سوال – آداب اسلامي از ديدگاه امام حسين (ع) را توضيح بدهيد.
پاسخ – وجود مقدس اباعبدالله 58 سالشان بوده است که البته 55 سال هم نقل کرده اند. بيشتر ما بخاطر جريان عاشورا امام حسين (ع) را در همان روز مي بينيم. يعني 5 دهه زندگي ابا عبدالله تحت شعاع مسئله ي عاشورا يا فراموش شده يا کمتر ذکر شده است. ما که اباعبدالله را الگوي خودمان ميدانيم، خودشان هم فرمودند که من اسوه هستم و در زيارتنامه ها از خدا مي خواهيم که با حسين باشيم. ثبت لي قدم صدق عندک مع الحسين. وقتي ما مي خواهيم با حسين باشيم طبيعي است که بايد با سيره ي اباعبدالله، با زندگي اجتماعي و عبادي آن حضرت آشنا باشيم. عنوان برنامه ي ما آداب مسلماني است. آداب مسلماني بعنوان فراگيري يعني همه ي آن چيزهايي که ما در تعامل با ديگران بکارمي بريم. چه با خانواده، چه با همسايه، اولاد و چه با دشمن. بالاخره يک مسلمان چه طور بايد برخورد کند. ما مي خواهيم اين را از منظر اباعبدالله بررسي کنيم. يعني نحوه ي رسيدگي امام حسين (ع) و آداب مسلماني در سيره ي امام حسين (ع) در برخورد با افراد. يکي از ويژگي هاي امام حسين (ع) سخاوت، جود و توجه به مشکلات مردم است که من به چند نمونه اشاره ميکنم. يک روز فقيري به خدمت ايشان آمد که 500 درهم نياز داشت. البته ايشان براي ديه يا بدهي که برگردنش بود اين پول را مي خواست. قديم بيمه نبود و اگر ديه بر گردن کسي بود به او فشار مي آمد. آقا به او 1000 درهم دارد. و گفت که بقيه اش را هم در بقيه زندگي ات بکار ببر. او خيلي خوشحال شد و امام فرمود: به تو نصيحتي مي کنم. اگر محتاج و گرفتار شدي به سراغ اين سه گروه برو. يکي از آداب اين است که انسان خودش را پيش هر کسي کوچک نکند و دست دراز نکند بخاطر آبرو. آبرو يعني آب الوجه. چطور اگر آب بريزد قابل جمع آوري نيست، آبرو هم اگر ريخت ديگر قابل جمع آوري نيست. اسلام براي آبروي مومن خيلي اهميت قائل است. تا آنجا که حرمت شکستن آبروي مومن از حرمت توهين به خانه ي خدا بالاتر است. روايت داريم که مواظب آبروي افراد باشيد و آبروي آنها را حفظ کنيد. امام فرمود: انساني که متدين باشد و يا جوانمردي داشته باشد يا از خانواده ي با اصل و نسب باشد. دليلش هم اين است که آن کسي که دين دارد دينش به او مي گويد که کمک کن. دين مي گويد که يک بخشي از مالت را به فقرا بده. آنکسي که جوانمرد است جوانمردي اش باعث ميشود که حيا بکند و نگذارد که کسي بيفتد. و اين مردانگي اجازه نمي دهد که از کنار فقير راحت بگذرد. ممکن است کسي خيلي متدين نباشد ولي مرام داشته باشد. ديگر انساني که اصالت دارد. کسي که با اصل و نسب است تو را تحقير نمي کند و بر تو منت نمي گذارد. اين يکي از اين محورهاست. امام حسين (ع) هم به او کمک کرد و هم به او آداب ياد داد. نقل است که امام از باغ و بستاني که متعلق به خودشان بود رد ميشدند. غلامي آنجا نشسته بود و امام را نديد. اين غلام سفره انداخت که غذا بخورد. سگي جلويش آمد. او بخشي از نان را به حيوان داد. و حيوان را سير کرد. غلام جا خورد و گفت: اي آقاي مومنان من شما را نديديم. ببخشيد اگر بي احترامي شد. امام گفت: من را حلال کن که بدون اجازه وارد اين بستانشدم. امام فرمود: به چه دليل نصف نان را به حيوان دادي و نصف نان را خودت خوردي ؟ گفت: اين حيوان گرسنه بود و به من نگاه مي کرد و من شرم کردم که اين حيوان گرسنه بماند. امام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. و دو هزار دينار هم به او داد تا بتواند زندگي اش را بچرخاند. اين نشانه دهنده ي آداب اسلامي است. يکي اين تقدير و تکريمي که از غلام شد و ديگري توجهي که به حقوق حيوانات شده است. فردي بنام اُسامه بيمار شد وامام به عيادت او رفت. اسامه از اصحاب پيامبر بود. همان فردياست که پبامبر او را فرمانده جنگ کرد و بعضي ها تمرد کردند و پيامبر اظهار نارحتي کرد. امام ديد او خيلي ناراحت است. او گفت: من شصت هزار درهم قرض دارم. از اينکه مي خواهم بميرم ناراحت نيستم، از اين نارحت هستم که بعد از من اين قرض برگردن خانواده ام مي ماند. امام گفت: من ضامن مي شوم و امام پول را تا او زنده بود پرداخت کرد. در اينجا چند نکته است. نکته ي اول رفتن به عيادت بيمار است. ثانيا وقتي به عيادت بيمار مي رويم آدابي دارد. يکي از آدابش رفع نياز بيمار است. اگر کارگري بيمار است و روز مزد است و خانواده اش نيازمند است، بايد در عيادت سوال بشود که به چيزي نياز دارد يا خير؟ عيادت فقط رفتن و خوردن نيست چون اين فقط باعث زحمت صاحبخانه هم ميشود. يکي از مهمترين نکاتي که از اين داستان استفاده ميکنيم رفع نياز از بيمار است. امام قرض او را پرداخت کرد. اين نحوه تعاملي است که امام با مردم داشت. اما از کوچه اي رد مي شدند و ديدند که عده اي مي خواهند غذا بخورند و از امام درخواست کردند که با آنهاغذا بخورد. ايشان قبول کردند ولي گفتند که يک شرط دارد. و آن اين است که شما هم به منزل من بياييد و دعوت من را قبول کنيد. آنها خوشحال شدند. امام فرمود: خدا از مستکبرين خوشش نمي آيد. پيامبر فرمودند که من چند کار را انجام ميدهم که مي خواهم بعد از من سنت بشود. يکي سلام کردن به کودکان است. يکي نشستن روي زمين و غذا خوردن با فقرا است. بعضي ها ميهماني هاي پولداران را قبول مي کنند. امام دعوت فقرا قبول کردند و بعد آنها را به منزلشان دعوت کرد. اين تعامل امام با مردم بود. در کربلا چيزي که موج مي زند توجه به اصحابشان است. شب عاشورا از اصحابش تعريف مي کند.مي فرمايد: ياراني باوفاتر، نيکوتر و پاک تر از شما وجود ندارد. امام نتوانست سر تمام يارانش را به دامان بگيرد زيرا چهل نفر با هم کشته شدند و اين کار امکان نداشت. امام بالاي سر هشت نفر آمد. امام وقتي بالاي سر حُر مي آيد مي فرمايد: تو حر هستي همانطور که مادرت تو را حر ناميد يعني يک ياد آوري از اين جايگاه حر. وقتي بالاي سر حبيب ابن مظاهر مي آيد مي فرمايد: خدا به تو اجر بدهد تو فاضل بودي. و بعضي مواقع هر شب تو ختم يک قرآن مي کردي. حضرت از قرآن خواندن او و عبوديت او تقدير ميکند. يزيد بن مهاجر تيرانداز ماهري بوده است. مي گويند در کربلا 90 تير همراهش بوده است و همه را هم به هدف زده است. امام حسين (ع) مي ديد که خيلي قشنگ تيراندازي ميکند فرمود: خدايا تيرهاي او را به هدف برسان. از ويژگي هاي ممتاز آنها ياد ميکند. سعيد بن عبدالله وقتي در خون خودش مي غلطيد امام بالاي سرش آمد و فرمود: سفارشي نداري. او گفت: آقا من وفا کردم ؟ از من راضي هستي ؟ امام فرمود: تو زودتر از من به بهشت مي روي. نوع دعاها و مطالبي که براي افراد مي فرمود همان توجه امام به اصحابش است. شخصي به امام فرمود که پسرم در مرز اسير شده است. آقاي فرمود: حالا که اين طور است من بيعتم را از تو برداشتم. تو برو پسرت را آزاد کن. گفت: درندگان من را پاره پاره کنند اگر من بروم. امام يکسري لباس هاي قيمتي آورد و گفت که اين ها را به کسي بده که بفروشد و پسرت را آزاد کند. به مشکلات يارانش توجه ميکرد. در آن شرايط به مسائل ريز توجه ميکرد. آل عقيل که پسرعموهاي امام حسين (ع) بودند. عبدالله بن مسلم بن عقيل يکي از شهداي کربلا است. مادرش دختر حضرت امير است. و مسلم بن عقيل داماد حضرت امير است. شب عاشورا خاندان عقيل را جمع کرد و گفت که شما يک شهيد داده ايد و اين کافي است برگرديد. همه ي آنها به گريه افتادند و گفتند که ما شما را رها نمي کنيم. وقتي خبر شهادت قيس بن مسهر را به او مي دهند اماماين آيه را ميخواند: من المومنين رجال صدقوا ما... . و بعد از او ديگر خيري در حيات نيست. نتيجه اي که مي خواهيم بگيريم اين است که اگر ما دوست داريم با امام حسين (ع) باشيم و مي خوانيم سلم لمن سالمکم و در روايت داريم که اگر ميخواهيد با ما باشيد، اخلاق ما را داشته باشيد. اخلاق دشمنان ما را نداشته باشيد. ببينيم سيره ي امام با ديگران چگونه بوده است ؟ وقتي امام با لشکر دشمن يعني حُر مواجه شد و احساس کرد که اين لشکر تشنه است به آنها آب داد. آب دادن به دشمني که امام مي داند روزي آب را بر او خواهند بست. وقتي در مدينه خشکسالي مي شود و نزد حضرت امير مي آيند. آقا فرمود: حسين نماز بخواند و باران آمد. نگفت من از روي علم امامتم مي دانم که روزي اينها آب را بر هم خواهند بست. پس باران نماز نخوانم. اين روحيه را دارد. در روز عاشورا چند نفر بودند که دشمن جرات جنگ تن به تن با آنها را نداشت. يکي عباس فرزند اميرالمومنين بود که دستهاي او را از پشت نخل ها قطع کردند. يکي ابن شهير بود که هيچ کس مقابل او نجنگيد و حتي بدون زره هم کسي با او نجنگيد و عمربن سعد گفت که او را سنگ باران کنيد. چند تا شهيد در روز عاشورا از راه دور تير باران شدند. حضرت علي اکبر هم همين طور بود. او در روز عاشورا پنج بار آرايش نظامي دشمن را بهم ريخت. در آخر يک ياز پشت سر فرق او را شکافت. کساني هم که اباعبدالله را مي شناختند جرات جنگيدن با ايشان را نداشتند. يکنفر اهل شام بود و گفت که من مقابل او مي جنگم. در همان آغاز نبرد حضرت ضربتي بر پايش زد و روي زمين افتاد. آقا بالاي سرش رفت. در اين جور مواقع معمولا تير خلاص مي زنند. چون دشمن بود. امام گفت: مي خواهي به همراهانت بگويم که تو را با خود ببرند. او گفت: آقا بزرگواري مي کنيد. بگوييد: من را برند. او را بردند. در کدام عرفي دشمني که زمين خورده استبا او اين جوري برخورد ميکنند ؟ اين همان سخاوت اباعبدالله است. اگر در زندگي مان مي خواهيم از امام حسين (ع) الگو بگيريم. به اين ها توجه کنيم که تعامل امام با همه چگونه بود ؟ امام فرمود: آن خانه اي که رباب و سکينه در آن باشد من آن خانه را دوست دارم. اين تعامل با خانواده اش. در روز عاشورا به خواهرش گفت که تو بچه را بياور تا با او خداحافظي کنمو به رباب نگفت. بعضي ها ميگويند که نخواست نگاهش به نگاه رباب بيفتد. البته گاهي چيز بالاتري ميآيد و خانواده فداي آن ميشود. بحث عشق و محبت خداست. وقتي امام در گودي قتلگاه افتاده است تعبير اين است که مدتي ابا عبدالله افتاده بود و دشمن هم اختلاف کرده بودند. تير به سينه و گلو خورده بود و به فرقش شمشير خورده بود و عده اي گفتند که حسين جان داده است. عده اي مي گفتند که لبهايش تکان مي خورد و در زنده بودن امام شک داشتند. کسي گفت: کاري ندارد به خيمه هايش حمله کنيد حسين نميتواند طاقت بياورد که به خيمه ها حمله بشود. وقتي به خيمه ها حمله شد امام با آن حالش از جايش بلند شد و فرياد زد: اي خاندان ابوسفيان من هنوز زنده هستم. اين افراد نادان را از تعرض به زنها باز داريد. من با شما مي جنگم و شما با من مي جنگيد. زنها گناهي ندارند. اين علاقه ي امام به خاندانش است. وقتي خواهرش را ديد گفت: به خيمه برو زيرا حاضر نبود خواهر جان دادنش را ببيند.اين ها نکاتي است که ما بايد در ارتباط با آداب همسر، خانواده و اطرافيان خودمان رعايت کنيم. اين ويژگيهاي امام حسين (ع) را ملاک قرار بدهيم.
سوال – سوره ي نساء آيات 44-38 را توضيح بدهيد.
پاسخ – در اين آيات اشاره به انفاق شده است. ما هم انفاق اباعبدالله را مطرح کرديم. تاکيد بر چند نکته است. يکي اين است که مي فرمايد: کساني که انفاق مي کنند از آن چيزهايي که خدا به آنها داده است. يعني مال، مال ما نيست. در قرآن فقط سخن از انفاق مالي نيست. ممکن است آبرويش هم باشد. مي تواند از اعتبار و امضايش استفاده کند. هر چه به هرکس داده يک قسمتي از آن را به مردم انفاق کند. و نکته ي دوم اين است که وقتي انفاق صورت ميگيرد نبايد بصورت ريا باشد. بخاطر انگيزه هاي مادي نباشد و اخلاص در آن باشد. ما در روايات داريم افرادي که انفاق ميکردند و معصوم مي فرمودند که شما اين را براي خدا انجام نداده ايد و انگيزه ي الهي درآن نبوده است. ممکن است بعضي ها با اخلاص ريا کنند يعني بعدا با منت گذاشتن آن را خراب کنند که تاکيد شده صدقات خودتان را با منت از بين نبريد.
سوال – در ادامه آداب از ديدگاهامام حسين (ع) در کربلا و بعد از آن را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين روزها خانواده ي امام به شهر کوفه وارد شدند و از امام حسين (ع) پيام رساني مي کنند. حضرت زينب ميفرمايد: ما رايت الا جميلا. اين زيبايي هاي کربلا خيلي مهم است. يکي از شاخصه هاي انسان مسلمان صبر و بردباري است. و قدرت تحمل است. در زندگي با حوادثي روبرو مي شويم. همسرمان بيمار ميشود، خانه مان را از دست مي دهيم، گرسنه و تشنه مي شويم، خودمان يک بيماري ميگيريم يا فرزندمان بيمار ميشود، اين ها همه با هم نمي آيد. ممکن است در مقاطع مختلف به تدريج براي بعضي ها پيش بيايد. اما در روز عاشورا همه ي اين ها براي امام حسين (ع) پيش آمد يعني داغ شش ماه، داغ جوان، داغ برادر حمله به خيمه ها، تنها ماندن خانواده، تشنگي و گرسنگي. اين صبر امام، حضرت زينب و خانواده ي امام حسين (ع) در نهضت کربلا يک نکته ي دقيق است. همه ي ما انسانها و خانواده ها بايد از آن درس بگيريم. خانمي بعد از سخنراني به من گفت: من در زندگي مشکلاتي داشتم مثلا شوهر و بچه هايم ناسازگاري ميکردند. شما درباره ي مديريت در کربلا صحبت کرديد. در آن سخنراني ما گفتيم که امام حسين(ع) صد نفر را با سي هزار دشمن را چطور مديريت کرد که توانست اين قدر زيبا حادثه ي کربلا را رقم بزند. اگر ما باشيم ميگوييم صدنفر به سي هزار نفر، همان اول مي گذاريم مي روييمو مي گوييم کاري نميشود کرد. در آنجا گفتم که در مديريت يکي برنامه ريزي لازم است. امام برنامه ريزي کرد که سپاه اين طرف فرمانده اش چه کسي باشد و آن طرف سپاه فرمانده چه کسي باشد. پشت خيمه ها خندق کند که دشمن نتواند از پشت حمله کند. شروع نبرد تن به تن با چه کساني باشد. اول اصحاب بروند و بعد بني هاشم بروند. خيلي زيبا مديريت کرد. قضيه ي زينب کبري هم همينطور بود. ظهر يازدهم که حرکت کردند زينب نگفت که از من چکاري برمي آيد ؟ بدون مرد و امام سجاد (ع)هم که بيمار بود، گوشه اي بنشيند و کاري نکرد. خيلي زيبا چهل منزل را مديريت کرد و کاروان را به مدينه آورد. اين خانم گفت که وقتي شما اين ها را گفتي من دردهايم را فراموش کردم. جرقه اي در زندگي ام زده شده و تحولي ايجاد شد. شما صبر و بردباري را در صحنه کربلا مشاهده کنيد. امام حسين (ع) به زينب فرمود: الان رسول خدا را خواب ديدم و به من گفت که تو فردا ميهمان ما هستي. يعني خبر شهادت را به زينب داد. يک لحظه اضطراب و نگراني او را فراگرفت ولي وقتي امام فرمودند: خواهر جان صبور باش تو بايد صبور باشي. او گفت: باشد. روز عاشورا کنار بدن علي اکبر، قاسم، علي اصغر و همه جا بود. روز يازدهم که مي خواستند به مدينه عازم بشوند گويا اين کاروان آنهايي نيستند که مصيبت ديده اند، سوار مي شود و به کوفه مي آيد و وقتي سخنراني کرد همه تعجب کردند. با اينکه اين همه داغ ديده بود نماز شب يازدهم او ترک نشده. شب يازدهم يک شب استثنايي بود. از شب عاشورا سختتر بوده است. کشته روي زمين، بچه ها گرسنه و تشنه و زن ها بي سرپرست، خيمه هاي آتش زده، يک کاروان با اين وضعيت، امام سجاد (ع) مي گويد که عمه ام نماز شبش را ترک نکرد. ما بايد از اين نکات استفاده کنيم و از صبر آنها بايد درس بگيريم. يکي ديگر از آداب الفاظو کلماتي است که بکار رفته است. کربلا اردوگاه سعادت در مقابل اردوگاه شقاوت بود. اردوگاه صدق در مقابل کذب بود و اين ها در مقابل هم بودند. در شب عاشورا در خيمه ها يک عده در حال خواندن قرآن هستند و يک عده در حال سجود هستند و سيد طاوس ميگويد که مثل کندوي عسل صداي مناجات شنيده ميشد اما آن طرف لهو، لعب و کارهاي بيهوده. حالا رجزها را ببينيد که ياران در ميدانمي خوانند، چقدر زيبا و با توجه است. من ياور حسين هستم و ربطي به پسر سعد ندارم يا مي خوانند خون، خانه اي و زندگي فداي حسين. به عمر سعد گفتند که چرا در قتل حسين شرکت ميکني ؟ گفت: خانه و زندگي ام را از من ميگيرند و اين رجز در جواب سعد است. انس بن حارص پيرمردي است مي خواند: آل علي شيعت رحماني آل زياد شيعت شيطاني. به خطبه هاي امام حسين (ع) در روز عاشورا نگاه کنيد. در روز عاشورا آنها سنگ مي زنند، آنها ناسزا ميگويند و هلهله مي کردند و توهين مي کنند و ميگويند: روي بغض پدرت تو را مي کشيم. امام مي فرمايد: به سراغ وجدانتان برويد و آنرا به محاکمه بکشيد. آيا اين درست است که شما تعداد کمي را محاصره کنيد و اين طور به شهادت برسانيد ؟ يا مي فرمايد: آيا از قيامت نمي ترسيد؟ دنيا شما را گول نزند يا مي فرمايد: چرا خون من را مجاز مي شماريد ؟ مگر من سنت پيامبر را زير پا گذاشته ام و دين را تغيير داده ام ؟ تمام کلمات بارعاطفي داشت. در روز عاشورا مکرر قرآن خواند و به آن استشهاد کرد. اين سيره ي ابا عبدالله با دشمن است، با عاطفه و بدون هتاکي و بي حرمتي. حتي ياران هم همين طور بودند. بار صحبتهاي شان بار معنوي بود..