برنامه سمت خدا
کارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عالي
موضوع :A پرسش و پاسخ
زمان پخش : 06-10-97 (بازپخش 28-12-90)
بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجيده اند، تو بيايي همه ساعتها و همه ثانيه ها از همين امروز همين لحظه همين دم عيدند.
سوال – بعضي مواقع که سختي هاي زندگي به من فشار مي آورد نااميدي مرا فرامي گيرد و احساس مي کنم که خداوند ما را آفريده و افرادي زيادي از فرشته ها، ائمه و اولياء را قرارداده است که اگر ما خطايي کرديم، آنها اين اعمال را ثبت کنند. اين فکرها من را نسبت به مهرباني خدا دلسرد مي کند و من احساس مي کنم توجه خدا و اولياء خدا به رفتارهاي ما، ما را دچار تشويش خاطر مي کند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اينکه ما در زير چشمان افرادي مثل ائمه و اولياء خدا هستيم درست است. آنها جزو شاهدان روز قيامت هستند. در اين دنيا ما ما محلي را نداريم که خلوت ما باشد و بتوانيم در آنجا تنها باشيم. خدا و اولياء خدا وديگر موجودات شاهد ما هستند. شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد. و گفت که من مرتکب گناهاني مي شوم، مرا نصيحت بکنيد. حضرت فرمود: يک جاي خلوتي پيدا کن که کسي تو را آنجا نبيند بعد برو گناه بکن. پس خدا و اولياء رقيب و مراقب ما است. ايشان معناي مراقب بودن خدا را درست در نظر نگرفته اند. مراقب بودن خدا مثل يک نگاه بازرس و پليس نيست که ما تحت نظر باشيم. پليس در شهر دنبال متخلف مي گردد تا مچ او را بگيرد. نگاه خدا، نگاه مچ گيرانه نيست. مراقبت خدا مثل مراقبت پدر و مادر از بچه ي کوچک شان است. يعني مراقبت براي رشد، کمک و تربيت است. مراقبت پرستار براي بيمار براي بهبودي است نه مچ گيري. اگر بيمار صدايي از درد بلند کند، پرستار با او برخورد نمي کند. خدا رب است يعني نگاه خدا، نگاه تربيتي است. خدا به اقتضاي حالات و موقعيت انسان چيزهايي را تقدير مي کند. براي بعضي ها بلا و براي بعضي ها فقير يا غنا را تقدير مي کند. اميرالمومنين مي فرمايد: در حديث قدسي خدا مي فرمايد که من به اقتضاي حال بندگانم دارويي تجويز مي کنم، من عالم تر هستم که صلاح دين هر کس چيست و سرنوشت او را رقم مي زنم. خدا در هر حالتي يک جور لطف مي کند. در اصول کافي روايت داريم: بعضي از بندگان مومن خدا بعد از مدتي دچار عجب و غرور مي شوند و به عبادات خودشان مي نازند، خدا که مراقب آنها است، چند شبي آنها را به خواب مي اندازد تا براي نماز بلند نشود. اين فرد وقتي مي بيند براي نماز خواب مانده است خودش را سرزنش مي کند و به خودش فحش مي دهد. او با اين شکستن به خدا نزديک مي شود. تقديرات الهي همان اقدامات خداوند است که اگر ما داريم از خدا دور مي شويم آنرا تجويز مي کند. بعضي ها که دچارنااميد مي شوند، خدا نسيم هاي لطف مي فرستد. ما پشت صحنه هايي که خدا مديريت مي کند را نمي بينيم. و ممکن است که از خدا گِله بکنيم. گاهي پدر و مادر تشر يا پشت دستي به بچه شان مي زنند و همين بلا براي بچه ها مفيد است. بعضي از داده ها براي ما بُت مي شود و به آن دلدادگي پيدا مي کنيم. چه بسا براي اينکه اينها به وابستگي تبديل نشود خدا بلاهايي را بر سر ما مي آورد. ما چون اينها را نمي دانيم با خدا درگير مي شويم. مرحوم شيخ بافقي با رضا خان درافتاده بود و رضا خان او را زنداني کرده بود. او از غذاي زندان استفاده نمي کرد. از مقداري نخود و کشمش هاي خودش استفاده مي کرد و بعد اينها هم تمام شد. او به خدا گفت که در قرآن فرموده اي هيچ جنبده اي نيست مگر اينکه رزقش با من باشد. همان روز يک ملاقاتي از بيرون آمد و براي من ناهار آورد. خدا زود گله ي من را جواب دارد. خدا و اولياء قبل از اينکه رقيب باشند رفيق هستند. آنها از باب رفاقت مراقبت مي کنند. خداوند به مصلحت ما تقديراتي را رقم مي زند که ما بتوانيم درست جلو برويم. اگر ديد ما عوض بشود، نگاه خدا و اولياء را سنگين نمي بينيم. مشکل ما اين است که اولا ما خوبي ها و لطف هاي خدا را نمي بينم و ثانيا بدي هاي خودمان را پاي خدا مي گذاريم. اگر خوبي هايي که خدا در تربيتش به ما مي کند به ما بگويد ما شرمنده مي شويم. شيخ بهايي در ديوان اشعارش بنام نان و حلوا، داستاني را نقل مي کند: عابدي در کوه لبنان مقيم بود و شبها و روزها عبادت مي کرد. غذاي مختصري به او مي رسد و از کوه هم پايين نمي آيد. خدا خواست او را محک بزند. دو روز غذاي او نرسيد. او از کوه پايين آمد و به منزل گبري رفت و دو قرص نان از او گرفت. وقتي خواست از خانه بيرون بيايد سگ گرسنه به او حمله کرد و او قرص نان را بطرف او پرت کرد و فرار کرد. سگ نانها را خورد و باز به سمت او حمله ور شد. او به سگ گفت که من هر چه صاحبت به من داده بود را به تو دادم. چرا اين قدر تو بي حيا هستي ؟ سگ گفت: من بي حيا هستم يا تو ؟ من در خانه ي اين گبر بزرگ شدم و نگهبان او بودم. الان هم که پير هستم هنوز اينجا هستم. او گاهي به من غذا مي دهد و گاهي هم فراموش مي کند که به من غذا بدهد. گاهي هم من را با چوب يا سنگ مي زند. ولي من هيچ جا نمي روم. من به او وفادار هستم اما يک شب نان تو نيامد و تو خدا را رها کردي و پيش دشمن او آمدي. اي سگ نفس بهايي ياد گير، اين وفا را ازآن سگ گبر پير. گاهي خدا وابستگي هاي ما را مي شکند و بلايي بر سر ما مي آورد و ما شروع به بد و بيراه گفتن مي کنيم و از درخانه ي خدا قهر مي کنيم. در دعاي افتتاح داريم: خدايا گويي من در کارهايم بر تو منت مي گذارم اگر چيزي را با تاخير به من بدهي من عتاب مي کنم بخاطر جهالتي که دارم، شايد اين دير دادن به مصلحت من بود که اگر من مي دانستم از تو تشکر مي کردم، خدايا با اين همه بدهي هايم، مولايي صبورتر از تو بر خودم نديدم، خدايا تو من را دعوت مي کني و من به تو پشت مي کنم، تو به من خوبي مي کني و من روي به سوي تو نمي آورم گويي من بر تو منت دارم، با اين وجود تو کرم خودت را ديدي و بدي هاي من را بخشيدي و آنها را نديدي. پس ما بايد لطف هاي خدا را ببينيم و بدهاي خودمان را تقصير خدا نيندازيم. بديها آثاري در دنيا و آخرت دارد. بي برکتي و نقص ها آثار اعمال ماست و ما آنرا تقصير خدا مي گذاريم و از خدا گله مي کنيم. جاي افتخار دارد که خدا ما را نگاه مي کند. خدا به پيامبر فرمود: نسبت به تقديرات صبر کن، تو جلوي چشم ما هستي. ما بايد بدانيم جلوي چشم خدا بودن انسان را اميدوار تر مي کند. سايه ي خدا بر ما سنگين نيست. ما بايد ديد خودمان را درست کنيم، بجاي هراس بيجا طرح رفاقت با خدا بريزيم.
سوال – من از توبه هاي مداوم و توبه شکستن هايم خسته شده ام. شما دعا يا ذکري به من ياد بدهيد که بتوانم در توبه هايم، پايدار بشوم.
پاسخ – بزرگواري مي گفت که ما ميهماني داشتيم و پسر او مي خواست با پسر من که قويتر از او بود کشتي بگيرد. من به پسرم گفت که تو زمين بخور زيرا آنها ميهمان ما هستند. پسر من زمين خورد. پسر من خيلي ناراحت بود ولي دفعه ي بعد که با او کشتي گرفت، او را چنان به زمين زد که جبران دفعه ي اول را هم کرد. وقتي در کسي تواضع ريشه دار نيست، دوام ندارد و دوباره به حالت اوليه برمي گردد. گاهي ما مي خواهيم گناهي را ترک کنيم اما چون هنوز ريشه خوبي ها در ما شکل نگرفته است، ريشه ي آن بدي ها بر ما غالب مي شود. ممکن است که ما بخاطر مجلس باحال يا فيلم باحال جو گير بشويم و گناهي را ترک کنيم ولي چون ريشه ي آن گناه در ما هست، آن گناه برمي گردد. اهل معرفت مي گويند که اگر شما مي خواهيد آلودگي را ترک کنيد ريشه ي محکم تري براي خودتان درست کنيد يعني بجاي حب نفس، حب خدا را جايگزين بکنيد. وقتي اين محبت مي آيد، خودبخود آن آلودگي ها کنار مي رود. مولوي در ديوان شمس داستاني را نقل مي کند (ظاهر داستان خودش با شمس تبريزي است). مولوي اهل شعر نبود، او فقط تدريس مي کرد. وقتي او با شمس تبريزي ملاقاتي کرد، خودش نقل مي کند: مرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم. يعني از افسردگي در آمدم و يک عشقي در دل من آمد. بعد مي گويد: ديده سير است مرا جان دلير است مرا، زَهره ي شير است مرا، زُهره ي تابنده شدم. حالا که آن عشق آمد، ديگر دنبال هر چيزي نمي روم. انسان وقتي غذاي اصلي گيرش بيايد، ديگر دنبال غذاي کاذب نمي رود. وقتي حب خدا آمد، انسان ديگر دنبال حب نفس دنيا و آلودگي ها نمي رود. انسان بايد زمينه ي محبت را در خودش ايجاد بکند. امام خميني در درس هاي اخلاق شان مي فرمودند: خدا دانه هايي را مي پاشد و مناسبت هايي را ايجاد مي کند تا اين صيد وحشي را بگيرد و ما بايد از آن دانه ها استفاده بکنيم.
سوال – سوره ي حديد آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 13 مي فرمايد: روز قيامت مومنين نوري همراهشان هست که با اين نور راهشان را پيدا مي کنند ولي کفار در ظلمت هستند. مردان و زنان منافق به مومنين مي گويند که به ما نگاه بکنيد تا ما از نور شما استفاده بکنيم. به آنها گفته مي شود که شما بايد در دنيا نورتان را تهيه مي کرديد. بعد بين دسته ي مومنين و منافقين جدايي بوجود مي آيد که از سمت مومنين رحمت و از سمت منافقان عذاب است. پيامبر فرمود: وقتي نماز مي خوانيد، طوري نماز بخوانيد مثل اينکه آخرين نمازتان است. خوب است که ما اين توصيه ي پيامبر را در مورد تمام اعمال خير بکار ببريم. قرآني را که شما مي خوانيد گمان کنيد آخرين قرآني است که مي خوانيد. اگر انسان سعي بکند که در هر کار خوبي حس بکند که اين آخرين فرصت است، کيفيت اعمال بالا مي رود.
سوال – يک راه کار عملي در مورد پايداري توبه ها بفرماييد.
پاسخ – اگر ما مي خواهيم به عادات زشت مان برنگرديم، بايد يک محبت بالاتر از گناهان در خودمان بوجود بياوريم. زمينه هايي است که اين محبت و انس خدا در ما ايجاد بشود تا کامي را شيرين بکند که ديگر لذت گناه براي آن شيرين نباشد. يکي از آن راهها موعظه است که مي تواند به انسان کمک بکند. شما حداقل هفته اي يک بار موعظه بشنويد يا در جايي بنشينيد يا سخنراني هايي را گوش بدهيد. اميرالمومنين به فردي گفت که من را موعظه کن. آن فرد گفت که شما همه چيز را مي دانيد. اميرالمومنين فرمود: در موعظه اثري است که در دانستن نيست، انسان بايد بشنود. گاهي انسان با شنيدن يک جمله، مسير زندگي انسان عوض مي شود. مرحوم جهانگير خان قشقايي تا چهل سالگي اهل نماز و خدا نبود. روزي او براي تعمير تارش به اصفهان آمده بود و از پيرمردي سوال مي کند که معازه ي تعمير تار کجاست. پيرمرد آدرس را داد و گفت: همان طور که تار انسان نياز به تعمير دارد، خود انسان هم نياز به تعمير دارد. او پرسيد: انسان را کجا تعمير مي کنند؟ پيرمرد مدرسه اي را به او نشان داد. او به آنجا رفت و مسير زندگي اش عوض شد و آيت الله جهانگير خان قشقايي و عارف بزرگي شد. آيت الله بروجردي و آيت الله نجفي قوچاني ازشاگردان ايشان بودند. راه ديگر ياد مرگ است که مي تواند اثر گذار باشد. رفتن به قبرستان براي تدبر نه فقط براي يک فاتحه خواندن. راه سوم خواندن و شنيدن قرآن. وقتي ما قرآن مي خوانيم، خوب است که ثواب آنرا به اولياء الهي يا پدر و مادرمان هديه کنيم. راه ديگر مراقبت کوتاه مدت است. اگر انسان گناهي دارد، يک روز با خودش عهد بکند که آن عادت را ترک بکند و اگر اراده اش ضعيف است نذر بکند. وقتي انسان در يک روز موفق به ترک آن گناه بشود اعتمادبه نفس پيدا مي کند و آنرا طولاني تر تا چهل روز مي کند. راه ديگر انس با مناجاتها و دعاها است. انسان بايد با ارتباط داشته باشد حتي اگر به يک صفحه. انسان نبايد بگويد که وقت ندارم و گرفتار هستم. ما چون به اينها نمي رسيم گرفتار هستيم. ما نبايد براي ترک گناه دنبال ذکر باشيم. اينها دانه هايي است تا آن صيد و کبوتر را بگيرند. ما با اين کار به تور خداوند مي افتيم.
سوال – من به امام زمان (عج) معتقد هستم ولي براي ظهور ايشان بطور جدي دعا نمي کنم. آيا من براي اين کوتاهي ام، مواخذه مي شوم؟
پاسخ – ما در برابر امام مان وظايفي داريم. به تعبيري امام بر گردن ما حقوقي دارد. اولين حقوق اين است که امامت ايشان را بپذيريم و دومين حقوق اين است که سعي بکنيم که براي آمدن ايشان دعا بکنيم. حضرت مهدي فرمود: در امر فرج من، زياد دعا بکنيد.
نگاه شما بايد اين باشد که وقتي شما براي اين امر دعا نمي کنيد، چه فوايدي را از دست مي دهيد، شما فايده ي رفاقت و انس با حضرت را از دست مي دهد و کم کم باعث مي شود که از حضرت دور بشويد و دل تان پژمرده بشود. بحث فقط بازخواست نيست بلکه خود ما از فوايد آن محروم مي شويم. حضرت يعقوب در فراق يوسف اشکها ريخت و به رشد رسيد ولي برادرانش به دنبال کار خودشان بودند. اگر شما به ياد امام زمان (عج) باشيد اولين فايده ي اين کار به شما برمي گردد. در سال تحويل و آمدن بهار همه خانه تکاني مي کنند، خوب است که ما هم براي آمدن اين بهار ( آمدن مهدي ) خانه تکاني بکنيم و خودمان را عوض بکنيم.