شریعتی: انشاءالله. خیلی خوشحال هستیم خدمت شما هستیم. خوشحالتر هستیم که بحث دوشنبههایمان در محضر صحیفه سجادیه هستیم و دعاهای ناب و نورانی امام سجاد. خیلی از فرزندان گلایه کرده بودند وقتی که از حقوق پدر و مادر میگفتیم گفتند از حقوق ما هم بگویید و حالا دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه اختصاص به همین موضوع دارد. دعوت میکنم با ما همراه باشید و بعد از این نکات انشاءالله وارد بحث معرفت نفس خواهیم شد. حجت الاسلام فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. دعای بیست و پنجم همانطور که فرمودید درباره حقوق فرزندان و دعا برای فرزندان هست. آقا امام سجاد (ع) میفرماید که «اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِي» خدایا به من منت بگذار که فرزندان من عمرشان طولانی باشد و به تعبیر ما داغشان را نبینیم چون داغ فرزند واقعاً خیلی سنگین است، من همینجا تسلیت عرض میکنم خدمت تمام عزیزانی که داغ دیدند. البته آن را هم خدای متعال جبران میکند، ثواب میدهد، پاداش میدهد. روایت خیلی فوقالعادهای است. من این روایت را برای خیلی از داغدیدهها خواندهام یک تسکینی شد. امام صادق (ع) فرمود: اگر کسی داغ یک فرزند ببیند، مصیبتش را ببیند، ثوابش بالاتر است از هفتاد فرزندی که بعد از او بمانند در رکاب آقا امام زمان (ع) باشند. ما تسلیم هستیم ولی از خدا عافیت میخواهیم ولی خود امام سجاد میگوید به من منت بگذار من داغ فرزند نبینم. فرزندان من طول عمر داشته باشند، داغشان را نبینم. «اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِي وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِي» خدایا به من منت بگذار که بچههای من صالح و شایسته شوند. خوب باشند. که این خیلی مهم است. یعنی ما باید به فکر اصلاح فرزندانمان باشیم که حالا روایتهایی هست تند و تیز میخوانم که پدرانی که خانه، زندگی، خوراک، پوشاک، مسکن بچههایشان را تهیه میکنند خیلی هم دغدغه دارند اما به فکر آدم شدن بچههایشان، اصلاح و صالح بودن بچههایشان. اگر صالح نباشد همه دنیا هم به او بدهی چه فایده دارد؟ و اگر صالح بود، اگر هم کمبودهایی بود قابل تدارک است، قابل جبران است. لذا حضرت میگوید خدا به من بگذار و این نکته که فکر نکنیم خودمان میتوانیم همهی کارها را انجام بدهیم. از پس همهی کارها بربیاییم. محیط هست، جامعه هست، فضا هست، شیطان هست. شیاطین جن و انس. از خدا همیشه در همه کارها مخصوصاً این کار که حضرت میگوید خدایا به من منت بگذار که تو اصلاح کنی فرزندان را برای من و بعد «و بِإِمْتَاعِي بِهِمْ». خدایا بر من منت بگذار که من از فرزندانم بهره ببرم. «إِلَهِي امْدُدْ لِي فِي أَعْمَارِهِمْ» خدایا عمرشان را طولانی کن به نفع من باشد. با من همراه باشند. «وَ زِدْ لِي فِي آجَالِهِمْ» یعنی در همین جملههای اول سه بار حضرت طول عمر برای فرزندان خواستند. و یاد کن در اجلشان. «وَ رَبِّ لِي صَغِيرَهُمْ، وَ قَوِّ لِي ضَعِيفَهُمْ». خدایا آنهایی که کوچکند، خردسالند، ضعیفند، اینها را تو تربیت کن. و آنهایی که ضعیف هستند تو قوت به آنها بده، تقویتشان بکن. «وَ أَصِحَّ لِي أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْيَانَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ». خدایا صحت و سلامتی به نفع من هم به بدن فرزندانم مرحمت کن، هم به دین و ایمانشان صحت و سلامتی بده و هم به اخلاقشان. که این سه واژه خیلی مهم است. هم بدن، هم اخلاق و هم دینشان. اگر اینها درست شود همه چیز درست خواهد شد. حالا انشاءالله بقیه صحیفه را هفتههای بعد میخوانیم. من یکی دو نکته راجع به فرزندان و حقوق فرزندان عرض میکنم. نکته اول که قابل توجه است این است که همیشه حقوق دو طرفه است. یعنی من پیدا نکردم یک جا حق یک طرفه باشد. بگوییم جاده یک طرفه است هیچکس حق ورود ندارد و از مقابل هم نباید بیاید. نه، همه جا. از خدا بگیر، از پیغمبر بگیر، امام بگیر، پدر و مادر بگیر، رعیت بگیر، شریک بگیر، همسر بگیر، اولاد بگیر، حتی دو نفر با هم همصندلی میشوند، در هواپیما، ماشین، قطار، جایی میخواهند بروند. میگوید شما به آن که همسفر شماست حقی پیدا میکنی، او به شما حقی پیدا میکند. حقوق متقابل است. مثل عهد و پیمان است. دوطرفه است. حتی این روایت هم خیلی زیباست که امیرالمؤمنین (س) با یک مسیحیای همسفر شدند مسیری را با هم پیاده میرفتند. دوست صمیمی. حضرت هم معرفی نکردند که من مثلاً خلیفه مسلمانها هستم. به صورت عادی. به یک دو راهی رسیدند. راهشان جدا شد. مثلاً حضرت شمال شهر میرفت، او جنوب شهر. خداحافظی کردند. عربها رسم خوبی دارند و درست هم هست. طبق روایت است. دو تا سلام دارند. یک سلام اول ابتدا زیارت، موقع خداحافظی هم ما سلام داریم. باید بگوییم والسلام علیکم. همانطوری که با امامها وداع میکنیم. موقع خداحافظی هم میگویند مع السلامه. والسلام علیکم و رحمة الله. این سلام دومی متأسفانه در کشور ما رایج نشده است و در روایات ما هست. حضرت خداحافظی که کردند او راهش را گرفت و رفت، دید حضرت امیر دارد پشت سرش میآید. آقا شما گفتی که مسیر من آن طرف است. فرمود پیغمبر ما به ما دستور داده که اگر با کسی مقداری همسفر شدی، خوب است که یکهو از او فاصله نگیری. در مسیری که میرود بیست قدم، ده قدم او را بدرقه کنی. دستور پیغمبر ماست. من عمل کردم. گفت این پیغمبر شما چیست؟ حضرت محمد (ص). گفت من میخواهم مثل این پیغمبر بشوم. شهادتین گفت و مسلمان شد. خیلی قشنگ است. یعنی اگر من معتقدم سیره پیغمبر، اهل بیت را، مسلمانها، یک دهمش را، نمیگویم صد درصد، ده درصد آن را پیاده بکنند، اصلاً عالم عوض میشود. یک همسفر ما چند ساعت با ما بوده به ما حق پیدا میکند آن وقت چطور میشود که ما با همسرمان، پدر و مادرمان، اولاد نسبت به پدر و مادر، همیشه حق دو طرفه است. یک طرفه نیست. خانم به آقا، آقا به خانم. برادر با برادر، خواهر با خواهر، شریک، همسایه. در همه جا. لذا آن رساله حقوق امام سجاد (ع) که ما بخشی از آن را هم میخوانیم حضرت حقوق را یکی یکی از خدا گرفته تا پایینترین مخلوقات. آقا یک گیاه به ما حق دارد. شما اگر به گلدان آب ندادی، حراست و حفاظتش نکردی، خشک شد، این روز قیامت از شما شکایت میکند که چرا به من آب ندادی. مسافرت رفتی بسپار یک نفر امین بیاید به اینها هفتهای یکبار آب بدهد. پنج روز یکبار آب بدهد. اگر این علف و گیاه را نابود کردی، آن فرشته تو را لعن میکند. یعنی حتی یک گیاه و زمین، منابع طبیعی، محیط زیست، به ما حق دارند. آقا این زمین همهی کود و کثافات و آشغالها را میگیرد گل و ریحان و سبزه و میوه و حبوبات و گندم میدهد. پس این خیلی به ما حق دارد. میخواهم بگویم خیلی این حقوق گسترده است. یک جملهای من خیلی دنبال این جمله بودم. من معتقد بودم که... چون خیلی پیام داریم که ما دعا کردیم دعایمان مستجاب نشد. فراوان این پیام هست. فلان مورد ازدواج میخواستم بکنم، کسب و کار، دانشگاه، خانه، شغل، فلان و فلان، بچهدار نشدم. خیلی هم در خانه خدا دعا، توسل، مشلول، امن یجیب، زیارت، کربلا، مکه، نجف... اعتقاد بنده این است که در مسیر خدا هیچ چیزی ضایع نمیشود. یعنی کسی با خدا رابطه دارد، معامله میکند، ولو یک یا رب، یا الله میگوید، خدا را صدا میزند، بدون پاسخ، بدون پیام خدا او را نمیگذارد چون حق ایجاد میکند. وقتی من در خانه دیگران نرفتم، در خانه خدا میگویم یاحق، یا الله. این حق به خدا ایجاد میکند. شریعتی: و این کاسهای که تو بردی هرگز خالی برنمیگردد. حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. احسنت. منتها مهم این است که عین خواستهی ما ممکن است که نشود یا صلاح نباشد یا وقتش نباشد ولی بیپاسخ یعنی کاسه شما را خالی برنمیگرداند. ممکن است یک چیزی پر کند بالاتر از آن نیت و آرزو، چیزی که شما میخواستی. که متأسفانه خیلی جاهای آن را هم نمیفهمیم. ما روایاتی داریم که افرادی که دعا میکنند خدای متعال اگر آن خواسته او آن وقت صلاح نباشد، معادل آن بلا را از او دفع میکند یا همان خواست او را میدهد یا آنقدر ثواب، درجه، مقام، امتیازهای دیگری میدهد که روز قیامت این بنده خدا میگوید کاش هیچکدام از دعاهای من مستجاب نمیشد. یعنی در دنیا نقد نمیشد. مثلاً بچه پیله میکند یک چیزی میخواهد که به ضرر او است. مثلاً سرماخورده، چیزی که به ضرر او است. ما آن را به او نمیدهیم اما یک چیز بهتر به او میدهیم قطعاً. پس اینکه هیچ دعایی بیپاسخ نمیماند و همهی دعاها... حتی خدا به بندهها حق دارد، مردم به خدا حق دارند، خدا ربوبیت و الوهیت و مالکیت، ما حق مملوکیت، بندگی، مرزوق هستیم، عبد هستیم، عباد هستیم. ما یک کارهایی میکنیم خدا هم باید آن کارهای دیگر را بکند. خدا دست از خدایی خود که برنمیدارد. و پیغمبر به امت حقی دارد، امت هم بر پیغمبر حقی دارند. امام بر رعیت حق دارد، رعیت بر امام. حاکم، محکوم، همه جا. یک جایی من پیدا نکردم که حق یک طرفه باشد بگوید فقط... البته ما همه بدهکار خدا هستیم ولی خود آن خدا میگوید من این حق را... مثلاً آخر زیارت جامعه کبیره خیلی جمله قشنگی است. «فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْك» حق به خدا پیدا کردن خلاف قاعده است چون هر چه داریم مال اوست. به یک معنا خلاف قاعده است که من از خدا طلبکار باشم ولی وقتی خود خدا وعده داد، خود خدا این حق را واجب کرد. گفت: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم» چون وعده داده عنوان ثانوی پیدا میکند. تا وعده نداده نه. وقتی وعده داد چی؟ لذا در مورد اهل بیت هم همین صحبت هست. خدا این حق را به نفع اهل بیت بر خودش واجب کرده است. «فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أن تجعلنی من الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِم وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِم» آخر جامعه کبیره خیلی قشنگ است. آن جملهای که عرض کردم دنبالش بودم، حالا ما چهل سال است، پنجاه سال است دعا روز مبعث را میخوانیم ولی توجه نمیکنیم. در دعای مبعث یک جملهای دارد «وَ لِتِلْكَ الدَّعْوَةِ عَلَيْكَ حَق» خدایا من میگویم یا رب، یا الله. التماس میکنم. این دعایی که میکنم، دعوتی که تو را میخوانم حقی برای من ایجاد میکند. «وَ لِتِلْكَ الدَّعْوَةِ عَلَيْكَ حَق» پس حق من را ادا کن. کار من را راه بینداز. آنی که صلاح من است به من برسان. یک روایت در این زمینه میخوانم و روی بحث معرفت النفس میرویم. این از پیغمبر عظیم الشأن (ع) است. فرمود: «يَلْزَمُ الْوَالِدَيْنِ مِنْ عُقُوقِ الْوَلَدِ مَا يَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا مِنَ الْعُقُوق» یعنی همانجوری که اگر فرزندان در حق پدر و مادر کوتاهی بکنند پدر و مادر آنها را عاق میکنند و چه نفرین بکنند و چه نفرین نکنند، عاق یعنی اثر وضعی دارد. یعنی شما بیحرمتی کردی، حقشان را ادا نکردی، محبت نکردی، نرسیدی، احترام نگرفتی، اثر وضعی دارد. عمر کوتاه میشود، ضررهایی که خواندیم. و از آن طرف آدم را همنشین پیغمبر و حضرت موسی کلیم الله میکند اگر آن قصابی که مثال آوردیم. میفرماید این حق متقابل است. یعنی همانطوری که بچهها عاق پدر و مادر میشوند پیغمبر عظیم الشأن فرمود: همینطور هم خیلی از پدر و مادرها عاق فرزندان میشوند. پدر و مادرهای عزیز مواظب باشند که ما یک ماه محکم مانور دادیم انقدر حق آنها را بزرگ جلوه دادیم که بالاتر از اینها هم هست ولی مواظب باشید خیلی از پدر مادرها هم عاق بچههایشان میشوند. شریعتی: نگویی بچهام هست هر کاری دلم میخواهد میکنم. حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. حالا میگوییم چه حقوقی دارند. فرزندت را باید درست تربیت کنی، به او برسی، تبعیض قائل نشوی، او را از ارث محروم نکنی، تربیت درست کنی. خیلی کارها. اگر در حقوق فرزندان کوتاهی کردیم از اسم خوب گذاشتن بگیر تا مراحل دیگر که میگوییم. شما هم عاق فرزندان میشوید ای پدر عزیز، مادر عزیز. مواظب باشید آن همه در شهرت. آقا عاق پدر و مادر هست. خیلی پدر مادرها هم عاق فرزندان هستند. مواظب باشید. پیغمبر ما فرمود: همان عاقی که برای فرزندان هست، عکس آن هم متقابلاً برای پدر و مادر هست. شریعتی: بسیار خب. حالا بحث معرفت نفس که این روزها و این هفتهها با حاج آقای فرحزاد داریم مرور میکنیم و انشاءالله مؤثر باشد و انشاءالله تذکر خوبی باشد. حجت الاسلام فرحزاد: انشاءالله. چرا معرفت نفس را در بحث انتخاب کردم؟ برای اینکه بحث ریشهای و بنیادی و کلیدی است. یعنی معرفت نفس که حل شود، آدم حق خدا را هم ادا میکند، حق پدر و مادر را هم ادا میکند، حق فرزند و همسر را هم ادا میکند. یعنی اگر جایگاه خودم را شناختم، قدر خودم را شناختم، حتماً حتماً قدر پدر و مادر و همسر و دوست و رفیق و همسفر را هم پیدا میکنم. چون خودم را نشناختم حرمت پدر و مادر و بقیه هم به طریق اولی همهاش از بین میرود. پس این معرفت نفس را من اجازه میخواهم چون فاصله افتاد معرفت نفس، یک مرور اجمالی کنم سرنخ دست ما بیاید. خیلی خلاصه کنم این چند ماهی که بحث معرفت نفس کردیم. یک، معرفت نفس از مهمترین و ریشهدارترین و کلیدیترین مباحث دینی و مذهبی و اخلاقی و انسانی و عرفانی هست. من خیلی خوشم آمد یکی از مراجع بزرگوار میفرماید معرفت نفس جزء اوجب واجبات است. بینندگان عزیز متوجه هستند؟ یعنی از نماز واجبتر است، از روزه واجبتر است، از حج عمره واجبتر است. اگر خودت را نشناسی نماز معنا پیدا نمیکند. خدا را نشناسی معنا پیدا نمیکند. معرفت خود را که پیدا کنی، بله، لا اله الله هم میآید. او را پیدا میکنی. این تعبیر را یک مرجع گفت. اگر مرجع نمیگفت ما نمیگفتیم. این را هم گفتیم که پیغمبر ما فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَة» طلب علم واجب است بر هر مرد مسلمان، زن مسلمان «وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْفُس». این تکه آخر آن را با کمال تأسف میاندازند. پس به عنوان یک وظیفه اوجب واجبات نگاه کنیم. دو، معرفت نفس اگر باشد صد درصد همه چیز هست، اگر نباشد صفر میشود. حالا روایتهای آن را من مفصل خواندهام اشاره میکنم. میگوید امیرالمؤمنین میفرماید. خیلی روایات زیاد از حضرت امیر (ع) داریم. میفرماید اگر کسی این یکی را گذراند، حل کرد یعنی این کلاس معرفت نفس را درست رسید، درک کرد. «فَقَدِ انْتَهَى إِلَى غَايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْم» یعنی اگر آقای شریعتی عزیز شما بینندههای خودت را شناختی، پیدا کردی، درک شناخت واقعی، به همهی علوم، به همهی معارف، به همهی حقایق رسیدی. یعنی صد درصدی است. اگر آن طرف خودت را نشناختی، پیدا نکردی، جایگاه خودت را، آنجایی که باید باشی، استعدادت، هوشت، ظاهرت، خودت را نشناختی. نمره شصت و هفتاد و اینها نداری. نمره صفر داری. «الجاهل بنفسه جاهل بکل شیء» یعنی اگر خودت را نشناختی، خودت را به آتش جهنم میزنی، حق هیچکس را ادا نمیکنی، اصلاً خدا را هم نشناختی. بیرون از خودت را نشناختی. «الجاهل بنفسه جاهل بکل شیء» یعنی صفر یا صد است. مواظب باشیم. پس معرفت نفس ریشه است، اساس است. سرچشمه است. حالا من خیلی فشرده دارم رد میشوم. اینها مرور است، خیلی گذرا است. موضوع سوم که گفتیم اشتباه بزرگی که همهی ما داریم، همهی موجودات، نه فقط انسان، یک ظاهری دارند و یک باطنی دارند. الآن این گل یک ظاهری دارد، باطنی دارد. بنده همینطور، شما همینطور، همهی موجودات. که سر آنها، ببین آن سرّ مورچه هست که با سلیمان پیغمبر حرف میزند. مورچه چه فکر و اندیشه و عقلی دارد که سلیمان پیغمبر را موعظه کند. آن باطنش است، آن روحش است، آن شعورش هست. ملکوتش است. تمام موجودات یک ملک دارند، یک ملکوت دارند. یک ظاهر دارند، یک باطن دارند که یکی از اسماء خدا هم میدانید در قرآن آمده است. «هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن» خدا هم ظاهر است و هم باطن. حالا اگر فرصت شود آن را معنا میکنیم. هم اول است و هم آخر است. هم غریب است و هم بعید است. چه خدای خوبی داریم. صفات متضاد فقط در خدا میشود جمع شود. هم غریب است و هم بعید است. هم ظاهر است هم باطن است. هم اول است هم آخر است. اگر اول باشد نباید آخر باشد ولی خدا هم اول است و هم آخر است. عرضم به حضور شما که اشتباه بزرگی که بشر کرده که تکرار کردیم این است که موجودات و انسانها را فقط به ظاهر نگاه میکند. یعنی ظاهرشان را فقط میبیند. بگوییم آقای شریعتی فکر میکند همین اندام و همین هیکل است که اینجا نشسته است. در حالی که روح شما، جان شما، نفس شما، آن منِ حقیقی شما همه کاره است. یعنی مثلاً فرحزاد در دنیا میگویند فرحزاد مرد. نه، فرحزاد زنده شد. نمرده است. جسم من، این بدن خاکی یعنی قفس من در خاک رفته است. بزرگترین علامتش این است که تمام سرمایهگذاریمان را روی بدنمان میکنیم. شهرت و اسم و رسم و پول و خوراک و مسکن و پوشاک و اینها. برای روحمان، جانمان، خودمان سرمایهگذاری یا نمیکنیم یا در حد خیلی صفر. این اشتباه بزرگی هست. متوجه هستید؟ من یکی دو تا مثال ساده بزنم. شما الآن میخواهی جایی بروی به وسیله پایتان میروید. میخواهید جا به جا بشوید. پا شما را میبرد یا شما پا را میبرید؟ به من این سؤال را جواب بدهید. شریعتی: من پا را میبرم. حجت الاسلام فرحزاد: شما پا را میبری. علامتش این است که خدای ناخداکرده یک کسی که فلج است پا دارد پس چرا نمیتواند ببرد؟ چرا مرده نمیتواند راه برود؟ ظاهرش غلطانداز است. ظاهرش این است که پا شما را دارد میبرد. ظاهرش را نمیتوانی انکار کنی. شریعتی: ولی آن مرکز فرماندهی را فراموش کردیم. حجت الاسلام فرحزاد: الآن ما راه میرویم چرا. همه هزار تا قسم حضرت ابالفضل هم میخوریم پا ما را میبرد ولی ما داریم پا را میبریم. ما نباشیم پا اصلاً معنا ندارد. چشم شما میبیند یا شما میبینید؟ شما میبینید. شما اگر پشت این چشم نباشید محال است که ببینید. خیلی اشتباه بزرگی است بشر توجه ندارد. فکر میکند چشم میبیند. نه، آن آقای شریعتی که پشت چشم است میبیند. این چشم مثل یک عینک است. یک وسیله است. شریعتی: همان حسگرایی است که حاج آقای عابدینی مفصل راجع به آن در قصه حضرت موسی صحبت کردند. همه فقط ظاهر را میبینند. حجت الاسلام فرحزاد: فقط ظاهر. این خیلی خطرناک است. یعنی اصلاً معرفت نفس یک خوبیش این است که آدم حقایق اشیاء را میبیند. «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (یونس/ 101) خدا امر کرده. مگر امر خدا واجب نیست؟ خدا میگوید به این آسمان و زمین نگاه کن ببین توی آن چیست. روی آن را که میبینید. یک جرم ثقیلی است. توی آن را ببین. روی آن را نبین. روح و جان آن را ببین. همینجا گیر کردیم. بزرگترین اشتباه و خطای انسانها در این است که فقط یک ظاهر را میبینند. آن روح و جان و ملکوت و باطن و حقیقت را نمیبینند. از همین جا هم ما یک ماه بحث مرگ را شروع کردیم که برای خود من خیلی شیرین بود. حالا یاد بکنم از یکی از بستگان که سن او بالا است. خدا به او عمر طولانی بدهد. بزرگترین خانواده فامیل است. به ایشان زنگ زدم گفت فلانی بحث مرگ را که کردی انقدر برای من شیرین بود، انقدر شیرین بود، تا حالا خیلی ترس از مرگ داشتم، الآن آماده شدم. برای من خیلی بشارت بود. نمیگوییم زود برویم، آمادگیاش مهم است. گفت انقدر شما شیرین جلوه دادی که من که خمسم را دادم، زکاتم را دادم، پدر و مادر من از من راضی هستند، که بروم پیش خود خدا، پیش چهارده معصوم. ما برای یک ضریح امامها انقدر له له میزنیم. اگر خود آنها ما را بغل بگیرند چی؟ گفت هزار بار جان میدهیم، میلیون بار جان میدهیم. شما با مردن در بغل اهل بیت میروی. شعاع آنها هستی، در جان آنها میروی. شریعتی: مشکل ما فقط در بحث معرفت نفس نیست. یاد نگرفتیم درست نگاه کنیم. به مرگ درست نگاه کنیم، به پدر و مادرمان، به دوستمان. حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. همهی اینها به همان معرفت نفس برمیگردد. یعنی بینش ما، یعنی وقتی من خودم را گم کردم نشناختم، وقتی که من خودم را بدن حساب کردم، تمام سرمایهها را خرج بدن میکنم. ولی اگر خودم را پیدا کردم که بدنم یک وسیله است، یک لباسی است. دیگر خودم را درست کردم، لباسم هم درست میشود، دنیای من هم درست میشود، آخرتم هم درست میشود. من خودم را پیدا کردم همه چیز پیدا میشود. این خیلی بحث مهم است. بحث دیگری که تقریباً داریم به اصل بحثی که در آن هستیم وارد میشویم این است که این حدیث معروفی که خیلی هم معتبر است، شبیه آن هم فراوان داریم. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» چطوری میشود کسی خودش را بشناسد خدا را شناخته است؟ اینها را شاید ده بیست معنی مهم کردند. یکی از بهترین معانیای که مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) دارد میفرماید که کسی واقعاً به خودش، روحش، جسمش، ظاهرش، باطنش برسد، حالا راههای معرفت نفس خیلی مهم است، آنها را میگوییم. از آن راههایی که گفتم برسد میبیند هیچ استقلالی از خودش ندارد. یعنی الآن بداند که شما پای خود را میبرید، او شما را نمیبرد. الآن این پا میگوید نه، من تو را میبرم. مثال خیلی قشنگی گفتید از یکی از عرفا و بزرگان. که تو یکی ابری بر خورشید خویش. خدا رحمتش کند هر کس گفته است قشنگ گفته است. خیلی قشنگ گفته است. ما خودمان یک ابری جلوی خورشید خودمان افتاده است. این ابر خودخواهی، غرور، تکبر اسم آن را بگذاریم. همان که حافظ گفت. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. اگر این پا فهمید که او من را نمیبرد، من او را میبرم، دیگر همهی هستیاش را فدای من میکند نه اینکه من را فدای خودش بکند. او در خدمت من است، من در خدمت او نیستم. من در خدمت شهوات نیستم، من در خدمت شکم نیستم. شکم و شهوات و مسکن و مرکب و همه در خدمت من خواهد بود. ببینید وقتی ما بدانیم که ما از خودمان نیستیم، ما جان داریم ولی جان ما مال جانان است. علامه میگوید اگر کسی فقر خودش را، عجز خودش را، ناچیزی خودش را، بیچیزی خودش را، هر چقدر که این را بیشتر درک کند به خدا نزدیکتر است، خدا را بیشتر شناخته است. یعنی در واقع همان لا الا. هم نیستم، من هیچی ندارم. من محو هستم، من جعل هستم، من معدوم هستم، من فانی هستم. همین که خیلی قشنگ گفته است ما عدمهاییم هستیها نما/ تو وجود مطلقی هستی ما. «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» (بقره/115) هر کجا بگردی خدا هست. غیرخدا نیست. جانان است، معبود است، معشوق است. این خودش همهی مشکلات را حل میکند. من همه جا خدا را ببینم، خودم را نبینم. تمام مشکلات این است که او را نمیبینم، خودم را میبینم. شریعتی: آن نظربازیای که حافظ گفته به نظر من اینجا جایش هست. بنشینید تماشا کنید. حجت الاسلام فرحزاد: باز به همین اشاره کنم. چرا وقت مردن که روح از بدن جدا میشود تعبیر به ملاقات خدا، ملاقات امیرالمؤمنین، ملاقات چهارده معصوم، ملاقات بهشت و جهنم، ملاقات همهی ماوراء شده است؟ چون آن موقع فقر ما و عجز ما، هر چه که داریم ما را پیاده میکند. اینطور نیست؟ ماشین من، خانه من، همسر من، پدر و مادر من، کارشناس من، اجرای من. ولی آن موقع اضطراری است دیگر فایده ندارد. فرعون هم موقعی که پیادهاش کردند گفت نوکرتم، چاکرتم. آن موقع فایده ندارد. موقع مردن همه پیاده میشوند. یعنی هر چه که دارند از او میگیرند. بحث خیلی شیرینی است که آقای عاملی میکند. این تعیّن، تشخّص، خودمحوری، خودخواهی که بشر را دیوانه کرده، همهی آتشهای دنیا مال همین است. شرق و غربی که دارند آتش به مردم میبارانند مال خودخواهی است، خودمحوری است، ریاستطلبی است. شریعتی: آن من را ثابت میکند. حجت الاسلام فرحزاد: اینها صدامها و فرعونها موقع مردن پیاده میشوند اما فایدهاش چیست؟ به این قرآن قسم موقع مردن صدام هم حضرت علی را میبیند، امام حسین هم میبیند ولی چه فایده دارد؟ این آن موقع فایده ندارد. «موت قبل ان تموت». باید ما قبلاً خودمان را پیاده کنیم. قبلاً خودمان را آماده کنیم. قبلاً این فقر را درک کنیم. شریعتی: زودتر از دنیا ما خارج شویم. حجت الاسلام فرحزاد: خارج شویم. «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُم» قبل از اینکه بدنت را پیاده کنند، آن موقع اضطراری است. آن موقع شما نکردی او کرده است. الآن با اختیار تحویل صاحبخانه بده. فقرت را درک بکن. ببینید من از علامه طباطبایی خیلی یاد کردم باز هم دوست دارم. آقای شریعتی عزیز شاید تجربه شما داشته باشید. آدم بعضیها را یاد میکند خیلی دلش روشن میشود، قلبش نورانی میشود، روحش دچار بسط میشود و عکسش هم هست. میگوید آقا حرفش را نزن حالم بد میشود. مرحوم علامه طباطبایی که یکی از شاگردان ایشان میفرمود: اگر کسی (یک آدم جاهل نفهم) 24 ساعت از ایشان سؤالات بیخودی میکرد یا حرکات ناموزون، ایشان جوش نمیآورد. میگفت استادی داشتیم که دو کلمه به او میگفتیم حالش بد میشد. حلیم بود. این مال این است که منش را مهار کرده است، کشته است. مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند تمام سیر و سلوک این است که این ابری که جلوی خورشید افتاده است کنار بگذارد. همین فرمایشی که شما فرمودید. تمام سیر و سلوک، نماز، دعا، عبادت، لا اله الا الله، استغفار ماه شعبان، صدقه، که از مال بگذری، از خودت بگذری، این حجابی که میگویی من، من، بگویی او. لا الا. این حجاب را کنار بگذاری. تمام سیر و سلوکها همین است. و خودش هم به این معنا رسیده بود. شاگردانش میگویند ما این را لمس میکردیم. لذا شما میبینید تعیّن نداشت. مثلاً کسی به او بیادبی میکرد، تندی میکرد، انتقاد میکرد، ناراحت بشود، برانگیخته بشود، غضبناک بکند. یک چیز جالبی خیلیها نقل کردند از جمله آقای جوادی آملی خدا او را حفظ کند، نقل کرده است که یکی از نزدیکان علامه طباطبایی یا اخوی ایشان بوده یا شاگردانشان، شاهکار مهم ایشان المیزان بوده است. یعنی واقعاً سر سفره این کتاب خیلیها هستند و استفاده میکنند. ایشان المیزان را با زحمت فراوان نوشتند و تفسیر قرآن، یکی از نزدیکان ایشان خواب میبیند پدر علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) را. چون ایشان در بچگی یتیم شدند. پدرش گلایه میکند که پسرم محمد حسین کتاب تفسیر قرآن نوشته ولی من را در ثواب این تفسیر شریک نکرده است. در ثواب این تفسیر، من پدر او هستم شریک شوم. بعد از دیدن این خواب، حالا اخوی او بوده یا کس دیگر، میآید خدمت علامه میگوید که من پدر را به خواب دیدم همچین. ببین معرفت نفس این است. علامه میفرماید که من اصلاً فکر نمیکردم که تفسیر قرآن برای من ثوابی باشد، برای خودم عملی قائل باشم، ثوابی قائل باشم که ثوابش را به پدر من هم هدیه کند. نه خودش را میدیده و نه فعلش را. این خیلی مهم است. این میشود خالص. این میشود معرفت نفس. میگوید من اصلاً به فکر ثواب نبودم. اصلاً من فکر نمیکردم... مثلاً آدم یک کتاب مینویسد میگوید صد میلیون به من میدهند، پنجاه میلیون آن را به پدرم میدهم. اصلاً من فکر نمیکردم خدا به من ثوابی بدهد. این فکر خیلی مهم است. «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا» تعاملات اهل دنیا تمام پلو قرضی است. قسم میخورم پلو قرضی است. بیغرض، بیطمع کار کردن، خالص کار کردن. این کسی است که به معرفت نفس برسد. یعنی خودش را بدهکار میداند، طلبکار نمیداند. میگوید من به خیالم خطور نمیکرده. بینندگان عزیز حرف مهمی است، گفتن آن آسان است. چقدر باید تو بزرگ باشی و خودت را ناچیز ببینی و هیچ ببینی. بله، اگر ثوابی باشد چشم. تقدیم پدر و مادر میکنم. حالا علامه شعر خیلی کم دارد. من این دو بیت را تبرکاً میخوانم. خیلی قشنگ است. میگوید: من به سرچشمهی خورشید نه به خود بردم راه/ ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد. ما در این دنیا در قالب تن اسیر هستیم. هم از بیرون اولیای خدا دارند کار میکنند که ما از این دنیا بیرون بیاییم. ولی ما هم باید آن تو یک تکانی بخوریم. شریعتی: بزرگ شدی میفهمی اینجا برای تو تنگ است. حجت الاسلام فرحزاد: خیلی خیلی از شکم مادر هم کوچکتر است. من به سرچشمهی خورشید نه به خود بردم راه/ ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد/ من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم/ او که میرفت مرا هم به دل دریا برد. این یعنی همان معرفت نفس. یعنی خودم را نمیبینم. شریعتی: خیلی ممنون. تلاوت صفحه 131 قرآن کریم. آیات 28 تا 35 سوره مبارکه انعام. صفحه 131 قرآن کریم شریعتی: حاج آقای فرحزاد وقت نداریم باید خداحافظی کنیم. فضیلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد را بشنویم. حجت الاسلام فرحزاد: اللهم صل علی محمد و آل محمد. هم از اعمال ماه شعبان زیاد گفتن این ذکر است و هم از اعمال ماه مبارک رمضان. حالا هزار تا، پنج هزار تا، صد تا، هر چقدر که میتوانید. آن وقت یک روایتی تازگی به آن برخورد کردم برای من خیلی شیرین بود. پیغمبر ما فرمود در ماه شعبان زیاد بر من و اهل بیت ن صلوات بفرستید. «سُمِّيَ شَعْبَانُ شَهْرَ الشَّفَاعَة» ماه شعبان را خدا ماه شفاعت نامگذاری کرده است. «لِأَنَّ رَسُولَكُمْ يَشْفَعُ لِكُلِّ مَنْ يُصَلِّي عَلَيْهِ فِيه» فرمود: ماه شعبان نامش ماه شفاعت نامگذاری شده چون در این ماه پیغمبر شما شفاعت میکند از کسانی که صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: خیلی خوب. ممنون و متشکر.