اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

99-09-17- حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد - شرح دعای بیست و یکم صحیفه‌ی سجادیه و نکاتی پیرامون معرفت نفس

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» . سلام خدمت دوستان عزیز و بیننده‌های خوب می‌کنم. خوشحال هستیم که امروز در کنار شما هستیم و ان‌شاءالله این لحظاتی که در کنار حاج آقای فرحزاد هستیم، لحظات پرباری باشد.

معرفی برنامه

حجت الاسلام فرحزاد: علیکم السلام و رحمة الله. خدمت شما و بیننده های عزیز عرض سلام داریم. خدا را قسم می دهیم به حق محمد و آل محمد همه ی مریض‌ها روحی و جسمی شفای عاجل عنایت کند و همان جوری که همیشه عرض کردیم در موقع نزول رحمت الهی هم دعا مستجاب می شود و هم این‌که این باران رحمت الهی، ریزش لطف و عنایت خدا است. دو رکعت نماز شکر بخوانیم و شکرگزار باشیم و الحمدلله بگوییم که خدا هوای پاک را مرحمت کرده است. داده ها را ببینیم و خیلی تأثرآور است که کسانی که در استان‌های جنوبی هستند، خوزستان، بوشهر خدای نکرده اگر برای تهران یا شهرستان‌های دیگر بود، چه می کردند. یعنی هم مسئولین و هم گروه های جهادی و هم مردم کمکی کنند که این عزیزان هم از این بحران رد شوند و یک فکر اساسی برای باران و فاضلاب شود که هر دفعه این عزیزان دچار این بحران‌ها نشوند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. الحَمدُللهِ رَبِّ العَالَمیِن. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
این دعا را امام سجاد(ع) وقتی تلاوت می کردند که «إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ» معضلی پیش می آمد. محزون می شدند و غمگین می شدند یا یاد گناهان می افتادند. فراز بعدی حضرت می فرماید: «وَ مَنْ يُؤْمِنُنِي مِنْكَ وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِي» خدایا اگر تو بخواهی من را بترسانی، کی می تواند من را امان بدهد. یعنی آن‌که امان از همه ی خوف‌ها می دهد، تو هستی. «وَ مَنْ يُسَاعِدُنِي وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِي» اگر تو من را رها کنی و تنها بگذاری، چه کسی می تواند من را مساعدت کند. یعنی همه چیز من در همه ی بحران‌ها و گرفتاری ها تو هستی. «وَ مَنْ يُقَوِّينِي وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِي» اگر تو من را ضعیف کنی و قوه را از من بگیری، کی می تواند به من قوه عنایت کند. پس همان دعایی که «َأَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيفَ إِلَّا الْقَوِيُّ.» (المزار الكبير (لابن المشهدي)/ ص: 174) آدم ضعیف و آدم فقیر و آدم بی چیز را باید آن همه چیزدار به او کمک کند. خدایا من ضعیف هستم و تو قوی هستی، به من کمک کن. «لَا يُجِيرُ، يَا إِلَهِي، إِلَّا رَبٌّ عَلَى مَرْبُوبٍ، وَ لَا يُؤْمِنُ إِلَّا غَالِبٌ عَلَى مَغْلُوبٍ» می فرماید ای خدای من، هیچ کسی به تربیت شده، نمی تواند ترحم کند، الا مربی او. تو رب همه هستی. مربی ما تو هستی. به ما که مربوب تو و تربیت شده ی تو هستیم، تو باید رحم کنی. کلامی که بزرگان ما زیاد فرمودند که هیچ وقت خالق، مخلوق خود را رها نمی کند. هیچ وقت صانع، مصنوع خود را رها نمی کند. آیات قرآن‌ و دعاها همه مهجور هستند و آن‌هایی هم که دعای کمیل می خوانند یا قرآن می خوانند، فقط به لفظ اکتفا می کنند. یک بار بنشینیم و دعای کمیل را مطالعه کنیم. «اَن تَضَیَّع مَن رَبَّیتَه» روی این جمله فکر کنید. یک آدمی که یک گلی پرورش داده است و یک بچه تربیت کرده است، یک شاگردی بزرگ کرده است، او را ول می کند و خدای ارحم الراحمین، خدایی که از هزاران پیغمبر، امام به ما مهربان‌تر است، آیا مربوب خود را ضایع می کند یا رها می کند؟ نمی کند. «اَن تَضَیَّع مَن رَبَّیتَه» سؤالی است. یعنی همین را ما باور کنیم، آرامش پیدا می کنیم. خدا ما را رها نمی کند. هیچ کسی را رها نمی کند. به هر کسی این‌قدر ور می رود که برگردد. حتی جهنم که آیات جهنم فراوان در قرآن آمده است و در سوره ی الرحمن که می گوید «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‏» یعنی جهنم هم یک هشدار دهنده است، بیم دهنده است که ما گناه نکنیم، خلاف نکنیم و خود را ضایع نکنیم. اگر گناه کردیم، با بلاها، سختی ها، ما را برمی گرداند. جهنم هم برای خیلی ها پاک کننده است. یعنی ما الحمدلله هیچ حدیث و آیه ای نداریم که در بهشت جاودانه، نه بهشت دنیایی این بهشتی که حضرت آدم بیرون آمد، بهشت دنیایی بوده است. آن بهشت جاودانه کسی بیرون نمی آید ولی جهنم روایات فراوان است که میلیون میلیون بیرون می آیند. یعنی برای خیلی ها نعمت است که پاک می شوند و تمیز می شوند و آن‌جا در فشار و زحمت می افتند و خدا را می خوانند و پیغمبر و امام را یاد آن‌ها می آیند.
«لَا يُجِيرُ، يَا إِلَهِي، إِلَّا رَبٌّ عَلَى مَرْبُوبٍ، وَ لَا يُؤْمِنُ إِلَّا غَالِبٌ عَلَى مَغْلُوبٍ» رب باید مربوب را پناه بدهد. مربی باید تربیت شده را پناه بدهد. کسی امان نمی دهد مگر غالب بر مغلوب. خدایا ما مغلوب تو هستیم. دعایی است که حضرت یعقوب خواندند. وقتی که «رَبَّه‏ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمين‏» (انبیاء/ 83) «رب إني مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر» (تفسير العياشي/ ج‏2/ ص: 144) خدایا من مغلوب هستم و تو دست من را بگیر. حالا یک بزرگی کلام خیلی قشنگی داشت. خدمت یک بزرگی شرفیاب شدم. دیدن بزرگان خیلی نورانیت است. گاهی یک کلمه می گویند و زندگی آدم را عوض می کند. بار اول من بود که به خدمت ایشان شرفیاب می شدم و در یک شهر دوری هم بود. فرمود که آقا من هیچ مشکلی ندارم که الان همه اهل زمین می نالند. گفت فقط یک مشکلی دارم که تا حالا نتوانستم آن را حل کنم. من هم یک کم جا خوردم که نکند مشکل مالی باشد. گفتم بفرمایید. گفت آقا مشکل من اگر تو بتوانی حل کنی، خیلی خوشحال می شوم. گفت مشکل من این است که من از دست این خدا چی کار کنم؟ گفت این خدا این‌قدر به من نعمت داده و این‌قدر کرم کرده که نمی دانم چه کنم. همسر خوب، اولاد خوب، زندگی خوب، گفت من را بیچاره کرده است و از دست این خدا که من شرمنده ی الطاف او هستم، چه کنم. گفت من یک کاری کنم که از شرمندگی این خدا در بیایم. مشکل من این است که «رب إني مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر» خیلی ها این را معنا می کنند که خدایا من مغلوب محبت تو هستم. مثل پدر و مادر این‌قدر به بچه برسند که بچه به پدر و مادر بگوید که من را کشتی از بس به من محبت کردی. گفت تنها مشکل من در این دنیا این است که من شرمنده ی خدا هستم. یعنی این‌طور آدم‌ها چه قدر راحت زندگی می کنند و چه قدر خوش هستند. اصلاً مرگ برای این‌ها معنا ندارد.
«وَ لَا يُؤْمِنُ إِلَّا غَالِبٌ عَلَى مَغْلُوبٍ» کی می تواند مغلوب را امان بدهد جز غالب. ما مغلوب هستیم و تو غالب هستی. «وَ لَا يُعِينُ إِلَّا طَالِبٌ عَلَى مَطْلُوبٍ» مطلوب یعنی کسی که دنبال او گذاشتند و می خواهند او را بگیرند. کی می تواند فراری را جز آن‌که دارد او را تعقیب می کند، امان بدهد. این همان جمله ی دعای کمیل است که آقا سید احمد کربلایی استاد آقای قاضی بوده است. می گویند که وقتی دعای کمیل را می خوانده، به این جمله که می رسیده، دیگر نمی توانسته ادامه بدهد. «و لا یمکن الفرار من حکومته» کسی می تواند از دست این خدا در برود و بگوید که من پیر نمی شوم، نمی میرم، مریض نمی شوم، از این عالم نمی روم، روزی او را نمی خورم. یک لاف بیخود است. یعنی نه فرعون و نه نمرون و هیچ کسی در این عالم نیست که از قضا و از حکم تکوینی خدا نمی تواند فرار کند. پس چاره ای نیست که دست خود را بلند کنیم و تسلیم شویم. اگر تسلیم شویم، بهشت می شود. علامه طباطبایی می ‌فرماید. یعنی بالاترین عذاب این است که ما صاحبخانه را قبول نکنیم که این جهنم می شود. اگر با این صاحبخانه و قضا و قدر او ساختیم و تن به خدا و خواسته های خدا دادیم، بهشت جاوید می شود.
یعنی اگر ما نعمت‌ها و داده های خدا را ببینیم و درک کنیم، این‌قدر کم می آوریم که نمی توانیم شکر او را به جای بیاوریم و نمی توانیم حق او را ادا کنیم که اشکال‌ها را فراموش می کنیم. نعمت‌های بیرون از بدن را من نمی گویم و همین نعمت‌های درون بدن که مغز است، فکر، اعصاب، زبان، بویایی، شنوایی، چشایی، هزار هزارها جای ما سالم است. حالا یک گوشه ی بدن ما یا دندان ما درد می گیرد، کفر می گوییم. آه و ناله ی ما هفت آسمان را کر می کند. این خیلی بد است یعنی به داده ها توجه نداریم. شکرگزار باشیم. «اَن تَضَیَّعَ مَن رَبَّیتَه»
بحث ما پیرامون معرفت نفس به مرگ رسید. در روایات ما دو چیز سفارش زیاد شده است که زیاد یاد کنید. یکی: یاد خدا است. یاد خدا احیاء کننده ی دل‌ها است. همه چیز حد وسط آن خوب است ولی یاد خدا را می گویند که «ذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً» (احزاب/ 41) هر چه یاد قلبی خدا بکنی، کم است. یاد زبانی یک مقدار گفتی و خسته شدی، ول کن ولی قلب تو می گوید که دائم باید یاد خدا باشی. این‌قدر خدا را یاد کن که خود را فراموش کنی و راحت شوی. حتی خود را فراموش کنی، عیب ندارد. او هست و من نباشم. گاهی من خیلی غصه می خورم که عمر و جوانی من از این گذشت که حق خدا را ادا نکردم که زندگی من آن‌گونه که خداگونه باید باشد، نگذشته است و از گذشته ها تأسف می کنم ولی به این شعر که می رسم، تسلی پیدا می کنم.
روزها گر رفت گو رو باک نیست/ تو بمان ای آن‌که چون تو پاک نیست
اگر عمر فرحزاد و جوانی و زندگی من رفت، بگذار برود. من رفتنی هستم و رفتنی باید برود. تو بمان ای آن‌که چون تو پاک نیست. خیلی این به من تسلی می دهد. او هست و او هوای ما را دارد و او باشد. سر خم می سلامت. اگر جام‌ها هم بشکند. ما جامی هستیم که می شکنیم و رفتنی هستیم.
روزها گر رفت گو رو باک نیست/ تو بمان ای آن‌که چون تو پاک نیست
یکی: یاد خدا است. او هست، ما نباشیم. او بیدار است و ما بخوابیم. او حی است و ما بمیریم. او هست و معشوق باید باشد.
شریعتی: «وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام‏». (رحمن/ 27)
حجت الاسلام فرحزاد: یکی: یاد خدا است و یکی: یاد مرگ است. در روایات خیلی از یاد مرگ سفارش شده است. روایت زیبایی در محجه البیضاء که فیض کاشانی نقل کرده است که شهدا خیلی مقام دارند. خدا هم شهید حاج قاسم سلیمانی را رحمت کند که به سالگرد او نزدیک می شویم و هم شهید حاج محسن فخری زاده. سلام و رضوان خدا بر ایشان و همه ی شهداء، خیلی مقام دارند. آیا حاج قاسم سلیمانی و حاج محسن فخری زاده مردند یا زنده شدند؟ زنده شدند یعنی با کشته شدن و شهید شدن، صد برابر زنده شدند. حالا در دنیا را دارم می گویم. آخرت آن که بماند «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل عمران/ 169) یعنی اصلاً ما عالم قبر و برزخ را کاری نداریم. آقای فخری زاده را کسی نمی شناخت و عمده ی خواص می شناختند ولی ببینید چه قدر در دل‌ها زنده شده است. حاج قاسم بعد از شهادت خود چه قدر زنده تر شده است. نگوییم مرگ نیستی است و مردن است و رفتن است، هستی محض است. «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياة» (ملک/ 2) این راه به هستی راه پیدا می کند. یک جمله ی قشنگی آقای دولابی می فرمودند که هست هست، نیست نیست. این ترجمه ی «لا اِلهَ اَلا الله» است. رفتنی می رود. همه ی عالم هم جمع شوند، بخواهد برود، می رود. نیست نیست. نیست را شما می توانید هست کنید؟ یک کلامی حکما و فلاسفه دارند که می گویند که هیچ موجودی نیست نمی شود. جابه جا می شود و تغییر می کند ولی نابود محض و عدم محض نمی شود. ما آیات و روایات می گوییم که خدا قادر است که موجودی را نیست کند ولی این کار را نمی کند. خدا قدرت دارد که یک هست را هم نیست کند ولی حکمت خدا و اقتضای علم خدا این است که چیزی را که هست کرده است، آن را نیست نکند. جابه جا می دهد و تغییر می دهد. آب بخار می شود و بخار ابر می شود ولی شما یک چیزی را پیدا کنید که نیست شود، به من نشان بدهید. ما نداریم. نیست نیست، هست هست. رفتنی ها می رود و ماندنی ها می ماند. ما غصه ی چه چیزی را می خوریم. اگر غصه ی رفتنی ها را می خوریم که بیخود است، آن رفتنی است. شکستنی می شکند « كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان‏» (رحمن/ 26) «وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّك‏» (رحمن/ 27) نمی گوید یفنی، فان می گوید یعنی الان هم از خود هیچ چیزی ندارد. نه حولی، نه قوه ای، نه ظاهری، نه باطنی. هست خدا است و جلوه ی خدا است. آن جلوه ی خدایی آن همیشه هست. یعنی آن وجه بقاء آن هست و وجه فنا آن هم همه دارد از بین می رود.
از پیغمبر خدا سؤال کردند که آیا کسی با شهدا می تواند محشور شود؟ فرمودند بله. آن کسی که در شبانه روز بیست بار یاد مرگ کند، خدا او را با شهدا محشور می کند. شهدا یک مقام بلندی هستند، نمی خواهی پیش شهدا با خدا باشی. یعنی زیاد کسی که یاد مرگ کرد، به فکر آخرت است و به فکر اولیاء خدا است و همیشه با آن‌ها دارد زندگی می کند و خدا او را به شهدا محشور می کند. کسی که زیاد یاد مرگ می کند. چی کار کنیم که کامل شویم و ساخته شویم؟ ما روایات زیادی داریم که ریشه ی تمام نکبت‌ها و بدبختی ها، ظلم‌ها، فسادها، حب دنیا است. «حب الدنیا رأس کل خطیئیه و ذنبه» ریشه ی این‌که میلیون‌ها پرونده ی قضایی تشکیل می شود، برای این است که این آقا چند روز دنیا می خواهد به پول برسد، به مقام برسد، به شهوات برسد و به هوای و هوس برسد. حب دنیا ریشه ی تمام رذایل است و مقابل آن زهد در دنیا، ریشه ی تمام خوبی ها است. یعنی اگر کسی از این دنیا گذشت و دل کند، این تعبیر از پیامبر خدا است که «جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ، وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا») كافي (ط - دار الحديث)/ ج‏3/ ص: 332)  تمام خوبی های عالم را در یک خانه گذاشتند و کلید ورود به همه ی خوبی ها پشت کردن به دنیا است. دلبسته نباشیم و اگر نباشیم، آزاد هستیم. «جُعِلَ الشَّرُّ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ حُبَّ الدُّنْيَا» کسی که فرعون شد، قارون شد، پول پرست شد، دنیا پرست شد، حاضر است که همه ی دنیا از بین بروند و او به مقام و پول خود برسد. ریشه ی تمام رذایل عشق به دنیا است و ریشه ی تمام فضائل زهد در دنیا است. یعنی بی رغبتی است. داشتن و نداشتن مسئله نیست یعنی وابسته و دلبسته به دنیا نباشیم. امام پنجم (ع) فرمودند که راه رسیدن به زهد در دنیا که دلبستگی شما کنده شود، زیاد یاد مرگ است. «أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ فَمَا أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِنْسَانٌ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا.» (الزهد/ النص/ ص: 78) فرمود کسی زیاد یاد مرگ نمی کند الا این‌که از دنیا کنده می شود. وقتی که بداند که رفتنی است به فکر آخرت خود می افتد که احسان کند و محبت کند. «حادم الذات» است. هم غم‌های دنیا را از بین می برد و هم برای او که شیرین است، آن‌قدر شیرین است که شیرینی های دنیا را هم از بین می برد. «ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَات‏» (مصباح الشريعة/ ص: 171) ذکر مرگ و زیاد یاد مرگ بودن ریشه ی شهوات را می میراند و ریشه ی غفلت‌ها را می خشکاند. اشتباه بزرگ ما این است که مرگ یک نقل و انتقال است. از یک قفس بیرون می آید و از یک زندان آزاد می شود. ما را در یک سلول کردند و در آن را هفتاد سال بستند و حالا ما را آزاد می کنند. این مثالی که در روایت آمده است خیلی مهم است، عالم برزخ نسبت به عالم دنیا مثل دنیا نسبت به شکم و رحم مادر است. چه قدر جای این بچه که در رحم مادر است، تنگ است. نمی تواند تکان بخورد و جا خوش کرده است. تمام بچه ها متولد می شوند، گریه می کنند و ناراحت هستند. حدیث داریم که فرشته ای آن‌ها را به زور در دنیا می آورد. حالا نمی داند که دنیا قابل قیاس با رحم نیست و حالا عالم دیگر همین است که باز هم دوست دارد که برگردد. این است که سعی کنیم یک مقدار آماده شویم و مرگ را درست بفهمیم. ما هم آیه داریم و هم روایت که از مرگ تعبیر به زیارت خدا شده است، ملاقات با خدا شده است، دیدار با اولیای خدا شده است. آیه ی قرآن است که «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ» (عنکبوت/ 5) نمی خواهی با خدا ملاقات کنی و او را دیدار کنی؟ این پرده ها کنار برود و خدا را در قلب خود ببینی. دیدار خدا قلبی و روحی است. با چشم سر که قطعاً نیست. می فرماید که اجل خدا می رسد و دیدار خدا در آن‌جا حاصل می شود. یک غزل خیلی زیبایی حافظ در این زمینه دارد.
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
یعنی این غبار تن، چرا از مرگ تعبیر به دیدار خدا شده است؟ چون مانع دیدار خداوند متعال، دیدن دنیا است و دیدن بدن است. یعنی این حجاب تن کنار می رود. عزرائیل و ملک الموت که درود خدا بر آن‌ها باد و برای آن‌ها صلوات بفرستید. فرشته ی خیلی زیبایی است. جهنمی ها و فرعون‌ها و قارون‌ها به شکل آن‌ها می آید چون بدبین هستند و نمی خواهند از دنیا کنده شوند ولی برای خوب‌ها خیلی زیبا است. این دربان خدا است و رئیس دفتر خدا است. ملک مقرب خدا است. پرده را کنار می زند که به دیدار یار بروید. از تمام ناهنجاری ها و سختی های دنیا راحت شوید. یک کسی که می خواهد ما را از قفس آزاد کند و از زندان آزاد کند، ما باید بترسیم. از اعمال خود خوب است که بترسیم که توبه می کنیم و استغفار می کنیم و خود را آماده می کنیم، آن عیب ندارد ولی از مرگ نباید بترسیم، از رفتن نباید بترسیم. آقای بهاءالدینی را خدا رحمت کند. می فرمودند که چندین بار سراغ ما آمدند که ما را ببرند. چون ما یک روایتی خواندیم که مؤمن اگر قسم بخورد که من را نمیران، خدا او را نمی میراند ولی او را آماده می کند. در هیچ  چیزی تردید نمی کند جز این‌که او را راضی کند. ایشان چند بار گفتند آمدند که من را ببرند. گفتم به من مهلت بدهید. مهلت هم برای این خواستم که یک حرکتی و یک کاری کنم و یک زاد و توشه ای تهیه کنم. البته حالا شوخی و جدی می گفتند که هیچ غلطی هم نکردم. تعبیر ایشان را عرض کردم ولی خب همین که آدم شرمندگی دارد و خدا هر کسی که دست او خالی است و شرمنده است «رَفَدْتُ عَلَى الْكَرِيمِ بِغَيْرِ زَاد» (زاد المعاد/ مفتاح الجنان/ ص: 575) ما اگر همه ی عبادت‌های عالم را هم داشته باشیم پیش خدا باید شرمندگی خود را اظهار کنیم ولی آمادگی او خیلی خوب است. آیت الله شیخ مرتضی حائری(رحمة الله علیه) پسر حاج شیخ عبدالکریم را خدا رحمت کند. من ارادت ویژه ای به ایشان داشتم و دارم. چندین کتاب هم شرح حال ایشان نوشته شده است. خیلی ایشان در ورع و در زهد فوق العاده بود. پشت پا به مقام و ریاست و پول زد. ایشان مسجد اعظم این اواخر آمده بود و نماز می خواند، خیلی از علما و بزرگان هم آمده بودند. یک دفعه می گذاشت می رفت مشهد و زیارت می کرد. خیلی به امام هشتم علاقه داشت. یک موقع از مسجد اعظم در صحن کوچک آمدند که به منزل بروند، به یکی از علماء رسیدند. به ایشان گفتند که آقا شما آمادگی برای مرگ دارید؟ گفت نه ابدا آماده نیستم. آقا شیخ مرتضی حائری به ایشان فرمودند که اگر امشب ملک الموت بیاید و بگوید که امشب تو را قبض روح می کنم، خبر بسیار خوشی به من داده است، آماده است. خیلی قشنگ است. ما حدیث داریم که حضرت ابراهیم (ع) فرشته ی مرگ آمد به سراغ او که او را قبض روح کند. گفت که من خلیل خدا هستم. به خدا بگو که آیا خلیل، خلیل خود را می میراند؟ به خدا پیغام را رساند. خدا به او گفت که «هل یکره الخلیل لقاء خلیل» مرگ مقدمه ی ملاقات است. آقای خلیل از ملاقات خلیل خود کراهت دارد. «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَه‏» (مصباح الشريعة/ ص: 172) این قاعده ی تکوینی است. کسی که از ملاقات خدا خوش او بیاید، عرض کردم که آن را استثنا کنیم که من از اعمال خود می ترسم، آن خوب است. آدم از گناه خود شرمنده باشد، به لطف خدا، به ثواب‌های خود امیدوار باشد. این خوب است ولی این‌که من از ملاقات خدا خوش من نیاید و از دیدن حضرت علی خوشحال نباشم و از دیدن پیغمبر خوشحال نباشم. روایت می فرماید کسی که ملاقات خدا را دوست دارد، خدا هم ملاقات او را دوست دارد ولی کسی که بگوید من نمی خواهم که خدا را ببینیم و نمی خواهم که پیغمبر را ببینم، آن‌ها هم خوش‌شان نمی آید و قطعاً باید خود را آماده کنیم یعنی این تعلقات و وابستگی ها را کم کنیم. خدا مرحوم آقای شاه آبادی را رحمت کند، پدر آقای شاه آبادی که استاد امام بودند. ایشان فرموده بود که من برای رفتن از این عالم هیچ نگرانی نداشتم الا این‌که به یکی از فرزندان خود خیلی علاقه داشتم. احتمالاً همین آ شیخ محمدعلی استاد امام بوده است که فوق العاده بوده است. مدتی با خودم ور رفتم که علاقه خودم را تعدیل کنم. چون یک وقت موقع مردن شیطان می آید می گوید اگر لا اله الا الله بگویید من سر بچه تو را می برم. یا فلان جنسی که علاقه دارید من آتش می زنم. گفت من مدتی علاقه خود را تعدیل کردم که یک وقت مانع راه من نباشد. این که دوست داشته باشیم، آماده باشیم، «الْمَوْتُ يَأْتِي بَغْتَة». امام باقر (ع) در مسجد رفتند دیدند یک کسی در مسجد جرت و پرت دارد می گوید و با چند تا جوان نشستند قاه قاه می خندند و حرف های دری وری می گویند. حضرت گفتند شما از مرگ غافل شدید که در مسجد دارید این حرف ها را می زنید. گفت آقا ما کجا، مرگ کجا. امام باقر (ع) گفتند ای دل غافل همین که دارد بد و بیراه می گوید خبر ندارد 3 روز دیگر از دنیا خواهد رفت. و روای می گوید من رصد کردم 3 روز دیگر همین جوان از دنیا رفت. حضرت خبر دادند. می خواهم بگویم «الْمَوْتُ يَأْتِي بَغْتَة» حضرت امیر می گوید آماده بشوید. «يَا مَنْ بِدُنْيَاهُ اشْتَغَل‏» ای کسی که به دنیا شش دنگ مشغول شدی، «قَدْ غَرَّهُ طُولُ الْأَمَل‏» آرزوها و خیالات دنیا تو را مغرور کرده است، «الْمَوْتُ يَأْتِي بَغْتَةً وَ الْقَبْرُ صُنْدُوقُ الْعَمَل‏» مرگ ناگهان می رسد قبر جایی است که برای آن درست کردند، آماده است. پس حجاب بین ما و خدا چیست؟ این بدن است، تن است، دنیا است. یعنی باید این حجاب ها را از بین ببریم. دلبستگی و وابستگی را کم کنیم. حجاب چهره جان می شود غبار تنم. خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم. چنین قفس نه سزای من خوش الحانیست. روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم. این بحث معرفت نفس. عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم. دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم. چگونه تف کنم در فضای عالم قدس، که در سراچه ترکیب تخته بند تنم. اگر یک مرغی را در قفس کنند می تواند پرواز کند؟ نمی تواند. بعد هم می آیند در قفس را باز کنند آه و ناله آقا باز نکن. خدا رحمت کند آقای دولابی را، خانم ایشان می-گفت حاج آقا اواخر عمر مریض شده بودند. ایشان از روزهای اول به موت رسیده بودند. یعنی موت قبلاً. یعنی بزرگان در مورد ایشان می فرمودند یک موقعی یک پرنده ای در قفس در خانه بود به من فرمودند که شما نمی خواهید این پرنده از این قفس آزاد شود و پرواز کند؟ آزادش کنید؟ یعنی با اشاره به من می گفتند که یک مانع رفتن من شما هستید. آقای بادینی یک موقع فرمودند که بعضی از نزدیکان من رضایت نمی دهند که من بروم. رضایت بدهید بگذارید پرنده آزاد شود. اگر یک پرنده ای یک چیز سنگین به او ببندند نمی تواند پرواز کند. بگذارید او را آزاد بگذاریم.
شریعتی: عمر شیشه عطر است پس نمی ماند. پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند.
حجت الاسلام فرحزاد: چگونه تف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ترکیب تخته بند تنم. بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار، که با وجود تو کس نشنود که من منم. این ملاقات خدا، این تعبیر خیلی برای من شیرین است. بالاترین تحفه و هدیه ای که خدا به یک مومن می دهد چیست؟ امیرالمؤمنین (ع) می فرماید «أَفْضَلُ تُحْفَةِ الْمُؤْمِنِ الْمَوْت‏» یعنی در عالم اگر هدیه ای از این بالاتر باشد که نیست بالاترین هدیه و تحفه ای که خدا به یک مومن می دهد مرگ است. او را از این قفس تن جدا می کند می گوید پیش خود من بیا. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏» (بقره/156). باز امام حسین (ع) می فرماید «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ» یک گردنبد زیبا به گردن و سینه یک خانم زیبا چه قدر زیبنده است. می-فرماید مرگ برای بنی آدم مثل یک گردنبد زیبا بر بدن و سینه یک دختر جوان است. این تعبیر یک تعبیر خیلی عجیبی است. «وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف‏» امام حسین (ع) می فرماید من آن قدر مشتاق رفتن پیش جدم، پیش پدر و مادرم هستم مثل اشتیاق یعقوب به یوسف. چه قدر حضرت یعقوب دوست داشت یوسف خود را ببیند، همان جور من اشتیاق دارم از آن دنیا بروم. «وَ خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيه‏» برای من یک قتلگاهی آماده شده است که من خدای متعال را ملاقات می کنم. ایام عاشورا بعضی از اطرافیان می-گفتند نگاه کنید امام حسین اصلاً یک ذره از مرگ نمی ترسد. بعد حضرت این را فرمودند. فرمودند: «صبراً بنی الکرام» چون بعضی ها بودند که هنوز یک مقدار واهمه داشتند. فرمودند چرا از مرگ می ترسید ای فرزندان بزرگوار صبر داشته باشید. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَه» مرگ یک پل است. یک رهگذر است. «تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ» از همه فشارهای دنیا، سختی ها، رنج ها، غم ها، غصه ها شما را به یک باغ و بستان وسیع می برد. «وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَة» و نعمت های ابدی، «فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ» کدام یک از شما اگر از یک زندان آزاد کنند و به یک بارگاه و باغ و قصر ببرند ناراحت هستید؟ مرگ ما را از این زندان دنیا آزاد می کند و به قصر و بستان می برد. خدا رحمت کند آنهایی را که یک عمر خود را برای رفتن آماده می کردند. همین آقای حائری که من مثال زدم. این قدر به فقرا می رسید. مراجع بزرگ شاگرد ایشان بودند. یکی از آنها مقام معظم رهبری. یکی از علمای قم آقای دیباجی خدا رحمتش کند فرمودند چون آقای حائری با ما یک نسبت سببی داشت شنیدم ایشان بیمارستان تهران مریض است و بستری شده است. رفتم دیدم تقریباً در حالت بی هوشی است. سلام و علیک متوجه نمی شد ولی دیدم لب های آقای حائری تکان می خورد. گوش خود را کنار دهان آقای حائری آوردم دیدم می گوید «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم‏» (جمعه/4) خوشحال شدم از اتاق ایشان بیرون آمدم یک جوانی رسید گفت آقای دیباجی؟ گفتم بله. گفت پدر من حاجی فلان می-شناسید؟ گفت پشت سر من در بازار قم نماز می خواند. از کسبه قم بود. گفت پدر من هم در این اتاق بستری است. حالا که آمدید از ایشان هم [عیادت کنید] رفتم از ایشان [هم عیادت کردم] دیدم ایشان هم مثل آقای حائری روی تخت رو به قبله است. بی هوش است و لب های او دارد تکان می خورد. گوشم را آوردم دیدم می گوید که یالا این چک را ببر بانک تحویل بده، ... دارد خرید و فروش می کند. با چه چیزی زندگی کردید. با چه کسی عمر ما، شب ما، روز ما، دل ما، ممکن است کسی «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/37) در کسب و کار هست ولی دل او غافل نیست. ولی ممکن است در گوشه اتاق هم باشید ولی وابسته به دنیا باشید. گفت من قم آمدم هر دوی این بزرگواران فوت کردند. ولی آن ذلک فضل الله می خواند او داشت معامله می کرد. و از این داستان شیرین تر آقای دیباجی فرمودند من ماه رمضانی در اطراف کرج بودم خواب دیدم. خواب دیدم استاد ما حاج میرزا علی آقای شیرازی که استاد شهید مطهری بوده است و داستان های عجیبی دارد. که شهید مطهری می-گوید که ایشان من را با دریای بیکران نهج البلاغه آشنا کرد. من هم اصفهان شاگرد ایشان بودم. خواب دیدم مردم اصفهان همین طور هجوم آوردند و به یک طرف می روند. گفتم چه خبر است. گفتند پیغمبر عظیم الشأن و مولی امیرالمؤمنین (ع) دیدن حاج میرزا علی آقای شیرازی آمدند. الان خانه ایشان را خانه نهج البلاغه کردند. ما هم رفتیم. من را راه دادند رفتم در اتاق. دیدم حاج میرزا علی آقا در بستر رختخواب است یک طرف پیغمبر خداست یک طرف مولی امیرالمؤمنین (ع). و حاج میرزا علی آقا به حضرت علی دارد پاسخ می-دهد که من فلان بیت المال را چه کار کردم، خمس را چه کار کردم، گزارش می دهد. بعد یک مقدار اضافه آمده بود به حضرت گفت این را چه کار کنم گفت این را به آقای دیباجی بدهید. که آقای دیباجی هم می گوید که بعد از این خواب یک تحولی در من ایجاد شد. گفت بعد از این که حساب های آنها تمام شد حضرت علی حاج میرزا علی آقا را در آغوش گرفت. که ما  روایت هم داریم که حضرت علی به بالین دوست خود می آید صورت مبارک را به سینه میت می گذارد و می گوید «أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي كُنْتُ تُحِبُّ» نترس ای ولی خدا من همان علی هستم که یک عمر علی گفتی و دوستش داشتی. گفت حاج میرزا علی آقا در بغل امام علی شروع کرد این اشعار سعدی را خواندن. در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم، بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم. علی سبای قیامت که سر ز خاک برارم به جستجوی تو خیزم، به گفتگوی تو باشم. ایشان از دنیا رفت. من خواب را هفدهم ماه رمضان دیدم. بعد از ماه رمضان قم آمدم. در حجره خود نشسته بودم گفتند شما ختم نمی خواهید بروید؟ گفتم ختم چه کسی؟ گفتند حاج میرزا علی آقا چند وقت قبل در ماه رمضان فوت کرده است آقای بروجردی ختم ... گفت یاد خوابم افتادم دیدم همان شبی که ایشان فوت کرده است من همان شب در کرج این خواب را دیدم.
تکلف گر نباشد خوش توان زیست، تعلق گر نباشد خوش توان رفت. واقعاً در این شعر چه قدر حکمت است. همه دنیا آخر در همین دو کلمه است. تعلقات و تشریفات دنیا را زمین -بگذاریم. اضافه دارید خیرات کنید.
شریعتی: می گویند در آبدارخانه مسجدی جمعی از رفقا نشسته بودند به یک آقایی گفتند شما چگونه خواهید مرد. وسط دراز کشید و گفت این جوری و مرد. به همین سادگی. یعنی این قدر آماده و مهیا.
حجت الاسلام فرحزاد: اصلاً شیخ عطار خیلی مردم بزرگی بوده است علت تحول او چه بوده است؟ عطاری داشته یک ولی خدایی می آید می گوید تو چه قدر وابسته به دنیا هستی؟ مردن می دانی چه جوری است؟ دراز می کشد همان جا می میرد. به همین راحتی. عطار متحول می شود.
شریعتی: این جان عاریت که به حافظ سپرده بود، روزی رخش ببینم و تقدیم وی کنم. خیلی از شما متشکرم حاج آقای فرحزاد. مکرر شاید این روایت را شنیدیم که پیامبر عظیم الشأن ما در جمعی نشسته بودند گفتند ای مردم دل های شما زنگ می زند همان جور که آهن. عده ای گفتند یا رسول الله اگر آهن زنگ زد بلد هستیم آن را جلا دهیم، دل زنگ زد چه کار کنیم؟ حضرت فرمودند جلای دل های زنگار گرفته یاد مرگ است و خواندن آیه های قرآن. و حالا مشرف بشویم به ساحت آیات نورانی قرآن کریم صفحه 12 را دوستانم امروز تلاوت می-کنند. آیات 77 تا 83 سوره مبارکه بقره.
صفحه 12 قرآن کریم
شریعتی: تلاوت قاری نوجوان ما که روزهای دوشنبه قرار گذاشتیم که قرآء نوجوان برای ما تلاوت کنند آیات را بهانه ای است برای سلام به تک تک نوجوانان عزیز که مخاطب خاص و ویژه برنامه سمت خدا هستند. نکته صلوات را بفرمایید و اشاره قرآنی امروز.
حجت الاسلام فرحزاد: ما روایت داریم که 2 تا ذکر است که کسی آخرین کلام او این دو ذکر باشد ان شاءالله با ایمان به بهشت می رود. یکی بگوید لا اله الا الله مرغ روح او پرواز می کند «مَنْ كَانَ آخِرُ كَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّة» دوم «من کان آخر کلامه الصلاه علی محمد و آل محمد». این هم وقتی اتفاق می افتد که صلوات و ذکر خدا با وجود ما عجین شده باشد. کسی آخرین کلام او ذکر صلوات باشد و روح او پرواز کند آن هم اهل بهشت است. ان-شاءالله خدا به ما کمک کند.
این آیه آخری این صفحه خدا می فرماید وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم به چند چیز. 1 ـ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ. برای خدا شریک قائل نشوند.
2 ـ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً. احسان و نیکی به پدر و مادر. ذِي الْقُرْبى. بعد از پدر و مادر، خویشاوندان، بعد از خویشاوندان ایتام، بعد از آن کسانی که فقیر هستند، گرفتار هستند، ناراحتی دارند. بعد می فرماید «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» نمی گوید للممنین، این آیه عام است. یعنی با تمام انسان های عالم گفتار پسندیده، گفتار نیکو، حرف زشت و پلید و تحقیرآمیز و توهین آمیز نباید باشد. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» نماز را به پا دارید، زکات را بدهید، بعد می فرماید البته بنی اسرائیل پشت کردند الا کمی از آنها که آنها باقی ماندند.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. جا دارد در پایان برنامه امروز یک تشکری کنیم از زحمات و مجاهدت های رسانه ای که جناب آقای دکتر فکری مدیر محترم گروه فرهنگ و معارف شبکه سه که طی این نیم دهه که ما خدمت ایشان بودیم خیلی تلاش کردند پر توان و پر تلاش ظاهر شدند. جای خود را به جناب آقای میری دادند که برای ایشان هم آرزوی توفیق می کنیم جا دارد همین جا از ایشان تشکر کنم و خیلی ایشان به ما محبت داشتند.
حجت الاسلام فرحزاد: از مدیران موفق گروه معارف جناب آقای دکتر فکری بودند که تمام کارشناس ها هم به ایشان ارادت دارند و هم تشکر می کنند و همراهی فوق العاده ای هم با برنامه سمت خدا، برنامه های متنوع دیگر معارف شبکه سه ان شاءالله خدا توفیقات ایشان را بیشتر کند و جاهای بهتر از این و بالاتر از این بتوانند خدمت کنند. برای خودشان و خانواده شان آرزوی سلامتی داریم. دعا می کنیم خدایا تو را به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان از ما راضی، فرج ایشان را نزدیک، ما را جزء بهترین یارانش قرار بده. همه مریض ها، مریض های کرونایی شفای عاجل عنایت بفرما. ما را شاکر و قدردان نعمت ها قرار بده. رفع هم و غم و گرفتاری از همه گرفتارها بفرما.
 

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها