برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
-پرسش و پاسخ
89-09-23
در مشک تشنه، جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد، با کدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي کنار درک تو کوه از کمر شکست. تيري زدند و ساقي مستان زدست، رفت سنگي زدند و کوزه ي لب تشنگان شکست، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند، باران تير آمد و برچشم ها نشست، ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد، پيمانه پُر کنيد اي عاشقان باران مي گرفت و سبوح ها که پر شدند در موج تشنگي چه صدف ها که دُر شدند.
سوال – چکار کنيم که زندگي ما تا پايانش مثل علي اکبر که تولدش روز ملي جوان نام گرفته است، يک زندگي آسماني باشد و در راه خدا قدم برداريم البته فاصله ي ما تا ايشان زياد است ؟
پاسخ – به نکته ي خوبي اشاره کرديد که فاصله ي ما تا علي اکبر مي تواند زياد باشد يا خير ؟ در زمان ما شهدا ثابت کردند که مي تواند اين فاصله خيلي کم باشد. روايت داريم که حضرت موسي به خدا ميگويد که تو دور هستي که من فرياد بزنم يا نزديکي که با تو نجوا کنم ؟ خطاب مي رسد که من همنشين هستم يعني اين قدر خدا خودش را به ما نزديک کرده تا ما خدا را حس کنيم. و شبيه او بشويم. هر کس به يا من باشد من هميشه با او هستم. من اعتقاد دارم روزي که حضرت علي اکبر به دنيا آمدند همه گفتند که دوباره رسول الله بدنيا آمده است. امام حسين (ع) در مورد حضرت علي اکبر در روز عاشورا سه تا تعبير آوردند. يکي اينکه صورت و خِلقتش شبيه پيامبر بود. اما آن دو تاي ديگر اول نبود. دو تاي ديگر بعد پيدا شد. که وقتي اين جوان به نقطه ي پايان زندگي اش رسيد دو تا مدال کنار مدال اول به سينه اش خورد. شباهت خُلقي و منطقي به رسول الله. به تعبير شما نوه پيامبر با خود پيامبر خيلي فاصله دارد. خدا مي فرمايد که ما آسمان را بخاطر پيامبر خلق کرديم. امام حسين (ع) امام زمان آن موقع براي جوان که فرزندش هم هست شهادت مي دهد که اکبرم تو جزء شباهت خِلقت که خدا به تو عنايت کرده دو تا شباهت به پيامبر پيدا کرده اي. آن هم به رسول الله که خلاصه ي عالم خلقت است. اي جوان نه فاصله ي مکاني ميتواند ما را از اين قصه باز بدارد نه فاصله ي زماني. همه ما انسانها وقتي بدنيا آمديم، شباهت به خدا داشتيم. فطرت الله التي فطر الناس عليها، کل مولود يولد علي الفطرة. مي گويند: بچه اي که بدنيا آمده خداي و معصوم است. رنگ خداست به پدر و مادرش کاري نداشته باشيد. اين بچه مي تواند شباهت هايي به پيامبر پيدا بکند. همه ي هنر حضرت علي اکبر اين است که شباهت خُلقي و شباهت منطقي به رسول الله دارد. خلق يعني رفتار يعني شاه کليد همه ي ابعاد يک فرد. انک علي خلق عظيم. هم اعتقاداتت خيلي عجيب است. هم احساس و گرايشاتت و رفتارت. خلق بيشتر به سيرت و رفتار مي گويند. منطق هم به آن پايه ارتباط با ديگران مي گويند. يعني منطق تو احساسي و مهربان است. حضرت علي اکبر زيبا رَجَز مي خواند. من پسر رسول خدا هستم، من فرزند امير المومنين هستم، من فرزند فاطمه هستم، فرزند حسين هستم، من فرزند مکه و منا هستم، اين استدلال خيلي منطق زيبايي دارد. اي جوانان براحتي مي توان از وجود نازنين علي اکبر الگو گرفت و شباهت منطقي و خُلقي به اين بزرگوار پيدا کرد. او که شبيه پيامبر است، ما مي توانيم شبيه او باشيم. ما انسانها کمال طلب هستيم. ما يک الگو داريم که نمره اش بيست است، امام زمانش نمره ي بيست او را امضاء کرده است. حيف نيست نمره ي بيست را کنار بگذاريم و نمره چهار و پنج را الگوي خودمان قرار بدهيم. خوب او پسر امام است و با ما فرق مي کند ؟ اين بزرگترين وسوسه شيطان است. يک اتفاق بدي افتاده است. من اين مثال را خيلي مي گويم. ما در خانه هايمان دو دسته ظروف داريم. ظروف عتيقه اي و ظروف دم دستي. ظروف عتيقه اي را خيلي دوست داريم ولي از آن استفاده نمي کنيم و در آن غذا نمي خوريم. ظروف دم دستي را خيلي دوست نداريم ولي تمام مدت از آن استفاده ميکنيم. اين وسوسه در زندگي ما اتفاق افتاده است که امير المومنين قابل دسترس نيست. حضرت فاطمه (س)، علي اکبر و قاسم خيلي ما با فاصله دارد. چون خيلي فاصله دارند ما نميتوانيم مثل آنها باشيم و از آن طرف هم دوستشان داريم و تبديل به امام عتيقه اي در زندگي ما مي شوند.
کدام جوان امروز با هر قيافه اي، مسلک و رفتاري است که دلش براي علي اکبر نتپد ؟ بيش از 90 درصد جوانان امروز عزادار علي اکبر هستند. علي اکبر را دوست دارد ولي دوست داشتن يک عتيقه. حضرت علي اکبر ماه و زيباست و حرف ندارد ولي از او بعنوان يک الگوي دم دستي استفاده نمي کند که صبح و شب خودش را با او تنظيم کند. الگوي دم دستي آنها يک فردي ميشود که در تيم خارجي يک قيافه ي عجيبي براي خودش درست مي کند يا هنر پيشه يا خواننده خارجي. مهرداد عزيزاللهي يک شهيد اصفهاني است که کليپ آن را تلويزيون نشان داده است. چهارده سالش بود وجثه اش هم کوچک بود و فرمانده گفته بود که ما نمي توانيم شما را در منطقه نگه داريم. لطفا برويد. اوهم يک کاغذ جلوي فرمانده گذاشت و گفت که شما امضاء بفرماييد که حضرت قاسم در کربلا نبودند، من مي روم. فرمانده جرات نداشت که آنرا امضاء کند. فرمانده گفت که بله قاسم در کربلا بود. او گفت: پس اگر قاسم توانست در کربلا نقش آفريني داشته باشد، عبدالله بن حسن ده ساله در آخرين لحظات شهادت امام حسين (ع) توانست نقش آفريني داشته باشد و خودش را در بغل عمويش انداخت، حضرت علي اصغر شش ماه توانست نقش آفريني داشته باشد، رقيه سه ساله توانست نقش آفريني داشته باشد و حبيب بن مظاهر هشتاد ساله توانست نقش آفريني داشته باشد، پس من هم ميتوانم نقش آفريني داشته باشم. الان اهل بيت در زندگي ما روي طاقچه اي شده اند. عزادارن علي اکبر دو دسته هستند. يک دسته از بيرون کربلا براي او عزاداري ميکنند، تماشا ميکنند و به رو سينه مي زنند. يک عده با علي اکبر وارد کرب (سختي ) و بلا (امتحان ) ميشوند. اي جوانان شما ميخواهيد از کدام دسته باشيد ؟ مي خواهيد از بيرون کربلا عزاداري کنيد يا وارد بشويد ؟ اگر قرار است که وارد بشويد بايد چند تا ويژگي داشته باشيد. جوان بايد چند تا ويژگي داشته باشد. حضرت علي اکبر همفکر بابا و امامش بود. وقتي امام به کربلا نزديک ميشدند يک لحظه چشمهايش را بستند و بازکردند و فرمودند: انا لله و انا اليه راجعون. حضرت علي اکبر گفتند که پدر تو کلمه اي را بر زبان جاري کردي که بوي مرگ مي دهد. امام فرمود: تا چشمهايم را بستم ديدم منادي ندا ميدهد. کاروان ميرود و اَجل هم منزل به منزل به او نزديک ميشود. حضرت علي اکبر فرمود: اي پدر ما برحق نيستيم ؟ فرمود: بله ما بر حق هستيم و فکر امام اين بود که مرگ در راه حق خواستني است. طلب کردني و انس گرفتني است. پسر مي گويد که اي پدر من از مرگ نمي ترسم. آيا من جوان امروز نگاهم در قصه ي مرگ با امام زمانم يکي است ؟ امام نگاهش اين است که مردمي که از ياد مرگ فرار مي کنند از ما نيستند. الان يک عده دارند از ياد مرگ فرار مي کنند. اگر چند جلسه ي در باره ي مرگ صحبت کنيم مي گويند که برنامه تان خيلي افسرده شده است و برنامه نشاط ندارد. اتفاقا صحبت درباره ي سوت پايان دنيا که نشانه ي مرگ است به انسان نشاط و انرژي مي دهد.
امام صادق (ع) فرمودند: کسي که بيست بار در روز ياد مرگ بکند با شهدا محشور ميشود. معلوم است که چرک دنيا آنقدر زياد است که امام صادق (ع) آنتي بيوتيکي داده که بايد روزي بيست بار آنرا مصرف کنيم. آيا ما در رابطه با خدا با امام مان همفکر هستيم ؟ آيا ما در رابطه با قيامت با امامان همفکر هستيم ؟ آيا ما در رابطه با دين با امام مان همفکر هستيم؟ آيا ما در مورد راهنمايان ديني مسئله ي ولايت با امام مان همفکر هستيم ؟ آيا ما در مورد شيطان با امام مان همفکر هستيم ؟ بنا به نقلي حضرت علي اکبر بيست و چند سال سن شان بوده است و اينکه مي گويند هجده سال نقل ضعيفي است زيرا ايشان صاحب بچه بودند. همسر و فرزندشان در کربلا بوده است. حضرت علي اکبر در طي بيست و چند سال سيره اش را هم شبيه پيامبر مي کند. اين براي کساني است که مي خواهند توي کرب و بلا باشند. نمي خواهند از بيرون نگاه عتيقه اي و احساسي داشته باشند. شور حسيني قطعا لازم است ولي شعور حسيني لازم تر است. گاهي وقت ها سرد ميشويم و نتيجه هم نمي بينيم و بدبين مي شويم. نگاهش با پدر در مورد حق يکي بود. مرگ در راه حق افتخار ماست. همدلي او چطور ؟ حضرت علي اکبر از امام حسين (ع) اجازه ي ميدان خواست. اول ياران امام به ميدان رفتند ولي از بني هاشم حضرت علي اکبر اولين نفر است که به ميدان مي رود. هر کس که مي خواست به ميدان برود امام اول کمي او را معطل مي کردند تا خوب فکر کند ولي تنها کسي که به او بي درنگ اجازه دادند که به ميدان برود علي اکبر بود. فرمود: برو ولي اول چند قدم جلوي بابا راه برو. در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن، من به چشم خود ديدم که جانم مي رود. علي اکبر فهميد که دل بابا معطل او است. يک نبرد کرد و برگشت. علي اکبر گفت: من تشنه هستم. چرا اين را گفت ؟ فقط مي خواست بابا لبهاي علي اکبر را ببوسد. و اتفاق ديگر اين بود که ميخواست بگويد پدر نگاهت را از من بردار و بگذار که من پرواز کنم. امام فرمود: پسرم به زودي از دست جدت سيراب ميشوي. حضرت علي اکبر نگران دل بابا است. لحظه اي که علي اکبر مي خواست شهيد بشود يک فريادي زد يا ابا هذا جدي. اي پدر نگران تشنگي من نباشي. اين همدلي است. آيا ما امروز نگران دل امام زمان (ع) هستيم که دارد از گناهان خون ميشود ؟ در بحث گفتيم که همه بياييد با گناهان مبارزه کنيم. اگر بحث ازدواج را مطرح کرديم فقط به اين نيت که جلوي گناه را بگيريم. دل امام زمان (عج) از دست گناهان خون است. همفکري و همدلي اين جوان با امامش را ببينيد. يک جواني در دانشگاه که تيپ عجيبي داشت به من گفت که بچه ها به من مي گويند که قيافه ات تهاجم فرهنگي است. گفتم: آنها اشتباه مي کنند. تو زيبا هست و بايد زيبا راه بروي. گفتم: تو امام زمان را دوست داري ؟ گفت: بله. گفتم: خوش تيپي دو نوع است. يک خوش تيپي که با آن دل امام زمان را بدست ميآوري و يک خوش تيپي که دل دشمنان امام را بدست مي آوري. گفتم: اين تيپي که تو زدي دل دشمنان را شاد مي کند. کاش از اول من را با همدلي مهدي فاطمه راهنمايي مي کردند. علي اکبر مصداق بارز همدلي با امام زمانش است. ويژگي بعدي الگوي جوانان حسين همراهي با امام و پدرش است. امام حسين (ع) مي خواهد بستر طاعت الهي پهن شود. علي اکبر براي بابا بستر را پهن مي کند لذا ظهر عاشورا موذن بابا شد. اگر سر ظهر در پارک يک جوان رعنا اذان بگويد نماز خوانها بيشتر مي شوند تا يک پيرمردي اذان بگويد. يک جوان خوش صدا که اذان بگويد کلي بستر طاعت درست ميکند. اين همراهي با امام زمان است. اگر جلوي يک گناه را بگيريم همراه يباامام زمان کرده ايم. امام حسين (ع) آمد که جلوي گناه را بگيرد. امام فرمود: نمي بيند که به حق عمل نميشود و از باطل هم نهي نميشود. بنظر من يک جوان به يک جوان بگويد که در پس نگاه به يک نامحرم جزء عذاب وجدان چيزي نيست. اثر اين خيلي بيشتر است تا يک پيرمرد اين را بگويد. يک دختر جوان به يک دختر جوان بگويد که وقتي تو بي حجاب در خيابان ظاهر ميشوي خودت را مثل يک عروسک در معرض ديد ديگران قرار مي دهي. و اين دل امام زمان (عج) را به درد مي آورد. بيا همراهي کن تا جلوي گناه را بگيريم. البته اين بستگي به نوع گفتن هم دارد. خانمي به جواني گفتند که تو چقدر زيبا وقشنگ هستي ولي اي کاش اين را در ديد نامحرم ها نگذاري. تو خودت آسيب مي بيني. پس همراه با امامش در پهن شدن سفره طاعت بود و همراه امامش در جمع کردن سفره معصيت هم بود. همراه با امامش در خدمت بود. بالاترين خدمت هم خون دادن است. امام صادق (ع): حسين و يارانش خونشان را دادند تا مردم از زندان جهالت و گمراهي نجات پيدا کنند. همچنان که علي اکبر توانست شباهت خلق و منطق به رسول الله پيدا بکند، جوانان اين نسل به استناد علي اکبر و شهدا مي توانند به رسول خدا و علي اکبر شباهت پيدا بکنند.
سوال – سوره نساء آيات 14-11 را توضيح دهيد.
پاسخ – نکته کاملا مطابق با بحث مان است. واجبات و محرماتي که پيامبر مي گويد حدود الهي است. هر کس اين حدود را رعايت بکند نتيجه ي اين رعايتش بهشت است و هرکس حدود الهي را رعايت نکند نتيجه ي معصيتش جهنم است. پزشک به کسي سلامتي يا مرض نمي دهد. رعايت و عدم رعايت سلامتي يا مرض مي آورد. اگر خدا ميگويد: نماز بخوان و حجاب را رعايت کن براي اين است که روز قيامت نگويم که چرا به من نگفتي. اين حدود را رعايت بکن بهشت مال تو است و نتيجه ي اعمال تو خودش بهشت است. حدودرا رعايت نکردي و معصيت کردي نتيجه اش جهنم است. خدا کسي را در جهنم نمي اندازد نتيجه ي کارهاي خودم جهنم است. اين همه آيات و تذکرها براي اين است که من چشم هايم به حدود الهي باز بشود.
سوال – درباره ي بحث ازدواج فرموده بوديد که والدين بايد نياز فرزندانشان را بدانند. الان کدام پدر و مادري نياز بچه اش را مي فهمد. آخر برنامه ي هفته ي گذشته مادرم با حالت تحقير آميز به من گفت که نکند تو هم هب ازدواج نياز داري ؟ مي گويم: نه ولي از گناه کردن خسته شده ام. غير مستقيم به او گفتم ولي مادرم مي گويد که ميخواهي يکي مثل پدرت گيرت بيايد و بدبخت بشوي. گرفتار گناه هستم و اين قدر از خدا دور شده ام که ديگر خدا هم صداي من را نمي شنود. اما باز به خدا اميد دارم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – به مادر بزرگوار مي گويم که اگر شما غذا خوردي و مسموم شدي ديگر غذا نمي خوري؟ در بيمارستان مسموم زياد مي آورند. مگر قرار است که هر غذايي مسموم باشد ؟ اگر ما ازدواج کرديم ولي تحقيق نکرديم و گزينه ي خوبي سر راهمان قرار نگرفت بايد تقصير خدا بيندازيم. مگر قرار است که سختي هاي زندگي را پاک کنيم و زندگي بدون سختي داشته باشيم ؟ اگر پدر اين خانواده بدي مي کند، بدي مال خودش است. شما تحمل بکنيد و به فرزندانتان ياد بدهيد که با تحمل اين مشکل را حل کنند. اين تحمل از تحمل عذاب گناه سخت تر نيست ؟ فرض کنيد که اين خانم با آقايي ازدواج کند که قدري بداخلاق و سخت گير باشد، عقل مي گويد که تحمل اين زندگي با سختي از تحمل عواقب سوء اين گناهاني که اين دختر در آن بيفتد خيلي کمتر است. چرا متوجه نيستيم ؟ چرا از عقل مان استفاده نمي کنيم. حيات ما فقط حيات دنيوي نيست ما حيات اخروي هم داريم. شايد شما پنجاه سال با سختي زندگي کرديد ولي چون سايه اي بالي سرتان بود به گناه نيفتاديد. حداقل دلمان به آن دنيا خوش باشد. چرا پدرها و مادرها به آنچه که خدا گفته باور ندارند و مي خواهند آنچه که در عرف است باور کنند، آنچه در خرافات است مي خواهند باور کنند ؟ اگر فرزندانمان آلوده بشوند دامن شما در و مادر را هم مي گيرد. اگر فرزندانمان آلوده به گناه بشوند نکبت همه ي خانواده و جامعه را ميگيرد. حدود الهي ار رعايت کند. حد الهي اين است که اگر کسي مي خواهد به گناه بيفتد جلوي گناه را بگيرد با حادثه ي ازدواج. حلال خدا را جلويش بگذاريم تا سراغ حرام نرود.
سوال – زمانه ي امروز جوانان ما را با جوانان آن روز در کربلا تطبيق بدهيد.
پاسخ – يک اتفاقي در انقلاب اسلامي، در زمان ما اتفاق افتاد بنام دفاع مقدس. ما حدود 230 هزار شهيد داشتيم. که اکثرشان هم جوان بودند. جوانان در عرصه ي انقلاب و عرصه ي دفاع مقدس اين قصه را براي ما ثابت کردند که ميشود الان هم در کربلا بود. يا ليتنا کنت معک. اگر قبول داريم که هر روز عاشورا است و هر زمين کربلا است، جوانان ما اين را ثابت کردند. ما عزيزي را داشتيم که وقتي به پدر خبر شهادت فرزندش را دادند آمد و سر عزيزش را در دامن گرفت. عزيزي داشتيم که وقتي خبر شهادت فرزندش را به او دادند گفت: عمري روضه ي علي اصغر مي خواندم ولي متوجه نميشدم و تازه امروز زبان حال امام حسين (ع) را فهميدم که با سکوتي که تو کردي جگرم پاره شده سخن مي گويي آخر من پدرم اي پسرم. اين نعمت جنگ خيلي از قصه ها را براي ما حل کرد. براي ما ثابت کرد که در اين زمان براحتي مي توانيم پا به پاي شهداي کربلا باشيم و پا به پاي اصحاب امام حسين(ع) باشيم.
خدايا به جوان امام حسين (ع) تو را قسم مي دهيم که زندگي جوانان ما را مرضي امام زمان (عج ) قرار بدهي.