برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شناخت انحرافات جامعه اسلامي در کلام پيامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفيعي
تاريخ پخش: 05-11-96
حاج آقاي رفيعي: «بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين الحمدلله رب العالمين و صلاة و السلام علي سيدنا محمد و علي آله الطيبين و الطاهرين سيَما بقية الله في الارضين و لعن علي اعدائهم اعداء الله اجمعين»
توفيقي شد هفته گذشته بحثي در مورد آخرين خطبه پيامبر گرامي اسلام مطرح کرديم. هم خدمت شما دوستان و هم بينندگان برنامه سمت خدا که شاهد اين برنامه و گفتمان هستند. عرض شد که مرحوم شيخ صدوق اين روايت را آورده که رسول خدا آخرين روزهاي عمرشان، ظاهراً اين غير از آن خطبهاي است که مسجد آمدند و به هر حال موضوع حديث ثقلين را مطرح کردند. دقيقاً نگفتند چه زماني بوده ولي جزء آخرين خطبههاي پيامبر اکرم هست که به 110 مورد از آثار گناه اشاره شده است. اين روايت خيلي جالب است و در واقع حضرت حدود 110 مورد از انحرافات جامعه را شمرده و وزر و وبالش را بيان کرده است.
يکي از عزيزان زحمت کشيده و کتابي نوشته به نام «شرح آخرين خطبه رسول خدا» جناب آقاي سلمان زواري نسب، اين کتاب تنها کتابي است که شايد در شرح اين خطبه به نگارش درآمده و کاري که ايشان کرده اين 110 مورد را جدا کرده است. مورد به مورد بيان کرده است. عرض کرديم اينقدر مسجد شلوغ شد که پيامبر اکرم سه مرتبه فرمودند: توسعه بدهيد و جا باز کنيد. بياييد جلو و باز هم وقتي جمعيت منسجم نشستند، فرمودند: فرشتهها هم آمدند. ملائکه هم در اين جلسه شرکت دارند. جالب است در تمام اين حديث هم تقريباً فقط بيان وزر و وبال انحرافات و گناهان است. من اسم اين حديث را حديث شناخت انحرافات و شناخت مواضع سقوط، شناخت لغزشها، چه لغزشهايي در زندگي انسانها پيش ميآيد. اگر برسيم همه را مطرح کنيم خوب است.
اولين موردي که پيغمبر فرمودند، «من تولي خصومة ظالم» اگر کسي در ظلم يک ظالمي مشارکت کند، متولي شود و در ظلم کمک او کند، «او اعان عليها» يا بر ظلم يارياش کند. «ثم نزل به ملک الموت قال له ابشر بلعنة الله و نار جهنم و بِئْسَ الْمَصِيرُ» آدمي که ظالم را ياري ميکند، ظالم را کمک ميکند، ظالم را مدد ميکند در موقع جان دادن ملک الموت به او ميگويد: دو چيز را به تو ميگويم. 1- لعنت خدا بر تو، در قرآن هم داريم که لعنت خدا بر قوم الظالمين! 2- نار جهنم براي توست. هميشه در جهنم هستي «و بئس المَصير» اين روايت نوراني که در اول اين خطبه آمده است.
دو مطلب را عرض ميکنم. مطلب اول اينکه ظلم بد است. در قرآن خيلي آيه داريم. مثلاً قرآن ميفرمايد: «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» (اسراء/82) ظالم خسارت ميبيند. «وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِين» (ابراهيم/27) ظالم گمراه ميشود. «لا يفلح» (انعام/21) ميفرمايد: ظالم رستگار نيست. «لا يُحِبُ الظَّالِمِين» (آل عمران/57) خداوند ظالم را مبغوض ميدارد. «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (بقره/124) مجموعه آياتي که در قرآن کريم در مذمت ظلم داريم. ظلم يعني تجاوز از حد، ظلم يعني شکستن حدود الهي و حدود عقلي، پس اگر جايي حدي شکسته شد، اين ظلم ميشود. اگر يک جايي مرزي شکسته شد، ظلم ميشود. چند قسم از ظلم را بگويم که برسم به اينکه ياري کردن ظالم يعني چه؟
1- ظلم اعتقادي، اگر کسي به جاي عقيده به خدا سراغ غير خدا برود ظلم است. قرآن به قوم موسي ميفرمايد: «ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ» (بقره/54) عجل که قابل پرستيدن نيست. گوساله! امروز هم کشورهايي را داريم که حيوانات را ميپرستند. بت پرست هستند، حتي چيزهاي ناپسند را ميپرستند. اين ظلم اعتقادي است. چون آدم بايد به چيزي عقيده پيدا کند که ماندگار است و وابسته نيست.
2- ظلم قضايي، اگر کسي حکمي بکند خلاف حکم خدا باشد. مثلاً خدا گفته قصاص کنيد، بگويد: نکنيم. خدا گفته: حد بزنيد. اين بگويد: نزنيد. يا اين آقا جرم کرده و کسي ديگر را بکشند. قرآن ميفرمايد: «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ» (مائده/44) اگر کسي طبق حکم خدا حکم نکند ظالم است. سعيد بن جبير را نزد حجاج آوردند. سعيد کاري نکرده بود. قاري قرآن و متدين و مؤمن است، از تابعين است. حجاج به او روي کرد و گفت: اسمت چيست؟ گفت: سعيد. گفت: نه اسمش شقي است. گفت: مادرم اسم مرا سعيد گذاشته است. تو ميخواهي شقي بگويي بگو. بعد يک سؤالاتي از او کرد. علي بن ابي طالب بالاتر است يا فلاني؟ ايشان هم سعي کرد طوري جواب ندهد که تحريکش کند. گفت: هرکدام نزد خدا بالاتر است، نزد من هم بالاتر است. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» (حجرات/13) گفت: تو ميخواهي کلي گويي کني. ما تو را به همين جرم به قتل ميرسانيم. لذا رو به قبله دستور دادند سر از بدنش جدا کنند. شروع کرد اين آيه را خواندن «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام» (بقره/144) گفت: صورتش را برگردانيد که رو به قبله آيه نخواند. صورتش را برگرداندند اين آيه را خواند. که هر کجا رو ميکني آنجا خداست. «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» (بقره/115) گفت: صورتش را روي خاک بگذاريد که نه پشت به قبله باشد نه رو به قبله، صورتش را روي خاک گذاشتند، همان آيه شريفه که از خاک آفريده شديم و به خاک برميگرديم. اين جرمش چيست؟ «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»
ميگويند: در زمان ابن زياد، ابن زياد اعلام کرد که هيچکس در کوفه بيرون نيايد و حکومت نظامي اعلام کرد. براي اينکه قائلهي مسلم بن عقيل را بخواباند و اجازه جريان حکومت امام حسين و ورود امام حسين را به کوفه ندهد. کسي يک پولي طلب داشت به کوفه آمد، خبر نداشت حکومت نظامي است. او را گرفتند و نزد ابن زياد آوردند. گفتند: ايشان را گرفتيم. گفت: من از شام ميآيم و از جايي خبر ندارم. من از کسي پول طلب داشتم آمدم بگيرم. نميدانستم حکومت نظامي است وگرنه جسارت نميکردم بيرون بيايم. به ابن زياد گفتم: چه کنيم؟ گفت: اعدامش کنيد. به چه دليلي و به چه جرمي؟ گفت: اين را اعدام کنيد که براي بقيه سرمشق شود. بدانند که «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ» الآن شيخ زکزاکي به چه جرمي در زندان است؟ چه کرده است؟ دو سال است در زندان است. شيخ نمر به چه جرمي به شهادت رسيد؟«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ» پس دومين ظلم، ظلم قضائي است.
3- ظلم خانوادگي؛ فکر نکنيد تا ميگوييم ظلم يعني دسته دسته هارون الرشيد و ترامپ گذاشتن. آيه 229 سوره بقره در مورد طلاق است. «الطَّلاقُ مَرَّتانِ» توضيح ميدهد، اگر کسي ميخواهد زنش را طلاق بدهد، حکمش چيست؟ چطور بايد برخورد کند. اذيتش نکند، بعد آخر آيهاي که مربوط به طلاق است، قرآن ميفرمايد: «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون» اين در مورد خانواده است. اگر کسي حدود الهي را در مورد خانواده تجاوز کند، ظالم است. ظلم به خانواده.
در کوچههاي گرم کوفه خانمي دنبال اميرالمؤمنين دويد، «يا ابالحسن نجني» آقا نجاتم بده. چه شده؟ گفت: شوهرم مرا از خانه بيرون کرده است. گفته: تو را ميکشم. مگر يک مرد ميتواند به زن چنين حرفي بزند؟ آقا دنبالش آمدند در خانه را زدند. يک جوان مغروري در را باز کرد. آقا را نميشناخت. آقا فرمودند: «يا شاب، يا عبد الله، اتق الله» جوان از خدا بترس! آدم که زنش را نميزند. نميگويد: زنم را ميکشم. اين پررويي کرد. گفت: حالا که شما را واسطه کردم آتشش ميزنم. حضرت شمشير را کشيد. ديد دارد زور ميگويد. حساب کار خودش را کرد. افراد آمدند حضرت را شناختند، گفتند: آقا اميرالمؤمنين است. خجالت بکش.
يکوقت اسماعيل پسر امام صادق يک وقتي زنش را زد. به دليلي عصباني شد و زد. خانم قهر کرد و رفت. اسماعيل هم مريض شد و به بستر افتاد. آقا امام صادق نزد عروسشان آمدند. پدر شوهرها و مادر شوهرها آتش بيار دعواي زن و شوهرها نشويد. صلح بدهيد و مشکل را حل کنيد. حتي نگذاريد اگر پسرتان کار بدي کرده است، پول نداده است. شما يواشکي به عروستان پول بدهيد. تفقدي بکنيد. ايجاد الفت کنيد. قرآن ميفرمايد: اصلاح ايجاد کنيد. اصلاح ذات البين روايت است. رابطهي بين دو نفر را اصلاح کني از يک سال نماز و روزه بالاتر است. چقدر روايات ما تأکيد روي اصلاح روابط است. آقا امام صادق سراغ عروسشان آمدند. در روايت دارد يک کادويي هم به او دادند که از دلش بيرون بيايد. فرمودند: پسرم را ببخش. او کفاره اين کارش را ديد. چون مريض شد. بعد از اين کتک مريض شد و به بستر افتاد. بعد او را به منزل آوردند. ظلم است حالا زدن باشد، ظلم در نفقه باشد. ظلم در مهريه باشد. ميدانيد روايت داريم سه گروه دزد هستند. «السُرّاقُ ثلاثه» سه گروه دزد هستند. يکي مانع زکات است. کسي که زکات نميدهد. زکات به بعضي حيوانات، بعضي غلات، بعضي از فلزات تعلق ميگيرد. دوم کسي که قرض بگيرد و نيتش نپرداختن باشد. پول را ميگيرد ولي قرض الحسنه نيست. قرض الپس نده است. از همان اول نيتش اين است که ندهد. اين سرقت است. سوم کسي که مهر زنش را حلال بداند. يعني بگويد: يک چيزي نوشتيم، ما که نميدهيم. اين سرقت است. يکوقت ميگويد: هروقت داشتيم ميدهيم. يک بحث ديگري است. يکوقت ميگويد: خانم چشم! هروقت پولدار شدم. اگر کسي از دنيا برود، مهريه جزء دِين است. البته عزيزان مهريهها را يک مقدار پايين بگيرند که ازدواجها خوب صورت بگيرد. رسول خدا فرمودند: يکي از امتيازات زنان امت من پايين بودن مهريهشان است. الآن مقام معظم رهبري بالاي چهارده سکه را نميخوانند. رعايت اين بعد هم بشود. پس ظلم گاهي اعتقادي است. مثل گوساله پرستي، گاهي قضايي است. حکمي بکني که خدا و پيغمبر نکرده است. آنهايي که در دنيا ظلم کردند دارند ميچرخند و مظلومين در زندان شکنجه ميشوند. سوم خانوادگي است.
4- ظلم سياسي است. قرآن کريم در سوره توبه آيه 23 ميفرمايد: مردم و مؤمنين! اگر پدر شما کافر است. برادر شما کافر است. شما با او ارتباط برقرار نکنيد در زمينه کفر، يکوقت احوالپرسي ميکني، پدرت کافر است و يک کمک مالي به او ميکني. اما تولي و دوست داشتن، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (توبه/23) هرکس تولي و محبت و دوستي ظالم را داشته باشد اين هم ظالم است. نبايد زير بار هرکسي رفت. «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ» (هود/113) آخر سوره شعرا را نگاه کنيد. اين از آياتي است که ميدانيد سر مقدس أباعبدالله چند آيه را تلاوت کرد. يکي اين آيه است. «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (شعرا/227) سوره شعرا با اين آيه تمام ميشود. ظلم سياسي زير بار حکومت ظالم و ستمگر.
اين حرف غلط است که در داستان مهدويت بعضي ميگويند: ما بايد بنشينيم و به ظلم کمک کنيم. نه! اين چه حرفي است. قرآن ميفرمايد: خداوند سرنوشت شما را تغيير نميدهد تا خودتان تغيير بدهيد. زير کدام يک از آيات قرآن نوشته مشروط به حکومت امام زمان يا ظهور امام زمان؟ نه. مگر امام حسين نفرمود: الآن يک بحثي هست در کربلا که امام حسين چرا قيام کرد؟ من نميخواهم ورود پيدا کنم. آيا براي حکومت بود؟ آيا براي تکليف بود؟ امر به معروف بود؟ آيا براي بيعت نکردن بود؟ يعني اگر يزيد از امام حسين نميخواست بيعت کند سکوت ميکرد؟ اما يک کلامي امام حسين ميرساند که تکليف بود. فرمود: جدم رسول خدا حضرت محمد(ص) فرمود: اگر کسي سلطان جائري را ببيند، چنين ميکند، چنان ميکند. حرام الهي را حلال و حلال الهي را حرام، ساکت بماند. با او شريک است. پس ظلم سياسي هم داريم. يعني کسي زير بار ظالم برود و سکوت کند.
5- ظلم اخلاقي؛ سوره حجرات آيه 11 يکسري از موارد را خدا ميشمارد و ميگويد: اين کارها را نکنيد. يکي اينکه مسخره نکنيد. «لا يسخر قوم من قوم» بعد ميفرمايد: نام و لقب بد روي هم نگذاريد. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب» (حجرات/11) چند مورد را ميشمارد. مسخره نکنيد، غيبت نکنيد. سوء ظن نورزيد. اسم بد روي هم نگذاريد، آخر ميفرمايد: «وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» اگر کسي از اين گناهان توبه نکند ظالم است. پس ظلم اخلاقي اين است که انسان دروغ بگويد و غيبت کند. مگر نميگوييم: حضرت آدم ابوالبشر پدر بزرگوار ما مگر نگفت: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» (اعراف/23) ظلم آدم که ظلم اعتقادي نبود. ظلم قضايي نبود. ظلم خانوادگي نبود. ظلم سياسي نبود. چه ظلمي بود؟ ترک اولي بود. تازه گناه هم نبود. مگر جناب يونس نگفت: «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (نبياء/87) چه ظلمي را ميگويد؟ «كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» من ظالم هستم. ظلم اعتقادي داشت العياذ بالله، پيغمبر خداست. ظلم به خلاف حکم الهي داشت؟ العياذ بالله، بحث خانواده و بحث سياسي مطرح است؟ نه، ظلمي که آنجا مطرح ميشود همين به معناي ترک اولي است. در دعاي کميل ميگوييد: «ظلمت نفسي و تجرأت بجهلي» (مصباحالمتهجد، ص 844)
6- ظلم اجتماعي؛ شما ماشينت را جايي گذاشتي که راه مردم را بستي. شما در يک صف نانوايي، ده نفر در صف ايستادند، کنار ميزني و جلو ميآيي. اين ظلم است. فرق نميکند هرکس به اندازه خودش. شما به بيت المال لطمه ميزني اين ظلم است. حق الناس را رعايت نميکني. اين بخش اول عرايض من است. يک نکته اضافه کنم اينکه ظلم بد است ولي در روايت داريم بعضي ظلمها خيلي بد است. همه بد است ولي اين ديگر خيلي بد است. 1- «ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْم» (نهجالبلاغه، نامه 31) ظلم به آدم ضعيف بدترين ظلم است. از اين کاري برنميآيد. از اين پيرزن برنميآيد شکايت کند. اين فرد در مقامي نيست، شما در يک جايگاهي هستي که او نميتواند با شما در بيفتد. الآن ظلمي که به مردم فلسطين ميشود «ظلم الضعيف» است. سنگ دارند و شما اسلحه داريد. هستهاي داريد. آنها چيزي ندارند. دو تا باريکه به آنها داديد، نوار غزه و کرانه باختري، چهار روز يکبار چهار شهرک ميسازيد. مردم يمن «ظلم الضعيف» نيست. چه دارند؟ عربستان قراردادهاي ميلياردي براي اسلحه بسته است. آخرين مدلهاي اسلحه را از کشورهاي غربي دريافت کرده است. يمن قبل از اينکه اينطور شود مردم فقير بودند. فقط مردم را ميزنند.
امام حسين وقتي ميخواست به ميدان برود، امام سجاد فرمود: پدرم آمد مرا در آغوش گرفت، در حالي که خون از بدنش غليان ميکرد. امام حسين خيلي بدنش زخم داشت و روز عاشورا وقتي بالاي سر علي اکبر و کنار قاسم و کنار مسلم گاهي شمشير دست ميگرفت و ميجنگيد و لطمههايي به بدنش وارد شده بود که خون از بدنش غليان ميکرد. امام باقر ميگويد: پدرم امام سجاد فرمود: پدرم امام حسين مرا در آغوش گرفت و آخرين جملهاي که امام حسين به امام سجاد فرمود و به ميدان رفت و بينشان فاصله افتاد، اين بود. فرمود: «يا بني، اياک و ظلم من لا تجد عليک ناصراً الا الله» بپرهيز از ظلم به کسي که ياوري جز خدا ندارد. اگر خدا بگيرد سفت و محکم ميگيرد. چطوور ابن زياد را گرفت؟ چطور صدام را گرفت؟ آل خليفه و آل سعود هم همينطور ميشوند. چطور اينهايي که ستم کردند با آنها برخورد شد. هارون الرشيد التماس ميکرد. طرفهاي طوس و مرو و خراسان آن زمان بود، خودش تصميم گرفت بيايد. آنقدر قصه حساس بود که خودش پايتخت را ول کرد و به اين مناطق آمد. لشگر آورد براي سرکوب قيامها و مريض شد. وقتي مريض شد روي تخت افتاده بود ميلرزيد. پزشک آمد نگاه کرد و گفت: کاري از من برنميآيد. به اطرافيانش گفت: مرا سوار مرکب کنيد يک نگاهي به لشگرم بکنم. او را روي اسب نشاندند ميافتاد. پاهايش را از زير اسب بستند و زير بغلش را گرفتند، بتواند يک نگاهي به لشگر بکند. نگاهي کرد و اين آيه را خواند. «ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ» (حاقه/28 و 29) آخرين جمله که گفت اين بود که نه مال به درد خورد و نه سلطنت. بعد هم يک نگاهي به آسمان و نگاهي به لشگرش کرد و گفت: اي خدايي که ملک تو زوال ندارد، «يا من لا يزول ملکه ارحم من يزول ملکه» فايده ندارد. علت اينکه اينجا دفن است بخاطر اين است. ديگر نتوانست به بغداد برگردد. در زمان هارون گسترش سرزمينهاي اسلامي خيلي زياد بود. سرزمينهاي اسلامي خيلي گسترش پيدا کرده بود.
عمرعاص اين همه بگير و ببند راه انداخت، جنگ صفين و کشتن مالک اشتر و شب عيد فطر سال 43 هجري در مصر از دنيا رفت. بچههايش را جمع کرد و گفت: من چطور آدمي براي شما بودم؟ گفتند: خيلي خوب بودي و به همه ما رسيدي. گفت: حالا که قبول داريد به همه شما رسيدم، يک کاري براي من بکنيد. مرگ را از من دور کنيد! گفتند: بابا تو ميداني ما حريف همه چيز ميشويم غير از عزرائيل، گفت: «رحم الله علي بن ابي طالب» رحمت خدا، درود خدا بر علي بن ابي طالب، «حيث قال کفي بالاجل حارسا» فرمود: کسي حريف مرگ نميشود. اين را گفت و از دنيا رفت. ظلم به ضعيف بد ظلمي است.
2- «من أفحش الظلم ظلم الكرام» (غررالحكم، ص 456) بدترين ظلم اين است که آدمهاي با کرامت، امام را تبعيد کنيم. نجف، آدمي که يک شخصيتي است. ظلم همه بد است. هارون الرشيد، موسي بن جعفر را زندان کنيد. حجاج قنبر را بکشد، کميل را به شهادت برساند. ظلم به معصوم، ظلم به اصحاب، ظلم به علما، ظلم به کرام، آدمهايي که نزد خدا جايگاه ويژه دارند. امام را به ترکيه بفرستي. امام را به نجف بفرستي. آنچنان خدا به او قدرت داد، شاه که سهل است، نسل در نسل شاه روي حکومت را نديد. خدا وقتي ميخواهد اقتدار بدهد، يک روزي هيچ فرودگاهي امام را نميپذيرفت. يک روز ميليونها نفر در فرودگاه مهرآباد استقبال کردند. ظلم به ضعيف زود اثر ميکند.
آخرين نکته اين است که بحث ما چيز ديگري بود، «من تولي خصومة ظالم او اعان» ما که ظالم نيستيم، سؤال اين است. ياري کردن ظالم چه گناهي دارد؟ مرحوم شيخ انصاري که اين هفته برنامه سمت خدا از اين شخصيت تجليل ميکند. مرد بسياري بزرگي بود. سالهاست کتابهاي شيخ انصاري در حوزههاي علميه تدريس ميشود. دو کتاب رسائل و مکاسب ايشان، قديم کاسبها مکاسب را ميخواندند. ديشب جايي بودم آقايي آهن فروش بود. گفت: ما قديم ميرفتيم مکاسب ميخوانديم و بعد کاسب ميشديم. بد نيست دوستان فرهنگي اصناف يک جزوههاي يادگيري احکام به کاسبها بدهند که بدانند کم و زياد کردن و معامله حرام چيست. يکي از گناهان کبيره و يکي از مواردي که ايشان در مکاسب آورده است، ياري کردن ظالم است. ميگويد: به ادلهي اربعه حرام است. قرآن، روايات، عقل، اجماع! مرحوم شعيد دستغيب هم در کتاب «گناهان کبيره» يکي از گناهاني که ميشمارد ياري کردن ظالم است. ياري کردن ظالم به سه شکل است. 1- مستقيم کار من ياري کردن ظالم باشد. مثل اينکه ظالم الآن ميخواهد به کسي تازيانه بزند، به من بگويد: برو يک تازيانه بياور. من بروم بياورم مستقيم کمک کردم. دستش ميدهم و او هم ميزند. يا ميخواهد گردن مظلومي را بزند، به من ميگويد: برو شمشير بردار بياور. يا ميخواهد روي سر مردم مظلوم يمن بمب بريزد. از ما ميخواهد به او اسلحه بدهيم. اين ظلم مسلم است. ظلم گاهي مستقيم است. يعني شما عين قصه شرکت در آن ظلم، مثل اينکه اينطور بگويم، ظالم ميخواهد تازيانه بزند به مظلوم، به شما ميگويد: بگير بزن! شما بگيري بزني. اين حرام است.
2- گاهي مستقيم نيست و غير مستقيم است. آقايان در فقه بحث ميکنند، الآن کارخانهاي آمده ميگويد: پنجاه کاميون انگور به من بدهيد. ميگوييم: براي چه ميخواهي؟ ميگويد: مستقيم کارخانه شراب سازي بفرستيد. ميخواهيم شراب کنيم. من دوست ندارم انگورم را شراب کنند ولي ايشان براي شراب ميخرد. به اين عنوان، آيا اينجا چه؟ در مکاسب شيخ انصاري هست ميگويند: «من يبيع لعنب بمن يعمل خمرا» يا ميگويد: از جنگلهاي شمال پنج کاميون براي ما چوب بفرستيد به فلان کشور. براي چه ميخواهيد؟ ميخواهيم بت درست کنيم. «بيع الخشب بمن يصنع صنما» اين کمک به يک گناه اعتقادي است.
3- کار مباح، اصلاً کار ثوابي است. مثلاً ظالم يک کاروان راه انداخته به حج برود. ميآيد به ما ميگويد: شما ماشينش را بده. ما ماشين براي حج ميدهيم. يا ظالم يک کنفرانسي گرفته به ما ميگويد: شما صوتش را بده. حتي آقايان اين هم ميگويند: محل کلام است. چون امام کاظم به صفوان فرمود: چرا به ظالم کمک ميکني؟ گفت: من کاري نکردم. گفت: مگر شما به هارون الرشيد شتر کرايه نميدهي؟ بنگاه شتر داشت. گفت: چرا. ولي من براي حج ميدهم. فرمود: دلت ميخواهد زنده بماند و برگردد و پولت را بدهد. گفت: اگر بميرد پول ما از بين ميرود. فرمود: همينقدر رضايت به ظلم است. لذا اين آيه شريفه را دقت کنيد. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (مائده/2) هرکسي کمک کرد در مسير اثم، بابا من يک سيدي مبتذل توليد کردم. اين کمک به اثم است. مردم ميبينند شهوتشان تحريک ميشود و به گناه ميافتند. من يک وسيلهاي مثلاً درست کردم که با اين وسيله ميشود از بانک سرقت کرد. ميشود شما اين کار را انجام بدهيد. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» لذا دقت بفرماييد مطلق ياري ظالم حرام است. يک سؤال اين است که چرا گاهي ميبينيم اصحاب ائمه در ميان حکومتهاي ظالم حضور دارند يا خود امام معصوم، مثل امام رضا ولايتعهدي را قبول ميکند با اينکه حاکم مأمون الرشيد ظالم است؟ به چه دليل؟ اينها ديگر استثناء است. مثلاً علي بن يقطين در دستگاه هارون الرشيد است. امام کاظم به او فرمود: باش اما کار پيروان ما را راه بيانداز. ما کمک ميکنيم دستگير نشوي و آبرويت نرود و زندان نيافتي. گاهي دستور امام است. ما زمان طاغوت هم داشتيم. افرادي که در حکومت شاه بودند اما با امام در ارتباط بودند. با علما در ارتباط بودند. اين عيبي ندارد و يک نوع تمحيد است. يک نوع جلوگيري از ظلم و ستم است.
زمان ظاغوت در تهران بودند بعضي از علمايي که متدين و مؤمن و بسيار متقي بودند اما در بعضي امور با شاه در ارتباط بودند براي اينکه پيغام برسانند. روح حاکم بر زندگي ائمه و علماي ما مبارزه با ظلم است. پاي هيچ قرارداد استعماري امضاي يکي از علماي ما نيست. يکوقت شما ميبيني مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در قم است، به شدت هم با حکومت مخالف است اما روش و منش او به گونهاي است که اقتضاي اين را ميکند که يک جاهايي براي شاه پيغام بفرستد. امر کند يا نهي کند. يا شيخ بهايي، مرحوم مجلسي در دربار صفويه بودند. يکوقتي امام فرمود: شاه صفوي در دربار اينها بود اما کمک ميگيرند از اهرم حکومت براي اينکه کتاب بنويسند و جلوي جريانهاي انحرافي را بگيرند. گسترش بدهند. محقق کرکي آمد ورود پيدا کرد در دربار صفوي براي اينکه بتواند از اين مرکب براي گسترش دين استفاده کند. اين را بايد دقت کرد. از ظلم بپرهيزيم.
آمد خدمت رسول خدا و گفت: يا رسول الله! ميخواهم روز قيامت در تاريکي نباشم. در نور باشم. چون قرآن ميفرمايد: روز قيامت همه نور ندارند. «يوم تري المؤمنين و المؤمنات» بعضي از مؤمنين و مؤمنات نور دارند اما افرادي هم هستند در ظلمت هستند. يا رسول الله! دوست دارم «احب ان احشر يوم القيامة في النور» ميخواهم روز قيامت در نور محشور شوم و صحراي محشر برايم تاريک نباشد. پيغمبر فرمود: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ يَوْمِ الْقِيَامَهِ» (كافى، ج 2، ص 332) از ظلم بپرهيزيد. ظلم ظلمات قيامت است. اگر آنجا ظلماتي هست براي ظلم است.
در پايان اين برنامه که دوستان ملاحظه ميکنند، ضمن تشکر از دست اندر کاران اين برنامه، ياد و خاطره و نام استاد الفقها و المجتهدين مرحوم شيخ انصاري را گرامي ميداريم. گفتند: مادر شيخ انصاري از دنيا رفت. تشييع جنازه خيلي به خودش ميزد و عمامهاش را برداشته بود. شاگردها آمدند کنارش و گفتند: استاد بد است. يک شخصيتي، مدرس و نويسندهاي با اين مقام، اينطور کند. مادرت از دنيا رفته خدا رحمتش کند! گفت: آنچه در من ميبينيد از بدن روي آن تابوت است. من اگر شيخ انصاري هستم به برکت آن مادر است. لذا اينطور در عزاي او قرار گرفتم. اين را براي جوانهايي گفتم که انشاءالله بيشتر به احترام پدر و مادر بپردازند. گاهي گله ميکنند که يک مقدار هم به پدر و مادرها بگو. پدر و مادرها هم بين بچهها فرق نگذارند و با کرامت بچهها را بزرگ کنيد و با عدالت و تساوي نه تبعيض!
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
قرائت صفحه 210 قرآن کريم، آيات 15 تا 20 سوره مبارکه يونس:
«وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «15» قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «16» فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ «17» وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «18» وَ ما كانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «19» وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ «20»
ترجمه: وهرگاه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مىشود، كسانى كه به ديدار ما (و دريافت پاداشهاى اخروى) اميد و باورى ندارند مىگويند: قرآنى غير از اين بياور، يا اين قرآن را تغيير بده. (به آنان) بگو: من حقّ ندارم كه آن را از پيش خود تغيير دهم. من پيروى نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى شود، من از عذاب روزى بزرگ (قيامت) بيمناكم، اگرپروردگارم را نافرمانى كنم. بگو: اگر خداوند مىخواست، آن (قرآن) را بر شما نمىخواندم و شما را به آن آگاه نمىساختم. من پيش از (آوردن) قرآن، عمرى در ميان شما بودهام، آيا نمىانديشيد؟! پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد، يا آيات او را دروغ بشمارد؟ قطعاً مجرمان، رستگار نمىشوند. و به جاى خدا چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان ضرر مىرساند و نه سودشان مىدهد و مىگويند: اين بتها شفيعان ما نزد خدايند. بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مىدهيد كه او خبرى از آنها در آسمانها و زمين ندارد؟ خداوند منزّه و والاتر است از شريكانى كه برايش قرار مىدهند. (در آغاز) مردم جز امّتى واحد نبودند (و بر فطرت پاك توحيدى بودند)، پس دچار اختلاف شدند، (گروهى موّحد و گروهى مشرك،) و اگر سنّتِ (مهلت يافتن مردم براى آزمايش) از سوى پروردگارت مقدّم و مقدّر نگرديده بود، (در همين دنيا) ميان مردم در آنچه اختلاف مىكردند، داورى مىشد (و به هلاك منحرفان حكم مىگرديد). و مىگويند: چرا از سوى پروردگارش بر او آيه و معجزهاى نازل نمىشود؟ پس بگو: غيب (و معجزه كه به جهان غيب مربوط است)، از آنِ خداست (نه در اختيار من يا تابع هوس مردم). پس در انتظار باشيد، من نيز همراه شما از منتظرانم (كه خداوند چگونه پاسخ بهانهگيرىهاى شما را مىدهد).