اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

1401-05-15- حجت الاسلام حسینی قمی - ابعاد گوناگون حماسه عاشورا

ملایی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» بالا نرفت هر که به پای تو پا نشد آقا نشد هر آن که برایت گدا نشد مقصود از تکلم طور از تو گفتن است موسی نشد هر آن که کلیم شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ کس غیر از خدای عز و جل خون‌بها نشد در خلقتش زمین و مکان‌های محترم بسیار آفرید ولی کربلا نشد ما گندم رسیده شهر ری توایم شکر خدا که نان تو از من جدا نشد داغ تو اعظم است تحمل نمی‌شود در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد «السَّلامُ عَلَیکَ یااباعَبدِالله وَ عَلَی الاَرواحِ التي حَلَّت بِفِنائِک عَلَیکَ مِنِّی سَلامُ اللهِ اَبَدا ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهدِ مِنِّی لِزیارَتِکُم». همراهان و مخاطبان گرامی برنامه سمت خدا سلام علیکم، عزاداری‌هایتان قبول، توسلات و توجهاتتان ان‌شاءالله مورد عنایت آقا امام زمان(ع) و دعاهایمان مستجاب. خیلی خوش آمدید به برنامه امروز، شنبه، هشتمین روز از ماه عزای اباعبدالله الحسین(ع).

معرفی برنامه


حبینندگان شبکه سه، شبکه افق، شبکه جهانی ولایت و شنوندگان رادیو معارف و بینندگان شبکه جام جم. به رسم شنبه‌ها این بار در خدمت حاج آقای حسینی هستیم باز هم. فکر می‌کنم یک تغییر مسیر کوچک در مباحث قبلی ایشان احتمالاً به مناسبت این ایام داشته باشیم که هر چه باشد فیض است و ان‌شاءالله استفاده می‌کنیم. سلام علیکم، قبول باشد و عرض تسلیت.
حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمه الله. عرض سلام و ارادت دارم خدمت همه عزیزان و عرض تسلیت ایام شهادت سالار شهیدان سیدالشهدا سلام الله. اگر اجازه بفرمایید من به نظرم سه مطلب را محضر بینندگان عزیز تقدیم کنم. در حقیقت چکیده‌ای است از مباحث مفصلی که این شب‌ها و روزها در مجالس من مطرح کردم. فکر کردم حداقل یک گزارش خیلی کوتاهی و خلاصه‌ای از این مباحث را خدمت عزیزان عرض کنم. مطلب اول یک مطلبی را عرض می‌کنم از یکی از نویسندگان بزرگ اهل سنت. حتماً شنیده‌اید، سه برادر هستند، سه دانشمند بزرگ اهل سنت هستند به نام بن اثیر. یکی از آن‌ها معروف است به در تاریخ مورخ است، یکی از آن‌ها در حدیث محدث است، یکی هم در ادبیات عرب. هر سه هم اوایل قرن هفتم بودند، وفاتشان اوایل قرن هفتم است یعنی حدود 700 سال پیش. یکی عزالدین است که در تاریخ معروف است، دوم مجدالدین است کتاب‌های حدیثی دارد و سوم ضیاالدین است کتاب‌های ادبی دارد. هر سه از دانشمندان بزرگ اهل سنت هستند، در میان اهل سنت جایگاه ویژه‌ای دارند، بن اثیر. این دانشمندی که ضیاالدین، سومی که در ادبیات معروف است، یک کتابی دارد به نام «الوشی المرقوم فی حل المنظوم». عنوانش در حقیقت توضیح شعرهای سنگین عربی است، اشعار منظوم عرب که خیلی سنگین است ایشان در کتابشان خیلی مفصل نیست، شاید 100 صفحه، 150 صفحه است، ولی جایگاه خیلی ویژه‌ای دارد. اگر عزیزان الان در اینترنت بزنند «الوشی المرقوم» ده‌ها پایگاه می‌آید برای معرفی این کتاب و عظمت نویسنده‌اش و دو برادر دیگرش. ایشان در این کتابش، این آقای بن اثیر، یک عبارتی دارد، همه این‌ها را من برای این یک جمله گفتم. می‌نویسند: «وَاعلَم اَنَّ الحُسَین عَلَیهِ السلّام لَم یُقتَل فِي یَومِ کَربَلا وَ إِنَّ ما قُتِلَ فیهُمِ ثَقیف» امام حسین(ع) را در کربلا شهید نکردند، در ثقیفه شهید کردند. یک عالم بزرگ اهل سنت، یکی از این سه برادر، بن اثیر، 700 سال پیش، در کتابش می‌نویسد «وَاعلَم» بدان، «اَنَّ الحُسَین عَلَیهِ السلّام لَم یُقتَل فِي یَومِ کَربَلا». می‌دانید جناب آقای ملایی، هیچ حادثه‌ای دفعتاً به وجود نمی‌آید، یک مرتبه همه مردم بیایند در کربلا و فرزند رسول الله را به شهادت برسانند امکان ندارد. این عالم اهل سنت می‌گوید این زمینه از ثقیفه آغاز شد، از 50 سال قبل زمینه سازی کردند، اهل‌بیت(ع) را منزوی کردند، امیر مومنان سلام الله علیها نه تنها 25 سال باید بگوییم 30 سال حتی آن دوران امامتشان هم حضرت نتوانستند اصلاحاتی انجام بدهند. این نهج البلاغه است، حضرت می‌فرماید: «لَوِستَقَمَت قَدَمایَ» اگر جای پای من محکم بشود خیلی از کارهای قبلی را اصلاح می‌کنم، ولی این جای پا محکم نشد. یک حدیثی هم از کافی مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) بخوانم،  این قسمت اول خیلی مفصل است، اگر بخواهم وارد بشوم دیگر نمی‌توانیم بیرون بیاییم، بگذرم. هم مرحوم کلینی در کافی شریف دارد هم شیخ طوسی در تهذیب و در استبصار. می‌خواهم بدانند عزیزان من قصه کربلا از کجا شروع شد به تعبیر این عالم، یک مرتبه سال 61 این گونه نبود که مردم در برابر سیدالشهدا سلام الله علیه بایستند. زمینه سازی شد. 30 سال امیر مومنان را به انزوا کشاندند، 20 سال هم امام  حسن و امام  حسین. از سال 40 امامت امام مجتبی شروع شده است تا سال 60، اول 61 هم حضرت شهید شدند. این 20 سال هم اهل بیت را به انزوا بردند. حدیث در این دو منبع کافی و تهذیب و استبصار، آقا امام کاظم(ع)، امام موسی بن جعفر، فرمودند. «ما رَأَیتُ النَّاس اَخَذُوا أَنِ الحَسَنِ وَ الحُسَین» ندیدم در این 20 سال دوران امامت امام  حسن و امام حسین مردم از این دو آقازاده، این دو امام، مسئله‌ای پرسیده باشند جز دو سوال. 20 سال امام بودند، مردم دو سوال مراجعه کردند. یکی راجع به حکم نماز مستحبی نمی‌دانم بعد از عصر، دو مسئله حضرت پرسیدند. چطور می‌شود یک جامعه‌ دینی 20 سال دوران حسنین سلام الله علیهما هیچ مسئله‌ای مراجعه نکرده باشند. من یک آدرس نزدیک‌تر بدهم. خدا رحمت کند علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه. می‌فرمودند یک وقتی من به مناسبتی نسخه وسائل الشیعه خودم را با یک نسخه قدیمی تطبیق می‌دادم. وسائل الشیعه می‌دانید کتاب حدیثی است، برای شیخ حر عاملی است، جمعاً 35 هزار حدیث دارد. روایاتی که اهل بیت فرمودند یا سوالاتی که مردم از اهل بیت پرسیدند. مرحوم علامه فرمودند من در این تطبیق نسخه وسائل الشیعه خودم متوجه شدم در سراسر این 35 هزار حدیث یک مسئله ما نداریم که یک نفر در 10 سال دوران امامت امام حسین(ع) یک مسئله دینی و شرعی از امام حسین سوال کرده باشد. این بود که حادثه کربلا پیش آمد که حالا این بحث را عرض کردم بحث یک دهه‌ای است ولی همین مقدار اشاره کنم عزیزان بدانند این قصه کربلا برای 61 نیست، یک زمینه سازی 50 ساله داشته است. این مطلب اول. مطلب دومی که روی آن تاکید دارم و دلم می‌خواهد عزیزان بیشتر عنایت کنند از همه عزیزانی که این روزها، این شب‌ها، مجلس عزا می‌گیرند حالا دو ماه محرم و صفر، خواهش می‌کنم سیره سیدالشهدا(ع) را یادمان نرود. امام حسین دنبال جذب همه بودند. در این قصه کربلا ببینید حضرت به هر کسی رسیده است دعوت کرده است، محبت کرده است، پذیرفته است. این روزها و شب‌ها روضه حر را برای ما خواندند، چه تحولی، چه انقلابی، حضرت در حر ایجاد کرده است، وقتی هم آمده است آقا «مِن تُوبَه» بله آقا بیا، اصلاً حرفت چیست، «إِرفَع رَأسَک» سرت را بالا کن. این اخلاق را ما از سیدالشهدا(ع) در جذب همه یاد بگیریم. من یک داستانی بگویم از امام صادق(ع)، بعد یک داستانی از سیدالشهدا(ع)، خیلی هم باعجله می‌گویم چون می‌خواهم به آن بخش سوم عرایضم هم برسم. حدیث در منابع قدیمی ما است، تفسیر عیاشی می‌دانید از منابع خیلی قدیمی ما است. دو تا برادر هستند، جزو بهترین اصحاب امام باقر و امام صادق سلام الله علیها هستند. جناب زراره و برادرش حمران. می‌دانید این‌ها 4-5 تا برادر بودند، همه جزو اصحاب درجه یک امام باقر و امام صادق. این دو برادر، یعنی زراره و حمران بن اعین آمدند خدمت امام باقر. گفتند: «إِنَّا نُمَدُ المُطمِر»، مطمر با ط دسته‌دار. گفت آقا ما یک مطمری برای خودمان درست کردیم، یک شاغولی، یک خط کشی. آقا گفتند چه شاغولی، چه خط کشی؟ گفت ما یک خط کشی درست کردیم هر کس صد درصد همفکر ما باشد این را در جرگه خودمان می‌آوریم، تحویلش می‌گیریم، هر کس ذره‌ای از ما فاصله داشته باشد از او اعلام براعت می‌کنیم.
ملایی: هر که با ما نیست، بر ماست.
حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی ما باورمان این است که ما با این خط کش ما بهشتی هستیم، بقیه دیگر... . امام(ع) 4 آیه قرآن خواندند. اگر عزیزان بتوانند این 4 آیه را زیرنویس کنند چون من همه آیات را نمی‌رسم مفصل توضیح بدهم خود عزیزان مراجعه کنند. امام باقر(ع) فرمود: «قُولُ الله أَصدَق مِن قَولِکُم» قرآن کلامش درست است، شما چه درست کردید، خط‌ کش چیست، میزان چیست، این را دفعش کن، این را... . به چه دلیل؟ حضرت فرمودند جواب این آیه را چه می‌دهید، 4 آیه. آیه اول سوره مبارکه نساء، آیه 99. قرآن می‌فرماید: «إِلَّا المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدَانِ لَا یَستَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یَهتَدُونَ سَبِیلًا» اگر یک عده مستضعف فکری بودند، حرف حق اصلاً به گوششان نرسیده است، اصلاً به گوششان نرسیده است، به تعبیر مرحوم علامه امینی رضوان الله علیه می‌فرماید منظور این آیه این است که کوتاهی نکردند، قصوری از این‌ها نبوده است، ولی اصلاً حرف حق، بین حق، به گوششان نرسیده است. قرآن می‌فرماید: «فَأُولَئِکَ عَسَی اللهُ أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کَانَ اللهُ عَفُوًّا غَفُورًا». آقا فرمود شما این‌ها را چه کار می‌کنید؟ این‌ها حتماً جهنمی هستند؟ به چه دلیل جهنمی هستند؟ شاید خدا این‌ها را مشمول رحمت کند. نرسیده است، کوتاهی نکرده است. الان خیلی‌ها از ما سوال می‌کنند که آقا این همه مثلاً در دنیا مسیحی‌هایی هستند، این همه غیرمسلمان‌ها هستند، اصلاً هیچ دینی ندارند، آیا این‌ها همه جهنمی هستند؟ فقط ما در بهشتیم؟
ملایی: نه.
حجت الاسلام حسینی قمی: امام فرمود این آیه چه جواب می‌دهند. می‌دانیم بسیاری از این‌ها کوتاهی نکردند ولی چیزی نرسیدند، اصلاً باور نکردند که دین دیگری است، اصلاً دین است، یا اگر دین است که این اسلام است، اصلاً به ذهنش نرسیده است.
ملایی: فرصت هدایت برایشان ایجاد نشده است.
حجت الاسلام حسینی قمی: به ذهنشان خطور نکرده است، کوتاهی هم نکردند. فرمود کجا می‌گوید این‌ها جهنمی هستند، چرا می‌خواهید این‌ها را طرد بکنید، این چه خط‌ کشی است. آیه دوم، سوره مبارکه توبه، 106. فرمود این آیه را چه می‌گویی. «وَ آخَرُونَ مُرجَونَ لِأَمرِ اللهِ إِمَّا یَعَذِّبُهُم وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیهِم وَالله عَلِیمٌ حَکِیمٌ». در تفاسیر است امام(ع) ذیل همین بیان در بیان علامه مجلسی هم در مرآت العقول است. فرمود کسانی که حالا ایمان آوردند ولی حالا اسلام در قلبشان هنور رسوخ نکرده است، بعد هم بدون این که حالا فرصت پیدا کنند که ایمان هم این از دنیا رفت. می‌توانیم ما حکم بکنیم قطعاً جهنمی هستند؟
ملایی: نه.
حجت الاسلام حسینی قمی: به چه دلیل. فرمود این دسته چه می‌شوند؟ شاغول شما می‌آیند، به متراژ شما می‌آیند، در متر شما می‌آیند. دسته سوم، سوره مبارکه بقره، آیه 102: «وَ آخَرُونَ اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا» یک عده گناه کردند، حالا توبه کردند،«عَسَی اللهُ أَن یَتُوبَ عَلَیهِم» این‌ها امید دارند به رحمت الهی، هر کسی که گنهکار شد توبه کرد تو فکر می‌کنی این دیگر مشمول رحمت الهی قرار نمی‌گیرد، بهشت فقط برای شما خوب‌ها و نمی‌دانم صد درصدی‌ها و ...، برای چه دیگران را بیرون می‌برید. آیه چهارم را حضرت خواندند. فرمودند سوره مبارکه اعراف، آیه 46، «اَصحابُ الأَعراف» لابد زیاد شنیده‌اید. اصلاً ما سوره داریم، سوره اعراف. اصحاب اعراف چه کسانی هستند؟ قرآن می‌فرماید: «وَ عَلَی الأَعرَافِ رِجَالٌ یَعرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُم وَ نَادَوا أَصحَابَ الجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَیکُم» این‌ها در یک مرزی هستند، نه بهشت هستند نه جهنم. به بهشتی‌ها سلام می‌کنند: «لَم یَدخُلُوهَا» این‌ها بهشت نمی‌روند، نرفتند، «وَ هُم یَطمَعُونَ» طمع دارند بروند. چه کسانی هستند که لب مرز هستند؟ این‌ها کسانی هستند که خوبی و بدی‌ آن‌ها 50/50 است، نه حسناتشان می‌چربد و نه سیئات. آقا فرمودند این‌ها را شما فکر می‌کنید خدا با این‌ها چه می‌کند. «هُم یَطمَعُونَ» طمع دارند بروند بهشت، شاید خدا این‌ها را همه را برد بهشت. به چه مناسبت شما شاغول درست کردید، متر درست کردید، که آقا فقط کسانی می‌توانند رستگارند. ما کسانی تحویل می‌گیریم که صد درصد مثل ما بهترین شیعیان امام صادق، امام باقر، امام حسین، امیر مومنان سلام الله علیها. چه جواب این 4 آیه را می‌دهد. من این روزها خیلی در مجالس گفتم، خواهش کردم، التماس کردم، گفتم تو را به خدا اگر می‌توانید هنر ما این است که دست کسانی را بگیریم که ما فکر می‌کنیم قیافه این‌ها نمی‌آید که در مجالس اهل بیت(ع) بیایند، فکر می‌کنیم فقط ما هستیم بهشتی هستیم. نه، اهل بهشت این گونه نیستند. امام حسین می‌گویند همه بیایند. یک قصه‌ای بگویم همین اول راه، اول هم که  نیست، حالا در همین قسمت از بحثم، خیلی داستان عجیبی است. می‌دانید ما  کتابی داریم به نام «مقاتل الطالبیین» ابوالفرج اصفهانی، برای قرن چهارم است. ابوالفرج یک نویسنده بسیار بسیار بزرگی است، آن کتاب «الاَغانی» او غوغا است. این کتاب «مقاتل الطالبیین» ایشان هم مهم است.
ملایی: فکر می‌کنم الاغانی معروف‌ترین اثر ایشان است.
حجت الاسلام حسینی قمی: بله، آن معروف‌ترین اثر ایشان است. یک داستانی را ایشان نقل می‌کند. من حرفم این است، چرا امروز که در آستانه شب تاسوعا هستیم من این بحث را مطرح می‌کنم. می‌خواهم  عزیزان تا دیر نشده حواسمان جمع بشود، همه را سوار کشتی نجات سیدالشهدا کنیم. مطمئن باشید امام حسین دست همه را می‌گیرد، کسی را از این کشتی ناامید نکنیم، خط کشی درست نکنیم، خط کش نگذاریم، شاغول نگذاریم، دیگران را طرد نکنیم، هنر ما این است که همه را بیاوریم. ابوالفرج اصفهانی در این کتاب می‌نویسد متوکل عباسی قبل از این که به خلافت هم برسد دنبال فساد و فجور و شهوت‌رانی و... . یک خانمی بود به او مراجعه می‌کرد، زنانی در اختیار آن خانم بود، زنان رقاصه و آوازه خوان، برای متوکل می‌فرستاد. متوکل خلیفه شد، پیغام داد به آن خانم که آن آوازه خوان‌ها را برای ما بفرست. گفتند نیست. متوکل سوال کرد کجا رفته است؟ حالا خودش نیست، آن زن‌های آوازه خوان کسی از آن‌ها نیست برای ما بفرستید؟ خلیفه می‌خواهد امشب عیش و نوش داشته باشد. گفتند نه، هیچ کدام نیستند. رفته بود سفر، زود پیام داده بودند که بیا خلیفه کار دارد. از سفر برگشت و کسی از آن زنان آوازه خوان  را فرستاد، گفت برو ببین مجلس عیش و نوش خلیفه را گرم کن. وقتی آمد متوکل گفت شما کجا بودید؟ گفت ما سفر حج بودیم. گفت حج؟ ما آوازه خوان مغنیه اصلاً الان فصل حج است؟ ماه شعبان بود. گفت الان فصل حج است؟ گفت نه منظور از حج زیارت امام حسین(ع) بود، زیارت کربلا است. گفت شما کربلا می‌روید؟ گفت بله. گفت به چه مناسبت؟ گفت می‌رویم، این رئیس ما هر سال ما را کربلا می‌برد، زیارت امام حسین. نمی‌خواهیم ما خدایی نکرده گناه را تشویق بکنیم ولی می‌گویم هر کسی اهل هر کاری است اما این ارتباط را قطع کند یا نه این ارتباط باشد، یک روزی نجاتش می‌دهد. امیرمومنان در نهج البلاغه می‌فرماید همه پل‌ها را خراب نکن، «إِتَّقُ الله بَعضَ تُقی وَ إِن قَلً» آقا تقوا که باید زیاد باشد، «کَثُرَ» باشد، چرا «إِن قَلَّ»؟ شاعرین نهج البلاغه فرمودند این الان یک مقدار، عیب ندارد، نگذار همه پل‌ها خراب بشود. اگر کسی گناه دارد، فسق و فجور و... حالا امشب شب تاسوعا نیاید در عزای امام حسین، بگذارید بیاید، اشکش جاری بشود، دلش بشکند، همین باعث توبه او می‌شود. چقدر انسان‌هایی بودند، عزای امام حسین، عاشورا سیدالشهدا، پیاده‌روی اربعین، یک نگاه به قبر شش گوشه سیدالشهدا تحولی در آن‌ها ایجاد شده است. متوکل خیلی ناراحت شد، گفت  یعنی شما می‌روید زیارت امام حسین. ایشان می‌نویسد، ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد همین انگیزه شد اولاً تمام اموال آن زن را که رئیس این‌ها بود مصادره کرد، بعد هم فرمان داد قبر امام حسین(ع) را 17 بار قبر امام حسین(ع) را ویران کرد. شروعش از این جا بود. وقتی دید عجب نفوذی دارد امام حسین(ع)، نه خوب‌ها که بدها را هم جذب می‌کند. عرض کردم اشتباه نشود، نمی‌خواهیم گناهی را توجیه کنیم ولی می‌خواهم بگویم یک گنهکاری با اشک بر سیدالشهدا... . ما محدود نکنیم.
ملایی: ما این رابطه را قیچی نکنیم.
حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت. یک وقتی شاید این قصه را گفته باشد. خدا رحمت کند مرحوم آقای مروی رضوان الله علیه، ایشان می‌فرمودند در اراک، همین اراک نزدیک قم، قبل از انقلاب، شاید مثلاً 50 سال پیش، یک آقایی گفت من مجلس داشتم، روضه داشتم، یک جایی جوان‌ها خیمه‌ای زده بودند. شب هفتم و هشتم محرم آمدم رفتم روضه بخوانم، یک جوان مستی سر راه من را گرفت، گفت آقاشیخ کجا می‌روی؟ گفتم دارم می‌روم روضه. ترسیدم یک وقت آسیبی به ما نرساند. گفت می‌خواهی یک شعر برایت بخوانم. ترسیدم، گفتم حالا بگویم نه، گفتم بخوان. این شعر را خواند:
بردند ذره ذره مه پیکران دلم را
یک ذره دگر ماند تا قسمت که باشد
مه‌رویان عالم دلم را بردند، تمام شد، یک ذره دیگر مانده است ببینم این روزی کیست. آدم چه برخوردی باید بکند. گفت من با کمال محبت یک دستی به پیشانی این جوان کشیدم، گفتم عزیزدلم مگر خودت نمی‌گویی مه‌رویان عالم دلت را بردند، یک ذره مانده است، نمی‌خواهی این ذره آخرش را به خیمه امام حسین بدهی. گفت به قدری این کلام من در او اثر کرد همان جا افتاد روی زمین، نشست گریه، گریه، گریه، و بعد توبه کرد، شد یک... . چه مانعی دارد. شما ببینید اصلاً آیات نورانی قرآن پیامش این است، سوره مبارکه شعرا. حضرت لوط به قومش که زشت‌ترین گناه در تاریخ به نام آن‌ها ثبت شده است می‌فرماید: «إِنِّي لِعَمَلِکُم مِنَ القَالِینَ» من دشمن شما نیستم، کار بدی دارید من با کار شما مخالفم، با خود شما دشمن نیستم، «إِنِّي لِعَمَلِکُم». باز این حدیث در نهج البلاغه امیرمومنان سلام الله علیه آمده است. حضرت از رسول خدا نقل می‌کنند که حضرت فرمود: «إِنَّ اللهَ یُحِبُ العَبد وَ یَبقِضُ عَمَلَ». خواهش می‌کنم عزیزان، مخصوصاً آن‌هایی که مسئولیتی دارند، متصدی هیئتی هستند، یادشان باشد هنر ما جذب این‌ها است. امیرمومنان از رسول خدا نقل می‌کند: «إِنَّ اللهَ یُحِبُ العَبد» خدا همه بنده‌های مومن‌اش را دوست دارد، «وَ یَبقِضُ عَمَلَ» بله معلوم است، یک بنده‌ای خلافی کند، گناهی انجام بدهد، خدا گناه را دوست ندارد، اما همان بنده گنهکار «یُحِبُ» خدا دوستش دارد. اصلاً کربلا تجسم محبت سیدالشهدا(ع) است به همه. ببینید خیلی‌ها با امام حسین همراهی نکردند، عبیدالله بن حر جعفی، حرمله، ضحاک بن عبدالله مشرقی، مالک بن... ، خیلی‌ها. امام حسین به آن‌ها می‌فرمود بیایید نزدیک، گفتند ما نمی‌آییم. این اوج محبت سیدالشهدا(ع) است. حتی این‌هایی که می‌گفتند نمی‌آییم آقا می‌فرمود اگر می‌خواهید با من همراهی نکنید زودتر از این منطقه دور شوید.  گفتند چرا؟ فرمود اگر بمانید صدای «هَل مِن ناصِر» من را بشنوید و من را یاری نکنید گرفتاری شما بیشتر می‌شود. ببینید، یعنی حتی برای کسی که حاضر نیست ولی خدا، حجت خدا، را همراهی کند می‌فرماید زود بروید.
ملایی: برایشان دل می‌‌سوزاند.
حجت الاسلام حسینی قمی: دل می‌سوزاند. خود امام صادق(ع) فرمود. الان ما، من عرض کردم بحث چکیده شاید 10 روز من به عجله بخواهم بگویم، به نظرم لازم است. ببینید امام صادق(ع) به یکی از اصحابش فرمود یک وقت همین خط کش‌هایی که درست کردند، فرمودند این کار را نکنید. ایمان 10 درجه است. فرمود سلمان، حدیث در خصال شیخ صدوق است. فرمود سلمان درجه اول است، ابیذر درجه دوم است. همین طور حضرت یکی یکی فرمود. مغداد درجه سوم است. ولی مواظب باشید اگر کسی درجه اول بود درجه دوم و سوم را طرد نکند. فرمود اگر هنر دارید، این تعبیر امام صادق است، فرمود اگر هنر دارید «إِذا رَأَیتَ الَّذي» اگر دیدید کسی درجه پایین‌تر از ایمان است او را بیاور بالا، «رَفعاً رِفیقاً» خیلی آرام، بامدارا، دستش را بگیر او را بالاتر ببر. اگر مجال بود من ده‌ها نمونه بدون مبالغه عرض می‌کنم جناب آقای ملایی، ده‌ها نمونه برای عزیزان می‌گفتم که اهل بیت(ع)، ائمه(ع)، از چه، چه درست کردند و حیف ما بلد نیستیم. امروز متاسفانه جاذبه ما خیلی ضعیف، دافعه ما در اوج است. از ده‌ها قصه یک قصه را 2-3 دقیقه‌ای بگویم، قصه مفصل است. یک کسی آمد خدمت امام صادق(ع)، آمد خدمت سیدالشهدا. گفت من یک برادرزاده‌ای دارم، این از نظر فکری انحراف فکری دارد. خواهش می‌کنم عزیزان قصه را عنایت کنند، در 3 دقیقه اگر من بتوانم بگویم این را کلیپ کنید، ببینیم اهل بیت چه کار کردند و ما داریم چه کار می‌کنیم. به امام صادق گفت آقا من یک برادرزاده‌ای دارم دلش می‌خواهد بیاید با شما بحث بکند، مکتبش جذب این مکاتب باطل شده است. گفته است من بروم امام صادق هم جذب خودم بکنم، بروم با امام صادق مناظره کنم، امام صادق را هدایت کنم. آقا گفت فلان ساعت، گفت نه آقا من می‌ترسم پیش شما بیاید، به من گفته است ولی «اَتَحَوَوُ» می‌ترسم، «خُبسَهُ وَ رِداءَ» خیلی خبیث است، خیلی پست است. خواهش می‌کنم این آغاز را عنایت کنید، ببینید آخر این آقا به کجا می‌رسد. این که عمو به امام صادق می‌گوید من از خباثتش، پستی‌اش، می‌ترسم، بیاید به شما یک وقت جسارتی بکند. آقا فرمود غصه من را نخور، بگو بیاید. وقت گرفت آمد خدمت امام صادق. من به عجله می‌گویم. امام صادق در جلسه اول یک سوال از او پرسید، درمانده شد. مناظره می‌دانید علم است، دانش است. یک سوال نتوانست جواب بدهد، گفت می‌روم جوابش را می‌آورم، آقا فرمودند برو بیاور. چند وقت بعد دوباره وقت ملاقات گرفت. آقا فرمود جواب آن را آوردی؟  گفت نه. گفت یک سوال دیگر از تو می‌پرسم. درمانده شد، گفت این دفعه می‌روم جواب هر دو را می‌آورم. دفعه سوم آمد با آقا بحث بکند گفت نه آقا، آقا یک مطلب دیگری فرمودند گفت نه آقا، اصلاً من ول معطل هستم، چند وقت هم در این فکر بودم نتوانستم. آن مکتب باطل است، آمد جذب امام صادق، از اصحاب امام صادق شد. درست است من به عجله می‌گویم که آن کلیپ 2-3 دقیقه‌ای به هم نخورد، نمی‌خواهم به هم بخورد. این آدم که شد آقای ملایی؟ باور می‌کنید؟ بینندگان عزیز، جانم به فدایتان، تو را به خدا ببینید اهل بیت چه کار کردند، ما چه کار می‌کنیم. این آقا می‌دانید کیست؟ این که عمویش می‌گوید از خباثت او، پستی او، می‌ترسم بیاید خدمت شما. این آدم شد حشام بن حکم، صحابی درجه یکِ یکِ یک امام صادق(ع).  که امام صادق بعدها درباره‌اش می‌فرماید: «هذا ناصِرُنا بِقَلبي و لِسانی وَ یَدِه» یاور ماست با فکرش، با زبانش، با دستش. مرحوم شیخ مفید می‌فرماید: «مِن الاَعلام» این‌ها بودند که دین به ما رسید. اگر حشام بن حکم‌ها نبودند ما دین به دستمان نمی‌رسید. امام صادق(ع) وقتی مناظره‌اش را می‌دید آن قدر لذت می‌برد، کیف می‌کرد. در یک جلسه‌ای یک وقتی حشام مناظره داشت و هارون الرشید پشت پرده نشسته بود گوش می‌کرد. خودش را نشان نمی‌داد، با این‌ها معلوم است رابطه‌اش خوب نبود. گوش می‌داد. عصبانی شد، هارون، هارون الرشید عصبانی شد. گفت «لِسانُ حِشام اَوقَع فِي نُفُوسِ» زبان حشام از هزار شمشیر اثرش بیشتر است. گفت ما شمشیر درست می‌کنیم و لشکر درست می‌کنیم و لشکرمان را تقویت می‌کنیم، یک زبان حشام از هزار شمشیر اثرش بیشتر است. ببینید امام یعنی این. قصه آخر را سریع از امام حسین(ع) بگویم. این بحث خیلی مفصل است، می‌خواهم آن بخش سوم ولو شده کوتاه بگویم. عرض کردم، قصه می‌خورم می‌بینم فاصله‌مان زیاد است، همان خط‌ کش‌هایی که زراره و... . بالاخره آن‌ها هم امام هدایتشان کرد، ما هم خط کشی می‌کنیم. درِ عزاخانه امام حسین را باز بگذاریم، همین‌هایی که به قیافه‌هایشان نمی‌آید، به تیپشان نمی‌آید. شما چه کاره هستید؟ چقدر بودند آمدند با یک اشک بر سیدالشهدا تحولی در آن‌ها ایجاد شد. این قصه را در توحید مرحوم شیخ صدوق است، ابن اساکر از نویسندگان اهل سنت تاریخ دمشق دارد، آن جا نوشته است. بن عباس در مسجد النبی نشسته بود داشت برای شاگردهایش درس می‌گفت. بن عباس می‌دانید صحابی درجه یک امیرمومنان است، اهل بیت(ع) است، بسیار بسیار مورد محبت امیرمومنان بوده است، مدتی اوایل زندگی‌اش در جوانی‌اش رسول خدا را درک کرده است. داشت برای شاگردهایش درس می‌گفت. حدیث می‌گفت، همین حدیث‌هایی که از ائمه یاد گرفته بود. یک کسی در جلسه او یک جمله‌ای گفت مجلس جناب بن عباس به هم خورد، یه تیکه‌ای پراند. این آدم که بود؟ تحت تاثیر افکار خوارج بود. می‌دانید خوارج امیرمومنان را بعد از داستان حکمیت کافر می‌دانستند. یک تیکه‌ای پراند. گفت بن عباس، چه  نشسته‌ای سر مردم را گرم می‌کنی، «تُفتِ النَّاس مِن نَملَةِ» این مسائل پیش پا افتاده چیست داری می‌گویی، سر مردم را گرم می‌کنی، وقت این‌ها را گرفتی. «سِفلي إذا حَکَ الَّذی تَعبُد» اگر راست می‌گویی راجع به خدا شناسی حرف بزن. می‌خواست مثلاً یک اشکالی بگیرد، یک چیزی. در روایت است «اَطرَقَ بن عباس» بن عباس اصلاً جا خورد. می‌دانید وسط سخنرانی کسی ناگهان یک تیکه‌ای بپرانند اصلاً آدم تا بیاید خودش را جمع بکند طول می‌کشد. سرش را پایین انداخت. آقا امام حسین(ع) گوشه مسجدالنبی بودند، این داستان را دیدند. به این آدم اشاره کردند گفتند: «إِلَیَ» چرا جلسه بن عباس را به هم زدی، بیا پیش من، بیا من برایت از توحید بگویم. اسمش در تاریخ است، نافع بن ازرق. «إِلَیَ یَابنَ الاَزرَق». می‌دانید به امام حسین(ع) چه گفت؟ گفت: «لَستُ ایاکَ» من از شما نپرسیدم، اگر اصلاً بنا است سوال من را شما جواب بدهید اصلاً نخواستم، از خیر سوالم گذشتم، از خیر جوابم گذشتم. ببینید این نگاه به امام حسین است. اگر ما بودیم چه می‌گفتیم؟ می‌گفتیم برو پی کارت، یک شعر هم کنارش می‌گذاشتیم چندین چراغ دارد و بگذار تا بیفتد و بیند. امام این گونه نیست. آن قدر امام روی این کار کرده است تا راضی‌اش کرده است آمده پیش حضرت. یک بیان خیلی زیبایی است که من مجال نیست بخوانم، حضرت در توحید بیان کردند، خیلی زیباست. «إِنَّ مَن وَضَعُ دینَهُ عَلَی القیاسَ لَم یَزَلِ الدَّهرَ». خیلی مفصل هم است، شیخ صدوق در توحید آورده است. وقتی این کلام حضرت تمام شد آقا شروع کرد های های گریه کردن. همین آدمی که تا حالا می‌گفت اصلاً نمی‌خواهم از شما بپرسم شروع کرد اشک ریختن، گریه کردن.  گفت: «یاحُسِین ما اَحسَنَ کَلام» چقدر قشنگ حرف می‌زنی، چقدر توحید را قشنگ گفتی. آقا دیدند یک فرصت خوبی است. فرمودند راستی یک خبری هم به من رسیده است، راست است که شما پدرم امیرالمومنین را کافر می‌دانید؟ ما کافر هستیم؟ امیرالمومنین کافر است؟ گفت آقا اگر من گفتم اشتباه کردم، اشتباه کردم. اما «وَالله وَ إِن کانَ ذلک لَقَد کُنتُم مَنارَ الاِسلام وَ نُجومَ الاَقوام» شروع کرد یک فصل مفصلی از امام حسین(ع) تعریف کردن. این تا این جا. خواهش می‌کنم عزیزان چند لحظه دیگر با ما باشند. ببینید من حرفم این است، در این مکتب سیدالشهدا(ع) ما آمدیم، مخصوصاً اوج عزاداری ما این ایام محرم من از همه سروران عزیز خودم، روحانیون عزیز، که تریبون در اختیارشان است، آقایان شعرا، ماحدین، دلم می‌خواهد در این بحث یک نگاهی هم به سیره شهدایی که آمدند با امام حسین(ع) در رکاب امام حسین جنگیدند، از جانشان گذشتند، یک نیم نگاهی داشته باشیم. ببینیم آن‌ها چه کردند با امام حسین و ما چه کردیم. خیلی فاصله داریم.
ملایی: حاج آقای حسینی قمی، من از اول فرمایش شما تا این جا دارم به بعضی شخصیت‌های حالا هم عصر اهل بیت و الان در دوره خودمان مشخصاً به شخصیت حاج قاسم سلیمانی رضوان خدا بر او باد، دارم فکر می‌کنم. اصلاً ایشان همین است، نگاهش همین است، می‌گوید اصلاً این با ما است این با ما نیست، این خودی است این غیر خودی است، یعنی چه. اصلاً ما چه کاره هستیم که در و پنجره بسازیم برای ورود و خروج.
حجت الاسلام حسینی قمی: یک قصه‌‌ای را من بگویم در این چند دقیقه باقی مانده. اگر حالا دوستان وقت دادند، وقت اضافه شد، دلم می‌خواست روز علی اکبر است یک عرض ارادتی به حضرت علی اکبر سلام الله علیه داشته باشم. حالا متاسفانه چند هفته‌ای این بازی، تا حالا بازی‌های رسمی وقت ما را کم می‌کرد حالا هر دیدار دوستانه‌ای هم که است  نمی‌دانم چرا حالا، لابد عزیزان هم حواسشان نیست. وقت ما را یا جلو و  عقب می‌برد یا کم می‌کند. به هر حال عزای سیدالشهدا(ع) مقدم است، حالا این چند دقیقه بازی‌های اصلی یک وقت خواستید،  اما این‌ها خیلی مهم نیست. دوستان اگر بتوانند یک مقدار وقت بدهند ما محضر حضرت علی‌اکبر سلام الله علیه یک عرض ارادتی داشته باشیم. ببینید جناب آقای ملایی، من یک نمونه‌اش را فقط بگویم. عرض کردم همه کسانی که تریبون دارند خواهش می‌کنم بحث را باز بکنند. یک شخصیتی است به نام عبدالله بن عمیر. باور کنید من وقتی زندگی این شهید بزرگوار، این صحابی عزیز را می‌بینم اگر بخواهم فقط یک نفر از اصحاب امام حسین بگویم فقط همین را می‌گویم. حبیب جای خودش، ظهیر جای خودش، بریر جای خودش. ایشان نه نامه نوشته است به امام حسین سلام الله علیه، نه امام حسین به او نامه نوشته است، اصلاً، اصلاً خبر نداشت. مدتی در سفر بود، آمد کوفه دید شهر شلوغ است. سرش را از پنجره خانه. بینندگان عزیز تو را به خدا عنایت کنید. سرش را از پنجره خانه بیرون کرد، دید خیلی شلوغ است. گفت چه خبر است؟  گفتند تو کجا بودی؟ گفت من مسافرت بودم. گفتند خبر نداری 18 هزار نامه نوشتیم برای امام حسین و حضرت مسلم آمده است و حضرت مسلم شهید شده است و حالا دارند می‌روند مردم کربلا به جنگ پسر پیغمبر. گفت ما نبودیم چه حوادثی پیش آمد. به جنگ پسر پیغمبر؟ ما آرزو داشتیم در رکاب پیامبر بجنگیم. به خانمش گفت من می‌خواهم به کربلا بروم. شبِ هشتم محرم رسیده است کربلا.
ملایی: مثل دیشب.
حجت الاسلام حسینی قمی: مثل دیشب. ببینید نه برای امام حسین نامه نوشته بود، نه امام حسین برای او نامه نوشته بود، فقط سرش را از پنجره خانه بیرون کرده است متوجه شده است امام حسین قریب است، همه دارند به جنگ با سیدالشهدا می‌روند، گفته است ما برویم در رکاب امام حسین. چقدر حاضریم برای حجت خدا، ولی خدا، امام زمان، این گونه مایه بگذاریم. دینداری التماس نمی‌‌خواهد، من بارها عرض کردم. التماس بکنیم تو را به خدا آقا ایام عزاداری است کمک کنید، الان خیلی از هیئت‌های مذهبی بندگان خدا می‌گویند ما هنوز قرض‌های پارسال را هم داریم، امروز یک کسی به من می‌گفت. دینداری التماس نمی‌خواهد. آن باورها باید درست بشود. روز عاشورا دومین شهید کربلا این بزرگوار است. دو نفر آمدند رجز خواندند، گفتند ما آماده هستیم، حبیب بن مظاهر و بریر بلند شدند، گفتند ما بروم. آقا فرمود نه، بنشینید. عبدالله بلند شد گفت آقا من بروم؟ آقا یک نگاهی کرد به به، «رَجُلً طَویلاً» چه قامتی، چه بازوانی، چه شانه‌هایی. آقا فرمودند اگر تو بروی خوب است، «إِن شِئت».ایستاده در مقابل این دو نفر، هر دو نفر را از پا درآورده است، خودش افتاد روی زمین با بدن غرق به خون. شاید عزیزان کمتر شنیده باشند بگویند آقا نشنیدیم، تاریخ طبری دارد، انساب الاشراف دارد، تاریخ‌های دست اول. خانمش آمد کنار بدن غرق به خون شوهرش، گفت ای خدایی که عبدالله بن عمیر را بهشتی کردی می‌شود من را هم به او ملحق کنی، «اَسعَدُ الله هَل لَذی رَزَقَکَ الجَنَّهَ أَن یَذهَبَني مَعَک». شمر گفت این زن چه می‌گوید؟  گفتند هیچ. گفت نه چه می‌گوید؟ گفتند یک چیزی گفت. گفت چه می‌گوید آخر؟ گفت می‌گوید می‌شود من هم ملحق بشوم، ای خدا می‌شود من هم به شوهرم ملحق بشوم. گفت کاری ندارد. یک عمود زده است در سر این زن، این تنها زنی است که در کربلا کنار بدن غرق به خون شوهرش طبق نقل منابع دسته اول ما کنار بدن شوهرش به شهادت رسیده است. همراه شوهرش آمده است، نه نامه نوشته بودند، نه جوابی، نه حضرت برایشان... . آمدند این گونه فداکاری کردند. من یک جمله بگویم. الان ببینید خیلی‌ها به ما گفتند، گفتند بگویید، گفتم من هم که بگویم همواره گرفتاری است برای ما، دردسر است برای ما. دیدم بعضی‌ها هم نوشتند. الان یک عده می‌خواهند بروند زیارت امام حسین(ع). من همین الان قبل از برنامه داشتم این آرم اول برنامه را زدم. الان کسی فردا بخواهد برود کربلا بلیط تهران تا نجف 700 کیلومتر راه است، 8 میلیون رفت و برگشت آن است. نروید کربلا، برای چه می‌روید کربلا؟ همه چیز امکانات، تسهیلات، است. به جای آن بروید استانبول. 2 هزار کیلومتر، بالای 2 هزار کیلومتر راه است، هتل هم به شما می‌دهند، بلیط هم می‌دهند، همه به 4 میلیون. بعد آقای وزیر می‌گوید ما اعلام کردیم چهارتری نکنند و اربعین و دستور. اربعین چیست؟ الان است، بقیه بعدها همین طور است. برای چه می‌روید کربلا، برای چه عاشورا کربلا نمی‌خواهد، بروید خوش بگذرانید. فعلاً این گونه نیست که بخواهند به کربلایی کمک بکنند. الان بگذارید اگر آقایان خبر ندارند کاری ندارد، یک لحظه جستجو کنید.
ملایی: این در سفرهای داخلی هم دست کمی از خارجی ندارد.
حجت الاسلام حسینی قمی: بله. تهران- نجف 700 کیلومتر راه است. همین الان شما بزنید. من آن دفعه گفتم به آقایان، آقایان گفتند ما ندیدیم. شاید آنلاین هر لحظه روی میزتان باشد. 8 میلیون کسی امروز فردا رفت و برگشت تا نجف 700  کیلومتری، آن وقت تا استانبول 2 هزار کیلومتری بخواهید بروید با هتل و... . بروید استانبول خوش بگذرانید.
ملایی: کربلا می‌روید چه کار کنید.
یک گوشه می‌رویم و فقط گریه می‌کنیم
حالا که کربلای شما روزی ما نشد
این نمی‌دانم، دردی است که وجود دارد، این نکته‌ای که حضرت‌عالی اشاره کردید.
حجت الاسلام حسینی قمی: حالا اربعین ببینید چه خواهد شد. حالا بعضی از آقایان دارند وعده می‌دهند، مثل بقیه وعده‌ها، این وعده‌ها را ان‌شاءالله دل خوش نکنند، اما منصرف بشوند بهتر است.
ملایی: ان‌شاءالله به عمل می‌رسیم، ان‌شاءالله، به مدد امام حسین.
حجت الاسلام حسینی قمی: به همین ان‌شاءالله‌ها دلمان را خوش کردیم به این جا رسیدیم.
ملایی: نه، می‌دانید...
حجت الاسلام حسینی قمی: وقت روضه به ما اضافه شد ما روضه...
ملایی: الان عرض می‌کنم. در این فاصله که قرآن را می‌خوانیم ان‌شاءالله یک استعلامی می‌کنیم برای زمان و این‌ها. اجازه است من یک کتاب معرفی کنم.
حجت الاسلام حسینی قمی: بفرمایید.
ملایی: خیلی ممنونم تا این جای کار حاج آقای حسینی. من امروز ساکت‌ترین روزم بود، سعی کردم که فقط بشنوم و یاد بگیرم. ممنونم از حضرت‌عالی. اما بیننده‌های محترم کتابی را خدمتتان می‌خواهم سریع معرفی بکنم، بعد برویم صفحه 23 قرآن کریم را ان‌شاءالله تلاوت بکنیم، زمزمه بکنیم و برگردیم. آن کتاب کتابی است با عنوان «خیمه خادمی» که می‌تواند قابل توجه و مورد عنایت کسانی باشد که دوست دارید اقامه مجلس اهل بیت بکنید و یک کار شسته رفته، منظم و تمیز ان‌شاءالله انجام بدهید. خیمه خادمی، این کتابی است که اگر دوستان هم بتوانند در واقع برای شما نشان بدهند من نگه می‌دارم چند لحظه و خیلی متشکرم از شما که تصویرش را هم برای بینندگان ما نشان دادید. ما زمان دوستانم اشاره می‌کنند اصلاً نداریم حاج آقای حسینی، فقط می‌توانیم خداحافظی بکنیم.
حجت الاسلام حسینی قمی: خداحافظ.
ملایی: ممنونم از شما. بیننده‌های گرامی امشب و فردا و روزهای پیش‌رو همدیگر را دعا می‌کنیم، در پناه آقایمان اباعبدالله الحسین(ع) باشید و باشیم. «صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یااَباعَبدِالله».

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها