اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

95-08-19-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري – پاسخ به پرسش‌هاي بينندگان

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري – پاسخ به پرسش‌هاي بينندگان
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسش‌هاي بينندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
تاريخ پخش: 19-08-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
هنوز شوق تو باراني از غزل دارد *** نسيم، يک سبد آيينه در بغل دارد
خوشا به حال خيالي که در حرم مانده *** و هرچه خاطره دارد از آن محل دارد
به ياد چايي شيرين کربلايي‌ها *** لبم حلاوت احلي من العسل دارد
چه ساختار قشنگي شکسته است خدا *** درون قالب شش گوشه يک غزل دارد
بگو چه شد که من اينقدر دوستت دارم *** بگو محبت ما ريشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در ميانه‌ي خون *** که رو سياهي ما نيز راه حل دارد

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما دوستان خوبم. بيننده‌ها و شنونده‌هاي خوب و نازنين‌مان. اين همراهي و همدلي شما براي ما بسيار قابل احترام است. يک سلام مخصوص هم به همه زوار سيدالشهداء و تمام کساني که در اين مسير خدمت مي‌کنند، بکنيم. حاج آقاي ماندگاري سلام عليکم خيلي خوش آمديد.  
حاج آقا ماندگاري: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. صلي الله علي الباکين حسين(ع). من هم خدمت شما و همکاران خوب اين برنامه و همه بينندگان و شنوندگان عزيز عرض سلام و ادب دارم. به همه کساني که زائر کربلا هستند و کساني که با دلشان زائر کربلا هستند سلام ويژه مي‌کنم. امام حسين با دلها چه کرده است؟ اين حسين کيست که عالم همه ديوانه اوست. هرجا مي‌رويم صحبت از اربعين است. يا عازم سفر هستند. يا کمک مي‌کنند. يا اشک مي‌ريزند. کمتر کسي را پيدا مي‌کنيم که به ياد اربعين و زيارت امام حسين نباشد. قربان آقايي که قرار است بيايد و خودش را با اربعين حسيني معرفي کند. «يا اهل العالم ان جدي الحسين الذي قتلوه عطشانا» براي سلامت يار سفر کرده و علمدار زائران اربعين امام حسين دعاي سلامت حضرت را با هم تلاوت کنيم. (قرائت دعاي فرج) براي سلامتي وجود نازنينش و براي تعجيل فرجش و براي تسلي دل نازنينش صلواتي را هديه کنيد.
شريعتي: روزهاي چهارشنبه حاج آقاي ماندگاري پاسخ به سؤالات شما خواهند داد. شما هفته گذشته فرموديد که بخدا دين سخت نيست و خدا سخت نمي‌گيرد. پيرو اين فرمايش شما يکي از بينندگان عزيز ما گفتند: ما يک استاد خانم داشتيم، با افتخار مي‌گفتند: وقتي نه ساله شدند، پدرشان براي نماز صبح بيدارشان نمي‌کردند. مي‌گفتند: خودت بايد بخواهي که بيدار شوي. اگر از من بخواهي تو را بيدار مي‌کنم! وقتي هم که بيدارشان مي‌کردند مي‌گفتند: تو يکوقت چشم‌هايت را باز نکني. خودشان دستش را مي‌گرفتند وضو بگيرد و بعد از سمت جانماز مي‌بردند، با همان چشم‌هاي بسته چادر سرشان مي‌کردند و نماز را بلند مي‌خواندند که ايشان تکرار کنند. بعد از تمام شدن نماز هم ايشان را سر جايش مي‌بردند تا بخوابد. اين استاد اين مثال را مي‌زدند که خدا سخت نمي‌گيرد و ما هم اصلاً نبايد سخت بگيريم. منظور از اينکه دين سخت نيست اين است؟ الآن جامعه طوري شده که وقتي من چادري به دوستانم در مورد حجاب مي‌گويم، مي‌گويند: ما ديندار هستيم ولي خشک مقدس و خشک مذهب نيستيم. طوري که وقتي مي‌خواهيم حرف خدا را گوش بدهند، مي‌گويند: خيلي سخت نگير. خدا اينقدر سخت نمي‌گيرد. من فکر کنم دارد از اين حرف که خدا سخت نمي‌گيرد سوء استفاده مي‌شود. در حدي که لزوم به اطاعت از خدا را براي ما مردم خيلي کمرنگ کرده است. هرجا که سختشان مي‌شود صلاح خدا را کنار مي‌گذارند و به مراد دلشان عمل مي‌کنند و بقيه را نهي مي‌کنند که چرا کار سخت را انجام مي‌دهيد؟ دين داري عادي هم در اين جامعه خيلي سخت شده است. در جواب چنين آدم‌هايي بايد چه گفت؟ من هميشه از ترس اينکه يک چيزي بگويم به آنها بر بخورد سکوت کردم. بگوييد من چه رفتاري بايد در قبال اينگونه افراد داشته باشم؟
حاج آقاي ماندگاري: اين سؤال بسيار خوبي است و فراواني زيادي هم دارد. در بحث تقوا در جاده زندگي که مطرح کرديم، اشاره کرديم تقوا يعني رعايت حدود، رعايت چهارچوب، ما هرجا يک حدودي برايش تعريف مي‌شود اگر از اين حد بيشتر توقع داشته باشند، اسمش سخت‌گيري است. اگر حدها را کنار بگذارند و هرکس هرکاري دلش خواست بکند، سهل‌انگاري مي‌شود. من از شما و بينندگان سؤال مي‌کنم، درس خواندن ما حدي دارد يا نه؟ نظام آموزشي ما چهارچوب دارد. رعايت حدود در درس خواندن، رعايت حدود در رانندگي، رعايت حدود در بازي و ورزش‌ها، رعايت حدود در اداره، اسمش عقلانيت است يا سخت‌گيري؟ هرکس از اين حدود بيشتر از ما توقع داشته باشد، اسمش سخت گيري است. هرکس هيچ حدي را قائل نباشد، اسمش سهل انگاري است. اينها افراط و تفريط همديگر هستند. پس خيلي ساده بگويم.
چطور اين پدر و مادرهاي عزيز که بچه‌شان را دهها کلاس کمک آموزشي مي‌برند که حدود درس خواندن را خوب ياد بگيرد. اينجا نمي‌گويند: زده مي‌شود. اينجا نمي‌گويند: نسبت به درس خواندن دارد سخت گيري مي‌کند. اما به نماز که مي‌گوييم: تذکر بده، مي‌گويند: سخت‌گيري نکنيد. اگر نظام آموزشي نظام به حد و عقلاني است، نظام بندگي هم عقلاني است.
در ورزش توپ يک سمتي از خط اين طرف‌تر برود، مي‌گويند: گل شده است. آقا چرا اينقدر سخت‌گيري مي‌کنيد. يک سانتي‌متر است! رعايت حدود در بازي‌ها عقلانيت مي‌شود و همه از داور و مربي عقلانيت و رعايت حدود را توقع دارند. بيشتر از آن سخت‌گيري مي‌شود. من بگويم: خط اوت اينجاست، نيم متر مانده به خط اوت هر توپي بيايد، مي‌گويم: اوت شده است. اين اسمش سخت‌گيري است. چون بيشتر از حد توقع دارم. ولي رعايت حد و خط را داشته باشم، در دين و ورزش و نظام اداري و نظام آموزشي و هر نظام ديگري رعايت حدود اسمش عقلانيت است، سخت‌گيري نيست. خدا از ما خواسته واجب و حرام را رعايت کنيم. از واجب يک قدم کوتاه نياييم. يک قدم هم روي حرام نگذاريم. هرکسي به ما گفت: مستحب هم واجب است، اين دارد سخت‌گيري مي‌کند.
من و خيلي‌ها بچه کوچک تازه به تکليف رسيده داريم. به پسرم بگويم: بايد براي نماز صبح از يک ربع قبل از نماز صبح بيدار شويد. اذان و اقامه را بگوييد. بعد از نماز تسبيحات بگوييد. سجده شکر هم برويد. مثل بنده بنشينيد نيم ساعت تعقيبات هم بگوييد. بچه نه ساله را مجبور کنيم اين کارها را بکند، خشک مقدسي است. يعني اولويت‌ها را نفهميدم. الآن اولويت اين بچه اين است که حد الهي را رعايت کند و دو رکعت نماز صبح بخواند. دو رکعت دو دقيقه طول مي‌کشد، تا وضو بگيرد و بيايد هفت دقيقه مي‌شود. اين کاري را که فرموده بودند که پدر يا مادر انجام مي‌داده کاملاً درست بوده است. بچه وسط خوابش است، هنوز مي‌خواهد يکي دو ساعت ديگر بخوابد. فقط آورده واجب را که دو رکعت نماز صبح است، انجام بدهد. اين عقلانيت است. اين مي‌خواهد پسر و دخترش پا روي حد الهي نگذارد. سهل‌انگار نسبت به واجبش نباشد. ولي اگر همان پدر اين دختر نه ساله را مجبور مي‌کرد نماز صبحش نيم ساعت طول بکشد، اين خشک مقدس بود. بين الطلوعين هم بيدار باشد. يعني مستحبات را واجب ديدن، خشک مقدس است. حد را خودمان تعريف کنيم نه خدا. خشک مقدسيني که به نظر خودشان عمل مي‌کنند. چرا اجتهاد مي‌کني؟ نظر مرجع تقليد چيست؟ حد ريش گذاشتن اين است. حد حجاب اين است. حد نماز اين است. حد معاملات اين است. حد نگاه اين است. حد را رعايت کن، عقلانيت است. بيشتر از حد توقع داشته باشي، خشک مقدسي است.
چه کسي گفته: بچه صف اول جماعت نباشد؟ مخصوصاً پسر بچه‌هاي پانزده ساله که به سن تکليف رسيدند يا دوازده ساله که مميز هستند. من پيرمرد بروم در صف اول بايستم چون من خوشم نمي‌آيد يک بچه کنار من باشد بگويم: برو آن طرف نماز تو درست نيست. اين خشک مقدس است. اينجا اولويت را رعايت نکردم. چون من تشخيص دادم. بچه مميز به فتواي همه مراجع تقليد نمازش درست است. من شخصيت اين بچه را نابود کردم به خاطر يک احتياط. شايد مثلاً نجس و پاکي را رعايت نمي‌کند. شايد حمد و سوره‌اش درست نباشد. به اين شايدها هيچکدام از مراجع ما فتواد ندادند. اين خشک مقدسي معنايش اين است که من از حد الهي بيشتر از ديگران توقع داشته باشم. 1- نظر شخصي خودم را به جاي دين اعمال کنم. 2- مستحب را واجب کنم. 3- مکروه  را حرام کنم. اينها مصاديق خشک مقدسي است. از آن طرف هم هيچ حدي قائل نشوم. اي بابا دلت پاک باشد. چادر مي‌خواهي چه کار؟ نماز مي‌خواهي چه کار؟ خدا اينقدر مهربان است، آقايان گفتند و خدا دين را ساده گرفته است. از ساده انگاري دين و اينکه خدا ارحم الراحمين است، به جاي اينکه حسن استفاده کنيم، سوء استفاده مي‌کنيم. اين سهل انگاري مي‌شود. همان تساهل و تسامحي که در دين ما تقبيح و مذمت شده است.
همچنان که در امور دنيايي يک چهارچوبي گذاشتيم، 122 کيلومتر سرعت ماشينش بود. جريمه مي‌شود. مي‌گويد: دو کيلومتر سرعتت زياد بوده است. نبايد مي‌آمدي. اين خشک مقدسي نيست. اين رعايت قانون است. پس بينندگان و شنوندگان عزيز رعايت مقررات الهي عقلانيت در بندگي است. همچنان که عقلانيت در رانندگي و آموزش و پرورش و عقلانيت در ادارات و پادگان‌ها، اين عقلانيت در بندگي خداست. يعني همان رعايت تقواست. اگر هيچ حدي قائل نبوديم سهل‌انگاري مي‌شود. هرج و مرج مي‌شود. هيچ قانوني وجود ندارد و هرکس قرار است به دل خودش عمل کند. نه خشک مقدس باشيم، بيش از حدود توقع نداشته باشيم. خودمان حدود را تعريف نکنيم. مستحب را واجب نکنيم. نه سهل انگار باشيم که هيچ حدي را قائل نباشيم.           
شريعتي: يک سؤالي در مورد فضاي مجازي کردند. گفتند: مشکل من مشکل يک طيف خيلي وسيعي از بچه مذهبي‌هاست. مي‌دانم گفتن اين مسأله شما را هم خيلي ناراحت مي‌کند. ايشان مي‌گويند: ديروز صفحه يکي از دوستانم را در فضاي مجازي مي‌ديدم. در صفحه‌اش آقايان هم کامنت مي‌گذارند و او هم شوخي مي‌کند و کَل کَل مي‌کند. به او مي‌گوييم: اين رابطه با رابطه نامحرم در فضاي حقيقي چه فرقي دارد؟ ناراحت مي‌شود. مي‌گويد: اسم بدي رويش مي‌گذاري. الآن همه در فضاي مجازي خودموني و غير رسمي مي‌نويسند. مي‌گويد من هم نمي‌گويم رسمي و ادبي بنويس. اما شوخي با نامحرم چه حکمي دارد؟ مي‌گويد: من واقعاً مشکلي نمي‌بينم. مي‌گويم: الآن امام زمان يا پدرت در اتاق بيايند، نوشته‌ها را ببيند، هر آدم عاقلي اين مکالمات و حرف‌ها را بخواند چه مي‌گويد؟ اسم اين را چه مي‌گذاري؟ پاسخي که ايشان مي‌دهد خيلي جالب است. مي‌گويد: من به تو ثابت مي‌کنم همه همينطور هستند. عجيب است اين دوست من در فضاي حقيقي به آقايان هم شايد سلام نکند. اما در دنياي مجازي انگار نه انگار که آدم محجوب و سر به زير دنياي حقيقي است. به او مي‌گوييم: لزومي ندارد اينها و هر چيزي که به ذهنت مي‌آيد بنويسي و با هرکسي شوخي کني. چه ضرورتي دارد فلان نامحرم بداند تو مي‌خواهي مسافرت بروي؟ فلان نامحرم بداند الآن جشن تولد تو است؟ در مورد عکس نامحرم نظر بدهي. لزومي ندارد براي يک مرد غريبه بنويسي شما خيلي مهربان هستيد و خيلي جنبه داريد. همه اينها را به او گفتم ولي به هيچ نتيجه‌اي نرسيد. بعد ايشان عذرخواهي مي‌کنند که ببخشيد وقت شما را گرفتم. خدا کند وقت داشته باشيد جواب مرا بدهيد. مي‌گويند: خيلي دوست دارم براي دوستم يک کاري بکنم. اين همه بزرگان مي‌گويند: فرهنگ، فرهنگ! نمي‌دانم چه کاري از دستم برمي‌آيد. جديداً تصميم گرفتم کتاب‌هاي شهيد آويني را بخوانم. اگر مي‌توانيد مرا کمک کنيد. خيلي خسته و نا اميد هستم.
حاج آقاي ماندگاري: خواهش مي‌کنم خسته و نا اميد نشويد. چون نا اميدي براي کسي است که منهاي خداست. ما نسبت به دوستانمان تکليف داريم. حتي دوستاني که در جاده خاکي رفتند. حتي روايت داريم اگر دوستتان کافر شد، رهايش نکنيد. مسئول هستيد. دوست و رفيق ماست. مثل اينکه کسي دوست ماست و دارد در آتش مي‌رود. ما نسبت به او بي‌تفاوت نيستيم. حتي اگر بدانم رفتن من براي نجات دادن او هيچ فايده‌اي ندارد ولي تلاش خودم را مي‌کنم. مواظب باشم همراهي با گناه نکنم ولي به او کمک کنم. بارها گفتم: کسي نااميد مي‌شود که منهاي خداست. حالا بارت يک کيلو باشد من بايد سهم خودم را انجام بدهم. اگر اين بار هزار کيلو هم باشد، من بيشتر از سهم خودم نمي‌توانم انجام بدهم. پس حتماً وقتي مي‌خواهم بار را بردارم، خدا همه کمبود مرا جبران مي‌کند. مثلاً اگر تمام زور من بيست کيلو باشد، در بار پنجاه کيلويي هم بيست کيلو برمي‌دارم، سي کيلو بعدي را هم خدا برمي‌دارد. در بار پنج هزار کيلويي هم بيست کيلو برمي‌دارم. 4980 کيلو را خدا برمي‌دارد. پس هرچقدر تکليف سنگين باشد، نصرت الهي را فراموش نکنيم. تکليف خودمان را نسبت به هرکسي انجام دهيم، خدا هم کمک ما مي‌آيد. پس نااميد نشويم.
نکته ديگر که ايشان فرمودند اين بود که مي‌خواهند کار فرهنگي بکنند. از حرف‌هايي که خود آن شخص قبول دارد شروع کنيم. در کار فرهنگي اولين پله سراغ تأييد برويد. بعد سراغ تبديل برويد، آخر سراغ تخريب برويد. چه چيزي را از دوستش تأييد کند؟ اينکه بگويد: الآن همه اينطور هستند. همه ما مي‌دانيم که اولاً همه اينطور نيستند. ثانياً از او بپرسد: مگر هرکاري را همه انجام دادند، اين مي‌تواند براي ما مجوز باشد که کار درستي است؟ خدا اموات را رحمت کند. پدر خدا بيامرز من مي‌گفت: اگر خداي نکرده همه يک کار غلطي را کردند، يعني آن کار درست است؟ نه. عقل داري، بسنج. پس اولاً همه نيستند. ثانياً همه بودن مجوز نيست. ثالثاً فضاي مجازي کنترلش دست ماست. در فضاي حقيقي بايدها و نبايدهايي است. اين خانم در فضاي حقيقي يک سلام هم به نامحرم نمي‌کند. اما در فضاي مجازي پيچ کنترل دست ما است. فکر مي‌کنم ديده نمي‌شوم. با چشم آن طرف شايد ديده نشوم. فقط پيامک باشد. ولي در ذهنش چيست؟ حواسش نيست وقتي به اين آقا مي‌گويد: جشن تولد من است، اين آقا از جشن تولد اين خانم چه تصويري در ذهنش است؟ همين که فضاي مجازي هيچ حد و مرزي ندارد و من با خيال خودم آن طرف پيام را هرطور که بخواهم تصوير مي‌کنم، اين درست يعني نقطه‌ي شروع سرازيري. ايشان به دوستشان بگويد: برو يک آمار بگير. من حاضر هستم آدرس بدهم به ايشان که کساني که در بدترين منجلاب‌ها افتادند، شروعش از فضاي مجازي است. ما نمي‌خواهيم با اين امر ثابت کنيم کسي وارد فضاي مجازي نشود. مي‌توانند آقايان و خانم‌ها وارد فضاي مجازي شوند، يک بحث ديني و منطقي و تحليلي مطرح کنند ولي حدود رعايت شود.
در مورد اربعين امام حسين چه پيشنهادي داريد؟ راجع به امر به معروف و نهي از منکر يک نظر بدهيد؟ مي‌توانيم در فضاي مجازي تبادل افکار کنيم؟ فارغ از اينکه طرف مقابل من آقا هست يا خانم، اصلاً به امور شخصي همديگر کاري نداريم. به عکس‌هاي شخصي هم کاري نداريم. نگويم: من در اين عکسي که گذاشتم چطور هستم؟ جشن تولد من فردا است. کادو چه مي‌دهيد؟ اين يعني خارج از حد حرکت کردن. همچنان که خدا براي فضاي حقيقي حد گذاشته است، براي فضاي مجازي هم حد گذاشته است. ايشان فرمودند که اگر امام زمان وارد اتاق تو شوند، باز هم به کارت ادامه مي‌دهي؟ پس ما منکر استفاده از فضاي مجازي نيستيم ولي با حدود الهي باشد. بيشتر از حد الهي باشيم خشک مقدس مي‌شويم. ول کنيم، سهل انگار مي‌شويم. سهل انگاري در فضاي مجازي مقدمه سهل انگاري در فضاي حقيقي است. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: گناه از فکر و خيال ما شروع مي‌شود. اينها دارند با فکر و خيال همديگر بازي مي‌کنند. کارگردان هم شيطان است. وقتي فکر و خيال در محدوده حرام و محدوه غير شرعي رفت، قطعاً اين فکر و خيال براي اينها محدوده‌اي درست مي‌کند که حرام است. پس نااميد نشوند. حدود الهي را رعايت کنند. براي دوستشان دل سوزي داشته باشند.
شريعتي: بيننده‌هاي عزيز هم در مورد اين سؤال مشارکت کنند و نظر بدهند و در اتاق گفتگو و يا حتي براي ما پيامک کنند يا ايميل کنند، مخصوصاً در مورد صميميت‌هاي گفتاري در فضاي مجازي اگر ايده‌اي داريد براي ما بفرستيد. حتي در مورد عکس‌هاي با حجاب خانم‌ها در فضاي مجازي هم نظرات خود را بگوييد. در آن زمينه هم با حاج آقاي ماندگاري صحبت مي‌کنيم.    
دوستي پرسيدند که جوان پانزده ساله هستم و کاملاً مذهبي هستم. با مشکل خيلي جدي روبرو هستم. پانزده سال است من و مادرم و برادرانم مورد ظلم پدرم قرار گرفتيم. مادرم کارمند است و حقوقش براي يک زندگي خوب کافي است. اما پدرم شغلي حلال و در کنارش يک شغل حرام دارد. هرچه مي‌گوييم: شغل حرامت را ترک کن، ترک نمي‌کند. حتي من ده روز اول زندگي در زندان بودم و دليلش جز کارهاي خلاف پدرم نبود. حالا بايد چه کار کنيم؟ آيا من و مادرم و سه فرزند ديگر بايد پدرمان را ترک کنيم. يا من برخلاف سخن خدا عمل کنم و در مقابل پدرم بايستم؟ تا کي صبر کنم؟
حاج آقاي ماندگاري: خيلي سؤال سختي است. اميدواريم خداوند فرزندان جامعه ما را در اين امتحان سخت قرار ندهد. در زمان اهل‌بيت هم کساني که مي‌آمدند و پدر و مادرشان در مسير خلاف بودند، اهل‌بيت خيلي سفارش مي‌کردند. از کارشان برائت بجوييد. حتي لازم شد از زندگي جدا شويد. ولي مراقب باشيد که به آنها بي‌احترامي نکنيد. من توصيه اولم به اين فرزندان عزيز و به اين مادر اين است که مراقب باشند به پدر بي‌احترامي نکنند. دوم اينکه برايش خيلي دعا کنند. گاهي به بچه‌هايي که از من اينطور سؤال مي‌پرسند، مي‌گويم: فرض کن پدرت سرطان بدخيم دارد. چطور سر سجاده مي‌نشستي و زار زار گريه مي‌کردي که پدرم را خوب کن؟ خواهش مي‌کنم از شما که سر سجاده بنشينيد و زيارت عاشورا بخوانيد و توسل کنيد تا خدا پدرشان را شفا بدهد. يقيناً اينجا نسوزد، فرداي قيامت مي‌سوزد. حرام، حرام است. تعارف نداريم. نکته سوم اينکه حتماً از مرجع تقليد خودشان براي ماندن در اين خانه استفتاء کنند. مصرف کردن مال مخلوط به حرام در اين خانه جايز نيست. غذا خوردن جايز نيست. لباس پوشيدن جايز نيست. مراجع تقليد با ديدن و شنيدن شرايط اينها بعضي وقت‌ها اجازه مصرف به اينها مي‌دهند. مي‌گويند: بعداً پولدار شديد براي حليت مصرفي که کرديد مي‌آييد و خمسي پرداخت مي‌کنيد. از مرجع تقليدشان براي ماندن در خانه و غذا خوردن در خانه اجازه مي‌گيرند. مگر اينکه از درآمد مادر يا از درآمد خودشان براي خوراک استفاده کنند. سر سفره‌اي نشستند که مخلوط به حرام است. همه انسان‌ها مکلف هستند اگر لقمه‌ي مخلوط حلال و حرام خوردند، اول خمسش را بدهند. همان‌جا يک خمسي براي مصرف آن مال بدهند. اين را حتماً از مرجع تقليدشان بپرسند. به آنها راهکار مي‌دهند. نکته آخر که مي‌گويم، اين است که ببينند حرف چه کسي در پدر اثر دارد؟ حتماً اين پدر از يک بزرگتري حرف شنوي دارد. سراغ او بروند و از او بخواهند به اين پدر يک تلنگر بزند و يک تذکر بدهد. بعضي از پدرها مي‌گويند: زن و بچه باعث حرام‌خواري ما هستند. آنها توقع زيادي داشتند، ما را به حرام انداختند. اين پدر که بچه‌هاي به اين نازنيني دارد چرا به حرام‌خواري افتاده است؟ لذا آن بزرگتر به او تذکر بدهد و حتي تهديد بکند. بگويد: خانم و بچه‌هايت از اين وضع به ستوه آمدند. اگر اين شغل حرام را ترک نکني آنها تو را ترک خواهند کرد. خودت انتخاب کن. کدام را انتخاب مي‌کني؟ از اول مسير را درست بيا.     احترام، دعا، توسل، ضجه و ناله، واسطه، تلنگر، تبيين و تهديد. مسير را قشنگ بروند تا آن کاري که مورد رضاي خدا هست انجام داده باشند.
شريعتي: بايد به اين پدر بخاطر اين بچه خوبش تبريک بگوييم. اگر شما بخواهيد يک چيزي به اين پدر بگوييد، چه مي‌گوييد؟
حاج آقاي ماندگاري: ما مي‌گوييم اي پدر! شما مي‌خواهي سمت آتش بروي. خيلي زور هم داري. اما بچه پانزده ساله شما دارد سعي مي‌کند شما را از آتش نجات بدهد. نمي‌خواهي به او کمک کني؟
شريعتي: امروز صفحه 394 قرآن کريم، آيات 71 تا 77 سوره مبارکه قصص براي شما تلاوت مي‌شود.
«قُلْ‏ أَ رَأَيْتُمْ‏ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ «71» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ «72» وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «73» وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ «74» وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «75» إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ «76» وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «77»
ترجمه: بگو: آيا انديشيده‏ايد كه اگر خدا شب را تا روز رستاخيز پايدار بدارد، كدام خدايى غير از «اللّه» براى شما روشنى خواهد آورد؟ پس آيا نمى‏شنويد؟ (و) بگو: به من خبر دهيد كه اگر خداوند، روز شما را تا روز رستاخيز جاودان بدارد، كدام خدايى غير از «اللّه» براى شما شب خواهد آورد تا در آن آرامش (و آسايش) يابيد؟ پس آيا نمى‏نگريد؟ و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز را قرار داد تا در آن آرامش يابيد و از فضل او (روزى خود را) بجوييد، و باشد كه شكر گزاريد. و (باز به خاطر آوريد) روزى را كه (خداوند) آنها را ندا مى‏دهد، پس مى‏گويد: كجايند آن (همتايان و) شريكانى كه براى من مى‏پنداشتيد؟! و (در آن روز) از هر امّتى، گواهى بيرون مى‏آوريم، پس (به مشركان) مى‏گوييم:دليل خود را (بر شرك) بياوريد! پس مى‏فهمند كه حقّ، مخصوص خداست و هر چه به دروغ مى‏بافتند، از (دست) آنان رفته و محو شده است. همانا قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم نمود، با آن كه ما آنقدر از گنج‏ها (و صندوق جواهرات) به او داده بوديم كه حمل كليدهايش بر گروه نيرومند نيز سنگين بود. روزى قومش به او گفتند: مغرورانه شادى مكن، به درستى كه خداوند شادمانان مغرور را دوست نمى‏دارد. و (اى قارون!) در آنچه خداوند به تو داده است، سراى آخرت را جستجو نما و (در عين حال) بهره‏ات را نيز از اين دنيا فراموش مكن و همان‏گونه كه خداوند به تو احسان كرده است، تو نيز (از اين ثروت به ديگران) احسان نما وبدنبال فساد در زمين مباش كه خداوند، فسادگران را دوست نمى‏دارد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد. حسن ختام فرمايشات شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي ماندگاري: «وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» حالا که خدا امام حسين به اين قشنگي به ما داده، حيف نيست کارهاي ما رنگ و بوي عاشورا و اربعين نداشته باشد؟ ما فقط يک هفته در سال بايد اربعيني کار کنيم و فکر کنيم. دو ماه بايد در سال حسيني کار کنيم؟ الآن مردم ايران و عراق همه اربعيني کار مي‌کنند. يعني همه به ميدان آمدند. با همدلي آمدند. آن خانواده هم که محصول کشاورزي‌اش چهار تا گوجه فرنگي بوده آورده است. چهار تا ليوان آب آورده است. يک بشقاب خرما آورده است. «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاة» (يوسف/88) مسئولين عزيز خدمتگزار شما هم خيلي زحمت مي‌کشند، مردم هرچه داشتند آوردند. شما که حکومت جمهوري اسلامي دستتان است بايد چقدر بياوريد؟ از خودتان سؤال کنيد. اربعيني کار کردن سه شاخصه دارد. 1- همه بيايند و همه را هم بياورند. چون امام حسين همه آمدند و با تمام وجود آمدند. براي همين است در اربعين همه با تمام وجود مي‌آيند. مسئول و غير مسئول، روحاني و غير روحاني، بازاري و اداري همه با تمام وجود بيايند. 2- براي مردم خدمت کنيم ولي با خدا معامله کنيم. اربعين يعني با خدا معامله کردن. هرچه دارد مي‌آورد و مي‌گويد: با خدا معامله مي‌کنيم. 3- در دنيا خدمت مي‌کند و دنبال مزدش در قيامت است. «اللهم ارزقني شفاعه الحسين يوم الورود» اگر کل جامعه ما بياند و با خدا معامله کنند، قيامتي معامله کنند، به نظر شما مشکل بيکاري و ازدواج و گراني حل نمي‌شود؟ اربعيني فکر کنيم و اربعيني بياييم.
شريعتي: السلام عليک يا ابا عبدالله...

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها