبْرِهِ شَاهِراً سَيْفَه که سیف خود و شمشیر خود را عریان کرد و از غلاف در آورد تَشْخُبُ أَوْدَاجُهُ دَماً از رگهای او خون میریزد. وَ يَشْفَعُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ سَبْعِينَ أَلْفاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ جِيرَتِه قدرت شفاعت پیدا میکند در دوستان خود فَيَقْعُدُونَ مَعَهُ وَ مَعَ إِبْرَاهِيم با حضرت ابراهیم بر سر یک سفره مینشینند. عَلَى مَائِدَةِ الْخُلْدِ فَيَنْظُرُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي كُلِّ بُكْرَةٍ وَ عَشِيَّة در هر صبح و شام در کنار ابراهیم خلیل به خدا نظر میکند. بعد در روایت دیگری دارد که آن شنیدن هست يَسْمَعُونَ صَوْتاً مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ كَيْفَ تَرَوْنَ مُنْقَلَبَكُم آیا شما را جای خوبی آوردم آمدن این جا را میپسندید این جا را یا نه؟ بعد آن جا دارد فیقولون قَدْ سَمِعْنَا الصَّوْت حالا که صوت را شنیدند، خدا حال و احوال آنها را پرسید، صدای خدا را شنیدند در حال و احوال کردن میگویند إِذْ يَسْمَعُونَ صَوْتاً مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ كَيْفَ تَرَوْنَ مُنْقَلَبَكُمْ فَيَقُولُونَ خَيْرُ الْمُنْقَلَبِ مُنْقَلَبُنَا وَ خَيْرُ الثَّوَابِ ثَوَابُنَا قَدْ سَمِعْنَا الصَّوْتَ وَ اشْتَهَيْنَا النَّظَرَ إِلَى أَنْوَارِ جَلَالِك خدایا تو با صدای خود که ما را خواندی دل ما رفت که میخواهیم خود تو را ببینیم. فَيَأْمُرُ اللَّهُ الْحُجُب خدا میگوید حجابها را قرار بدهم. فَيَأْمُرُ اللَّهُ الْحُجُبَ فَيَقُومُ سَبْعُونَ أَلْفَ حِجَاب، هفتاد هزار حجاب منتها این حجابها حجابهای نوری هست. حجاب ظلمانی مانعیت ایجاد میکند حجاب نوری مانع ایجاد نمیکند یعنی شما مثلاً صد تا شیشه بگذارید یک نور از این طرف بیاید این نور تازه به اندازه حجاب دارد. آن حجاب نوری یعنی هیچ مانعیت ایجاد نمیکند. حجابها همان انبیاء و رسل هستند. ملائکه هست. فَيَقُولُونَ يَا سَيِّدَنَا سَمِعْنَا لَذَاذَةَ مَنْطِقِك خدایا آن لذت سخن گفتن تو و زبان تو را شنیدیم. آن گفتگوی تو را. فَأَرِنَا نُورَ وَجْهِك فَيَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى حَتَّى يَنْظُرُونَ إِلَى نُورِ وَجْهِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْمَكْنُونِ مِنْ عَيْنِ كُلِّ نَاظِر که این بر همه نیست از چشمهای دیگر هم این مرتبه اینها مخفی هست. فَلَا يَتَمَالَكُون وقتی این تجلی صورت میگیرد دیگر میشود فَلَا يَتَمَالَكُونَ حَتَّى يَخِرُّوا عَلَى وُجُوهِهِمْ سُجَّداً همه بر سجده میافتند، بر خاک میافتند. این بر سجده میافتند نه بر سجده سر میگذارند همه یخرواً، «خَرَّ مُوسى صَعِقا» (اعراف/143) یعنی با شدت به زمین افتاد. نه با اختیار خود را زمین بیندازد. مثل آن مدهوشی است که این جا حَتَّى يَخِرُّوا عَلَى وُجُوهِهِمْ سُجَّداً فَيَقُولُونَ سُبْحَانَكَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ يَا عَظِيم یک معرفتی به خدا پیدا میکنند که وقتی به اعمال خود نگاه میکنند میبینند چه قدر این اعمال نازل بوده است و نسبت به این عظمت قبیح که خدایا مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ يَا عَظِيم یعنی جلوه .. که خیلی زیبا هست که این خلاصه بعد دل آدم در مفهوم آن هم آب میشود. خب دنبال بحثی که داشتیم این بود که «وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَل» پس این جبل خیلی عظمت دارد ما را باید به یاد چه چیزی بیندازد «فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي» اگر این توانست دوام بیاورد تو هم میتوانی دوام بیاوری. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَل» وقتی خدا تجلی بر جبل کرد «جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا» امام (ره) این جا یک بیانی دارند که خیلی زیبا هست امام (ره) در جاهایی که در رابطه با تفسیر صحبت کرده است همه را جمع کردند در 5 جلد، یک، یک جلدی آمده است که مختصرتر هست، یک 5 جلدی آمده است در این 5 جلدی که آمده است تعبیری در ذیل این آیه شریفه دارند که چند صفحه راجع به این آیه هست میفرماید که این حقیقت، این جبل محتمل هست که همان عنانیت نفس موسی بوده باشد که باز بقایا داشته است. یک مرتبه آن کجا از دست رفت؟ فخلعن علیک که آن تعلقات خود را بریز و پیش ما بیا. ولی یک مرتبه از آن که این به این راحتی از کسی کنده نمیشود حتی در یک رسول اولوالعزمی مثل موسی کلیم هنوز باقی هست میگوید این را این جا خدا، جبل، جبل، آن مراتب عنانیت موسی هنوز بود که این شکسته شد. لذا با شکسته شدن و صعق جبل و آن تلاشی جبل موسی هم به زمین افتاد.
شریعتی: یعنی من میخواهم شما را ببینم.
حجت الاسلام عابدینی: من میخواهم ببینمت، انظر علیک همین که میگوید من خدا تو را میخواهم نه عنانیتی که خدا من میخواهم این جوری باشم میخواهم من تو را ببینم.
شریعتی: تا این من وسط هست آن رویت اتفاق نمیافتد.
حجت الاسلام عابدینی: لذا اگر میخواهد رویت پیش بیاید باید این من شکسته شود، دیگر من نیست. گفت حالا مثال هست که پشه از باد پیش سلیمان نبی شکایت کرد که این میآید من نیستم. من باید بروم. یک کاری کن بالاخره من باشم. سلیمان گفت باشد هر کسی که شکایت میکند و آن کسی از آن شکایت میکنند هر دو باید باشند. به باد گفت بیا. تا به باد گفت بیا، این پشه گفت همه شکایت من از بودن باد هست که تعبیری که بعضیها میکنند عنقا شکار کس نشود دام بازچین کآنجا همیشه باد به دست است دام را. این که نمیشود. اگر آمد این نیست. لذا خدا به موسی عیناً یاد داد که انظر معنا ندارد. رویت امکانپذیر هست اما نه تو مرا. لن ترانی حقیقت آن این شد که موسی یعنی آن من را کنار بگذار وقتی کنار گذاشتی من دیده میشوم. تو مرا میبینی تا مرا میبینی باز هم من هست. که لذا موسی در حقیقت با این نگاهی که امام فرمودند آیا دید یا ندید؟ دید. اما چه جوری دید؟ من دیدم نبود. اما آن صعقه آن عنانیت را شکست. همین رویت بود. لذا آن رویت برای هر کسی بخواهد محقق شود آن من باقی نمیماند که من ببینم.
شریعتی: شاید این من که هنگام لحظه احتضار و موت کنار میرود آن جا میشود امیرالمؤمنین را دید.
حجت الاسلام عابدینی: یکی از مراتب آن این هست که در لحظه مرگ ما را دارند از اقیار خود جدا میکنند. یکی از اغیار من هست. یعنی مبدأ همه اغیار هست. یعنی یک غیر است. لذا آن نفس ربطیت با خدا و آن نفس آن جا دیده میشود منتها چه کسی میبیند؟ نمیدانیم. تعبیر امام این هست برای ما اینها قصه هست. آن چه آنها با قدم شهود یافتند برای ما که در این ظلمتکده هستیم به صورت قصه هست جبل طور را برای ما گفتهاند تجلی هم به نظر ما میآید که یک نوری. میگوید ما فکر میکنیم یک نوری بوده است از کوه طور که موسی دیده است. دیگران هم میدیدند. اگر نور حسی بود خب همه میدیدند. جبرئیل امین قرآن را برای رسول خدا قرائت میکرد لکن آنهایی که آن جا بودند میشنیدند. چه طوری میشنیدند؟ به تصرف پیامبر. نه این که واقعاً جبرئیل میگفت و گوشهای اینها میشنید. و ما یک شبهی میبینیم از اصل غفلت داریم. از دور یک مسئلهای را میشنویم. بعد امام نوشته است که ببینید چه قدر بین طبیعت تا عالیترین مراتب تجرد فاصله هست. که تعبیر روایت این هست که زمین نسبت به آسمان اول مثل یک انگشتر در بیابان هست. آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل یک انگشتر است در بیایان. همین جور تا آسمان هفتم. بعد امام میفرماید که فاصله ما با آنها را تصور کنید چه قدر هست؟ میگوید فاصله ادراک ما هم که در این جا هستیم میگوید ما در طبیعت هستیم با ادراک آنها این قدر فاصله هست. خیلی تعبیر زیبایی هست. بعد امام آن جا دارد که این جبلی که تجلی حق بر موسی نمیشود ولی بر آن میشود این جبل طور هست، آیا این تجلی، تجلی بود که اگر آن روز مردم در کوه طور بودند آن را میدیدند؟ یعنی تجلی بیرونی با چشم بود؟ مثل کسانی که با حضرت موسی وقتی تکلم خدا بود بقیه هم میشنیدند؟ آیا مثل رویت شمس بود؟ میگوید مثل خورشید که آدم میبیند این جوری بود؟ این جریان خیلی زیبا هست و امام در ادامه آن میفرماید که شاید این تجلی افعالی و ذاتی را امام این جا میفرماید که گفتیم جریان تکلم با موسی جریان توحید افعالی بود، اما جریان رویت تجلی ذاتی. تجلی ذاتی یعنی ذات نباید باشد. تجلی افعالی یعنی ذات هست ولی تمام فعل آن محو در این هست که از خدا میبیند. ببینید امام فرمود شاید تجلی به موسی بن عمران بحث سخت هست اما در عین حال میخواستیم عظمت موسی (ع) را در این آیه بیان کنیم و شاید تجلی به موسی بن عمران در اول امر که گفت «آنَسْتُ ناراً» (قصص/29) در آن جایی که به اهل بیت خود گفت من از دور آتشی میبینم. به تجلی افعالی بوده است که بعد رفت و کلام خدا از آن درخت بود و آن تجلی که اشاره به آن هست در این آیه که قول خدای تعالی «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا» تجلی اسمایی یا ذاتی بوده است. لذا این جا دیگر بر نمیتابد تجلی اسمایی یا ذاتی که انظر باشد. در تجلی افعالی میطلبد من ببینم. من میبینم که همه عالم اراده حق هست اما در تجلی اسمایی و ذاتی ذات آن هم داخل در این هست پس بینندهای باقی نمیماند. لذا رویت این جوری محقق میشود. نه به واسطه این که من ببینم. این هم خلاصه یک نکته زیبایی هست که
شریعتی: یک پاورقی هم من بروم. حاج آقا واقعاً عظمت خدای متعال را در ذیل این آیه کاملاً میشود حس کرد و این خدایی که به شما اجازه میدهد با او حرف بزنید و از او چیزی بخواهید.
حجت الاسلام عابدینی: و بعد اینها را بگوید که شما هم بخواهید. شما هم نگاه کنید. توجه کنید، فقط برای موسی (ع) نیست. تمنی شما این جا بیاید. آرزوهای شما اینها شود.
شریعتی: از در خانه من جای دیگری نروید من هستم.
حجت الاسلام عابدینی: خیلی کار از من میآید. خلاصه ما در هر جایی را میزنیم غیر از در خانه خدا. من جملات امام را عمداً چون ما کم از آن استفاده میکنیم خیلی در دل من میخواست امروز این بیان از زبان امام که چه قدر امام عظمت دارد قدر او در معارف ناشناخته ماند در کشور ما واقعاً، گاه میشود که به واسطه عنایات خاصه رحمانیه اگر خدای تعالی او را اهل طلب و محبت دید و بیرون از قدم عنانیت و نفسانیت یافت با یک جلوه و جذبه او را به صعقه مطلق میرساند. میگوید این صعقه که موسی زد که این جا «خَرَّ مُوسى صَعِقا» موسی مدهوش شد، این مدهوشی همان فنا و همان حقیقت رویت هست. این جا نمیشد بایستند و ببیند. این جا صعقا رویت محقق شد. با فنای ذاتی رویت محقق شد. میگوید با یک جلوه و جذبه. این که با چه قدر مسیر را طی میکرد چون محبت و طاعت بود طلب و محبت بود با یک جلوه و جذبه او را به صعق مطلق رساند چنانچه برای موسی کلیم (ع) رخ داد «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا» پس اگر نقایصی هم در میان باشد به واسطه همین جلوه رحمانی که از روی عنایت خاص الهی حاصل شده است از میان برخیزد. منتها نقایص چیست؟ در وجود موسی نقیصه در آن محو محو شدن هست. نقیصه برای ما پوشیده شدن گناهان ما هست.
شریعتی: کلاس اول ما هستیم.
حجت الاسلام عابدینی: اگر باشیم، اگر در کلاس هم ما را راه بدهند بعد میفرماید به واسطه همین جلوه رحمانی که از روی عنایت خاصه الهی از میان و این مقام از تسلیم بالاتر از توکل و رضا به قضاء الله هست این حالت که در این جلوه پیش آمد میگوید از توکل و رضا و این مقامات عالی توحیدی این بالاتر از آن جا هست امام گفتند چنانچه واضح هست. ایشان در ادامه بحث هم همین جور نکات زیبایی را میفرماید که این نکته هست که ای موسی تا در حجاب موسوی و احتجاب خودی هستی امکان مشاهده نیست. میگوید این که گفت لن ترانی یعنی ای موسی تا در حجاب موسوی، موسوی چیست حیث غلط است؟ میگوید حیث کمالی موسی بوده است. ولی هنوز این یک حجاب است. ای موسی تا در حجاب موسی و احتجاب خودی هستی امکان مشاهده نیست. مشاهده جمال جمیل برای کسی است که از خود بیرون رود. و چون از خود بیرون رفت با چشم حق ببیند. یک موقع هست که انسان کنت سمع الذی یسمع به، خدا میفرماید حدیث قدسی من گوش بنده میشوم. با گوش من میشنود. یعنی موسی کلیم صدای موسی را با گوش خدا شنید. این جا میخواست چشم خدا شود در کنت بصره الذی یبصر به. با چشم من ببیند. خدا میخواهد بگوید. این برای این که خدا چشم شود تجلی اسمایی و صفاتی هست. مثل تجلی فعلی که با گوش باشد نیست. یک خرده امروز بحث سخت شد اما در عین حال ما هم اینها را فقط به عنوان یک مفاهیمی خیلی معارف زیبایی هست که این جا آمده و بعد هم تجلی الهی مشروط به رفع خودبینی هست بعد بحث شهدا را میآورد. شهدا از خودبینی عبور میکنند که ینظر وجه الله میشوند. هر چیزی که انسان را از خودبینی دور کند لذا اهمتم انفسهم که در جلسه گذشته گفتیم خودبینی است هر چه خودبینی بیشتر میشود که طرف فقط خودش را میخواهد دورتر میشود. هر چه انسان از خود عبور میکند آن ینظر الا وجه الله که در کافی نقل شده است، بعد میگوید انبیاء را مقارن شهداء قرار داده است در آیه و روایات که انبیاء و... لذا همانطوری که انبیاء حجابها را شکسته بودند و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد مژده دادهاند که برای شهداء، این آخر منزل، منزلی که برای انبیاء هست، شهداء هم به حسب عبودی وجود خودشان به آن منزل میرسند.
شریعتی: انشاءالله خدا قسمت همه ما بکند حتی در حد همین تمنا و انشاءالله جلوتر. امیدوارم که از منیت خود به معنای واقعی کلمه فاصله بگیریم. خیلی خوب. خیلی ممنون و متشکر
تلاوت آیات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم.
إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (59)
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ (60)
اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61)
ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62)
كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63)
اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (64)
هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (65)
قُلْ إِنِّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ (66)
حجت الاسلام عابدینی: شاید بخواهیم این کلام را خلاصه کنیم این است که گفتم به کام وصفت خواهم رسید روزی، گفتا که خوب بنگر شاید رسیده باشی. یک حدیثی است از ابوبصیر از امام صادق، من این را در این دو سه دقیقه میگویم. ابوبصیر از امام صادق (ع) سؤال میکند، «قلت أخبرني عن الله عز و جل هل يراه المؤمن» آیا مؤمنون میتوانند خدا را ببینند «يوم القيمة؟» در روز قیامت. «قال: نعم» امام صادق فرمود بله. «و قد رأوه قبل يوم القيمة،» خدا را در روز قیامت میبینند. «فقلت: متى؟» در روایت دارد «و قد رأوه قبل يوم القيمة،» قبل از روز قیامت هم میبیینند. «فقلت: متى؟» کی قبل از روز قیامت میبینند؟ «قال: حين قال لهم: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»» یکبار آنجا همه دیدهاند منتها الآن کسی یادش نیست. «ثم سكت ساعة ثم قال» معلوم میشود که آن پیمانی که وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» آیا من پروردگار شما هستم از ذریه آدم گرفت، شهودی بوده است نه حصولی. یعنی علم حصولی عادی نیست مفهومی. یک علم وجودی است. درست است؟ بعد میفرماید: «ثم سكت ساعة» حضرت مدتی ساکت شدند، «ثم قال و ان المؤمنين ليرونه في الدنيا قبل يوم القيمة أ لست بربکم قبل از دنیا است. الست بربکم قبل از دنیا است. قیامت هم بعد از دنیا است. اینجا حضرت میفرماید: بلکه ان المؤمنین لیرونه فی الدنیا قیب یوم القیامه» در دنیا هم میبینند. بعد آنجا دارد که «فقلت له جعلت» بعد حضرت میفرماید: «قبل الست تراه في وقتك هذا؟» همانجا حضرت رو میکند به ابوبصیر. الآن تو نمیبینی؟ «الست تراه فی وقتک هذا؟» همین الآن. نمیبینی؟ «قال ابو بصير: فقلت له: جعلت فداك فأحدث بهذا عنك؟» این را از جانب شما به بقیه هم بگویم؟ یعنی دید. حالا این دیدن چطور با تصرف ایجاد شد یا یک تنبهی در وجود آن که آن فطرت دیدنش را دید. خیلی جالب است که میگوید به دیگران بگویم؟ «فقال: لا، فانك إذا حدثت به فأنكره منكر جاهل بمعنى ما تقول، ثم قدر ان ذلك تشبيه» فکر کند که تو با چشم داری میبینی. این به کفر مبتلا میشود. «و ليست الرؤية بالقلب كالرؤية بالعين» مثل چشم نیست. «تعالى الله عما يصفه المشبهون و الملحدون» لذا بعضی از علما که این را آوردند، گفتند حالا ما آوردیم آیا مصداق لای حضرت، میگوید در آنجا اگر این با توضیح ادا نمیشد آن شبهه ایجاد میشد و مردم رشد کردند و آن جریانات آن موقع مشبهه بودند. مشبهه این را برای خودشان میگرفتند و از آن به غلط میافتند ولی الآن این شدند. لذا این روایت را میفرمایند شدنی است برای مؤمنین در دنیا. پس ما میتوانیم تمنی این مقام را پیدا کنیم ولی خیلی سخت است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم.