برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: امامت
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين دکتر رفيعي
تاريخ پخش:94/09/18
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بر چهرهي تو نقش تبسم هميشگي *** در چشمهاي تو غم مردم هميشگي
دريايي و نمايش آرامشي ولي *** در پهنهي دل تو تلاطم هميشگي
در وسعتي که عطر سکوت تو ميوزد *** باراني از ترانه، ترنم هميشگي
با حکمت ظريف تو ما بين عشق و عقل *** سازش هميشگي و تفاهم هميشگي
خورشيد جاودانهي اشراق روي توست *** سرچشمهي «مکارم الاخلاق» خوي توست
شريعتي: سلام به همهي شما خيلي خوش آمديد به سمت خدا ايام رحلت جانگداز نبي مکرم اسلام شهادت امام حسن مجتبي و شهادت امام رضا را به همه تسليت ميگويم سلام عرض ميکنم به آقاي دکتر رفيعي
حاج آقا رفيعي: بسم الله الرحمن الرحيم عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان عزيز تسليت عرض ميکنم مناسبتهاي پاياني ماه صفر را ان شاء الله که مشمول شفاعت پيغمبر و اهل بيت قرار بگيريم
شريعتي: ان شاء الله برنامهي امروز ما رنگ و بوي پيغمبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم را خواهد داشت
دکتر رفيعي: با توجه به اين که در آستانهي بزرگ ترين مصيبت جهان اسلام بلکه جهان خلقت يعني رحلت پيغمبر گرامي اسلام قرار داريم من دلم ميخواهد اين برنامه را اختصاص بدهم به آن حضرت و بحث هفتههاي قبل را ان شاء الله در آينده دنبال ميکنيم ميدانيد که به تعبير حضرت علي عليه السلام فقدان پيغمبر اعظم مصائب عالم است آن حضرت خودش ميفرمايد که مصيبتي بالاتر از اين ما نداريم و بعد ميفرمايند که چيزي با مرگ پيغمبر قطع شد که با مرگ احدي قطع نشد و آن وحي بود که منظور آمدن جبرئيل و آوردن قرآن و کلام الهي است از طرف ديگر دوستان ميدانند قرآن کريم صدها آيه را به پيغمبر اختصاص داده خيلي هم ريز حتي ديدم بعضي بزرگان و دوستان کتاب نوشته اند پيغمبر در قرآن به اين عنوان کتابهايي را نوشتند مثلا مرحوم آسيد رضاي صدر يک کتابي دارد محمد في القرآن ترجمه هم شده پيامبر در قرآن و پرداختن به اين آيات که اين آيات هم اخلاق پيغمبر را بيان ميکند هم اوامر خدا به قرآن هم نبايد هم هم شئون و مقامات هم جايگاهش را هم وظيفهي ما به ايشان بيان شده آن قدر خدا پيغمبر را دوست دارد که ميفرمايد هر کس من را دوست دارد از اين پيغمبر اطاعت بکند «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي» (آل عمران/ 31) هر چه اين پيغمبر ميگويد من گفتم «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» (حشر/ 7) بعد ميفرمايد هر کجا هم ميخواهد سفارشي بکند در مورد پيغمبر اول اسم خودش را ميآورد چه بايد چه نبايد چه آن جا که ميخواهد بگويد اطاعتش بکنيد «أَطِيعُوا اللَّـهَ وَالرَّسُولَ» (آل عمران/ 32) چه آن جايي که ميخواهد بفرمايد مثلا جلوتر از پيغمبر نيفتيد «آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ» (حجرات/ 1) نکتهي بعدي اين است که ممکن است کسي بگويد پيغمبر خيلي مقام جايگاهش عالي است ما کجا پيغمبر با آن عظمت در عرش کجا نه ميخواهيم عرض کنيم اتفاقا اين طور نيست خدا در قرآن ميفرمايد اين پيغمبر براي شما الگو است وقتي ميگويد الگو است يعني قابل پيروي است «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّـهَ كَثِيرًا» (احزاب/ 21) اين پيغمبر الگوي نيکو است اين کلمهي اسوهي حسنه راجع حضرت ابراهيم هم در قرآن است منتها دربارهي حضرت ابراهيم و يارانش ميفرمايد اينها اسوه هستند براي نفي شرک يعني شما ابراهيم و پيروانش را الگو قرار بدهيد در توحيد اما در مورد حضرت رسول مطلق است اسوة حسنة پيغمبر براي مردم الگو است منتها براي همهي مردم همان طور که دربارهي قرآن ميفرمايد« هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» (بقره/ 2) اين جا هم يک شرط گذاشته ميفرمايد اين پيغمبر الگو است براي کساني که سه ويژگي دارند «لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّـهَ كَثِيرًا» خدا را قبول داشته باشد کسي که خدا را قبول ندارد فرستاده اش را قبول بکند؟ قيامت را هم قبول داشته باشد قائل باشد بدي خوبي جزا پاداش دارد سوم ياد خدا بکند دلش بخواهد متذکر شود اگر کسي اين سه ويژگي را دارد مبدا و معاد و ياد خدا ميتواند پيغمبر را الگو قرار بدهد که اميرالمومنين در نهج البلاغه هم ميفرمايد فَتَأَسَّ بنَبيّکَ الاَطْيَبِ الاَطْهَر (نهج البلاغه، خطبه 160) به اين پيغمبر تاسي بکنيد و از او اطاعت بکنيد اما در ميان انبوه حرفهايي که ميشود زد ميدانيد صدها کتاب از قرنهاي اول تا همين سالهاي اخير در سيرهي پيغمبر نوشته شده بعضي هايش سي جلد است مثلا الصحيح من سيرة المصطفي که جناب جعفر مرتضي نوشته سي جلد است اخيرا مجموعه سخنان پيغمبر را دارالحديث در دوازده جلد چاپ کرده خيلي کار شده خيلي نوشته شده آن کتابي که من انتخاب کردم عيون اخبار الرضا است شيخ صدوق که تهرانيها به ابن بابوي ميشناسند و کنار قبرش ميروند خيلي مرد بزرگي است هر چه من بگويم کم گفتم و اين شخصيت کتاب زياد دارد ولي به نظر من دو کتابش از ميان بقيهي کتاب هايش ميدرخشد همه اش خوب است همهي کتاب هايش خصال دارد من لا يحضر دارد دو کتابش ويژه شده يکي توحيد صدوق غوغا است کسي ميخواهد خداشناسي در مکتب اهل بيت داشته باشد يک دور توحيد صدوق را بخواند روايت توحيد را از ائمه جمع آوري کرده ترجمهي فارسي شده اين کتاب شرح هم شده دومين کتاب که دربارهي امام رضا نوشته اين عيون اخبار الرضا است اين هم ترجمه شده در دو جلد اين که الآن دستم است ترجمه شده است که متن عربي اش را هم دارد يک مطلبي دارد شايد عزيزان بيننده کمتر شنيده باشند امام حسن عليه السلام ميفرمايد من يک وقتي از يکي از بستگان ما که خيلي با پيغمبر مانوس بود و ايشان پيغمبر را کاملا ميشناخت قال الحسن بن على بن أبي طالب عليهم السلام سالت خالي هند بن أبي هاله عن حليه رسول الله (ص) وكان وصافا للنبى (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 283) يعني ميتوانست کاملا پيغمبر را توصيف بکند سوال کردم پيغمبر چطور بود ايشان هم براي من توضيح داد که اين جا است چون روايت را امام رضا نقل ميکند ميگويد پدرم از جدش از جدش از امام حسن ميفرمايد من تصميم گرفتم بروم براي برادرم امام حسين اينها را تعريف بکنم اينها کم با پيغمبر بودند هفت سال بيشتر نبودند قال الحسن عليه السلام: فَكَتَمَهَا الْحُسَيْنُ زَمَانًا، ثُمَّ حَدَّثْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِي إِلَيْهِ فَسَأَلَهُ كمَّا سَأَلْتُهُ، وَوَجَدْتُهُ قَدْ سَأَلَ أَبَاهُ، عَنْ مَدْخَلِهِ وَمَجْلِسِهِ وَمَخْرَجِهِ ومسلكه، فَلَمْ يَدَعْ مِنْهُ شَيْئًا اين خبرهايي را که شنيدم از يکي از بستگان تصميم گرفتم بروم براي امام حسين بگويم ولي ديدم نه امام حسين برادر من همين سوال را از پدرمان حضرت علي پرسيده ميگويد ديگر من نگفتم چون کلام کلام اميرالمومنين است خيلي جالب است روايت کاش برسم اين را سه چهار صفحه است يک تکههايي اش را عرض ميکنم پس امام حسين از پدرش حضرت علي دربارهي چهار محور در زندگي پيغمبر سوال کرد ما غالبا از پيغمبر اکرم فضائل مناقب مصائب ميگوييم ولي خواهش من اين است بينندگان خوب گوش بدهند جزئيات زندگي پيغمبر را وارد شويم سوال کردم از پدرم حضرت علي از چهار چيز حضرت علي روي زانوي پيغمبر بزرگ شده بچه بود آمد خانهي پيغمبر در نهج البلاغه خطبهي 192 ميگويد وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتـَّبِعُهُ إِتّباعَ الْفَصيلِ اَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لى فى كُلِّ يَوْم مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَمًا، وَ يَأْمُرُنى بِالاِْقْتِداء بِهِ. چطور يک بچه شتر دنبال مادرش ميرود چپ برود چپ ميرود بنشيند مينشيند اين طور تبعيت ميکرد اگر تعبير خودشان نبود من عرض نميکردم اين تعبير را. ميفرمايد يَرْفَعُ لى فى كُلِّ يَوْم مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَمًا من يک وقت به دوستان آموزش پرورش و دانشگاهيان اين را به عنوان يک راهکار توصيه کردم حضرت علي ميفرمايد رسول خدا هر روزي يک صفت اخلاقي را براي من برجسته ميکرد و من را امر ميکرد که اقتدا بکنم و ياد بگيرم من گفتم به اين دوستان بياييد هر هفتهاي را روز شايد براي ما کشش اش سنگين باشد هر هفتهاي را به يک صفت اخلاقي نسبت بدهيد فرض کنيم چهل هفته سي هفته مدرسه ميروند بچهها يک هفته هفتهي سخاوت اين هفته همه ياد بگيرند به فقير به مستند به گرفتار کمک بکنند يک هفته صداقت اين هفته همه تمرين بکنند دروغ نگويند آن وقت معلم سر کلاس ميرود از صداقت بگويد سر صف آيات صداقت خوانده شود اينها را من خيلي سالهاي پيش پيشنهاد دادم به آموزش پرورش يک برنامهي هماهنگ خيلي زيبا است يک هفته هفتهي احترام به پدر مادر شود يک هفته کنترل زبان پدر مادر ببينند اين هفته بچهها ما را بيشتر تحويل گرفتند اينها هفتهاي نميشود علم ميشود در سالهاي آينده مرتب عمل ميشود ما چطور هفتهي پژوهش داريم هفتهي ورزش داريم هفتهي وحدت داريم چقدر خوب است من اين را پينشهاد ميکنم به معاونت پرورشي آموزش پرورش خودم هم حاضرم کمکشان بکنم بيايند تقسيم بکنند از مهر ماه تا پايان خرداد ارديبهشت تقسيم بندي بکنند اين را از کجا گرفتيم؟ از حضرت علي در اين جمله من به مدارس علميه هم يک وقتي اين را توصيه ميکردم فرقي نميکند ادارات هم ميتواند باشد مثلا شما در خانه بگوييد اين هفته هفتهي ادب است همه با هم مودب حرف ميزنيم نه اين که بعدش بي ادبانه حرف ميزنيم نه اين هفته اين برجسته ميشود اين هفته هفتهي احترام به بزرگ ترها است کنترل غضب کنترل خشم است خيلي عالي ميشود امام حسين عليه السلام ميفرمايد الْحُسَيْنُ: سَأَلْتُ أَبِي، عَنْ دُخُولِ النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فقَالَ: كَانَ دُخُولُهُ لِنَفْسِهِ مَأْذُونًا لَهُ فِي ذَلِكَ، فَكَانَ إِذَا أَوَى إِلَى مَنْزِلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلَاثَةَ أَجْزَاءٍ: جُزْءًا لِلَّهِ وَجُزْءًا لِأَهْلِهِ وَجُزْءًا لِنَفْسِهِ، ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ از پدرم چهار چيز را سوال کردم عَن مَدخَل رسول الله پيغمبر در خانه اش چطوري بوده ايشان با پيغمبر بزرگ شده دوم بيرونش چطور بوده عَن مَخرَجَه سوم در جلسات عَن مَجلِسِه جلسات سخنراني يا اداري يا تعيين افراد در مجالس چطور بود چهار عَن سِيرَتَه وَ شکله سيرهي پيغمبر چطور بوده خيلي زيباست قرآن ميفرمايد به پيغمبر اقتدا بکنيد بينندگان دارند اين برنامه را گوش ميدهند چطوري به پيغمبر اقتدا بکنيد کتاب زياد داريم سنن النبي علامه طباطبائي ديگران ولي از اين روايت عيون متن کلام امام حسين و حضرت علي است از پيغمبر يعني سه معصوم در اين کلام نهفته است سند هزار ساله است من کتاب دم دستي نياوردم طولاني است بعضي هايش را ميگويم اما سوال اول وجود مقدس حضرت علي فرمودند حسين جان جدت رسول خدا اين طور بود از در خانه که ميرفت داخل وقتش را به سه بخش تقسيم ميکرد اجزا سه بخش ميکرد يک جزء براي خدا آقاي عزيز شما که در خانه ميروي يک بخشي اش را بايد قرآن بخواني نماز بخواني مقيد به دعا باشي شب جمعه است دعاي کميلي ولو بخشي اش را دوم يک وقتي را اختصاص ميداد به خانواده اش ديگر آن جا جبرئيل و ميکائيل و وحي و نماز نبود قشنگ مينشست خانم بيا با هم حرف بزنيم حرفهاي بسيار خانوادگي کاملا خانوادگي و سوم يک وقتي هم براي خودش ميگذاشت بالاخره اين پيغمبر حمام ميخواهد برود ناخن ميخواهد بگيرد مطالعه که نميکرد علمش الهي بود من خودم را عرض ميکنم مطالعه بکنيم خانم ميآيد ميگويد آقا صبح ميرود شب ميآيد يک روزنامه هم بغلش در راه خريده ميآيد خانه پايش را روي پايش مياندازد روزنامه را باز ميکند مثل اين که اين زن اين بچه ندارد نميداند بچه کلاس چندم است غذا بياوريم؟ زورش ميآيد بگويد بله اين سيرهي پيغمبر نيست يک خانمي آمده بود يک وقتي تماس گرفته بود يا نوشته بود که آقاي ما نهارش را ميبرد پشت ميز کامپيوتر ميخورد حاضر نيست بيايد با بچهها غذا بخورد يک محقق غربي من نميخواهم بگويم غربيها حرف دارند براي گفتن نه همهي حرفهاي ما براي روايات ما است منتها به مذاق بعضيها اينها تاکيد بيشتري شود يک محقق غربي که 45 سال در خانواده و امور اين گونه کار کرده از او پرسيدند چهل و پنج سال است کلاس سخنراني کتاب داريد ظاهرا اتريشي است خلاصه اش را براي ما بگو گفت خلاصهي حرف ما دو کلمه است من يافتم اختلاف خانوادهها درگيريها ناشي از دو امر است يک آداب گفتگو با هم را بلد نيستند ما ديديم گاهي و شنيديم پنج دقيقه زن و شوهر نميتوانند با هم حرف بزنند دعوايشان ميشود پدر و بچه نميتوانند صدايشان ميرود بالا آداب گفتمان با هم ديگر را بلد نيستيم پيغمبر اکرم که تاج سر ما است جاي خود نه ما ميآييم پايين تر پيروان پيغمبر زندگي حضرت امام رهبر کبير انقلاب با خانواده اش چاپ شده کتابي است نامهاي نوشته امام از بيروت به خانواده اش تصدقت شوم قربانت بگردم محبوب من اين تعبيرها را دارد آسيد احمد آقا فرمودند رسيديم پاريس بعد از آن خستگي خيلي خسته بود هواپيما راه نميدادند بالاخره تا رسيديم امام فرمود يک تلفن براي ما پيدا بکنيد براي چه؟ حال حاج خانم را بپرسم با آن همه مشغله و گرفتاريهايي که بود پيغمبر وارد خانه که ميشدند زندگي اش را به سه بخش تقسيم ميکرد جزئي براي خودش جزئي براي خدا جزئي براي خانواده آن وقت مردم چه؟ مردم ميآمدند خانه هم فرمود جزء خودش را بين خودش و بين مردم تقسيم ميکرد اين دو نکته دارد اول اين که نه از جزء خدا ميزد نه از جزء خانواده نکتهي دوم اين است که جزء خودت جزء مردم هم است فرق نميکند کار مردم راه انداختن هم به نفع خود انسان است و براي انسان مفيد است حضرت فرمودند وَكَانَ مِنْ سِيرَتِهِ فِي جُزْءِ الْأُمَّةِ إِيثَارُ أَهْلِ الْفَضْلِ بِإِذْنِهِ وَقَسَّمَهُ عَلَى قَدْرِ فَضْلِهِمْ فِي الدِّينِ مراجعاتي که مردم داشتند به ايشان بالاخره همه ميآمدند چه کسي را مقدم ميکرد جالب است الآن جناب عالي هزار گرفتاري داري نامه ميآيد دعوت ميشويد براي برنامهاي بنده و ديگران اولويت در چيست؟ يک کسي ميآيد ميگويد استخاره بگير يک کسي ميآيد جوانم نماز نميخواند شما صحبت بکن يک کسي اختلاف با خانمش پيدا کرده ميگويد ده دقيقه صحبت کني اختلاف حل ميشود يک کسي ميگويد منزل ما روضه است شما شرکت کن من بگويم فلاني آمده اين با آن اختلاف خانوادگي يکي نيست ملاک اين است فرمود پيغمبر گرامي اسلام اهل فضل را مقدم ميکرد يعني آنهايي که فضيلتي داشتند يک برتري داشتند مثلا حافظ قرآن بود عالم بود بزرگ قوم خودش بود اين را مقدم ميداشتند حضرت و کار را انجام ميدادند اين سوال اولي که از امام علي عليه السلام در مورد رسول گرامي اسلام شد به عبارت ديگر اولين مطلب مديريت خانه توسط مرد است که چگونه اجزا را تقسيم بکند اما بخش دوم وَسَأَلْتُهُ عَنْ مَخْرَجِهِ كَيْفَ كَانَ يَصْنَعُ فِيهِ؟، فَقَالَ: كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْزُنُ لِسَانَهُ إِلَّا مِمَّا يَعْنِيهِم وَيُؤَلِّفُهُمْ وَلَا يُفَرِّقُهُمْ -، أَوْ قَالَ: يَنَفَرَّهُمْ شَكَّ أَبُو غَسَّانَ - يُكْرِمُ كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ وَيُوَلِّيهِ عَلَيْهِمْ، وَيَحْذَرُ النَّاسَ وَيَحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَطْوِي عَن أَحَدٍ منهم بَشَّرِهِ، وَلَا خُلُقِهِ وَيَتَفَقَّدُ أَصْحَابَهُ وَيَسْأَلُ النَّاسَ عَمَّا فِي النَّاسِ وَيُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَيُقَوِّيهِ وَيُقَبِّحُ الْقَبِيحَ وَيُوَهِّيهِ، مُعْتَدِلُ الْأَمْرِ غَيْرُ مُخْتَلِفٍ سوال کرد پدر جان پيغمبر بيرون از خانه چطور بود؟ زبانش را حفظ ميکرد مگر حرفي که مفيد باشد پس حرف غير مفيد نميزد يک آقايي اخيرا کتابي نوشته صد گناه براي زبان من شوخي ميکنم ميگويم گناهان چشم را بشماريد چند تا ميشماريد يکي دو تا اما زبان عضو پر گناهي است اِنَّ هذَا اللِّسانَ مِفتاحُ كُلِّ خَيرٍ وَ شَرٍّ (تحف العقول، ص 298) است فرمود پيغمبر زبانش را حفظ ميکرد مگر از حرفهاي مفيد يعني حرف مفيد ميزد و همه اش سعي ميکرد الفت ايجاد بکند نفرت ايجاد نکند به خدا همين جمله تابلو شود در زندگيهاي ما بس است آقايان خواهران عزيزاني که ميگوييد ميخواهيم پيغمبر الگوي ما باشد پيغمبر ايجاد الفت ميکرد ايجاد نفرت نميکرد گاهي ما لطائف ائمه را هم نگفتيم ائمه يک سري مزاحهايي هم داشتند يک چوپاني داشت برميگشت برود خانه اش از سر کار يک لباس مندرس خاکي پوشيده معلوم است شغلش اين طور بود پيغمبر ديد فرمود لَيسَ لَکَ ثَوبٌ جَديد لباس نو نداري؟ گفت چرا دارم ولي دارم ميروم خانه يعني چه؟ يعني با اين لباس نرو مناسب نيست فرمود برو لباست را عوض بکن رفت عوض کرد لباس به انسان شخصيتي ميدهد آمد خدمت حضرت حضرت نگاهي کرد فرمود اَلَيسَ هَذَا اَحسن؟ ضَرَبَ الله عُنُقَک حالا بهتر نشدي؟ خدا گردنت را بزند بنده خدا برخورد گفت چرا حضرت اين طور ميگويي گفت يا رسول الله شما فرمودي لباس را عوض بکن عوض کرديم چرا اين طوري گفتيد؟ فرمود ضَرَبَ الله عُنُقَک فِي سَبيلِ الله مثل اين که خاک بر سرم خاک کربلا فرمود دعا کردم شهيد شوي گفت خيلي دوست دارم يا رسول الله شهادت آرزوي من است فرمود من هم همين را گفتم ما اينها را نگفتيم ما هم مقداري مقصر هستيم در اين قصه بايد اين سيره بيان شود ذکر شود يک روز آقايي آمد خدمت حضرت رسول محاسنت سفيد بود من نميگويم سفيد خوب است رنگ کرده خوب است ولي اين روايت را ببينيد چقدر اخلاق پيغمبر با مردم راحت و زيبا بود فرمود چهره ات نوراني است بعد فرمود کسي که در راه اسلام محاسنش را سفيد بکند نور به چهره دارد رفت فردا حنا زد آمد حنا يک مقدار زرد است البته الآن حناهاي مشکي هم است حضرت ديد فرمود به به اَلآن نُور وَ اِسلَام الان هم نور داري هم اسلام شايد وجه اش اين بود که آن زمان يهوديها غالبا محاسن سفيد ميگذاشتند پيغمبر به مسلمانان ميفرمود رنگ کنيد نگوييد اصحاب پيغمبر مسن اند روز سوم مشکي مشکي کرد تيپ حسابي قشنگ شد تا آمد حضرت فرمود نوُر و اِسلَام وَ اِيمان و عِفة لِلنِّسائکم چهار اثر دارد نور است اسلام است ايمان است باعث عفت خانم هايتان ميشود يعني زن ميگويد آفرين مردم محاسنش را رنگ کرده لباسش را شيک کرده اين ادبيات را ميخواهم بگويم و الا از اول بگويد اين چه قيافهاي است براي خودت درست کردي خجالت بکش برو عوض بکن نه ميرود عوض ميکند اَلَيسَ هَذَا اَحسَن يک مزاح هم با او ميکند اين در ذهنش ميماند مهارت گفتار ما نداريم من همهي اقشار را ميگويم کارنگي چرا کتابش را اين قدر فروش رفته آيين دوست يابي چون يک مقدار مهارت گفتار در آن بيان کرده است.
شريعتي: خيلي ممنون خيلي نکات خوبي را شنيديم بيشتر از هر زمان ديگري به اين سيره با اين جزئيات نياز داريم. صفحهي 58 را با هم تلاوت ميکنيم آيات 62 تا 70 سورهي مبارکهي آل عمران
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلَّا اللَّـهُ وَإِنَّ اللَّـهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ?62? فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ ?63? قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّـهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ?64? يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِيلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ?65?ها أَنتُمْ هَـؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ?66? مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَـكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ?67? إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّـهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ?68? وَدَّت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ?69? يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ?70?
ترجمه:
يقيناً اين [واقعياتي که بيان شد،] همان داستان راست و درست [مسيح] است؛ [و الوهيّت او يا فرزند خدا بودنش از پندارهاي واهي و ادعاهاي باطل نصاري است] و هيچ معبودي جز خدا نيست؛ و يقيناً خداست که تواناي شکست ناپذير و حکيم است. (??) چنانچه [با اين همه دلايل روشن از اعتراف به توحيد و پذيرفتن اسلام] روي گرداندند، [بدانند که] يقيناً خدا به [وضع و حال] مفسدان آگاه است. (??) بگو:اي اهل کتاب! بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است [و همه کتابهاي آسماني و پيامبران آن را ابلاغ کردند] که جز خداي يگانه را نپرستيم، و چيزي را شريک او قرار ندهيم، و بعضي از ما بعضي را ارباباني به جاي خدا نگيرد. پس اگر [از دعوتت به اين حقايق] روي گرداندند [تو و پيروانت] بگوييد: گواه باشيد که ما [در برابر خدا و فرمانها و احکام او] تسليم هستيم. (??)اي اهل کتاب! چرا درباره ابراهيم مجادله و ستيز ميکنيد [شما قوم يهود، او را يهودي ميدانيد، و شما گروه نصاري، او را نصراني ميشماريد] در حالي که تورات و انجيل بعد از او نازل شد؛ آيا نميانديشيد؟! (??) آگاه باشيد! شما کساني هستيد که درباره آنچه به آن آگاهي داشتيد مجادله و ستيز کرديد، [ستيز شما يهوديان با نصاري اين بود که مسيح، فرزند خدا نيست، و ستيز شما نصاري با يهوديان اين بود که عيسي داراي مقام نبوّت است و ايمان به او واجب است،] پس چرا درباره آنچه به آن آگاهي نداريد [و آن آيين ابراهيم است] مجادله و ستيز ميکنيد؟! و خدا ميداند و شما نميدانيد. (??) ابراهيم نه يهودي بود و نه نصراني، بلکه يکتاپرست و حق گرايي تسليم بود، و از مشرکان نبود. (??) مسلماً نزديک ترين مردم به ابراهيم [از جهت پيوند وانتساب معنوي] کساني اند که [از روي حقيقت] از او پيروي کردند، و اين پيامبر و کساني که [به او] ايمان آورده اند [از همه به او نزديک ترند] و خدا ياور و سرپرست مؤمنان است. (??) گروهي از اهل کتاب آرزو دارند که کاش شما را [از راه خدا] گمراه کنند، در حالي که جز خودشان را گمراه نميکنند، و [اين واقعيت را] درک نميکنند. (??)اي اهل کتاب! چرا به آيات خدا [در تورات و انجيل درباره اوصاف پيامبر اسلام] کفر ميورزيد در حالي که خودتان گواهي ميدهيد [که اين آيات از سوي خدا نازل شده است؟!] (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: آقاي دکتر رفيعي اشارهي قرآني امروز را بفرماييد و بعد ادامهي روايت نوراني.
دکتر رفيعي: آيهي 68 در اين صفحه نکتهي جالبي دارد «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّـهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» حضرت ابراهيم پيغمبر بت شکن است مظهر توحيد است حنيفا مسلما بوده امت واحده بوده خيلي خدا در قرآن از او تعريف کرده چه کساني به ابراهيم نزديک اند؟ بچه هايش؟ نه خدا قرآن ميفرمايد اولويت نزديکي به ابراهيم مال آنهايي است که از ابراهيم تبعيت بکنند يک وقتي کسي آمده بود پيش امام سجاد خيلي گريه ميکرد به نام سعد اموي مال بني اميه بود گفت من ننگ اموي بودن را دارم خيلي ناراحتم آقا فرمود اموي نيست گفت چرا فاميلم آقا اين آيه را خواند فرمود هر کسي از هر کسي تبعيت ميکند استنادش به اوست تو که از ما تبعيت ميکني تو علوي هستي تو حسيني هستي کساني که تبعيت بکنند اين آقا در تاريخ معروف شده به سعد الخير ادامهي آيه دارد کساني که پيرو ابراهيم اند اينها به او نزديک تر هستند و اين پيغمبر رسول خدا که داريم اخلاقش را ميگوييم حضرت رسول گرامي ميفرمايد دين من دين حضرت ابراهيم است. عرض کرديم که امام حسين سوال کرد از پدر بزرگوارشان که چهار محور در زندگي پيغمبر اکرم را براي من بگوييد يکي خانه اش چطور بود که اشاره کرديم خانهي حضرت به چه گونه بود يکي بيرون چگونه بود يک بخشي را گفتيم فرمود آن چه که ميگفت حرف مفيد بود حرف غير مفيد نميزد تاليف ايجاد ميکرد نفرت ايجاد نميکرد يُكْرِمُ كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ اين خيلي مهم است بزرگ هر قومي را به بزرگي ياد ميکرد تحويل ميگرفت اين هم يک درس اخلاقي است اگر يک وقتي يک کسي ميآيد پيش ما بزرگ يک قومي است ولو مرامش عقيده اش با ما نيست رئيس جمهور يک کشوري است رئيس يک اداره يک قبيلهاي است پيغمبر بزرگ هر قومي را تحويل ميگرفت لذا يک وقتي داشتند ايشان از مسجد ميرفتند دختر حاتم طايي جزء اسرا بود پيغمبر را صدا زد گفت يا رسول الله من دختر حاتم ام حاتم مسلمان نشده اوايل اسلام مرد تا گفت پيغمبر فرمود آزادش بکنيد پدرش فلاني بود بعضي اوقات يک کسي را بايد به خاطر انتصابش تحويل گرفت امام علي عليه السلام فرمودند پيغمبر بيرون از خانه اين طور بود سراغ اصحابش را ميگرفت چه کسي مريض است عيادتش ميرفت چه کسي از دنيا رفته تشييعش ميرفت چه کسي قرض داد چه کسي با خانمش دعوا کرده الآن تفقد از بين رفته يک آقايي چند شب پيش ميگفت در آپارتماني هستيم بيست سي نفره هم ديگر را نميشناسيم فاميلي هم را بلد نيستيم اول روستا کسي وارد ميشد شما سوال ميکردي آخرين خانه را هم ميدانست مال چه کسي است بعد دارد که اين روايت بايد در يک برنامهي يک ساله بحث شود شيخ صدوق بعد از اين که اين روايت را نقل ميکند پايانش ميگويد اين روايت را من به سندهاي مختلف ديدم بعد ميفرمايد اين جا جايش نبود در يک کتاب ولي من يک کتاب ديگر دارم به نام معاني الاخبار در آن کتاب اين حديث را شرح قد اخرجتها في كتاب النبوه وإنما ذكرت من طرقي إليها ما كان فيها عن الرضا عليه السلام لأن هذا الكتاب مصنف في ذكر عيون اخباره عليه السلام وقد اخرجت تفسيرها في كتاب معاني الاخبار پيغمبر گرامي اسلام ويژگي ديگرش اين بود ويحسن الحسن ويقويه ويقبح القبيح خوب را خوب ميگفت بد را هم بد ميگفت ما الآن يک مشکلي که در تربيت اولاد داريم نميگوييم به بچه مان اين بد است اين خوب است اين حداقل تربيت است وقتي آيه نازل شد «قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» (تحريم/ 7) مردم خودتان و خانواده هايتان را از جهنم نجات بدهيد بعضيها آمدند پيش پيغمبر گفتن چطوري خانواده هايمان را نجات بدهيم فرمود خوب را به آنها بگوييد بد را هم بگوييد ميگويد بچه ام نماز نميخواند دوست فلان دارد به او بگو بد است به او بگو نماز خوب است نگفتيم آثار نماز را نگفتيم بعد فرمود ميانه رو بود نه تند نه کند. پس در خانه مديريت داشت سه بخش ميکرد بيرون از خانه هم که گفتيم فسألته عن مجلسه فقال: كان لا يجلس ولا يقوم الا على ذكر ولا يوطن الاماكن وينهى عن ايطانها مجلس پيغمبر چطوري بود جلسات حضرت بعضيها درس اخلاق داشتند مثلا ميروند مجلس آيت الله شيخ جعفر شوشتري مجلس اشک بود هر کسي درس اخلاقش ميرفت گريه ميکرد ما خودمان در قم مجلس آيت الله بهجت ميرفتيم مجلس انس بود حرفي نميزد ايشان ولي هر کسي آن جا مينشست ميدانست اين جا مسلم گناه نميشود مرحوم شهيد صياد شيرازي ميآمد قم ميرفت مجلس آيت الله بهاء الديني مينشست مجلس ايشان مجلس معرفت بود يک نکتهاي مطلبي ميگفت هر مجلسي و امان از مجلسي که مجلس گناه باشد آدم در آن مجلس بداند که در اين مجلس غيبت و معصيت است مجلس پيغمبر چگونه بود؟ حضرت فرمودند که مجلس پيغمبر چهار ويژگي داشت بردباري، حيا، صداقت و امانت داري از آن ميباريد و ما الآن در جامعه چقدر به اين مجالس نياز داريم درسهاي اخلاق در محلهها دور هم جمع شدن خانوادهها حول شخصيت اخلاقي قرائت قرآن با هم بودن مشورت دادن اينها خيلي مهم است تاثير دارد اينها ترک شده بزرگ ترها کنار گذاشتند اين چيزها را ابوالعلي معري فيلسوف بدبيني بوده رفت ديدن سيد مرتضي اين قصه مال هزار سال پيش است وقتي رفت گفتند مجلس سيد مرتضي را چطور ديدي؟ گفت هُـوَ الـرّجُـلِ العاري مِن العار. لَو جِئـتَهُ لَـرأيتُ الـنّاسَ في رجلٍ. و الدّهر في ساعَـةٍ و الارض في دار (لزوميات ابوالعلا معري) گفت اگر برويد ديدن سيد مرتضي تمام دنيا را در يک آدم ميبينيد جهاني است بنشسته در گوشهاي تمام زمان را در خانهي ايشان تمام مکان را در خانهي ايشان ميبينيد خود ما واقعا فرصت ميکنيم با حضرت عالي هم توفيق داشتيم محضر مقام معظم رهبري شايد کوتاه است بيست دقيقه يک ربع اما وقتي ميآيي بيرون احساس ميکني حالت خوب است من در قم گاهي خدمت آيت الله عظماي صافي شبيري زنجاني مکارم دقايقي فرصت ميکنم ميرسم خواهشم اين است از خانوادهها دست بچه هايتان را بگيريد گاهي خدمت بچهها ببريد ميگويند مراجع که به حضور نميپذيرند من نميگويم ببريد به حضور همان طور در روضه شرکت بکنيد آقا را ببينيد خدمت آيت الله بهجت منبر ميرفتم جوانها صف ميبستند با چه تيپهايي بعضي تيپها را اگر ميديدي ميگفتي مذهبي نيست نه فرصت صحبت با ايشان ميکردند نه فرصت حضور فقط نگاه ميکردند و اشک ميريختند اينها اثر دارد مجلس پيغمبر چطور بود؟ کسي در آن داد نميزد دعوا و نزاع و فرياد و اينها نبود فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ، فَقَالَ: كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يَجْلِسُ وَلَا يَقُومُ إِلَّا عَلَى ذِكْرٍ وَلَا يُوَطِّنُ الْأَمَاكِنَ وَيَنْهَى عَنْ إِيطَانِهَا، وَإِذَا انْتَهَى إِلَى قَوْمٍ جَلَسَ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ الْمَجْلِسُ وَيَأْمُرُ بِذَلِكَ وَيُعْطِي كُلَّ جُلَسَائِهِ بنَصِيبَهُ ولَا يَحْسَبُ جَلِيسُهُ أَنَّ أَحَدًا أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْهُ مَنْ جَالَسَهُ أَوْ قَاوَمَهُ فِي حَاجَةٍ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرَفَ، ومَنْ سَأَلَهُ حَاجَةً لَمْ يَرُدَّهُ إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ، قَدْ وَسِعَ النَّاسَ مِنْهْ بَسْطُهُ وَخُلُقُهُ فَصَارَ لَهُمْ أَبَا وَصَارُوا عنده فِي الْحَقِّ سَوَاءً، مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَحَيَاءٍ وَصَبْرٍ وَأَمَانَةٍ لَا تُرْفَعُ فِيهِ الْأَصْوَاتُ، وَلَا تُؤْبَنُ فِيهِ الْحُرَمُ، وَلَا تُنْثَى فَلَتَاتُهُ مُتَعَادِلِينَ، يتَفَاضِلِونَ فِيهِ بِالتَّقْوَى مُتَوَاضِعِينَ يُوَقِّرُونَ فِيهِ الْكَبِيرَ وَيَرْحَمُونَ فِيهِ الصَّغِيرَ حرمتهاي الهي در اين مجلس نميشکست خيلي مهم است متواصلين به هم ميرسيدند متعادلين متعادل بودند متواضعين تواضع داشتند به بزرگ احترام ميکردند به کودک رحم ميکردند يعني بزرگ و کوچک را تحويل ميگرفتند در اين مجلس کسي تحقير نميشد اين هم بخش سوم. بعضي از عزيزان نامه مينويسند ميرويم خانهي مادرمان برميگرديم آقا پسر و خانمش ميگويد نشد جلسهاي برويم مثلا مادر آقا يک تکهاي به ما نيندازد دلي از اين عروس نشکند يا عکسش مثلا فرض کنيد بستگان ديگر خيلي حواس جمع باشد دل نشکنيم من يک آيه ديشب ديدم خيلي برايم عجيب بود قرآن کريم ميفرمايد روز قيامت به قول آقاي قرائتي خدا حفظشان بکند زيادي گوش بدهيد قرآن ميفرمايد روز قيامت گناه کاران و خطاکاران و مشرکان وقتي جهنم را ميبينند پشيمان ميشوند ظاهرا روشن است کارمان به اين جا رسيد بعد ميگويد اين پشيماني را مخفي ميکنند اظهار نميکنند «وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ» (يونس/ 54) وقتي عذاب را ميبينند پشيمان ميشوند منتها در خودشان ميريزند بروز نميدهند از امام معصوم سوال کردند چرا اظهار نميکنند اينها دارند ميروند جهنم فرمود براي اين که شماتت نشوند زخم زبان نشنوند دارد ميرود در جهنمي که «نَارُ اللَّـهِ الْمُوقَدَةُ» (همزه/ 6) است آتش به آن سختي است ولي هنوز سخت تر از آن برايش زخم زبان است لذا حضرت ايوب وقتي نجات پيدا کرد از آن فقر و گرفتاري و بيماري به او گفتند کدام يک از اين مصائب بر تو بيشتر سخت گذشت گفت زخم زبان آنهايي که ميگفتند بيا چه کار کرده که اين طور شده بعضيها ميگويند ببين مال چه کسي را خورده که بيمارستان خوابيده از کجا آورده تصادف کرده آبروي مردم را حفظ بکنيم در مجلس پيغمبر کسي کسي را تحقير نميکرد حرمتها حفظ ميشد. اين حديث همه اش معصوم است معصوي از قول معصومي دربارهي معصومي گفته است امام حسين از حضرت علي دربارهي رسول خدا. گفتم كَيْفَ كَانَتْ سِيرَتُهُ فِي جَلَسَاتِهِ؟ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ دَائِمَ الْبِشْرِ، سَهْلَ الْخُلُقِ، لَيَّنَ الْجَانِبِ، لَيْسَ بِفَظٍّ وَلَا غَلِيظٍ وَلَا سَخَّابٍ وَلَا فَحَّاشٍ وَلَا عَيَّابٍ وَلَا مَدَّاحٍ، يَتَغَافَلُ عَمَّا لَا يَشْتَهِي وَلَا يُوئسُ مِنْهُ وَلَا يُخَيِّبُ فِيهِ، قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلَاثٍ: المراء، والإكثار، وما لا يعينه، وترك الناس من ثلاث كَانَ لَا يُذَمُِّ أَحَدًا وَلَا يُعَيِّرُهُ وَلَا يَطْلُبُ عَوْرَتَهُ في روش پيغمبر چه بود اين روش هم شامل منزل ميشود هم شامل مجلس ميشود هم شامل بيرون ميشود هم شامل مسجد فرمود هميشه لبخند داشت آسان بود در اخلاق خيلي تکلف نداشت به اين معنا که هر کجا وارد ميشد مينشست سوار بر مرکب ساده ميشد با بردگان غذا ميخورد «وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (آل عمران/ 159) هيچ وقت پيغمبر گرامي اسلام خشن نبود فحاش و سخت گير نبود عيب جو نبود بي خود مدح کسي را بکند تملق از کسي بکند نبود تغافل در زندگي اش زياد بود. سه چيز را نسبت به مردم هميشه ترک ميکرد ترک خيلي جاها خوب است از جمله اين جا سه چيز را پيغمبر هميشه نسبت به مردم ترک ميکرد يعني انجام نميداد احدي را سرزنش نميکرد يکي را اعدام ميکردند حضرت يحيي رد ميشد گفت اعدامي يک نصيحت به ما بکن در نصيحت شرط نيست حتما خدا و پيغمبر باشد ميشود آدم موعظه را از کسي بخواهد ولو در جايگاه موعظه نيست گفت ما را موعظه بکن موعظههايي کرد يکي اين بود گفت جناب يحيي لَا تُعَيِّرنَ خَاطِئاً بِخَطِيئَتِهِ هيچ وقت خطا کار را سرزنش نکن شماتت نکن روايت داريم کسي که خطاکاري را شماتت بکند مثلا ميگويد بي خود نيست امروز کاسبي اش نچرخيده صبح نمازش را نخواند ديشب فلان کار را کرد خدا امروز مريضش کرد در روايت داريم اگر کسي اين طور قضاوت بکند نميميرد مگر اين که آن بلا سرش بيايد خودش متبلا ميشود احدي را سرزنش نميکرد نقاط ضعف کسي را بزرگ نمايي نميکرد هيچ وقت لغزشهاي کسي را دنبال نميکرد. چون ايام رحلت پيغمبر گرامي اسلام است ايام شهادت دو فرزند بزرگوارش امام مجتبي عليه السلام و امام رضا عليهما السلام است يک جملهاي هم ياد کنم از مصيبت پيغمبر گرامي اسلام که مثل اين روزهايي روزهاي بي قراري نزديکان پيغمبر بود يعني حضرت زهرا امام حسن امام حسين خود اميرالمومنين به طور خاص اين چهار نفري که جزء اصحاب کسا هستند بي قرار بودند اما حضرت علي را پيغمبر به او قرار داد با در آغوش گرفتن که وقتي آمد کنار يک آرامشي فرمود هزار باب علم به من پيغمبر آموخت که از هر کدام هزار باب ميشود حضرت زهرا هم از بي قراري آورد بيرون حتي بعضي نوشتند وقتي آمد کنار لبخند زد دوره اش کردند پرسيدند تو با اين گريه و اشک چه شد يک مرتبه آرام شدي فرمودند پدرم به من فرمود اول کسي که به من ملحق ميشود شما هستي و اين به من يک آرامشي داد که من نخستين کسي هستم که به پدرم ملحق خواهم شد اما ماندند امام حسن و امام حسين اينها کوچک بودند هفت ساله شان بود از نظر فقهي هم اطراف محتضر هم مخصوصا سينهي محتضر بايد سبک باشد حتي ميگويند لباسش را باز بکنيد در حد يک لباس هم سينهي محتضر سنگين نباشد اين دو آمدند خودشان را روي سينهي پيغمبر انداختند سنگين هستند بچه هستند پيغمبر براي اين که به اينها قرار بدهد دست انداخت به گردن هر دوي اينها بعد فرمود بوي بهشت ميدهند اينها اِنّى اَشِمُ رائِحَة الجَنَّة چه کسي دارد اين حرف را ميزند کسي که بهشت براي ورودش آماده شده در چنين فضايي پيغمبر گرامي اسلام از دنيا رفتند و داغ و مصيبت بسيار سنگين بود به گونهاي که وجود مقدس حضرت علي فرمود پيغمبر وقتي جان داد سرش در سينهي من بود وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي (نهج البلاغه، خطبه 197) سر پيغمبر را من به سينه گرفتم يا رسول الله اين کانون خيلي زود از هم پاشيد اين فاطمهاي که اين طور آرامش کردي مدتي نگذشت همين سر روي سينهي حضرت علي جان داد اين امام حسني که اين گونه بوي بهشت استشمام کردي کنار قبر تو تير به بدن مقدسش زدند و اين حضرت حسين را نه تنها به شهادت رساندند اسب بر بدن مقدسش دوانيدند السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ (زيارت جامعه کبيره) ان شاء الله خداوند همهي ما را مشمول شفاعت پيغمبر قرار بدهد.
شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون از توجه شما التماس دعا خدانگهدار.