موضوع برنامه: اضطرار به وجود خداوند متعال و حضرات معصومین (ع) شریعتی: انشاءالله. امروز کمی راجع به اضطرار ما به مقام بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه صحبت کنید که بشنویم و انشاءالله این حالت درونی و قلبی در وجود تک تک ما به وجود بیاید. حجت الاسلام میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین. «اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه في هَذه السّاعة و في كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلًا و عيناً حتّى تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلا» «اللهم صَلِّ عَلَيْهِ صَلَاةً لَا غَايَةَ لِعَدَدِهَا وَ لَا نِهَايَةَ لِمَدَدِهَا وَ لَا نَفَادَ لِأَمَدِهَا» عرض کنم یکی از عناوینی که در مجامع حدیثی ما مورد توجه قرار گرفته که شاید هم برای اولین بار مرحوم کلینی این کار را کردند یک بابی باز کردند به عنوان اضطرار به حجت که ما به حجت الهی مضطر هستیم و آنجا توضیح میدهند که چرا ما مضطریم و چه کسانی مضطر هستند و احساس اضطرار میکنند. اول این نکته را بگویم که ما به اندازه اضطراری که به ولی خدا پیدا میکنیم، حجابها بین ما و او برداشته میشود، واصل میشویم، همراه میشویم، صابر میشویم. به اندازهای که اضطرار پیدا میکنیم. احساس اضطرار میکنیم. اگر هم احساس اضطرار به حضرت نکردیم، احساس غنا و استغنا کردیم، اول مسیر ما را جدا میکند. یعنی از وصال و همراهی خبری نیست. بعد هم شتابزدگی و بیصبری و بیحوصلگی و آخر کار هم ممکن است کار ما به درگیری هم کشیده شود. یعنی آدمی که مضطر به حضرت نیست یک جایی طرحهایش با حضرت درگیر میشود. آدمی که مضطر به حضرت است آرام آرام با حضرت همراه میشود، واصل میشود در طرح حضرت در عالم حرکت میکند. خودش برای خودش برنامهای ندارد. با برنامه حضرت در عالم مؤمن حرکت میکند. اصلاً معنی تبعیت هم این است. اینکه از ما تبعیت خواستند، طاعت خواستند. «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»، «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني» این معنایش همین است که ما باید طرحی مستقل در مقابل طرح حضرت در عالم نداشته باشیم و کسانی که به اضطرار میرسند به اندازه اضطراری که به حضرت پیدا میکنند در طرح حضرت حرکت میکنند. با حضرت راه میروند، واصل میشوند. منتها حالا این اضطرار چگونه پیدا میشود؟ چه کسانی احساس اضطرار میکنند؟ و مقامات این اضطرار چیست. ببینید اولاً اضطرارها متفاوت است. یک عدهای در مشکلات واقعاً مضطر میشوند. شریعتی: مضطر یعنی کی؟ حجت الاسلام میرباقری: مضطر آن کسی است که دستش از همه جا کوتاه است. تعلق به امری دارد، یک چیزی را میخواهد و نمیتواند از آن دل بکند و دستش هم از همه جا کوتاه است. هیچ چیزی هم نمیتواند او را تأمین کند. به عجز کامل رسیده است. مثل کسی که سوار کشتی شده جان خودش را میخواهد. طوفان آمده، همه اسباب از کارافتادهاند، کشتی خراب شده، کشتیبان خودش هم خسته شده الآن غرق شود. این مضطر است. این اضطراب ببینید اگر همراه با اخلاص باشد حجابها را کنار میزند. انسان را واصل میکند. «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين» (عنکبوت/ 65) یعنی کاملاً تسلیم میشود. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» (آل عمران/ 19) اسلام تسلیم است. تسلیم خدا میشود. و از خدا هم میخواهد. دیگر از آب و کشتیبان و ساحل بریده است. همیشه هم اینها هیچکاره هستند منتها ما تا وقتی به اینها تکیه میکنیم مضطر نمیشود. خب دارند سوار کشتی هستند و دارند میروند. عنایت میکنید. آن وقت این اضطرار اقسامی دارد. یک موقع آدم برای به ساحل رفتن به خدا مضطر میشود. موانع نزدیک میشود، حجابها کنار میرود. «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصين» واقعاً از خدا چه میخواهد؟ از خدا میخواهد برود در ساحل. این اگر اضطرارش برای رسیدن به ساحل باشد، وقتی به ساحل رسید دوباره مشرک میشود. ساحل میخواست خب به او ساحل دادند. مشغول میشود به ساحل. همان است که میفرماید که «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَر» (عنکبوت/ 65) ما دستش را میگیریم میبریم در ساحل «إِذا هُمْ يُشْرِكُون». دوباره یادش میرود. دوباره به ساحل تکیه میکند و دنبال کار خودش هست. دیگر باز دنبال طرح خدا نیست. عنایت کردید؟ اسباب را زیر پای او خراب کردند ولی دوباره برای خودش یک بساط دیگری درست میکند. یک ویرانسرای دیگری، یک تکیهگاه دیگری. یک موقع انسان مضطر میشود و از ولی خدا از این جنس چیزها میخواهد. یعنی مشکلاتی دارد، نیازمندیهایی دارد که حل نمیشود، از همه این عوامل مأیوس میشود به ولی خدا رو میآورد. مثل برادران یوسف. گندم میخواستند آمدند. خب گندمشان را هم میگیرند. خب اگر کسی از ولی خدا گندم خواست به او نمیدهند؟ چرا میدهند. ول دوباره باید برویم با گندمت زندگی کنی. هزار تا آفت دیگر از آن سبز میشود. بلکه خود اینها میشوند مانع راه انسانی که باید دیگر با گندم زندگی کند. شریعتی: این اندازه ما است دیگر؟ حجت الاسلام میرباقری: اضطرارمان است. اندازه ما اندازه اضطرار همان است. مراکز اضطرار. ما چه میخواهیم. یک موقعی میبینی اصلاً مضطر به ولی خدا نیستیم. دست میکنیم در جیب عالم. روی هر دامنی سر میگذاریم، سر سفره عالم مینشینیم، با مخلوقات سر و کار داریم. یک موقع نه، رسیدیم ولی فرض کنید سختیها ما را به اضطرار رسانده است. فشار دشمن ما را به اضطرار رسانده است. اما چی میخواهیم؟ میخواهیم کرونا رفع شود. رفع شد دوباره سر زندگیمان برمیگردیم. لذا من یک موقع عرض میکردم این سر و صداهایی که گاهی در غرب شنیده میشود در دوران کرونا خیلی پای اضطرار حجت نگذارید. اینها سلامتی میخواهند. دوباره رفع شد دوباره همان زندگی برپا میشود. اضطرار یک امر... پس این یک جور اضطرار است. مثل... این چیزها را به ما میدهند ولی خیلی وقتها همراه با هبوط است و خود اینها دوباره میشوند آفت راه ما. ببینید گندم و نان و کفش و کیف و کلاه که غوث ما نیست. الغوث والرحمه الواسعه خود حضرت هستند. اگر به حضرت رسیدی به رحمت واسعه رسیدی. به خود غوث رسیدی اصلاً. غوث است. خود فریادرسی است. ولی اگر رسیدی به نان و گندم دوباره خود اینها مشکل تو میشوند. تکیهگاه ما اتفاقاً آتش ما هستند. ما را به رنج میاندازند، برای ما مشکل درست میکنند. بنابراین اگر مثل قوم حضرت موسی شدیم گفتیم که «لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ» موسی کلیم از آیه استفاده میشود قومش را عروج داده است چون ما یک هبوطی کردیم باید با انبیاء و اولیاء، با اهل بیت، با این هدایی که خدا نازل کرده، چراغ هدایت بالا برویم. «اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدى» (بقره/ 38) اینها یک عروجی کرده بودند. حضرت عروجشان داده بود نتوانستند تحمل کنند. گفتند که از پروردگارت بخواه که ما پیاز میخواهیم... دقیقاً قرآن فرموده است. «ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ» ما از روییدنیهای زمین میخواهیم. این غذایی که از آسمان میآید این یک نوع غذای آسمانی به درد ما نمیخورد. پیداست برده بودشان در یک جایی که دستشان به طعام آسمانی میرسیده است. عروجی بوده است. در داستان حضرت مریم همین است. هر کسی که مائده آسمانی داشت در یک فضایی است که اصلاً میتواند مائده آسمانی را درک کند، تلقی کند. والّا باید بهشتی شود تا غذای بهشتی بخورد. این عروج است. بعد هبوطش چیست؟ اینها گفتند که ما روییدنیهای زمین را میخواهیم. چه گفتند؟ «مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها» (بقره/ 61) خیلی هم پست است. خدا هم به خاطر پست بودنش شاید نام میبرد. به آنها اهبطوا مصرا میگویند. هبوط کنید. بروید پایین. خلاصه اضطرار اگر این چیزها باشد یا عرض کردم آدم به آن میرسد ولی باز خود اینها میشوند سد راه انسان. مشکل بعدی دوباره باید دوباره دنبال ولی خدا بیفتی از گیر اینها نجاتت بدهد. شریعتی: اینکه حضرت در دعای عرفه میفرمایند: «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» این شناخت ما یعنی قدر خودمان را بدانیم؟ حجت الاسلام میرباقری: تلقی من این است که ما یک اضطرارهای حقیقیای به خدا و اولیائش داریم. در غفلت از آنها به سر میبریم و اگر کسی به اضطرارهایش رسید رفع حجوب میشود. اینکه خدای متعال میفرماید: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» دعا مستجاب است، شکی نیست ولی شرط تحقق دعا اضطرار است. چون اضطرار رفع حجوب میآورد. انسان تا مضطر نیست، به بالشش تکیه داده است... شریعتی: نه، میخواهم بدانم این شناخت ما که اضطرار ما کجاهاست چه کمکی به ما میکند. حجت الاسلام میرباقری: اگر که ما واقف نباشیم که چه اضطرارهایی داریم طبیعتاً آن اضطرارها را اختیار نمیکنیم. ما اگر فهمیدیم که چه اضطراری به امام زمان داریم. این نکته را اشاره کنم. ما یک اضطراری داریم ناخودآگاه است. بخواهیم یا نخواهیم محتاج به خدا هستیم، او هم ما را اداره میکند. با محبت و رحمت آنهایی هم که نگفتهاند جیبشان را پر می کند، دستهایشان را پر میکند، دلهایشان را، سینههایشان را سرشار میکند. آنهایی هم که به خدا نگفتهاند. یک اضطرارهایی داریم که ناخواسته است، ندانسته است، خدای متعال هم دارد اداره میکند ولی رشد ما در اضطرارهای اختیاری ما است. یعنی باید اختیاراً انتخاب کنیم آن اضطرارها را و خودمان را به نقطه اضطرار برسانیم. یعنی اضطراری که من با اختیار خودم به آن رسیدهام، درک کردهام، پردهها را کنار زدم و بعد از پردهها را کنار زدن حالا مضطر به خدا شدم. خودم را وارد وادی اضطرار کردم. اوقفنی یعنی این. انسان اگر واقف شد حالا میتواند با اختیار خودش وارد این مواقف بشود و اضطرارهایش به خدای متعال به فعلیت برسد. و به اندازه اضطرارهایمان هم به ما چیز میدهند. «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم» (فرقان/ 77) دعا به اندازه اضطرار است. مابقی آن سنگ مفت، گنجشک مفت است. دعا نیست. این هم که اجابت نمیشود همین است. یک شرط دارد. «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم». شرط آن تحقق دعاست. دعا کی محقق میشود؟ «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» وقتی مضطر باشد. آدم تا اضطرار نشده، حُجُب دارد، تکیه به در و دیوار کرده بیخود سر و صدا میکند. از همه میخواهد جزء از خدا. حالا اگر خدایی هم بود، خدایا اگر هستی یک کاری برای ما بکن. اینکه دعا نیست. فرمود اگر کسی از مابقی مأیوس باشد و به خدا امیدوار باشد مستجاب الدعوه میشود. این همان مقام انقطاع است، مقام اضطرار است. ما باید به جایی برسیم که مضطر شویم. برای چی؟ برای همه چیزمان. برای معاشمان، برای معادمان، برای خدایمان. و بالاتر از همه این اضطرارها اضطرار به خود حضرت است. این دیگر مال مقام خاص اولیای خداست که به مضطر به خود حضرت است. بهشت هم به او بدهند بدون حضرت نمیخواهد. یعنی خود خدا را میخواهند نه خدا را برای دنیا بخواهد. مضطر به قرب هستند، مضطر به رضوان هستند. بنابراین ما اضطرارهایی به حضرت داریم. این اضطرارها یک سریش غیراختیاری است ولی ما باید اختیارمان یک اضطرارهایی را درک بکند. عرض کردم اتفاقاً خیلی از گرفتاریهایی هم که برای ما پیش میآورند برای این است که ما مضطر شویم. آن وقت وقتی مضطر شدی تکیه میکند آن وقت دست تو را میگیرند. ما اشکالمان این است که خدای متعال دست ما را میگیرد بیرون میآوریم. به قول آن عزیز میگفت بتهای ما را میشکند با او دعوا میکنیم که چرا شکستی؟ میگوید من داشتم زندگیام را میکردم. اضطرار یعنی این. یعنی انسان به جایی برسد که واقعاً امری را میخواهد. خودش هیچ توانی ندارد و با امکاناتش هم میبیند دستیافتنی نیست. نقطه شروع این اضطرار همینجاست. انسانی که میخواهد در دنیا زندگی کند، با دنیا باشد، سرخوش در دنیا باشد، این احساس اضطرار به ولی خدا نمیکند. اضطرار از آنجایی شروع میشود که انسان از دنیا بزرگتر میشود میخواهد به سمت خدا برود. وقتی میخواهی به سمت خدا بروی سبیل میخواهی، صراط میخواهی، باب میخواهی، وجه میخواهی، جنب الله میخواهی. امام همینها است. امام وجه الله است، باب الله است، سبیل الله است، جنب الله است، صراط الله است. اعراف میخواهید. وقتی میخواهید سلوک به طرف خدا کنید آنهایی که میخواهند به طرف خدا بروند تازه احساس اضطرار به ولی خدا میکنند. یعنی دلداده خدا شدهاند، راه خدا را میخواهد برود، با همه توان هم آمده میبیند این راه رفتنی نیست. نه میتواند برگردد، دلش بزرگ شده است. آدمی که دلش در دنیا است چه اضطراری دارد؟ خب با بتهایش دارد زندگی میکند خوش است. پنجرههای دنیا باز شده سرش را بیرون کرده با بیش از دنیا مأنوس است. میخواهد، با همه تمام هم میرود میبیند نمیشود. عقب هم نمیتواند برگردد. به قول آن عزیز میفرمود کفشهای دورهی کودکیات دیگر به پایت تنگ شده است اگر بزرگ شدی. اگر بزرگ شدی آن لباسهای بچگیات دیگر به تنت نمیرود. وقتی بزرگ شدی، وقتی به سمت خدا داری میروی، میبینی مضطر هستی بروی یعنی او را واقعاً میخواهی. به مرحلهای رسیدی که عبور کردی. او را میخواهی، پای رفتن هم نداری. با عقلت میخواهی بروی نمیشود، با دلت میخواهی بروی نمیشود. همه کوچک هستند. آن وقت آدم مضطر میشود به یک ولیای که او سبیل است، صراط است، وجه است، باب است. باب توحید از اینجا به روی انسان باز میشود. شریعتی: و این راهی است که جزء با پای اضطرار نمیشود. رفت. حجت الاسلام میرباقری: بله. انسان وقتی مضطر شد واصل میشود، وقتی مضطر شد همراه میشود. اینهایی که با سیدالشهداء آمدند مضطرین میشوند. مضطر به سید الشهداء بودند. لذا تا آخر هم ایستادند. حضرت هم گفت برو نرفتند. چون مضطر است، طلبکار هم نیست. یعنی او مضطر به امام است، امام که مضطر به تو نیست. لذا طلبکار هم نیست. او برای رسیدن به مقصد مضطر به امام است. او میخواهد به سمت خدا برود، از دنیا بزرگتر شده، از شیطان فراری است. از طرح دشمن فراری است. بین شیطان و فرائنه یک طرح بزرگی میریزند. طرح آن چیست؟ طرح آن زمینگیر کردن ما، به زنجیر کشیدن ما. دامی هم به وسعت دنیا برای ما میگذارند. تمام لذات آن طعمه دام است. خود ما را میخواهند شکار کنند. این جلوهای که شما میبینید دنیای مادی دارد، آن طعمه دام است. آن پنیری است که میگذارند که حیوان را بگیرند و میخواهند خود ما را شکار کنند. وقتی هم شکار کردند ما را در جهاز هاضمه خودشان میبرند چیزی از ما باقی نمیگذارند. یعنی عداوت محض است. «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوه» (فاطر/ 6) شیاطین انس و جن دشمن ما هستند. یک موقع آدم این درگیریها را نمیبیند، دشمنیها را نمیبیند. یکبار آرام آرام چشمش باز میشود دشمنیها را میبیند. یک بار سر گذاشته در دامن دوست خواب است، خیال میکند که دوستش است. سر گذاشته در دامن دشمن. یک موقعی نه، بیدار میشود آرام آرام دشمنیهای شیطان را میبیند، بعد میخواهد با او بجنگد بعد میبیند توانی است. من فکر میکنم حضرت آدم به این نطقه رسیده بود که وقتی گفتند «اهْبِطا مِنْها جَميعا یا اهْبِطُوا مِنْها جَميعا» نگران بود که بچههای من با شیطان، نسل من با شیطان، در زمین زندانی شدند چه میکنند. خدا فرمود: «إِمَّا يَأْتِيَنَّكُم» من شما را تنها نمیگذارم. اضطرار شما را پاسخ میدهم. یک چراغ هدایتی میآید با او راه بروید. «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى» روایت دیدید میگوید این هدی همان امام است. کسی که از شیطان بخواهد فرار کند مضطر به امام میشود. کسی که از دستگاه شیاطین انس، این امپراطوریهای بزرگ تاریخی که برای همه چیز ما نقشه کشیدهاند، از قبل تولد تا پایان مرگ ما. اتاق مرگمان هم اتاق ایزولهمان است. تمام میشود. برای شصت سال، هفتاد سال ما نقشه کشیدهاند، حتی برای بعد از هفتاد سال ما هم نقشه کشیدهاند با عضوهایمان ما چکار کنند. همش را طراحی کنند. این کسی که میخواهد فرار کند، آن دامنی که باید در آن دامن سر بگذاری امام است. پس انسان اگر بخواهد به سمت خدا برود مضطر به امام میشود. پس ببینید ما به اندازهای که دنیا را، کوچکی دنیا را، دشمنیها را، طرح دشمنها را، نقشههای بزرگ دشمنان را که واقعاً از سر ما عبور میکند، واقعاً تمام قوای ما آنجا زمینگیر است، تمام بالها آنجا میشکند، اینها را میبینیم احساس اضطرار میکنیم. احساس از فرار از دشمن. غیر از او اضطرار از اینکه من از دنیا بزرگتر شدم. من از این طرحها بزرگتر شدم. اضطرار در رسیدن از خدای متعال. اگر کسی به اندازهای که این اضطرار در انسان شکل میگیرد، اضطرار حرف نیست. ممکن است انسان ده جلد کتاب راجع به اضطرار بنویسید، بویی از اضطرار نبرده باشد. یعنی با دنیا سرخوش است. این هم یک نوع بازی کردن با دنیا است. مرید بازی است. گفتم یک موقعی من در کتاب مرحوم آقای دستغیب دیدم. یک کسی یک کتاب مفصلی راجع به مکائد شیطان نوشته بود. یک مؤمنینی خواب دید شیطان است. گفت فلانی آبروی تو را برده است. هیچ چی برای تو نگذاشته است. گفت او که حدیث نفس میکند. من خودم یادش دادم. یعنی چه بسا آدم اینطوری است. حرف میزند ولی اضطرار ندارد. اضطرار باید در انسان اینطوری باشد. یعنی باید انسان برسد. این هم یک سیر است. بنابراین ما باید به اضطرار به ولی خدا برسیم. اضطرار هم تابع اندازه بزرگ شدن ما، تابع درک طرحهای دشمن، تابع بزرگ شدن و تعلق به حضرت حق است. به اندازهای که متعلق به حضرت حق میشویم، میخواهیم راه خدا را برویم، محتاج به سبیل میشویم، محتاج به باب میشویم، محتاج به صراط میشویم. تا میخواهیم در دنیا زندگی کنیم که سرمان هست و آخرمان که باب الله و سبیل الله اصلاً مطرح نیست. امام باب الله است، سبیل الله است، وجه الله است. حالا اجازه بدهید من چند حدیث بخوانم. ببینید اضطرارها اگر کوچک شد، این هم کوچک میشود. من چند حدیث بخوانم فکر میکنم از همه چیز بهتر است که یک نوعی اضطرارهای ما را به امام نشان بدهد که امام چه چیزی است. ما چرا به امام مضطریم. ببینید یک روایتی را مرحوم کلینی نقل کردند در کتاب شریف کافی، یک بابی دارند تحت عنوان معرفه الامام و رد الیه. معرفت امام و اینکه آدم همان را باید ارجاع بدهد، آنجا این حدیث را نقل کردند که از امام صادق نقل میکند. یقول ابن کوا محضر امیرالمؤمنین آمد. حدیث معروفی است «قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُم» اینکه قرآن میفرماید بر روی اعراف، شخصیتهایی، مردانی ایستادهاند که همه را با سیما میشناسند. یعنی چهره را میبیند تا عمق وجود آدمها را از سیمایش میشناسد. این علمی است. متبسم است. اینها کیها هستند. میدانید اعراف یک موقفی است در قیامت، وادیای است، مقامی است در قیامت که باید از او عبور کرد و به بهشت رسید. اعراف شخصیتهایی هستند. جهنمیها رفتهاند جهنم، بهشتیها رفتهاند جهنم، رجالی روی این اعراف ایستادهاند. این رجال را از روایات شاید بشود جمعبندی کرد دو دسته هستند. یکی ضعفاء هستند. ضعفایی که مؤمن هم هستند ولی کمبود دارند. اینها در وادی اعراف گیر کردهاند. آن وقت امام میایستد تا اینها را به بهشت عبور ندهد، وارد بهشت نمیشود. حالا یک تفصیلی دارد. بعضیها گفتهاند «عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ» بعضیها به اینها تفسیر کردهاند. این تفسیر غلطی هم نیست، روایت هم دارد. یک «عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ» هم همین است. شخصیتهایی هستند که «يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُم» این الاعراف ائمه هستند. ائمه هم روی اعراف میایستند، همه را عبور میدهند. بعد آخریها هم عبور میدهند، بعد خودشان عبور میکنند. این وادی اعراف کجاست. وادی اعراف حالا به یک ریگزار تفسیر شده است. یکی از وادیهای ولایت است. آنهایی که کند بودند باید در قیامت با یک سختی عبور کنند از این وادی در بهشت بروند. لذا در او صراط است. تا از این اعراف عبور نکنی به بهشت نمیرسی. یک مقامی از مقامات است. کما اینکه امام در دنیا صراط است، در آخرت اعراف است. باید از این وادی عبور کنی. لذا از حضرت پرسید: «علی الاعراف» این شخصیتهایی که بر اعراف ایستادهاند، همه را در چهره میشناسند، ضعفا را از این وادی اعراف عبور میدهند، اینها کیها هستند؟ حضرت فرمود: «نحن علی الاعراف» آن شخصیتها ما هستیم. بعد حضرت میگفتند «نحن نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ» یارانمان را میشناسیم عبور میدهیم. بعد عرض کرد. ببینید اینها اضطرارهای ما است. کسی اینها را فهمید میفهمد که مضطر به کیست. کسی که نمیخواهد برود بهشت مضطر به امیرالمؤمنین نیست. جهنم رفتن که حضرت امیر را نمیخواهد. «وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ» ما اعراف هستیم. خود اعراف هم ما هستیم. این جملهی عجیبتر این است. اعراف از مقامات اهل بیت است. «نَحْنُ الْأَعْرَافُ» یعنی چه نحن الاعراف؟ مکرر این حدیث را تقدیم کردیم. «الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» معرفت الله جزء معرفتها محاسبه نمیشود. کسی میخواهد به خدا برسد، ناتوان است، عاجز است، با عقل رفته، با دل رفته، مانده. دیگر هم نمیتواند برگردد با دنیا سر کند. دورهی زندگیاش با مخلوقات و اسباب گذشته است. نمیتواند با کفش و کلاه و ماشین. این را باید چکار کند؟ این باید به اعراف رو بیاورد. «وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» بعد فرمود که «نَحْنُ الْأَعْرَافُ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ» این هم یک معنای دیگر اعراف است. روز قیامت خدای متعال ما را بر صراط معرفی میکند. کسی ما را بشناسد بهشتی میشود. این همان موقفی است که در قیامت باید از آن عبور کنی در بهشت بروی. پس معرفت الله از طریق ما وارد میشود، بعد هم به یک معنای دیگر ما اعراف هستیم، ما یک موقفی هستیم بر صراط، با معرفت ما در قیامت از صراط عبور میکند. ما علی الاعراف هم هستیم. خودمان هم دستها را میگیریم عبور میدهیم از آن وادی اعراف که اشراف داریم. بعد حضرت فرمودند: «فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ» خدایا روز قیامت روی صراط یک موقفی است، ما هستیم، معرفت ما طریق عبور است. «فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ» اگر ما کسی را بشناسیم، او هم ما را بشناسد، او هم اهل ولایت ما باشد، ما را به امامت بشناسد، ما او را به شیعه بودن بشناسیم، معنی معرفت این است. این عبور میکند. اگر کسی را ما انکار بکنیم، او هم ما را انکار بکند. نه او مقام ما را قبول دارد و نه ما او را به شیعهگری قبول داریم. این هم نمیتواند در بهشت برود. بعد حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» آن معنایی که حضرت گفتند ما اعراف هستیم، جزء از طریق معرفت ما خدا شناخته نمیشود، و لذاست که در صراط کسی میخواهد برود بهشت که در موقف موحدین است. اگر کسی ما را شناخت بهشتی میشود. ما هم او را به شناخت خودمان قبول کردیم. یعنی چه؟ یعنی اگر کسی ما را نشاخت موحد نیست، ما را در بهشت راه نمیدهند. خب کأنه این سؤال پیش میآید که خب اگر شما را نشناخت بهشتی. خدای متعال خودش را مستقیم معرفی میکرد. فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ» ولی خدای متعال این کار را نکرد. «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا» اعراف یعنی این. یعنی «جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ» ما باب التوحیدی کسی میخواهند به سمت خدا برود از اینجا راه باز میشود. اصلاً باب باب دیگری نیست. امام باب الله است. درست شد؟ بعد ما صراط هستیم. کسی وارد وادی توحید شد، در وادی برائت ما باید سیر کند. در صراط که آمدی حالا هر کسی برای خودش سبیلی دارد. «جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ» حالا اگر کسی سبیل خودش را پیدا کرد در صراط مستقیم که صراط معرفت است، وادی ولایت امام است، وادی محبت طرف، به یک نقطهای میرسد که با وجه الله روبرو میشود. حالا اگر امام را در سیمای وجه اللهی دید میشود «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا» کسی دیگر از ما ادول کند یا دیگری را بر ما مقدم بدارد، «فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ» از صراط نمیتواند عبور کند، سقوط میکند. پس ببینید اگر صراطی است که باید از آنجا به وادی توحید رفت رسید به بهشت، این صراط ما است. چه کسی مضطر به امام هست؟ کسی که مضطر به بهشت است. میفهمد بهشت است. بهشت وادی موحدین است. حالا آنهایی که بهشت میروند بعضیها نعمتها را میخواهند بعضیها مقام رضوان را میخواهند. هر کسی یک چیزی میخواهد. پس ببینید اضطرار به امام، اضطرار به امامی است که اعراف است. اضطرار به امامی است که صراط است. سبیل است. اجازه بدهید یک حدیث کوتاه دیگری هم بخوانم. این هم حدیث خیلی عجیبی است. مرحوم کلینی در کافی نقل کردهاند. در یک باب دیگری در کتاب الحجه آنجا نقل میکنند از محمد بن مسلم میگوید از امام باقر شنیدم. حضرت فرمود که «كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُول» راه رسیدن به خدا، کسی که مضطر به خداست، عبادت کردن به خودی خود نیست. نماز بخوانی، ریاضت بکشی. از امام باقر شنیدم فرمود: هر کسی که دینداری میکند، بندگی میکند، میخواهد خدا را بندگی کند، خودش هم به زحمت میاندازد. «يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ» ولی امام من الله ندارد. دنبال سر امامی که خدا قرار داده گفته از این راه بیا، خیال میکند راه خدا باز است. راهی نیست. یک راهی خدا قرار داده، مابقی آن راه توحید نیست. این «فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُول» نه فقط تلاشش غیرمقبول است «وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّر» در ضلال است. زحمت میکشد ولی در حیرت است. سردرگم است. وادی حیرت، وادی دوری از امام است. ولو سراسر عمرت را نماز بخوانی. ولی به امام که رسیدی، با امام نماز بخوانی، هر دو رکعتش نماز است. ولی اگر به امام نرسیدی، تمام عمرت هم ریاضت بدهی وادی ضلال و حیرت است. خیال نکنید اینهایی که بدون امام جان میکنند به جایی میرسند. بر حیرتشان افزوده میشود، بر ضلالشان افزوده میشود. بعد حضرت فرمود: «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ» خدا هم اعمالش را قبول ندارد. این اعمال مغضوب خداست. بعد «وَ مَثَلُهُ» فرمود مثلش... حالا حضرت یک مثلی میزنند. میگویند یک گوسفندی در گله بوده و شب که تاریک شد، این مثل او که «كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا» چوپانش را گم کرده است. گوسفندی که از چوپانش گم میشود. بعد حضرت یک توضیحی میدهند. میگویند میگردد، شب که میشود مضطر میشود، روز که شد حواسش نبود، سرش را انداخت رفت، خیال کرد روز است و دیدید راهش را میگیرد در کوه میرود. شب شد، تاریک شد، صدای گرگها بلند شد. کم کم برمیگردد میآید یک گلهای پیدا میکند خیال میکند گله خودش است. بیدار میشود میبیند اشتباه کرده است. اینها من نیستن، با من کاری ندارند. چوپان او را دور میکند. آخرش طعمه گرگ میشود. میگوید میافتد در وادی حیرت. اول خیال میکند میتواند برود. روز است صفش را جدا میکند. از امام جدا میشود، من خودم میتوانم بروید همین بشر دوران ما از انبیاء جدا شده رفته. خب بفرمایید. رسیده به سختیها و اضطرار. حالا باز به امام برنمیگردد. عنایت کردید؟ فرمود مثل این آدمی که از امام جدا میشود ولو ریاضت بکشد، ولو عبادت کند، این در وادی حیرت است. آخرش هم طعمه شیطان است. راه را باید با امام بروی. پس ببینید مضطر به امام یعنی این. اگر کسی بخواهد به خدا برسد حتی دینداری میخواهد بکند، عبادت کند، مضطر به امام هست. بدون امام راهی نیست. بدون انسان امام در جنگ شیطان است ولایت علی بن ابیطالب رسیدیم. ببینید اگر کسی احساس کرد. حالا این اضطرار. حالا روایت زیاد هستند. میفرمایند اگر اینطور هم ببیند «مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» امامی که خدا قرار داده است. خود آدم بگوییم خودم حق دارم و خودم رأی میدهم و برای خودم رئیس درست میکنم. مگر ریاستجمهوری است؟ امامت راه خدا را میخواهی بروی. اگر اینطوری بگوییم «مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِها» کسی که با امام عادل من الله در عالم راه نمیرود، امامی که از طرف خداست و عادل است، این گمراه در وادی تیء است. وادی سرگردانی است. «وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ» پس ببینید اضطرار به امام یعنی این. انسانی که میخواهد به طرف خدا برود حالا فراوان است. یکی ابعاد اضطرار ما را به امام توضیح میدهد. این اضطرار هم باید اضطرار فراگیر شود. کسی که خیال میکند دنیایم را خودم اداره میکنم، نمازم را از امام یاد میگیرم. شکیات نمازم را از امام یاد میگیرم. میگوید نماز بخوان. آخر این است که نماز را پشت سر تو میخوانم اما اینکه بازارتان اینطور باشد و زندگی این است. کسی که اضطرار او به امام در حد یک نماز خواندن است، در حد یک روزه گرفتن است، در حد دستورات اخلاقی است. یک کسی میخواهد همهی زندگی او پرستش باشد. به جایی رسیده که یم نفس بیخدا نمیتواند زندگی کند، پلک بیخدا نمیتواند بزند. حالا چکار کنم که خدا راضی باشد؟ این برای او مطرح شده است. یک کسی میگوید که نه، زندگیمان را که خودمان اداره میکنیم، نمازمان را خدا بگوید. خب کی بگوید؟ از امام بگیرند. یک کسی میگوید من 24 ساعت هم میخواهم خدا را بندگی کنم. میخواهم یک بنایی بسازم همه زندگیام بشود «عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون» باشند. عمود خیمهی زندگی من پرستش خدا باشد. صلاه باشد، ذکر باشد. «یدعون علی السجود» آنی که انبیاء ما را دعوت میکنند دعوت به پرستش است نه دعوت به خوشگذرانی همراه با یک آمیختگیهای اخلاقی. یعنی عرض کردم با چاشنی اخلاقی. این نیست. اگر میخواهیم به اینجا برسیم اضطرارمان میشود اضطرار فراگیر. در همه کارمان مضطر به ولی خدا باشیم. هر وقت راهمون را جدا کردیم، نمیخواهیم به سمت خدا برویم مضطر به ولی خدا هم نیستیم. هر کجا میخواهیم به سمت خدا برویم این اضطرار زنده میشود. اگر به نقطه توحید رسیدید یا میخواهید همهی زندگی شما نورانی باشد، امام کلمه حیات است، امام کلمه نور است، امام صراط است، سبیل است، باب است، وجه است. اگر مضطر به این امور شدیم، مضطر به نور شدیم، به حیات طیبه شدیم، همش اضطرار بر خدای متعال است. اگر دشمنیها را نبینی مضطر نیستی، اگر دشمنیها را دیدیم، طرحهای شیطان را دیدیم، کیدهای بزرگ را دیدیم، آن وقت «ففروا الی الله». از همه جا فرار میکنیم به سمت امام. آن وقت نمیگوییم زندگیام را خودم اداره میکنم امام بگوید چطوری نماز بخوان. شریعتی: و حرف آخر اینکه برای رسیدن به عصر ظهور، برای رسیدن به امام زمان، این اضطرار باید یک اضطرار جمعی به لحاظ مکانی باشد یا... حجت الاسلام میرباقری: بله، حتماً همین است. شریعتی: خیلی کار سختی است. حجت الاسلام میرباقری: سختیهای دوران غیبت برای همین است که مؤمنین را میخواهند عبور بدهند به اضطرار برسانند. این ابتلائات همین است. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» خدا که نمیخواهد ما را رنج بدهد. خدای متعال میخواهد ما را از استغنا عبور بدهد. ما نه احساس اضطرار به حضرت حق میکنیم و نه اضطرار به ولی او. آنهایی از ما هم که اضطرار به خدا را خیال میکنیم داریم خودمان سرمان را پایین انداختهایم و داریم میرویم. هنوز نفهمیدیم که بنبست است. یک بابی بیشتر نیست، یک صراطی بیشتر نیست. تو در وادی ریاضت افتادی انقدر آدم شیطان آنجا هست در وادی ریاضت تو را صید میکند میشود قطب. حالا ادعا میکند قطب است، چنین است، چنان است. انقدر به تو دستور میدهد، تو را بیچاره میکند. آخرش هم در دام خودش میبرد. و دامهای متعددی که شیاطین میگذارند. شریعتی: خیلی ممنون و متشکر. صفحه 124 آیات 96 تا 103