بسم الله الرحمن الرحیم. خدا را شاکر هستیم که در محضر مجتبی(س) هستیم. یک ماجرای پر پیچ و خمی را آمدیم که وقتی که امیرالمؤمنین در سختترین شرایط که آماده برای چهارمین جنگ در دوران نورانی پر افتخار حکومت خود که قرار بود که با معاویه وارد جنگ شود، لشکرکشی داشت میکرد و آماده بود و اردوگاه مهیا بود، در بعضی روایات دارد که سی هزار نفر آدم هم جمع شده بود، متأسفانه امیرالمؤمنین ترور شد و شهید شد و عالم را بیچاره کرد. امام حسن(ع) وقتی امیرالمؤمنین شهید شد، شام با مردم سخن گفت با لباس عزا و با چشمان اشکبار و فرمود که دیشب کسی را از دست دادید و کسی شما را ترک کرد که احدی از پیشینیان و نه از اصحاب پیامبر به او نرسیده بود و هرگز آیندگان هم به گرد پای او نخواهند رسید و کسی که پیغمبر اکرم هیچ جایی او را نفرستاد مگر اینکه با فتح و ظفر برگشت دیگر گریه امان حضرت را برید و حضرت شروع به گریه کردن کرد و در بعضی از نقلها هم حضرت خود را معرفی کردند که هر کسی که من را میشناسد که میشناسد و هر کسی که نمیشناسد بداند که ما از اهل بیتی هستیم که «اذهب الله عنهم الرجس» گریه امان حضرت را برید چون داغ امیرالمؤمنین دیده بود و مردم شروع کردند گریه کردن، تحت تأثیر اینکه ما چه کردیم با این علی بن ابیطالب و امام حسن در منزل رفت و با توجه به اینکه یاران خاص از امیرالمؤمنین راجع به امام حسن شنیده بودند و با توجه به اینکه سبط پیغمبر است یعنی نوه دختری پیغمبر بود، انشاءالله اگر امروز روزی ما باشد طبق آیه قرآن پسر حقیقی پیغمبر هم بود. سید شباب اهل جنت هم بود و امین امیرالمؤمنین هم بود، امیرالمؤمنین که خود او در جنگها به میدان میزد از میمنه و تا میسره را میشکافت اجازه نمیداد که امام حسن به میدان برود، میگفت او را نگه دارید، او بقیه الله است و این ذخیره است و مردم این را دیده بودند هم اهتمام امیرالمؤمنین و هم جایگاه حضرت را نسبت به رسول خدا که هجوم آوردند که با حضرت بیعت کنند. بیعت کردند و یک عده گفتند که بر شرط جنگ با معاویه باشد و حضرت گفت که من به شرط، بیعت قبول نمیکنم. امام، امام است که به او هم امام میگویند. از نظر ما مکتب اهل بیتیها که امام معصوم است و قبل از حکومت هم امام معصوم است چه حکومت داشته باشد و چه ... حضرت فرمود که من شرط قبول نمیکنم. اینها استمزاج کردند و دیدند که امام حسن(ع) آماده است که اردو بزنند و با معاویه بجنگد، همه بیعت کردند. یعنی تقریباً تمام مردم کوفه بیعت کردند. جاهای اطراف هم کمکم اخبار بیعت میآمد ولی چون تکلیف این جنگ بزرگ هنوز معلوم نشده بود، یک جاهایی هم مانده بودند و حالت آمادهباش که ببینند چه میشود که خود را خرج کجا کنند که یا باید به سراغ امام حسن بروند یا سراغ معاویه بروند و اینجا یک جنگ سرد بسیار لایهداری آغاز شد. در این جنگ سرد همزمان معاویه سعی میکرد که در شام آتش غضب مردم را داغ نگه دارد برای اینکه خلیفه قبل از پیغمبر تشنه کشته است و مظلوم کشته شده است، این جوری تبلیغ میکرد و این حسن بن علی پسر آن کسی است که او را کشته است یعنی اتهام را که دروغ بسته بودند به امیرالمؤمنین که حالا به امام حسن برگردانده بودند که با کینه بتوانند ... اصلاً وجهی نداشت و چه طوری میخواستند ادامه بدهند. حالا شما دعوایی داشتید حالا کش دادید. از طرفی یک عده را در کوفه فرستادند که این حسن بن علی توان ندارد که مقابل معاویه بایستد و معاویه پول زیادی دارد و قدرت زیادی دارد و دست او برسد، دمار از روزگار شما در میآورد و با او ببندید چه میشود. هر کسی با او باشد دنیای او چه میشود و رشوه به یک عده دادند. فضا را به سمت این بردند که به مردم بگوییم که اصلاً حسن بن علی نمیخواهد بجنگد و تردید ایجاد کنیم و چون این مردم نمیدانستند که حقیقت حضرت چه هست، نمیتوانستند تشخیص بدهند. ببینید اگر یک جایی دو نفر مقابل هم قرار بگیرند که هیچ کدام برای ما عصمت آن ثابت نیست و دو تا آدم هم عرض باشند، خیلی تشخیص سخت است و ما از باطن هم خبر نداریم که حق با چه کسی است. آن هم آنجا که برویم به نفع یک نفر علیه یک نفر بجنگیم. برای مردم سخت بود. در زمان خود امیرالمؤمنین یک عده قرّا بودند که سراغ امیرالمؤمنین در جمل آمدند که گفتند که آن طرف که اصحاب پیامبر هستند و شما هم که گل سرسبد اصحاب هستید، ما چه کار کنیم؟ یعنی آن چیزی که وقتی که سراغ پیامبر آمدند و عرض کردند که آقا اصحاب شما چه کسانی هستند و بهترین آنها چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود که سلمان، در منابع قدیمی ما فراوان است که سید مرتضی در چند کتاب این را ذکر میکند. گفتند که علی چی؟ حالا بعضی با خوشحالی و بعضی با تعجب؟ گفت «انما سألتنی ان الناس لا ان نفسی» شما از مردم پرسیدید و نه از خود من. علی نفسی، علی خود من است. خود من را که با دیگران قیاس نمیکنم. این حالت را که نداشتند و شمشیر به دست ایستاده بودند و در جمل نجنگیدند. حتی یکی از انسانهای مشهور از اصحاب پیامبر که محترم است و در راه امیرالمؤمنین شهید هم شده است، در یک نقل است که در جمل شمشیر به دست ایستاده بود تا صفین و شهادت عمار که بعد وسط میدان رفت. یعنی نمیتوانستند تشخیص بدهند چرا؟ چون آن بیست و پنج سال بین پیغمبر و حضرت امیرالمؤمنین کاری کرده بود که تمایزات از نگاه مردم تبدیل به عدم تمایز شود که علی بن ابیطالب کنار دیگران و حسن بن علی کنار دیگران که نمیتوانستند تشخیص بدهند. مردم شایعه را در این صورت باور میکنند. کلاً جبهه نفاق اولین نقطهای که با تیر میزند، تقدس آن رهبر اصلی جامعه است یعنی جبهه نفاق اول دنبال زدن تقدس نبی مکرم اسلام بود و اگر با ائمه هم مشکل دارد به خاطر این است که آنها دارند پیغمبر اکرم را بازسازی میکنند و برای اینکه شایعات اثر نکند، میزنند. وقتی آدم به تقدس یک نفر ایمان دارد و الهی میداند به این راحتی دچار شبهه نمیشود اما اگر یک نفر بیاید در خیابان و راجع به پرونده مالی یک نفر حرف بزند، شاید خیلیها باور کنند اما اگر راجع به امیرالمؤمنین کسی بخواهد این حرف را بزند یا با او درگیری فیزیکی پیدا میکنند یا او را رها میکنند و نمیگویند که هر کسی شایعه کرد، من دچار شبهه شدم چرا؟ چون بزرگی در فکر و ذهن او هست. منافق میآید آن تقدس را میزند که دیگر آن هیمنه آن فرد بشکند. در مورد امام حسن(ع) در واقع این کار را قبلاً کرده بودند. اینکه در روایات هست و در منابع تحلیلی تاریخی هست امام حسین در همان روزهای بعد از پیغمبر، مسموم شدن امام حسن را شاعر بزرگی مثل خلیل که این برای آن روزهای بعد از پیغمبر است علت همین است، نه اینکه آن روز سم درست کردند، آن روز شخصیت را وقتی بشکنند، به راحتی با او مقابله میشود. به امام حسن(ع) به راحتی بدبین میشدند و هی حضرت از خود دفاع میکرد که من با معاویه ساخت و پاخت ندارم. رسانهای که نبود عموم این جامعه به خاطر مشکلات فکری و عقیدتی و بصیرتی و پمپاژ طرف مقابل که پول میداد آن طرف دست او باز بود و بهتان میزد و این طرف هی باید دفاع میکرد. باید از چه دفاع میکرد؟ خود او از خود دفاع میکرد. بسیاری از یاران مهم در جنگهای امیرالمؤمنین شهید شده بودند و افراد کم بودند و از قدرت معاویه میترسیدند که لشکر بزرگی داشت. خلاصه این فضا را به سمتی برد که حضرت مجتبی(ص) یقین کرد که این لشکر نمیتواند مقابل معاویه بایستد و فرماندهان آن هم ناگهانی کسانی که از فامیلهای حضرت بودند، پسرعموهای پدر او بودند و معاویه بچههای اینها را یعنی یاران معاویه اینها را کشته بودند، به صورت طبیعی کسی فکر نمیکرد که اینها خیانت کنند که خیانت کردند، حضرت به این سمت رفت که آتشبس اعلام کند. آتشبس که رسیدیم جریان معاویه تلاش کرد که این یک کار نعوذبالله نابخردانه بدون مشورت بود و بدون رویه بود و هیچ نتیجهای هم نداشت و خائباً خاسراً هم تمام شد. در حالی که اگر خاطر شما باشد هفت، هشت، ده تا نکته گفتیم که آتشبس امام حسن با معاویه که از آتشبس استفاده کردیم و توضیح دادیم چرا. یعنی یک قرارداد موقت توقف نبرد بود. آنجا هفت، هشت، ده تا نکته حداقل عرض کردیم که امام حسن این آتشبس را که امضا کرد بسیاری از مواد آن و مفاد آن تا زمان حیات امام حسن بود، این جوری نبود که روز اول همه را نه برای معاویه خوب بود که این جوری خود را ضایع کرد و هم امام حسن اجازه نمیداد. اگر جایی میشنید که حضرت نسبت به امیرالمؤمنین جسارت شده است واکنش تند نشان میداد. یک سند جدید عرض میکنم و در بحث مستندات هم تقدیم میکنم.ابن عبد رب در اقد الفرید میگوید که وقتی امام حسن شهید شد، بحث الان ما بحث شهادت امام حسن نیست، یک نکته میخواهیم بگوییم که آتشبس امام حسن اثراتی داشت از جمله اینکه جان و مال شیعیان امیرالمؤمنین و پیروان حضرت امنیتی که قبلاً عرض کردیم نسبی برقرار بود و این جوری نبود که هر کسی از محب امیرالمؤمنین را بکشند و به صورت عمومی اینها بعد از امام حسن رخ داد و حجر بن عدی بعد از امام حسن شهید شد، یک نمونه آن این است که معاویه میخواستس بیاید وقتی امام حسن شهید شد معاویه به مدینه آمد و گفت که حالا روی منبر پیغمبر میروم و علی بن ابیطالب را لعن میکنم. یعنی یک قدم جلوتر بود. لعن عمومی بود. در شام که بود زمان امام حسن هم بود که حضرت اعتراض میکرد که او دنبال توسعه به همه جا بود و امام حسن اجازه نمیداد. امام حسن که شهید شد، سه، چهار سال که گذشت دیگر تقریباً همه جا عمومی شده بود گفت که حالا روی منبر پیغمبر میروم و حضرت علی بن ابیطالب را لعن میکنم. لعن علی بن ابیطالب یعنی لعن پیغمبر. اینجا سعد بن ابی وقاص که وضع او مشخص است و با اهل بیت هم رابطه او مشخص است و پسر او هم در کربلا فرمانده است، پیغام داد که اگر بروی ... سعد بن ابی وقاص گفتند که پنجاه تا پنجاه و هشت کشته شده است یا از دنیا رفته است یعنی چهار، پنج سال بعد از امام حسن. یعنی در دوره امامت امام حسین(ع). در این نقل سعد بن ابی وقاص گفت که اگر روی منبر بروید و به امام حسن جسارت کنید، من چه کار میکنم. در بعضی از نقلها گفتند که معاویه گفته است که مهم نیست. در بعضی از نقلها گفتند که خب چه میشود؟ گفت دیگر من وارد مسجد پیغمبر نمیشوم به عنوان یک قهری که آبروی حکومت را ببرم. معاویه صبر کرد که سعد هم از دنیا برود. این نقلها که گفتیم نشان میدهد که این قدم به قدم تجری این جور نبود که روز اول رخ بدهد. امنیت شیعیان و بازسازی پیروان مکتب اهل بیت از نظر مالی و از نظر جانی، بحث هویتی و تثبیت جایگاه امیرالمؤمنین در زمان امام حسن از اقدامات حضرت بود. غیر از این هر جا میتوانست حضرت مجتبی از امیرالمؤمنین سخن میگفت. برای اینکه مقدمه ادامه بحث آخرین جلسه باشد شهید ثانی(رحمه الله علیه) یک نبیرهای دارد که هم عالم است و هم شاعر است. من یک جمله راجع به شهید ثانی بگویم که دل ما بسوزد و از خدا بخواهیم که «ربنا هبلنا من ازواجنا و ذریتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما» انشاءالله در نسل و ذریات ما تا قیامت همه باقیات و صالحات باشد و همه کار خیر بکنند. شاگرد شهید ثانی نوشته است که شما مستحضر هستید که شرح لعمهای شهید دارد که کتاب درسی بوده و هست و یک مسالکی دارد که شهید شرح شرایع این را کنار آن طلبهها میخوانند و هنوز هم میخوانند، هر کسی نداند، فکر میکند که شهید در یک کتابخانه مجلل تخصصی نشسته است و هویج بستنی و معجون و یکی هم باد بزند و شهید هم بنویسد. شاگرد او بوده است که کنار او بوده است و اینها را مینوشته است در نسخه خطی که در کتابخانه مجلس الان نگهداری میشود، نوشته است که در این کتاب این فصول را شهید زمانی نوشت که از این کوهستان به آن کوهستان و از این غار به آن دره فراری بود و در جایی که میدانست ان قریب کشته خواهد شد و تکهتکه جایی نداشت و یک میز تحریر نداشت و یک آرامش نداشت، اینها را میگفت و من مینوشتم. اینها را مینوشت و من هم از روی آن مینوشتم و آن کتاب امروز جز کتابهای بالشت زیر سر طلاب است. این کسی که این جوری برای خدا و اهل بیت زحمت میکشد و جان خود را به خطر میاندازد و آسایش او از بین میرود، کار میکند چهارصد سال و بلکه بیشتر این کتابهای او محل مراجعه است، یکی از هدیههای خدا این است که یک پسری دارد به اسم شیخ حسن که او هم از علمای بزرگ است و کتاب او هم کتاب درسی است و تا به آنجا بیاییم که نبیرهای دارد که او شعری برای امام حسن گفته است. بحث ما تا اینجا این بود که امام حسن هر جا میتوانست از امیرالمؤمنین دفاع میکرد و بیان میکرد. این علی بن زین الدین محمد بن حسن زین الدین عاملی که این زین الدین عاملی که شهید ثانی است در آن شعر بسیار زیبای خود میگفت که ای پسر دختر محمد(ص) ما به سمت تو برگشتیم و ما دورهای خود را زدیم و در عالم خبری نیست. ای پسر دختر پیغمبر حسن جان، ای که تو نور منشق شده از آن دو نور نیر هستی و با آمدن تو اهل بیت پیغمبر سه تا شدند، «حسن لنور نیرین لثلث» تو لباس امامت را برای بار دوم پوشیدی که چی؟ نگاه نبیره شهید ثانی این است که امام حسن که تو امام شدی که چه کار کنی؟ آمدی تو از فضائل بابای خود حیدر کرار بگویی و از نظر تاریخی این شعر به نظر من مطابق تحلیل تاریخ است. اگر امام حسن نبود شخصیت امیرالمؤمنین برای نسلهای متعددی از مذاهب مختلف نادیده گرفته میشد. حضرت آمد تا جلوی آن سیل عظیم دشنام به امیرالمؤمنین را اولاً متوقف کند در منبرهای عمومی و ثانیاً از امیرالمؤمنین سخن بگوید و آن را بازسازی در اذهان کند. این یکی از اهداف اصلی است و این قدر از اهداف اصلی است که این شاعر بزرگوار میگوید که آمدی که فضل حیدر بگویی. نمونههای فراوانی قبلاً عرض کردیم. نقلهایی داریم که حضرت وقتی که معاویه در کوفه آمد، روی منبر رفت و گفت که من این بالا مینشینم و تو یک پله پایینتر بایست. گفت بله ای مردم این حسن بن علی «هذا الحسن و آنی للخلافته اهل» من شایسته هستم و نه او. برای همین چه کار کرد؟ دیدند که من کار بلد نیستم و حضرت معاویه بلد است و ایشان اداره کند و با من هم بیعت کرده است و راحت باشید. حضرت امام حسن شروع به سخن کردن کردند و آنجا حضرت شروع کرد از امیرالمؤمنین گفتن که به معاویه گفت که من تو را اهل میدانم و ما که هستیم و شما که هستید و فضائلی بیان کردند. یکی از آن را من یک مقداری روی آن مکث میکنم به خاطر اینکه بسیار بسیار مهم است. حضرت فرمود که آیات متعدد آیه تطهیر، آیه شهادت، آیات فضل و آیات سبقه ایمان و آخرین این بود که حضرت فرمودند که «ربنا اغفر لنا و لاخوان الذین سبقونا بالایمان» وظیفه هر مؤمنی است. میگوید که خدایا ما را بیامرز و مورد مغفرت قرار بده و کسانی که پیش از ما ایمان آوردند. هر مؤمنی قبل از آن او مؤمنانی هستند. فرمود که بابای من اولین مؤمن است و در واقع هر کسی اول اسلام آورده است باید برای پدر من که برای ایمان او نقش داشته است باید دعا کند و شما به جای اینکه دعا کنید، جسارت میکنید و توهین میخواهید بکنید. فضای مسجد را به دست گرفت. حضرت به این آیه رسید و فرمود که «قال تبارک و تعالی لمحمد حیث جعده اهل الکتاب» وقتی که اهل کتاب پیغمبر اکرم را قبول نکردند و گفتند که عیسی پسر خدا است اینجا پیغمبر اکرم از طرف خدا فرمود که «قل تعالوا ندعوا ابناءنا» بیایید مباهله کنیم و پسران ما را و شما هم پسران خود را و ما زنان خود را و شما زنان خود را و ما نفسهای خود را و شما هم نفسهای خود را دعوت کنید و بعد ابتهال میکنیم و دعا میکنیم و نفرین میکنیم و از رحمت خدا دور باشد «فاجعل لعنه الله علی الکاذبین» نفرین میکنیم و لعنت و دوری از رحمت خدا را کاذبین باشند. امام حسن فرمود که ابناء من و برادرم حسین است، نساء مادر من است و نفس پدر من است. در ماجرای مباهله حضرت دارد فضائل امیرالمؤمنین را بیان میکند و محور فضیلت آیه مباهله خود امیرالمؤمنین است. خیلی مختصر عرض میکنم. در ماجرای مباهله اهل کتاب ادعا کردند که عیسی پسر خدا است و پیغمبر اکرم را هم قبول نکردند و من پیغمبر هستم و عیسی هم پیغمبر است و آنها هم قبول نکردند و حضرت فرمود پس بیایید نفرین کنید. در این نفرین کردن میآیند چون در این نفرین که در یک جایی است که برای اینکه حجت به دیگران تمام شود و بفهمند که چه قدر دو طرف مصرّ هستند و چه قدر ایمان دارند و چه قدر یقین به کلام خود دارند، میگویند که عزیزترین کسان خود را بیاورید. عزیزترین کسان معمولاً خانواده آدم هستند که اگر قرار است که عذابی نازل شود، من حتی اگر بخواهم عذاب من هم نازل شود دوست ندارم به پسر من عذاب نازل شود، به دختر من عذاب نازل شود. نزدیکان خود را بیاورید. لذا اینجا کافی بود که پیغمبر اکرم بیان کنند که بچههای خود را بیاوریم. بچهها و همسران خود را بیاوریم. بچهها و همسران و فامیلهای خود را بیاوریم. فامیلها را دیگر نگفتند چرا؟ چون وقتی که بچههای خود را بیاوریم این مورد خاص است و محبوبترینها هستند. عبارت قرآن یک طوری است که معنای آیه را نمیشود چند جور معنا کرد. محور معنای آیه مباهله کجا است؟ کلمه نساءنا است. فضیلت اصلی برای امیرالمؤمنین است ولی محور معنا کلمه نساءنا است. محور معنا این است که پسران خود را و زنان خود را و نفسهای خود را دعوت میکنیم. پسران مشخص است، زنان یعنی چی؟ در قرآن کریم برای زنان معانی مختلفی هست که باز این را من در بسته مستندات میگذارم و هم به جهت رعایت است و هم اینکه میخواهم تند تند آیه بخوانیم. گاهی خداوند در قرآن زن را مقابل مرد به کار برده است یعنی مطلق اینکه همسر است، دختر است، زن عفیفه مؤمنهای از پیروان پیغمبر است و هر زنی مقابل مردی است. گاهی نساء را به معنی دختر در برابر پسر گرفت. یعنی زن در برابر مرد و جنس زن و جنس مرد. دختر در برابر پسر و گاهی هم همسر. این نساء کدام است؟ این نساء یکی از این سه تا بیشتر نمیتواند باشد. اگر نساء به معنای مطلق زنها بود یعنی من عزیزترین زنهای امت که طبعاً عزیزترین زنهای امت یعنی نزدیکترین کسانی که به پیغمبر نزدیک هستند که طبعاً باید از همسر و فرزندان باشند و مهمترین زنان مؤمنه که اگر قرار بر این معنا بود دیگر ابناءنا فایدهای نداشت. باید آنجا میفرمود که ما زنان خود را و مردان خود را دعوت میکنیم. وقتی میفرماید که پسران، خب چرا دختران نه. این زنان معلوم است که معنای آیه نیست. یعنی زن در برابر مرد. معنای دیگر آن ازواج است، همسران. اگر منظور همسران فقط بود باز میگفتیم که حضرت باید میفرمود که «اولادنا ندعوا اولادنا و بعد هم نساءنا» بچههای خود را و همسران خود را. چه طور ابناءنا فرمود، دختران چه شد؟ حضرت زینب به دنیا آمده بود. اگر امام حسین، شش، هفت ساله بودند که نوههای پیغمبر هستند، حضرت زینب(س) که نوه پیغمبر است. اگر آنها پسر پیغمبر هستند حضرت زینب هم دختر پیغمبر است. اگر قرار بود که اولاد و همسر باشد، پس معنای این نساء، همسر هم نیست. ما از بیرون هم میدانیم بین مسلمین هم تقریباً اختلافی نیست که آنجا پیغمبر اکرم، امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا و امیرالمؤمنین را برده است و کسی چیز دیگری نگفته است اما معنای آیه در بحث نساءنا این است که این یک تحفهای بوده است که محضر شما عرض کردم، یک روایت امام رضا هم میخواهم بخوانم نساءنا اینجا یعنی که ما دختران خود را میآوریم و مقابل آن پسران است که ابناءنا، نساءنا یعنی دختران ما که اقربا که نزدیکترین آدمها و عزیزان من. حالا یک نفر که خانواده پیغمبر نباشد که مباهله که در آن نفرین است و خطر است و باید ببینند که این فرد چه قدر ایمان دارد و نزدیکترین دوستان اقربای نسبی خود را میآورد و مؤمنان چی؟ انفسنا است که زن و مرد ندارد. یعنی اگر فلان همسر پیغمبر، فلان صحابی و فلان مؤمن و فلان مجاهد این قدر برای پیغمبر عزیز است که در حد دختر و پسر او باشد، میتواند در انفسنا بیاید، انفسنا که جمع است و محدودیت ندارد و شش نفر بیاید، دو تا همسر بیاید، مثلاً سلمان بیاید. محور معنای آیه نساءنا است. معلوم است که در میان فامیل پیغمبر جایگاه مباهله خیلی خاص است چرا؟ چون حضرت رسول، حضرت زینب را که خیلی عظیم الشأن است نیاورده است، اینکه امام حسن را آورد. یعنی پسران اما از میان دختران کسی کنار حضرت زهرا، حتی حضرت زینب در این معنا نیست. اگر حضرت زینب اینجا نبود چون من در استدلال ثانی هم معنای آیه مبهم میشد که حضرت نیامده است معنای آیه روشن شده است که این یعنی مهمترین دختران، مهمترین پسران، انفسنا یعنی کسانی که در امت به منزله جان پیغمبر هستند و انفس هم جمع هست. جا برای همه هست اگر لیاقت داشته باشند اما برای یک نفر بیشتر نیست. امام حسن فرمود که انفسنا بابای من بوده است. اینجا چند تا روایت بخوانم که حال ما خوب شود. امیرالمؤمنین نفس پیغمبر و جان پیغمبر است، خود پیغمبر است. اینکه میفرماید که امیرالمؤمنین پسر عموی پیغمبر است، اینها که بعضیها میگویند که پسر عموی خود را آورده است، عباس عموی پیامبر زنده بود، ابن عباس پسر عموی پیغمبر بود، پیغمبر فقط فامیلها همه را نخواسته است بیاورد. آن هم گزینش شده است. پسران دو تا بیشتر نیست، دختران یکی بیشتر نیست و انفس هم یکی بیشتر نیست. یکی که هارون این موسی است. یکی است که نفس این پیغمبر است لذا این روایت بسیار زیبا را ببینید که ابو یعلا میگوید که یک عده در مسجد نشسته بودند که سعد بن ابی وقاص با دو نفر نشسته بودیم و داشتیم پشت سر علی بن ابیطالب صحبت میکردیم که بعد پیغمبر خشمگین آمد. «یعرف فی وجه الغضب» خشم در صورت او نمایان بود. من گفتم که «تعوذت بالله من غضبک» گفتم که پناه به خدا میبریم از غضب پیغمبر. پیغمبر که دارد میآید اینها دارند به امیرالمؤمنین جسارت میکنند. اینجا در بعضی از نقلها هست که با علی چه کار دارید؟ «ما تریدون من علی» به بعضیها گفت اما اینجا فرمود که «مالکم و مالی» با من چه کار دارید؟ گفتند که یا رسول الله ما به شما چیزی نگفتیم. مالکم با من چه کار دارید که در ذهن اینها بیاید که با شما نبودیم. فرمود که «من اذی علی فقد اذی» «مالکم و مالی» یعنی علی خود من است و دشنام به علی بدهید به من، بیادبی میکنید و اطاعت او نکنید، از من اطاعت نکردید. اینکه ام سلمه(ص) که به دیدن او آمدند مثل الان که به دیدن بعضی از بزرگان میروند، فرمود که از دست شما ناراحت هست. ایام حج بود. گفتند که مادر جان، ام المؤمنین برای چه ناراحت هستید. فرمود که «ایسب رسول الله فیکم علی المنابر» روی منبر نشستید و به پیغمبر توهین میکنند. گفتند که نه چنین چیزی نیست. فرمود که خود من از پیامبر شنیدم که «سب علی فقد سبنی» این همان است و این خود آن است. اینکه فرمود که «لحمه من لحمی و دمه من دمی» یعنی چی که گوشت او از گوشت من است. پیغمبر یعنی میخواست به مردم یاد بدهد که علی پسر عمومی من است. یعنی نمیدانستند و نسب او را نمیشناختند. گوشت او از گوشت من است، خون او از خون من است و نفس من است و هارون من است، یعنی من و او نداریم و برادر من است، یکی هستیم و یک جایگاه داریم لذا آیه مباهله یعنی ما عزیزترین کسان ما، پسران و دختران خود را میآوریم و آن کسانی که از نظر فکری مهمترین قرابتها را با ما دارند، یکی بیشتر نیست و او هم علی ابن ابیطالب است. روایتی داریم که بسیار زیبا است که این آیه مباهله را معنا میکند «یا علی انت منی و ان منک» خود پیغمبر معنا کرده است. در جنگ احد همه فرار کردند و یک عده هم که پای کار ایستاده بودند زخمی شدند یا شهید شدند. امیرالمؤمنین تنهایی میجنگید. ملائکه خیلی باکلاس هستند و علم دارند و حلم دارند و عبادت دارند، خیلی وزین هستند و جایگاه عظمت ایشان بالا هست. جبرائیل که سلام خدا بر او باد، حضرت عذرائیل که سلام خدا بر او باد، این قدر کار در احد سنگین شد که امیرالمؤمنین یک تنه از پیغمبر دفاع میکرد و دشمن هی حمله میکرد. پیغمبر گفت که علی جان برو. الان جفت ما کشته میشویم. حضرت فرمود که یا رسول الله من که نمیتوانم شما را ترک کنم. این برو، امر نبود، میخواست او را آزاد کند. اینجا امیرالمؤمنین شروع کرد به اینها حمله کردن و زدن، در روایت هست که جبرئیل محضر پیغمبر رسید که گفت یا رسول الله «ان هذه لهی مواسات» علی چه کرد؟ یک تنه مقابل لشکر. یعنی احد یک کربلایی میشد ولی علی بن ابیطالب که آنجا یک تنه پیغمبر را محافظت کرد و بدن مبارک او آسیب دید. اینجا در روایت هست که جبرئیل آمد گفت که «یا رسول الله لقد عجبت الملائکه و عجبنا» ملائکه تعجب نمیکنند، تعجب یک امر غیر منتظره است. این طنزها و فکاهیها و لطیفههایی که میگویند چون ما در آن ناگهان توقع چیزی داریم و چیز دیگری میشود لبخند میزنیم. تعجب از جهل است. تعجب از عدم شناخت است. الان شما فکر میکنید که یک چیزی میخواهد بگوید و چیز دیگری میگوید لذا حضرت حق تعجب ندارد که علم محض است. پیغمبر اکرم در حقیقت تعجب ندارد و ملائکه هم همین طور هستند. از این لفظ که مجازاً استفاده میکنند امیرالمؤمنین چه کاری کرده است که آنها انگشت حیرت به دندان گرفتند که یک تنه چه کرد. پاسخ پیغمبر چه بود، تعجبی نیست «انه منی و ان منه و نفس منه» مگر خود من یک تنه از خود دفاع نمیکنم. شما تعجب میکنید که یک نفر یک تنه از خود دفاع کند؟ من خدای نکرده اگر راسخ نباشم و جان شما در خطر باشد و من شل باشم ممکن است که فرار کنم ولی شما آنجا که از خود که فرار نمیکنید. فرمود چه تعجبی که او خود من است. این نفس من است لذا در یک روایتی بسیار زیبایی از امام هادی(ص) داریم که معمولاً در جنگها آن رزمنده به میدان میرود و مدح میکند و رجز میخواند و جایگاه خود را معرفی میکند و من کسی هستم که آباء من این طوری بودند و من کسی هستم که پدران من این جوری بودند و خاندان من این طوری بوده است و شمشیر من چنان است و نیزه من فلان است و برای اینکه هیبت داشته باشد. معمولاً یک نفر رجز میخواند خود او هم میجنگد. حضرت هادی میفرماید که تو داشتی در احد و جاهای دیگر میجنگیدی، خود تو فرمودی که «اضربوا بالسیفی قداماً» در محضر پیغمبر با شمشیر و نیزه دفاع از پیغمبر میکردم، چه کسی رجز میخواند؟ پیغمبر. نفس پیغمبر است و انگار که یک نفر است. من میزدم و او رجز میخواند. رجزی که میخواند همان چیزی که امام مجتبی در همین خطبه داریم میخوانیم میفرمود و هم جاهای دیگر که میفرمود که «هذا بالمنزله هارون من موسی انت منی بالمنزله هارون من موسی» یعنی حقیقت پیغمبر یک روح کانه در قالب دو تن است، یک حقیقت که امام حسن میفرمایید کسی با این علی ابن ابیطالب قابل قیاس است. شما میآیید و میخواهید روی منبر پیغمبر و جاهای دیگر جسارت کنید، حضرت شروع کرد فضائلی برشمردن، بعد این جمله را فرمود که فرمود که «ایها الناس انی لقومه سنه» یک سال اگر روی این منبر سرپا بایستم، «اذکر الذی اتان الله و خصنا به من فضله فی کتاب» اگر بگویند که فضائل ما چه قدر است و پدر من چه کسی است، یک سال خطبه بخوانم و از زبان پیغمبر بگویم، «لم احصنی» من نمیتوانم کل آن را بشمارم. تمام نمیشود. کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم. اشجار اقلام اگر درختان قلم شوند و دریاها مرکب شوند و جن و انس کاتب شوند «لما احصوا فضائل علی بن ابیطالب» نمیتوانند بنویسند و نمیتوانند سرشماری کنند. اینکه تیتر کنند بگویند که سیصد و هشتاد و دو هزار تا که چه قدر است، نمیتوانند حساب کنند. حضرت در واقع مجلس جسارت معاویه در روز آغاز حکومت او و اینکه این لیاقت نمیداند که نقطهای را که سعی کرد که چند صفحه در آن بیان کند، فضائل امیرالمؤمنین بود یعنی با بیان از فضائل امیرالمؤمنین معلوم است که امیرالمؤمنین با غیر او مثل معاویه قابل قیاس نیست و اگر او باشد، جایی برای دیگران نیست. شریعتی: از قدیم و ندیم میگویند که دست بالای دست زیاد است/ دست بالای دستها اما دست مشکلگشای کرار است. صفحه 496 را عزیزان تلاوت میکنند و در بخش دوم گفتگوی خود در کنار شما هستیم.صفحه 496 قرآن کریم حجه الاسلام کاشانی: قبل از قرآن که این بیت را فرمودید یاد دو بیت از مرحوم شریف الکاظمی افتادم. خدا انشاءالله روزی کند که ما هم باقیات و صالحات داشته باشیم. یک قصیده مهم ایشان دارد که حوالی سیصد سال پیش، بیش از چهارصد بیت است به اسم کراریه که در مدح امیرالمؤمنین است. آنجا با حضرت صحبت میکند و با حضرت گفتگو میکند و میگوید که آقا نباشد که من به خاطر اعمالم در جهنم باشم و شما در بهشت باشید. «قسیم النار و الجنه» شما هستید. بعد هم میگوید که من چنین ظنی به شما ندارم و بعد یک عبارتی میگوید که خیلی عبارت زیبایی است. میگوید که «اقسمت لو خیرت بعد المصطفی» به خدا قسم اگر من بخواهم انتخاب کنم که بعد از پیغمبر که با هیچ کسی قابل قیاس نیست، از بین کل مردم و خلائق و همه مخلوقات، «و العقل کان مخیری» عاقلانه بخواهم تصمیم بگیرم. عقل حاکم باشد و نه شهوات، «مخترت الا مرتضی و بنیه بلع» من جز حضرت امیر و بچههای او کسی را انتخاب نمیکنم. بلکه «لم اشتر الدنیا بانعل اشتری» من همه این دنیا را هم بدهند به یک لنگه کفش مالک اشتر او نمیدهم. من یک ناخن یک سرباز صفر او را به کسی نمیدهم. ویژگی که حضرت دارد که این طور امام حسن(ص) وقت خود را برای این میگذارد که از امیرالمؤمنین بیان کند این است که درون ما حرارت ایجاد میکند. از امیرالمؤمنین گفتم که حرارت محسوس دارد. گل سلامه مسیحی میگوید که هر وقت که حال من خوب نیست و حال عبادت ندارم، اوصاف او را میخوانم و حال عبادت او را میخوانم و دل من گرم میشود. حال زیارت او هم فرق میکند. اگر کسی ترسو است، میگوید که برود آداب جنگ او را ببیند که شجاعت و قدرت پیدا میکند. انشاءالله به برکت این ماه خدا و ماه قرآن که حقیقت امیرالمؤمنین(ع) هست خدا بین ما و قرآن و اهل بیت جدایی نیندازد و امیدوارم که خدا توفیق بدهد که سیره زندگی و سبک زندگی و تبعیت از رفتار امیرالمؤمنین در همه شئون زندگی ما باشد. شریعتی: برای همه آنهایی که التماس دعای ویژهای گفتند دعا کنید. میخواهیم راهی مدینه شویم و با دل و جان به امام مجتبی سلام کنیم و صلوات بفرستیم.