اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

1402-04-05-حجت الاسلام پناهیان-نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی و نکاتی پیرامون امام باقر علیه‌السلام

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می‌کنم به امام باقر شکافنده علوم و دعا می‌کنم که خدایا یک سنگ ریزه‌ای از سلسله جبال علوم باقری به تک تک ما عنایت کند. سلام به همه شما که امروز عزادار هستید. سلام به شما و دل‌های سرشار از ایمان شما. به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام پناهیان: سلام عرض می‌کنم خدمت بینندگان خوب، تسلیت عرض می‌کنم شهادت جانگداز امام باقر (ع) را که یک نقش کلیدی و اساسی در حفظ دین پیامبر داشتند.

معرفی برنامه

شریعتی: جلسه قبل راجع به برداشت صحیح از دین صحبت کردیم که اگر این برداشت صحیح اتفاق بیفتد و محقق شود، خیلی از گره‌های ما باز خواهد شد، خیلی از مشکلات ما حل خواهد شد. منتها شما به صورت کلی اشاره کردید و فرمودید. امروز وارد جزئیات شویم که اساساً برداشت صحیح از دین چه عوامل و چه ویژگی‌هایی دارد. به نظرم از اینجا شروع کنیم متناسب با امروز هم خواهد بود.
حجت الاسلام پناهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر اجازه بدهید من مختصری در مورد امام باقر (ع) صحبت کنم که البته امام باقر کلمه ناقصی است. باقر علوم نبوی، باقر العلم بعد النبی، این ترکیب، ترکیب کاملی است. چون کلمه باقر یعنی شکافنده. بعد شکافنده چی؟ شکافنده علم.یعنی یکی از امامان ما هست که در لقبشان، در نام‌شان، کلمه علم قرار دارد و این امام باقر (ع) است. باقر علم نبی، شکافنده علوم نبوی. داستان آن چیست که حالا امام باقر (ع) در بین همه امام ما اینطور متصف شده‌اند به علوم پیامبر؟ البته در مورد امام رضا (ع) هم گفته می‌شد عالم آل محمد (ص). داستان از این قرار بود که بعد از پیامبر گرامی اسلام نقل حدیث ممنوع شد و احادیث سوزاندند و داستان‌ها دارد. اعدام‌ها شد و زبان از کام‌ها بیرون می‌آوردند، در اثر اینکه کسی بخواهد قال رسول الله بگوید. غیر از آن مقطعی که امیرالمؤمنین علی (ع) کار دستشان بود، از زمان امام باقر (ع) به دلیل حوادثی که پیش آمده بود و بنی‌امیه و بنی‌مروان به شدت ضعیف شده بودند، باب سخن گفتن از پیامبر باز شد و این مسئله گشوده شد. حالا کی باید حرف بزند؟ امام باقر (ع) از کودکی، 5 سالی که بودند، توسط امام زین العابدین (ع) معرفی می‌شدند به عنوان کسی که احادیث نبوی بلد است. حالا آنهایی که اعتقاد به امامت و اینها نداشتند، می‌گفتند چطوری این بچه از پیغمبر خبر دارد؟ می‌دیدند که جابر بن عبدالله انصاری که آخرین صحابه پیغمبر بود که زنده بود، مرید امام باقر هست. به حدی که راه می‌رفت و در وصف امام باقر و محبت او سخن می‌گفت و این ارتباط علنی بود. همین جابری که کربلا هم در اربعین مشرف شد. خب مردم می‌گفتند خب منطقی است. یک نوجوانی از خانواده اهل بیت، حالا جدا از پدرشان که از طریق آبای طاهرین‌شان علومی را به این فرزند منتقل کردند، جابر بن عبدالله انصاری هم این کار را کرده است. همینطور که امام باقر (ع) حدود سی و خورده‌ای سال کنار امام زین‌العابدین (ع) از نظر سنی رشد می‌کردند، آوازه امام باقر (ع) به اقصی نقاط عالم منتشر می‌شد. امام زین العابدین (ع) حتی با وجود خودشان این آوازه را تحکیم می‌کردند و تثبیت می‌کردند. در کنار آن یک عملیات دیگری هم انجام گرفت، امام زین‌ العابدین (ع) حد‌اقل 50000 نفر غلام گرفتند و آزاد کردند که اینها در واقع منتشرکننده اخباری بودند که از خانه امام زین‌العابدین (ع) بودند.
شریعتی: به نوعی سفرای حضرت بودند.
حجت الاسلام پناهیان: عملاً اینطور شد. یعنی امام باقر (ع) وقتی یک گشایشی در دوران امامت ایشان صورت گرفت از ضعف دشمنان، مردم می‌توانست مراجعه کنند. مردمی که از همه مناطق اسلامی امام باقر (ع) را می‌شناختند و ایشان وقتی باب را مفتوح کردند برای قال رسول الله گفتن، نوبت به امام صادق (ع) که رسید دیگر شاگرد تربیت کردند و ما اگر بیشتر به امام جعفر صادق (ع) منسوب هستیم از نظر علوم خاص شرعی و احکامی که به دست ما رسیده و معارف، در واقع مرهون امام باقر (ع) هستیم. یک نکته دیگر را هم باید عرض کنم که ربط بین ما ایرانی‌ها و امام باقر (ع) هست و این داستان یک داستان فرعی نیست، یک داستان اصلی است در زندگی امام باقر (ع) و در زندگی ما ایرانی‌ها. مردمی از فین کاشان خدمت امام باقر (ع) رفتند که آقا یکی از فرزندان خود از علماء را پیش ما بفرستید که معارف دینی را به ما یاد بدهند، احکام را یاد بدهند. این امامزاده عظیم‌الشأنی که علی بن محمد باقر شهید بزرگوار که در مشهد اردهال هست، همان فرزند امام باقر (ع) هستند. ایشان آمدند در این منطقه. الآن از اولاد ایشان از سادات در ایران هستند که بعضی از آنها هم چهره‌های شناخته شده هستند. امامزاده‌های دیگری هم در اطراف آنها در این سفر و بعد از او آمدند و اتفاق‌ها و رخدادهای فراوانی هست. بعضی‌ها می‌گویند این حرف‌هایی که شیعیان دارند می‌سازند مال دوران صفویه هست، بروند ریشه را ببینند. ریشه در مشهد اردهال است. ریشه حوزه علمیه در مشهد اردهال است. آنجا که یک عالم دینی از فرزندان امام باقر (ع) می‌آیند به تبلیغ دین می‌پردازند و به تعلیم معارف دینی و احکام دینی. ما ایرانی‌ها اگر بخواهیم بگوییم که کی متوجه ائمه هدی علیهم السلام شدیم، غیر از آن اتفاقی که در زابل افتاد، زابل آن زمانی که مرسوم بود همه لعن کنند علی بن ابیطالب (ع) مظلوم را حاضر نشدند لعن کنند و هزینه آن را هم دادند. امام حسین (ع) به شهادت رسید، از آنجا حرکت برای انتقام صورت گرفت. این ریشه یعنی یک مقدار قدمت آن بیشتر است. یعنی ما تحت تأثیر دوران‌های اخیر و معاصر تاریخ نیستیم. ریشه‌های این ارادت ما به اهل بیت و این اسلام ناب برمی‌گردد به آن زمان و بویژه زمان امام باقر (ع). بعداً سادات موسوی هجرت به سمت ایران کردند.
شریعتی: حضرت معصومه آمد و بعدش هم که حضرت رضا که در خراسان و ریشه‌های...
حجت الاسلام پناهیان: دیگر این مسائل بیشتر گسترش پیدا کرد و بعدها حضرت عبدالعظیم حسنی. خوب است این تاریخ را ما بدانیم که چه کسانی این ایران اسلامی عزیز را ساخته و پرداخته کردند. حتماً و یقیناً امام باقر (ع) در ساخت این ایمان عالمانه در ایران امروز که مقدمه‌ساز ظهور خواهند بود نقش بسیار کلیدی داشتند.
شریعتی: خیلی مقدمه خوبی بود.
حجت الاسلام پناهیان: به بحث خودمان بپردازیم.
شریعتی: بله، برداشت صحیح از دین. من اتفاقاً می‌خواستم متناسب با باقر العلوم، باقر العلم بعد النبی، امام باقر (ع) از این ویژگی دین صحبت کنم که برداشت صحیح از دین این است که انسان دین را چیزی از مقوله علم بداند. با علم مگر انسان عاقل مخالفت می‌کند؟ با علم انسان عاقل چگونه برخورد می‌کند؟ جستجوگرانه. با علم انسان چگونه برخورد می‌کند؟ تسلیم می‌شود. هیچ‌کسی لگد به یک درخت تازه کاشته شده میوه نمی‌زد که یالا میوه بده. به او فحش نمی‌‌دهد، بد و بیراه نمی‌گوید. همه به او می‌گویند آقا تسلیم باش، طبیعت این درخت این است که چهار سال بگذرد، هفت سال بگذرد. بستگی به درخت آن داشته باشد. یعنی علم انسان را تسلیم طبیعت می‌کند. انسان را صبور می‌کند. مسلمانی یعنی چه؟ تسلیم نتیجه علم شدن. برداشت عمومی یک چیز دیگر است. برداشت عمومی حالا ما در مورد برداشت‌های غلط نمی‌توانیم صحبت کنیم. این برداشت صحیح را صرفاً تقویت کنیم. خیلی‌ها فکر می‌کنند دیندار شدن یعنی کورکورانه تسلیم یک نقطه‌ای شدن. حالا آن نقطه را محترم بدانند یا ندانند کاری ندارم. نه، علم انسان را تسلیم طبیعت می‌کند. علم انسان را تسلیم قوانین علمی کشف شده می‌کند. وقتی مثلاً می‌گویند نیتوتن جاذبه زمین را کشف کرد که حالا قبل از آن مسلمانان بحث‌های اینطوری نداریم. وقتی قانون جاذبه کشف شد جدول مندلیف تشخیص داده شده، همه تسلیم آن می‌شوند. این یعنی مسلمانی. وقتی که تو مسلمان نباشی یعنی کافر باشی، کافر یعنی چه؟ پوشاننده واقعیت. یعنی دیگر تو خواهنده علم نیستی، نخواهنده علم هستی. تو نمی‌خواهی زیر بار علم بروی. این برداشت صحیح است. کاری کردند بعضی‌ها که یک گروه‌های فرهنگی‌ای هستند در جامعه، در جهان هم همینطور. البته دوره آن گذشته است. حالا نمی‌دانم فارسی را پاس نداریم اشکالی ندارد؟ یک پوزیشن علمی می‌گیرند ضد دین. این دیگر خیلی متناقض است. یعنی پاردوکسیکال است. چطوری می‌شود یک کسی ژست علمی بگیرد بعد ضد دین باشد؟ اصلاً امکان دارد؟ مگر دین چیست؟ دین آنجایی که شما به یک عالم مراجعه می‌کنید، به یک عالم متخصص و اگر تبعیتی از او می‌کنید، این هم از باب علم است، این هم از باب عقل است. بعضی‌ها وقتی که به آنها می‌گوییم دین چیزی از مقوله علم است، می‌گویند تعبدیات چه می‌شود؟ می‌گویم شما به متخصص جراح مراجعه می‌کنید. 12 سال بیشتر از شما درس خوانده است. تازه شما هم 12 سال را یکجای دیگری زحمت کشیدید درس خواندید. در مقابل او بیسواد نیستید. ولی چون تخصص او را نداریم، نسخه‌ای می‌نویسد که خط او را هم نمی‌توانیم بخوانیم ولی عقلا به تو می‌گویند این را اجرا کن. بعد شما می‌گویی آقا این یقینی نیست. عقلا به شما می‌گویند بله ولی آخرین یافته است. انقدر انسان در مقابل علم ظنی تسلیم است. چطوری انسان در مقابل علم تسلیم نباشد؟ تربیت دینی در مدارس چیست؟
شریعتی: یعنی در واقع آنجا بعد از تجویز آن نسخه، ما به آن نسخه مسلمان هستیم.
حجت الاسلام پناهیان: بله، مسلمان می‌شویم چون یک اصل عقلی اینجا وجود دارد. علم به ما می‌گوید. راه دیگری نیست جزء اعتماد کردن به آخرین یافته‌های علمی. تربیت دینی یعنی آدم ضد علم بار نیاید. تربیت دینی در خانه و مدرسه یعنی یک تئاتری درست کنند، می‌گویند کسی تسلیم این قوانینی که از طبیعت کشف شد نباشد، موجود مسخره‌ای است. «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في‏ طُغْيانِهِمْ» ‏طغیانگر است. یعنی همین. یعنی ضد علم نباش. ما نمی‌خواهیم مدارس ما ایدئولوژیک باشد به اصطلاحی که بعضی‌ها می‌گویند. ما می‌خواهیم مدارس ما طوری باشد که شخصیت افراد را با دو ویژگی بار بیاورند. یک، آن کنجکاوی کودکانه تبدیل به کنجکاوی عالمانه شود، کنجکاوی ادامه پیدا کند، جستجوگر علم باشند، دو، ملتزم علم باشند. نتیجه علم را بپذیرند، تسلیم علم باشند. یعنی ما اگر توانستیم در تئاتری، در نمایشنامه‌ای، در مدرسه یاد بدهیم شخصیت کسی که ضد علم است، چقدر شخصیت بدی است، بچه‌ها از این شخصیت پرهیز کنید، چقدر این شخصیت خنده‌دار می‌شود، تربیت دینی ما موفق شده است. علم را، علم خیلی مهم است.
شریعتی: علم از دین جدا نیست.
حجت الاسلام پناهیان: نه تنها جدا نیست
شریعتی: بلکه عین آن است.
حجت الاسلام پناهیان: من یک روایت برای شما بخوانم از کلمات امام باقر (ع). «عَالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابِدٍ». سبعین الف یعنی هفتاد هزار عابد عبادت بکنند، یک عالمی از علم او مردم بهره ببرند این پیش خدا جلوتر است. این چهره دین است. چهره دین را اینطوری باید شناخت. چهره دین را باید اینطوری شناخت که امام سجاد (ع) پدر شریف و نازنین امام باقر (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی صدا می‌زند خدایا چرا به من نگاه نمی‌کنی؟ این سؤالاتی که خیلی‌ها دارند. چرا به من توفیق نماز شب نمی‌دهی؟ چرا توفیق مناجات نمی‌دهی؟ نکند دیدی من از مجالس علما فاصله گرفتم که من را دور انداختی. یعنی اگر کسی با علما نشست و برخاست نکند، با اهل علم، حالا منظورم از علما آخوندها نیست یعنی ما طرفداری از یک صنف خاص نمی‌خواهیم بکنیم. عالم. حالا یک لباسی هم این وسط مطرح شده است آن دیگر بحث فرعی است. شخصی باشد، آقای دکتر باشد، آقای مهندس باشد. بعضی‌ها دارای علم هستند. از قلب آنها حکمت بر زبانشان جاری است. اصلاً بعضی‌ها هستند مسلمان نیستند. یک دین دیگری دارد. اصلاً دین ندارد ولی شخصیت او، شخصیت ضد علم نیست. بفهمد علمی است زود می‌پذیرد. با اینها نشست و برخاست کنیم. این در اثر کوچکترین اتفاقی مسلمان خواهد شد چون مسلمانی یعنی تسلیم آگاهی شدن، تسلیم دانایی شدن.
شریعتی: حالا ما یک پلی بزنیم برویم سحر ماه مبارک و ماه من که آنجا بحث عقل و عقلانیت را خیلی پررنگ مطرح کردید و به نظر من گره آن همین‌جا است.
حجت الاسلام پناهیان: دقیقاً. عقل به انسان می‌گوید که عقل یک کششی است در وجود انسان که همیشه از آدم این سؤال را می‌کند: بهتر از این نیست؟ ارزان‌تر از این نیست؟ بادوام‌تر از این نیست؟ کیفورتر از این انسان نمی‌تواند باشد؟ عقل انسان را وادار به رسیدن به برترین‌ها می‌کند. کسی بهترین‌ها را نخواست می‌‌گویند عقل ندارد.
شریعتی: بهترین‌ها را نخواست.
حجت الاسلام پناهیان: و اصلاً طلب نکرد.
شریعتی: عقل را می‌شود ترجمه کرد به میل به انتخاب برتر. بعد این عقل آدم را وادار به علم می‌کند. لذا کسی که سراغ علم نمی‌رود، خدا در قرآن می‌فرماید عاقل نیست. درگیری دین، درگیری علم و جهل است. بعد درگیری علم و عقل است مقدمه بر علم و جهل. رابطه علم و عقل چه می‌شود؟ عقل قدرتی است در وجود انسان که طالب علم است. قدرتی است که انسان را به علم ملتزم می‌کند. قبل از علم و بعد از علم محافظ آن است. حالا اینجا ممکن است بعضی از بینندگان بگویند آقا احساس و شور و عشق و ایمان و اینها کجا است؟ اینها میوه‌های خوشمزه علم هستند. میوه‌های خوشمزه و شیرین و جذاب و زیبا، گل‌های زیبای درخت علم هستند. میوه درخت عقل است. عقل و عشق هیچ وقت در وجود انسان دوئیت ندارند. عقل نسبت به عشق مادر عشق است والّا عشق یا متولد نمی‌شود... البته یک کلمه عشق هم در زبان عربی داریم به معنای لجبازی. گیر دادیا. این عشق به معنای آن گیر دادن است که آخرش هم طرف را می‌کشد. آقا طرف را که شما کشتی. می‌گوید عاشقش بودم. این عشق به معنای لجبازی است. درست است؟ که می‌خواهد به آن برسد ولو بلغ ما بلغ. عشق در لغت عرب به این معنا است. ولی در زبان و ادبیات فارسی چرا عشق و عقل در مقابل هم قرار گرفتند؟ آن عقلی که در مقابل عشق معنوی برتر هست، آن عقل کوته‌نگر است. فقط منافع اندک را می‌بیند، آن عقل بد است که البته این عشق و این عقل هر دو در زبان فارسی ساخته و پرداخته شده‌اند در زبان تازه ادبیات مبالغه شعری. اصلاً اینها در عالم علم واقعیت ندارد چون محبت نتیجه علم است. شما وقتی که جبلة القلوب علی حب من ینفقها و بغض من ازلها. امام صادق (ع) فرمود. جبلی قلب است، این ذاتی قلب انسان است که هر چیزی به نفع او باشد دوست دارد، هر چه به ضرر او باشد بدش می‌آید. قلب انسان اینگونه است و زیبایی‌ها فراتر از منافع وقتی خوشایند انسان هستند، این خودش دوباره یک منفعت است. دارد قلب شما را نرم می‌کند. حالا دقیق‌تر بخواهیم بگوییم به یک عبارت کوتاه‌تر، رابطه علم با احساس، با گرایش‌ها، با قلب انسان چگونه است؟ در قلب انسان یک گرایش، گرایش برتر است. این گرایش چیست؟ بهترین را می‌خواهم، برترین را می‌خواهم. این را اینجا نگه دارید. حضرت آدم که در بهشت مشکلی نداشت. جای او هم خوب بود. همسایه بد هم نداشتند. دیگر اصلاً دو نفری صفا بود یعنی ماه عسل آنها چند هزار سال می‌خواست طول بکشد نمی‌دانم. واقعاً هیچ مشکلی نداشت ابلیس با چه فریبی توانست بیاید در آن بهترین فضا حضرت آدم را دچار آن خطا بکند. گفت هل عدلک علی شجرة الخلف؟ می‌خواهی من درخت جاودانگی یعنی اینها که همه خوب است. من که نقضی نمی‌بینم گیر بدهم از این طریق شما را گمراه کنم. چون نقص‌ها را شیطان می‌بیند ما را گمراه می‌کند. بالاترین نقصی هم که شیطان می‌بیند ما را گمراه بکند هنگام جان دادن ما است. می‌گوید ببین دیگر همه چیز دارد از دست می‌رود، آن موقع ایمان آدم را می‌گیرد. ببین چقدر وضع خراب است. بیا با خدا مثلاً چگونه شو و الا آخر. کاری ندارم. واقعاً شیطان دیگر آنجا نمی‌توانست چیزی پیدا کند ولی این برتری جویی انسان است. دست روی همان‌ها گذاشت. گفت می‌خواهی یک کاری کنم اینها برای همیشه برای تو بماند؟ پیش خودش گفت خب بهتر است. این بهتر است. بعد از آن ناحیه او را دچار یک مصداق اشتباه کرد والّا اصل جادوانگی‌طلبی چیز خوبی است. چیز خوبی است قرآن می‌فرماید. هر کسی وارد بهشت می‌شود کلام خدا چند بار در قرآن آمده است. می‌فرماید: «فَادْخُلُوها خالِدين‏» تا ابد بمانید. همان چیزی که روز اول حضرت آدم را دچار لغزش کرد. شجرة الخلد. حالا می‌فرماید دیگر بروید اینجا خلد است. من خودم دارم به شما می‌گویم اینجا دیگر مخلد هستید. این مخلد بودن به دلیل آن میل به برتری است که در وجود انسان هست گاهی از اوقات باید گفت ریشه عقل اینجا است. تا میل به انتخاب برتر نباشد، شما به لذت کهتر، به لذت کمتر تن می‌دهی و اسم آن گناه می‌شود. میل به انتخاب برتر که نباشد سحرخیزی نخواهی داشت. شما سحرخیزی داشته باشی یک لحظه خوابت را به هم می‌زنی سختت هست ولی یک روز پرانرژی و پرنشاط داری. ول کن بابا. این می‌شود عدم معنویت. می‌شود از این دین فاصله گرفتن. عقل رابطه‌اش با گرایش‌های انسان چیست؟ یک گرایش در وجود انسان هست، میل به انتخاب برتر که ریشه عقل است. این میل به انتخاب برتر شما را وارد به کنجکاوی می‌کند، سراغ علم می‌فرستد. این چیه، این چیه، این چند است، این چطوری است، این قیافه‌اش چیست. هی می‌خواهی مقایسه کنی. شما را وادار به علم می‌کند. اگر این میل به انتخاب برتر در شما بمیرد، دیگر کنجکاوی هم نمی‌کنی. دنبال علم نمی‌روی. آن وقت اینجا می‌گویند دل قساوت پیدا کرده است، کار نمی‌کند. آن وقت جالب هست یک روایت هولناک هم بگویم. می‌فرماید آدم هر معصیتی انجام می‌دهد، معصیت یعنی یک رفتار خلاف عقل و خلاف علم. حالا یا خلاف عقل است یا عقلش می‌رسد، خلاف علمش رفتار می‌کند. می‌فرماید که هر گناهی که انسان انجام می‌دهد یعنی هر رفتاری خلاف عقل انسان انجام می‌دهد یک قسمتی از عقل انسان کنده می‌شود که دیگر به او برنمی‌گردد. روح انسان لطیف است. مرنجان دلم را که این مرغ وحشی/ ز بامی که برخواست مشکل نشیند. این مال همان است. دل انسان. دل خیری ظریف است. همین دل، ریشه عقل و ریشه علم است. بعد دل سالم پس شما را وادار به عقلانیت و علم می‌کند، بعد وقتی که دل سالم باشد، تا یک چیزی را فهمیدی بهترین است، بلافاصله عاشق آن می‌شوی. بلافاصله قدرتمندانه برای او صبر می‌کنی. بعد اصطلاحاً می‌گویند اینها عاشق هستند. نه، عاشق نیستند. خدا در قرآن می‌گوید اینها تاجر هستند. امیرالمؤمنین می‌فرماید: اینها یک تجارت پرسود دارند انجام می‌دهند. تاجر یا عاشق فرقی نمی‌کند. حالا در ادبیات شعری ممکن است یک تاجر در یک سطح اندکی را شما کنار بزنی، آن عاشقی که دارد تجارت با معشوق می‌کند را بالا ببری ولی آن کسی هم که عاشق است در واقع تاجر است. می‌گویند دل و قوه می‌دهند و می‌ستانند.
شریعتی: عقل اگر عقل باشد، ریشه آن می‌تواند عشق باشد.
حجت الاسلام پناهیان: درست است. عشق به برتری. بهترین. حالا اگر ما میل به انتخاب برتر نداشته باشیم ایرادی دارد؟ نه ایرادی ندارد. گناه است آقا؟ ما میل به انتخاب برتر نداریم. این چه ایرادی دارد؟ ایراد آن این است که بعد از یک مدتی دلزده می‌شوی، افسرده می‌شوی. هیچ سرمایه عاشقانه‌ای در زندگی‌ات نداری. دوران پیری ندیدنی هستی. اگر علاقه به چیزی کمتر و کهتری داشته باشید، جرم آن چیست؟ این علاقه نابود می‌شود. بعد دیگر تو عاشق نیستی و نمی‌توانی دیگر عشق بورزی مگر اینکه برسی به یک چیزی که هر روز عشق شما به آن بیشتر شود. عشق حلال و حرام نداریم. محبت حلال و حرام نداریم. ما در مورد علم داریم صحبت می‌کنیم ولی رابطه علم و دل را، علم و عشق را بخواهیم بگویم، عقل و عشق را بخواهیم بگوییم، احساسات را بخواهیم بگوییم، اگر شما با راهنمایی علم بهترین را برای خودت انتخاب کنی که دوستش داشته باشی هر روز محبتت به او افزایش پیدا می‌کند. پیر می‌شوی اما عاشق‌تر می‌شود و بعد هیچ وقت حاضر نیستی به دوران جوانی 18 سالگی‌ات برگردی. چرا؟ چون اینطوری که الآن داری از این عشق لذت می‌بری، آن زمان خام بودی. الآن تازه پخته شدی. هیچ‌کدام از اولیای خدا دوست ندارند به گذشته خودشان برگردند. می‌خواهند به آینده بروند. آینده‌ای که لقاءالله است و حرف‌هایی که از سر ما بالاتر است که بخواهیم بزنیم. به علم عاشقانه نگاه کنیم. علم جستجویی است که یک روح عاشق موجب می‌شود آدم به آن برسد. سرمنشأ علم عقلی است که سرآمد همه احساسات قلبی ما است که می‌گوید من بهترین را دوست دارم. اگر شما کنجکاوی خودت را از دست بدهی دلت خراب است. اگر تو به کسی در این شرایط بگویی من دوستت دارم می‌گویند تو با آن دل خراب دوست داستنت زندگی کسی را آباد نخواهد کرد. اگر شما میل به انتخاب برتر نداشته باشید، کم‌کم این دل قساوت پیدا می‌کند. دل قاسی هر چیزی را دوست داشته باشد موقتی است، کم است. به این دل نمی‌شود اطمینان کرد. سیب لکه‌دار است. یک طبیبی می‌گفت سیب خراب شده را کل آن را نباید خورد. جالب بود. گاهی از اوقات قلب انسان اینطوری می‌شود. دیگر هیچ جای آن به درد نمی‌خورد. می‌گویند عمر سعد وقتی که کاروان می‌خواست از کربلا عبور کند، کاروان انبوه و غم و اینها است. گفت از فلان کوچه نروید. آنجا یتیمانی هستند آزرده خاطر می‌شوند. یعنی عمر سعد، ملعون، تو این همه جنایت کردی، وجدان تو حرکت نکرده است. این گوشه دل تو وجدانت چطوری داری حرکت می‌کند؟ معنای این چیست؟ این دل یک گوشه‌اش که خراب شد، دیگر بقیه آن را هم خدا نگاه نمی‌کند. خرابی اصلی و درست و حسابی پیدا کند. خب این عبارت‌ها از جهات متعدد قابل تأمل و قابل بحث هستند.
شریعتی: و چقدر در هم تنیده است و چقدر پیوسته است.
حجت الاسلام پناهیان: پس حرف ما اگر داریم می‌گوییم به دین از منظر علم نگاه کنیم قابل جمع با عاشقی، قابل جمع با ایمان هست. حالا در مورد ایمان بعداً صحبت خواهیم کرد ولی ایمان یعنی یک اطمینان قلب. اطمینان قلب شما از چی پیدا می‌کنید؟ از علم. وقتی مطمئن می‌شوی که این به تو ضرری نمی‌زند احساس امنیت می‌کنی. حالا در مورد ایمان جداگانه با هم صحبت خواهیم کرد. ببینید خدا دشمنان خودش را در قرآن چطوری تحلیل می‌کند. می فرماید: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» پیامبر من، حالا دشمنان خودش را نه. حرف‌های بیخودی که وجود دارد. غیر دین را نه دشمنان خودش را. دشمنان خودشان را خداوند متعال هم یک جور دیگری همینطور توصیف می‌کنند. آن را در مفهوم کفر باید بعداً به آن بپردازیم. اتفاقاً امام باقر علیه السلام می‌فرمودند که بنی امیه ایمان را به مردم یاد می‌دادند، کفر را یاد نمی‌دادند. خیلی نکته استراتژیک و حساسی است. خیلی راهبردی است. ایمان را یاد می‌دادند، کفر را یاد نمی‌دادند. بعد مردم دین موجی پیدا می‌کردند. ما ان‌شاءالله در مورد کفر بعداً صحبت خواهیم کرد. می‌خواهیم برداشت صحیح از دین را پیدا کنیم. حرف غیردینی را، حرف‌های غیردین‌داران را خدا چگونه با آن برخورد می‌کند. نمی‌گوییم دشمن. «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» اکثر مردم که در زمین هستند، اگر بخواهی حرف آنها را تبعیت کنی، آنها تو را گمراه می‌کنند. چرا؟ «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» اینها تبعیت نمی‌کنند مگر از ظن و گمان. «وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُون» و اینها چیزی جزء سخن واهی و یاوه نمی‌بافند. حالا یا دروغ یا سخن برآمده از احتمالات. احتمالات غیرقابل اعتنا. این گمان بعضی وقت‌ها باید به آن عمل کرد. مثل علوم تجربی آنجایی که تحقیقات لازم و خوب برای آن انجام گرفته است، ما داریم با آن زندگی می‌کنیم. پزشکی، مهندسی، خیلی از دانش‌های دیگر. این یخرصون که بعد از آن ظن و گمان دارد بیان می‌کند ماهیت خود آن گمان را هم نشان می‌دهد که آن گمان، گمان بی‌ارزش است. می‌فرماید اینها عالمانه قضاوت نمی‌کنند، عالمانه سخن نمی‌گویند. مشکل ما با آنها این است. مسلمانی یعنی چه؟ من دست معلمان عزیز جامعه را می‌بوسم. حتی قدم‌های آن را هم می‌بوسم. اگر از مدرسه این بچه ما بیرون آمد، این را بفهمیم. مسلمانی یعنی تسلیم علم شدن. شما 12 سال وقت دارید. بگویید بچه‌ها بیایید لجبازی کنیم با این قانون علمی مخالفت کنیم. نمی‌شود. دیدی نمی شود. مسلمانی یعنی این. تسلیم یعنی این. تسلیم یک امر سخیفی نیست مثل اسیری که تسلیم یک زورمند شده است. مثل یک ترسویی که تسلیم یک ظالم شده است. مثل یک نفهمی که تسلیم یک فریب شده است.
شریعتی: اگر تسلیم نشوی لجباز هستی.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. یک نوع لجبازی است. اتفاقاً این لجبازی و عناد در قرآن آمده است. مجادله می‌کنند با تو. کلمه لجبازی به تعابیر دیگری در قرآن آمده است. مسلمان یعنی تسلیم علم. این را باید در دنیا معرفی کرد. بگوییم آقا می‌دانید منظور از مسلمانی چیست؟ ایمان یعنی چه؟ ایمان یعنی اینکه من انقدر می‌دانم که به اطمینان رسیده‌ام. انقدر می‌دانم که به امنیت رسیده‌ام. «أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» در مورد ایمان باید جداگانه صحبت کنیم.
شریعتی: الآن مشکل دو تا شد. یک وقتی ما برداشت و تلقی ناصحیح و ناثواب از دین داریم. الآن به نظر من از علم هم ما برداشت ناصحیح داریم. علم را منحصر کردیم در علوم تجربی.
حجت الاسلام پناهیان: دقیقاً. حالا کاش این کار را کرده بودیم. کاش علم را منحصر در علوم تحربی کرده بودیم و تسلیم برترین تجربه‌ها شده باشیم. کاش این باشد. این باز هم بد نیست. تسلیم علم تجربی یک عالم شده، دیگر نمی‌خواهد سراغ اندیشمندان بغل دست خود برود. خب این اجحاف است، این ضدیت با علم است. هر چه علوم تجربی گفت. باشد. این هم راه را برای انسان باز می‌کند. فکر نکنید اگر کسی تسلیم علوم تجربی باشد یک آدم بدی می‌شود. این خواه‌ناخواه هدایت خواهد شد. مشکل آنجا است که علم تجربی این یک دانه آقا را قبول دارد، 100 نفر دیگر هر چه می‌گویند قبول نمی‌کند. متعصبانه برخورد می‌کند. متفکرانه برخورد نمی‌کند. آقا علوم تجربی است، تو نقادی کن، اشکال وارد کن. با تفکر برخورد کن. متفکرانه برخورد نمی‌کند. اشکال این است. مشکل ما این نیست که کسی مرید علوم تجربی باشد دین را کنار بزند. من به شما عرض می‌کنم. بر اساس تجربه 40 ساله خودم در عرصه حوزه و دانشگاه دارم می‌گویم. من خیلی از دانشگاه‌هایی که رفته‌ام دیده‌ام. بالاخره آدم می‌بیند. الآن هم با فضای اینترنت دسترسی آسان است. کسی که صد درصد مرید علوم تجربی باشد ولاغیر، به فسلفه هم کاری نداشته باشد. این انسان باز به هدایت نزدیک‌تر است. این انسان با دین برخورد سلبی نمی‌کند چون در علوم تجربی مؤیدات برای گزاره‌های دینی کم نیست. مشکل آنجا است. مشکل مسلمانی اینجا است که طرف تسلیم همان علوم تجربی هم مطلق نیست. یادمان باشد ما مسلمان‌ها، ما دیندارها، مشکلمان کسانی نیست که مرید علوم تجربی هستند. مشکل ما کسانی هستند که به لوازم برخورد مناسب علمی و عقلانی با کل علوم تجربی ملتزم نیستند. نظریه فروید را قبول دارد. ده تا نظریه غیر از آن هست. بابا آن نظریه هم یک فرضی بوده است که به اثبات نرسیده است. بعد چند تا نظریه دیگر مخالف آن هست. هیچ‌کدام از اینها را گوش نمی‌دهد. الا و لابد می‌خواهد این حرکت را انجام بدهد.
شریعتی: حالا به بحث خود برگردیم. یعنی الآن ترسیم این فضا به نظرم ترسیم درستی است یعنی مصداق اتم آن می‌تواند پیغمبر عظیم الشأن ما باشد که هم سراسر احساس عاطفه بود، هم عقل کل بود و هم مدینه علم بود.
حجت الاسلام پناهیان: اینها سه تا نیستند، اینها در یک مسیر هستند. یعنی مثل سرچشمه‌ای که تبدیل به رودخانه و دریا می‌شود. چشمه قلب انسان است، رودخانه عقل انسان است. رودخانه می‌دانید برق تولید می‌کند. در مقام مثال دارم عرض می‌کنم. حرکت ایجاد می‌کند. بعد دریای علم. اینها از یک جنس هستند. اینها را نباید از هم تفکیک کنیم. هم‌عرض نباید ببینیم.
شریعتی: اینها با هم یک وجود و یک شخصیتی را می‌سازد که در اوج آن نبی مکرم اسلام است. بچه‌های ما دو دو تا چهار تا را می‌پذیرند و تسلیم هستند و زانو می‌زنند. چطوری مفاهیم دینی را اینطوری به آنها نشان دهیم؟
حجت الاسلام پناهیان: عبارت‌های ما درباره مفاهیم دینی گاهی از اوقات نارسا است. ما باید عبارت‌هایی را که درباره دین به کار می‌بریم از گزاره‌های علمی همه‌فهم استفاده کنیم. مثال از زندگی پیامبر اکرم بگویم. وقتی شما می‌خواهید از دین حرف بزنید، اول باید نیازی که فرد در درون خودش شهود کرده، به آن علم دارد، از آن نقطه شروع کنید. آنی که به آن رسیده و قبول دارد و به آن علم دارد. اگر نرسیده اول او را باید بیدار کنی. از دین حرف نزن. آب کم‌جو، تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پس. یک نفر آمد گفت یا رسول الله به چی دعوت می‌کنی؟ به کدام خدا؟ به کی؟ گفت به آن کسی که وقتی در دریا طوفان‌زده می‌شود... حالا آنجا دریا بود. مثل کویر ما که اطراف ما هست نبود. آنجا این مثال را می‌فهمیدند. اینجا باید مثال مناسب زد. به آن کسی که وقتی در دریا طوفان‌زده می‌شوی، دست به دست همه اسباب قطع می‌شود، هنوز امید به یک نقطه برتری داری. گفت به آن دارم دعوت می‌کنم. گفت عالی است. او را دوست دارم. گفت به تو می‌گویم با او همیشه ارتباط داشته باش. گفت الآن چکار کنم؟ این تجربه پیغمبر است. یا مثلاً پیامبر اکرم آمد به مردم اینطوری گفت. مردم من تا به حال به شما دروغ گفته‌ام؟ از تجربه زیسته‌شان استفاده کرد. گفتند نه. فرمود اگر من بگویم پشت این تپه دشمنان شما شمشیر کشیده‌اند و آماده حمله هستند، شما می‌روید بررسی می‌کنید یا می‌روید خانه اسلحه می‌آورید می‌گویید فلانی گفت. گفتند نه، ما بررسی نمی‌کنیم. انقدر تو را قبول داریم. خب ببینید از یک تجربه استفاده کرد. بعد گفت خب من به شما می‌گویم پیامبر هستم. حتی ابوجهل می‌گفت او که دروغ نمی‌گوید. حتماً پیغمبر است. یعنی مبنای او شد تجربه مردم از رسول خدا.
شریعتی: و اگر نپذیرفتند آن عناد و لجاجت آنها بود.
حجت الاسلام پناهیان: احسنت. لذا من از عزیز بزرگواری، از عالم ربانی‌ای شنیدم که ایشان می‌فرمود: من معتقدم آموزش دین را از اصول عقاید نباید شروع کرد، از زندگی شخص پیغمبر باید شروع کرد. چقدر این معنا عمیق است. چرا ما از اصول عقاید شروع می‌کنیم؟ ما از تجربه مردم. حالا تجربه پیغمبر را نداشتند، داستان آن را بگوییم. داستان راست پیامبر. مردم، این بچه‌ها این داستان را بشنوند، بشنوند، بشنوند. بعد بگوییم که ایشان آمد یک چنین حرفی زد. هیچ‌کس هم نمی‌توانست آن را انکار کند. بعد بگویند که چرا پس ابولهب انکار کرد. خود به خود می‌فهمند. ابولهب یک مشکلی داشته است. ما باید بیاییم به بچه‌های خود از جایی که علم دارند شروع کنیم و نیاز. کودکان ما در دوران هفت سالگی و از قبل از آن، از سه چهار سالگی به چی نیاز دارند؟ به احساس امنیت. حتی بیشتر از محبت. آن چیزی که بچه را مضطرب می‌کند ترس است، نا‌امنی است و بعضی از اوقات پدر و مادرها یا مدرسه این ناامنی را تزریق می‌کند. بچه باید احساس امنیت کند در کنار پدر و مادر. برای اینکه احساس امنیت کند، پدر و مادر خودش را ابرقدرت فرض می‌کند. در روانشناسی رشد پیاژه می‌گوید دختر 3 ساله اگر عروسک او بماند زیر یک آواری که روی آن خراب شده است، جرثقیل هم به زور می‌تواند آن را بلند کند. می‌گوید مامان این را بردار به من بده. مادرش می‌گوید من نمی‌توانم. می‌گوید مگر می‌شود تو نتوانی. تو مادر من هستی. این تصور را دارد. بعد تا حدود 7 سالگی کم‌کم متوجه می‌شود که مثل اینکه پدر و مادر هم یک جاهایی نمی‌توانند. پدر و مادرها به نگاه بچه‌های خود دقت کند. دنبال یک قدرت برتر می‌گردند. در همین دوران می‌نشینند پای کارتن‌های مرد عنکبوتی و بت‌من و اینها که یک قدرت‌هایی دارند. چراغ جادو و علاء الدین و... دیدید چطوری نگاه می‌کنند؟ بچه دنبال منبع قدرت می‌گردد. الآن بهترین وقت است که بگوییم این منبع قدرت خدا است. می‌فهمد. با زبان او سخن گفتی. حتی این کلام مؤثرتر از این است که بگویی خدا مهربان است. نیاز او الآن قدرت است. این نیاز خیلی مخصوصاً در خانواده‌هایی که خیلی با محبت با بچه برخورد کردند. ما خیلی وقت‌ها فکر می‌کنیم بچه ما کمبود محبت دارد هی باید از محبت خدا حرف بزنیم تا جذب شود. کمبود محبت نداشته باشد از محبت حرف بزنی جذب نمی‌شود. می‌گوید من سیر هستم، لبریز هستم. فقط پدر و مادرم یک قدرت‌هایی که من فکر می‌کردم ندارند دارند فرومی‌ریزند. بحث قدرت را و انتقال قدرت از پدر و مادر به موجود دیگر و بحران‌هایی که اینجا پیش می‌آید در روانشناسی نظریات برخی از اندیشمندان روانشناسی توصیه می‌کنند معلم‌ها و مربی‌ها و پدر و مادرهایی که می‌خواهند خیلی حرفه‌ای بچه‌های خود را تربیت کنند بروند بخوانند. اینجا است که تو وقتی مقابل یک قدرت بزرگ سجده می‌کنی نگو من عاشق خدا هستم. بگو یک قدرتی هست من به آن کرنش می‌کنم. می‌گوید عجب! این قدرت چیست که پدر من مقابل او سجده می‌کند و نگاه می‌کند پدر برای چی خدا امر کرده این زمان. اِه، تو دستور یک کسی را گوش می‌کنی؟ او چقدر زروش بالا است. از اینجا معرفت‌الله آغاز می‌شود. لذا فرمود از هفت سالگی بچه خود را به نماز وادار کن. با امر او اقتدار خدا بیاید. بعد ترجمه نماز را هم لابد می‌گوییم. سبحان ربی العظیم و بحمده. ببین این عظمت. اعلی و بحمده. الله اکبر. کلمات نماز با روانشناسی کودک هفت ساله متناسب است.
شریعتی: خیلی خوب. خیلی از شما ممنون و متشکرم.
تلاوت صفحه 347 قرآن کریم

حجت الاسلام پناهیان: در این آیات زیبای قرآن خداوند متعال بر انسان منت می‌گذارد به خاطر ابزار علم. «وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ» خیلی کم می‌شود ما تشکر کنیم. به خاطر چی؟ به خاطر ابزار علم. این چشم، این گوش. اینها ممکن است بگویید ابزار علم تجربی است. مادیات را آدم می‌بیند ولی انسان موجودی است که از پس این مادیات یک برداشت‌های عمیق علمی به دست می‌آورد. بعد در جای دیگری حرف دشمنان را می‌فرماید. «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» دشمنان دین چه می‌گویند؟ می‌گویند اینها افسانه است اینها ساخته‌اند. خیلی خوب است که خداوند متعال در قرآن لو می‌دهد روش کار دشمنان را. دیگر برای ما تازگی ندارد. الآن به ما می‌گویند بله، این خرافات است اینها درست کرده‌اند. می‌فرماید ببینید من شما را به علم دعوت می‌کنم، من شما را به استفاده از این ابزار دارم دعوت می‌کنم، بعد او دارد می‌گوید که اینها خرافه است. اگر اینها خرافه است پس چرا من شما را به چشم و گوش دارم دعوت می‌کنم. یا جای دیگری که می‌فرماید  اینها چشم و گوش‌شان، صُمٌّ بُكْمٌ عُمْي‏، بسته است. ما در این جلسه سعی کردیم به این جهت حرکت کنیم. کامل بحث را نمی‌شود طرح کرد یعنی هی بحث خیلی دامنه‌داری می‌شود. باید هزاران سند، آیه، هزاران نمونه روایت، هزاران قطعه دینی و تجربه دینی وسط آورد تا به اثبات برسد و این نگرش پدید بیاید. در حد جهت‌گیر ی کلی. دین را چیزی از مقوله علم بدانیم و مخالفت با دین را، روحیه مخالفت با علم بدانیم و اگر کسی روحیه مخالفت با دانش نداشته باشد یعنی یک انسان مسلم است. مسلمان است. روحیه پذیرش دین دارد و اگر در روشنفکرها یک کسی را دیدید که ایشان مخالفت با دین می‌کند دقت کنید می‌بینید با برخی علوم موافق است، با برخی دیگر از علوم و اندیشمندان هم مخالف است چون یک انسان برجسته علمی به هر علمی تسلیم است، به هر علمی احترام می‌گذارد. همین مقدار احترام به علم اگر باشد، پایه تربیت دینی خوب بیان شده است. من باز اضافه کنم مهم‌ترین اصل تربیتی این است که در دوران کودکی دید بچه کنجکاوانه، کنجکاوی می‌کند ما می‌گوییم بازی می‌کند. بازی نمی‌کند، کنجکاوی می‌کند. بازی این از بازی فوتبال که شما نشسته‌ای نگاه می‌کنی ارزشمندتر است. این دارد تجربه می‌کند. در دوران کودکی باید اجازه بدهیم کنجکاوی او ادامه پیدا کند، گسترش پیدا کند، به میل خودش باشد. بعد کم‌کم این کنجکاوی او جهت پیدا می‌کند، تبدیل به انسان عالم می‌شود. بعد تخصص پیدا می‌کند که می‌شود انسان متخصص عالم.
شریعتی: بسیار خوب. خیلی ممنون و متشکر.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها