برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شناخت انحرافات جامعه اسلامي در کلام پيامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفيعي
تاريخ پخش: 12-11-96
حاج آقاي رفيعي: «بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين الحمدلله رب العالمين و صلاة و السلام علي سيدنا محمد و علي آله الطيبين و الطاهرين سيَما بقية الله في الارضين و لعن علي اعدائهم اعداء الله اجمعين»
خدمت بينندگان عزيز برنامه ارزشمند سمت خدا و همچنين حضار گرامي عرض سلام داريم. برنامه سمت خدا پنجشنبهها به شکل متفاوتي به صورت بحثي که در خدمت دوستان طلبهي خارجي هستيم، ارائه ميکنيم و بينندگان عزيز ملاحظه ميکنند. در برنامههاي قبل عرض کرديم موضوع سخن ما آخرين خطبهي پيامبر گرامي اسلام است. اين خطبه که مرحوم شيخ صدوق در منابع آورده است، در واقع اشاره به 110 عقاب و عذابي است که بر گناهان مختلف مترتب است. عزيزان بيننده ميدانيد پيامبر گرامي اسلام، انبياي الهي هم بشير هستند، هم نذير. قرآن کريم هم آياتش بشارت است، مثل وعدههايي که به بهشت ميدهد، «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها» (آلعمران/15) بخشي هم انذار و ترساندن است. «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (همزه/6 و 7) يا خود سوره مبارکه واقعه، سوره الرحمن، سُوَر جزء سي قرآن را اگر عزيزان ببينند، يک بخشي عذاب مطرح است و يک بخشي بهشت و وعدههاي نيک الهي.
ترديدي نيست که بشارت بيش از انذار است و رحمت بيش از غضب است. «يا من سبقت رحمته غضبه» ترديدي نيست که خداي متعال خيليها را ميآمرزد. کما اينکه ميفرمايد: «و رحمتي وسعت کل شيء» اما اين به اين معنا نيست که ما بعد انذاري دين را فراموش کنيم. ائمه معصومين وقتي ياد قيامت و معاد ميآمد، اشک ميريختند. پيامبر خدا رنگ چهرهشان تغيير ميکرد. اينکه افرادي بخواهند، معاد را سبک جلوه بدهند يا جهنم و عذاب را در بين مردم خيالي و اسطورهاي فرض کنند اين خيانت به پيام وحي است. اين خلاف نص قرآن است. ضمن اينکه خدا به پيامبر ميفرمايد: انذار کن! «قُمْ فَأَنْذِر» (مدثر/2) خدا به پيامبر اکرم ميفرمايد: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر» (رعد/7) سيرهي ائمه را در مورد جهنم که ميبينيم، اشک ميريختند، گريه ميکردند. تذکر به مردم ميدادند. آنچه که بازدارنده است بيشتر انذار است نه بشارت. به همين جهت نبايد بعد انذار دين را فراموش کرد. يعني بعد وعدهي به عذاب! اين خطبهاي که بحث ميکنيم، خطبه انذاري است. اکثر موارد آن مربوط به وعيدهايي که خداوند به گناهان داده است.
يک کتابي را مجموعه دار الحديث قم چاپ کرده به نام «بهشت و جهنم در قرآن و حديث» ترجمه فارسي شده است. عربياش هست «الجنة و النار في القرآن و الحديث» جلد اولش در مورد بهشت است و جلد دوم در مورد جهنم است. خوب است عزيزان بيننده اين کتاب را ببينند، و مقداري بيشتر با اين بحث آشنا شوند. هدف قرآن و روايات از طرح مباحث جهنم ترساندن صرف نيست. نه! هدف تحريک است، فعاليت است، بازدارندگي از گناه است و اين نکته مهمي است که در واقع اگر غير از اين بود، اين همه در آيات قرآن وعده به بهشت و وعيد از جهنم داده نميشد. شما ملاحظه کنيد چقدر از سورههاي قرآن با پيام معاد شروع شده است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْقارِعَةُ، مَا الْقارِعَةُ» (قارعه/1و2) «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) يا سوره قيامت «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَة» (قيامت/1) يا «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ، لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ» (واقعه/1و2) چقدر سُور قرآن که بعضيها معتقدند نزديک يک چهارم از آيات قرآن در مورد قيامت است. اين خيلي مهم است. از شش هزار و خردهاي آيه، هزار و خردهاي در مورد معاد و قيامت و برزخ است.
با اين مقدمه ميرسيم به فراز ديگري از خطبه پيامبر اکرم که در اين فراز برنامههاي گذشته بعضيها را گفتيم. ميفرمايد: «مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ فَلَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَ آثَرَ عَلَيْهِ حُبَّ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا اسْتَوْجَبَ سَخَطَ اللَّهِ» اگر کسي قرآن را ياد بگيرد، بخواند و عمل نکند و حبّ دنيا را بر قرآن ترجيح بدهد. موجب غضب الهي ميشود. «اسْتَوْجَبَ سَخَطَ اللَّهِ» بعد ميفرمايد: چنين مسلماني که قرآن را ياد ميگيرد و عمل نميکند و ايمان نميآورد، دنيا را بر قرآن ترجيح ميدهد «وَ كَانَ فِي الدَّرَجَةِ مَعَ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى» اين با يهود و نصاري محشور ميشود. چرا؟ «الَّذِينَ يَنْبِذُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» چون يهود و نصاري به کتاب آسماني خودشان توجه نکردند. اگر يهوديان به تورات دقت ميکردند و توجه ميکردند، در تورات موضوع رسالت پيامبر اکرم مطرح شده است. اگر به انجيل توجه ميکردند، قرآن ميفرمايد: انجيل خبر از رسالت حضرت پيامبر اکرم داده است.
دو حديث بخوانم، اول از رسول خداست. فرمودند: «مَا آمَنَ بِالْقُرْآنِ مَنِ اسْتَحَلَ مَحَارِمَهُ» (مستدركالوسائل، ج 4، ص250) هرکسي حرمتهاي قرآن را حلال بشمارد، ايمان به قرآن نياورده است. دومين حديث از امام صادق است. «الحافظ للقرآن العامل به مَعَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَة» هرکسي قرآن را حفظ کند و به آن عمل کند، با فرشتگان که فرشتگان کرام هستند، يعني فرشتگانِ کرامت هستند، «برره» يعني نيکي، محشور ميشود. يکي از امور مهم توجه به قرآن است.
عزيزان استحضار داريد که قرآن کلام خداست و هرکسي را با کلامش ميشمارند. اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه ميفرمايد: خدا در قرآن تجلي کرده است. همينطور که ما ميگوييم: حافظ در ديوانش تجلي کرده است. اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه تجلي کرده است. امام سجاد در صحيفه سجاديه تجلي کرده است. در واقع کلام خدا تجلي خدا در کلامش است. در جامعه هم اينطور است. ما غالباً افراد را با سخنشان ميشناسيم. از سخن ميفهميم فيلسوف است، شاعر است، فقيه است. عالم است، به همين جهت قرآن کريم مبيّن جايگاه خداست. خدا تجلي در قرآن پيدا کرده است. لذا انس با قرآن محبت خدا ايجاد ميکند. انس با قرآن معرفت خدا ايجاد ميکند. انس با قرآن، موجب ميشود انسان از خداي تبارک و تعالي شناخت بالاتري پيدا کند. با توجه به اين مقدمه چند جمله در مورد قرآن صحبت کنم.
قرآن کريم بيش از چهل عنوان مستقل دربارهاش در خود قرآن آمده است. مثلاً کتاب، حديث، احسن الحديث، قول، کلام الله، تنزيل، فرقان، حکم، بشري، شفاء، نذير، بشير، موعظه، تذکر، ذکري، تذکره، بيش از چهل عنوان مستقل که حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي کتابي دارند به نام «قرآن در قرآن» بعضي از اينها را آورده است. عناوين غير مستقل هم فراوان است، يعني غيرمستقل منظور اين است که يک عنواني است صفت يک عنوان ديگر قرار گرفته است. مثلاً علي، حکيم، عظيم، مجيد، کريم، مبارک، قيّم، مصدق، مهيمن، من چند تا از اين واژهها که در مورد قرآن هست را خدمت شما عزيزان، هم طلاب گرامي و هم بينندگان عزيز توضيح ميدهم.
يکي از مهمترين کلماتي که در قرآن کريم در معرفي اين کتاب به کار رفته هدايت است. قرآن کريم در بحث هدايت چهار گروه را مطرح ميکند، يکجا ميفرمايد: «هُدىً لِلنَّاس» (بقره/185) هدايت براي همه مردم، يکجا ميفرمايد: «هُدىً لِلْمُتَّقِين» (بقره/2) هدايت براي افراد با تقوي، يکجا ميفرمايد: «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ» (نحل/89) هدايت براي مسلمانها، «هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (يونس/57) هدايت براي مؤمنين، پس هدايت شوندگان توسط قرآن، مردم، مسلمين، مؤمنين، متقين، چطور ميشود بالاخره قرآن هدايت براي مردم است يا براي متقين است يا براي مؤمنين است، يا براي مسلمين. پاسخش اين است گاهي يک استادي در کارشناسي تدريس ميکند. در ارشد هم درس دارد. در دکتري هم دارد. الآن مثلاً شما در کتابهاي ابتدايي علوم گفته ميشود، در دبيرستان زيست شناسي گفته ميشود. در دانشگاه همين ميآيد تخصصي ميشود. همه صحيح است. يعني يک معلم ممکن است همه را تدريس کند. قرآن يک مراتبياش براي همه مردم است. همه استفاده ميکنند. يک مراتبش براي مسلمان است. يک مراتبش براي مؤمن است. يک مراتبي براي متقين است. لذا هدايتش هدايت فراگير و عام است.
سؤال دوم، قرآن به چه چيزي هدايت ميکند؟ سه محور در قرآن براي هدايت آمده است. اگر کسي با اين قرآن انس پيدا کرد، انس يعني چه؟ يعني بخواند و به معاني دقت کند، بفهمد، قرآن را در زندگياش پياده کند. اگر کسي در زندگياش با قرآن انس پيدا کرد، سه هدايت پيدا ميکند. قرآن سه محور هدايت دارد. 1- «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم» (اسراء/9) آدم را به راه استوار هدايت ميکند. نه متزلزل و متشنج، به راهي که مثل کوه آدم را نگه ميدارد. پس قرآن هدايت ميکند به راه استوار، محکم و با پشتوانه! 2- ميفرمايد: «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/16) قرآن هدايت ميکند به راه سالم، «سُبُل» جمع سبيل است يعني راهها، به راههاي بدون اندوه، بدون رنج و بدون دغدغه! 3- اول سوره جن آمده است. وقتي جنيها خدمت پيغمبر اکرم رسيدند و پيغمبر برايشان قرآن خواند، گفتند: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَبا يَهْدِي إِلَى الرُّشْد» (جن/1) اين قرآن شگفت است و هدايت به رشد ميکند. قرآن به سه چيز هدايت ميکند. اينها با هم منافات ندارد. راه استوار، راه سالم، راه رشد!
من مثال ميزنم. اگر اقتصاد ما اقتصاد قرآني شود. اقتصاد قرآني درونش ربا نيست. رشوه درونش نيست. قرآن به اينها سُحت ميگويد. سُحت يعني رشوه! قرآن کلمهي «سُحت» را براي اقتصاد ناسالم به کار برده است. ميفرمايد: زندگيشان با سُحت ميگذرد. در روايت داريم رشوه، ربا، خريد و فروش وسايل گناه و حرام، کم فروشي، حقه و کلک و غش، سُحت است. اقتصاد ما اگر قرآني شد «سُبُلَ السَّلامِ» است. اگر گفتمان ما قرآني شود، سالم ميشود. چون گفتمان قرآني روي حدس آدم حرف نميزند. «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً» (احزاب/70) ميگويند: برده، خورده! شما از کجا ميداني؟ قيامت بايد جواب بدهي. گفتار قرآني گفتار بيادبانه نيست. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) با مردم قشنگ حرف ميزند. ديدي حالا چطور قرآن به راه سالم هدايت ميکند. ما قرآن را فقط خوانديم و فقط در خطبههاي عقد و در مجالس عزا آورديم. پياده نکرديم. اگر پياده ميکرديم، اقتصاد قرآني سالم است. گفتمان قرآني سالم است. در گفتمان قرآني تحقير نيست. تمسخر نيست. «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم» (حجرات/11) گفتمان قرآني درونش غيبت نيست. گفتمان قرآني درونش نام بد گذاشتن براي همديگر نيست. الآن در جامعه ما چقدر گفتمان قرآني است؟ اگر من اينها را تا فردا صبح هم بگويم، تمام نميشود.
قرآن ميگويد: من هدايت ميکنم به «سُبُلَ السَّلامِ»، راه سلامت. راه سلامت در اقتصاد، راه سلامت در گفتار، راه سلامت در روابط خانوادگي. چرا آمار طلاق ما در کشور اينچنين است؟ اگر زندگيهاي ما قرآني باشد، آقايان «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوف» (نساء/19) با زنان معاشرت نيکو دارند. خانمها اقتدار مرد را نميشکنند و مديريت مرد را لکهدار نميکنند. چون «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء» (نساء/34) نميگويد: «جَبّارون» مرد زور بگويد. نه! ستون خيمهي خانه مرد است. امروز اين اقتدار در خيلي خانوادهها شکسته شده است. لذا طلاق ميشود. لذا بچه حرف پدرش را گوش نميدهد. چون مادر وقتي اقتدار مرد را شکست، ديگر بچه حرف گوش نميدهد. «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُم» (تحريم/6) خانوادهي قرآني، خودت را کنترل کن و بچهات را کنترل کن.
مديريت قرآني؛ مديريت قرآني ميگويد: کار را دست کسي بدهيد که هم علم دارد، هم تخصص دارد. قرآن ميفرمايد: يوسف گفت: به من مسئوليت بدهيد. چون من هم علم دارم، هم تخصص دارم. هم تعهد دارم. عالمان بي تخصص، متخصصان و عالمان بي تعهد، دست به اختلاس ميزنند. متدينان و متعهدان بي علم خراب ميکنند و هزينهاش بالاتر است. پس مديريت ما بايد قرآني شود. حاکميت، اگر در جامعه ما حاکميت اسلامي باشد، ظلم نيست. چون حاکميت قرآني اين حاکميت است. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/90) عدل و احسان، «وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ» حاکميت قرآني، حاکم به مردم ستم نميکند. در حاکميت قرآني تفاوتي بين حاکم و مردم از نظر حقوق نيست. ما اگر اينها را بفهميم قرآن را فهميديم. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم» (اسراء/9) «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» چطور قرآن ما را به «سُبُلَ السَّلامِ» ميبرد؟ «سُبُلَ السَّلامِ» سلامت اقتصاد، سلامت خانواده، سلامت حاکميت، سلامت مديريت، سلامت گفتار، سلامت روابط اجتماعي، اين يکي از اوصافي است که براي قرآن ذکر شده است.
دومين ويژگي که قرآن در چند آيه براي خودش ذکر ميکند شفاء است. ميفرمايد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (اسراء/82) يک پزشک زماني دارويش اثر ميکند که 1- مريض به او مراجعه کند. اگر متخصصترين پزشک در يک شهري باشد، مريض به او مراجعه نکند، اين مريض خوب نميشود. 2- به اين پزشک معتقد باشد. از همان اول نگويد: نخير اين بيخود حرف ميزند. اعتقاد به تخصص پزشک داشته باشد. 3- داروي پزشک را بگيرد. 4- آن دارو را عمل کند. براي شفاي بيماريهاي جسمي، چهار مقدمه لازم است. مراجعه به پزشک، اعتقاد به پزشک، اعتقاد به طبابت منظور است. گرفتن دارو و عمل به دستور و نسخه. قرآن شفاست، 1- بايد به قرآن مراجعه کرد. قرآن براي ابوجهل که شفاء نيست. چون به آن مراجعه نميکند. قرآن براي ابوسفيان که شفاء نيست. چون به آن مراجعه نميکند. 2- وقتي مراجعه کرد، اعتقاد به قرآن داشته باشد. نگويد: قرآن براي قديم بود الآن ديگر کاربرد ندارد. نه! امام رضا فرمود: قرآن مثل خورشيد است. خورشيد براي قديم است؟ کسي ميتواند بگويد:آفتاب براي 1400 سال پيش است؟ نه! شمس هر روز مفيد است. کسي ميتواند بگويد: دريا براي قديم است. نه! دريا هميشه مفيد است. قرآن بحر عميق است. قرآن شمس جاري است. 3- از قرآن نسخه بگيرد. راهکار بگيرد. اگر کينهاي است، حسود است، مال پرست است، راه درمانش را از قرآن بگيرد. 4- عمل کند.
پس قرآن شفاء است. براي کساني که به آن مراجعه کنند. معتقد باشند. نسخه بگيرند و نسخه را عمل کنند. اين تأثيرگذار ميشود. لذا انکار نميکنم ولي اينهايي که دنبال بيماريهاي جسمي از قرآن هستند، شفايش را پيدا نميکنند. پا درد و دست درد، قرآن براي اين چيزها نيامده است. من نميگويم اثر ندارد. در روايت داريم هفتاد مرتبه سوره حمد را براي مريض بخوانيد، اميد داشته باشيد خوب شود. اما قرآن داروي ميگرن و سرطان نيست. قرآن داروي زخم معده و پا درد و آرتروز نيست. توقع از اين کتاب اين نيست. «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ» (يونس/57) نه جسم، شفاي درون!
خويش را صد آب شوي از کينهها *** و آنگه شراب عشق را پيمانه شو، پيمانه شو
شراب عشقي است که کينه را ميبرد. اين ويژگي دوم قرآن بود. ويژگي سوم رحمت است. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (اسراء/82) چرا اول شفاء آمده و بعد رحمت آمده است؟ شما الآن يکجايي که ميخواهيد بسازيد، اول آشغالهايش را ميبريد، بعد آرايش ميکنيد. مراکزي که کوتاه کردن مو را انجام ميدهند، اول پيرايش ميکنند بعد آرايش. يعني موهاي اضافي را ميزند و بعد باقيمانده را تنظيم ميکند. آدم وقتي به قرآن مراجعه ميکند، اول شفاء است. يعني بيرون ريختن عوارض، بعد رحمت است. يعني آرايش، لذا رحمت نوسازي است. رحمت شکوفايي است. رحمت رشد است، اما شفاء پاکسازي است. قرآن شفاء ميدهد، يعني عيوب را ميزدايد. بعد رحمت است. درست مثل کشاورز، الآن کشاورز وقتي به زمين ميآيد، اول آفت زدايي ميکنند. شخم ميزنند، اضافي درخت را ميگيرند، وقتي گرفتند اين درخت رشد ميکند. ديديد قرآن هم شفاء است، هم رحمت است. اين دو مرحله است، زدايش، رويش! پيرايش، آرايش، يکي از ويژگيهاي قرآن رحمت است. اگر کسي ميخواهد از رحمت خدا برخوردار شود، من يک راه سادهاش را ميگويم. در روايت داريم «اِرحموا تُرحموا» به هم رحم کنيد، خدا هم به شما رحم کند. کسي که به خانوادهاش رحم نميکند و با اعتيادش خانوادهاش را به بدبختي کشيده است، کسي که با بي توجهي زندگياش را تأمين نميکند، خداي نکرده تعاليم نادرست به خانواده ميدهد، ميخواهد خدا به او رحم کند؟ کاسبي که به مشتري رحم نميکند، ما حاضر نيستيم بگذريم از هم، ميخواهيم خدا از ما بگذرد؟
ويژگي چهارم فرقان است. در قرآن چند جا اين تعبير آمده است. از جمله اول سوره فرقان، يک سوره به اين نام داريم. «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ» (فرقان/1) فرقان از فرق ميآيد يعني جدا کننده! قرآن چه چيزي را از چه جدا ميکند؟ حق را از باطل، حلال را از حرام، پاکي را از ناپاکي، عالم را از غير عالم، زشتي را از زيبايي، به تعبير واژگان علمي سره را از ناسره جدا ميکند. اين چهارمين ويژگي بود. اگر کسي به قرآن مراجعه کرد، قرآن فرقان است. قرآن چيست؟ چهار ويژگي را بيان کرديم. قرآن هدايت است. شفاء است. رحمت است، فرقان است.
يکي ديگر از تعابيري که در قرآن کريم آمده است، کلمهي بصائر است. بصائر جمع بصيرت است. يعني روشني، در سوره مبارکه انعام ميفرمايد: «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ» (انعام/104) قرآن کتاب بصيرت است. يعني دلايل روشن، آشکار، بينش دادن، فهم دادن، اقراء به جهل ندارد، نميخواهد با ناداني مردم را به يک چيزي الزام کند. ما سه جور بصيرت نياز داريم. بصيرت اول، بصيرت اعتقادي است. عقيدهمان را درست کنيم. دنيا بازار عقايد است، کداميک درست است بايد مطالعه کرد. 2- بصيرت اخلاقي، يعني ببينيم چه اشکالي در ما هست آن را رفع کنيم. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَة،وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ» (قيامة/14و15) 3- بصيرت سياسي و اجتماعي، در قصههايي که در دنيا پيش ميآيد چه موضعي بگيريم. همه ما به اين سه بصيرت نياز داريم. اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي، آخر سوره يوسف خدا به پيغمبر ميفرمايد: «قُل» پيغمبر به همه بگو. اين را به عنوان يک دستورالعمل بگو. «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ» (يوسف/108) من مردم را با بصيرت به دينم دعوت ميکنم. نه با جهل و ناداني و خرافات!
پيغمبر پسرش از دنيا رفت، ابراهيم هجده ماهه بود. خورشيد گرفت. بعضي گفتند: بخاطر مرگ ابراهيم بوده است. ميتوانست از اين موقعيت سوء استفاده کند. العياذ بالله! چون کسي خبر از خسوف و کسوف در آن زمان نداشت. علم اينقدر پيشرفت نکرده بود که علت خورشيد گرفتگي را بدانند. اما پيغمبر مردم را جمع کرد و فرمود: «ان الشمس و القمر لا يَنخَسفان بموت احد» ماه و خورشيد براي مرگ کسي نميگيرد. اين امر طبيعي است. پسر من هم فوت کرده است. تصادفاً همزمان شده است. اين دين آگاهي است.
آمد خدمت پيامبر گفت: يا رسول الله دو ماه فرصت بده مطالعه کنم. فرمود: چهار ماه فرصت ميدهم. خدا ميفرمايد: مشرکين را در مکه راه ندهيد، مگر مشرک بيايد حرفهاي شما را گوش بدهد، اشکالي ندارد. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُم» (بقره/111) تا اينجا به پنج ويژگي قرآن اشاره کرديم. بقيه را نگفتيم. قول فصل،تبيان، مهيمن،مصدق.
آخرين نکته که در مورد سخن رسول خدا حضرت محمد(ص) بايد بگوييم اين است که خدا در قرآن يک جاهايي شکوه کرده است. يکي از آن شکوهها در سوره واقعه آيه 75 تا 81 است. در اين آيات اول قسم ميخورد «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ، وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ» بعد از اينکه قسم خورد، ميفرمايد: اين قرآن کريم است. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ» نزد خدا محفوظ است. «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79) پاکيزهها ميتوانند از آن استفاده کنند. «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» (واقعه/80) خدا اين را فرستاده است. بعد از همه اين تعريفها، گله را شروع ميکند. «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ» (واقعه/81) شما به اين قرآن سستي ميکنيد؟ ادهان از دُهن است، دُهن يعني روغن. يعني روغن مالي، ملاعبت، سستي و جدي نگرفتن! يعني کوتاهي و از کنار قرآن اعراض کردن. خدا در سوره مبارکه واقعه، آيات 75 تا 81 گله ميکند از سستي به قرآن. سستي به قرآن چيست؟ بلد نباشيم بخوانيم. بخوانيم و نفهميم. بخوانيم و بفهميم و عمل نکنيم. بخوانيم و بفهميم و عمل کنيم، عمل را حفظ نکنيم! اينها همه سستي به قرآن است.
جاي ديگر هم که خدا گله کرده است در سوره مبارکه فرقان آيه 30، آنجا هم عجيب است که سر تا سر قرآن ظاهراً همين يکجا باشد که رسول خدا گله کرده است. ميفرمايد: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» خداي مردم قرآن را مهجور کردند. مهجور از هَجر ميآيد. هَجر يعني قهر، يعني با قرآن قهر کرده است. جدا شدند از قرآن، امام صادق(ع) در روايتي تکليف اين شکوهها را معلوم کردند و فرمودند: اگر ميخواهيد حق قرآن را ادا کنيد، اين چند کار را انجام بدهيد. چون خدا در قرآن ميگويد: «حَقَّ تِلاوَتِهِ» (بقره/121) حق تلاوت قرآن را رعايت کنيد. امام صادق فرمودند: اگر ميخواهيد حق تلاوت قرآن را رعايت کنيد، اين چند امر را انجام بدهيد. «يرتلون آياته» يعنى آيات قرآن را با ترتيل، آرام آرام بخوانيد. «يَتَفهمون معانيه» معانياش را بفهميد. «يعملون باحكامه» اگر احکام دارد، نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، عمل كنيد. «يَرجون وَعدَهُ» (ارشادالقلوب/ج1/ص78) اگر وعده داده و گفته: بهشت، حورالعين، باغ، درخت، رضوان، جنت راضيه و مرضيه، اگر وعده ميدهد اميد پيدا کنيد و انشاءالله ما هم به آن ميرسيم. «يخشون عذابه» اگر از عذاب ميترساند، شما هم بترسيد. «يتمثلون قِصَصَهُ» قصههايش را در زندگيتان پياده کنيد. «يأتون اوامره» امرش را اجرا کنيد. «يَجتَنبون نواهيه» نواهي و نهياش را کنار بگذاريد.
بحثمان را جمع کنيم. مهمترين مانع فهم قرآن چيست؟ چرا قرآن را بعضي نميفهمند و قرآن در زندگي آنها اثر ندارد؟ نه اثر ندارد، اثر منفي هم دارد. باران لطيف است. در مزرعه و باغ بيايد، بوي گل ميآيد. اگر در فاضلاب و لجنزار بيايد، بوي تعفن ميآيد. نه بوي گل براي باران است و نه بوي تعفن، باران بيبار است و ميبارد. قابل مهم است کجا نازل شده است. اگر چنانچه اين قرآن که لطيف است و نوراني است بر دلهاي پاک ببارد اين دلها بارور ميشود اما اگر بر افرادي که پذيرش ندارند خوانده شود، مثل ابوجهل، نه تنها درس نميگيرد، بلکه کفرش هم بيشتر ميشود. لذا مهمترين مانع درک قرآن ظلم است. چون خداوند در قرآن ميفرمايد: «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» (اسراء/82) ظالم از قرآن خسارت ميبيند. در جاي ديگر ميفرمايد: «وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ» (عنکبوت/49) آيات ما را انکار نميکنند مگر ستمگران! باز در جاي ديگر ميفرمايد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82) اگر کسي ايمان آورد، ظلم قاطي آن نکرد اين هدايت ميشود. ما سه نوع ظلم داريم. 1- ظلم به خدا، آدم براي خدا شريک قائل شود. «يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان/13) 2- ظلم به خودمان، گناه کنيم. «ظَلَمْتُ نَفْسِي» (نمل/44) «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» (اعراف/23) 3- ظلم به مردم که حق الناس است. هرکدام از اين ظلمها ميتواند مانعي بشود براي فهم و درک قرآن کريم.
ياد و نام مرحوم شهيد اول(ره) شيخ شمس الدين محمدبن مکي را گرامي ميداريم. علماي شيعه هميشه با ظلم و ستم مبارزه کردند. مرحوم علامه اميني دهها عالم شيعه را در کتاب «شهداء الفضله» نام ميبرد که اينها شهيد شدند. يکي از اينها شهيد اول است. نويسنده کتاب لمعه که در حوزهها خوانده ميشود. عليه اين شخصيت سعايت کردند. سخنچيني کردند. کتابي نوشتند از مطالب نادرست به ايشان نسبت دادند. شهادت دروغ دادند. قاضي هم حکم به قتل ايشان کرد و اين عالم بزرگ شيعه به شهادت رسيد. رضوان و درود خدا بر او. انشاءالله همه ما مشمول شفاعتش قرار بگيريم.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
قرائت صفحه 217 قرآن کريم؛ آيات 71 تا 78 سوره يونس:
«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ «71» فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ «72» فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ «73» ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ «74» ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ «75» فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ «76» قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ «77» قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ «78»
ترجمه: و بر آنان سرگذشت نوح را بخوان، آنگاه كه به قوم خود گفت: اى قوم من! اگر ماندن و موقعيّت من (در ميان شما) و يادآورىام نسبت به آيات خداوند بر شما سنگين و تحمّل ناپذير است، پس (بدانيد كه) من تنها بر خداوند توكّل كردهام (و از چيزى هراس ندارم) پس شما و شريكانتان فكرتان را جمع كنيد تا چيزى از كارتان بر شما پوشيده نماند، سپس در بارهى من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد! پس اگر (به دعوت الهى) پشت كرديد، من از شما اجرتى نخواستهام. پاداش من تنها بر خداست و من مأمورم كه تسليم فرمان او باشم. پس او (نوح) را تكذيب كردند، آنگاه ما او و كسانى كه در كشتى همراه او بودند را نجات داديم و آنان را جانشينِ (در زمين) قرار داديم و همهى كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، غرق ساختيم. پس بنگر كه پايانِ كارِ هشدار داده شدگان چگونه بود! آنگاه پيامبرانى را پس از نوح به سوى قومشان فرستاديم، پس آنان معجزات و دلايل روشن را براى مردم آوردند، ولى مردم بر آن نبودند كه به آنچه قبلًا تكذيبش كرده بودند ايمان بياورند. ما اين گونه بر دلهاى متجاوزان مُهر مىزنيم. سپس بعد از آنان، موسى و هارون را همراه با معجزات خويش، به سوى فرعونِ و سران قومش فرستاديم، امّا آنان كه گروهى تبهكار بودند، استكبار ورزيدند (و دعوت پيامبران را نپذيرفتند). پس هنگامى كه از جانب ما حقّ به سراغشان آمد، گفتند: قطعاً اين يك جادوى آشكار است. موسى (به آنان) گفت: آيا چون حقّ به سراغ شما آمد، (به آن سحر و جادو مىگوييد و مىپرسيد:) آيا اين سحر است؟ در حالى كه جادوگران هرگز رستگار نمىشوند. گفتند: (اى موسى!) آيا آمدهاى تا ما را از راهى كه پدرانمان را بر آن يافتهايم، برگردانى تا بزرگى و حكومت در زمين براى شما دو نفر (موسى و هارون) باشد؟ و (لى) ما به شما دو نفر ايمان آور نيستيم.