حجت الاسلام فرحزاد: سلام خدمت همهی بینندگان و عزیزانی که بعداً از شبکههای مختلف برنامه را پیگیری میکنند. حلول ماه پر خیر و برکت شعبان معظم را تبریک و تهنیت عرض میکنم. یک ویژگی ماه شعبان این است که در آن شهادت و وفات نیست. همش عید و جشن و شادی و مخصوصاً نیمه شعبان که اوج آن است. انشاءالله که همگی سرحال و بانشاط و خرم و خندان باشند و در پایان سال هم انشاءالله خدای متعال توفیق بدهد که یک پاکسازی کامل که اگر فرصت شد بیشتر صحبت میکنیم که از مهمترین اعمال ماه شعبان استغفار است. استغفار هم یعنی تمیز کردن، خانهتکانی. خانهی دلمان را تمیز کنیم که برکات و فیوضات الهی انشاءالله شامل حال ما شود که در خدمت شما هستیم.
شریعتی: سلامت باشید. ما هم خیلی خوشحال هستیم خدمت عزیزانمان هستیم. حاج آقای فرحزاد از صیحیفهی سجادیه برای ما خواهند گفت و انشاءالله ادامه فرمایشات ایشان را خواهیم شنید.
حجت الاسلام فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
یک بار دیگر هم خدمت شما عرض کردم که این مبین موبایل، قرآن، صحیفه، نهج البلاغه، غرر، در این سایتها یا بازار بروند بنویسند مبین موبایل مخصوصاً صحیفه را با شرح مفصل آقایان انصاریان، 15 جلد را با ترجمه آوردهاند. انشاءالله استفاده بکنند. بحث ما در دعای بیست و چهارم که امروز به پایان میبریم درباره احترام و تکریم والدین بود که از خدای متعال میخواهیم که واقعاً توفیق به ما مرحمت کند که بهترین تکریمها را نسبت به پدر و مادر داشته باشیم. حضرت در بخش دیگر امام سجاد (ع) میفرماید که « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ذُرِّيَّتِه» خدایا درود بفرست بر پیامبر و آل ذریهاش « وَ اخْصُصْ أَبَوَيَّ بِأَفْضَلِ مَا خَصَصْتَ بِهِ آبَاءَ عِبَادِكَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُمَّهَاتِهِمْ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» خدایا به پدر مادر من، یکی از کارهای مهم ما دعای برای پدر و مادر ماست. حالا زندهاند یا مردهاند. هر کجا هستند. حضرت میگوید خدایا به پدر و مادر من خصوصی لطفی عنایتی کن همانطوری که به بندگان خوب مؤمنین و آباء و اجداد دیگر عنایت خاص میکنی، به پدر و مادر من هم یک عنایت ویژه و رحمت ویژه شامل حالشان کن يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ». «اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِي ذِكْرَهُمَا فِي أَدْبَارِ صَلَوَاتِي» میگوید خدایا من را یادآوری کن در همهی بعد از نمازها به پدر و مادرم دعا کنم. خیلی عجیب است. یکی از نزدیکان آیت الله بهجت خدا رحتمشان کند که خیلی با ایشان نزدیک بود و کارهای آقای را انجام میداد، ایشان میفرمودند که آیت الله بهجت هر روز برای پدر و مادرش نماز، زیارت و دعا میخواند و برای استادانش. به حدی مقید بود که برای اینها نماز و دعا را حتماً ترک نکند، من خودم یکبار اعتراض کردم. گفتم آقا هر روز برای پدر و مادر، برای استادهایتان؟ فرمودند به عدد موهای سرم، به عدد موهای بدنم، اینها به من حق دارند. اگر خدا به بهجت توفیقاتی نصیب کرده است، واسطه این توفیقات چه کسی بوده است؟ پدر، مادر، مربی، معلم، استاد. لذا اینها حق عظیمی گردن ما دارند. لذا میفرماید که خدایا یادآوری کن من پشت سر نمازها یاد اینها بکنم و برای اینها دعا کنم. «وَ فِي إِنًى مِنْ آنَاءِ لَيْلِي وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِي» بلکه بالاتر. در طول شب. این شکرگزاری مهم است. این صفتی که خدا میخواهد در ما بارور شود که شکرگزار باشیم، قدردان باشیم. و در طول شب، در ساعاتی از شب و روز خدایا به من توفیق بده که من به اینها دعا کنم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اغْفِرْ لِي بِدُعَائِي لَهُمَا» خدایا دعایی که برای پدر و مادرم میکنم باعث بشود که من را بیامرزی و مورد آمرزش تو قرار بگیرم. «وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِي مَغْفِرَةً حَتْماً» من هم که به آنها خدمت میکنم، محبت میکنم، باعث آمرزش آنها قرار بده. مغفرت حتمی. «وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِي لَهُمَا رِضًى عَزْماً» توفیق بده که اگر آنها هم مشکلی دارند، گرفتاری دارند، من از آنها شفاعت بکنم «وَ بَلِّغْهُمَا بِالْكَرَامَةِ مَوَاطِنَ السَّلَامَة» و آنها را با کرامت خودت، لطف خودت به موطنها و مواقف سلامت انشاءالله آنها را وارد کن. چون میخواهیم بحث اکرام والدین را ببندیم، البته بخواهیم بحث بکنیم چند هفته و ماه طول میکشد ولی فشرده و کلیات را عرض کردیم که پدر و مادر استثنا ندارند، حقشان را، واقعاً حقیقتش را نمیتوانیم ادا کنیم. خط قرمز است. چه بخواهیم و چه نخواهیم. یک جایی است که خدا میگوید این قرقگاه من است. مثل اینکه میگوید به من شرک نورزید. حالا بگو این خدا بلا به من داده است، چنین کرده است. من کفر بگویم چرا؟ نمیشود. اینجا خط قرمز است. من هم به پدر و مادرم غیرت دارم. خدا این را حد گذاشته است. آن طرف بروی چوب میخوری. اگر نظر عزیزان باشد و نظر شریف شما هم باشد عرض کرد که یکی از چیزهایی که توفیقات آدم را زیاد میکند، خیر و برکت دنیا و آخرت برای آدم میآورد خدمت به پدر و مادر است. حضرت موسی کلیم الله میگوید خدایا همنشین من در بهشت کیست؟ میگویند فلان قصاب است. بعد مهمان میشود میبیند که مادر پیری دارد به او خدمت میکند. بعد از خدمت کردن این مادر دعا میکند خدا تو را همنشین موسی کلیم الله قرار بدهد اجابت شده است. اویس قرن کسی که یک چوپان بوده، واقعاً آقای شریعتی عزیز بنده به شما بینندگان خیلی ارادت دارم و به عشق شماها میآیم. حالا که اویس قرن را هر وقت یادآوری میکنم، میخوانم، واقعاً منقلب میشوم یعنی من را تکان میدهد. اگر اویس قرن آیت الله عظمی بود، پروفسور بود، پیغمبر بود، پیغمبرزاده بود، وصی پیغمبر بود، مثلاً یک عنوانی داشت مثلاً، یکی از همان 124 هزار نبی بود. مثلاً خیلی تعجب نداشت. تعجب نداشت در یک افقی، در یک جایی. آقا یک چوپان شترچران بوده است. بینندگان عزیز متوجه هستید چه عرض میکنم؟ یعنی ممکن است کسی چوپان باشد، یک کسی یک شغل به ظاهر پایینی داشته باشد ولی همنشین پیغمبر عظیم الشأن اول شخصیت عالم قرار بگیرد. چقدر این راه را باز میکند؟ قربان شما بروم، اویس قرن شترچران بوده است ولی در قلب پیغمبر، در جان پیغمبر جایش بوده است. این روایتها را عزیزان سرچ کنند ببینید این روایت چه میگوید. بارها پیغمبر خدا رو به یمن میکردند میفرمودند: «انی اشم رائحة الرحمان من الیمن» من بوی خدا، بوی توحید از جانب یمن میشنوم. پیغمبر با کس دیگری قابل قیاس نیست، توهم و خیال اصلاً معنا ندارد. حقیقت محض است. بوی خدای رحمان را از یمن استشمام میکنم. ما کاری کردیم که امام زمان، پیغمبر بگوید من خیلی دوستت دارم، مشتاق دیدن تو هستم؟ من اینجا خیلی شرمنده هستم. پیغمبر، اولین شخصیت عالم که همهی انبیاءها و امامها برایش جانفشانی میکنند میگوید من چقدر مشتاق دیدن تو هستم ای اویس قرن. تا آخر عمر هم پیغمبر را ندید. پیغمبر هم او را ندید. یعنی پیش منی در یمنی، در یمنی پیش منی. این ارتباط قلبی و معنوی مهم است. افراد منافق تنگاتنگ پیغمبر زندگی میکردند در قهر جهنم بلاشک جا دارند. ولی این آنجا بود در دل پیغمبر بود. یکبار از مادر اجازه میگیرد بیاید به دین پیغمبر. مادر میفرماید که فقط نصف روز باید بروی. میآید مدینه، از راه دور یمن، اتفاقاً پیغمبر مسافرت بودهاند. اینجایی که بین خداپرستی و هواپرستی است. حدیثی را آن هفته خواندم. جوانی که گفت من میخواهم به جبهه بروم، فرمودند برو، شهید بشوی چقدر خوب است، زنده بمانی وقع اجرک علی الله، سالم باشی مثل روز از مادر متولد شده آمرزیده میشوی. گفت فقط پدر و مادری دارم که دلشان میخواهد... فرمود: ولله به آن خدایی که من را فرستاده است یک شب و روز کنار پدر و مادرت باشی از جهاد یکسال بالاتر است. ما اکثرمان هواپرست هستیم. امر خدا چیست. دنبال این باشیم که تکلیف ما چیست. تکلیف چیست، اولویت چیست. خدا چه میخواهد. اویس قرن عاشق پیغمبر است. پیغمبر هم عاشق او است. میتوانست. مادرش هم متوجه نمیشد. میگفت من در راه بودم. قطعاً مادرش متوجه نمیشود ولی چون مادر امر کرده نصف روز، برگشت. پیغمبر خدا از سفر آمدند فرمودند من یک نوری در خانهمان میبینم. گفتند آقا اویس قرن آمده این چوپان یمنی. گفتند نور اویس قرن است. کسی کنار خورشید بتواند روشنی بدهد خیلی مهم است. ببینید اطاعت، فرمان بردن، تکریم مادر. این حدیث هم دریغم میآید نخوانم. حدیث جالبی است، در امالی شیخ مفید است. از پیامبر عظیم الشأن (ص) حضرت میفرماید: «ثَلَاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لَا تُؤَخَّرُ إِلَى الْآخِرَة». سه چیز است که خدا عقوبت آن را در این دنیا زود گوشمالی میدهد. به آخرت نمیرساند که بعد از چند هزار سال بخواهد گوشمالی بدهد، عقوبت بدهد. و آن سه چیز را عزیزان خیلی توجه داشته باشند. یعنی زود خفت کرده مچ طرف را میگیرد. یکی از آنها را فرمود: «عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ» یعنی اگر به ناحق دل پدر و مادرت را شکستی. حالا این را همینجا هم توضیح بدهم بد نیست. در روایت دارد شما وظیفه داری در هر چیزی اطاعت پدر و مادر را بکنی الّا فی معصیت الله. اگر پدر و مادر میگویند نماز نخوان، بیحجاب شو، کار خلاف انجام بده، اصلاً حرف آنها را گوش نکن. ولو هزار بار ناراحت شوند و هزار بار نفرین هم بکنند یک سر سوزن اثر ندارد. پدر و مادر بگویند با خانمت بداخلاقی کن، با زن و بچهات سخت بگیر. بیخود میگویند. قربان شما بروم پدر مادرها حق ندارند خلاف اخلاق، خلاف ادب، خلاف فرمان خدا به بچههایشان دستور بدهند. اگر بدهند ما اینجا خط قرمزمان آن طرفی میشود. آنجا دیگر ناراحت بشوند. بشوند. من با خانمم بداخلاقی کنم؟ هیچوقت نمیکنم. پدر و مادرم بگویند. هزار تا پدر بگوید. غیر از پدر و مادرم هم بگویند. بگویند این حرام را انجام بده بیخود میگویند. نه پدر و مادر، استاد، مربی، هر کسی. جایی که فرمان خدا با فرمان خلق اصطکاک پیدا کند فرمان خلق پوچ پوچ است. هیچ ارزشی ندارد. در روایت داریم: «یطیعه فی کل شیء الا فی معصیت الله» از پدرت در همه چیز بالاسر ولی خط قرمز خدا را ممنوع است. ولی اگر به ناحق کسی دل و پدر و مادر را شکست، آزرده کرد، چوب خوردنش در همین دنیا است. حالا اگر بخواهم بگویم 10 جلسه داستانها و مثالهایی که از دوستان، آشنایان، از عزیزان، از نزدیکان، تجربیاتی که شاید همهی دوستان دارند. که من پایم را کچ گذاشتم یک داد... دیروز یکی از دوستان نزدیک من که از دوستان شما هم هست گفت من 17 سالم بود خدمت امام رضا (ع) رفتم انقدر گریه میکردم. عشق میخواستم، معرفت میخواستم، محبت میخواستم، معرفت میخواستم. حالم خیلی زلال بود. انقدر گریهام گرفت که زیارت جامعه را نتوانستم بخوانم. از حضرت رضا خیلی چیز خواستم و به من عنایت کرد. میگفت یک حالت بسیار عالی، معنوی. حتی سحرها من را برای نماز بیدار میکردند. اصلاً همش حالت عشق و معنویت و آرامش و سبکبالی. مثل اینکه دارم پرواز میکنم. صفا پیدا کرد. چند ماه این حال در من بود. برای خود من خیلی جالب بود. چند ماه. یعنی واقعاً حس کردم که سبک سبک شدم. یعنی مثل روزی که از مادر متولد شدم. بعد میگفت پدر من آمد خانه، قبل از اینکه بیاید یکی از دوستانش زنگ زد، گفتم پدرم نیست. گفت پس به پدرت بگو فلانی زنگ زده است. گفتم باشد، چشم. پدرم ظهر آمد خانه یادم رفت به او بگویم. شب آمد خانه، آن دوستم به او گفته بود من زنگ زدم، چرا به تو نگفتند؟ به من گفت بابا مگر فلانی زنگ نزد؟ چرا به من نگفتی؟ گفتم خب یادم رفت. مگر من تلفنچی شما هستم؟ همین اندازه. یعنی یک ذره صدایم را بالا بردم نه داد آنچنانی. گفتم آقا من یادم رفت، مگر من تلفنچی شما هستم؟ آن حالتی که در حرم امام رضا به من دادند پرید. مثل الکل دیدید میزنید دو ثانیهی دیگر میپرد. آن حال پرید و رفت و تمام شد. خط قرمزش خیلی شدید است. خیلی مواظب باشید. عرض کردم قرآن در جزئیات وارد نمیشود. معمولاً کلیات میگوید. حج به آن مهمی را جزئیاتش را نمیآید بگوید ولی میگوید به پدر و مادر اف نگو، داد نزن. همش برای آنها دعا کن. آقا خیلی عجیب است. پس سه چیز است عقوبت آن سریع است. یکی از آنها عقوق والدین است. مواظب باش. خدا حفظمان کند. باز هم گفتیم. مردهها را هم فراموش کنی، حالا قبرستان آخر سال واجب نیست در کرونا و ترافیک و مشکلات و اینها آدم برود. یا کل هم روی قبر بهتر است که نگذاریم. کار خیر بکنید. گرههایشان را باز کنید. دیونشان را ادا کنید. کسی از پدر و مادر ما ناراحت است در فامیل حلالیت بطلبیم راضی بشود آنها جایشان خوب شود. مواظب باشیم بعد از مردن هم عاق والدین نوشتیم. حقوق پدر و مادر را خدا زود چوب میزند، دوم «الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ» ظلم، ستم. حقی را پامال کردن. آه مظلوم زود میافتد. امام مجتبی (ع) یک کسی از او پرسید فاصلهی بین زمین تا آسمان چقدر است؟ فرمود: آه مظلوم است. نفرین یا آه مظلوم است. یعنی مظلوم یک آه بکشد. بعضیها میگویند فلانی به ما خیلی ظلم کرده است، اذیتمان کرده است. انقدر نفرین کردیم. شما نمیدانی. از روی آن خبر داری، از توی آن خبر نداری. چوب خدا خیلی مواقع صدا ندارد. یک وقت این اثر میگذارد، خیلی از توفیقات را از او میگیرند ولی چوب ظاهری آن را شما نمیبینید. پس یکی سه چیز را خدا زود گوشمالی میدهد. یکی عاق والدین است، یکی بغی بر مردم و ستم است، یکی هم «كُفْرُ الْإِحْسَانِ». یک کسی به ما محبت میکند، زحمت میکشد، چنین میکند، چنان میکند، یکهو مثل گاو ده من شیر یک لگد میزند همه را میریزد. دست طرف را گاز میگیرد، پای طرف را لگد میکند. آنهایی که به آدم احسان میکنند، خوبی میکنند، اگر زود مقابلش تشکر نکنی، کفران کردی، خدای ناکرده ناسپاسی کردی، اینجا هم چوبش زود است. خدا زود چوب میزند. ناشکری است.
شریعتی: نقطهی مقابل همهی اینها هم هست. ستم به پدر و مادر، خدمت به مردم، شکرگزاری که سریع خداوند متعال ورق زندگیات را برمیگرداند.
حجت الاسلام فرحزاد: بله. شاد کردن دلها، احسان به پدر و مادر. شاید میلیونها نمونههایی هست که خدا میگوید ما بر پدرمان، بر مادرمان یک محبتی کردیم بلافاصله خدا به ما لطف کرده است. گرهها یکی یکی باز میشود. نکتهی آخری که در مورد پدر و مادر میگویم عزیزان خیلی به ما پیام دادند که آقا شما یکطرفه افتادی، همش از پدر و مادر میگویی. به ما ظلم کردهاند حق اولاد چه میشود، حق خواهر و برادر چه میشود. اینها را عرض کردیم دو آیهی بعدی آن طرفش است. انشاءالله بعد از تعطیلات عید میافتیم از آن طرف. از آن طرف هم که بیفتیم باز میترسیم پدر و مادرها پیام بدهند آقا چرا از حق ما نمیگوییم. یک مشکل ما این است که ما در سمت خدا صحبت میکنیم، ما میگوییم خوش اخلاق باشید یا قهر نکنید یا فلان نکنید، خانم به آقا میگوید به تو میگوید، از آن طرف هم به او میگوید به تو میگوید. پدر مادرها میگویند بیا گوش کن به تو میگوید، او میگوید به تو میگوید. به خودمان بگیریم. «علیکم انفسکم» به خودمان بگیریم. نکتهی پایانی پدر و مادرها. پدر و مادر ظاهری همانطوری که احترامشان واجب است، عقوق دارند، عاق میشویم، ما چند تا پدر و مادر دیگر هم داریم. یک پدر و مادر، پدر و مادر همسر هستند و خانم، مادر شوهر و پدر شوهر. آنها را هم باید تکریم کنیم. چه فرق میکند؟ پدر خانم من، مادر خانم من، وقتی خانم من پی والدین آنها است، من باید به آنها تکریم کنم، او هم به والدین من تکریم کند. پس آنها را هم به دید پدر و مادر واجب است، لازم است که احترام کنیم. دوم، معلمها، مربیها، اینهایی که یک عمر برای ما زحمت کشیدهاند. آنهایی که یک عمر پای منبرشان نشستهایم، کلاس درسشان رفتیم. بعضی از اساتید دانشگاه میگویند که ما از دانشجوهای خود خواهش کردیم 6 سال، 7 سال ما به شما درس دادیم. بیرون ما را دیدید جواب سلام ما را بدهید. هزار تا چیز یاد گرفته است. نباید یک تشکر بکند؟ نباید قدردان باشیم؟ سلامهایی که بوی نمره میدهد. مواظب باشیم معلمها، مربیها، اینها هم مثل پدر و مادر اکرام دارند و از همهی اینها مهمتر «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» پدر عالم هستی پیغمبر خداست. پدر همهی انبیاء است، پدر همهی امامها است، پدر همهی خلق است و بعد امیرالمؤمنین که فرمود من و علی دو پدر این امت هستیم و مادرمان فاطمهی زهرا، مادربزرگمان خدیجهی کبری (س). اصلاً بعضی از بزرگان فرمودهاند اینکه خدا هی پدر... خیلی هم روایت داریم. کسی عاق اینها بشود چنین میشود، چنان میشود. اصلاً این پدر و مادرها را خدا گذاشته ما یاد بگیریم که احترام کامل و واقع از آنها بگیریم. در روایات ما دارد کسی این کار را بکند عاق پیغمبر میشود، عاق امام زمان میشود. ما نفسمان، وجودمان، حیاتمان، زندگی پدر و مادر و همه، کل عالم به برکت امام زمان هست. به دعاهای اوست، به یمن اوست، و انبیاء و همه. هزار برابر از پدر و مادر به ما نزدیکتر و مهربانتر هستند. پس همانطوری که اکرام اینها واجب است اکرام آنها به طریق اولی واجبتر و لازمتر است.
شریعتی: بسیار خب. انشاءالله بتوانیم از عهدهی شکر این نعمتها بربیاییم. قدر پدر و مادرهایمان را بدانیم. آنهایی هم که نیستند انشاءالله همهشان الساعه مهمان صاحب این ماه نبی مکرم اسلام باشند. خیلی خوشحال هستیم که همراه شما هستیم و در کنار شما در محضر حاج آقای فرحزاد عزیزمان. حالا انشاءالله دعای بیست و پنجم توصیهها و سفارش امام سجاد را در قالب دعا به پدر و مادرها که هوای بچهها را هم داشته باشند. خیلی خوب. این هفتهها داریم راجع به بحث معرفت نفس صحبت میکنیم. امروز هم راجع به آن صحبت میکنیم.
حجت الاسلام فرحزاد: دو هفتهای خدمت عزیزان نیستیم، من خیلی هم خوشحال هستم که دوستانی که کمتر آمدهاند میآیند و فراموش نشوند. خود این یک تنوعی هم هست.
شریعتی: و در واقع یک جور شکرگزاری و قدردانی از زحمات کسانی که به گردن ما حق دارند. کارشناسان عزیزی که سابقاً در سمت خدا میزبانشان بودیم.
حجت الاسلام فرحزاد: بله، این دو هفته انشاءالله مهمان آنها هستیم و افتخار میکنیم. عرض کردیم که اینکه معرفت نفس منجر به معرفت خدا میشود از چه طریقی است؟ بزرگان ما معانی بلندی فرمودند. یکی از راههای آن این است که مرحوم علامه طباطبایی میگوید شاید مهمترین راه آن است که ما وقتی به درونمان و وجودمان توجه میکنیم ببینیم هیچ استقلالی از خودمان نداریم. ببینید الآن همهی موجودات روی کرهی خاکی به اکسیژن بند هستند. یعنی اگر اکسیژن نرسد تمام این کارخانجات خاموش میشود، از بین میرود. حتی آتش. چرا در لیوان را میبندی اکسیژن خاموش میشود. آتش احتیاج به اکسیژن دارد. اگر ما چند ثانیه، چند لحظه نفس نکشیم از بین میرویم. یعنی پس ما همش محتاج هستیم. وجود ما، روح ما، جسم ما، ظاهر ما، باطن ما، فقر محض است، عجز محض است، نیاز محض است. عدم استقلال بودن ما به همهی ذرات وجود ما دارد داد میزند و این آیه را مطرح کردیم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد» او غنی مطلق است. او احتیاج به هیچکس ندارد و ما محتاج سر تا پا محتاج هستیم. هیچی ندار محض، او همه چیز دار کامل. پس اگر هر چقدر که ما این طرف را میبینیم هی تعلق ما به او بیشتر میشود که من نفسم، جانم، روحم، هدایتم، رزقم، روزیام، همه چیز دست او است. این مثال را هم عرض کردم در روایت از امام رضا (ع) است که حضرت فرمودند مثل عکس در آینه که از خودش هیچی ندارد. شما از جلوی آینه کنار بروی محو میشود. ما در مقابل خدا بلاتشبیه چنین چیزی هستیم. یعنی مثل یک صورت ذهنی. یک لحظه کنار برود... این را هم عرض کردیم که ذکر شریف «لا حول و لا قوه الا بالله» گفتنش شفای 72 مریضی است، گرفتاری است و حقیقت توحید در «لا اله الا الله» است که جدا انشاءالله یکی دو جلسه صحبت میکنیم. «لا اله الا الله» خیلی مطلب دارد. «لا حول و لا قوة» یعنی حول ما، قوهی ما، همه چیز ما از خداست. گفتن این ذکر هم ما را خیلی به توحید نزدیک میکند. یک مثال دیگری هم مرحوم آقای دولابی میزدند این هم جالب بود. ایشان میفرمودند که ما آیه یا حدیث داریم که به حد خدا تجاوز نکنید. اصلاً به حدود دیگران نباید تجاوز کرد. اگر عزیزان درست رانندگی کنند یعنی از مسیر و خط خودشان منحرف نشوند یک تصادف اتفاق نمیافتد. تمام زد و خوردها، بداخلاقیها، طلاقها، جداییها مال این است که هر کسی از حد خودش پا فراتر میگذارد، به حریم دیگری تجاوز میکند، اختلاف و دعوا و تعدی و ظلم اتفاق میافتد. خب خدا حد ندارد؟ حدودی دارد. حد دارد. میفرماید به حد خدا تعدی نکن، اگر تعدی کردی ظالم میشوی. آقای دولابی میفرمودند من میخواهم برای خودم و خدا حد تعیین کنم، حد خدا تا کجاست، حد من تا کجاست تا این مرز، تا این خط، تا این خطکش مال خداست، از اینجا به بعد مال من است. من به حد خدا وارد نشوم، خدا هم به حد من وارد نشود. رفتیم پیغمبرها را خبر کردیم، مهندسها، معمارها، هر کس که چیز بلد است. گفتیم بیاید این مرز را مشخص کند. تا اینجا مال خدا، از این ور به بعد مال ما. هر کجا سر متر را بردیم گفت مال خداست. بیرون، تو، قلب، کبد، ریه، بالا، آسمان، زمین. منی دیگر این وسط وجود ندارد. شما یک جا میتوانی بگذاری که مثلاً بگویی اینجا بیرون از خداست. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اگر او حد بخورد اصلاً خدا نیست. هی گفتید تا اینجا. تا گفتید تا اینجا خدا به او زمان بخورد، مکان بخورد، حد بخورد، انتها بخورد. دیگر خدا نیست. قطعاً مخلوق میشود، بسته میشود. لا حدی خدا تمام منها را تکه پاره کرده است. همه جا را درنوردیده است. «لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِك» اصلاً نور اوست عالم هستی را گرفته است. نامتناهی بودن او اصلاً همه را متناهی کرده است، همه را محدود کرده است. کجا هست که تو نباشی. کجا هست که مال او نباشد، ملک او نباشد. این خیلی مثال قشنگ و خوبی هست. یعنی شما هر کجا، ظاهرت، باطنت، وجودت، پدرت، یک چیزی پیدا کن مال خدا نباشد. خلقت خدا نباشد، مسموع خدا نباشد. قدرت خدا نباشد، علم خدا نباشد. نیست. این فقر را میرساند. ما از همه جهت محدود هستیم، او از هر جهتی نامحدود است. باز مرحوم علامه طباطبایی رحمت الله علیه. من ارادتم به ایشان بعداً خیلی بیشتر شده است. البته کم توفیق داشتم خدمت ایشان باشم ولی بزرگی ایشان بعد بیشتر برایم جلوهگری کرد. مرحوم علامه طباطبایی میگوید که تمام سیر و سلوک و بندگی خدا این است که این موانع را از سر راه ما برداریم کنار بگذاریم. یعنی این چیزهایی که برای خودمان درست کردیم، حد در مقابل خدا. یعنی در لاحدی خدا خودمان را گم نکردیم. باز برای خودمان تعیّن و عنوان و اسم و رسم و بگیر و ببند. تمام سیر و سلوکمان این است که این من تو و حجاب تو و مانع تو که خودت هستی، پا روی خودت بگذاری. این را بشکنی که من در این کتاب انشاءالله معرفی میکنیم یکبار دیگر هم عرض کردیم یک گام تا خدا است. یک قدم است. خدا خیلی نزدیک است. حالا راجع به قرب خدا یا قریب یا بعید خیلی مطالب قشنگی است انشاءالله میگوییم. یکی از انبیاء یا حضرت موسی (ع) به خدای متعال عرض کرد که خدایا تو کجا هستی که من قصدت بکنم، سراغ تو بیایم، خدمت تو برسم. خدا فرمود: یک پا روی خودت بگذار یعنی خودت را نببین، پیش من هستی. یعنی همین که حد خودت را شکستی، در لاحدی او گم شدی، تمام شد. او را میبینی. دیگر خودت را نمیبینی. خلق همه جلوهی او هستند. جلوهگاه حق تعالی هستند. خلق را چون آب دان صاف و زلال/ وندر او تابان صفات ذوالجلال. وقتی خودت را ندیدی، خلق را ندیدی، خلق را همه تجلی نور و اسماء و صفات و دیدی، همه چیز را خدا دیدی دیگر. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه». خلق را چون آب دان صاف و زلال/ وندر او تابان صفات ذوالجلال/ ما عدمهاییم هستیها نما/ تو وجود مطلقی هستی ما. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» واقعاً زیباست. یعنی عین معرفت است. ما عدمهاییم هستیها نما/ تو وجود مطلقی هستی ما. مرحوم علامه جعفری (رضوان الله تعالی) خیلی مطالب و نکات زیبایی ایشان میفرمودند. میفرمودند که مثنوی میگوید که من تو را بردم فراز قلههان، بعد از آن تو از درون خود بخوان. میگوید من تو را عالم خلق بیرون کشیدم بردم بالای قله یعنی یک چشماندازی برای تو درست کردم ولی اگر میخواهی خدا را پیدا کنی در تو است. «وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون» (ذاریات/ 21) من خیلی از این آیه لذت میبرم. این بالاتر از محکوم است. محکوم ممکن است کسی کنار من باشد. فی یعنی از خودت هیچ چیزی نداری. این کاملتر است، این برتر است. «وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون» ای صفی دیدی که معشوق تو اندر خانه بود/ بر سراغش گرد عالم گشتنت افسانه بود. همش دور میزنیم خدا را از آفاق و این طرف و آن طرف پیدا کنیم. خدا میگوید من در قلب تو هستم، در آسمان و زمین جایم نمیشود. در قلب بنده هم جا میشوم تجلی میکنم. ای صفی دیدی که معشوق تو اندر خانه بود/ بر سراغش گرد عالم گشتنت افسانه بود. آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم/ یار در خانه و ما دور جهان میگردیم. ای داد بیداد. حالا این قربی که میگویم، علامه جعفری خیلی روی این مانور میدهد. میگوید که من تو را بردم فرار قلههان/ بعد از آن تو از درون خود بخوان/ بار دیگر بایدم جستن ز جوی/ کل شیء هالک الا وجهه. نمیگوید یهلک. هالک یعنی همهی موجودات هالک هستند. یعنی از خودشان هیچی نداشتند. اگر میگفت یهلک یعنی بعداً. الآن هستند بعد چیز میشوند. همین الآن هم هالک هستم. کل من علیها فان. نمیگوید یفنی. یعنی الآن هم از خودمان هیچ هیچ نداریم. یک لحظه ما را ول کند، نظرش را بردارد پوچ هستیم. هیچ هستیم. بار دیگر بایدم جستن ز جوی/ کل شیء هالک الا وجهه. نکتهی دیگری که در همین رابطه میخواهم بگویم این است که این جمله هم قشنگ است که حضرت سلیمان (ع) به همهی آسمان و زمین و جن و انس و حتی شیاطین و پرنده و چرنده و ماهیها، همه زیر نظر او بودند. پشه آمد پیش حضرت سلیمان (ع) گفت ای سلیمان مگر تو حاکم عادل نیستی؟ گفت چرا. گفت حالا که حاکم عادل هستی، جلوی ظلم را بگیر. گفت چطور؟ گفت ما اینجا میآییم باراندازی میکنیم همه چیزمان را مرتب میکنیم، یکهو باد میآید هزار فرسخ ما را آن طرف میبرد. آنجا میآییم باراندازی میکنیم که آرامش پیدا کند، باد میآید ما را آن طرف میبرد. ما از دست این باد بیچاره شدیم. داد ما را از این باد بستان. مگر تو حاکم، تو عادل، تو مگر دادستان نیستی، تو مگر دادخواه نیستی؟ گفت چرا. گفت باشد. ولی سلیمان پیغمبر جواب قشنگی داد. گفت خب. این را هم عرض کنم عزیزان. خیلی مواقع زن، آقا، خانم، شوهر، حکیم میآیند یک جوری صحبت میکنند که هزار درجه حق با این است، طرف مقابل هیچ حقی ندارد. دو طرف. سلیمان پیغمبر گفت ای پشههای عزیز، شما عزیز هستید. خدا شما را خلق کرده است ولی طرف مقابل شما باید بیاید او هم حرفهایش را بزند دو تایی باشیم من صحبت بکنم. فرمود جناب باد بیا. خیلی مثالش قشنگ است. ای خدا میشود این باد بیاید، این منِ ما را ببرد، این پشهی ما را ببرد. از پشه هم ضعیفتر هستیم ولی نمیفهمیم. یعنی جهل ما را در واقع ببرد. سلیمان امر کرد باد. دوست ما همین ایام ماه رجب میگفت از مشهد به اصفهان پرواز داشتیم، میلرزید. گفت آنچنان میلرزید خلبان میکروفن را برداشت گفت نترسید. من چهل پنجاه هزار پا بالا آمدهام. از روی ابرها بروم بالا باز هم برف است. میلیاردها تن ابر است. همش باران و برف است و باد 300 کیلومتر در جهت مخالف دارد به ما میوزرد. هواپیمای غولپیکر را میلرزاند. آن وقت این باد اگر به پشه بخورد میرود از آن سر دنیا سردرمیآورد. آقا باد که آمد پشهها گفتند ای سلیمان به داد ما برس. گفت خودتان گفتید طرف مقابل باید بیاید. رفتند که نابود شدند. بعد مثنوی میگوید ما همه شیریم ولی شیر علم. یک شیر واقعی یک شیری است که روی این پردهها میکشند. حملهمان از باد باشد دم به دم/ حملهمان از باد و ناپیداست باد/ جان فدای آن که ناپیداست باد. یک کرونا تمام قدرتمندان را زمینگیر کرده است. این حسنش است. یعنی آدم اینطوری به عجز میرسند. غروری که ما چنین میکنیم، جلوی مریضی میگیریم. خب بیایید بگیرید. یک ویروسی که ریز است. شاید از آن باد هم کمتر است. بیایید جواب بدهید. قدرتنمایی خدا است. ما هیچ هستیم. بیاییم در خانهی خدا تضرع بکنیم.
شریعتی: خیلی خوب. خیلی از شما ممنون هستم حاج آقای فرحزاد.
تلاوت صفحه 110 قرآن کریم.
حجت الاسلام فرحزاد: هم از اعمال ماه شعبان که ماه پیغمبر خداست و هم از اعمال ماه رمضان زیاد گفتن این ذکر است و یکی از چیزهایی که باعث میشود که هم رضایت اهل بیت جلب شود که رضایت خداست و هم حق آنها تا حدودی ادا شود یک صلوات خیلی خوبی ظهرهای ماه شعبان از امام سجاد به ما رسیده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًى» یعنی چهارده معصوم از ما راضی باشند یعنی همه چیز حل است. خدا هم از ما راضی است. صلوات زیاد باعث خشنودی دل محمد و آل محمد میشود و باعث میشود حق آنها به لطف خدا، به حول و قوهی الهی ادا شود. پس انشاءالله مداومت بر این صلوات را فراموش نکنیم.
شریعتی: انشاءالله. خیلی ممنون و متشکر هستم. دوست داریم که حاج آقای فرحزاد برای ما راجع به صدقهی اول ماه، راجع به قربانی ماه شعبان صحبت بکنند که در یک حرکت جمعی یک اتفاق مبارک بزرگ دیگری را مخاطبان خوب سمت خدا رقم بزنند.
حجت الاسلام فرحزاد: عزیزان توجه دارند که ماه شعبان خیلی فوق العاده است. یعنی کمتر از ماه رجب نیست. «شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان» حففت یعنی پر کردی یعنی پر از رحمت است، پر از مغفرت است، پر از خشنودی خداست مثل سفرهای که هزار رقم غذا است، آدم نمیداند کدام را مصرف کند. آن وقت یک روز روزه گرفتن آن بهشت را واجب میکند. خیلی. آنهایی که روزهی مستحبی، روزهی غذا هم دارند که واجب است. باید غذا بگیرند. در ماه شعبان دو چیز آن فوقالعاده سفارش شده است. از امام صادق علیه السلام سؤال کردند که افضل اعمال ماه شعبان چیست؟ فرمود دو چیز. الصدقه و الاستغفار. صدقه. صدقه هم یکی از آنها مال است. آدم دلال خیر میشود، چیز به کسی یاد میدهد، دست کسی را میگیرد، خدمت، احسان میکند، دلجویی میکند، سرکشی میکند، ولی خب همین صدقهی مالی حدیث داریم که از آتش جهنم پرهیز کنید ولو به نصف خرما. خب آنهایی که عقیقه میخواهند بدهند که باید کاملاً... آنهایی که غیر عقیقه بیایند شراکتی در یک گوسفند شرکت کنند. ماه شعبان فصل آن است مخصوصاً باز نیمه شعبان هم ما بتوانیم مخصوصاً این ایامی که... من امروز پیامکها را میدیدم خیلیها گفتند بچهی ما زار زار گریه کرد از اینکه مثلاً 6 ماه است، یکسال است که گوشت در خانهی ما نیامده است. اصلاً گوشت را دید نشست گریه کرد. پایان سال میخواهیم برای پدر و مادرمان خیرات بدهیم، برای اموالمان خیرات بدهیم. بهترین صدقه است. بهترین احسان است. ما نمیگوییم به ما بدهید. آنهایی که میشناسند فامیل، گرفتار دارند، پایان سال است، غرض است، بدهی دارند عقبافتاده است؟ جهاز نمیتواند تهیه کند. هزار تا کار خیر است. یکی از آنها همین قربانی کردن است. بلاها را دفع میکند. آقای مرعشی نجفی را خدا رحمت کند. گفت ما حاضر هستیم مریض شویم چند میلیون پول دکتر و دوا و جراحی و بیمارستان خصوصی بدهیم ولی به او میگوییم آقا یک گوسفند بکش، یک قربانی بکن، مهمانی بده بلا دور شود. حاضر نیست این کار را بکند. امام هفتم (ع) فرمود: اگر کسی مالش را در راه خیر مصرف نکند خدا او را گرفتار میکند دور برابر در راه باطل هدر بدهد و مصرف بکند. دو برابر. و کار دوم مهم در ماه شعبان استغفار و توبه است. استغفار هم نه لطف خالی. بله مستحب است روزی هفتاد بار استغفر الله بگوید. خیلی خوب است. بگوید. ولی اصلاً کار استغفار یعنی چه؟ استغفار این است که خدایا من غلط کردم، نفهمیدم، پشیمانی. پشیمانی و تدارک گذشته. کاری که باید جبران بکنند، جبران بکنند. یک خانهتکانی. ببینید من این مثال را گاهی زدهام. آدم گاهی مثلاً فرض کن سفر اربعین است نمیتواند برود استحمام کند، اصلاً خودش از خودش بدش میآید. بار سنگین روی کول او است. گناهها بارمان را سنگین کرده است. من حلالیت میطلبم سبک میشوم. برای آنهایی که به من بدی کردند دعا میکنم، آنها را میبخشم. برایشان دعا میکنم. اصلاً خودم احساس راحتی میکنم. شما باید اول با خودت دشمن شوی که چند برابرش آن دشمنی را به دیگری. یعنی این کینهها را در خودت میپرورانی. خودمان را داریم اذیت میکنیم. بیاییم با خدا معامله کنیم. خدا، پیغمبر عظیمالشأن فرمودند در امت سابق یک کسی به نام ابوزمزم بوده است. ببین این کی هست که پیغمبر او را یاد کرده است. ابوزمزم را پیغمبر ما فرمودند این آدمی بود که اول صبح میگفت خدایا من با تو معامله میکنم کسی به خاطر من جهنم نرود. من همه را بخشیدم. همه را بخشیدم. آقا اگر همه را ببخشیم این همه پرونده تشکیل نمیشود، این همه بگیر و ببند نمیشود، این همه میلیاردها هزینهی دادگاه و وکیل و بیخودی زندان نمیشود. بیاییم گذشت کنیم. آنجایی که میشود. آنجا هم که نمیشود یک راهکاری پیدا کنیم. صلح کنیم. الصلح خیر. این استغفار هم از اعمال ماه رجب است، هم از اعمال ماه شعبان است و هم از اعمال ماه رمضان است.
شریعتی: بسیار خوب. خیلی ممنون و متشکر هستم.