برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شناخت انحرافات جامعه اسلامي در کلام پيامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين دکتر رفيعي
تاريخ پخش: 24-12-96
حجت الاسلام و المسلمين دکتر رفيعي: «بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين الحمدلله رب العالمين و صلاة و السلام علي سيدنا محمد و علي آله الطيبين و الطاهرين سيَما بقية الله في الارضين و لعن علي اعدائهم اعداء الله اجمعين» (قرائت دعاي سلامتي امام زمان)
در روزهاي پاياني سال 96 قرار داريم و در آستانه سال جديد. پيشاپيش حلول سال جديد را خدمت شما دوستان و برادران، سروران معظم و بينندگان عزيز برنامه سمت خدا تبريک عرض ميکنم که در آخرين پنج شنبه سال اين برنامه تقديمشان ميشود. بحث ما در روايت نوراني پيغمبر گرامي اسلام بود تحت عنوان آخرين خطبه مرحوم صدوق در ثواب الاعمال آوردند. ايشان ميفرمايند: جمعيت زيادي در مسجد جمع شد، حضرت مفصل شروع کردند در مورد آثار گناه و بعضي از ثوابها صحبت کردن، منتهي اين روايت بيشتر در مورد گناهها و خطاهاست. بخشي را که امروز تقديم ميکنيم اين است. فرمود: «مَنْ أَهَانَ فَقِيراً مُسْلِماً مِنْ أَجْلِ فَقْرِهِ» اگر کسي به يک فقير مسلماني اهانت کند، پول به او نميدهد ولي توهين کند، «وَ اسْتَخَفَّ بِهِ» او را خوار و کوچک بشمارد، «فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِاللَّه» (ثوابالاعمال، ص 282) خدا را خوار و کوچک شمرده است. «وَ لَمْ يَزَلْ فِى مَقْتِ اللَّهِ» اين کسي که فقير مسلماني را تحقير کرده، دائماً در غضب الهي است، «وَ سَخَطِهِ حَتَّى يُرْضِيَهُ» (ثوابالأعمال/ ص282) مگر اينکه او را راضي کند و او بگذرد و الا در سخط الهي مي ماند. نقطه مقابلش «مَنْ أَكْرَمَ فَقِيراً مُسْلِماً» بحث پول دادن نيست. اهانت و کرامت، هردو واژه در قرآن هم آمده است. «وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ» (حج/18) اکرام در مقابل اهانت است. «مَنْ أَكْرَمَ فَقِيراً مُسْلِماً» اگر کسي فقير مسلماني را احترام کند، خدا را روز قيامت ملاقات ميکند. «و هو يضحک اليه» در حالي که خدا با شادماني با او برخورد ميکند.
اهانت به فقير گاهي گفتاري است، گاهي رفتاري است و گاهي نوشتاري است. مثلاً پيغمبر اکرم مشغول صحبت بود، کسي به نام عبدالله بن ابي مکتوم وارد شد. من نقل مشهور را ميگويم که امام صادق فرمود. آن ثروتمند نزد پيغمبر يک مقدار خودش را جمع و جور کرد و صورتش را برگرداند. بيش از ده آيه در مذمت اين کار نازل شد. با فرض اينکه آن فقير نديد که سائل، سؤال کننده عبدالله نابينا بود. نديد اين چهره در هم کشيد. به قول يکي از اساتيد مهم نيست که چه کسي عَبَس، بعضي مفسرين گفتند: رسول خدا «عَبَسَ وَ تَوَلَّى». مرحوم علامه و شيخ طوسي به شدت رد کردند و گفتند: نه، با حسن خلق عظيم جور درنميآيد. روايت امام صادق هم هست که اين «عَبَس» کسي ديگر بود. اصلاً مهم نيست. اگر ميخواست، خدا ميگفت: چه کسي. اصل اين کار بد است، «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» اين اهانت رفتاري است. نگفت: بنشين و ساکت باش. فقط عبوس شد و رويش را برگرداند تازه او هم نميديد و نابينا بود. اگر خدا نگفته بود، او هم از اين کار سر در نميآورد. خدا او را مطرح کرد. اين اهانت رفتاري به يک فقير است.
اسحاق بن عمار، رواي مشهوري است. ثروتمند بود. ايشان به فقرايي که ميآمدند، کمک ميکرد. يکوقتي در خانه را بست و گفت: ممنوع! ديگر فقير پيش من نيايد. من خسته ميشوم. نميگويم کمک نميکنم. منشي باشد که به او ارجاع بدهند. او حساب کند و بررسي کند. ديگر خودش ارتباطش را با فقرا قطع کرد. خدمت امام صادق آمد، آقا با يک چهره تند با او برخورد کرد، تحويلش نگرفت. به امام گفت: «مَا الَّذِي غَيَّرَك» (کافي/ج2/ص181) آقا چه باعث شده رفتار شما با من عوض شود و مرا تحويل نگيري؟ امام صادق فرمود: «الَّذِي غَيَّرَكَ لاخْوَانِكَ» همان چيزي که تو را تغيير داده است. «أَنَّكَ أَقْعَدْتَ بِبَابِكَ» در خانهات را ميبندي که فقير به خانه نيايد؟ تو نميداني وقتي با فقيري گفتگو ميکني خود اين کار موجب ميشود که چقدر ثواب ببري و فرشتهها به شما محبت کنند. اينها چيزهاي مهمي است. در منابع روايي ما اهانت به فقير، کمکش نميکني، صد تا فحش و ناسزا هم بار نکن. شايد واقعاً ندارد و مشکل دارد. اهانت به فقير فقط لفظي نيست. رفتار است. يا نه، اصلاً ممکن است اين فقير از شما پول نخواهد.
امام رضا سر سفره فقرا و غلامان نشسته بود و داشت غذا ميخورد. کسي آمد گفت: آقا سفرهاي هم در آن اتاق است براي وزرا و رؤسا و حکومتيهاست. شما بلند شويد و سر آن سفره تشريف بياوريد. آن آقا تا اين جمله را گفت امام هشتم فرمود: ساکت باش! پدر ما يکي است و مادر ما يکي است و دين ما يکي است. خيلي بايد حواس ما جمع باشد. من يکبار با هواپيما به شيراز رفتم. جلوي هواپيما صندليهايش گرانتر است، اين صندليها خالي بود. آقاي مهماندار به من گفت: ميشود بياييد جلو بنشينيد. گفتم: من راحت هستم. بين مردم روي صندلي معمولي نشسته بودم. گفتند: نه، ما چند سؤال داريم ميخواهيم از شما بپرسيم. اي کاش نرفته بودم و روي صندلي خودم استراحت ميکردم. رفتم و تا خود مقصد من يکسره به سؤالات اينها جواب دادم. تا رسيديم مسافري گفت: از شما بعيد است. گفتم: چه کار کردم؟ گفت: از ما جدا شدي و رفتي بين کلاس بالاها نشستي. گفتم: اينها سؤال داشتند. از آن به بعد ديگر هروقت به من ميگويند، بلند نميشوم. مردم خيلي حساس هستند. روي رفتارهاي ما، رفتارهاي علما، رفتارهاي طلاب و پدر و مادر حساس هستند.
دين ما اين توصيه را کرده است «مَنْ أَهَانَ فَقِيراً مُسْلِماً مِنْ أَجْلِ فَقْرِهِ وَ اسْتَخَفَّ بِهِ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللَّهِ» حق خدا را خوار شمرده است. گفتند: فقيري نزد مرحوم شيخ عبدالکريم حائري آمد و گفت: آقا کمکم کن. ايشان فرمود: چيزي نزد من نيست. ولي نبايد به فقير اهانت کرد. فرمود: چيزي نزد من نيست ولي يادت ميدهم چطور گدايي کني. قبل از اذان صبح برو جلوي حمام، قديم در خانهها اينقدر حمام نبود. اذان صبح جلوي مسجد برو. مقيد بودند، مسجدها مثل الآن نيست، شهرها هفتاد درصد مسجدها نماز صبح ندارد. آنهايي هم که دارند پيرمردها ميآيند نماز ميخوانند. قديم نماز جماعتها بيشتر بود. اول آفتاب بازار برو، بازار اول آفتاب باز ميکردند. حالا ده صبح باز ميکنند و يک شب ميبندند. زير خنده زد، آقا گفت: چرا ميخندي؟ گفت: خدا شغل گدايي را به من داده و علمش را به شما داده است. شما به اين قشنگي بلد هستي. آقا پول به او نداد، اما اهانت نشد. «مَنْ أَهَانَ فَقِيراً» مسأله فقط کمک مالي نيست. آقا اين لباسش متفاوت است. جايگاهش متفاوت است. يکوقت ميبيني همين از اولياي خداست.
آقا ميگويد: در مدينه قحطي بود. باران نميآمد. همه مردم نماز ميخواندند و دعا ميکردند. يک روز ديدم عبدي و غلامي از جمعيت جدا شد و صورتش را روي خاک گذاشت، گفت: «الهي لا ارفع رأسي من السجود» خدايا سر از سجده برنميدارم تا باران بيايد. مردم گناه دارند. ميگويد: من ديدم تغيير در هوا شد. باد آغاز شد. ابر آمد، باران آمد. فهميدم کار اين است. تحقيق کردم و آمدم ديدم به خانه امام سجاد رفت، وقتي بررسي کردم ديدم از غلامان امام سجاد است که حيوانات را نگه ميدارد. يعني در کربلا 72 شهيد داشتيم. علي اکبر پسر امام حسين هست و أبا عبدالله حق دارد صورت روي صورتش بگذارد. اما از ميان اين شهداي کربلا، حبيب، مسلم، حر، امام حسين صورت روي صورت غلام گذاشت. يا اسلم بوده يا جون، هرکدام بودند هردو غلام بودند. اين سيره اهلبيت ما بود.
من اين روايت را از پيغمبر خدا بخوانم چون دلش ميخواست قبل ازايشان اين کار ادامه پيدا کند و سنت شود. فرمود: «خَمْسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّي الْمَمَاتِ» من پيغمبر تا روز مرگم اين پنج کار را ترک نميکنم. اصل اين روايت پيغمبر فرمود: «لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي» (خصال صدوق، ج 1، ص 271) دلم مي خواهد بعد از من اين پنج کار سنت شود. 1- «الاكْلُ عَلَي الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ» نشستن روي زمين و با بردگان غذا خوردند. امروز شايد برده نباشد، ولي با فقرا و مستمندان نشستن و غذا خوردن. يکي از ويژگيهاي حضرت سليمان اين بود که عليرغم ثروتش با فقرا غذا ميخوردو نشست و برخاست داشت. امام رهبر کبير انقلاب هم ميفرمود: کوخ نشينان انقلاب کردند. قدر اينها را بدانيد. بارها گفتم: وقتي شوارد نادزه ديدن امام آمد. حسينيه جماران ساده برايش قشنگ بود. بعضي فکر ميکنند مسئولي که ميآيد او را ببرند يک جايي که فرش و لوستر و کاخ هست، نه! سادگي امام شوارد نادزه را جذب کرد. جماران با آن اتاق کوچک و زيلو او ر جذب کرد. يکي از آفاتي که الآن به جان برخي از مسئولين نظام افتاده است، همين تجمل گرايي است. ثروت است، يک امام جمعه، امام جماعت، يک نماينده ولي فقيه...
اخيراً تبريز بودم به امام جمعه آنجا حاج آقاي آل هاشم عرض کردم. گفتم: يکي از خوبيهاي شما که در فضاي مجازي هم پيچيده است، اين است که شما خودت نانوايي ميروي و نان ميگيري و خودت با مردم ارتباط داري. اين بد است که ما بخواهيم يک وزيري را تعريف کنيم، بگوييم: اينقدر ميليارد ثروت اوست. اينها هنر نيست. هنر در ساده زيستي است. امام اين را براي انقلاب ميخواست. من يک سخنراني از امام ديدم که تعبيرشان اين بود، واي بر ما که عدهاي جان بدهند، شهيد شوند و ما سر سفره رفاه بنشينيم. شهيد حججي سر داده است. خيلي حواس بايد جمع باشد. فرمود: من ميخواهم بعد از من پنج چيز سنت شود، يکي نشستن روي خاک و غذا خوردن با بندگان، 2- «وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ» آن موقع مرکب حمار بوده، اسب هم بوده ولي حمار از همه پايينتر بوده است. اينطور نيست شما فکر کنيد، ماشين شاسي بلند باشد. با يک ماشين معمولي برو سخنراني کن. من سوار ماشين گران نميشوم. چون مردم فکر ميکنند براي ما هست. براي من نيست، اين آقا مرا برده است. غالباً ميگويند: برويد يک ماشين معموليتر بياوريد. مرکب معمولي باشد. يکوقتي با حاج آقاي قرائتي در کربلا با هم بوديم. کربلا بين الحرمين ماشين نيست، گاري هست. هم من گاري سوار بودم و هم ايشان، داشتيم از کنار هم ميرفتيم، مردم هم نگاه ميکردند: حاج آقا چرا گاري سوار هستيد؟ ايشان فرمودند: پيغمبر هم الاغ سوار شد هم براق، با براق به معراج رفت! آدم نبايد مقيد باشد، ايران باشيم ماشين هست، اينجا نيست سوار گاري ميشويم.
خدا آيت الله العظمي بهاء الديني را رحمت کند. فرمود: تقيد براي خودتان درست نکنيد. اگر مقيد به صف اول بودي، صف دوم به شما سخت ميگذرد. اگر مقيد به بالا بودي پايين به تو سخت ميگذرد. آمدم سخنراني کنم، عمامه من به جايي گير کرد و پاره شد و در جوي آب افتاد. بدون عمامه سخنراني ميکنم. اشکالي ندارد. تقيد موجب ميشود انسان برايش زحمت شود.
3- فرمودند: «وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي» دوشيدن بز به دست خودم، قديم حيوان را با دست خودشان ميدوشيدند. انبياي الهي چوپاني کردند و اميرالمؤمنين کشاورزي کرده است.
4- «وَ لُبْسُ الصُّوفِ» پوشيدن لباس ساده.
5- «وَ التَّسْلِيمُ عَلَي الصِّبْيَانِ» سلام کردن به کودکان، سلام کردن پيشکش، بعضي جواب سلام بچهها را نميدهيم. با همه دست ميدهد با بچه دست نميدهد. بچهها را نميبينيم. الآن خيلي بهتر شده، ولي من يادم هست قديم گاهي با اتوبوس راههاي دور ميرفتيم مشهد، يا مثلاً جاهاي ديگر، اگر چهار نفر بودند، پدر و مادر و برادر بزرگ، سه تا صندلي ميگرفتند. ميگفتند: بچه روي پاي ما مينشيند. من گاهي ميگويم: نگوييد غذاي بچهگانه، ما غذاي بچه و بزرگ نداريم، بگوييد: غذاي کمتر! تحقير نکنيد.
اين بحث کلي من در مورد تکريم فقير. اما قدري در مورد اهانت صحبت کنم. اهانت دو قسم است، اهانت ممدوح و اهانت مذموم، اهانت ناپسند و اهانت پسنديده. اول پسنديده را بگويم. چه اهانتي خوب است. اين حديث است «من أهانَ نفسه اکرمه الله» هرکس نفس خودش را تحقير کند، بالا ميرود. شما مناجات حضرت امير را در مسجد کوفه ببينيد. «أنت القوي و أنا الضعيف»، «أنت الغني و أنا الفقير» در دعاي عرفه امام حسين ميگويد: تو اعطا کردي و من گناه کردم. «أعطيت، عصيتُ» شما دعاهاي انبياء را در قرآن ببينيد. حضرت موسي فرمود: «إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» (قصص/24) اينها اظهار کوچکي نفس است. اميرالمؤمنين در دعاي کميل چطور در مورد نفس صحبت ميکند. امام سجاد در مناجات شاکين ميگويد: «إلهي إليك أشكو نفسا بالسوء أمارة» (بحارالانوار،ج91، ص 143) حضرت يوسف «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» (يوسف/53) پس اهانت نفس عيب ندارد.
يک استادي داشتيم، ميگفت: من از کلمه اعتماد به نفس خيلي بدم ميآيد. اعتماد به نفس يعني چه؟ اعتماد به خدا، من چه کسي هستم که به خودم اعتماد کنم. اعتماد به سراب نميشود کرد. بگو: اعتمادم به خداست که به من اعتماد بدهد. «من يتوکل علي نفسه» در قرآن داريم؟ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه» (انفال/49) اعتماد به نفس اصطلاحي است که خيلي به کار ميرود. شايد منظورش اين است خودت را نباز، محکم باش. خوب است به جاي آن گفته شود: اراده قوي، توکل قوي، عزم! و الا نفس، مادر بتها بت نفس شماست.
عزيزان، اين اهانت خوب است. نفس ميگويد: نگاه کن. بگو: نميخواهم. به شما ربطي ندارد. يکوقتي خدمت آقا امام صادق يک کسي را آوردند، غيب ميدانست. آقا به او فرمودند: در دست من چيست؟ يک تأملي کرد و گفت: تخم کبوتر! گفت: از کجا فهميدي؟ گفت: يک نگاه به عالم کردم و ديدم همه چيز سر جايش است، اما اين دو تا تخم کبوتر سر جايش نيست. با مبارزه با نفس اينطور شده است. تحقير نفس او را به اينجا کشيده است. مرتاضها از اين کارها ميکنند منتهي به ما توصيه نشده از اين روشها، رهبانيت و ترک دنيا و نخوردن، به ما توصيه نشده است. آقا فرمودند: از کجا به اين مقام رسيدي؟ گفت: از مخالفت با نفس، هرچه نفسم بگويد، گوش نميدهم. ميگويد: بخور، نميخورم. ميگويد: برو، نميروم. ميگويد: ببين، نميبينم! امام صادق فرمودند: اسلام را بر نفست عرضه کن ببين چه ميگويد. يک تأملي کرد گفت: نفسم ميگويد: اسلام را نپذير! اسلام خدا پرستي است، دين است، نفس با آن موافق نيست. فرمودند: مگر تو نگفتي من از اول عمرم مخالفت با نفس ميکنم؟ الآن هم بايد مخالفت کني. گفت: بله، مخالفت با نفس اين است که مسلمان شوم. البته شما نگوييد اين اسلام احساسي است، نه! فعلاً اين جرقه بخورد و اين مسلمان شود. لا اله الا الله بگويد، بعد که نجات پيدا کرد کمکش مي کنيم. شهادتين گفت، ديگر از او سؤال کردند، علم غيب نداشت. گفت: اين علم از من گرفته شد. آقا فرمود: بله، تو يک مبارزه با نفسي کردي، چون قيامت را قبول نداشتي، خدا جايزهاش را در همين دنيا به تو داد. اما الآن به آخرت رفت. ثوابش براي آن دنيا رفت.
ميثم تمار پيش گويي ميکرد. به حبيب بن مظاهر گفت: ميبينم سر تو بالاي نيزه وارد کوفه ميشود. حبيب به ميثم گفت: ميبينم تو را جلوي خانه عمر بن حريث به دار ميزنند. امام صادق فرمود: رُشيد حجري علم منايا داشت. ميدانست مرگ چه کسي چه وقت است. خود سلمان، کنار محتضر مينشست، به عزرائيل سفارش ميکرد. انسان در پرتو دين، علماي ما، مرحوم قاضي طباطبايي، مرحوم کشميري، مرحوم آيت الله العظمي بهجت، اينها از همين راههاي شرعي رسيده بودند. اين خيلي مهم است. پس يک اهانت خوب است آدم نفسش را خوار کند. پنج شش مورد از اهانت هم بد است. کلاً اهانت بد است. منتهي پنج شش موردش خيلي بد است.
1- حديثي داريم، من يکبار بحث کردم و يک ماه رمضان در موردش صحبت کردم، به نام «نوشتههاي دربهاي بهشت و جهنم» در حديث داريم شبي که پيغمبر به معراج رفت، ديد بهشت هشت درب دارد و روي هر دري چهار مطلب نوشته شده است. ميشود32 مطلب، جهنم هم هفت درب دارد، روي هر دري سه مطلب نوشته است، 21 مطلب. اين حديث 53 نکته است و در بحار است، عنوانش اين است «مکتوب علي باب الجنه» در درب بهشت اينطور نوشته است. من يک ماه رمضان صحبت کردم و 53 نکته است خيلي زيباست. الآن يک مورد را ميگويم. فرمود: بر درب چهارم جهنم نوشته شده است «الباب الرابع» نوشته شده، 1- «اذل الله من أهان الاسلام» خدا ذليل کند هرکسي را که به اسلام اهانت کند. پس يکي از بدترين اهانتها، اهانت به اسلام است. مگر اسلام شخص است؟ اسلام قرآن است، اسلام اوامر است. اسلام نواهي است.
مقام معظم رهبري در جمع مداحان روي حجاب تذکر دادند. فرمودند: حجاب جزء ضروريات است. ما در خانه افراد کار نداريم. کسي حق ندارد در جامعه هنجار شکني کند. وظيفه همه هست. وظيفه نيروي انتظامي است. چطور با کمربند برخورد ميکند هنجاري شکني است. بيايد يک بالايي بايستد، روسرياش را روي سر بگيرد. کشور اسلامي است، قوانين دارد، مگر شما اجازه مشروب خوري ميدهيد؟ مگر شما اجازه فحشاء در خيابان ميدهيد. ما با گناهان مخفي کار نداريم. نگو: الآن بيشتر مشروب ميخورند. من اين حرف را قبول ندارم. نبايد با زمان طاغوت مقايسه کرد. بايد گفت: اگر چهل سال ديگر طاغوت بود، الآن چه ميشد؟ اگر چهل سال ديگر نظام شاه بود، الآن چقدر ما فساد داشتيم.
آقاي مطهري رفتند سخنراني، مجري پشت تريبون رفت و گفت: افتخار اسلام، افتخار قرآن، افتخار روحانيت، آقاي مطهري گفت: چه خبر است؟ من افتخار اسلام و قرآن هستم؟ همه ما همه افتخاراتمان را از قرآن داريم. از اسلام داريم. امام رهبر کبير انقلاب گاهي يک چيزي را تبرک ميکردند. نبات ميبردند تبرک ميکردند. الآن مقام معظم رهبري چفيه روي دوششان است، ميگيرند. من چندين بار نان به ايشان دادم و گفتم: دعا بخوانيد. خواندن و من به بيماران دادم. يکوقتي يک بستهاي را آوردند و گفتند: تبرک کنيد. ايشان آمد دست بگذارد گفت: چه هست؟ گفتند: قرآن است. کشيد کنار، من قرآن تبرک کنم؟ همه تبرک ما از قرآن است! مواظب باشيم اينها دقت نميشود.
در محضر آيت العظمي بروجردي يکي گفت: براي سلامتي امام زمان و آيت الله العظمي بروجردي صلوات... ايشان با عصايش روي زمين کوبيد و فرمود: نگو! مرا کنار امام زمان ميگذاري؟ براي سلامتي امام زمان بگو ولي مرا کنار ايشان نگو. ما گاهي توجه نداريم. رهبر عظيم الشأن هم راضي نيست. مراجع هم راضي نيستند. گاهي القابي که براي مرجع به کار ميبريم از امام بيشتر است. ميگويد: علي(ع) و حضرت فلان... يک خط است براي حضرت علي، همه افتخار علماء از ائمه ما هست. اين اهانت به اسلام است. کسي کاريکاتور بکشد، توهين بکند و پيغمبر را زيرسؤال ببرد.
2- «اذل الله من أهان اهل االبيت» کسي به اهلبيت اهانت کند. شما به زهراي مرضيه بگويي: من شهادت تو را قبول ندارم. فاطمه صديقة شهيده، فاطمهاي که «فداها ابوها» به علي بگويي: من قول تو را قبول ندارم. اين اهانت بالاتر... امام جواد در کوچههاي مدينه ميرفت، فرماندار مدينه شراب خورده بود. آقا را گرفت، هان! مشروب خوردي؟ به امام جواد گفت! «لا اله الا الله» فرمود: گوشت و پوست خون ما با شراب ارتباطي ندارد، اي ملعون خدا تو را خوار کند! خدا تو را بکشد و به درک واصل کند. به ما تهمت شراب ميزني! گذشت، يک کسي ميگويد: حکومت غضب کرد و اين فرماندار را برداشت و با خواري او را کشتند. ميگويد: من نزد آقا زاده امام جواد، امام هادي رفتم. گفتم: آقا کسي که به پدر شما تهمت شراب خواري زد، حکومت او را با خواري و ذلت کشت! ميگويد: بيش از بيست مرتبه آقا فرمودند: الحمدلله! گفتم: آقا اگر ميدانستم اينقدر خوشحال ميشويد زودتر به شما ميگفتم. فرمودند: خوشحالي من براي اين است که پدر مرا تحقير کرد. امام صادق سر سفره دعوت شد، کسي براي بچهاش مراسم گرفته بود. ظاهراً منصور دوانقي بود. شراب سر سفره آوردند، آقا بلند شد. اهانت، آن هم به حجت خدا.
متوکل عباسي امام هادي را خواست. ايشان را وارد جايي کرد که فقرا مينشينند. با تحقير ايشان را وارد سامرا کرد. آقا فرمودند: به خدا قسم من از ناقه صالح کمتر نيستم. چون وقتي ناقه صالح را پي کردند، سه روز بعد عذاب آمد. راوي ميگويد: من نفهميدم. به کسي گفتم: آقا اينطور فرمود. گفت: سه روز ديگر متوکل به درک واصل ميشود. تحقير امام، وقتي آن آقا ميگويد: در کوفه رفتم ديدم کسي دارد از تشنگي فرياد ميزند. آب زياد دورش است. اما ديگر نميتواند بخورد. از بس خورده شکمش باد کرده است. گفتم: چه مرضي داري؟ گفت: من فرمانده آن چهار هزار نفري هستم که آب را به روي بچههاي أباعبدالله بستم. آقا مرا نفرين کرد و فرمود: خدا او را تشنه بميران. امام را تحقير ميکني؟ صبح عاشورا عبدالله بن حوزه جلوي امام حسين آمد، امام حسين آتش درست کرده بود که کسي از پشت به خيمهها حمله نکند. گفت: يا حسين! به آتش عجله کردي؟ صبر کن ما تو را ميکشيم، به جهنم! آقا يک نگاهي کرد، خدا اين حرمت ما را زير سؤال برد. دارد توهين ميکند. اهانت ميکند. پاي اسبش گير کرد و در آتش انداخت و همان صبح عاشورا به درک واصل شد. گناه اهانت به اسلام و اهلبيت خيلي بالاست.
مطلب سومي که روي درب نوشته اين است «من اذل الله من اعان الظالمين» هرکس ظالمين را ياري کند خدا خوارش کند. چه اهانتهايي بد است؟ اهانت به اسلام، اهانت به اهل بيت، سوم فرمود: «انَّ ربَّک يقول» خدا ميفرمايد: «مَنْ أَهَانَ عَبْدِيَ الْمُومِنَ فَقَدِ اسْتَقْبَلَنِي بِالْمُحَارَبَة» هرکس بنده مؤمن مرا خوار کند، جنگ با من کرده است. يکي ربا محاربه با خداست. يکي اهانت به مؤمن محاربه با خداست. به لباس و قيافهاش نگاه نکن. به تيپش نگاه نکن. يکوقت ميبيني از اولياي خداست. تو چه ميداني. يکوقت ميبيني از کساني است که تو روي او حساب باز نميکني. اما بالاترين آدم است. ما داريم در بين پيرمردهاي قديمي افرادي که ارتباط با امام داشتند، حضور قلب در نماز داشتند و از اسرار مطلع بودند. «من اذل الناس من أهان الناس» خوارترين مردم، پست ترين مردم کسي است که به ديگران اهانت کند. اهانت خوب نيست مگر کسي بدعت گذاشته و صاحب بدعت را سبّ کني. بگو: محمد بن عبدالوهاب خائن بود. بگو: محمد بن عبدالوهاب اسلام را کج کرد. بگو: ميرزا حسينعلي بهاء انحراف ايجاد کرد در اسلام و تشيع با اين عقايد جعلياش. بگو: فلان آقا با عرفانهاي کاذبش، آنها را بايد گفت. داريم اهل بدعت را هم متهم کنيد، هم سبّ کنيد. هم فرياد بزنيد. بگوييد: آقا اين کافر است. اين بي دين است. اين جلوي جريانات اسلامي ايستاده است. خدا در قرآن ميفرمايد: پيغمبر براي منافق طلب مغفرت هم بکني، من قبول نميکنم! شيطان، دشمني که با تو ميجنگد. اما حتي اهل کتاب، حتي مردم عادي، ناس، مؤمن، اينها تحقير و اهانت جايز نيست.
خدايا به همه ما توفيق رعايت ارزشهاي ديني را عنايت بفرما. رسم اين برنامه است که هر هفته از يکي تجليل ميکنند. اين هفته از بانو مجتهده امين، آن زن مؤمن، متدين، با سواد، مجتهد، اهل تفسير که آثارشان هست. تفسير سوره نور ايشان بسيار عالمانه است. اسلام در رشد و ترقي فرقي براي زن و مرد قائل نشده است. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (نحل/97) اگر مرحوم مجلسي عالم بود، دخترش آمنه بيگم هم عالمه بود. باسواد بود در اصول و فقه قوي بود. اين بانوي بزرگوار هم به اجتهاد رسيد و هم در تفسير از ايشان ياد ميکنيم و نثار روح پر فتوح ايشان و همه زنان دانشمند، روات، شهداء صلوات ميفرستيم.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
قرائت صفحه 259 قرآن کريم؛ آيات 25 تا 33 سوره مبارکه ابراهيم:
«تُؤْتِي أُكُلَها كُلَ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «25» وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ «26» يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ «27» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ «28» جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ «29» وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ «30» قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ «31» اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ «32» وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ «33»
ترجمه: (شجرة طيّبة) با اذن پروردگارش، همواره ميوه مىدهد و خداوند براى مردم مثلهايى مىزند، باشد كه به ياد آرند و پند گيرند. و مَثَل سخن (و اعتقاد) پليد همچون درختى پليد (و بىريشه) است كه از روى زمين برآمده و هيچ ثباتى ندارد. خداوند در زندگى دنيا و در آخرت، اهل ايمان را با كلام (و عقيدهى حقّ و) ثابت، پايدار قرار مىدهد و خدا ستمگران را (به حال خود رها كرده، توفيقشان را گرفته) گمراه مىكند و خداوند آنچه بخواهد (طبق عدل و حكمت خود) انجام مىدهد. آيا به كسانىكه نعمت خداوند را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند ننگريستى؟ (آنان) به دوزخ درآيند كه چه بد جايگاهى است. (رهبران فاسد) براى خداوند شريكهايى قرار دادند تا مردم را از راه خدا گمراه نمايند. بگو: كامياب شويد كه قطعاً پايان كار شما آتش است. (اى پيامبر) به بندگان من (آنان) كه ايمان آوردهاند، بگو: نماز را برپا دارند، و از آنچه به آنان روزى دادهايم، پنهان و آشكار انفاق كنند قبل از آن كه روزى فرا رسد كه در آن نه دادوستدى باشد و نه دوستى و رابطهاى. خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان، آبى فرو فرستاد، پس با آن براى رزق شما از (زمين) ميوهها بيرون آورد و كشتى را رام شما نمود تا به فرمان او در دريا به حركت درآيد و براى شما نهرها را مسخّر نمود. و (خداوند) خورشيد و ماه را كه دايماً در حركت هستند، براى شما رام نمود و نيز شب و روز را براى شما مسخّر نمود.