اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

صفحه 239 - سوره یوسف آیات 31 تا 37

جمعه 11 آبان

معرفی برنامه

صفحه 239 - سوره یوسف آیات 31 تا 37

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ﴿٣١﴾ قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ ۖ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿٣٢﴾ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿٣٣﴾ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٣٤﴾ ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّىٰ حِينٍ ﴿٣٥﴾ وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ ۖ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا ۖ وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ ۖ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ ۖ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٣٦﴾ قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ۚ ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي ۚ إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿٣٧﴾

هنگامی که بانوی کاخ، موذی‌گری زنان را [که توطئه‌ای بر ضدش بود] شنید، [کسی را] به‌سویشان فرستاد [و آنان را به میهمانی دعوت کرد]، و برای آنان [جهت تکیه‌دادن] بالش‌هایی [در سالن] آماده کرد، و [برای خوردن میوه] به هرکدامشان کاردی داد، و [به یوسف] گفت: به [مجلس] آنان درآی! چون او را دیدند [از هر جهت] بزرگش یافتند، و [باشگفتی از جمالش، اختیار از دست داده، به‌جای میوه] جای جای دست‌های خود را بریدند! و گفتند: خداوند عجزی [از آفریدن چنین موجود کامل و زیبایی] ندارد، [به‌راستی که] این [مخلوق]، به بشر نمی‌ماند، این جز فرشته‌ای بزرگوار نیست‌! (٣١) [بانوی کاخ] گفت: این همان کسی است که مرا دربارۀ [دلبستگی و عشق به] او سرزنش کردید، این من بودم که از او درخواست کام‌جویی کردم، ولی او خود را حفظ [و به شدت با خواستۀ من مخالفت] کرد، چنانچه تسلیم خواسته‌ام نشود مسلّماً به زندان خواهد افتاد، و خوار و بی‌مقدار خواهد شد‌ (٣٢) [یوسف] گفت: پروردگارا! زندان نزد من از کار زشتی که [بانوی کاخ و دیگر زنان] مرا به آن دعوت می‌کنند محبوب‌تر است، چنانچه [با یاری خود] نیرنگشان را از من برطرف نکنی به‌سویشان رغبت می‌کنم، و از زمرۀ جاهلان خواهم شد (٣٣) پروردگارش خواسته‌اش را اجابت کرد، و نیرنگ زنان را از او بازداشت؛ زیرا او شنوا و داناست‌ (٣٤) [زنانِ درباری] بعد از آن‌که نشانه‌ها[ی فراوانی بر پاکدامنی و تقوایش] دیدند عزمشان بر این جزم شد که تا مدتی او را زندانی کنند (٣٥) دو جوان [از خدمتکاران شاه] با یوسف وارد زندان شدند، یکی از آن دو نفر گفت: من پی‌درپی خواب می‌بینم که [برای] شراب [، انگور] می‌فشارم. و دیگری گفت: من خواب می‌بینم که روی سرم نان حمل می‌کنم و پرندگان از آن می‌خورند. از تعبیرش ما را خبر ده! چون برای ما مسلّم است که تو از نیکوکارانی (٣٦) [یوسف] گفت: هیچ جیرۀ غذایی که سهم شماست به دستتان نمی‌رسد مگر آن‌که پیش از رسیدنش از ماهیت و ویژگی و مآل آن آگاهتان می‌کنم، [تعبیر و غیب‌گویی من دربارۀ] این دو [خواب] از جمله دانشی است که پروردگارم به من آموخته، من آیین مردمی را که به خداوندِ یکتا ایمان ندارند و به آخرت کافرند رها کرده‌ام، [و به شدت به آن بی‌اعتنایم] (٣٧)

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها