حجت الاسلام فرحزاد: خدمت شما و همهی بینندگان عرض سلام ویژه دارم و ایام شهادت جانگداز امام دهم، امام علی نقی الهادی (ع) را خدمت همهی بینندگان و همه سروران و همهی عزیزانی که تکرار برنامه را در شبکههای مختلف مخصوصاً شبکه افق میبینند تسلیت عرض میکنیم. انشاءالله که ماه رجب، ماه بزرگ خداست و فیض و رحمت او بسیار فوقالعاده است و اعمال آن هم بسیار زیاد است. ماه رجب به ماه بزرگ خدا تعبیر شده است و امتیازهایی دارد که حتی شعبان و رمضان ندارد از جمله اینکه ماه حرام است. ماه شعبان و ماه رمضان ماه حرام نیستند. این هم خودش یک امتیاز هست. انشاءالله حداکثر بهره و استفاده را از ماه رجب انشاءالله خدا توفیق مرحمت کند داشته باشیم و آنقدر رجب و شعبان و رمضان خواهد آمد که از ما اثری باقی نخواهد ماند. فعلاً روی فینال آمدیم. چشم گذاشتیم روی هم ماه رجب سال 99 هم باز آمد. انشاءالله قدردان باشیم و شاکر و از محضر اهل بیت انشاءالله حداکثر بهره را داشته باشیم.
شریعتی: انشاءالله. در محضر صحیفهی سجادیه هستیم به رسم دوشنبهها شرح دعای بیست و چهارم را خواهیم شنید و بعد انشاءالله وارد بحث معرفت نفس خواهیم شد.
حجت الاسلام فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. فراز دیگری از دعای بیست و چهارم که درباره تکریم والدین است حضرت با صلوات میفرستند. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَلْهِمْنِي عِلْمَ مَا يَجِبُ لَهُمَا عَلَيَّ إِلْهَاماً» امام سجاد (ع) به خدا عرض میکند خدایا به من الهام کن، القا کن، چیزهایی که واجب است، حقهایی که پدر و مادر گردن من دارد باید ادا کنم، به من یاد بده، الهام کن که آن کارها را انجام بدهم. «وَ اجْمَعْ لِي عِلْمَ ذَلِكَ كُلِّهِ تَمَاماً» معلوم میشود که خود اکرام و احترام والدین آدابی دارد، اعمالی دارد که باید خدا به ما یاد بدهد که در قرآن هم مفصلاً تقریباً ما کم داریم که در قرآن خدا جزئیات را بیان کند. معمولاً میفرماید حج بر شما واجب است، نماز واجب است اما جزئیات را در سیره پیغمبر و اهل بیت است. ولی راجع به اکرام والدین حالا نمونههای آن را عرض میکنیم جزئیات آن را هم گاهی خدا فرموده است که این را نگویید، این را اینطور کنید. خیلی عجیب است. یعنی معلوم میشود موضوع مهمی است. یعنی سرنوشتساز است. اکرام والدین و آق والدین. هر دو سرنوشتساز است. و لذا حضرت درخواست میکند «وَ اجْمَعْ لِي عِلْمَ ذَلِكَ كُلِّهِ تَمَاماً» خدایا تمام علم و دانش برخورد با والدین را به من تماما مرحمت کن. «ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تُلْهِمُنِي مِنْهُ» بعد هم آنی که به من الهام کردی توفیق بده که عمل کنم و پیاده کنم. ما خیلی جاها میدانیم که باید چکار کنیم ولی توفیق عمل آن را نداریم. گاهی ماه به ماه، هفته به هفته به پدر و مادر سر نمیزنیم، تلفن نمیزنیم، گرفتاریهای آنها را حل نمیکنیم. ولی نه، توفیق عمل هم به ما مرحمت کن. «وَ وَفِّقْنِي لِلنُّفُوذِ فِيمَا تُبَصِّرُنِي مِنْ عِلْمِهِ» خدایا به من توفیق اعمال کارهایی که به من بصیرت میدهی، از علومی که من باید به پدر و مادرم محبت کنم به من مرحمت کن. «حَتَّى لَا يَفُوتَنِي اسْتِعْمَالُ شَيْءٍ عَلَّمْتَنِيهِ»، خدایا چیزی را فروگذار نکنم از تکریم و احترامی که باید به والدینم داشته باشم. «وَ لَا تَثْقُلَ أَرْكَانِي عَنِ الْحَفُوفِ فِيمَا أَلْهَمْتَنِيهِ» خدایا اعضا و جوارح من را سنگین نکن که من کسل باشم، کارآمدی نداشته باشم. از خدمت کردن به آنچه که الهامم کردی از خدمت به پدر و مادر. اکرام و محبت و احترام به پدر و مادر جزء ضروریات دین ماست.
یعنی همانطور که عرض کردم در قرآن ما در جاهای مختلف شاید چهار پنج بار «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا». عین این عبارت آمده است. و در چند جای قرآن کنار توحید یعنی خدا میگوید: «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» (اسراء/ 23) یعنی خدا حکم کرده فقط من را پرستش کنید، پشت سر آن میگوید: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا». خدا میفرماید: «أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْك» (لقمان/ 14) یعنی حق پدر و مادر را کنار خودش گذاشته است. معلوم میشود خیلی مهم است. یعنی اگر کسی حق پدر و مادر را ادا نکند کأن حق خدا را عمل نکرده است و اگر درست ادا کند این وسیله میشود که حق خدا را هم ادا کند. در جای جای قرآن کنار حق خدا که توحید است و شرک زدودن است میگوید به والدینت احسان کن، تکریم کن. اگر عزیزان یادشان باشد حالا ما نکتههایی در این باره عرض میکنیم. دو سه نکته را هفته قبل عرض کردیم. یکی اینکه کسی فکر نکند اگر تمام توانش را هم بگذارد برای مخصوصاً مادر و پدر، بعد شانههای خود را بالا بیندازد بگوید که من حق پدر و مادرم را ادا کردم. نخیر. حتی کارهایی که بچگی مادر میکرده ما انجام بدهیم فرمود حق مادر را ادا نکردی. یعنی همیشه خودمان را مقصر بدانیم در اینکه ما حقش را ادا نکردیم. نکته دیگری که عرض کردیم که یادآوری آن خوب هست این بود که هیچ استثنایی بنده در قرآن روایات پیدا نکردم که یک موردی خدا، انبیاء، اولیای خدا اجازه بدهند بگویند این مورد استثنائاً حق پدر و مادر را ادا نکنی، بیحرمتی بکنی، بیاحترامی کنی، اینجا اشکال ندارد. نه. ظالم، کافر، معاند، قاتل امام باشند، هر چیزی که میخواهد باشد. پسر متوکل، به اصطلاح شیعه ناب امام هادی (ع) به حضرت گفت اجازه میدهی من پدرم را بکشم؟ به حضرت علی و به شماها فحش میدهد. فرمودند: نه، من اجازه نمیدهم. تو فرزندش هستی و اگر این کار را بکنی عمرت کوتاه میشود. یعنی اثر وضعی دارد. یعنی حتی اگر پدر شمر باشد، ابن ملجم هم باشد، متوکل هم باشد، اینجا خط قرمز خداست ممنوع. شما نباید بیحرمتی کنید. این دو نکته.
نکتهی سوم؛ در قرآن و روایات ما هر نوع بیحرمتی، جسارت، اهانت، تحقیر، داد زدن که بیحرمتی عرفی به پدر و مادر در عرف مطرح شود این حرام شده است. یعنی باز خط قرمز است. ما حق نداریم. پدر مادر ظالم هم باشند، حق ما را هم ادا نکنند، زنده یا مرده، اینکه ما بیتوجه باشیم یا حقشان را ادا نکنیم یا اینکه بیحرمتی کنیم این خط قرمز است. و ببینید این خیلی مهم است که خدا وارد جزئیات شده. خدای متعال میفرماید که «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما» (اسراء/ 23) یعنی جزئیترین چیز را خدا بیان فرموده است. میفرماید که خدا حکم کرده به والدینت اگر یکی از اینها بزرگ بودند مخصوصاً در سن پیری که بیشتر احتیاج به نوازش و محبت دارند. «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» پدر پیر، مادر پیر مخصوصاً. نه اینکه حالا سنشان کمتر باشد بیحرمتی جایز است. «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» اف ما هم در فارسی میگوییم از یکی اف یا اخ یا ای بابا. که امام صادق (ع) فرمودند اگر از کلمهی اف، کمتر از این بیحرمتی بود، خدا همان را میفرمودند. یعنی دیگر پایینترین حدش. وقتی پایینترین آن حرام باشد، دیگر داد زدن و قهر کردن و هتاکی و بیحرمتی و فحاشی و حق اینها را ندادن و کتک زدن و اینها دیگر پناه بر خدا، دیگر عرش خدا را میلرزاند. یک روایت اینکه امام صادق (ع) فرمودند که حتی اف هم نگویید. روایت دیگر هم خیلی مهم است که امام صادق (ع) فرمودند بعضی مواقع مثلاً خدمت به پدر و مادر میکنی خسته میشوی. میگویی آخ. مثلاً این غذا را برای پدر و مادر درست کردم یا مثلاً آمدم خانهشان یک چیز هان گفتم. احساس خستگی پیش آنها میکنی. این هم جایز نیست.
شریعتی: این خیلی کم است شاید طبیعی هم باشد. حالا من یک بار سنگینی برای پدر و مادرم بردم یک ذره احساس خستگی نشان میدهم که مثلاً برای شما این کار را کردم. میفرماید این هم ممنوع است. این هم جزء همان اوف است. «وَ لا تَنْهَرْهُما» نهر که داریم در جای دیگر قرآن «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر» (ضحی/ 10) یعنی رد کردن با فریاد، با تندی. حالا پدر و مادر تلفن میزنن آقا فلان چیز را میخواهیم، فلان کار را بکن. نه، من وقت ندارم. همش به من چیز میکنه، به بچه دیگر بگویید. مثل میخواهم بگویم. چه حضوری، چه تلفنی، چه از دور، چه نزدیک، چه مرده و چه زنده. یعنی به مرده هم بیحرمتی بکنی، حرف نامربوط بزنی، تحقیر بکنی، توهین بکنی، همین آق است. یعنی پدر و مادر مرده و زنده نمیشناسد، دور و نزدیک نمیشناسد. داد زدن، فریاد زدن، گناه کبیره است، شما آق والدین میشوید.
شریعتی: حتی چهره در هم کشیدن.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. یک مورد دیگر هم در روایت داریم تند و تیز به چهرهی پدر و مادر نگاه کردن. که این هم آقا والدین است و گناه کبیره است. فرمود پیغمبر عظیم الشأن (ع) اگر کسی با چهره مهربانانه و محبت به پدر مادر نگاه کند ثواب یک حج عمره در نامه عمل او ثبت میشود. یک نفر عرض کرد اگر کسی صد بار به پدر و مادرش با نگاه محبت کند، خدا صد تا حج عمره برای او مینویسد. از خزانه خدا کم نمیشود. همانطوری که آن طرفش آق والدین است، این طرفش هم یک حج عمرهای که چقدر ما آرزو داریم برویم، قبول بشود یا نشود. ثواب ریخته کسی نیست جمع کند. بعضی از علمای بزرگ فرمودهاند ما حاضریم درس و بحث و جلسه و مرجعیت و همه را تعطیل کنیم برویم کارهای پدر و مادرمان را انجام بدهیم که آن کار از این کار کمتر نیست. و آن توفیقاتی که خدا نصیب میکند. خیلی عجیب است که کنار پدر و مادر بودن، به آنها احترام کردن و کارهای آن را راه انداختن آدم را به جایی میرساند که همنشین موسی کلیم الله در بهشت برین میشوی، همنشین انبیای الهی میشود. نکتهی اول کسی فکر نکند میتواند حق پدر و مادر را ادا کند. دو، پدر و مادر هر نوع باشند، کافر، ملحد، ظالم، استثنا ندارد. سوم، هر گونه بیحرمتی، هر گونه اذیت و آزار، از کوچکترین بیحرمتی تا بیحرمتهای بالا. البته هر چه بالاتر برود گناهش هم سختتر و توبهاش هم مشکلتر میشود. نگوییم پدر و مادر ما راضی هستند. میگویند ما تو را حلال میکنیم. باشد. مگر حلال کنند جایز است؟ مثل این است که من خودم را آتش بزنم بعد بگویم بیمه گفته که من هزینهات را میدهم. شما داری میسوزی و آتش میگیری. شما از خدا دور میشوی. این حرف غلط شیطانی است که میگوییم ما گناه میکنیم پدر و مادر میبخشند، خدا میبخشد، امامها شفاعت میکنند.
شریعتی: یعنی خودم را دارم محروم میکنم، خودم دارم دور میشوم.
حجت الاسلام فرحزاد: بعد هم خدا میفرماید: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريما» (اسراء/ 23) قولی که، گفتاری که کریمانه باشد، با محبت، بزرگانه، با احترام. ما روایت داریم من دیدم بعضیها مثلاً پدر یا مادر را به اسم صدا میزنند. به مادر باید بگویی مادرجان. میگوید فاطمه خانم، صغری خانم. پدر را باید بگویی پدر جان، بابا جان. میگوید حاج حسین. کسی که پدر را به اسم میزند عمرش کوتاه میشود. یا نوهها. پدر و مادر را نباید به اسم صدا بزنی. مگر پسرخاله دخترخالهات است. این حق وجود بر تو دارد. یعنی این وجود تو، وجود فرحزاد، وجودش را از پدر مادر دارد. اگر اینها نبودند این قطع میشد.
شریعتی: شأن و کرامت پدر و مادر باید حفظ شود.
حجت الاسلام فرحزاد: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريما» (اسراء/ 23) بنشینیم فکر کنیم پیامهای تند نفرستیم. پیامهای گلایهآمیز. بعضیها مثل اینکه همش از پدر و مادر طلب دارند. پدر و مادر باید این کار را بکند. حالا آن را جدا میگوییم. اتفاقاً دعای بعدی راجع به اولاد است. باید پدر و مادر در حد اعلاء به بچهها هم برسند که خیلی از آنها میرسند. اگر هم نرسیدند ما وظیفه داریم در حد اعلاء و کمال به پدر و مادر محبت کنیم. یک سؤال خوبی هست که بعضیها میپرسند چرا سفارش پدر و مادر خیلی شده، سفارش عکس آن کمتر شده است. به خاطر اینکه پدر و مادر روی آن رأفت و محبت حق حیات به گردن ما دارند و معمولاً پدر و مادرها اولاد را بیشتر دوست دارند. آن طرف بیشتر است ولی این طرف کمتر است معمولاً گاهی کارهایی انجام میدهیم که متأسفانه...
شریعتی: بسیار خوب. خیلی از شما ممنون و متشکرم. تذکر خوبی بود. «علیکم انفسکم»
حجت الاسلام فرحزاد: بحث ما درباره معرفت نفس به اینجا رسید که ربط بین مخلوق و خالق، ربط بین ما و خدا و ربط بین موجودات و خدای متعال این چه ربطی است. این از مباحث مهم معرفت نفس و عرفانی و کلامی و اعتقادی ما است که عرض کردیم ربط ما با او به اصطلاح خدا همه جا و همه وقت با ما هست و همه چیز ما اوست. دست ما خالی است، هیچ چیزی نداریم. من به ذهنم آمد که یکی از چیزهایی که در دعاها فراوان آمده است حتی در ماه رجب، غیر ماه رجب، مخصوصاً دعای عرفه، به همین موضوع در دعا خیلی پرداخته شده است که خدا چه جایگاهی دارد، ما چه جایگاهی داریم. مثلاً در دعای عرفه مفصل آقا اباعبدالله میگوید: «أَنْتَ الَّذِي خلقت، أَنْتَ الَّذِي أَحْسَنْت، أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْت، أَنْتَ الَّذِي غفرت» تو کسی هستی که آمرزیدی، احسان کردی، عطا کردی، بخشیدی، پوشاندی. «و انا الذی اسرت، ظلمت، اخترت» یعنی من کی هستم، تو کی هستی. اینها را در دعاها اگر دقت کرده باشید فراوان آمده که جایگاه خدا کجاست، جایگاه ما کجاست. یعنی خط کشی بگذاریم وسط که خدای متعال چه الطافی دارد، در چه جایگاهی است، ما در چه جایگاهی هستیم. یکی از بهترین این دعاها که گاهی یک وقت دیگر هم خیلی فشرده مطرح شد، مناجات مولا امیرالمؤمنین علی (ع) در مسجد کوفه هست که در همین مفاتیح هم آمده است که با این جملات شروع میشود اتفاقاً با آیات قرآن هم شروع میشود. «و اسئلک الامان» خدایا من از تو امان میخواهم روزی که «لَايَنفَعُ مَالٌ وَ لَابَنُونَ* إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيم» آنجا مال و اولاد به درد نمیخورد. سرمایه و پول و پز و مدرک. آنجا قلب سلیم میخرند. خدایا از تو امان میخواهم در روزی که «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه وَ أُمِّهِ وَ أَبيه» (عبس 34 و 35) همه از همدیگر فرار میکنند. فقط خودش و خداش به دردش میخورد. در آن دعا بعد از اینکه حضرت این آیات را بیان میکند، حدود 23 جمله هست که من تقریباً میتوانم فهرست بگویم، اگر بتوانم فهرست آن را هم بگویم. که در واقع همش ربط خالق و مخلوق است. خدا چه جایگاهی دارد و ما چه جایگاهی داریم. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلَّا الْمَوْلَى» تو مولایی من عبد هستم. مولا یعنی صاحب اختیار به تمام معنا. عبد هم یعنی هیچی ندار به تمام معنا. عبد در اختیار مولا باشد. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْمَالِكُ وَ أَنَا الْمَمْلُوكُ»، مالک ما تویی، ما مملوک هستیم. اگر چیزی میگیریم چرا باید گلایه کنیم؟ الآن ما آدمهایی داریم، پدر و مادر، عزیزی را از دست دادهاند. خدا صبر بدهد. خدا آنها را هم غرق رحمت کند. خدا پرستارهای عزیز، کادر پزشکی، هنرمندها، ورزشکارها، هر کسی. خدا رحمت کند کسانی را که از دنیا رفتهاند ولی ما باید صبور باشیم. آقا این همسر، این فرزند، مال خدا بوده گرفته است. مالک آن خداست. حالا میخوانیم. محیی و ممیت او است، ما هیچکاره هستیم. اگر یک کسی را گرفت نباید از خدا گله و شکایت داشته باشیم، به خدا بد و بیراه بگوییم. مالک اوست. «أَنْتَ الْمَالِكُ وَ أَنَا الْمَمْلُوكُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ إِلَّا الْمَالِكُ مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْعَزِيزُ وَ أَنَا الذَّلِيلُ» تو عزیزی، من ذلیلم. اگر ما کوچکی خودمان را حفظ کنیم، ذلیلیم. یعنی در مقابل خدا، در مقابل عالم هستی خیلی کوچکیم، ذلیلیم. راحت میشویم. برای تک تک اینها میشود ساعتها بحث کرد. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلَّا الْخَالِقُ» آنی که ما را درست کرده تو هستی. من مخلوق هستم، مصنوع هستم. یک نقاشی که میکشند، نقاشی از خودش چی دارد؟ نقاش هست که همه این رنگآمیزیها و همه این زیباییها را آفریده است. این از خودش هیچی ندارد. این فقط جلوهی او است. ما هیچی نداریم. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلَّا الْخَالِقُ مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْعَظِيمُ وَ أَنَا الْحَقِيرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْحَقِيرَ إِلَّا الْعَظِيمُ» تو بزرگی، من کوچک هستم. به آدم کوچگ باید بزرگ رحم کند. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ» تو قوی هستی من ضعیف هستم. به ضعیف باید قوی رحم کند. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلَّا الْغَنِيُّ» تو غنی هستی من فقیر هستم. حالا این آیه را از هفتهی آینده جدا میخواهیم بحث کنیم. «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراء» (فاطر/ 15) نکات خیلی نابی در این آیه هست. «أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ» تو غنی هستی و من فقیرم. تو باید بدهی، من هم باید بگیرم. من فقیرم محض هستم. گدا هستم. «أَنْتَ الْمُعْطِي وَ أَنَا السَّائِلُ» تو دهنده هستی من سائل هستم. «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَه» دعای ماه رجب. «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْه وَ رَحْمَة» کاش وقت بود ما این دعا را معنا میکردیم. به کسی که نه سؤال میکند و نه خدا را میشناسد و نه یا رب یا الله میگوید. «تُحَنُّناً مِنْه وَ رَحْمَة» خدا روی سرش از روی مهر و محبت. کم خداییش نمیگذارد. «يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ» یک دریا حرف است. مولا حضرت علی این مناجات را میخواند، حرف میزنه، حرکت میکند، جان دارد، زنده است ولی میگوید در مقابل خدا من میت هستم. از خودم هیچی ندارد. و الّا دروغ در میآید. شما داری راه میری، حرف میزنی، این همه در جنگها جهاد کردی. در قلعه خیبر را کندی. میگوید: «أَنَا الْمَيِّتُ» راجع به حضرت امیر هم داریم که هر کس میخواهند به مرده راه رونده نگاه کند، به مولا علی (ع) نگاه کند. از پیغمبر خداست. «علی ممسوس فی ذات الله» مرده خدا. چون مرده خدا زندگی به همه عالم میتواند بدهد. هیچ اختیاری از خود ندارد. اینها خیلی معانی دقیق و لطیفی دارد فرصت بشود جلو برویم. «أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ» کسی که زائل است یعنی از بین رفتنی است، زوال دارد، کسی که فانی است، کسی که میت است، این دیگر از مرگ نمیترسد. مرگ در ماه هست آقای شریعتی عزیز. یعنی الآن وقتی که بفهمیم که مردهایم از خودمان هیچی نداریم. هر چه هست او است. هر وقت هم که او بخواهد پوچ میکند یا روح را از بدن جدا میکند. یعنی الآن هم هستیم. ما میخوابیم یک مرگ کوچک است. برادر مرگ است. آن موقع همهی اموال ما را ببرند، بد و بیراه بگویند، تعریف و تمجید اثری ندارد. مرگ یک خواب قویتر است، بزرگتر است. آقای دولابی را خدا رحمت کند. میگفت من هر وقت خسته میشوم یک چرت میمیریم. یعنی میگویم من میت هستم. خودم را ول میکنم. هر چه میخواهد بشود بشود. آنی که مال خداست میشود؟ آره. مال من میخواهد بشود، میخواهد نشود. پس من هر چه که تو میخواهی به تو میدهم. تو باقی هستی، من فانی، تو دائمی، من زائل. تو رازقی، من مرزوق. «أَنْتَ الرَّازِقُ وَ أَنَا الْمَرْزُوقُ أَنْتَ الْجَوَادُ وَ أَنَا الْبَخِيلُ» خدایا تو جوادی من بخیلم. ما ذاتمان بخل است مگر خدا دست دهنده به ما بدهد. دیگر ما مغرور نمیشویم اگر کار خیر بکنیم. فرمودند اگر تمام خزائن دست حق دست شما بود باز هم بخل میورزیدید. اگر هم یک جایی دستت شل میشود بدان که جود خداست. «انت الْجَوَادُ وَ أَنْتَ الْمُعَافِي وَ أَنَا الْمُبْتَلَى» خدایا تو عافیتدهنده هستی، من مبتلا هستم. تو باید شفا بدهی. «أَنْتَ الْكَبِيرُ وَ أَنَا الصَّغِيرُ» و بزرگی، من کوچکم. تو هادی هستی من ضال هستم. تو رحمانی من مرحوم هستم. تو رحم میکنی من باید رحم شده باشم. تو سلطانی من ممتحنه هستم. تو دلیلی و من متحیر هستم. تو غفوری من گنهکارم. تو غالبی من مغلوبم. تو ربی من مربوبم. تک تک اینها چخبر است. تو متکبری یعنی بزرگی. کبیر و متکبر اسم خداست. من خاشع هستم. آیه قرآن است: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك» (نساء/ 79) حرف هم نزن. اگر هم کار خوب میکنی خدا توفیق آن را به تو داده است. تو اهل جود و بخشش نیستی. تو اهل تواضع نیستی. این را خدا به تو لطف کرده است.
شریعتی: «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين» (انبیاء/ 87) تمام.
حجت الاسلام فرحزاد: این جمله خیلی قشنگ است که فرمودند تمام خوبیها را همیشه و همیشه آن طرف بگذار. این طرف فقر و جهل و دست خالی بودن و اینها در دعاهای ما هزاران مورد اگر بگویم هست باز هم کم است. امام سجاد میگوید: من کیام و اصلاً چه عظمتی دارم، چه ارزشی دارم، چه مقامی دارم. من در مقابل خدا هیچم. هیچ هیچم. هیچ هیچ. مرحوم آقای شیخ یحیی انصاری شیرازی، خدا ایشان را رحمت کند. حتماً علما، فضلای قم، طلاب میدانند. من بارها به رفقا عرض کردم که در تواضع و فروتنی من مثل او را ندیدم. آقای مهندسی هم شاگرد ویژه ایشان بود. استاد فلسفه و اعتقادات و عرفان و کلامی و غیره بودند. آقای انصاری شیرازی یک کلیپی از ایشان دیدم در این فضا هم بزنید هست. که خیلی گریه میکند. خیلی گریه میکند و میگوید که شبی از شبها مرحوم علامه طباطبایی که استاد ایشان بوده است، مرحوم علامه طباطبایی منزل ما بود، مرحوم علامه طباطبایی خیلی منقلب بود و میفرمود که من از این شعر خیلی بهره بردم. در واقع خلاصه این دعاها هست. و منقلب میشد این شعر را تکرار میکرد. و آقای انصاری هم میخواند گریه میکند. خوشا آن دم که ما بیخویش باشیم، غنی مطلق و درویش باشیم. یعنی منمان را کنار بگذاریم. خلاصه این دعا همین است. یعنی هویت ما و منیت ما و قیومیت ما از خداست. ما هیچی از خودمان نداریم. باز مرحوم آ سید علی قاضی که استاد علامه طباطبایی و آقای بهجت بوده، این جمله را تکرار میکردند. میفرمودند که همه چیزها با خدا چیز است و بیخدا هیچ است. خیلی جمله قشنگی است. تمام ذرات و موجودات عالم با قیومیت و خلاقیت خدا چیزیتشان و وجودشان و حولشان و قوهشان و حرکتشان، ظاهرشان، باطنشان، همه چیزشان، همه چیز و موجودات با وجود خدا چیز است. اما بدون خدا هیچ است.
شریعتی: مثل همان یکی که کنار صفر قرار میگیرد.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. مثال خیلی عالیای است. شما میلیون صفر بگذار. دو زار به تو نمیدهند. یک ریال هم به تو نمیدهند. در عالم ارزش ندارد. ولی یک یک کنار آن بگذارد. آن یک او است. این نکته را هم باز میخواهم اشاره کنم. اگر یک گذاشتی میشود ده. اما اگر دو تا صفر بود میشود 100. یعنی فقرت، عجزت، صفر بودنت را بالا ببر. صفر هم درجات دارد. یعنی هر چه که صفر پایین میرود، بالا میرود. راه رسیدن به غنا فقر در خانهی خداست. تو را غنی مطلق میکند. راه رسیدن به عزت ذلت در خانهی خداست. راه رسیدن به علم جهل است. دعای یستشیر دارد. اینجا ندارد. «أَنْتَ الْعَالِمُ وَ أَنَا الْجَاهِل» تمام علمها هم در سینهات بریزد بگو انا الجاهل. تو عالمی.
شریعتی: هر چقدر جهلت بیشتر تو عالمتری. هر چقدر فقرت بیشتر غنیتر.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. خوشا آن دم که ما بی خویش باشیم/ غنی مطلق و درویش باشیم. یعنی این درویش بودن آدم را به آنجا میرساند. این هم حیفم میآید عرض نکنم. مرحوم علامه طباطبایی که واقعاً ایشان کمنظیر است در تفسیر و در معارف و در علوم مختلف ایشان تبحر داشته است. خدا ایشان را رحمت کند. میخواهم عرض کنم عموم بزرگان حوزه ما یعنی از شهید مطهریها و بهشتیها و مقام معظم رهبری بگیر و آیت الله مصباح و آیت الله جوادی آملی و آقای انصاری شیرازی، تمام اینها شاگرد آقای علامه طباطبایی بودند. بخواهیم اسم ببریم شاید به صدها برسد. اینها همه جیره خور سفره علامه طباطبایی بودند و افتخار میکنند که محضر ایشان رسیدند و از ایشان بهره بردند. یعنی اگر یک چیز خوبی گیرشان آمده این چه سفره پربرکتی داشته است. مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید من مدتها. از مهمترین بحثهای کلامی و فلسفی ربط بین حادث و قدیم است. یعنی همین که چند هفته داریم روی آن صحبت میکنیم. منتها من از اصطلاحات فلسفی استفاده نمیکنم. یعنی اینکه این ربط ما با قدیم مطلق، یعنی ما حادث هستیم. یعنی ما نبودیم بود شدیم. به وجود آمدیم. حادث یعنی نبوده بود شده است. قدیم یعنی از اول بوده است. زمان و مکان اصلاً در آن راه ندارد. این ربطش چه ربطیه. ربط خالق و مخلوق، عابد و معبود چه ربطی دارد. این بحث پیچیدهای در فلسفه است و این هم باز امروز خیلی خاطره یادم آمد. منزل یکی از اساتید رفتم دیدم یک جملهای تابلوی برجسته کرده نوشته «شِلَّکَ بالحادث» این عربی محاوره است. بعد گفتم این چیست؟ گفت این داستان جالبی هست. مرحوم آقای قاضی یک موقع خدمت ایشان یکی از بزرگان میگوید که ربط حادث و قدیم چیه؟ ایشان فرمودهاند «شلّک بالحادث» از قدیم بگو. همش شما سراغ خلق و مخلوق و جلوه و ... صاحب جلوه را ببین. «شلّک بالحادث» یعنی تو را چکار به حادث. در قدیم برو. از قدیم حرف بزن. از چیزی که هیچ ارزشی ندارد، پوچ است، هیچ است، این باعث میشود که تو صاحبش رو ببینی، خودش را ببینی.
شریعتی: تنگ چشمان نظر به میوه کنند/ ما تماشا کنان بستانیم
حجت الاسلام فرحزاد: و از بستان آن را میبینیم که درست کردند. اتفاقاً آقای دولابی هم آمدند منزل ما گفتند این جمله چیه؟ گفتم. فرمودند همین هم حادث است. آقای دولابی کلمات بزرگ واقعاً میگفتند.
شریعتی: خیلی جالبه. حالا با توجه به دعای صحیفه، حاج آقای فرحزاد یک وقتی از عوامل موفقیت و توفیقات آقای دولابی صحبت میکردند، ایشان احترام به پدرشان و اینکه نجف را رها کردند آمدند.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. یک موردی که الآن شما اشاره کردید فرمودند من انقدر سینهام را به ضریح مولا حضرتین مالیدم که علم نافع میخواستم. میخواستم طلبه شوم ولی تمام بزرگان نجف گفتند چون شما همه کاره پدرت هستی راضی نیست. برو آنجا. و جبران کرد خدای متعال به خاطر اینکه حرف پدر و مادرم را گوش دادم به آرزویم رسیدم. آیت الله صدر الدین حائری از علاقمندان شدید آقای دولابی بود نماز میت را هم ایشان برای حاج آقای دولابی خواندند. قبرش هم اتفاقاً کنار قبر آقای دولابی قرار دادند. اخوی بزرگ محی الدین حائری شیرازی. ما رفتیم خدمت ایشان فرمود: من مصداق «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَه» را در آقای دولابی دیدم. یکیش احترام بود و توسل به اهل بیت (ع). مرحوم علامه طباطبایی میگوید من خیلی خیلی دنبال بودم که ربط بین حادث و قدیم چیست. بعد رسیدم به یک بیتی از حافظ. دیدم که ایشان خیلی قشنگ بیان کرده است. حالا من سریع میخوانم. پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود/ مهرورزی تو با ما شهرهی آفاق بود/ از دم صبح ازل تا آخر شام ابد/ دوستی و مهر بر یک عهد و بر یک میثاق بود/ حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین/ بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود/ بر در شاهم گدایی نقطهای در کار کرد/ گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود/ رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود. آن شعری که علامه میگوید ربط حادث و قدیم را خیلی روشن بیان کرده و اصلاً گمشدهی من در این شعر حل شده است. سایهی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد/ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود. ما غرق احتیاج به او بودیم/ او هم مشتاق ما بود. «كنت كنزا مخفيّا فاحببت ان اعرف» من گنج پنهانی بودم میخواستم معرفی شوم، آشنا شوم شما را خلق کردم. من مشتاق مخلوقم، ما هم محتاج او هستیم. سایهی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد/ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
تلاوت صفحه 82 قرآن کریم. آیات 24 تا 26 سوره مبارکه نساء
صفحه 82 قرآن کریم
حجت الاسلام فرحزاد: از امام هادی (ع) روایت نورانیای داریم «إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا لِكَثْرَةِ صَلَواتِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آل محمد» همه دوست داریم خلیل خدا، دوست خدا بشویم. چرا حضرت ابراهیم دوست خدا شد؟ میفرماید امام هادی چون زیاد صلوات بر محمد و آل محمد میفرستاد. بینندگان عزیز هم از اعمال رجب و هم اعمال ماه رمضان صدقه است. مخصوصاً کسی نمیتواند روزه بگیرد یا دعا و استغفار هم خیلی سفارش شده است. ولی صدقه مخصوصاً بلاهای بزرگ را دفع میکند و یک مورد خیلی خوب آن قربانی کردن است. و آنهایی که توان دارند حتماً حداکثری پول یک گوسفند را بدهند. یک کیلو گوشت الآن صد، صد و خوردهای پولش هست. آنهایی که ندارند مبلغ کم ولی آنهایی که دارند حداکثر را انشاءالله مشارکت داشته باشند و بدانند که کسی که برای فرزندش عقیقه میکند باید گوسفند کامل باشد یعنی پول گوسفند کامل را بدهد. با مبلغ ناچیز عقیقه انجام نمیشود. یعنی نه خودش میتواند انجام بدهد و نه ما. عقیقه کسی خواست بکند فیلم میگیرند، دعایش را میخوانند برای او میفرستند، پول کامل باید بدهند ولی برای قربانی مشارکتی انشاءالله که خدا کمک کند حداکثر را انشاءالله برای این مشارکت داشته باشند.
یک روایت خیلی زیبایی است یک کسی به نام ابوموسی، از ملازمان و از شیعیان امام هادی (ع) بودند خدمت آقا میرسیدند ولی در دستگاه حکومتی هم کارهای بودند و درآمدی و شغلی و حق و حقوقی داشتند. یک موقعی حق و حقوق ایشان را قطع کردند او را طردش کردند. خانهنشین شد. خدمت امام هادی (ع) آمد عرض کرد: آقا جان! شما میدانید من در حکومت بودم، به اینها خدمت میکردم، به مردم خدمت میکردم ولی من را طرد کردند و حقوق و مزایا و همه چیز من را قطع کردند و میدانم این کار را هم به خاطر ملازمت با شما انجام دادم. یعنی میدانستند که من با شما ارتباط دارم حقوق من را قطع کردند. اگر میشد پهلوی متوکل یک وساطتی بکنید که این برنامههای من را انجام بدهند و حقوق من را برگردانند. حضرت فرمودند انشاءالله خدا کفایت میکند. خدا کارت را کفایت میکند. شب شد. دیدم مأمورهای متوکل پشت سر هم دارند به خانهی ما میآیند. هی در میزنند. دیدم وزیر متوکل آمد. گفت متوکل من را امشب بیچاره کرده است. همش سراغ تو را میگیرد. بلند شو برویم. من را شبانه پیش متوکل بردند، خیلی احترام کردند. من مدتی است تو را فراموش کردم، ببخشید، عذرخواهی میکنم. حقوق قبلیهات چقدر بوده، همه را دادم. دو برابر برای من مقرر کردند. به من خیلی محبت کردند. وقتی بیرون آمدم به وزیر متوکل گفتم امام هادی به اینجا آمدند؟ گفت نه. امام هادی نامه نوشتند؟ گفتم پس چی شده؟ گفت حتماً آقای یک دعایی خوانده و آن دعا اثر کرده است. گفت دعایش را برای من هم بگیر. میگوید برگشتم خانه و بعد خدمت امام هادی (ع) آمدم گفتم آقا چنین چیزی شده است. حضرت فرمودند که خدا میداند که ما در مهمات همیشه سراغ خدا میرویم. برای حل مشکلات پناهگاه ما توکلمان به خدای متعال است و خدا میداند که اگر ما از او صرفنظر کنیم، سراغ او نرویم، خدا هم ما را رد میکند. من از خدا خواستم و خدای متعال اجابت کرد، همهی مشکلات شما حل شد، پیش او هم نرفتم، نامه هم ننوشتم. و این دعا هم در مفاتیح آخرین دعا در زیارت امام هادی (ع) هست. «يَا عُدَّتِي عِنْدَ الْعَدُوِّ وَ يَا رَجَائِي وَ الْمُعْتَمَدُ يَا كَهْفِي وَ السَّنَدُ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» دعایش دو سه خط هست. این دعا خیلی خوب است. به جای اینکه در خانه خلق بروی در خانه خدا برو.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.