صفحه 386 - سوره قصص آیات 6 تا 13 وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ ﴿٦﴾ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٧﴾ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا ۗ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ﴿٨﴾ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ ۖ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَىٰ أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٩﴾ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٠﴾ وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ ۖ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١١﴾ نصف الحزب39وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿١٢﴾ فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٣﴾ و به آنان در آن سرزمین از [همه نوع] امکانات [مادّی و معنوی] عطا کنیم، و از ناحیه آنان به فرعون و هامان و سپاهیانشان عذابی را که همواره از آن هراس داشتند نشان دهیم (٦) به مادر موسی وحی کردیم که: به او شیر بده! و چون [از ستم فرعونیان] بر او بترسی به دریایش انداز! و [از غرقشدنش] نترس! و [از فراقش] محزون مشو! که ما حتماً او را به تو بازمیگردانیم و از رسولان قرارش میدهیم (٧) [چون به وحی پروردگار به دریایش انداخت،] خاندان فرعون او را [از میان آب] برگرفتند تا سرانجام دشمنشان شود و مایه اندوهشان گردد، بیتردید فرعون و هامان و سپاهیانشان گنهکار بودند (٨) همسر فرعون گفت: [این نوزاد] برای من و تو سبب خوشدلی و شادمانی است، او را نکشید امید است به ما سود دهد، یا به فرزندی [خویش] انتخابش کنیم. درحالیکه [از اتفاقات آینده] بیخبر بودند (٩) قلب مادر موسی [از هر چیزی جز توجه به فرزندش] تهی شد، اگر قلبش را محکم و استوار نکرده بودیم تا از باورکنندگانِ [وعدۀ ما نسبت به نوزادش] بماند هرآینه نزدیک بود آن [راز] را فاش کند (١٠) [مادر پس از دریافت وحی و انداختن نوزاد به دریا] به خواهر موسی گفت: [حال و وضع] او را پیگیری کن! [او به دنبال جریان آب به جایی رسید که] موسی را دورادور [در آغوش فرعونیان] دید، درحالیکه آنان [پیگیری او را] نمیفهمیدند (١١) ما پیشاپیش [شیرِ] دایگان را بر او ممنوع کردیم، [به این سبب سینۀ هیچ دایهای را نمیگرفت،] نهایتاً خواهرش [در جمع فرعونیان حاضر شد و] گفت: آیا [میخواهید] شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برایتان به عهده گیرند، و خیرخواه او باشند؟ (١٢) پس او را به مادرش بازگرداندیم تا خوشدل و شادمان شود و اندوه نخورد، و یقین کند که حتماً وعدۀ خداوند حق است، ولی بیشتر مردم [به حقبودنِ وعدۀ خداوند] یقین ندارند (١٣)