برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري
-ازدواج
89-08-11
سوال – ازدواج در کجاي مسير بندگي قرار دارد ؟
پاسخ – من گفته بودم براي تبديل زندگي به بندگي، ما راجع به هر موضوعي در زندگي مان بايد به تکليف مان عمل کنيم و اگر عمل کرديم بنده ي خدا مي شويم و دوازده گام هم را هم گفتيم. اولين گام معرفت است چون تکليف يک امر اضافي است. يعني تکليف نسبت به چي ؟ تا من نسبت به موضوع معرفت کامل پيدا نکنم نمي توانم راجع به آن تصميم درستي بگيرم. وقتي شناخت درست را بدست آورديم بايد سراغ کارشناس برويم و از او بپرسيم. قدم سوم تسليم بود. قدم چهارم انجام و تلاش تفکر بود. در فرمول خدا تفکر عقلاني دين و مشاوره اي بکنيد که ببينيم درست گفته يا نگفته است. پنجم تلاش با تدبيربود. ششم تحمل مشکلات بود. سه تا از اين گام ها مربوط به تشخيص آن گام هاي ماست و سه تاي آن مربوط به انجام تکليف است. شش گام بعدي حالت پشتيباني را دارد. که براي پشتيباني تکليف ما سه تا گام برميداريم. يکي توکل است. بعدي تنفيذ است با واگذار کردن نتيجه به خدا. من تکليف خودم را انجام ميدهم خدا تکليف خودش را مي داند. قدم بعدي توسل بود، استفاده از وسيله ها مثل قرآن و عترت. قدم بعدي استغفار بود. بعدي صدقه و آخري دعا بود. الان مي خواهيم اين دوازد قدم را در مسئله ازدواج تطبيق بدهيم. من يک قاعده ي کلي ميگويم. اگر بخواهيم زندگي مان را تبديل به بندگي بکنيم بايد تکليف مان را انجام بدهيم. چون خدا چيزي جز تکليف از ما نمي خواهد. و براي تکليف هم اي دوازده اصل بايد مورد توجه قرار بگيرد.
اولين قدم در تشخيص ما براي ازدواج اين است که ازدواج را بشناسيم. يعني هم ازدواج را بشناسيم و هم بحث نظري خودش را. در داستان ازدواج يک اتفاق هاي غلطي دارد مي افتد. در جامعه ي ما پنج تا غلط در صورت مسئله ي ازدواج هست. اين پنج تا غلط بايد درست بشود و تا اين ها درست نشود ما نمي توانيم به تکليف مان برسيم. يکي اينکه بينش ما نسبت به ازدواج ناقص و غلط است. باور مردم به ازدواج بعنوان پديده اي که ما را تکميل کند و باعث تکامل ما بشود نيست. همه فکر مي کنند که ازدواج براي تامين نيازهاي جنسي است. بعد ببينيد که چه اتفاق بدي مي افتد ؟ تامين نيازهاي جنسي با ازدواج گران است از طرق ديگر ارزان است. اين ديگر از مسير منحرف شد. سن ازدواج بالا رفته ولي سن ارتباط پايين آمده است. بايد باور کنند که ازدواج فقط براي تامين نيازهاي جنسي نيست. ازدواج انتخاب يک شريک است براي مسير بندگي. اولين جمله اي که حضرت فاطمه (س) و حضرت علي (ع) در پاسخ به پيامبر که پرسيدند چطور همسري براي هم هستيد ؟ فرمودند: خير عون في طاعت الله. ازدواج براي مسير بندگي انتخاب شريک است. طواف نساء در مسير حج با آن عظمت معنوي چيست ؟ مرد و زن هم بايد انجام بدهند و اگر انجام ندهند علاوه بر اينکه همسرشان بر آنها حرام است، ديگر نميتوانند همسر انتخاب کنند.
بخاطر اينکه به همه بفهماند ما در مسير بندگي مان نياز به شريک داريم حتي اگر پيامبر باشد. حضرت مريم و حضرت معصومه استثنا بودند. براي حضرت معصومه کفوي پيدا نمي شد. براي حضرت مريم قرار بود که يک معجزه ي الهي رقم بخورد. تنها کسي که شريک لازم ندارد خداست. همه از شريکي که با انسان هم فکر و همراه باشد بدشان نمي آيد. هيچ کس از کمک بدش نمي آيد. آقاي قرائتي حدود بيست و پنج سال است که يک تيم محقق و کارشناس به ايشان کمک ميکند. من از خدا مي خواهم که دو نفر طلبه به کمک من بيايند که در خط مقدم فرهنگي هستم و پشتوانه من باشند. چرا من بايد بدم بيايد؟ جوان بايد بداند که وقتي نياز پيدا کرد، بايد يک شريک در مسير بندگي داشته باشد. ازدواج براي برآوردن سه تا نياز است. يکي نياز جنسي، يکي نيازعاطفي و يکي نياز شخصيتي است. شخصيت انسان بگونه اي است که براي رسيدن به مقصدش شريک مي خواهد. مي گويند که انسانها اجتماعي هستند و کوچکترين اجتماع خانواده است. انسان کمک تعاون و همکاري را دوست دارد. با اين تفکر قصه ي تنهايي زندگي کردن از بين مي رود. الان دختر تنهايي و پسر تنهايي زندگي مي کنند و مد شده است. اين ها آسيب هايش را نمي دانند. خانمي پيش امام باقر (ع) آمدند و گفتند که من نمي خواهم ازدواج کنم. حضرت فرمودند: چرا ؟ گفت که من فکر مي کنم که مانع سير و سلوک من است، من مي خواهم بندگي خدا را بکنم.
امام فرمودند: اگر سير و سلوک لازمه اش ازدواج نکردن بود مادرم زهرا به تو اولي بود که اين کار را بکند. چون اينها در همه ي کمالات از همه جلوتر بودند. والسابقون السابقون اولئک المقربون. اولين اقدامي که بايد در تعريف ازدواج حل بشود تا اين ها حل نشود تکليف مان را با ازدواج نمي دانيم. پس ازدواج يک شراکت است در مسير پيچيده و پر پيچ و خم بندگي خدا. لذا در قرآن مي فرمايد: تو با ازدواج آرامش پيدا مي کني. و براي تامين سه نياز طبيعي شما يعني نياز جنسي، عاطفي و شخصيتي شما است. مسئله ي بعدي نگاه ما نسبت به ازدواج است. حالا ممکن است که بپرسيد بينش با نگاه چه فرقي دارد ؟ نگاه نگرش بيروني ماست و بينش نگرش دروني ماست. نگاه مردم به ازدواج الان بعنوان يک امر اضطراي است تا ضروري. لذا مي گويند: اضطرار هر چه ديرتر باشد بهتر است ولي اگر ضرورت باشد هر زودتر باشد بهتر است. گام دوم اين است که موقع اش را از دين بپرسيم. بعنوان مثال آرامش مهمتر است يا پيشرفت ؟ خوب معلوم است آرامش ولي بعضي ها مي گويند که ازدواج جلوي پيشرفت ما را مي گيرد. پس ضرورت نمي دانند.
مي گوييم که چرا ازدواج نمي کني؟ مي گويد که مي ترسم از درسم بمانم. مي گويم که تو غذا مي خوري ؟ مي گويد: بله. مي گويم که خوب آن مقدار که سر سفره نشستي از درس خواندن افتادي. مي گويد: خوب اين ضرورت دارد. مي گويم پس اگر توانستي درس خواندن را با ضرورت غذا خوردن جمع بکني، پس چرا نمي تواني با ضرورت ازدواج جمع بکني ؟ چون هنوز نمي دانند که اگر ضرورت ازدواج را انجام ندهند چه آسيب هايي مي بينند چون نگاهش به ازدواج يک ضرورت جدي نيست. آرامش اصلي ترين گمشده ي ما است. آرامش عقب رفته و پيشرفت جلو افتاده، پيشرفت با اضطراب و استرس به چه درد ما ميخورد. پس باور دروني ما اين باشد که ازدواج يک ضرورت براي بندگي خداست و نگرش ما اين باشد که ازدواج يک ضرورت براي زندگي است. اگر اين جوري نگاه کنيم توجه ما هم جور ديگري مي شود. سومين اتفاقي که بايد در مفهوم ازدواج بيفتد گرايش ماست. وقتي باور اشکال دارد نگرش ما هم اشکال دارد، گرايش ما هم اشکال دارد. گرايش ما در امر ازدواج يک گرايش باطني است يا ظاهري ؟ به ظاهر نگاه مي کنيم. وقتي من فکر مي کنم که ازدواج براي يک نياز کوچک من است نگرش من هم ظاهري ميشود. پس چون براي نياز جنسي من است پس هر چه خوشگل تر باشد، هرچه خوش تيپ تر باشد براي من بهتر است و معيارها ظاهري ميشود و فکر مي کند که فقط مي خواهد با ظاهرش زندگي بکند و وقتي به درون زندگي مي رود مي بيند که فقط نمي خواهد با ظاهرش زندگي بکند. شوت زن ها خواستگار زياد دارند. من به خانم ها مي گويم که اين آقا خوب شوت مي زند، خوب گل مي زند، معلوم نيست که در زندگي خوب گل بکارد. شايد اخلاق قشنگي نداشته باشد. اين آقا خوب آواز مي خواند معلوم نيست خوب هم زن داري و بچه داري بکند. اين آقا خوش سيما است معلوم نيست که خوش سيرت هم باشد. اين آقا خوش پول و خوش خرج است معلوم نيست که از جان و زندگي اش هم براي زندگي بگذارد.
در روايت داريم که شما بايد دنبال اين باشيد که هم ظاهرش قشنگ باشد و هم باطنش ولي اولويت با باطنش است. يک صورت را با يک جراحي ميشود زيبا کرد ولي يک سيرت را براحتي نميشود زيبا کرد. اين صورت زيبا با يک آب جوش بهم مي ريزد ولي سيرت خوب براحتي بهم نمي ريزد. تا گرايش هاي ما در قصه ي ازدواج واقعي نشود، حقيقي نشود. شعار من در ازدواج اين است گزينش عاقلانه زندگي عاشقانه. آدم عاقل دقيق نگاه ميکند. شعار ديگر اين است که گزينش خانوادگي نه گزينش تکي. بگذاريد پدر و مادر براي شما گزينش بکنند زيرا شما احساساتت جلو آمده است ولي آنها با عقلشان تصميم ميگيرند. الان يک اتفاق بدي افتاده است که دخترهاي خوب، نجيب و با تقوا چون خيلي اهل آرايش نيستند و در خيابان خودشان را نشان نمي دهند کسي زياد سراغشان نمي آيد. و اتفاقي بدتر اينکه آن کسي که نادان است به او بگويد که کمي هم به خودت برس. و به خيابان برو تا يکي براي تو پيدا بشود. اين بدترين زخم است. تعدادي زيادي از دخترخانم هاي خوب، نجيب و هنرمند هستند که مانده اند متاسفانه چون جوانان و والدين دنبال ظاهر و ويترين ميگردند. هيچکس دنبال جنس خوب نمي گردد. اينجا وظيفه ي متدينين است که اين کار را بکنند ولي متدينين ترسي دارند که نکند واسطه بشوند و بد از آب در بيايد و گردن آنها بيندازند.
امام صادق (ع) مي فرمايد: يکي از بهترين جايگاه ها در بهشت براي کساني است که واسطه ي ازدواج ميشوند. بياييد کار واسطه گري را درست انجام بدهيم. وقتي واسطه خير بين دو جوان شدم بگويم شما تحقيق و مشاوره داشته باشيد که اگر خوب بود بگوييد الحمدلله خودمان کرديم و اگر بد بود بگوييم استغفرالله خودمان کرديم. به گردن کسي که به شما معرفي کرده نيندازيد. من مي پرسم که شير کجا ميدهند. شما مي گوييد که سوپر مارکتي. بعد من تاريخ شير را نگاه نکردم و اگر خوردم و مريض شدم، بايد کسي که آدرس را به من داده نفرين کنم ؟ اصلا اين عاقلانه نيست. مي گويند که مي خواستي تاريخ مصرف روي پاکت را نگاه کني. اگر من آدرس ازدواج به شما دادم و رفتيد و ديديد که مناسب نيستند به گردن واسطه نيندازيد که بگوييد که چون فلاني گفته پس حتما خوب است. ما بايد باورمان را نسبت به ازدواج عوض بکنيم. و بفهميم کمک در مسير بندگي است. نگرش و نگاه مان را در ازدواج اصلاح بکنيم. و بدانيم که يک ضرورت جدي است براي نيازهاي مان. گرايش را اصلاح بکنيم. فقط ظاهر را نبينيم. پيامبر فرمودند: بپرهيزيد از سبزه هاي لجن زار. سوال شد و فرمودند: خوشگل هايي که در دامن بي حيا تربيت شده اند. روش مان را هم در ازدواج اصلاح بکنيم. در ازدواج روش مان بايد مشارکتي باشد. يعني تمام آنهايي که دختر دارند غصه مي خورند که دخترشان در قصه ي ازدواج گير کرده است. مي گويند که حاضريم همه چي خرج بکنيم که دخترمان يک بخت خوبي پيدا بکند. همه ي آنهايي هم که پسر دارند همين مسئله را دارند. اي دختر دارها و اي پسردارها شما حاضريد هر کدام ده ميليون تومان خرج کنيد ولي چرا وقتي خواستگار مي آيد و وقتي سر مهريه ميشود شما ميخواهيد از آنها بکشيد و آنها مي خواهند از شما بکشند ؟ چرا دنبال منفعت خودمان هستيم ؟ دنبال حق باشيم. روش مان حق طلبانه نيست. لذا بِکش بِکش است و بعدش هم ميشود بُکش بُکش. اين مي خواهد گربه بکشد، او هم مي خواهد گربه بکشد. همه مان دست به دست هم بدهيم که دو تا جوان به يک خانه بروند. يکي بگويد که من خانه دارم، تالار نگيريد خرجش زياد است بياييد عروسي را در خانه ي من بگيريد و هر کس بخشي از آنرا تامين کند. اين همه هدايا مي خواهند بياورند هداياي گل و شيريني نخرند. هر کدام از فاميلهاي عروس و داماد يک مبلغي را بگذارند پول رهن خانه ي آنها درست مي شود. روش بايد مشارکتي باشد. اين ها هدفمند ميشود و نهادينه ميشود. دست به دست هم بدهيم تا دو تا جوان از گناه نجات پيدا بکنند. چون وجود ازدواج وقتي است که جوانان دارند گناه مي کنند.