حجت الاسلام حسینی قمی: اگر بینندگان عزیز به خاطر داشته باشند، هفته گذشته بحثی را شروع کردیم که چه شد در سال 61 مردم در برابر ولی خدا، حجت خدا سید الشهداء سلام الله علیه صفآرایی کردند. عرض کردیم که ما منکر بحث اینکه مردم دنیاپرست بودند، طمع به دنیا داشتند، اینها هست. مسلم است. و بحث ترس و وحشتی که از ابن زیاد پیدا کردند، این هم مسلم است. ولی اگر آدم تاریخ را دقیق ببیند به نظر ما این دو عامل، مهمترین عوامل نیست. عامل مهمتری هست که میخواهیم به آنها برسیم. باز هم تأکید میکنم. این گزارشهای تاریخی مسلم است که مردم کوفه وقتی ابن زیاد آمد جا زدند چون سابقه ابن زیاد را داشتند، ابن زیاد قبل از اینکه حاکم کوفه باشد، حاکم بصره بود. در تاریخ هست وقتی به بصره آمد، سؤال کرد آیا همه با من بیعت کردند یا نه؟ گفتند بله، همه بیعت کردند. فقط هفتاد هشتاد نفر ماندهاند اینها هنوز بیعت نکردهاند. حالا برای این هم یک جلسهای میگیریم، آنها را توجیه میکنیم، اینها هم با شما بیعت کنند. ببینید در منابع دست اول تاریخی هست ابن زیاد گفت ما جلسه توجیحی با کسی نداریم. اسم آن هفتاد هشتاد نفری که با او بیعت نکرده بودند، لیست اسامی را گرفت گفت دستی که با من بیعت نکرده نباید بر بدن باشد. عین هفتاد هشتاد دست را قطع کرد. این چهره وحشتناک در بصره آوازهاش به کوفه رسیده بود. یا در تاریخ هست وقتی به کوفه آمد و فرمان داد که باید همه بروند کربلا به جنگ سید الشهداء سلام الله علیه، مردم ترسیدند. یا رفتند یا خیلیها مخفی شدند. در تاریخ هست یک روز ابن زیاد از محل خودش دار العماره آمد بیرون ببیند شهر چخبر است. دیگر شهر شده بود شهر ارواح. کسی نبود. یک نفر را یکجا پیدا کرد که دارد در یک مسیری حرکت میکند. از او سؤال کرد که تو چرا به کربلا نرفتی؟ گفت من داستان کربلا نمیدانم چیست. من مسافر هستم. غریب هستم. از شام آمدهام، از یک کسی طلب دارم، طلب خود را بگیرم به شام برمیگردم. گفت گردنش را بزن. همراهان ابن زیاد گفتند امیر این غریب است. میگوید خبر ندارم. گفت باشد. میدانم بیگناه است. گردن این بیگناه را بزنید تا بقیه حساب کار خودشان را بکنند. و باز این در تاریخ هست مینویسند اگر هزار نفر در کوفه حاضر میشدند و به کربلا اعزام میشدند، تا به کربلا برسند سیصد نفر به کربلا میرسیدند. یعنی هفتصد نفر در این مسیر راه، راه فرار پیدا میکردند و فرار میکردند. از کوفه نمیتوانستند. مجبور بودند بروند خودشان را معرفی کنند. عامل ترس حتماً هست. عامل طمع به دنیا حتماً هست. اینکه خود امام حسین سلام الله علیه فرمود:«النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم». ولی بحث من این است که یک عامل سومی است آن از همه مهمتر است و برای این امروز چند تا شاهد عرض میکنم. آن عامل سوم چیست؟ اینکه نقش انحرافات تاریخی در حادثه عاشورا. میدانید هیچ حادثهای یکمرتبه به وقوع نمیپیوندد. چی شد که مردم در برابر ولی خدا قرار گرفتند؟ چون پنجاه سال مسیر عوض شده بود. من یک گزارشی بگویم حتماً برای بینندگان عزیز جالب است. جناب آقای شریعتی میدانید ما سه تا ابن اثیر داریم. از دانشمندان بزرگ اهل سنت هستند مال قرن هفتم هست. یک عز الدین داریم ابن اثیر. این مورخ است. همین کتاب الکامل فی التاریخ آن را شنیدم عزیزان استناد میکند. یک کتاب دیگر دارد اسد الغابه در معرفی اصحاب پیامبر. این مورخ است. عز الدین. سه تا برادر هستند. یک برادر دیگر دارد مجد الدین. این محدث بوده است. کتاب نهایه مال این است. جامع الاصول سبطین مال این هست. یک برادر دیگر دارند این در ادبیات عرب شهرت عجیبی دارد. این ضیاء الدین هست. سه تا ابن اثیر، هر سه قرن هفتم، از علمای بزرگ اهل سنت. یکی از آنها محدث است، یکی از آنها مورخ است. کتاب الکامن فی التاریخ مورخ معروف است، محدث هم کتاب نهایهاش معروف است. ضیاء الدین کتابی دارد به نام الوشی المرقوم فی حل المنظوم. شعرها، نظم، منظوم. شعرهای پیچیدگی که گیر ادبی دارد و درک و فهم آن خیلی دشوار است، آورده معنا کرده توضیح داده است. این کتابها در بازار هست. چیز خیلی پیچیدهای نیست. حالا با این معرفی چه میخواهم نقل کنم؟ این برادر سوم در این کتاب الوشی المرقوم خود، این عالم بزرگ اهل سنت که هر سه از علمای بزرگ هستند مال هفتصد هشتصد سال پیش زندگی میکردند، مینویسد عین عبارت او این است. مینویسد واعلم ان الحسین لم یقتل فی یوم کربلا، امام حسین را کربلا نکشتند. و انما قتل فی یوم ثقیفه. در ثقیفه کشتند. این یک واقعیت تاریخی است. عرض کردم طمع به دنیا در این لشکر تأثیر داشت. شریعتی: یعنی در واقع انحرافاتی که در روند تاریخ اتفاق افتاد. حجت الاسلام حسینی قمی: آن مهمترین عامل است. امروز یازدهم محرم است. عزیزان فراوان شنیدهاند وقتی بی بی زینب سلام الله علیها آمدند کنار این بدن بیسر، یک جمله معروف است. عرضه داشتند «بأبي من أضحى عسكره يوم الإثنين نهبا» حسین من، جانم به فدایت، پدرم به قربان تو، که لشکر تو دوشنبه غارت کردند. با اینکه همه شنیده بودیم شب جمعه بود امام حسین مهلت گرفتند شب عاشورا. دوشنبه نبوده است. چرا حضرت میگوید دوشنبه؟ دوشنبه چه روزی است؟ دوشنبه همان حادثه ثقیفه است. یعنی امروز بیبی زینب کنار قتلگاه فرمود امام حسین را آن روز کشتند نه در روز عاشورا. همین حرفی که این عالم اهل سنت میزند. نه تنها این، بلکه حوادث بعد آن هم همین را میگوید. شریعتی: گفت ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود. حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. پایی که خورد بر در و محسن ز دست رفت/ آن پا برای کودک شش ماهه تیر بود. آنجا اگر حضرت محسن سلام الله علیه را شهید کردند، آن وقت در کربلا همان پا، آن پا برای کودک شش ماهه تیر بود. یا حتی شصت سال بعد، قیام زید بن علی بن الحسین را عزیزان شنیدهاند. زید وقتی قیام کرد، قبل از شهادت او تیر به پیشانی او اصابت کرده بود. به پیشانی جناب زید. آمدند تیر را بیرون بیاورند، گفت: صبر کنید. یک کسی از من سؤال کرده بود نظر تو در مورد ثقیفه چیست. بگذار جواب این را بدهم و بعد به شهادت برسم. وقتی آن شخص آمد کنار بستر جناب زید، دست مبارکش را به پیشانی کشید، پیشانی غرق خون بود. دست پر از خون شد. گفت چه میبینی؟ گفت خون پیشانی. گفت: والله! به خدا قسم خون من را در ثقیفه ریختند. بگذارید من یک جملهای از خود امام حسین (ع) بگویم از همه روشنتر است. در کلمات سیدالشهداء، در نامههای امام حسین، در خطبههای سیدالشهداء به این مسئله این نقش انحرافات دینی در تاریخ عاشورا اشاره شد. من یک نمونه آن را بگویم. خیلی نمونه زیبا و روشنی است. عزیزان نمیدانم چقدر نام اصحاب امام حسین (ع) را شنیدهاند، با زندگی اصحاب آشنا هستند. من همینجا تقاضا میکنم از همه عزیزانی که تریبون در اختیار آنها است، قلمی در اختیارشان هست، در منابرشان، در کتابها به زندگی اصحاب امام حسین ما خیلی باید اشاره کنیم. شوخی نیست. رسول خدا در یک روایتی میفرماید: همانطوری که امام حسین سیدالشهداء هست، فرمود شهدای کربلا سادات الشهداء هستند. شوخی نیست. در یک روایتی امیرمؤمنان سلام الله علیه فرمود اینها برای شهادت، برای فدا شدن مسابقه داشتند. لایسبقهم من، هیچ شهیدی قبل از اینها به مقام اینها نمیرسد. هیچ شهیدی بعد از اینها به اینها نمیتواند برسد. یک چنین مقامی شوخی نیست. به مقامات شهدای کربلا اشاره کنیم یا یک روایتی دیدم از آقا موسی بن جعفر سلام الله علیهما. فردای قیامت منادی ندا میدهد، أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّه. سه نفر فقط میتوانند قیام کنند. سلمان، ابوذر، مقداد. أَيْنَ حَوَارِيُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب. حواریون یعنی اصحاب درجه یک. خاص الخاص. فقط چهار نفر میتوانند قیام کنند. اویس قرنی هست، محمد بن ابیبکر هست، عمرو بن حمق خزاعی هست، میثم تمار. این چهار تا. ولی صدا میزنند در غوغای محشر أَيْنَ حَوَارِيُّ ابی عبدالله الْحُسَيْن فَيَقُومُ كُلُّ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَهُ، تمام هفتاد و دو شهید کربلا قیام میکنند. مقامات اینها شوخی نیست. خود امام حسین فرمود شب عاشورا من اصحابی بهتر از شما سراغ ندارم. من به نظرم حیف است در مجالس ما به زندگی اصحاب نپردازیم. الآن مثلاً من نام یکی از صحابه را میبرم. به قدری این شهید کربلا جلیل القدر است. خیلی بعید میدانم بینندگان عزیز اصلاً نام این شهید را شنیده باشند. شهیدی است به نام سلیمان. سلیمان بن رزین. آقا سید الشهداء سلام الله علیها حضرت مسلم را به کوفه فرستادند و این بزرگوار را به بصره فرستادند. امام حسین از طرف خودشان جناب مسلم را به کوفه فرستادند، از طرف خودشان این بزرگوار، سلیمان بن رزین را به بصره فرستادند. نام او در ناحیه مقدسه هست. السَّلَامُ عَلَى سُلَيْمَانَ مَوْلَى الْحُسَيْنِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين. این جزء شهدای کربلا هست. وقتی نامه آورد. نامه آورد برای سران و اشراف و بزرگان بصره. مفصل است در تاریخ داستان آن هست. چهار پنج نفر بزرگان بصره، نامه سیدالشهداء علیه السلام را این برای اینها آورد. جدا جدا برای هر کدام آورد. حالا بد نیست شاید الآن بینندگان عزیز بخواهند ببینند داستان چی شد. حالا نامه را میخوانم ولی عاقبت این نامه به کجا رسید. نامه را برای آن چهار نفری که آورد، عکسالعمل اینها مختلف بود که من بارها عرض کردم همین عکسالعملهای مختلف امروز از ما دیده میشود نسبت به یاری دین، نسبت به یاری سیدالشهداء. به مالک بن مسمع، احنف بن قیس، منظر بن جارود، مسعود بن عمر، قیس بن هیثم. این پنج تا. جالب است. یکی نامه را گرفت و گفت حالا باشد ببینیم بررسی کنیم فعلاً. یکی گفت اره نمیشود الآن. اصلاً سکوت کرد. یکی هم عکسالعمل نشان داد، جواب امام حسین را داد گفت ما آماده هستیم، یکی از آنها هم که همین منظر بن جارود بود، بیانصاف نامه را که گرفت، خود نامهرسان، این بزرگوار را تحویل ابن زیاد داد و ابن زیاد او را به طرز بسیار فجیعی به شهادت رساند. شریعتی: ایشان هم سفیر الحسین است. حجت الاسلام حسینی قمی: حضرت مسلم بعد از شهادت، بدن او را از بالای دارالعماره انداختند. این بزرگوار را زنده زنده از بالای بلندی انداختند، استخوانهای او خورد شد و به شهادت رسید. چرا مینویسند شهدای کربلا. اینها همه شهدای کربلا هستند. مگر حضرت مسلم سلام الله علیه جزء شهدای کربلا نیست؟ با اینکه در کوفه شهید شده است. این هم جزء شهدای کربلا به حساب میآید. یادمان باشد امروز هم همین چهار عکس العمل برای ما هست. امام حسین به ما میگوید هل من ناصر ینصرنی. الآن دین خدا را یاری کنید. بعضی از ما فکر میکنیم، بعضیها سکوت میکنیم، بعضیها یاری میکنیم، بعضیها هم نماینده امام را تحویل دشمن میدهیم که شهیدش کردند. پس این بزرگوار عرض کردم همانطوری که جناب مسلم سلام الله علیه به کوفه آمد، این به بصره رفت. سلیمان بن رزین. نامه چیست؟ اصل نامه را. میخواهم ببینم سیدالشهداء (س) دقیقاً در این نامه دست گذاشتهاند روی همان انحرافی که در جامعه پیش آمده است. نامه نورانی حضرت را بخوانم. در منابع دسته اول ما هست. در وقعة الطف ابومخنف. ابو مخنف را عزیزان میدانند. وفات او سال 157 است یعنی این کتاب مال حدود 1300 سال پیش است. جزء منابع دست اول دست اول دست اول ما است. بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت نامه نوشتند به این سران بصره، بزرگان بصره. ببینید حضرت روی چی تأکید دارند. «اما بعد فانّ اللّه اصطفى محمدا صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم على خلقه، و أكرمه بنبوّته، و اختاره لرسالته». خداوند پیامبر را به رسالت مبعوث کردند، برگزیدند، «ثم قبضه اللّه إليه» بعد از 23 سال به دیار فانی رفتند، خداوند او را قبض روح کرد، «و قد نصح لعباده و بلّغ ما ارسل به صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم» بندگان را نصیحت کرد، آنچه که مأمور بود ابلاغ کرد. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما ارسل به» رسالتی که بر دوش او بود ابلاغ کرد «و كنّا أهله و أولياءه و أوصياءه و ورثته و أحق الناس بمقامه» حق ما بود. بعد از پیامبر حق مال امیرمؤمنان بود، مال اهل بیت بود. ما اهل بیت پیامبر بودیم، ما اوصیای پیامبر بودیم، ما وارثان پیامبر بودیم، ما اولیای پیامبر بودیم. ما احق الناس بودیم ولی «استأثر علينا قومنا بذلك» حق ما را بردند. حق ما را گرفتند. این تعبیر امیرالمؤمنین سلام الله علیه در بخش حکمتهای نهجالبلاغه است. عزیزان ببینند حکمت 190. واعجبا. حضرت نشسته بودند گفتند در ثقیفه چخبر است؟ گفتند آقا هیچی. گفتند اینها اصحاب پیامبر هستند، اینها باید خلیفه پیامبر باشند. حضرت فرمود که «واعجبا! أتكون الخلافة بالصّحابة و لا تكون بالصّحابة و القرابة» ما که هم صحابه پیامبر هستیم و هم پسر عموی پیامبر هستیم و هم صریحاً پیامبر فرموده است به ما نمیرسد. صرف اینکه کسی صحابه پیامبر است او میتواند خلیفه باشد؟ بعد حضرت این شعر را فرمودند. معروف است. «فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم» در داستان شوری. ان کنت بالشوری. اگر شما با شورا نشستی و گفتی شما خلیفه، فکیف بهذا والمشیرون غیبوا. شوری؟ طرف مشورتت کیست؟ خودتان جمع میشوید خودتان میگویید ما مشورت کردیم. و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم. اگر میگویید ما نزدیک به گیامبر بودیم. فغيرك أولى بالنبي و أقربوا. کی از امیرمؤمنان سلام الله علیه به پیامبر نزدیکتر است؟ امام حسین وقتی نامه میخواهد بنویسد، چرا من دارم قیام میکنم؟ چون حق ما بوده، حق ما را بردهاند. «و كنّا أهله، یک؛ و أولياءه، دو؛ أوصياءه و ورثته و أحق الناس بمقامه، سه» حق مال پدرم امیر مؤمنان بود ولی فاستأثر علينا قومنا؛ دیگران این حق را گرفتند. «فرضينا» ما چیزی نگفتیم. پدر ما امیرمؤمنان 25 سال سکوت کرد. چرا؟ «كرهنا الفرقة» نخواستیم چند دستگی شود. ما نخواستیم. اتفاقاً جالب است یک بیانی باز از امیرمؤمنان سلام الله علیه من در نهج البلاغه راجع به همین خطبه 73 دیدم. حتماً عزیزان ببینند. امیرمؤمنان سلام الله علیه وقتی دیدند دارند میروند بعد از شورا دوباره یک خلیفه دیگر تعیین کنند فرمود: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي» خلافت حق من است و «وَ اللَّهِ (قسم جلاله یاد کردند) لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً» اگر فقط به من دارد ظلم میشود، من بنا است که خانهنشین شوم باشد. امور مسلمین بچرخد، شما از مسیر فاصله نگیرید، من خلیفه برحق هستم. من خانهنشین. باشد من مینشینم. ولی شما مسیر را درست بروید. خلافت من را گرفتید ولی آنی که پیامبر گفته است عمل کنید. فقط به من اگر دارد ظلم میشود، حق من را بردید، من سکوت میکنم. «الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه» شما برای متاع دنیا مسابقه گذاشتهاید. من که به خلافت به نگاه متاع دنیا نگاه نمیکنم. میخواستم جامعه اداره شود. تا وقتی که فقط به من ظلم شود سکوت میکنم اما امروز فقط ظلم به امیرمؤمنان سلام الله علیها نیست. اصلاً جامعه را به جایی رساندند، امیرمؤمنان اشاره میکنند، خود سیدالشهداء (ع) میفرمایند امروز به کجا رسیده است؟ بحث خلافت رسول الله دست کی افتاده است؟ دست یزید؟ میدانید مردم مدینه دو سال بعد از حادثه کربلا قیام کردند معروف به قیام واقعه حره. وقتی نماینده اینها در شام رفت، عبدالله بن حنظله قسی فرزند حنظله قسی الملائکه، یک هیأتی رفتند شام برگشتند گزارش آوردند که آقا در کاخ یزید چه میگذرد؟ گزارش هیأت اعزامی از مدینه به شام است. گفتم: «جئنا من عند رجل» ما از پیش کسی آمدیم نماز نمیخواند، شراب میخورد، «یلعب بالکلاب» سگبازی میکند. یک عبارت دیگر دارد باور کنید تا حالا نگفتهام هیچ جلسهای، هیچ مجلس عمومیای، اینجا هم نمیگویم. آدم خجالت میکشد. هر جور مخاطبی نشسته است. فساد اخلاقی درباره یزید و خود یزید را وقتی آوردند به مردم مدینه گزارش دادند، ما اصلاً رویمان نمیشود بگوییم چه فساد اخلاقیای داشته است و این شده خلیفه پیامبر. امام حسین سلام الله علیه فرمود ما سکوت کردیم ولی امروز به اینجا رسیده است کار خلافت رسول خدا. «و نحن نعلم أنّا أحقّ بذلك الحق» حق، مال ما است. حق ما است، من هم فرستادم و با این نامه فرستادهام. «أنا أدعوكم إلى كتاب اللّه و سنّة نبيّه» نامه امام حسین علیه السلام به بزرگان اشراف. به بزرگان و اشراف بصره. «أنا أدعوكم إلى كتاب اللّه» من میگویم به کتاب خدا برگردید. آقا از کتاب خدا و سنت رسول فاصله گرفتید. «فانّ السنّة قد اميتت» مرد. دیگر سنت پیامبر تمام شد. فاتحه سنت پیامبر خوانده شده است. امیتت. سنت پیامبر مرد. این کتاب جلال الدین سیوطی، تاریخ خلفای آن مال 500 سال پیش است. از نویسندگان مهم اهل سنت است. تفسیر جلالین دارد، تفسیر در المنصور دارد. خیلی آدم مهمی است. شما محال است یک کتابخانه شیعه یا اهل سنت بروید، چند تا از کتابهای این آقا نباشد. شما تاریخ خلفای سیوطی را ببینید. این گزارش این است که میگوید مردم مدینه رفتند آمدند گفتند ما از پیش کسی میآییم نماز که هیچ، شرابخوار است، سگباز است، عرض کردم یک جمله آن را دیگر من نمیگویم. عربی آن را میگویم. ترجمه نمیکنم. «ینکح المحارم». آقا این سنت پیامبر بود؟ فرمود: «فانّ السنّة قد اميتت و انّ البدعة قد احييت» بدعت تمام شده «و إن تسمعوا قولي» اگر سخن من را بشنوی، «تطيعوا أمري» حرف من را هدایت کنی، «اهدكم سبيل الرشاد» من شما را به مسیر رشد و هدایت میرسانم. یعنی یک اتفاقی که در دوران یزید افتاد یک بازگشت جدی و یک سقوط آزاد به سمت جاهلیت بود. هیچی باقی نمانده بود. همین آقای ملاجلال الدین النهایه ابن اثیر، همین کتابی که اشاره کردیم مال 800 سال پیش است. نوشته به ولید، آقای شما به این خلیفه میگویی. فردای قیامت چه جواب خدا را میدهی؟ به ولید گفتند آرزویی داری که به آن نرسیده باشی؟ چیزی میخواهی؟ دیگر خلافت، قدرت دست شما است. چیزی میخواهی که به آن نرسیده باشی. گفت یک آرزوی دیگر دارم. ای خدا میشود کسی چنین حرفی بزند من بگویم خلیفه رسول است و بعد امام حسین سلام الله علیه سکوت کند. گفتند آروزیی داری؟ ولید گفت یک آرزوی دیگر دارم. هر چه بوده انجام دادم. دیگر شرابخواری و فساد و فحشا اینها چیزی نبود. گفت یک آرزو دارم. من شراب میخورم ولی این سفرهها و جام شراب و بزم شراب زمینی به درد من نمیخورد. یک وقت بروم روی پشتبام کعبه. سفره شراب آنجا به من مزه میدهد. شما چطور به این خلیفه رسول الله میگویی؟ شریعتی: و حالا سیدالشهداء میتواند ساکت بنشیند و فقط تماشا کند؟ حجت الاسلام حسینی قمی: «انّ السنّة قد اميتت» هیچی از سنت پیامبر باقی نمانده است. اینکه آن جلسه عرض کردیم وقتی ابراهیم بن طلحه، شیخ طوسی در امالی مینویسد. آمد استقبال امام سجاد وقتی حضرت وارد مدینه شدند، بنیهاشم آمدند، بنیامیه هم آمدند. بنیهاشم برای عرض تسلیت آمدند. بنیامیه برای زخم زبان زدن آمده بودند. از جمله همین ابراهیم بن طلحه. گفت آقا «لمن الغلب» کی پیروز شد؟ «من الغالب» رفتید کربلا خوب شد؟ سر شما را به نیزه زدند خوب شد؟ تکه تکه و پاره پاره کردند 40 منزل از، ما به شما نگفتیم نروید؟ عبدالله بن عمر در تاریخ هست. عبد الله بن عمر در مکه آقا امام حسین به او فرمود که از خدا بترس، دست از یاری من برندار. چون میدانید در تاریخ سیدالشهداء مکرر هر کس را دیده آقا فرموده بلند شوید بروید. هر کسی را دیده فرموده بلند شوید بروید. شریعتی: و تبیین این حرکت هم سالهای قبل شما اشاره کردید خطبه منا بود. حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. خطبه منا که امام حسین دو سال قبل از هلاکت معاویه ذهن مردم را دارد آماده میکند. اگر برسم یک اشاره کوتاهی به آن خطبه میکنم. حضرت به عبدالله بن عمر میگوید برویم. گفت آقا من که نمیآیم، شما هم نمیخواهد بروید. اخشی ان یضرب وجهک هذا الحسن الجمیع. حیف نیست این چهره به این قشنگی، شمشیر یزید به او بخورد. آن وقت آقا چی جواب دادند: فرمودند: اف لهذا الکلام مادامت السموات. اف بر این منطق که میگوید حیف چهره نورانی شما. اما علمت. خبر نداری اینهمه انبیاء و پیامبران در راه خدا به شهادت رسیدند، سر یحیی را بدن جدا کردند. حالا تو میگویی غصه چهره نورانی من را میخوری؟ این ابراهیم آمد مسخره کند. گفت آقا ما نگفتیم نرو. حالا خوب شد؟ گفت من الغالب. آقا چی فرمود: فرمود: اذا دخل وقت الصلوة فاذن و اقم تعرف القائم. اینها میخواستند نماز را ریشهکن کند. حالا حداقل نماز به همین مقدار، اذان و اقامهای که آنها میخواستند ریشهکن کنند هنوز هست. پس ما غالب هستیم. ما پیروز هستیم چون هنوز اذان را به زحمت نگه داشتهایم، اقامه را با زحمت، نماز را با زحمت ما نگه داشتهایم. امام حسین (ع) فرمودند: «ان السنة قد امیتت ان البدعة قد احییت» بدعة زنده شده است. چیزی از سنت باقی نمانده است. پس سخنم در یک جمله، عزیزانی که بحث امروز را تعقیب میکنند، پیام بحث امروز در یک جمله این است: آقا بله، عامل ترس بوده است. قبول داریم. عامل طمع به دنیا بوده ولی عمده که در نامههای سیدالشهداء روی این تأکید شده است نقس انحرافات دینی در حادثه عاشورا است. شریعتی: و اینها روی مردم هم تأثیر میگذاشت در جامعه آن وقت. حجت الاسلام حسینی قمی: قطعاً اثر میگذاشت. حالا من یک مطلب دیگری که شما اشاره فرمودید عرض کنم. ببینید سه تا مفهوم را در آن پنجاه سال اینها ترویج دادند. من خیلی ساده میگویم. یک، اطاعت از امام واجب است. دو، همراهی با جماع مسلمین. از جماعت مسلمین جدا نشوید. سه، پیمانشکنی حرام است. آن موقع شما میگویید این حرفها که خیلی حرفهای قشنگی است. بله، امام کی باشد؟ امام امیرالمؤمنین باشد یا امام یزید است یا امام معاویه است یا امام خلفای 14 خلیفه اموی و سی و هفت هشت خلیفه بنیعباس هستند. اینها امام میشوند؟ اطاعت اینها واجب است؟ پیمان اینها را بشکنی حرام است؟ از این جماعتی که دنبال اینها... حالا من دو سه قصه بگویم برای اینکه بحث خیلی پیچیده نشود. مرحوم علامه امینی در الغدیر این داستان را نقل کردند ولی ایشان هم از منابع قدیمی گفتهاند. من هم قدیمی آن را میگویم. الامامة السیاسی مال ابن قطیبه است. مال حدود 1200 سال پیش. داستان را عنایت کنید. میخواهم بگویم نقش انحرافات دینی. یک کسی میگوید من سال بعد از حادثه عاشورا، یک سال، دو سال بعد از قصه کربلا مکه بودم، کنار کعبه نشسته بودم، دیدم یک کسی یک حرفی میزند توجه من را به خودش جلب کرده است. این چه میگفت که توجه... داشت میگفت که «اللهم انک تعلم انی رجل شریف» خدایا تو میدانی که من آدم شریفی هستم. اگر یک کاری هم کردم، آدمی هم کشتم، مأمور بودم و معذور. گفت خوب نگاه کردم این کیست که میگوید من آدم کشتم و مرد شریفی هستم. نگاه کردم دیدم شمر است. گفتم تو خجالت نمیکشی رفتی پسر پیغمبر را کشتهای آمدهای میگویی انی رجل شریف. چی جواب داد؟ گفت ما امیرالمؤمنین خلیفه رسول الله را اطاعت کردیم. یزید شده خلیفه رسول الله امیرمؤمنین. اگر مخالفت میکردیم کنا شر من هذه الحمر سقاء. گفت این شترهای بیچاره را میبینی بیزبان که سرشان را پایین انداختهاند میروند برای آبیاری از آنها استفاده میکنند کار خودشان را درست انجام میدهند. اگر ما اطاعت خلیفه رسول الله امیرالمؤمنین یزید را نکرده بودیم، از اینها پستتر بودیم. بله، شمر انگیزههای دیگر داشته است، همه آنها داشتهاند. ما انگیزههای قبلی را گفتیم. ولی این نگاه بود. شریعتی: برای همین بود که تکبیر میگفتند. میزدند میگفتند حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. و يكبّرون بأن قتلت و إنّما قتلوا بك التكبير و التهليلا. امام حسین دیروز نپرسیدند؟ بما تستهلون دمی. میکشید عیب ندارد اما به چه جرمی مباح میدانید؟ میگویید خون این مباح است. حضرت نفرمود: بما تقتلوننی. فرمود تستهلون. میکشید و میگویید خون او مباح است، حقش هست که کشته شود. من حلال را حرام کردم. حرامی را حلال کردم. بدعتی گذاشتم، چی گفتم؟ گفتم نقاتلک بعضاً منا به خاطر دشمنیای که با پدرت امیرالمؤمنین داریم. دیروز بعداز ظهر وقتی حضرت سلام الله علیه در قتلگاه متوجه شدند لشکر دارند به خیمهها حمله میکنند، حضرت با زحمت سر زانو ایستادند، چه فرمودند؟ فرمودند یا شیعة آل ابیسفیان. هزار باز شنیدهایم. من گاهی به دوستان گفتهام. اینها را در مجالس زیاد میشنویم ولی تطبیقش نمیکنیم. نمیدانیم این به درد کجا میخورد. الآن میگویند کی ها بودند به کربلا آمدند؟ حضرت اینجا دارد توضیح میدهد. کسانی که با امام حسین میجگند میگویند بعضاً منا لابی. به خاطر دشمنی پدرت امیرالمؤمنین. یعنی ما 50 سال از علی جدا شدیم. 5 سال خلافتش هم امیرمؤمنان سلام الله نتوانسته کاری بکند. این نهج البلاغه است. فرمود: اگر جای پا محکم شود من بدعتها را جمع میکنم. محکم شد؟ نشد. سه سال درگیر سه جنگ سنگین داخلی شدند. این نهج البلاغه امیرمؤمنان است. خطبه 50. اولش اینجا است. ادامه آن را سید رضی رضوان الله علیه به مصالحی نیاوردند. در کافی شریف جلد هشتم روضه کافی هست. حضرت قسم میخورد. بیست مورد بدعت را نام میبرد. والله، والله، والله. حضرت 20 تا والله میگوید. فرمود به خدا قسم گفتم این بدعتها را کنار بگذارید. شما گوش نکردید. یعنی بعد از 25 سال هم تسلیم امیرالمؤمنین سلام الله علیه نبودند. آن وقت دیروز بعد از ظهر وقتی آقا به سر زانو ایستاد چه فرمود؟ فرمود: شیعة آل ابیسفیان «يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ» ای شیعیان ابوسفیان، اگر از خدا نمیترسید، معاد را قبول ندارید، آزادمرد باشید تا من زنده هستم به حرم من، به خیمههای من حمله نکنید که آن وقت گفتند پس اول برویم کار حسین را تمام کنیم. یعنی اینها آمدهاند با این منطق. بغضا منا لابیک، یا شیعة آل ابیسفیان. پنجاه سال انحراف. آن وقت آدم رفته سیدالشهداء سلام الله را شهید کرده است سال بعد میگوید: اللهم انک تعلم انی رجل شریف. شاهد دوم. قصه دوم را بگویم. سیدالشهداء سلام الله علیه، وقتی روز هشتم ذیحجه آمدند از مکه بیرون بیایند. خواهش میکنم عزیزان عنایت کنند. بحث خیلی دقیق است. امام حسین روز هشتم ذیحجه آمدند بیرون بیایند. حاکم مکه خبر شد. خب برای چی امام حسین دارد بیرون میرود؟ همه مردم دارند صحرای عرفات میروند. فردا روز نهم ذیحجه اعمال حج شروع میشود. یک مرتبه پسر پیغمبر با یک جمعی حرکت معکوس دارد از مکه میرود بیرون به طرف کربلا. آمد جلویش را گرفت چون میدانست این حرکت سر و صدا ایجاد میکند. آقا وقت حج است بروید عرفات. شما کجا دارید میروید؟ شاهدم این است. نماینده حاکم مکه وقتی آمد گفت الا تتقی الله. به امام حسین. خدایا به امام حسین دارد نصیحت میکند. از خدا بترس. تخرج من الجماعة و تفرّق بين هذه الامة. از جماعت مسلمین میخواهی فاصله بگیری؟ میخواهی بین مردم تفرقه ایجاد کنی؟ اینها جا انداخته بودند. آقا پیمان نشکنید. ما با امیرالمؤمنین بیعت کردید. امیرالمؤمنین کی؟ با یزید. این حکیم سناعی انصافاً یک شعرهایی دارد گاهی یک بیت است، گاهی دو بیت است، گاهی سه بیت است ولی به اندازه یک کتاب حرف زده است. حکیم سناعی یک شعری دارد در سه چهار بیت. شجره نامه یزید و ابوسفیان و معاویه را در سه چهار بیت به این زیبایی آورده است. میگوید داستان پسر هند (معاویه) مگر نشنیدی که از او و سه کس او به پیامبر چه رسید. پدر او (ابوسفیان پدرش) دور دندان پیامبر بشکست (در جنگ احد) مادر او (هند جنگر خوار) جگر امن پیامبر بدرید. حمزه سیدالشهداء سلام الله علیه. چه کرد با بدن حمزه؟ خودش چی؟ او به ناحق حق داماد پیامبر بگرفت. پسر او (یزید) سر فرزند پیامبر ببرید. بر چنین قومی تو لعنت نکنی شرمت باید. لعن الله یزیدا و علی آل یزید. یعنی آمده جا انداخته است که آقا فاصله نگیرید. شریعتی: و او امیرالمؤمنین است و تو اگر اطاعت نکنی خروج کردی. حجت الاسلام حسینی قمی: خون تو مباح است. میشوی خارجی، میشوی خروج. داستان سوم را بگویم. حضرت مسلم سلام الله علیه را وقتی دستگیر کردند در دارالعماره کوفه آوردند. ببینید این عبارت ابن زیاد است. ببینید چطوری سر مردم کلاه میگذارند. به مسلم میگوید: «خَرَجْتَ عَلَى إِمَامِكَ وَ شَقَقْتَ عَصَا الْمُسْلِمِينَ وَ أَلْقَحْتَ الْفِتْنَة». میگوید بر علیه امامت، امیرالمؤمنین یزید خروج کردی. بین جامعه اسلامی تفرقه ایجاد کردی. بنابراین خون تو مباح است. یکبار دیگر جمعبندی میکنم و یک نکته دیگری میخواهم عرض کنم که خواهش میکنم این را عزیزان عنایت کنند. همین مطلبی که جنابعالی هم اشاره فرمودید امام حسین (ع)، حالا من دلیل آن را نمیدانم ولی باز هم همینجا از همه عزیزان، سروران خودم تقاضا میکنم. ما مخلص و چاکر همه هستیم ولی این ایام وقت این حرفها است. آقا حادثه کربلا چیست؟ یک مرتبه سال 61 دسته دسته، هزار، هزار میآیند جلوی ولی خدا، حجت خدا، پسر پیغمبر را به قتل برسانند. این گزارش امام سجاد علیه السلام است. کل یتقربون الی الله بدمه. میکشند و میگویند میخواهیم به خدا نزدیک شویم. مگر ممکن است؟ چطور میشود جامعه به اینجا برسد؟ شریعتی: یعنی این یک شبه اتفاق نیفته است. یک جریان است. حجت الاسلام حسینی قمی: پشتوانه دارد. و یکبرون. این شعر چقدر پیام دارد. و یکبرون بان قتلت. کشتند و الله اکبر گفتند. و انما قتلوا بک التکبیر و التهیلا. الله اکبر را سر زدند. یکبرون و انما قتلوا بک التکبیر و التهیلا. لا اله الا الله را دارند میکشند، الله اکبر را دارند میکشند. امام حسین مجسمه توحید است، مجسمه قرآن است. مجسمه توحید الهی را میکشند و بعد هم میگویند الله الکبر. باز یک شعری دارد خیلی قشنگ است. عرض کردم گاهی شعرها یک پیام خیلی مفصلی را کوتاه میکند. میگوید اهل المنابر تعلنون بسبه. بالای منبرها میروید علنی سب به امیر مؤمنان سلام الله علیه میگویید. در تاریخ هست. اشاره کردم زمان معاویه هفتاد هزار منبر سب امیرمؤمنان، نماز جمعه بدون سب نمیشد. اهل المنابر تعلنون بسبه و بصیفه نسبت لکم اعوادها. این چوب منبر که امروز میتوانیم بروی بالای این چوب، شاعر نمیگوید منبر، میگوید این چوبش را با جهاد امیرمؤمنان در اختیار شما قرار میگیرد. شما در آن جنگها کجا بودید؟ بدر کجا بودید؟ سه بار تا حالا عرض کرد. دفعه سوم است. از عمهاش سؤال کردند معاویه جزء بدریون است؟ گفت بله. لکن من تلک الجنگ. ابوسفیان سه تا از بچههایش را در بدر فرستاده است. یکی از آنها کشته شده است، یکی هم اسیر شده است، معاویه هم فرار کرده است. شما بدری هستید؟ بله، من تلک الجنگ. این نهج البلاغه امیرمؤمنان سلام الله علیه نامه دهم را ببینید. اشاره کردیم حضرت فرمود: من در جنگها بودم. شما کجا بودید؟ جبهه مقابل بودید آن وقت حالا شدید امیرالمؤمنین، شدی خلیفه رسول الله. چرا امام حسین در نامهای به سران بصره مینویسد الا اهله و اوصیاءه و احق الناس. یعنی مردم را از این خواب بیدار کن. تا این خواب به هم نخورد مردم بیدار نمیشوند و مشکل حل نمیشود. حالا من اشاره کنم باز تقاضا میکنم خاک پای همه عزیزان هستم ولی دلم میخواهم این ایام حتماً عزیزان به دو مسئله اشاره کنند. یکی نامهای که جنابعالی هم اشاره فرمودید. نامهای که امام حسین (ع) به معاویه نوشتهاند. یکی هم خطبه منا. من الآن جلسات زیاد میروم کمتر میبینم خطبه منا محور سخنرانیها باشد. خیلی خطبه مهمی است. حالا شاید دوستان بپرسند شرحی بر این خطبه هست یا نه، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حاج آقا مجتی تهرانی. حتماً از این کتاب هم زیرنویس کنند خیلی خوب است. شریعتی: از مجموعه سلوک عاشورایی. حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. بگویید زیرنویس کنند. سلوک عاشورایی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی خطبه منا. شریعتی: فکر کنم جلد هشتم یا نهم آن باشد. حجت الاسلام حسینی قمی: ظاهراً خطبه چهل هشتم است. شرح خطبه منا. ایشان مفصل توضیح دادند. یکی هم خدا رحمت کند مرحوم آقای نجمی. البته ایشان خیلی توضیح نداند. شرح خطبه منا تقریباً در حد یک ترجمه مختصری هست. حالا من یک فرازهایی از آن را اشاره کنم. ببینید اولاً این خطبه یک سال قبل از مرگ معاویه است. حضرت کجا را انتخاب کرده است؟ منا را انتخاب کرده است. حاضران جلسه کیها بودند؟ بزرگان بنیهاشم. انصاری که امام حسین را میشناسند سخنرانی کردند بعد فرمودند که حرف من را بشنوید. مفصل است من به عجله عرض میکنم. اسمه مقالته. حضرت در منا هزار را جمع کردند. دعوتنامه فرستادند. جلسه عمومی تابلو نزن هر کسی میخواهد بیاید. خواص را جمع کرده است. فرموده است اسمه کلامی مقالتی . حرف من را بشنوید، بنویسید، به شهرهای خود برگردید. هر کسی از یک منطقه آمده بود. فصل حج است. حاجی آمدند. بروید هر کجایی که میتوانید حرف من را برسانید. گفت حضرت چه گفتند؟ خلاصه خطبه منا که حالا من دارم به عجله میگویم، حضرت تأکید روی فضائل، مناقب امیرمؤمنین که امیرمؤمنان باید جانشین پیامبر باشد. این یک. انشدکم الله. شما را به خدا قسم. اتعلمون میدانید وقتی پیامبر عقد اخوت بین اصحابشان خواندند امیرمؤمنان و پیامبر خدا بین این دو نفر عقد اخوت یعنی برادر پیامبر، انشدکم الله. شما را به خدا قسم داستان سد الابواب الی باب شنیدهاید؟ خبر دارید که همه درهای مسجد النبی بسته شد مگر... انشدکم الله شما را به خدا قسم. این خیلی مهم است. «أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ» در غیر فرمود بروید به بقیه اعلام کنید. انشدکم الله شما را به خدا قسم. یادتان هست در جنگ تبوک به امیرمؤمنان فرمود:«أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ من بَعْدِي» أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ. چهارده تا است. شما را به خدا قسم. یادتان هست رسول خدا در آخرین خطبه خود فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». شما را به خدا قسم یادتان هست پیامبر فرمود: اگر کسی گمان کند یحبنی، من را دوست دارد ولی علی را دشمن دارد دروغ میگوید. من احب علی. هر کسی من را دوست دارد علی را باید دوست داشته باشد. هر کسی با علی دشمن باشد با من دشمن است. اتعلمون. من دیگر اینها را فقط اشاره میکنم. شما را به خدا قسم یادتان هست در تمام سختیها و گرفتاریها امیرمؤمنان همراه پیامبر بود. اتعلمون تو را به خدا قسم یادتان هست داستان جنگ خیبر، داستان... شریعتی: یعنی از هر فرصتی حضرت استفاده میکردند که اتمام حجت کنند. حجت الاسلام حسینی قمی: من خواهش میکنم حالا ما نرسیدیم. شاید جلسه دیگر بیشتر توضیح داد. این خطبه و نامه را هم اشاره میکند. نامهای که امام حسین به معاویه نوشتند، پیامبر تمام اینها این است که داستان عاشورا یکدفعه پیش نیامده و عامل مهم آن انحرافات دینی جامعه از امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است. شریعتی: بسیار ممنون و متشکرم. مهمان برنامه: حجت الاسلام حجت الاسلام حسینی قمی تاریخ: 7/5/1402 شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و سلام علی قلب زینب صبور. سلام میکنم به تک تک عزیزانم آقایان و خانمها، عزاداریهای شما انشاءالله قبول باشد. حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه عزیزان و آرزوی قبولی عزاداریهای آنها انشاءالله. شریعتی: خدمت شما هستیم و بحث شما را با دل و جان خواهیم شنید. حجت الاسلام حسینی قمی: اگر بینندگان عزیز به خاطر داشته باشند، هفته گذشته بحثی را شروع کردیم که چه شد در سال 61 مردم در برابر ولی خدا، حجت خدا سید الشهداء سلام الله علیه صفآرایی کردند. عرض کردیم که ما منکر بحث اینکه مردم دنیاپرست بودند، طمع به دنیا داشتند، اینها هست. مسلم است. و بحث ترس و وحشتی که از ابن زیاد پیدا کردند، این هم مسلم است. ولی اگر آدم تاریخ را دقیق ببیند به نظر ما این دو عامل، مهمترین عوامل نیست. عامل مهمتری هست که میخواهیم به آنها برسیم. باز هم تأکید میکنم. این گزارشهای تاریخی مسلم است که مردم کوفه وقتی ابن زیاد آمد جا زدند چون سابقه ابن زیاد را داشتند، ابن زیاد قبل از اینکه حاکم کوفه باشد، حاکم بصره بود. در تاریخ هست وقتی به بصره آمد، سؤال کرد آیا همه با من بیعت کردند یا نه؟ گفتند بله، همه بیعت کردند. فقط هفتاد هشتاد نفر ماندهاند اینها هنوز بیعت نکردهاند. حالا برای این هم یک جلسهای میگیریم، آنها را توجیه میکنیم، اینها هم با شما بیعت کنند. ببینید در منابع دست اول تاریخی هست ابن زیاد گفت ما جلسه توجیحی با کسی نداریم. اسم آن هفتاد هشتاد نفری که با او بیعت نکرده بودند، لیست اسامی را گرفت گفت دستی که با من بیعت نکرده نباید بر بدن باشد. عین هفتاد هشتاد دست را قطع کرد. این چهره وحشتناک در بصره آوازهاش به کوفه رسیده بود. یا در تاریخ هست وقتی به کوفه آمد و فرمان داد که باید همه بروند کربلا به جنگ سید الشهداء سلام الله علیه، مردم ترسیدند. یا رفتند یا خیلیها مخفی شدند. در تاریخ هست یک روز ابن زیاد از محل خودش دار العماره آمد بیرون ببیند شهر چخبر است. دیگر شهر شده بود شهر ارواح. کسی نبود. یک نفر را یکجا پیدا کرد که دارد در یک مسیری حرکت میکند. از او سؤال کرد که تو چرا به کربلا نرفتی؟ گفت من داستان کربلا نمیدانم چیست. من مسافر هستم. غریب هستم. از شام آمدهام، از یک کسی طلب دارم، طلب خود را بگیرم به شام برمیگردم. گفت گردنش را بزن. همراهان ابن زیاد گفتند امیر این غریب است. میگوید خبر ندارم. گفت باشد. میدانم بیگناه است. گردن این بیگناه را بزنید تا بقیه حساب کار خودشان را بکنند. و باز این در تاریخ هست مینویسند اگر هزار نفر در کوفه حاضر میشدند و به کربلا اعزام میشدند، تا به کربلا برسند سیصد نفر به کربلا میرسیدند. یعنی هفتصد نفر در این مسیر راه، راه فرار پیدا میکردند و فرار میکردند. از کوفه نمیتوانستند. مجبور بودند بروند خودشان را معرفی کنند. عامل ترس حتماً هست. عامل طمع به دنیا حتماً هست. اینکه خود امام حسین سلام الله علیه فرمود:«النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم». ولی بحث من این است که یک عامل سومی است آن از همه مهمتر است و برای این امروز چند تا شاهد عرض میکنم. آن عامل سوم چیست؟ اینکه نقش انحرافات تاریخی در حادثه عاشورا. میدانید هیچ حادثهای یکمرتبه به وقوع نمیپیوندد. چی شد که مردم در برابر ولی خدا قرار گرفتند؟ چون پنجاه سال مسیر عوض شده بود. من یک گزارشی بگویم حتماً برای بینندگان عزیز جالب است. جناب آقای شریعتی میدانید ما سه تا ابن اثیر داریم. از دانشمندان بزرگ اهل سنت هستند مال قرن هفتم هست. یک عز الدین داریم ابن اثیر. این مورخ است. همین کتاب الکامل فی التاریخ آن را شنیدم عزیزان استناد میکند. یک کتاب دیگر دارد اسد الغابه در معرفی اصحاب پیامبر. این مورخ است. عز الدین. سه تا برادر هستند. یک برادر دیگر دارد مجد الدین. این محدث بوده است. کتاب نهایه مال این است. جامع الاصول سبطین مال این هست. یک برادر دیگر دارند این در ادبیات عرب شهرت عجیبی دارد. این ضیاء الدین هست. سه تا ابن اثیر، هر سه قرن هفتم، از علمای بزرگ اهل سنت. یکی از آنها محدث است، یکی از آنها مورخ است. کتاب الکامن فی التاریخ مورخ معروف است، محدث هم کتاب نهایهاش معروف است. ضیاء الدین کتابی دارد به نام الوشی المرقوم فی حل المنظوم. شعرها، نظم، منظوم. شعرهای پیچیدگی که گیر ادبی دارد و درک و فهم آن خیلی دشوار است، آورده معنا کرده توضیح داده است. این کتابها در بازار هست. چیز خیلی پیچیدهای نیست. حالا با این معرفی چه میخواهم نقل کنم؟ این برادر سوم در این کتاب الوشی المرقوم خود، این عالم بزرگ اهل سنت که هر سه از علمای بزرگ هستند مال هفتصد هشتصد سال پیش زندگی میکردند، مینویسد عین عبارت او این است. مینویسد واعلم ان الحسین لم یقتل فی یوم کربلا، امام حسین را کربلا نکشتند. و انما قتل فی یوم ثقیفه. در ثقیفه کشتند. این یک واقعیت تاریخی است. عرض کردم طمع به دنیا در این لشکر تأثیر داشت. شریعتی: یعنی در واقع انحرافاتی که در روند تاریخ اتفاق افتاد. حجت الاسلام حسینی قمی: آن مهمترین عامل است. امروز یازدهم محرم است. عزیزان فراوان شنیدهاند وقتی بی بی زینب سلام الله علیها آمدند کنار این بدن بیسر، یک جمله معروف است. عرضه داشتند «بأبي من أضحى عسكره يوم الإثنين نهبا» حسین من، جانم به فدایت، پدرم به قربان تو، که لشکر تو دوشنبه غارت کردند. با اینکه همه شنیده بودیم شب جمعه بود امام حسین مهلت گرفتند شب عاشورا. دوشنبه نبوده است. چرا حضرت میگوید دوشنبه؟ دوشنبه چه روزی است؟ دوشنبه همان حادثه ثقیفه است. یعنی امروز بیبی زینب کنار قتلگاه فرمود امام حسین را آن روز کشتند نه در روز عاشورا. همین حرفی که این عالم اهل سنت میزند. نه تنها این، بلکه حوادث بعد آن هم همین را میگوید. شریعتی: گفت ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود. حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. پایی که خورد بر در و محسن ز دست رفت/ آن پا برای کودک شش ماهه تیر بود. آنجا اگر حضرت محسن سلام الله علیه را شهید کردند، آن وقت در کربلا همان پا، آن پا برای کودک شش ماهه تیر بود. یا حتی شصت سال بعد، قیام زید بن علی بن الحسین را عزیزان شنیدهاند. زید وقتی قیام کرد، قبل از شهادت او تیر به پیشانی او اصابت کرده بود. به پیشانی جناب زید. آمدند تیر را بیرون بیاورند، گفت: صبر کنید. یک کسی از من سؤال کرده بود نظر تو در مورد ثقیفه چیست. بگذار جواب این را بدهم و بعد به شهادت برسم. وقتی آن شخص آمد کنار بستر جناب زید، دست مبارکش را به پیشانی کشید، پیشانی غرق خون بود. دست پر از خون شد. گفت چه میبینی؟ گفت خون پیشانی. گفت: والله! به خدا قسم خون من را در ثقیفه ریختند. بگذارید من یک جملهای از خود امام حسین (ع) بگویم از همه روشنتر است. در کلمات سیدالشهداء، در نامههای امام حسین، در خطبههای سیدالشهداء به این مسئله این نقش انحرافات دینی در تاریخ عاشورا اشاره شد. من یک نمونه آن را بگویم. خیلی نمونه زیبا و روشنی است. عزیزان نمیدانم چقدر نام اصحاب امام حسین (ع) را شنیدهاند، با زندگی اصحاب آشنا هستند. من همینجا تقاضا میکنم از همه عزیزانی که تریبون در اختیار آنها است، قلمی در اختیارشان هست، در منابرشان، در کتابها به زندگی اصحاب امام حسین ما خیلی باید اشاره کنیم. شوخی نیست. رسول خدا در یک روایتی میفرماید: همانطوری که امام حسین سیدالشهداء هست، فرمود شهدای کربلا سادات الشهداء هستند. شوخی نیست. در یک روایتی امیرمؤمنان سلام الله علیه فرمود اینها برای شهادت، برای فدا شدن مسابقه داشتند. لایسبقهم من، هیچ شهیدی قبل از اینها به مقام اینها نمیرسد. هیچ شهیدی بعد از اینها به اینها نمیتواند برسد. یک چنین مقامی شوخی نیست. به مقامات شهدای کربلا اشاره کنیم یا یک روایتی دیدم از آقا موسی بن جعفر سلام الله علیهما. فردای قیامت منادی ندا میدهد، أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّه. سه نفر فقط میتوانند قیام کنند. سلمان، ابوذر، مقداد. أَيْنَ حَوَارِيُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب. حواریون یعنی اصحاب درجه یک. خاص الخاص. فقط چهار نفر میتوانند قیام کنند. اویس قرنی هست، محمد بن ابیبکر هست، عمرو بن حمق خزاعی هست، میثم تمار. این چهار تا. ولی صدا میزنند در غوغای محشر أَيْنَ حَوَارِيُّ ابی عبدالله الْحُسَيْن فَيَقُومُ كُلُّ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَهُ، تمام هفتاد و دو شهید کربلا قیام میکنند. مقامات اینها شوخی نیست. خود امام حسین فرمود شب عاشورا من اصحابی بهتر از شما سراغ ندارم. من به نظرم حیف است در مجالس ما به زندگی اصحاب نپردازیم. الآن مثلاً من نام یکی از صحابه را میبرم. به قدری این شهید کربلا جلیل القدر است. خیلی بعید میدانم بینندگان عزیز اصلاً نام این شهید را شنیده باشند. شهیدی است به نام سلیمان. سلیمان بن رزین. آقا سید الشهداء سلام الله علیها حضرت مسلم را به کوفه فرستادند و این بزرگوار را به بصره فرستادند. امام حسین از طرف خودشان جناب مسلم را به کوفه فرستادند، از طرف خودشان این بزرگوار، سلیمان بن رزین را به بصره فرستادند. نام او در ناحیه مقدسه هست. السَّلَامُ عَلَى سُلَيْمَانَ مَوْلَى الْحُسَيْنِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين. این جزء شهدای کربلا هست. وقتی نامه آورد. نامه آورد برای سران و اشراف و بزرگان بصره. مفصل است در تاریخ داستان آن هست. چهار پنج نفر بزرگان بصره، نامه سیدالشهداء علیه السلام را این برای اینها آورد. جدا جدا برای هر کدام آورد. حالا بد نیست شاید الآن بینندگان عزیز بخواهند ببینند داستان چی شد. حالا نامه را میخوانم ولی عاقبت این نامه به کجا رسید. نامه را برای آن چهار نفری که آورد، عکسالعمل اینها مختلف بود که من بارها عرض کردم همین عکسالعملهای مختلف امروز از ما دیده میشود نسبت به یاری دین، نسبت به یاری سیدالشهداء. به مالک بن مسمع، احنف بن قیس، منظر بن جارود، مسعود بن عمر، قیس بن هیثم. این پنج تا. جالب است. یکی نامه را گرفت و گفت حالا باشد ببینیم بررسی کنیم فعلاً. یکی گفت اره نمیشود الآن. اصلاً سکوت کرد. یکی هم عکسالعمل نشان داد، جواب امام حسین را داد گفت ما آماده هستیم، یکی از آنها هم که همین منظر بن جارود بود، بیانصاف نامه را که گرفت، خود نامهرسان، این بزرگوار را تحویل ابن زیاد داد و ابن زیاد او را به طرز بسیار فجیعی به شهادت رساند. شریعتی: ایشان هم سفیر الحسین است. حجت الاسلام حسینی قمی: حضرت مسلم بعد از شهادت، بدن او را از بالای دارالعماره انداختند. این بزرگوار را زنده زنده از بالای بلندی انداختند، استخوانهای او خورد شد و به شهادت رسید. چرا مینویسند شهدای کربلا. اینها همه شهدای کربلا هستند. مگر حضرت مسلم سلام الله علیه جزء شهدای کربلا نیست؟ با اینکه در کوفه شهید شده است. این هم جزء شهدای کربلا به حساب میآید. یادمان باشد امروز هم همین چهار عکس العمل برای ما هست. امام حسین به ما میگوید هل من ناصر ینصرنی. الآن دین خدا را یاری کنید. بعضی از ما فکر میکنیم، بعضیها سکوت میکنیم، بعضیها یاری میکنیم، بعضیها هم نماینده امام را تحویل دشمن میدهیم که شهیدش کردند. پس این بزرگوار عرض کردم همانطوری که جناب مسلم سلام الله علیه به کوفه آمد، این به بصره رفت. سلیمان بن رزین. نامه چیست؟ اصل نامه را. میخواهم ببینم سیدالشهداء (س) دقیقاً در این نامه دست گذاشتهاند روی همان انحرافی که در جامعه پیش آمده است. نامه نورانی حضرت را بخوانم. در منابع دسته اول ما هست. در وقعة الطف ابومخنف. ابو مخنف را عزیزان میدانند. وفات او سال 157 است یعنی این کتاب مال حدود 1300 سال پیش است. جزء منابع دست اول دست اول دست اول ما است. بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت نامه نوشتند به این سران بصره، بزرگان بصره. ببینید حضرت روی چی تأکید دارند. «اما بعد فانّ اللّه اصطفى محمدا صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم على خلقه، و أكرمه بنبوّته، و اختاره لرسالته». خداوند پیامبر را به رسالت مبعوث کردند، برگزیدند، «ثم قبضه اللّه إليه» بعد از 23 سال به دیار فانی رفتند، خداوند او را قبض روح کرد، «و قد نصح لعباده و بلّغ ما ارسل به صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم» بندگان را نصیحت کرد، آنچه که مأمور بود ابلاغ کرد. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما ارسل به» رسالتی که بر دوش او بود ابلاغ کرد «و كنّا أهله و أولياءه و أوصياءه و ورثته و أحق الناس بمقامه» حق ما بود. بعد از پیامبر حق مال امیرمؤمنان بود، مال اهل بیت بود. ما اهل بیت پیامبر بودیم، ما اوصیای پیامبر بودیم، ما وارثان پیامبر بودیم، ما اولیای پیامبر بودیم. ما احق الناس بودیم ولی «استأثر علينا قومنا بذلك» حق ما را بردند. حق ما را گرفتند. این تعبیر امیرالمؤمنین سلام الله علیه در بخش حکمتهای نهجالبلاغه است. عزیزان ببینند حکمت 190. واعجبا. حضرت نشسته بودند گفتند در ثقیفه چخبر است؟ گفتند آقا هیچی. گفتند اینها اصحاب پیامبر هستند، اینها باید خلیفه پیامبر باشند. حضرت فرمود که «واعجبا! أتكون الخلافة بالصّحابة و لا تكون بالصّحابة و القرابة» ما که هم صحابه پیامبر هستیم و هم پسر عموی پیامبر هستیم و هم صریحاً پیامبر فرموده است به ما نمیرسد. صرف اینکه کسی صحابه پیامبر است او میتواند خلیفه باشد؟ بعد حضرت این شعر را فرمودند. معروف است. «فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم» در داستان شوری. ان کنت بالشوری. اگر شما با شورا نشستی و گفتی شما خلیفه، فکیف بهذا والمشیرون غیبوا. شوری؟ طرف مشورتت کیست؟ خودتان جمع میشوید خودتان میگویید ما مشورت کردیم. و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم. اگر میگویید ما نزدیک به گیامبر بودیم. فغيرك أولى بالنبي و أقربوا. کی از امیرمؤمنان سلام الله علیه به پیامبر نزدیکتر است؟ امام حسین وقتی نامه میخواهد بنویسد، چرا من دارم قیام میکنم؟ چون حق ما بوده، حق ما را بردهاند. «و كنّا أهله، یک؛ و أولياءه، دو؛ أوصياءه و ورثته و أحق الناس بمقامه، سه» حق مال پدرم امیر مؤمنان بود ولی فاستأثر علينا قومنا؛ دیگران این حق را گرفتند. «فرضينا» ما چیزی نگفتیم. پدر ما امیرمؤمنان 25 سال سکوت کرد. چرا؟ «كرهنا الفرقة» نخواستیم چند دستگی شود. ما نخواستیم. اتفاقاً جالب است یک بیانی باز از امیرمؤمنان سلام الله علیه من در نهج البلاغه راجع به همین خطبه 73 دیدم. حتماً عزیزان ببینند. امیرمؤمنان سلام الله علیه وقتی دیدند دارند میروند بعد از شورا دوباره یک خلیفه دیگر تعیین کنند فرمود: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي» خلافت حق من است و «وَ اللَّهِ (قسم جلاله یاد کردند) لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً» اگر فقط به من دارد ظلم میشود، من بنا است که خانهنشین شوم باشد. امور مسلمین بچرخد، شما از مسیر فاصله نگیرید، من خلیفه برحق هستم. من خانهنشین. باشد من مینشینم. ولی شما مسیر را درست بروید. خلافت من را گرفتید ولی آنی که پیامبر گفته است عمل کنید. فقط به من اگر دارد ظلم میشود، حق من را بردید، من سکوت میکنم. «الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه» شما برای متاع دنیا مسابقه گذاشتهاید. من که به خلافت به نگاه متاع دنیا نگاه نمیکنم. میخواستم جامعه اداره شود. تا وقتی که فقط به من ظلم شود سکوت میکنم اما امروز فقط ظلم به امیرمؤمنان سلام الله علیها نیست. اصلاً جامعه را به جایی رساندند، امیرمؤمنان اشاره میکنند، خود سیدالشهداء (ع) میفرمایند امروز به کجا رسیده است؟ بحث خلافت رسول الله دست کی افتاده است؟ دست یزید؟ میدانید مردم مدینه دو سال بعد از حادثه کربلا قیام کردند معروف به قیام واقعه حره. وقتی نماینده اینها در شام رفت، عبدالله بن حنظله قسی فرزند حنظله قسی الملائکه، یک هیأتی رفتند شام برگشتند گزارش آوردند که آقا در کاخ یزید چه میگذرد؟ گزارش هیأت اعزامی از مدینه به شام است. گفتم: «جئنا من عند رجل» ما از پیش کسی آمدیم نماز نمیخواند، شراب میخورد، «یلعب بالکلاب» سگبازی میکند. یک عبارت دیگر دارد باور کنید تا حالا نگفتهام هیچ جلسهای، هیچ مجلس عمومیای، اینجا هم نمیگویم. آدم خجالت میکشد. هر جور مخاطبی نشسته است. فساد اخلاقی درباره یزید و خود یزید را وقتی آوردند به مردم مدینه گزارش دادند، ما اصلاً رویمان نمیشود بگوییم چه فساد اخلاقیای داشته است و این شده خلیفه پیامبر. امام حسین سلام الله علیه فرمود ما سکوت کردیم ولی امروز به اینجا رسیده است کار خلافت رسول خدا. «و نحن نعلم أنّا أحقّ بذلك الحق» حق، مال ما است. حق ما است، من هم فرستادم و با این نامه فرستادهام. «أنا أدعوكم إلى كتاب اللّه و سنّة نبيّه» نامه امام حسین علیه السلام به بزرگان اشراف. به بزرگان و اشراف بصره. «أنا أدعوكم إلى كتاب اللّه» من میگویم به کتاب خدا برگردید. آقا از کتاب خدا و سنت رسول فاصله گرفتید. «فانّ السنّة قد اميتت» مرد. دیگر سنت پیامبر تمام شد. فاتحه سنت پیامبر خوانده شده است. امیتت. سنت پیامبر مرد. این کتاب جلال الدین سیوطی، تاریخ خلفای آن مال 500 سال پیش است. از نویسندگان مهم اهل سنت است. تفسیر جلالین دارد، تفسیر در المنصور دارد. خیلی آدم مهمی است. شما محال است یک کتابخانه شیعه یا اهل سنت بروید، چند تا از کتابهای این آقا نباشد. شما تاریخ خلفای سیوطی را ببینید. این گزارش این است که میگوید مردم مدینه رفتند آمدند گفتند ما از پیش کسی میآییم نماز که هیچ، شرابخوار است، سگباز است، عرض کردم یک جمله آن را دیگر من نمیگویم. عربی آن را میگویم. ترجمه نمیکنم. «ینکح المحارم». آقا این سنت پیامبر بود؟ فرمود: «فانّ السنّة قد اميتت و انّ البدعة قد احييت» بدعت تمام شده «و إن تسمعوا قولي» اگر سخن من را بشنوی، «تطيعوا أمري» حرف من را هدایت کنی، «اهدكم سبيل الرشاد» من شما را به مسیر رشد و هدایت میرسانم. یعنی یک اتفاقی که در دوران یزید افتاد یک بازگشت جدی و یک سقوط آزاد به سمت جاهلیت بود. هیچی باقی نمانده بود. همین آقای ملاجلال الدین النهایه ابن اثیر، همین کتابی که اشاره کردیم مال 800 سال پیش است. نوشته به ولید، آقای شما به این خلیفه میگویی. فردای قیامت چه جواب خدا را میدهی؟ به ولید گفتند آرزویی داری که به آن نرسیده باشی؟ چیزی میخواهی؟ دیگر خلافت، قدرت دست شما است. چیزی میخواهی که به آن نرسیده باشی. گفت یک آرزوی دیگر دارم. ای خدا میشود کسی چنین حرفی بزند من بگویم خلیفه رسول است و بعد امام حسین سلام الله علیه سکوت کند. گفتند آروزیی داری؟ ولید گفت یک آرزوی دیگر دارم. هر چه بوده انجام دادم. دیگر شرابخواری و فساد و فحشا اینها چیزی نبود. گفت یک آرزو دارم. من شراب میخورم ولی این سفرهها و جام شراب و بزم شراب زمینی به درد من نمیخورد. یک وقت بروم روی پشتبام کعبه. سفره شراب آنجا به من مزه میدهد. شما چطور به این خلیفه رسول الله میگویی؟ شریعتی: و حالا سیدالشهداء میتواند ساکت بنشیند و فقط تماشا کند؟ حجت الاسلام حسینی قمی: «انّ السنّة قد اميتت» هیچی از سنت پیامبر باقی نمانده است. اینکه آن جلسه عرض کردیم وقتی ابراهیم بن طلحه، شیخ طوسی در امالی مینویسد. آمد استقبال امام سجاد وقتی حضرت وارد مدینه شدند، بنیهاشم آمدند، بنیامیه هم آمدند. بنیهاشم برای عرض تسلیت آمدند. بنیامیه برای زخم زبان زدن آمده بودند. از جمله همین ابراهیم بن طلحه. گفت آقا «لمن الغلب» کی پیروز شد؟ «من الغالب» رفتید کربلا خوب شد؟ سر شما را به نیزه زدند خوب شد؟ تکه تکه و پاره پاره کردند 40 منزل از، ما به شما نگفتیم نروید؟ عبدالله بن عمر در تاریخ هست. عبد الله بن عمر در مکه آقا امام حسین به او فرمود که از خدا بترس، دست از یاری من برندار. چون میدانید در تاریخ سیدالشهداء مکرر هر کس را دیده آقا فرموده بلند شوید بروید. هر کسی را دیده فرموده بلند شوید بروید. شریعتی: و تبیین این حرکت هم سالهای قبل شما اشاره کردید خطبه منا بود. حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. خطبه منا که امام حسین دو سال قبل از هلاکت معاویه ذهن مردم را دارد آماده میکند. اگر برسم یک اشاره کوتاهی به آن خطبه میکنم. حضرت به عبدالله بن عمر میگوید برویم. گفت آقا من که نمیآیم، شما هم نمیخواهد بروید. اخشی ان یضرب وجهک هذا الحسن الجمیع. حیف نیست این چهره به این قشنگی، شمشیر یزید به او بخورد. آن وقت آقا چی جواب دادند: فرمودند: اف لهذا الکلام مادامت السموات. اف بر این منطق که میگوید حیف چهره نورانی شما. اما علمت. خبر نداری اینهمه انبیاء و پیامبران در راه خدا به شهادت رسیدند، سر یحیی را بدن جدا کردند. حالا تو میگویی غصه چهره نورانی من را میخوری؟ این ابراهیم آمد مسخره کند. گفت آقا ما نگفتیم نرو. حالا خوب شد؟ گفت من الغالب. آقا چی فرمود: فرمود: اذا دخل وقت الصلوة فاذن و اقم تعرف القائم. اینها میخواستند نماز را ریشهکن کند. حالا حداقل نماز به همین مقدار، اذان و اقامهای که آنها میخواستند ریشهکن کنند هنوز هست. پس ما غالب هستیم. ما پیروز هستیم چون هنوز اذان را به زحمت نگه داشتهایم، اقامه را با زحمت، نماز را با زحمت ما نگه داشتهایم. امام حسین (ع) فرمودند: «ان السنة قد امیتت ان البدعة قد احییت» بدعة زنده شده است. چیزی از سنت باقی نمانده است. پس سخنم در یک جمله، عزیزانی که بحث امروز را تعقیب میکنند، پیام بحث امروز در یک جمله این است: آقا بله، عامل ترس بوده است. قبول داریم. عامل طمع به دنیا بوده ولی عمده که در نامههای سیدالشهداء روی این تأکید شده است نقس انحرافات دینی در حادثه عاشورا است. شریعتی: و اینها روی مردم هم تأثیر میگذاشت در جامعه آن وقت. حجت الاسلام حسینی قمی: قطعاً اثر میگذاشت. حالا من یک مطلب دیگری که شما اشاره فرمودید عرض کنم. ببینید سه تا مفهوم را در آن پنجاه سال اینها ترویج دادند. من خیلی ساده میگویم. یک، اطاعت از امام واجب است. دو، همراهی با جماع مسلمین. از جماعت مسلمین جدا نشوید. سه، پیمانشکنی حرام است. آن موقع شما میگویید این حرفها که خیلی حرفهای قشنگی است. بله، امام کی باشد؟ امام امیرالمؤمنین باشد یا امام یزید است یا امام معاویه است یا امام خلفای 14 خلیفه اموی و سی و هفت هشت خلیفه بنیعباس هستند. اینها امام میشوند؟ اطاعت اینها واجب است؟ پیمان اینها را بشکنی حرام است؟ از این جماعتی که دنبال اینها... حالا من دو سه قصه بگویم برای اینکه بحث خیلی پیچیده نشود. مرحوم علامه امینی در الغدیر این داستان را نقل کردند ولی ایشان هم از منابع قدیمی گفتهاند. من هم قدیمی آن را میگویم. الامامة السیاسی مال ابن قطیبه است. مال حدود 1200 سال پیش. داستان را عنایت کنید. میخواهم بگویم نقش انحرافات دینی. یک کسی میگوید من سال بعد از حادثه عاشورا، یک سال، دو سال بعد از قصه کربلا مکه بودم، کنار کعبه نشسته بودم، دیدم یک کسی یک حرفی میزند توجه من را به خودش جلب کرده است. این چه میگفت که توجه... داشت میگفت که «اللهم انک تعلم انی رجل شریف» خدایا تو میدانی که من آدم شریفی هستم. اگر یک کاری هم کردم، آدمی هم کشتم، مأمور بودم و معذور. گفت خوب نگاه کردم این کیست که میگوید من آدم کشتم و مرد شریفی هستم. نگاه کردم دیدم شمر است. گفتم تو خجالت نمیکشی رفتی پسر پیغمبر را کشتهای آمدهای میگویی انی رجل شریف. چی جواب داد؟ گفت ما امیرالمؤمنین خلیفه رسول الله را اطاعت کردیم. یزید شده خلیفه رسول الله امیرمؤمنین. اگر مخالفت میکردیم کنا شر من هذه الحمر سقاء. گفت این شترهای بیچاره را میبینی بیزبان که سرشان را پایین انداختهاند میروند برای آبیاری از آنها استفاده میکنند کار خودشان را درست انجام میدهند. اگر ما اطاعت خلیفه رسول الله امیرالمؤمنین یزید را نکرده بودیم، از اینها پستتر بودیم. بله، شمر انگیزههای دیگر داشته است، همه آنها داشتهاند. ما انگیزههای قبلی را گفتیم. ولی این نگاه بود. شریعتی: برای همین بود که تکبیر میگفتند. میزدند میگفتند حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. و يكبّرون بأن قتلت و إنّما قتلوا بك التكبير و التهليلا. امام حسین دیروز نپرسیدند؟ بما تستهلون دمی. میکشید عیب ندارد اما به چه جرمی مباح میدانید؟ میگویید خون این مباح است. حضرت نفرمود: بما تقتلوننی. فرمود تستهلون. میکشید و میگویید خون او مباح است، حقش هست که کشته شود. من حلال را حرام کردم. حرامی را حلال کردم. بدعتی گذاشتم، چی گفتم؟ گفتم نقاتلک بعضاً منا به خاطر دشمنیای که با پدرت امیرالمؤمنین داریم. دیروز بعداز ظهر وقتی حضرت سلام الله علیه در قتلگاه متوجه شدند لشکر دارند به خیمهها حمله میکنند، حضرت با زحمت سر زانو ایستادند، چه فرمودند؟ فرمودند یا شیعة آل ابیسفیان. هزار باز شنیدهایم. من گاهی به دوستان گفتهام. اینها را در مجالس زیاد میشنویم ولی تطبیقش نمیکنیم. نمیدانیم این به درد کجا میخورد. الآن میگویند کی ها بودند به کربلا آمدند؟ حضرت اینجا دارد توضیح میدهد. کسانی که با امام حسین میجگند میگویند بعضاً منا لابی. به خاطر دشمنی پدرت امیرالمؤمنین. یعنی ما 50 سال از علی جدا شدیم. 5 سال خلافتش هم امیرمؤمنان سلام الله نتوانسته کاری بکند. این نهج البلاغه است. فرمود: اگر جای پا محکم شود من بدعتها را جمع میکنم. محکم شد؟ نشد. سه سال درگیر سه جنگ سنگین داخلی شدند. این نهج البلاغه امیرمؤمنان است. خطبه 50. اولش اینجا است. ادامه آن را سید رضی رضوان الله علیه به مصالحی نیاوردند. در کافی شریف جلد هشتم روضه کافی هست. حضرت قسم میخورد. بیست مورد بدعت را نام میبرد. والله، والله، والله. حضرت 20 تا والله میگوید. فرمود به خدا قسم گفتم این بدعتها را کنار بگذارید. شما گوش نکردید. یعنی بعد از 25 سال هم تسلیم امیرالمؤمنین سلام الله علیه نبودند. آن وقت دیروز بعد از ظهر وقتی آقا به سر زانو ایستاد چه فرمود؟ فرمود: شیعة آل ابیسفیان «يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ» ای شیعیان ابوسفیان، اگر از خدا نمیترسید، معاد را قبول ندارید، آزادمرد باشید تا من زنده هستم به حرم من، به خیمههای من حمله نکنید که آن وقت گفتند پس اول برویم کار حسین را تمام کنیم. یعنی اینها آمدهاند با این منطق. بغضا منا لابیک، یا شیعة آل ابیسفیان. پنجاه سال انحراف. آن وقت آدم رفته سیدالشهداء سلام الله را شهید کرده است سال بعد میگوید: اللهم انک تعلم انی رجل شریف. شاهد دوم. قصه دوم را بگویم. سیدالشهداء سلام الله علیه، وقتی روز هشتم ذیحجه آمدند از مکه بیرون بیایند. خواهش میکنم عزیزان عنایت کنند. بحث خیلی دقیق است. امام حسین روز هشتم ذیحجه آمدند بیرون بیایند. حاکم مکه خبر شد. خب برای چی امام حسین دارد بیرون میرود؟ همه مردم دارند صحرای عرفات میروند. فردا روز نهم ذیحجه اعمال حج شروع میشود. یک مرتبه پسر پیغمبر با یک جمعی حرکت معکوس دارد از مکه میرود بیرون به طرف کربلا. آمد جلویش را گرفت چون میدانست این حرکت سر و صدا ایجاد میکند. آقا وقت حج است بروید عرفات. شما کجا دارید میروید؟ شاهدم این است. نماینده حاکم مکه وقتی آمد گفت الا تتقی الله. به امام حسین. خدایا به امام حسین دارد نصیحت میکند. از خدا بترس. تخرج من الجماعة و تفرّق بين هذه الامة. از جماعت مسلمین میخواهی فاصله بگیری؟ میخواهی بین مردم تفرقه ایجاد کنی؟ اینها جا انداخته بودند. آقا پیمان نشکنید. ما با امیرالمؤمنین بیعت کردید. امیرالمؤمنین کی؟ با یزید. این حکیم سناعی انصافاً یک شعرهایی دارد گاهی یک بیت است، گاهی دو بیت است، گاهی سه بیت است ولی به اندازه یک کتاب حرف زده است. حکیم سناعی یک شعری دارد در سه چهار بیت. شجره نامه یزید و ابوسفیان و معاویه را در سه چهار بیت به این زیبایی آورده است. میگوید داستان پسر هند (معاویه) مگر نشنیدی که از او و سه کس او به پیامبر چه رسید. پدر او (ابوسفیان پدرش) دور دندان پیامبر بشکست (در جنگ احد) مادر او (هند جنگر خوار) جگر امن پیامبر بدرید. حمزه سیدالشهداء سلام الله علیه. چه کرد با بدن حمزه؟ خودش چی؟ او به ناحق حق داماد پیامبر بگرفت. پسر او (یزید) سر فرزند پیامبر ببرید. بر چنین قومی تو لعنت نکنی شرمت باید. لعن الله یزیدا و علی آل یزید. یعنی آمده جا انداخته است که آقا فاصله نگیرید. شریعتی: و او امیرالمؤمنین است و تو اگر اطاعت نکنی خروج کردی. حجت الاسلام حسینی قمی: خون تو مباح است. میشوی خارجی، میشوی خروج. داستان سوم را بگویم. حضرت مسلم سلام الله علیه را وقتی دستگیر کردند در دارالعماره کوفه آوردند. ببینید این عبارت ابن زیاد است. ببینید چطوری سر مردم کلاه میگذارند. به مسلم میگوید: «خَرَجْتَ عَلَى إِمَامِكَ وَ شَقَقْتَ عَصَا الْمُسْلِمِينَ وَ أَلْقَحْتَ الْفِتْنَة». میگوید بر علیه امامت، امیرالمؤمنین یزید خروج کردی. بین جامعه اسلامی تفرقه ایجاد کردی. بنابراین خون تو مباح است. یکبار دیگر جمعبندی میکنم و یک نکته دیگری میخواهم عرض کنم که خواهش میکنم این را عزیزان عنایت کنند. همین مطلبی که جنابعالی هم اشاره فرمودید امام حسین (ع)، حالا من دلیل آن را نمیدانم ولی باز هم همینجا از همه عزیزان، سروران خودم تقاضا میکنم. ما مخلص و چاکر همه هستیم ولی این ایام وقت این حرفها است. آقا حادثه کربلا چیست؟ یک مرتبه سال 61 دسته دسته، هزار، هزار میآیند جلوی ولی خدا، حجت خدا، پسر پیغمبر را به قتل برسانند. این گزارش امام سجاد علیه السلام است. کل یتقربون الی الله بدمه. میکشند و میگویند میخواهیم به خدا نزدیک شویم. مگر ممکن است؟ چطور میشود جامعه به اینجا برسد؟ شریعتی: یعنی این یک شبه اتفاق نیفته است. یک جریان است. حجت الاسلام حسینی قمی: پشتوانه دارد. و یکبرون. این شعر چقدر پیام دارد. و یکبرون بان قتلت. کشتند و الله اکبر گفتند. و انما قتلوا بک التکبیر و التهیلا. الله اکبر را سر زدند. یکبرون و انما قتلوا بک التکبیر و التهیلا. لا اله الا الله را دارند میکشند، الله اکبر را دارند میکشند. امام حسین مجسمه توحید است، مجسمه قرآن است. مجسمه توحید الهی را میکشند و بعد هم میگویند الله الکبر. باز یک شعری دارد خیلی قشنگ است. عرض کردم گاهی شعرها یک پیام خیلی مفصلی را کوتاه میکند. میگوید اهل المنابر تعلنون بسبه. بالای منبرها میروید علنی سب به امیر مؤمنان سلام الله علیه میگویید. در تاریخ هست. اشاره کردم زمان معاویه هفتاد هزار منبر سب امیرمؤمنان، نماز جمعه بدون سب نمیشد. اهل المنابر تعلنون بسبه و بصیفه نسبت لکم اعوادها. این چوب منبر که امروز میتوانیم بروی بالای این چوب، شاعر نمیگوید منبر، میگوید این چوبش را با جهاد امیرمؤمنان در اختیار شما قرار میگیرد. شما در آن جنگها کجا بودید؟ بدر کجا بودید؟ سه بار تا حالا عرض کرد. دفعه سوم است. از عمهاش سؤال کردند معاویه جزء بدریون است؟ گفت بله. لکن من تلک الجنگ. ابوسفیان سه تا از بچههایش را در بدر فرستاده است. یکی از آنها کشته شده است، یکی هم اسیر شده است، معاویه هم فرار کرده است. شما بدری هستید؟ بله، من تلک الجنگ. این نهج البلاغه امیرمؤمنان سلام الله علیه نامه دهم را ببینید. اشاره کردیم حضرت فرمود: من در جنگها بودم. شما کجا بودید؟ جبهه مقابل بودید آن وقت حالا شدید امیرالمؤمنین، شدی خلیفه رسول الله. چرا امام حسین در نامهای به سران بصره مینویسد الا اهله و اوصیاءه و احق الناس. یعنی مردم را از این خواب بیدار کن. تا این خواب به هم نخورد مردم بیدار نمیشوند و مشکل حل نمیشود. حالا من اشاره کنم باز تقاضا میکنم خاک پای همه عزیزان هستم ولی دلم میخواهم این ایام حتماً عزیزان به دو مسئله اشاره کنند. یکی نامهای که جنابعالی هم اشاره فرمودید. نامهای که امام حسین (ع) به معاویه نوشتهاند. یکی هم خطبه منا. من الآن جلسات زیاد میروم کمتر میبینم خطبه منا محور سخنرانیها باشد. خیلی خطبه مهمی است. حالا شاید دوستان بپرسند شرحی بر این خطبه هست یا نه، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حاج آقا مجتی تهرانی. حتماً از این کتاب هم زیرنویس کنند خیلی خوب است. شریعتی: از مجموعه سلوک عاشورایی. حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. بگویید زیرنویس کنند. سلوک عاشورایی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی خطبه منا. شریعتی: فکر کنم جلد هشتم یا نهم آن باشد. حجت الاسلام حسینی قمی: ظاهراً خطبه چهل هشتم است. شرح خطبه منا. ایشان مفصل توضیح دادند. یکی هم خدا رحمت کند مرحوم آقای نجمی. البته ایشان خیلی توضیح نداند. شرح خطبه منا تقریباً در حد یک ترجمه مختصری هست. حالا من یک فرازهایی از آن را اشاره کنم. ببینید اولاً این خطبه یک سال قبل از مرگ معاویه است. حضرت کجا را انتخاب کرده است؟ منا را انتخاب کرده است. حاضران جلسه کیها بودند؟ بزرگان بنیهاشم. انصاری که امام حسین را میشناسند سخنرانی کردند بعد فرمودند که حرف من را بشنوید. مفصل است من به عجله عرض میکنم. اسمه مقالته. حضرت در منا هزار را جمع کردند. دعوتنامه فرستادند. جلسه عمومی تابلو نزن هر کسی میخواهد بیاید. خواص را جمع کرده است. فرموده است اسمه کلامی مقالتی . حرف من را بشنوید، بنویسید، به شهرهای خود برگردید. هر کسی از یک منطقه آمده بود. فصل حج است. حاجی آمدند. بروید هر کجایی که میتوانید حرف من را برسانید. گفت حضرت چه گفتند؟ خلاصه خطبه منا که حالا من دارم به عجله میگویم، حضرت تأکید روی فضائل، مناقب امیرمؤمنین که امیرمؤمنان باید جانشین پیامبر باشد. این یک. انشدکم الله. شما را به خدا قسم. اتعلمون میدانید وقتی پیامبر عقد اخوت بین اصحابشان خواندند امیرمؤمنان و پیامبر خدا بین این دو نفر عقد اخوت یعنی برادر پیامبر، انشدکم الله. شما را به خدا قسم داستان سد الابواب الی باب شنیدهاید؟ خبر دارید که همه درهای مسجد النبی بسته شد مگر... انشدکم الله شما را به خدا قسم. این خیلی مهم است. «أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَصَبَهُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ وَ قَالَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ» در غیر فرمود بروید به بقیه اعلام کنید. انشدکم الله شما را به خدا قسم. یادتان هست در جنگ تبوک به امیرمؤمنان فرمود:«أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ من بَعْدِي» أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ. چهارده تا است. شما را به خدا قسم. یادتان هست رسول خدا در آخرین خطبه خود فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». شما را به خدا قسم یادتان هست پیامبر فرمود: اگر کسی گمان کند یحبنی، من را دوست دارد ولی علی را دشمن دارد دروغ میگوید. من احب علی. هر کسی من را دوست دارد علی را باید دوست داشته باشد. هر کسی با علی دشمن باشد با من دشمن است. اتعلمون. من دیگر اینها را فقط اشاره میکنم. شما را به خدا قسم یادتان هست در تمام سختیها و گرفتاریها امیرمؤمنان همراه پیامبر بود. اتعلمون تو را به خدا قسم یادتان هست داستان جنگ خیبر، داستان... شریعتی: یعنی از هر فرصتی حضرت استفاده میکردند که اتمام حجت کنند. حجت الاسلام حسینی قمی: من خواهش میکنم حالا ما نرسیدیم. شاید جلسه دیگر بیشتر توضیح داد. این خطبه و نامه را هم اشاره میکند. نامهای که امام حسین به معاویه نوشتند، پیامبر تمام اینها این است که داستان عاشورا یکدفعه پیش نیامده و عامل مهم آن انحرافات دینی جامعه از امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است. شریعتی: بسیار ممنون و متشکرم. صفحه 380قرآن کریم