برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليهالسلام)
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 04/03/93
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
هنوز اسير سكوت تو اند زندانها *** و پايبند نگاهت دل نگهبانها
تو مثل يك نفس تازه حبس ميگشتي *** تويي كه در نفست گم شدند طوفانها
چه خلوت خوشي آرام، زير لب گفتي *** و سجده كردي جاي تمام انسانها
نشد طلوع كني تا تو را طواف كنند *** تقيه كار شدند، آفتاب گردانها
تو يوسفي و مجازات يوسفي اين است *** چنين دهند گواهي تمام قرآنها
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش امديد. فرا رسيدن سالروز شهادت امام موسي كاظم(ع) را به همه شما تسليت و تعزيت ميگويم. خوشحاليم كه در اين لحظات و دقايق همراه شما هستيم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. امروز را كه روز شهادت باب الحوائج، امام هفتم، امام كاظم(ع) است را خدمت مولايمان امام زمان(ع) و همه دوستان و مؤمنين بيننده تسليت عرض ميكنم.
آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر به نام و ياد حضرت وليعصر(عج) است. جلسات گذشته مواردي را در مورد غيبت حضرت اشاره كردند، مباحث بسيار خوبي را شنيديم. نكاتي از مباحث جلسه گذشته باقي مانده بود، انشاءالله در اين جلسه خواهيم شنيد و يادي هم از امام كاظم(ع) خواهيم كرد و برنامه امروز ما معطر خواهد شد به عطر نام و ياد اين بزرگوار.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطرتان باشد بحث ما راجع به اين ويژگي منحصر به فرد امام زمان(ع) بود، ويژگي غيبت كه عرض كرديم يازده امام قبلي اين خصوصيت را نداشتند. اين امام بزرگوار اين نوع غيبت طولاني را داشته و اين منحصر به او هست. فلسفهي غيبت و حكمتهايي كه در روايات ذكر شده اين مطرح شد و بحث ملاقات حضرت در زمان غيبت كه آيا اين امكان پذير هست يا نه؟ ما انواع ديدار حضرت و ملاقاتهاي حضرت را پنج قسم كرديم. ملاقات در خواب، در مكاشفه، در بيداري به طور ناشناس، در بيداري به شكل هيمان بود. آن هنگام كه حضرت را ميبينند حالت تحيّر دارند و ناشناخته است، آخرين قسم و پنجمين قسم ديدن حضرت با شناخت كامل در هنگام بيداري است كه اين قسم مورد نزاع بود و عرض كرديم بعضي از بزرگان مثل فيض كاشاني ميگفتند: اين قسم امكان پذير نيست، چون با فلسفه غيبت نميسازد. غيبت زماني هست كه قرار نيست حضرت ظهور و بروزي داشته باشد. و به آن روايت و نامه حضرت استناد كردند كه خود حضرت به آخرين نايبشان فرمود: اگر كسي در زمان غيبت ادعاي مشاهده كند، او كذاب و مفتر است.
اصل در زمان غيبت، حضور و بروز و ظهور و ملاقات و ارتباط نيست. اصل اين است كه خورشيد از پس ابر بايد بتابد و فوايد امام از پس حجاب به مردم ميرسد. بايد در اثر كفران نعمتهايي كه از امام و قدرناشناسيهايي كه شده است يك دودي در چشم بايد برود، تا مردم برگردند و آماده شوند و اضطرار ايجاد شود. حتي بعضي گفتند: اصل در زمان غيبت عدم ارتباط و ناشناخته بودن امام زمان است، به همين خاطر هست كه حضرت مثلاً ازدواج نكردند. بحث ازدواج حضرت كه گاهي مواقع مطرح ميشود و ما هم نميخواهيم به آن بپردازيم، چون بحثي نيست كه خيلي فايده براي ما داشته باشد. فقط ميخواهم يك اشاره كنم كه حتي بعضي گفتند: چون زمان، زمان ناشناخته بودن حضرت است، پس اين مصلحت به قدري مهم است كه ميشود به خاطر آن، آن سنت مؤكد ازدواج را تأخير انداخت يا اصلاً هنگامي كه ظهورشان رخ داد، آن زمان ازدواج كنند. البته خوب بعضي جواب دادند كه نه، چه بسا ازدواج را حضرت در زمان غيبت صغري كه آنچنان غيبتي نداشتند انجام دادند كه به آن سنت عمل كرده باشند. يا نه در زمان غيبت كبري باشد ولي خوب اشكالي ندارد كه همسر ايشان به عنوان امام ايشان را نشناسد. به عنوان اينكه امام معصوم است، نشناسد. به عنوان فردي كه متدين و بزرگ است. ما در زمان غيبت كبري در همين زمان هم درست است كه اصل بر عدم ارتباط و ناشناخته بودن است. اما در روايت داريم كه عدهاي مستثني هستند، عدهاي كه ملازم امام هستند، ياران حضرت كه در كنار حضرت هستند، در روايتي تعداد آنها سي نفر ذكر شده است، اينها ملازم حضرت هستند. مأموريتهايي كه حضرت به عهده آنها ميگذارد، انجام ميدهند. چه اشكالي دارد كه همسر حضرت هم جز همين ملازميني باشد كه از آن مورد ناشناخته بودن حضرت براي آنها مستثني است.
به خصوص اينكه ما در بعضي از زيارتها، مثلاً زيارت روز جمعه را ببينند، آنجا كه به حضرت سلام ميدهيم و صلوات ميفرستيم، ميگوييم: صلوات الله عليه و علي اهل بيتك! سلام بر اهلبيت حضرت. ايشان ديگر اهلبيت دارد. من اين بحث را فقط از اين جهت گفتم كه بعضي روي همان جهت كه دوران غيبت دوران ناشناخته بودن است و اصل اين است، حتي قائل به ازدواج حضرت هم نيستند. اين را گفتيم كه حتي بسياري از كساني كه در زمان غيبت گفتند: ما خدمت حضرت وليعصر رسيديم، در واقع خدمت امام زمان نرسيدند. درست است كه در زمان غيبت ميشود خدمت حضرت رسيد، ما گفتيم: جواب بزرگاني كه گفتند: ارتباط در اين زمان قطع است، مثل شيخ مفيد و فيض كاشاني و مشهور علما گفتند كه امكان پذير است و آن چيزي كه گفتند: اگر كسي ادعاي مشاهده كرد، كذاب و مفتر است، براي آنهايي است كه ادعاي بابيت دارند و اينكه نايب خاص حضرت هستند. هر بار بخواهيم خدمت حضرت ميرسيم. اينها را بايد تكذيب كرد. ولي آن كساني كه هيچ ادعايي ندارند، خوبان و صلحايي هستند كه خدمت حضرت وليعصر(ع) ميرسند و هيچ ادعايي هم ندارند، اين امكان پذير است. منتهي ملاقات در اين زمان و در زمان غيبت خيلي محدود است و مواردش كم است. اين مورد را بايد در نظر بگيريم كه ملاقات اختيارش به دست ما نيست، همانطور كه قبلاً گفته شد. هرچقدر هم كسي رياضتي، چهلهاي، ختمي، اعمالي را انجام دهد، مثلاً فرض كنيد اين كارها را بكند، معنايش اين نيست كه علت تامه است و بايد خدمت حضرت برسد و طلبكار باشد. اختيار و مصلحت ديد ملاقات به دست حضرت است. ثانياً خيلي از آنهايي كه حاجتي و مريضي و مشكلي داشتند، خدمت بزرگي رسيدند، آن مشكلشان حل شده و مريضشان شفا داده شده، چه بسا آن بزرگ امام زمان(ع) نبوده است. خدمت ياران حضرت رسيدند، كارشان را راه انداختند، آنها گمان كردند خدمت حضرت رسيدند. البته در اينكه توجه كردند شكي نيست، ولي اينكه آيا حتماً ملاقات با حضرت داشتند، ملاقات با حضرت در زمان غيبت خيلي محدود است. منحصر به افرادي است كه يا در حد و اندازههاي مثل سيد بن طاووس و سيد بحر العلوم و اينها از جهت تقوا و معرفت باشند. يا واقعاً كارد به استخوان رسيده باشد و مضطر شده باشند و حضرت با مصلحتي دست عنايتي به سرشان كشيده و ملاقاتي صورت گرفته است. و الا بسياري از افراد هستند، ممكن هم هست دردمند هم باشند، مشكلي هم داشته باشند و كارشان هم راه افتاده، اما با ياران حضرت بودند.
در روايت هست كه مرحوم مجلسي در بحار نقل كرده كه سي نفر هستند كه دور حضرت را گرفتند و هميشه هستند. اين سي نفرذ غير از آن 313 نفري است كه در هنگام ظهور كابينه حضرت را تشكيل ميدهند و كمك حضرت در تشكيل حكومت هستند. آن 313 نفر چيز ديگري است. اين در زمان غيبت دور حضرت را گرفتند. آنچه مرحوم مجلسي در روايت نقل كرده است، سي نفر هستند كه مأموريتهايي كه امام زمان در عالم بر عهده اينها ميگذارد، براي كمك كردن و راه انداختن و راهنمايي كردن كسي، اين مأموريتها را انجام ميدهند.
مرحوم كفعمي كه از علماي بزرگ شيعه در صاحب مصباح بوده است، ميفرمايد: تعداد بيشتري دور حضرت را در اين زمان گرفتند و ملازم حضرت هستند. چهار نفر از اوتاد در حلقه اول و رتبه اول هستند. هفت نفر در رتبه دوم ابدال، چهل نفر در رتبهي سوم نقبا و افرادي كه بسيار صالح و انتخاب شده هستند. 360 نفر در رتبهي چهارم از صلحا و رجال الغيب هستند. افرادي كه ناشناخته هستند و در بين مردم گم شدند. شايد كسي عددي هم حسابشان نكند. اين تعدادي كه مرحوم كفعمي به صرت طبقهبندي شده و رتبه بندي شده و حلقه حلقه ذكر ميكند، چيزي حدود چهارصد و خردهاي نفر است. شايد آن چيزي كه در دعاي ام داود، دوستداران اهل بيت در 15 ماه رجب خواندند كه در انجا درود بر اوتاد و ابدال فرستاده ميشود، همين اوتاد و ابدالي باشند كه از دوستان امام زمان(ع)، ياران حضرت در كنار حضرت هستند.
يكي از مراجع فعلي در درسي يك زماني ميگفتند: كه خودشان با يك واسطهي بسيار موثق از يك دكتري كه در مشهد بوده، اين واسطهي مرجع بزرگوار هم دو تا از خوبان مشهد بودند. آيت الله ميرزا علي اكبر نهاوندي و آيت الله ميرزا علي اكبر نوقاني. اين مرجع بزرگوار از اين دو عالم و اين دو عالم از خود آن دكتري كه در زمان جنگ جهاني دوم طبابت ميكرده و در مشهد مطب داشته است، شنيده بودند كه اين دكتر ميگفت: در آن زمان كه روسها و انگليسها وارد ايران شده بودند و فتنه درست شده بود و قحطي و دردسرها و مشكلات، با اينكه ايران در جنگ نبود، ولي محل تاخت و تاز اين اجانب بود، اين دكتر ميگويد: من در مطبم بودم، يكباره ديدم فردي كه به كتفش تير خورده بود وارد شد. از من پرسيد: شما جراح هستيد؟ گفتم: بله، گفت: من تير خوردم. اگر ميشود اين تير را خارج كنيد. گفتم: اينطور نميشود. شما بايد به بيمارستاني كه من هستم بياييد، آنجا وسايل بيهوشي و تجهيزات است. گفت: وسايل بيهوشي لازم نيست. شما اگر همان وسايل اوليه براي خارج كردن تير را داريد، احتياج به بيهوشي نيست. گفت: من ديدم حاضر است درد بكشد، گفتم: روي تخت بخواب. وسايل را آماده كردم، به من گفت: هر زمان خواستيد شروع كنيد به من بگوييد. ميگويد: من وقتي خواستم شروع كنم به او گفتم. او شروع كرد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله نور» و ديدم افتاد. فهميدم كه خلع كرده و روح خودش را خارج كرده و يك آدم معمولي نيست. اين را جراحي كردم و تير را خارج كردم. بخيه و پانسمان كردم، كارها كه تمام شد، بعد از چند لحظه ديدم چشمها باز و بسته شد. باز همان اذكار را گفت و بلند شد نشست. اين دكتر ميگويد: من فهميدم گوهري پيدا كرده است. اين فرد، فرد خاصي است. يك مقداري با او صحبت كردم و بعد ديگر با هم رفيق شديم، رفت و آمدهايي با هم داشتيم. فهميدم كه اين از كساني است كه جزء ياران حضرت است. از او سؤال كردم كه شما خدمت حضرت هم ميرسيد. گفت: ما مرتبط با هفت نفر هستيم كه آنها بيشتر خدمت حضرت ميرسند. فهميدم در آن حلقه سوم هستند. گفتم: آقا نميخواهند نظري كنند؟ گفت: به چه؟ گفتم: اين وضعيت وموجود و اين فتنهها! مشكلاتي كه اين اجانب براي كشور درست كردند. گفت: روسها را ميگويي؟ گفت: روسها ميروند، به زودي ميروند. ميگويد: عصر همان روز بود كه ما متوجه شديم تلگرافي از طرف مركز روسيه آن زمان آمده است كه قشون برگردند و همه ايران را ترك كردند و خارج شدند. اين مرجع بزرگوار ميگفت: اين دو عالم از خودش شنيده بودند كه ايشان جزء همان رتبه بنديها و حلقهها بود. خدا مرحوم آيت الله شيخ مرتضي حائري را كه استاد مقام معظم رهبري هم بود. يك كتابي نوشته آيت الله استادي است از خاطرات حاج شيخ مرتضي حائري كه بسيار كتاب خوبي است. ايشان در آنجا ملاقاتهايي را كه با حضرت وليعصر داشته را ذكر كرده است. اين مرجع بزرگوار آيت الله حائري آدم ساده و زودباوري نبود كه فوري يك بوي عطري، يك صدايي بشنود و ادعايي كند. اصلاً اينطور نبود. بسيار دقيق النظر و با احتياط بود. حرف كه ميزد، روي هر حرفش حواسش جمع بود كه خلاف نشود. آنوقت اين كتاب كه بسيار كتاب موثقي است، خاطراتي است كه ايشان در ملاقات با ياران حضرت وليعصر داشتند.
خدا مرحوم آيت الله العظمي اراكي را رحمت كند. مرجع بسيار با عظمت و سلمان زمان ما بودند. من يكبار از آقازاده ايشان كه استاد خود بنده هم بودند، آيت الله مصلحي كه رحمت خدا بر ايشان باد، از ايشان پرسيدم: پدر بزرگوارتان آيت الله العظمي اراكي خدمت امام زمان(ع) رسيدند. ايشان گفتند: من نميدانم ولي خدمت ياران حضرت رسيده بودند.
ميخواهم بگويم حضرت يك چنين ياراني دارند و عمر اينها مثل عمر حضرت طولاني نيست. يكي از اينها كه از دنيا رفت، يكي از آن حلقه پايينتر، جايگزين بالايي ميشود، اگر از حلقهها و رتبههاي بالايي باشد، آن يك نفري كه خالي شده از مردم و متدينين همان زمان، آنهايي كه در بين ما راه ميروند و ناشناس هستند، جايگزين ميشوند. اينكه در روايات هست خدا چند چيز را پنهان كرده است، يكي ولي خودش در بين مردم است. از اين جهت است كه گاهي مواقع اينها كه تابلو و سر و صدا ندارند، الآن هم حضرت يار ميگيرد. الآن هم حضرت جزء يارانشان ميپذيرد. اگر ما نتوانستيم جزء اين ياران محدود باشيم، جزء انبوهي از ياران حضرت ميتوانيم باشيم. اين شدني است. سعدي در اشعار خيلي زيبايي در بوستان ميگويد:
اي سرو بالاي سهي، كز صورت حال آگهي *** وز هركه در عالم بهي، ما نيز هم بد نيستيم
گفتي به رنگ من گلي، هرگز نبيند بلبلي*** آري نكو گفتي ولي ما نيز هم بد نيستيم
اي شاهد هر مجلسي، آرام جان هركسي *** گر دوستان داري بسي، ما نيز هم بد نيستيم
اين زبان حالي است كه بايد به امام زمان(ع) بگوييم. آن بزرگوار كريم است و من خدمت رفقا و دوستان اهلبيت عرض كنم كه كسي نگويد: ما نميتوانيم يار حضرت شويم. اين اشتباه است. او كريم است. اگر كسي يك مقدار از خودش مراقبت و مواظبت كند، او را ميپذيريم. اينهايي كه محب و دوستدار اهلبيت هستند، اينهايي كه دوستدار حق و حقيقت هستند، اينها را ميپذيرند.
من ميخواهم يك اشارهاي به زمان امام كاظم(ع) بكنم كه در آن زمان كه سختيها و مشكلات فراوان بود، اختناق بسيار شديد بود، امام كاظم چه دوستان و ياراني پيدا كرد. در همان سختيها درست شدند. كسي نگويد اين زمان نميشود. كسي نگويد: مشكل است.
تو نگو ما را بدان شه بار نيست *** با كريمان كارها دشوار نيست
آدم يك مقدار مراقب خودش باشد. زمان امام كاظم(ع) شايد در بين اهلبيت پر فشار ترين و پر اختناقترين دورانها بوده است. زماني بود كه حكومت بني عباس شكل گرفته بود، حالا زمان امام صادق و امام باقر، هنوز اوايل حكومتشان بود و پا نگرفته بود، امام صادق و امام باقر دستشان باز بود و ميتوانستند كلاس بگذارند و شاگرد تربيت كنند. ولي وقتي مستقر شدند، به خصوص آن زماني كه امام كاظم با هارون الرشيد بود. امام كاظم مصادف با چهار خليفه صفاك عباسي بود. ده سال با منصور دوانقي، ده سال با مهدي عباسي، يك سال با هادي عباسي، چهارده سال با هارون الرشيد. يعني در مجموع سي و پنج سال دوران حضرت است و از بيست سالگي به امامت رسيد، 35 سال هم دوران امامتشان بود اين چهارده سال آخر كه با هارون بود، اوج اقتدار بني عباس بود. طوري كه هارون الرشيد معروف است. به خورشيد روي مي كرد و ميگفت: خورشيد، هرجا ميخواهي بتابي، بتاب. اينجا حكومت من است. اينقدر سرزمينهايش پهناور شده بود و اقتدار داشت و ديگر اين حكومت جا افتاده بود. هركسي كه بويي از مخالفت ميداد، هركسي كه به گونهاي زمينهاي مخالفت با بني عباس در او بود، به شدت سركوب ميشد، خصوصاً كسي مثل امام كاظم(ع) طبيعي است كه اينها ميدانستند اينها چقدر مورد توجه هستند. از اين جهت شما نگاه كنيد وقتي شيعيان ميخواستند از امام چيزي نقل كنند، نميتوانستند به اسم امام نقل كنند. گاهي مواقع ميگفتند: «قال عبد الصالح» عبد صالح اينطور گفت. گاهي وقتها عالم ميگفتند. گاهي ميگفتند: صابر، يعني به صورت كنايه ميگفتند. ما دوران ائمه ديگر هم داشتيم كه اصل تقيه بوده است. ولي نه به اين شدت! با كنايه اسم ميبردند. به قدري وحشت داشتند كه در خانه امام رفت و آمد كنند كه حضرت معصومه(س) حدود 28 ساله بود ولي نتوانست ازدواج كند. چون ميترسيدند با خانواده امام كاظم وصلت كنند. رفت و آمد با اين خانه داشته باشند. چون اين خانه يك خانهي سياسي بود. يك خانهاي بود كه ميدانستند مورد خشم حكومت هست و از اين جهت بعضي گفتند: به اين دليل وصلت صورت نگرفته است. هارون به انحا مختلف ميخواست حضرت را در بين مردم بشكند. آن زمان مثل اين زمان نبود. آن زمان حتي اگر كسي امام را به عنوان امام معرفي ميكرد، يعني كسي كه واجب الاطاعه است، همين خطرناك بود. همين مقدار كه ايشان را به عنوان واجب الاطاعه معرفي كنند كه بايد از اين اطاعت كرد، طبيعتاً وقتي هارون اين را ميفهميد كه كسي واجب الاطاعه است و اگر فرمان به جهاد بدهد، يك عده بسيج ميشوند برايش خيلي خطرناك بود. لذا همين هم غدغن بود و مورد تقيه بود كه ياران امام نبايد به گونهاي اشاره به امام بودن ايشان ميكردند. دوران بسيار سختي است.
حتي هارون ميخواست كاري كند كه اولاد رسول الله بودن اينها زير سؤال برود. چون آن زمان اگر كسي به عنوان فرزند رسول خدا شناخته ميشد، يك نمره مثبت بود. اين نقطه مثبتي است. هارون ميخواست اين را هم با يك تبليغاتي، البته اين از زمان بني اميه شروع شده بود. امام حسن و امام حسين و فرزندان اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا را ميگفتند: اينها اولاد علي هستند. يعني منسوب به پيغمبر نميكردند. چون ميگفتند: از طريق پدر نسبت سرايت ميكند. يك مرتبه هارون به امام كاظم(ع) گفت: شما فضيلتي بر ما نداريد. امتيازي بر ما نداريد. شما بچههاي علي هستيد كه به ابوطالب منتهي ميشويد. ابوطالب عموي پيغمبر بود. ما هم بچههاي عباس هستيم كه او هم عموي پيغمبر بود. ما همه عموزادههاي پيغمبر هستيم. فرقي با هم نداريم. امام كاظم(ع) فرمود: ما بچههاي فاطمه زهرا هستيم و از طريق فاطمه زهرا ميرسيم. بعد او گفت: نه! شما فرزندان علي هستيد. اين خودش يك مبارزهي سياسي بود. الآن براي ما ساده است. در تبليغات بني اميه و بني عباس مهم بود كه اينها را بچههاي پيغمبر ندانند. امام كاظم يك استدلالي كرد. گفت آيهي 85 سورهي انعام وقتي اولاد ابراهيم را نام ميبرد، «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ، وَ زَكَرِيَّا وَ يحَْيىَ وَ عِيسىَ وَ إِلْيَاسَ كلٌُّ مِّنَ الصَّالِحِينَ» (انعام/84 و85) عيسي را جزء فرزندان ابراهيم ميداند. در حالي كه حضرت عيسي از طريق مادر به حضرت ابراهيم متصل ميشود. پدر بشري نداشت. هارون ساكت شد. بعد حضرت يك مطلب ديگر فرمود كه اين ديگر كاملاً او را خلع سلاح كرد. حضرت فرمود: اگر پيغمبر اكرم براي خواستگاري دختر تو بيايد، به او دختر ميدهي؟ گفت: بله، با افتخار ميدهم. موسي بن جعفر فرمود: اما اگر پيغمبر براي خواستگاري دختر من بيايد، من نميتوانم به او بدهم. چون محرم است و جد مادري دختر من است. هارون گفت: درست گفتي!
آنهايي كه مادرشان سيد هست و از طريق مادر به پيغمبر ميرسند، چون خيلي اوقات سؤال ميكنند، اگر كسي مادرش سيد باشد، او هم سيد است يا نه؟ من به بحث فقهياش كار ندارم. در مباحث فقهي خمس و امثال اينها كه سهم ساداتي آنجا هست، يك ادلهاي دارد. ولي از جهت فضيلت و انتساب به پيغمبر اگر كسي از طريق مادر به پيغمبر اكرم منتسب شود، او هم سيد است. به همين دلايلي كه موسي بن جعفر گفتند. به همان آيه قرآن كه از طريق مادر هم صورت ميگيرد. بنابراين همان فضيلت را دارد. آنهايي كه مادرشان هم سيده است، اينها منتسب به پيغمبر اكرم هستند و از اين جهت براي اينها امتيازي است.
يك زماني هارون در مسير مكه، اول مدينه آمد. همه براي استقبال از او آمده بودند. حضرت موسي بن جعفر را هم آورده بودند. هارون كنار مرقد پيغمبر آمد و خواست سلام بدهد كه مثلاً ما جزء منسوبين شما هستيم. به پيغمبر اينطور سلام داد كه «السلام عليك يا رسول الله، يابن العم» امام كاظم(ع) ايستاده بود، فرموده بود: «السلام عليك يا ابا» سلام بر تو اي پدر! ما اين را خيلي ساده ميبينيم. مثلاً هارون خطاب به پيغمبر كرد، به عنوان پسر عمو، امام كاظم(ع) به ميدان آمد. به عنوان يك پدر سلام داد. ما خيلي ساده ميبينيم. ولي اين يك مبارزهي بسيار شديد سياسي است. چون امام كاظم(ع) ميخواهد آن انتساب به پيغمبر را كه اينها به گونهاي تحت تبليغاتشان داشتند و نفي ميكردند، اثبات كند. اين است كه گفت: چون هارون قبلاً استدلالش را شنيده بود،گفت: بله شهادت ميدهم كه شما فرزند پيغمبر هستي ولي بعداً همين يك علتي براي دستگيري امام شد. چون هارون فهميد به هر حال اين تبليغات ديگر خنثي شده است و اينها به عنوان فرزندان پيغمبر در بين مردم جا افتادهاند.
در چنين جو پر فشاري كه حتي فرزند پيغمبر بودن اينها هم با تبليغات ميخواست زير سؤال برود، در اين جو امام كاظم شاگردان و ياراني برايش درست شد كه دور حضرت را گرفتند و به حضرت كمك ميدادند كه سرآمد روزگار شدند. ميخواهم خدمت دوستان بگويم كه در هر زماني ميشود يار شد. كسي نگويد: زمان ما زمان سختي است. زمان مشكلات است. زمان چه هست. اينها عذر و بهانه نيست. در هر زمان ميشود يار شد.
آقاي شريعتي: صفحه 97 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 114 تا 121 سورهي مباركهي نساء در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام موسي كاظم(ع) هديه كنيم كه در سالروز شهادتشان هستيم. باز ميگرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«لَّا خَيرَْ فىِ كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَئهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَينَْ النَّاسِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا(114)وَ مَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينََ لَهُ الْهُدَى وَ يَتَّبِعْ غَيرَْ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلىَ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيرًا(115) إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشرَْكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ وَ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَا بَعِيدًا(116) إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَ إِن يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَنًا مَّرِيدًا(117) لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتخَِّذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا(118) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَيُغَيرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَنَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا(119) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَنُ إِلَّا غُرُورًا(120) أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ لَا يجَِدُونَ عَنهَْا محَِيصًا(121)»
ترجمه آيات:
«در بسيارى از نجواهايشان فايدهاى نيست، مگر در سخن آنان كه به صدقهدادن يا نيكى كردن و يا آشتىجويى فرمان مىدهند. و آن كس را كه براى خشنودى خداى چنين كند مزد بزرگى خواهيم داد. (114) هر كه پس از آشكار شدن راه هدايت با پيامبر مخالفت ورزد و از شيوهاى جز شيوه مؤمنان پيروى كند، بدان سوى كه پسند اوست بگردانيمش و به جهنمش افكنيم، و جهنم سرانجام بدى است. (115) خدا كسى را كه براى او شريكى قرار دهد نمىآمرزد و جز آن هر گناهى را براى هر كه خواهد، مىآمرزد. و هر كس كه براى خدا شريكى قرار دهد سخت به گمراهى افتاده است. (116) نمىخوانند سواى اللّه مگر الاهههايى را و نمىخوانند سواى اللَّه مگر شيطانى سركش را. (117) خدايش لعنت كرد. و شيطان گفت: گروهى معيّن از بندگانت را به فرمان خويش مىگيرم. (118) و البته گمراهشان مىكنم و آرزوهاى باطل در دلشان مىافكنم و به آنان فرمان مىدهم تا گوشهاى چارپايان را بشكافند. و به آنان فرمان مىدهم تا خلقت خدا را دگرگون سازند. و هر كس كه به جاى خدا شيطان را به دوستى برگزيند زيانى آشكار كرده است. (119) به آنها وعده مىدهد و به آرزوشان مىافكند و شيطان آنان را جز به فريب وعده ندهد. (120) مكانشان در جهنم است و در آنجا راه گريزى نخواهند يافت. (121)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زيارت كاظمين و عتبات عاليات نصيب همه با شود. اشارهي قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عالي: آيهي 114 سورهي مباركه نساء خداوند متعال ميفرمايد: «لَّا خَيرَْ فىِ كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَئهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَينَْ النَّاسِ» اين يكي از آداب ديني است كه اصلاً خود ترجمهاش كافي است كه آن عدد ديني را از اين آيه شريفه بفهميم. خدا ميفرمايد: خير در بسياري از نجواها و در گوشي نيست. در گوشي حرف زدن و پنهان، در جايي كه در جمع نشستيم، اين مذمت شده و خوب نيست.چه بسا موجب سوء ظن ديگران هم شود. شايد در گوشي صحبت كردن باعث اين شود كه ديگران بگويند: در مورد ما صبحت ميگويند. گفته شده اين كار را نكنيد، مگر در بعضي موارد. «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ» مگر آنجايي كه در رابطه با يك كمك مالي باشد، اينجا براي حفظ آبروي او پنهاني گفتن باشد و به فلاني كمك بدهيم، اينجا اشكالي ندارد. «أَوْ مَعْرُوفٍ» يك تذكر خوبي را بخواهم به كسي بدهد. يك كار خيري را بخواهد به ديگري بدهد. گاهي مواقع بعضي از امر به معروفها لازم نيست داد و بيدادي باشد. چه بسا اگر داد و بيدادي باشد، باعث لجاجت، باعث غرور و برخوردن به كسي بشود و آن را عملي نكنيم. اما اگر آهسته در جمع بگوييم، عملي كند. «أَوْ إِصْلَحِ بَينَْ النَّاسِ» يا جايي كه به هر حال ميخواهد بين بعضي اصلاح و پا درمياني كند. انجا چه بسا پنهاني بخواهد با اين طرف يا با كس ديگر صحبت كند، در جمع نباشد. در اين موارد كه قصد خير هست، در اينطور موارد از در گوشي صحبت كردن و نجواي مضموم استثنا شده است.
آقاي شريعتي: حاج آقا اشاره كردند در زمان امام كاظم و فضاي آن زمان را تشريح كردند، شاگرداني را حضرت تربيت كردند، در اين عصر هم ميشود پا در ركاب حضرت بود، چگونه است؟
حاج آقاي عالي: من به بعضي از ياران اشاره ميكنم. يكي از ياران امام كاظم(ع) شخصي به نام محمد بن ابي عمير بود. از اصحاب امام صادق هم بود. امام كاظم و امام رضا(ع) را هم درك كرد. اين بزرگوار را يك مرتبه دستگير كردند. اسامي شيعيان عراق و كوفه را داشت. به قدري در زندان شكنجه كردند. طوري كه آويزانش كرده بودند و تازيانه ميزدند، ابن ابي عمير ميگويد: در فشار تازيانهها طوري بود كه ديگر ميخواستم زبان باز كنم و اسامي شيعيان طرفدار امام كاظم را لو بدهم. صداي يكي از هم زندانيها بلند شد كه ابن عمير به ياد بياور آن زماني را كه نزد خدا همه ما را نگه ميدارند. آن زمان را به ياد آور. كاري بكن كه آنجا جواب داشته باشي. ميگويد: حالا من تازيانه ميخوردم. ديگر ميخواست دهان من باز شود، يك مرتبه اين جمله را گفت. ميگويد: اصلاً انگار روح گرفتم. گفتم: هرچه ميزنند، بزنند. اين بزرگوار را چهار سال در زندان نگه داشتند. اموالش، خانهاش و كتابهاي احاديثش از بين رفت. ايشان كسي است كه در بين اصحاب امام، جزء اصحاب اجماع است. از كساني است كه اگر سلسلهي سند به اين شخص برسد، ديگر ماقبل از او را بررسي نميكنند. اينقدر موثق است كه ميدانند كه از فرد موثق نقل مي كند. ابن ابي عمير يك مرتبه ديگر هيچي نداشت. همه اموالش از بين رفته بود. طلبي از يك مؤمني داشت. ده هزار درهم طلب داشت. آن فرد براي اينكه بيايد طلب را بدهد، خانهاش را فروخت. و ده هزار درهم را جلوي او گذاشت. ابن ابي عمير گفت: اين را از كجا آوردي؟ ارثي رسيده يا كسي به تو بخشيده است؟ گفت: نه خانهام را فروختم. او گفت: از مولايم امام صادق شنيدم كه كسي را از خانهاش به خاطر قرض بيرون نميكنند. يعني خانه را نبايد فروخت. با اينكه من محتاج يك درهم تو هستم، ابدا اين ده هزار درهم را برنميدارم. اين را بردار و ببر. جوانمرد بودند! اينطور نبود كه وقتي پول را ببينند خودشان را گم كنند.
يكي ديگر از ياران حضرت علي بن يقطين بود. از وزراي هارون بود كه به اجازهي امام كاظم در درباره مانده بود. از ياران امام كاظم بود كه حضرت فرموده بودند: اگر كسي ميخواهد كسي از اهل بهشت را ببيند، علي بن يقطين را نگاه كند. حضرت به علي بن يقطين گفته بود كه به شيعيان برس و كمك بده. البته تقيه ميكرد. يك مرتبه يكي از شيعيان به نام ابراهيم جمّال به دربار آمد و علي بن يقطين به او بياعتنايي كرد. او هم به شهر خودش بازگشت. علي بن يقطين همان سال به حج رفت و بعد از مناسك حج به مدينه آمد. امام او را راه نداد. اين صحابي با عظمت خودش را كه وزير هم بود، به خانه راه نداد. اينقدر دم در خانه پرسه زد، راه رفت كه به بهانه امام كاظم بيرون بيايد. وقتي امام در كوچه آمد، علي بن يقطين گفت: من كاري كردم كه مرا راه نداديد؟ حضرت فرمود: تو به يكي از شيعيان ما بياعتنايي كردي و ما هم به تو بياعتنايي كرديم.
ائمه ما، اهلبيت(ع) نسبت به شيعيان و دوستانشان حساس بودند. اگر كسي به يكي از آنها بياعتنايي ميكرد، بياعتنايي به او را بياعتنايي به خودشان تلقي ميكردند. از اين جهت رفقا بايد خيلي مراقب باشند كه به همديگر ظلمي نداشته باشند. يك مرتبه امام صادق(ع) به يكي از اصحابش فرمود: چرا ما را تحقير كردي؟ گفت: من چه وقت شما را تحقير كردم؟ من دائم به شما احترام ميگذارم. فرمود: يك مرتبه داشتي ميرفتي، در جاده، روي مركب هوا گرم بود، يك نفر به تو گفت: مرا دو كيلومتر سوار كن. تو كه در مركبت جا داري. تو با بياعتنايي به او رد شدي. مگر نميداني اگر كسي يك مؤمني را تحقير كند، ما را تحقير كرده است. امام به علي بن يقطين فرمود: تو به يكي از دوستان ما و شيعيان و مؤمنين بياعتنايي كردي، ما هم به تو بياعتنايي كرديم. اگر ميخواهي خدا حج تو را قبول كند، حلاليت بطلب. علي بن يقطين همان شب آمد، خانه ابراهيم جمّال رفت. رفت براي حلاليت عذرخواهي كرد. وقتي ابراهيم آمد، گفت: خدا تو را ببخشد، من بخشيدم. گفت: اينطور نه! گفت: پايت را روي صورت من بگذار. وقتي ابراهيم پايش را روي صورت اين گذاشت، همانطور كه صورتش زير پاي او بود، گفت: خدايا آنچه از من براي طلب حلاليت برميآمد، انجام دادم. ديگر از من راضي باش و دل امام را به من نرم كن. وزير بود اما همه چيز را زير پا گذاشت. برگشت و در خانهي امام كاظم رفت، ديد امام حسابي او را تحويل گرفت. دوستانشان را تنبيه ميكردند، اگر كسي خطا ميكرد،تنبيهاش ميكردند. ولي آنها هم قهر نميكردند. اگر فوري يك تنبيهي ميديدند، ميرفتند جبران كنند و تسليم بودند. براي اينكه رضايت امام را بدست آورند. همه حرف همين است. شخص ميدانست كه اگر رضايت امام را از دست بدهد، رضايت خدا را از دست داده است.با اين كار خودش را بيش از گذشته در دل امام جاي ميكرد. اگر كسي سقوط كرده، خطايي كرده، گناه و اشتباهي كرده، فكر نكند كار تمام شده است. ميشود دوباره برگشت. ميشود دوباره جبران كرد. ميشود دوباره در آغوش امام خود را جا كرد.
يكي از ياران امام صفوان بن يحيي بود. از بزرگان بود. كه زيارت وارث را از امام صادق نقل كرده است. دعاي علقمه كه بعد از زيارت عاشورا است را او از امام صادق نقل كرده است. زيارت ماه رجب امام حسين(ع)، زيارت رجبيه را او نقل كرده است. اين شخص دو رفيق داشت. عبدالله بن جندب و علي بن نعمان كه بسيار با هم رفيق بودند. يك مرتبه كنار خانه خدا با هم عهد بستند كه اگر يكي از ما از دنيا رفت، ديگري عبادتي كه از او باقي مانده است انجام دهد. هردو از دنيا رفتند. صفان بن يحيي ماند. ميگفتند: ايشان روزانه علاوه بر 51 ركعت نماز واجب و مستحبي خودش، 51 ركعت براي علي بن نعمان ميخواند. 51 ركعت هم براي علي بن جندب ميخواند. زكات يا خمس اگر ميداد، سه برابر ميداد. سه ماه سال را روزه ميگرفت. اينها يار بودند. يار ادعايي نيست. يار بودن غير از بار بودن است. يار كسي است كه همراه امام، كسي است كه بار روي دوش امام نيست و كسي است كه بار برميدارد. كسي است كه جوانمرد و رفيق و باوفا است. اگر خطايي كرد، جبران ميكند. اهل توجه به رعايت حقوق ديگران است. خانهاش را فروخت و آمد پولش را داد، قبول نكرد. اينطور افراد بودند كه ميتوانستند براي ما يار باشند.
امام كاظم(ع) باب الحوائج است. به يك معنا ايران ما كشور همه اهلبيت است. به خصوص كشور بچههاي امام كاظم است. شما نگاه كنيد حرمهاي اهلبيت در ايران را، اولين حرم اهلبيت در ايران مشهد علي بن موسي الرضا است. دومين حرم، حرم حضرت معصومه(س) دختر موسي بن جعفر است. شاهچراغ شيراز، حرم احمد بن موسي است. ايرانيان در خانهي امام موسي بن جعفر هستند. غير از دعاي توسل معروف يك دعاي توسل غير معروفي در مفاتيح آمده است. آنجا تك تك ائمه هستند كه چه چيزي از آنها بگيريم. از اميرالمؤمنين چه چيزي بگيريم. از امام رضا چه چيزي بگيريم؟ به امام كاظم كه ميرسد ميگويد: عافيت در ظاهر و باطن. جسم و روح! اين عافيت را از امام بزرگوارمان بخواهيم.
آقاي شريعتي: انشاءالله بهترينها نصيب شما شود.
ما را به جبر هم كه شده سر به زير كن *** خيري نديدهايم از اين اختيارها
بايد براي ديدن تو مهزيار شد *** كمي گذشتن از همگان محض يارها
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.