حجت الاسلام فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. دعای بیست و دوم حضرت در موقعی که رنج و مشکلاتی پیش میآمد این دعا را تلاوت میکردند که در بخشی از این دعا میفرماید «و انظر الی» خدایا به من یک نگاه کن.
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم/ لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
در دعا مکرر این آمده است «وَ انْظُرْ إِلَيَّ نَظْرَةً رَحِيمَة» یک نگاه مهربانانه. اگر خدا نظر رحمت و لطف خود را کند همه ناهمواریها هموار میشود. «وَ انْظُرْ إِلَيَّ وَ انْظُرْ لِي فِي جَمِيعِ أُمُورِي» خدایا به من یک نظر لطف و رحمت کن بلکه نه تنها به خودم و ذات من به همه امور من تو کفایت کن و نظر ویژه داشته باش. «فَإِنَّكَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى نَفْسِي عَجَزْتُ عَنْهَا» بالاترین چوبهای خدا این است که کسی را خدا به خودش واگذارد. خدا رحمت حضرت آیت الله بهاءالدینی را این جمله را یادگاری از ایشان دارم میفرمودند عقوبتی من از این بالاتر سراغ ندارم خدا بگوید برو گمشو، من دیگر با تو کار ندارم. همین قدر که به حال خودش بگذارد. پناه به خدا میبریم آن موقعی که از چشم خدا بیفتیم. و لذا هم از پیامبر خدا و هم از امام صادق (ع) داریم که این دعا را با تضرع و زاری میخواندند «الهی لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْن» بعضی از نقلها هست «لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَر» خدایا یک چشم به هم زدن ما را به خودمان وانگذار. مادربزرگی داشتیم خدا رحمت کند او را همیشه دعای او این بود یا رب نظر تو برنگردد. دعای همه همین است. این جا هم حضرت عرضه میدارد «فَإِنَّكَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى نَفْسِي عَجَزْتُ عَنْهَا» اگر من را خودم وابگذاری من عاجز هستم، من چه جوری میتوانم این نفس خود را مهار کنم، شیطان را غالب شوم. «وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِيهِ مَصْلَحَتُهَا» اگر تو من را خودم واگذاری من نمیتوانم مصلحت نفس خود را به پا دارم. آن که صلاح است آن را به صلاح بکشانم. نفس اژدرهاست او کی مرده است. یعنی واقعاً جزء این که خدا به ما کمک کند و دست ما را بگیرد هیچ راه دیگری نداریم. اگر من را خودم واگذار کنی که بیچاره میشوم «وَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى خَلْقِكَ تَجَهَّمُونِي» اگر هم به این خلق بیوفای روزگار من را واگذار کنی با من بداخلاقی میکنند و ترشرویی میکنند. سروکار من با خودت باشد. «وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِي إِلَى قَرَابَتِي حَرَمُونِي» اگر هم من را مجبور کنی که به فامیل و بستگان خود روی بزنم من را محروم میکنند. کسی به خلق خدا تکیه کند ضرر کرده است. به خدا باید تکیه کند. «وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِي إِلَى قَرَابَتِي حَرَمُونِي» اگر من را به بستگانم واگذار کنی من را محروم میکنند. «وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِيلًا نَكِدا» اگر هم یک چیزی به من بدهند یک چیز بخور و نمیر است، کم ارزش و کمی به من با رنج و زحمت میدهند. «وَ مَنُّوا عَلَيَّ طَوِيلًا، وَ ذَمُّوا كَثِيراً» بعد هم تا آخر عمر به من منت میگذارند و همیشه هم من را مزمت میکنند. یعنی آدم را خوار و ذلیل میکنند. لذا اگر نظر شریف باشد در نامه سی و یکم نهج البلاغه که به آقا امام مجتبی علیه السلام که تک تک جملههای آن یک دریای معارف و اخلاق است فرمودند: حسن جانم «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَل» یعنی اگر میتوانی کار خود را خودت با خدا حل کنی به واسطه خلق انجام ندهی. تا جایی که میشود «استغنائک عن الشیء خیر من استغنائک به» یعنی یک وقت با رو زدن مشکل خود را حل میکنید یک وقت بدون رو زدن مشکل خود را حل میکنید. اگر بدون رو زدن میتوانی با خدای خودت انجام بدهی آن را انجام بده. «فَبِفَضْلِكَ، اللَّهُمَّ، فَأَغْنِنِي» خدایا به فضل خود من را بینیاز کن. «وَ بِعَظَمَتِكَ فَانْعَشْنِي» خدایا به عظمت خودت من را بلند کن. امید ما به خدا باشد. در این تاریخ روزگار فراوان و فراوان عبرتها و تجربههایی است که همان کسانی که آدم را بلند کردند همانها او را زمین زدند. به خدا تکیه کنیم. به خلق منهای خدا تکیه نکنیم. تکیهگاه شما خلق نباشد، خدا باشد. «وَ بِعَظَمَتِكَ فَانْعَشْنِي» با عظمت و بزرگی خودت من را بالا ببر. «وَ بِسَعَتِكَ، فَابْسُطْ يَدِي» با وسعت رزقی که به من میدهی دست من را باز کن که من بتوانم به دیگران خیر برسانم. «وَ بِمَا عِنْدَكَ فَاكْفِنِي» و به آن چه در نزد تو است من را کفایت کن. خلاصه این جملات و دعا این است که سروکار من با تو باشد خودت مستقیم کار من را حل کن تا من محتاج این خلق الله بیوفا نشوم.
خودم خیلی از این بحث معرفت نفس لذت میبرم و یک تذکر مهمی است. یک بخش کوچکی از آن مرگ بود که خیلی استقبال شد. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید «الْكَيِّسُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ أَعْمَالَه» انسان عاقل و زیرک از نگاه امیرالمؤمنین کیست؟ زیرک واقعی آن کسی است که خودش را بشناسد، قدر خود را بداند، جایگاه خودش را بشناسد و اعمال خود را خالص کند و بداند آن کس به درد او میخورد خود خدا است. کارهای خود را هم به حساب او انجام دهد. حتی به خلق هم خدمت میکند به حساب خدا بگذارد. به حساب خلق نگذارد که فردا از آنها توقع داشته باشد. به هر کس خدمت میکند به حساب خدا بگذارد. آن عمل خالص است. زیرک واقعی کسی است که خودش را بشناسد وقتی خودش را شناخت به عمل خالص سر در میآورد. هفته گذشته یک بحثی را آغاز کردیم که از شعبههای معرفت نفس است که تمام موجودات عالم روح دارند و جان دارند. از نباتات، جمادات، همه ذرات عالم، حیات دارد، روح دارد، سر دارد، سجده دارد، تسبیح دارد. خدا استثناء نکرده است. هر چیزی که کلمه شی و وجود بر او اطلاق شود. «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهوَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم» (اسراء/44) میفرماید هر موجودی در عالم تسبیح دارد، ذکر دارد ولی شما متوجه نمیشوید. این دلیل نمیشود که من متوجه نمیشود واقعیت بیرون هم نباشد. ولی هست. تمام ذرات عالم پر از آگاهی هستند، پر از احساس هستند. پر از درک هستند. پر از فهم هستند. اینها در آیات قرآن و روایات هم اشاره شده است. و این داستان زیبای ستون حنانه که درخت خشکیده بود که از فراغ پیامبر آن چنان نالهای کرد که همه حس کردند و میشنیدند. ناله زد پیامبر آمد آن قدر نوازش کرد، محبت کرد، و او را در آغوش گرفت تا آرام شد. امام صادق (ع) فرمود اگر پیامبر او را نوازش نمیکرد تا قیام قیامت از فراغ پیامبر ناله میزد.
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن / وانگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها/ وآنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمان شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را/ کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو، حنانه شو
من از یک نگاه دیگر از قرآن برای شما مدرک بیاورم. ما یک عالم ملک داریم، یک عالم ملکوت که در آیات قرآن به آن اشاره شده است. اصلاً ما یک سوره داریم، سوره ملک. 10 ـ 15 تا سوره است که در اول مفاتیح آمده است مثل سوره یس، الرحمن، واقعه، ملک، عم یتساءلون که اینها ثوابهای فوقالعاده دارد. اینها را محدث قمی مخصوصاً اول مفاتیح آورده است. یکی از آنها ملک است. که برای اموات هم خیلی مؤثر است. یک عالم ملک داریم که یک سوره هم به همین نام است. «تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير» (ملک/1) با برکت است آن خدایی که به دست او است ملک عالم. یک عالم، عالم ملکوت است. و آن روح، جان و باطن موجودات است. «فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْء» (یس/83) ظاهر موجودات را ملک میگویند. ظاهری که ما میبینیم. عالم ملک یعنی عالم ماده، عالم محسوس، عالمی که با چشم سر دیده میشود. آن باطن و سر و روح و جان عالم ملکوت میشود. یک عالم ملک داریم که ظاهر موجودات است، یک عالم ملکوت داریم که سر و باطن است. آن که ذکر میگوید، میفهمد و درک میکند، پر از آگاهی است آن سر آن موجودات است. جان موجودات است. عالم پشت پرده موجودات است. که نمونههای آن را ما گفتیم. یک نمونه آن در سنگ تجلی پیدا کرده است. که این سنگ که ما فکر میکنیم یک جماد است یک حقیقتی است. همه سنگها. منتها به بعضی از سنگها خدا شرافت ویژهای داده است. مثلاً بعضی از سنگها عقیق است. عزیزان میدانند انگشتر عقیق اگر دست کنند ثواب نماز آنها 70 برابر میشود. برای حفاظت خوب است. سنگ عقیق، سنگ در نجف، سنگ فیروزه. خدا به سنگ شرافت داده است. راجه به حجرالاسود حرف خیلی است. یک دهم آن را ما شاید بتوانیم بگوییم. این است که عرض کردم همه موجودات فهم و شعور و درک دارند و حقیقت و سری دارند. میفهمند و درک میکنند. پیامبر به کوه احد رسیدند فرمودند «هَذَا جَبَلُ أُحُدٍ يُحِبُّنَا وَ نُحِبُّه» این کوه ما را دوست دارد ما هم آن را دوست داریم. یک روایت خیلی جالبی در این زمینه از امام عسکری (ع) است. حضرت به یک شخصی فرمودند «أَحْسِنْ ظَنَّكَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ يَطْرَحُ اللَّهُ فِيهِ سِرَّهُ فَتَنَاوَلْ نَصِيبَكَ مِنْهُ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَوْ بِحَجَرٍ فَقَالَ أَ لَا تَنْظُرُونَ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَد» یک روایت نابی در این زمینه است. امام عسکری که پدر بزرگوار امام زمان (س) به یک شخصی فرمودند به عالم هستی خوشبین باش. ذرات عالم همه نشانههای خدا هستند. ملک و ملکوت آنها دست خدا است. فرمودند به یک سنگ هم خوشبین باش. «أَحْسِنْ ظَنَّكَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ» یعنی به همه موجودات خوشبین باش که تحت فرمان خدا هستند. ولو به یک سنگ هم که شده است خوشبین باش. بدبین نباش. بعد حضرت فرمودند که مثلاً سنگ چه فایدهای دارد. فرمودند اگر به یک سنگی خوشبین بودی به اذن خدا، بلکه خدا را دیدی. خدا سر خودش را در آن سنگ قرار میدهد تو بهره خود را از آن سنگ میبری. «أَحْسِنْ ظَنَّكَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ» گمان خود را خوب کن ولو به یک سنگ «يَطْرَحُ اللَّهُ فِيهِ سِرَّهُ» خدا سر خود را در آن سنگ میگذارد، تو بهره و حاجت و نصیب خود را از آن سنگ میبری. یک سنگی که در کوچه و خیابان افتاده است چه اثری برای من دارد؟ چه جوری میتواند مشکل من را حل کند؟ تو خدا را ببین، سنگ را نبین. حضرت از باب نمونه فرمودند حجرالاسود چیست؟ یک سنگ است. در مورد حجرالاسود خیلی روایات داریم. حجر یعنی سنگ، اسود یعنی سیاه. این سنگی است که خدای متعال فرشتهای را به نماد سنگ در آورده است، روح دارد، جان دارد، حقیقت دارد. و این همراه حضرت آدم (ع) بوده است. وقتی حضرت آدم از بهشت بیرون شدند همراه خود آوردند و در کعبه که بنا شد در رکن کعبه این را قرار دادند. البته چندین روایت داریم که این سنگ خیلی براق، از شیر سفیدتر، خیلی نورانی بوده است. ولی از بس که منافقین، مشرکین گناهکارها دست به آن کشیدند به مرور زمان به خاطر آلودگی دستهای ناپاک این سنگ سیاه شده است. الان سنگ سیاه است. که در کنار کعبه نزدیک در کعبه نصب است. شروع طواف از حجرالاسود هست. ختم طواف هم به حجرالاسود هست. در روایت داریم همین سنگی که میبینیم، از همه زودتر اقرار به یگانگی خدا کرده است. ایمان آورده و خدا او را امین خودش در روی زمین قرار داده که بندگان خدا که میآیند خانه خدا طواف کنند تجدید عهد با بندگی و توحید الهی داشته باشند به وسیلهی این سنگ. و لذا این سنگ در واقع نمایندهی خدا شده است. یک سنگ هم میتواند نمایندهی خدا بشود. آدمیزاد از یک سنگ کمتر است؟ آدمیزاد میتواند خلیفة الله بشود. و عجیب است این سنگی که یک سنگ کوچکی هم هست، خیلی هم بزرگ نیست، این سنگ، سنگی است که این سنگ انقدر پیش خدا عزیز است که انبیای اعظام، پیغمبر نبی خاتم (ص)، افضل انبیاء اولین و آخرین، امامهای معصوم، امام زمان، امام حسین، امام سجاد، مستحب است وقتی به زیارت خانهی خدا میروند بیایند این سنگ را دست بکشند و ببوسند. گفت همه عالم باید خودش را برای اهل بیت و برای پیغمبر، 14 معصوم خرج کند، اهل بیت میآیند این سنگ را تبرک میکنند. این سنگ را میبوسند، لمس میکنند. خدا را میبینند. این نمایندهی خدا است. نسبت را باید همیشه لحاظ کرد و الّا این سنگ، عرض کردم ملک آن یک سنگ است ولی ملکوت شیعه یک چیز دیگر است. چه عظمتی، چه شرافتی یک سنگ، این که دیگر یک واقعیت دینی است، حتی مشرکین و کفار هم به این سنگ عقیده داشتند که لذا میآمدند دست میکشیدند و بهره میبردند. که تمام انبیاء و اولیای خدا و تمام زوار خانهی خدا، حاجیهایی که میآیند، مستحب است. البته اگر بشود. خب خیلیها توفیق این را پیدا نمیکنند چون همیشه ازدحام است. و لذا مستحب است تمام اولیاء، اولین و آخرین، یعنی ممکن است کسی سنگ هم باشد پیش خدا خیلی قدر و قیمت پیدا کند. کمتر از سنگ نباشیم. و یک روایت جالبی در منابع ما نقل شده خیلی جالب است. خلیفهی دوم آمد طواف کند به حجر الاسود رسید. گفت من میدانم این سنگ نه فایده دارد نه ضرری دارد ولی چون پیغمبر بوسیده، من میبوسم. تأسی به پیغمبر. مولا امیرالمؤمنین (ع) آنجا بودند. فرمودند این سنگ والله هم نفی دارد و هم ضرر دارد. خلیفهی دوم گفت: «لا ینفع و لایضر». حضرت گفتند والله این سنگ نمایندهی خداست، تجدید عهد با او میکنی بلکه یضر و ینفع. یعنی کسی که بیاعتنایی به او بکند برعلیه او شهادت بدهد. کسی که بیاید دست بکشد، محبت کند و به توحید و یگانگی خدا اقرار بکند، روز قیامت این سنگ از او شفاعت میکند. سنگ میتواند شفاعت کند؟ این که امام عسکری فرمود که خدا سرش را ممکن است در یک سنگ، سنگ هم مثال است. خدا با حضرت موسی از یک شجره گفتگو کرد. آنجا در درخت تجلی کرده است. امیرالمؤمنین فرمودند به خدا قسم همین سنگ حجر الاسود روز قیامت به گویش میآید، حرف میزند و گواهی میدهد به کسانی که آمدند با او تجدید عهد کردند و با بیعت الهی ماندگار و پایدار ماندند. به عهد بندگی پایدار ماندند. این میآید شهادت میدهد. و این سنگ هم چند بار بر اثر حملهی به خانهی کعبه دزدیدهاند بردهاند، دوباره که آمدهاند نصب بکنند در روایت داریم که باید پیغمبر یا امام نصب کند. که پیغمبر ما قبل از نبوتشان بین اقوام درگیری بود که چه کسی نصب بکند، یکهو پیغمبر وارد مسجدالحرام شدند. گفتم این آقا بیطرف است، این آقا نصب بکند. در زمان امام سجاد عدهای برده بودند امام سجاد آمدند نصب کردند. که این هم خیلی همه است. و امام زمان (س) انشاءالله خدا توفیق بدهد ظهور او را درک کنیم، وقتی که میآیند، به دیوار کعبه که تکیه میدهند، به این حجر الاسود تکیه میدهند و با اهل عالم گفتگو میکنند. چه شرافتی. واقعاً فوقالعاده است. بحثم در این است که ما با جهان پر از درک و آگاهی و احساس مواجه هستیم. فکر نکنیم در و دیوار و چوب و سنگ و درخت و گیاه و نبات فهم ندارند، شعور ندارند، درک ندارند، گویش ندارند، بینش ندارند، چشم تصویری ندارند. همهی اینها، عکس و فیلم و گفتار ما، کردار ما، تمام اینها این را درک میکنند و میفهمند. مثلاً در حالات حاج آقا رحیم ارباب نقل کردهاند که استاد آقای بروجردی بود و واقعاً فوقالعاده بوده است. هنوز بعضی از شاگردان ایشان هستند. ایشان ارباب که میگویند، پدر ایشان جزء ملاکین اطراف اصفهان بوده است. ملک و کشاورزی داشتند. در جوانی ایشان همراه نزدیکانش و کارگرانی که برایشان کار میکردند میروند سر کشاورزی یا باغ و بیابان. هوس میکنند از این نانهایی که روی سنگ، سنگ را داغ میکنند میپزند. به رعیتشان میگویند از این نانها برای من بپزید. نانهایی که میآورند میبینند یک طرف آنها خمیر است. یک گوشهی آن خمیر است ولی خمیرش خوب پخته شده است. حاج آقا رحیم میگوید چرا اینطوری است؟ میگویم راستش ما روی این سنگ میاندازیم، همه جای سنگ داغ است ولی این گوشهی سنگ داغ نمیشود. هر چه شعلهی آتش به آن میزند سرد سرد است. این چیز عجیبی است. حس کنجکاوی حاج آقا رحیم باعث میشود که چرا این قسمت سرد مانده است. میگوید بروید پتک بیاورید ببینید رمز آن چیست. یک چکش پتکی میآورند این قسمت سنگ را میشکنند. میبینند لای آن یک کرم است. چون یک کرم زنده بوده خدا سرش را در یک سنگ قرار میدهد تو بهرهات را میبری. خدا نمیخواست این کرم از بین برود. اجازه به آتش نمیداده. آن خدایی که به کارد حضرت ابراهیم اجازه نمیداده گردن نازک اسماعیل را ببرد، اینجا هم به این آتش اجازه نمیداده نفوذ کند. حاج آقا رحیم از دیدن این داستان منقلب میشود. در وادی علم و طلبگی و دانش نبوده است. میگوید: الله اکبر. این چه قدرتی است؟ چه خدایی است؟ در سنگ هم جان... من باید بروم علم توحید، علم خداشناسی یاد بگیرم. این مقدمه میشود، منقلب میشود. والّا آبا و اجداد او روحانی نبودهاند. پس خدا میتواند به وسیلهی یک سنگ، یک عالم برجسته تربیت کند، او را بسازد. باز عرض کردم در جهنم هم «وقود الناس والحجاره» حتی میخواهم عرض کنم شاید آن ناس هم باز تعبیر به آدمها شده و سنگ یک روایتی حضرت امام (رحمة الله علیه) در صحبتهایشان فرمودند که ظاهراً شاید ملاصدرا نقل کرده باشد که پیغمبر عظیم الشأن (علیه و آله السلام) محضرشان جبرئیل امین بودند، یکهو رنگ جبرئیل پرید. فرمودند چرا رنگت پریده؟ گفت محضر حضرت که یک سنگی را هفتاد سال قبل از بالای جهنم هل دادم، الآن به ته جهنم رسید و من هول کردم که این بعد از 70 سال تازه به ته جهنم خورده است. لحظاتی نگذشت صدای ناله و شیون از اطراف خانهی پیغمبر بلند شد. پرسیدند چه خبر است؟ گفتند فلانی، یک منافقی نزدیک پیغمبر بود، در سن 70 سالگی از دنیا رفت. یعنی از روزی که در این دنیا آمده همش مسیرش به طرف جهنم بوده است. همش سقوط بوده است. جهان، جهان آگاهی است. «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» (اسراء/ 44) هر چه که در عالم میبینیم، به قول سعدی میگوید که هر گیاهی که از زمین روید/ وحده لا شریک له گوید/ دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی. اطلاعات من در اتم و امثال اینها صفر است ولی یک بزرگواری یک ذره در این باره مطالعه کرده، میگفت تمام این کهکشانهایی که میچرخد، سیاراتی که میچرخد، در درون یک اتم هم همینطور است. خیلی عجیب است. یعنی همان پیچیدگی و وسعت در درون اتم هم است. در درون اتم هم هزاران ذرات ریز هست که مثل سیارات و کهکشانها دارد دور هم میچرخد.
شریعتی: زمانهای سابق اگر میگفتند اتم اینهمه قدرت دارد، چه کسی باور میکرد؟
حجت الاسلام فرحزاد: زمانهای سابق اگر میگفتی یک جا مینشینی همهی دنیا تو را میبینند، مسخره میکردند ولی با علم تکنولوژی جدید این مسئله دارد حل میشود. علوم قرآنی هم دارد حل میشود.
شریعتی: یعنی اگر اشکالی هست، حجابی هست، از ماست. از محدودیتها ماها است.
حجت الاسلام فرحزاد: لذا میفرماید: دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی. همزمان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب یک عالم بسیار برجستهای باز در اصفهان بوده است، آخوند کاشی (رحمة الله علیه) که ایشان استاد هم استاد آقای برجرودی بودند.
شریعتی: این تخت فولاد واقعاً گنجینهی بزرگی است.
حجت الاسلام فرحزاد: خیلی. من به اصفهانیها عرض میکنم که بعد از وادیالسلام، ما روی کرهی خاکی قبرستانی به عظمت تخت فولاد نداریم که قبور انبیاء هست، قبور عرفا هست، قبور اولیاء الله هست، قبور شهدا هست. انواع و اقسام. یعنی خیلی قبرستان فوقالعادهای است. آخوند کاشی که قبرش هم نزدیک شهدای اصفهان است، ایشان اهل دل بوده، اهل معنا بوده، تا آخر هم در مدرسه زندگی کرده است. خیلی اهل عشق و محبت بوده است. یک موقعی بعد از درس، یکی از طلبههایی که درس ایشان آمده، میآید به ایشان میگوید که من دیشب سحر بلند شدم که نماز شب بخوانم، دیدم تمام در و دیوار مدرسه و درختها و گیاهان و نباتها، همهی ذرات مدرسه لا اله الا الله میگویند. میگویند «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوح» دارند ذکر خدا را میگویند. «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِه» همه دارند ذکر خدا را میگویند. تعجب کردم. بعد دیدم که همهی اینها الهام ذکرشان از حجرهی شماست. یعنی از حجرهی آخوند کاشی است. ایشان در حجره بعد از نماز شب مشغول تسبیح خدا بوده، سبوح و قدوس (میگفته) آنها هم با او همصدا میگفتند. آخوند کاشی میفرماید که از اینکه تمام ذرات عالم تسبیح خدا را میگویند من هیچ تعجبی نمیکنم چون یک واقعیت قرآنی است و حقیقتی هست. منتها از اینکه تو گوشت باز شده میشنوی و چشمت باز شده میشنوی تعجب میکنم. تو چکار کردی که حجاب از جلوی چشم تو کنار رفته است، ظلمت کنار رفته است، پرده از چشم دل تو کنار رفته، این واقعیت را لمس کردی و دیدی. این خیلی قشنگ است. اشعار خیلی زیبایی مولای رومی درباره همین موضوع دارد که انصافاً قشنگ گفته است. من میخواهم امروز این بحث را جمع کنم. بحث شیرینی هم هست که حالا همین بحثی که ما درباره سنگ کردیم، درباره خاک هست. تربت امام حسین (ع) شفاء من کل داء. بنده خودم تجربه دارم که افرادی که مرض لاعلاج داشتند به برکت تربت اباعبدالله خوب شدند. حالا ممکن است دهها مورد هم جواب نداده باشد. مثل دعاها، مثل همهی کارها. مگر هر کسی میرود پیش امام رضا و امام حسین معجزه میشود؟ بعضی مواقع میشود، بعضی مواقع نمیشود ولی این ظرفیت را دارد، این اقتضا را دارد. که البته با شرایط آن، تربت اصل باشد، جای خوب نگهداری شود، دعایی که باید خوانده شود. در مفاتیح مفصل شیخ عباس قمی آورده است. این تربت خاک است ولی خاکی است که میتواند ولو مرده را زنده کند، ولو سرطانی را خوب بکند و من نمونههایی را هم خودم از نزدیک دیدهام. محدث قمی، بعضیها که خشکه مقدس هستند که مثلاً مثنوی را انبر میخواهند بگیرند. خیلی نسبت به مثنوی حساس هستند. آ شیخ عباس قمی در اینکه پاکیاش، تقوایش، در خوبیاش شک و شبههای نیست. آ شیخ عباس قمی مکرر در کتابهایش نمونههایی استشهاد به اقشار مولانا کرده است. دیگر شما از آ شیخ عباس قمی نمیخواهد مقدستر باشید. خیلیها ایراد میگیرند که این اشعار را میخوانید. آن حکمت را باید دریافت. محدث قمی در همین مفاتیح خودمان، در همین کتاب دعای خودمان، میفرماید عارف رومی در این معنا گفته است. اینکه موجودات چیز میفهمند. گر تو را از غیب چشمی باز شد/ با تو ذرات جهان همراز شد/ نطق خاک و نطق آب و نطق گل/ هست محسوس حواس اهل دل. آنها میشنوند و میبینند و درک میکنند. اگر دل من پر از ظلمات است و نمیبینم دلیل نیست که نباشد. جملهی ذرات در عالم نهان/ با تو میگویند روزان و شبان/ ما سمیعیم و بصیر و باهُشیم/ با شما نامحرمان ما خاموشیم. شما نامحرم هستید. محرم اگر بشوی تمام عالم پر از آگاهی است، تمام عالم پر از ذکر است، پر از تسبیح است. عالم محضر خداست. از جمادی سوی جان جان شوید. عرض کردم ظاهرش و مُلکش یک سنگی است که افتاده و هیچ صدایی ندارد ولی سر آن چی؟ روح آن چی؟ بهرهات را بگیر. از جمادی سوی جان جان شوید/ قلقل اجزای عالم بشنوید/ فاش تسبیح جمادات آیدت/ وسوسه تأویلها بزدایدت. بعضیها گفتند که تسبیح و ذکر موجودات چنین دارد. ممکن است آن معانی هم باشد. سجود است، خضوع است، تواضع است، ادب است، فروتنی است. تکویناً فرمان خدا را میبرند. نه، ذکر هم دارند یعنی تسبیح هم دارند. جمله ذرات زمین و آسمان/ لشکر حقند گاه امتحان/ باد را دیدی که با آدان چه کرد/ آب را دیدی که در طوفان چه کرد/ وانچه بر فرعون زد آن بحر کین/ وانچه با قارون نمودست این زمین و همینطور مفصل میگوید. نمونههایی را میآورد.
یک مهندس کشاورزی یک موقع همسفر بنده بود، مدیر کل کشاورزی یک مرکزی بود و خارج هم تحصیل کرده بود. چیزهای خیلی جالبی برای من از این گیاهها و نباتها و درخت و گُل و گیاه میگفت چون تخصصش همین بود. گفت حاج آقا اصلاً فکر نکنید که این گل و گیاه یا این گلدانی که در خانه دارید یا علف... یک روایت جالبی هست برای محیط زیستیها که اینها را بگیرند تابلو کنند. هیچ گیاهی در روی زمین نیست الّا ملک موکل به. پیغمبر خدا فرمود: هیچ علفی، گیاهی نیست، فرشتهای دارد. حالا فرشته روحش است یک احتمال یا اینکه نه، فرشته موکل دارد. تا وقتی که او را میچینند و استفادهی صحیح بکنند. آن دیگر در جایگاه خودش میرود.
شریعتی: یعنی خدا حواسش به او هست. مخصوص.
حجت الاسلام فرحزاد: بعد حضرت فرمودند کسی که آن علف، آن گیاه را پایمال میکند یعنی از بین میبرد، لعنه، آن فرشته او را لعنت میکند. میگوید لعنت بر تو. نفرینش میکند. مواظب باشیم پا نگذاریم یا آرام بگذاریم. درختهایی که قطع میکنیم، جنگل را آتش میزنیم. با حضرت موسی یک درخت حرف زد. خدا را ببین. نعمت خدا. آیهی خدا را ببین. ایشان گفتند ما مکرر امتحان کردیم. یک دستگاههایی داریم که ریزترین تغییرات را در گیاهها نشان میدهد. باغبانی، گلداری، فرستادهایم در این گلخانه، در این باغبان، آن دستگاهها را نصب کردیم به این باغبان گفتیم دو سه روز به حالت محبت بیاید. از اولی که آمده سلام کرده، به به، چه چه، آواز خوب خوانده است، ذکر خدا گفته، خیلی نوازش کرده است، با محور و محبت به اینها آب داده است، اینها را مرتب کرده است. اینها را دیدیم رشد کردند، باز شدند، شکوفا شدند، لبخند زدند. میگوید آن دستگاهها همهی اینها را نشان میدهد. به او گفتیم ایندفعه با داد و بیداد و عصبانیت و ترشرویی و بداخلاقی و بد و بیراه گفتن. اینها همه پژمرده شدند. دستگاهها نشان داده است. یعنی ریزترین چیزها را، همه را نشان داده است.
شریعتی: آن قصهی علامه هم بد نیست بگویید.
حجت الاسلام فرحزاد: بله، الآن میخواستم عرض کنم. واقعاً خدا علامه را رحمت کند. مسائل توحیدی را ایشان عرض کردم یک رساله دارد اهل ولایت، بحثش همین معرفت نفس است. ایشان یک کتابی دارند شاگردان ایشان نوشتهاند پاسخ سؤالها. این را آقای رخشاد نوشته است مثل اینکه هشتصد و خوردهای پاسخ به سؤالات است. پرسش و پاسخ است. یکی از سؤالهایی که از ایشان کردهاند که آنجا همین داستان را آورده است. که اینکه خدا در قرآن میگوید همهی موجودات ذکر دارند، تسبیح دارند، سجده دارند. ایشان همین عرایضی که بخشی از آن را عرض کردم توضیح میدهد بعد میفرماید که چیزی که برای خود من پیش آمده، بالعیان دیدم. میگوید من در نجف که بودم یک کتاب خطی دست من افتاد، آنجا نوشته بود که بعضی درختها هست که به سن زیادی میرسند به قول ما پیر میشوند. دیگر بازدهی ندارند. دیگر شکوفه نمیکند، میوه نمیدهد. ولی اگر صاحب درخت یا باغبان آن درخت را تهدید بکند که اگر میوه ندهی من تو را قطع میکنم، میبرمت میاندازم هیزم شوی یا برای مسائل خرجش. این درخت به غیرتش برمیخورد. میوه میدهد. خیلی عجیب است. آقای علامه میگوید که من این را خوانده بودم یادم رفته بود. گذشت. بعد از نجف به تبریز آمدم که بعد هم قم آمدم. باغی از پدر به ما ارث رسیده بود. رفتم بازدید کنم. ورودی باغ که وارد شدم یک درخت خشک ورودی باغ است. در ذوق میزند. برای خودم. برای مهمانهایی که میآیند. حالا یک وقت ته باغ است. جلوی ورودی باغ دیدم درخت سیبی بوده است. به باغبان گفتم که این خشک شده است. نه برگ دارد، نه میوه میدهد و نه شکوفه میدهد. برو اره بیار این را بزن. در ذوق آدم میزند. گفت حاج آقا اجازه بده. امسال به آن مهلت میدهیم. اگر امسال بار نداد سرش را میزنیم. گفتم باشد. رفتیم در باغ تاب خوردیم و گشدیم و آمدم. موقع بیرون آمدن باز چشم به این افتاد. گفتم آقا برو اره را بیار تیر خلاص بزن، آن را ببر خیالمان راحت شود. گفت حاج آقا من از شما خواهش میکنم، تجربه هم دارم. امسال را به آن مهلت بده. اگر امسال نداد، سال دیگر حتماً آن را میبریم. علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه). من خواهش دارم به روح علامه آ شیخ عباس قمی، مجلسی، تمام علمای بزرگی که حق دارند که ما این حرفهایی که داریم میزنیم. روایتهایی که نقل کردهاند. به روح آنها یک صلوات بفرستید. علامه طباطبایی میفرمایند با کمال شگفتی بعد از چند روز دیدیم همین درخت سبز شد، شکوفه کرد. بعد از چند ماه میوهی خیلی قشنگی داد و بعد که میوهها تمام شد برای چند ماه دیگر هم دوباره شکوفه کرد و همهی درختهای آن باغ یک بار میوه دادند، این دو بار. چون دو بار گفتیم سرت را میبریم. دو بار تهدیدش کردم. این به غیرتش برخورد. درخت شعور دارد، سنگ شعور دارد، خاک شعور دارد، ذرات عالم شعور دارند، ما با عالمی که پر از آگاهی و علم و درک است مواجه هستیم. حواسمان را جمع کنیم.
شریعتی: خیلی خوب. این ظرفیت را باید لحاظ کنیم. یعنی در هر چیزی آن ظرفیت را ببینیم و بهرهمان را بگیریم.
دوستانمان صفحهی 47 قرآن کریم را تلاوت خواهند کرد.
الَّذِينَ يأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يقُومُونَ إِلَّا كَمَا يقُومُ الَّذِي يتَخَبَّطُهُ الشَّيطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(البقرة/275)
کساني که ربا ميخورند، (در قيامت) برنميخيزند مگر مانند کسي که بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده (و نميتواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهي زمين ميخورد، گاهي بپا ميخيزد). اين، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتي ميان آن دو نيست.)» در حالي که خدا بيع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است.) و اگر کسي اندرز الهي به او رسد، و (از رباخواري) خودداري کند، سودهايي که در سابق [= قبل از نزول حکم تحريم] به دست آورده، مال اوست؛ (و اين حکم، گذشته را شامل نميگردد؛) و کار او به خدا واگذار ميشود؛ (و گذشته او را خواهد بخشيد.) اما کساني که بازگردند (و بار ديگر مرتکب اين گناه شوند)، اهل آتشند؛ و هميشه در آن ميمانند.
يمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ(البقرة/276)
خداوند، ربا را نابود ميکند؛ و صدقات را افزايش ميدهد! و خداوند، هيچ انسان ناسپاس گنهکاري را دوست نميدارد.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ(البقرة/277)
کساني که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسي بر آنهاست، و نه غمگين ميشوند.
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِي مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(البقرة/278)
اي کساني که ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و آنچه از (مطالبات) ربا باقي مانده، رها کنيد؛ اگر ايمان داريد!
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ(البقرة/279)
اگر (چنين) نميکنيد، بدانيد خدا و رسولش، با شما پيکار خواهند کرد! و اگر توبه کنيد، سرمايههاي شما، از آن شماست [= اصل سرمايه، بدون سود]؛ نه ستم ميکنيد، و نه بر شما ستم وارد ميشود.
وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ(البقرة/280)
و اگر (بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايي، مهلت دهيد! (و در صورتي که براستي قدرت پرداخت را ندارد،) براي خدا به او ببخشيد بهتر است؛ اگر (منافع اين کار را) بدانيد!
وَاتَّقُوا يوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يظْلَمُونَ(البقرة/281)
و از روزي بپرهيزيد (و بترسيد) که در آن روز، شما را به سوي خدا بازميگردانند؛ سپس به هر کس، آنچه انجام داده، به طور کامل باز پس داده ميشود، و به آنها ستم نخواهد شد. (چون هر چه ميبينند، نتايج اعمال خودشان است.)
حجت الاسلام فرحزاد: راجع به صلوات هم ما روایاتی داریم که مؤید بحث ماست. امام صادق (ع) فرمودند کسی که بر پیغمبر خدا یک صلوات بفرستد. «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَلْفَ صَلَاةٍ فِي أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلَائِكَة» خدا هزار صلوات بر او وارد میکند با هزار صف از ملائکه. و اما شاهد بحث ما. بعد فرمودند: و ما من شَيْءٌ مِمَّا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا صَلَّى عَلَى هذا الْعَبْدِ لِصَلَاةِ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ صَلَاةِ مَلَائِكَتِه» یک صلوات چه بازخوردی دارد که امام صادق (ع) میگوید تام ذرات عالم، موجود عالم، به تبعیت خدا و ملائکه، آنها هم دعا میکنند و درود میفرستند به کسانی که صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند. این صفحهی قرآن مذمت شدید از ربا و رباخواری دارد که تعبیر به این است که در حکم جنگ با خداست. ما کم گناه بزرگی داریم که بگوید من آمدم با خدا بجنگم. رباخواری جزء بدترین بدترین گناهان کبیره است. اگر هم کسی بده و بستانی داشته است دیگر سود نباید بگیرد، دیرکرد نباید بگیرد. خدای متعال میفرماید: اگر بتواند، طرف ندارد هم به او مهلت بدهد و اگر هم اصلاً ندارد گذشت کند بهتر است. یعنی خیرش به دیگران برسد. خدا را قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد به همهی ما معرفت کامل بدهد. قلب امام زمان را از ما راضی نگه دارد، فرجش را نزدیک بگرداند، مریضها شفای عاجل عنایت بفرماید. آنهایی که همسر، اولاد، شغل، مسکن ندارند، به آنها مرحمت بفرما. و عاقبت همهی ما را ختم بخیر بگرداند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.