صفحه 296 - سوره کهف آیات 21 تا 27 وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ ۖ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا ۖ رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ ۚ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ﴿٢١﴾ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ ۖ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ ۚ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾ وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا ﴿٢٣﴾ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا ﴿٢٤﴾ وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا ﴿٢٥﴾ قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا ۖ لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ ۚ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا ﴿٢٦﴾ وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ ۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴿٢٧﴾ و اینگونه، [مردم شهر را با دیدنِ سکههای چند قرن پیش که نمایندۀ غارنشینان برای خرید غذا پرداخت،] از [حال و وضع] آنان آگاه کردیم تا یقین کنند که وعدۀ خداوند [در برانگیختنِ مردگان در قیامت] حق است، و در [برپاشدنِ] رستاخیز هیچ تردیدی وجود ندارد، [آگاهی مردم شهر بر اصحاب کهف] زمانی [بود] که بین خود در مورد آنان [و مسئلۀ زندهشدنِ مردگان] نزاع و اختلاف داشتند، به هر حال [منکران قیامت] گفتند: ساختمانی روی آنان بنا کنید [تا از دیدهها پنهان بمانند]. [البته] پروردگارشان به آنان داناتر است، [ولی] موحّدانی که بر هدفشان [در مورد اصحاب کهف] پیروز شدند گفتند: یقیناً مسجدی بر روی آنان بنا خواهیم کرد (٢١) [آیندگان] بهزودی خواهند گفت: [اصحاب کهف] سه نفر بودند چهارمینِ آنان سگشان بود، و میگویند: پنج نفر بودند ششمینِ آنان سگشان بود، درحالیکه [این اظهار نظرهای بیدلیل] فقط حدس و گمان است، و میگویند: هفت نفر بودند هشتمینِ آنان سگشان بود. بگو: پروردگارم به عدد آنان آگاهتر است، و جز شمار اندکی کسی [تعداد] آنان را نمیداند، پس دربارۀ آنان جز بهصورتی گذرا بحث و گفتوگو مکن، و در مورد آنان از هیچکس نظر مخواه (٢٢) هرگز دربارۀ چیزی مگو که من آن را فردا انجام میدهم! (٢٣) مگر اینکه بگویی: «اِنشاءاللّه»، و هرگاه [گفتنِ آن را] از یاد بردی، [پس از به یادآمدنت] به پروردگارت توجه قلبی کن! و بگو: امید است پروردگارم مرا به چیزی که از این [توجهِ بعد از فراموشی] به صواب نزدیکتر است [و آن توجهِ دائمی است] راهنمایی کند (٢٤) [اصحاب کهف] سیصدسال در غارشان [به حالت خواب] ماندند و نُهسال بر آن افزودند (٢٥) بگو: خداوند به مدتی که ماندند داناتر است؛ [زیرا] آگاهی به غیب آسمانها و زمین ویژۀ اوست، [وه که] او چه بینا و شنواست! برای اهل آسمانها و زمین سرپرست و یاری جز او نیست، و اَحدی را در تدبیر و فرمانرواییاش [بر جهانِ هستی] شریک نمیگیرد (٢٦) آنچه از کتاب پروردگارت بر تو وحی شده قرائت کن! برای کلماتش هیچ تغییردهندهای نیست، و هرگز تکیهگاهی جز او نخواهی یافت (٢٧)