اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

90-11-19-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان-رحمت در دين

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان

-رحمت در دين

90-11-19
سوال – آيا آموزه هاي دين ما به صورت کنايه بيان شده يا صراحتاً بر روي همه ي آنها تأکيد شده است؟
پاسخ – در يکي از روايات معتبر کتاب وزين طبرسي آمده که پيامبر اسلام به تعريض مبعوث شده اند نه تصريح. در جلد يک، صفحه ي دويست و پنجاه و پنج اين کتاب، حديث شريفي از امير المومنين (ع) نقل شده است. که طي آن، حضرت در يازده صفحه به سوالاتي که از جانب يک فرد ملحد از ايشان پرسيده شده پاسخ مي دهند. در يکي از اين سوالات پرسيده مي شود که چرا پيامبر شما، پيامبر رحمت است. حضرت فرمودند که پيامبر ما به تعريض مبعوث شده اند. چرا که اگر ايشان تصريح مي فرمودند و گروهي با آن مخالفت مي کردند در همان لحظه بلا نازل مي شد. در اين جا بحث بر سر کافران است. يعني کساني که اشاره هاي پيامبر را دريافت نکنند جزو کافران خواهند بود و نبايد آنها را جزو مومنان به حساب آورد. حضرت با اين کنايه گويي به کافران مهلت دادند که فوراً عذاب بر سر آنها نازل نشود. اين کنايه ناشي از همان رحمتٌ للعالمين است. دو پهلو صحبت کردن پيامبر به اين دليل نيست که کسي منظور ايشان را نفهمد. روش تعريض به اين معنا نيست که ما با کنايه صحبت کنيم تا مردم هدايت نشوند. حضرت مي گويند که رسول خدا فرمودند تو براي من به منزله ي هارون نسبت به موسي هستي به جز اينکه بعد از من پيامبري مبعوث نمي شود. سپس فرمودند اگر کسي يک مقدار فکر کند معناي اين روايت را درک مي کند. هارون در واقع برادر حضرت موسي بود. ولي مابين اميرالمومنين و پيامبر خدا برادري در ميان نبود. اما هارون يک ويژگي ديگر هم داشت اينکه خليفه ي بعد از حضرت موسي بود. بنابراين معناي اين روايت اين است که تو بعد از من خليفه ي مسلمين هستي. اميرالمومنين (ع) مي فرمايند : در اين روايت پيامبر خدا به صراحت کلمه ي خليفه را عنوان نکردند. چرا که اگر به صراحت عنوان مي کردند و اينگونه نمي شد، خداوند به سرعت کافران را عذاب مي کرد. سپس حضرت مي فرمايند که وقتي اين کلمات را مي شنويد بايد فکر کنيد. در واقع پيامبر (ص) هيچگاه کلماتي را عنوان نمي کنند که معنا نداشته باشد. وقتي ما در کلمات پيامبر (ص) تأمل کنيم به اين نتيجه مي رسيم که علي (ع) وصي ايشان است. در واقع پيامبر (ص) با کنايه عنوان کردند تا فرصتي براي نجات افراد وجود داشته باشد. چون اگر عذاب نازل مي شد ديگر فرصتي نبود که آنها نجات پيدا کنند. حضرت علي (ع) دو عبارت را در اينجا با هم مقايسه مي کنند. يکي عبارت من کنت مولي فهذا علي مولي و ديگري وَ هُو مني بمنزلة هارونَ من موسي الا اَنهُ لا نبيَ بعدي. اين جملات در زمان هايي غير از غدير خم هم گفته شده است. اما در غدير خم خيلي صريح تر بيان شده است. اساساً علما اين کتاب و اين روايت اميرالمومنين (ع) را بسيار معتبر مي دانند. بر اساس اين روايت، علي (ع) فرموده اند که پيامبر مي توانستند صريح تر هم اين مسائل را بيان کنند. اما عدم صراحت در اين کلام به حدي نيست که کسي به گمراهي بيفتد. ثانياً ما اعتقاد داريم که معناي من کنت مولي فهذا علي مولي معناي بسيار روشني است. تمام قرائن و شواهد دال بر اين مسئله است که حضرت علي (ع) خليفه و جانشين پيامبر (ص) است و تفکر اندکي لازم دارد. اگر صريح تر اين مسئله را عنوان نکردند بدليل رحمتً للعالمين بودن ايشان است. همه ي مومنان مي دانند که انتقال مفاهيم ديني با سطحي نگري ممکن نيست. قرآن دستور به تدبر داده است. قرآن براي انتقال پيام خود داراي يک ساختاري است که نياز به تعقل دارد. قرآن اوامر را تقسيم کرده است. برخي از اوامر صريحاً در قرآن آمده است. برخي نيز در کلمات پيامبر گرامي اسلام آمده و به وسيله ي ائمه ي هدي شرح داده مي شود. گروهي از افراد بهانه گيري مي کنند که چرا نام اميرامومنين (ع) صريحاً در قرآن ذکر نشده است. اين افراد بايد در قرآن و شأن نزول بسياري از آيات آن تدبر کنند. اگر کسي بخواهد با سطحي نگري معارف ديني را درک کند موفق نخواهد شد. قرآن کريم مي فرمايد که در آيات قرآن، محکمات و متشابهات وجود دارد. متشابهات يعني اينکه اگر درست با آنها برخورد نکنيد ممکن است به اشتباه بيفتيد. در واقع بايد به سراغ محکمات رفته از آنها استفاده کرده و به تفسير متشابهات برسيد. اينها ساختار مفاهيم ديني است. ما در مقام انتقال مفاهيم ديني بايد فرزندان خود را هوشمند، اهل دقت نظر و تفکر بار بياوريم. اگر بچه هاي ما اينگونه بزرگ نشوند و سطحي نگر باشند، ممکن است برخي از مفاهيم ديني را درک نکنند. امام صادق (ع) مي فرمايند که تفسير همه ي آيات قرآن، ولايت اهل بيت است. ممکن است يک فرد سطحي نگر بگويد که نه اينگونه نيست. بسياري از آيات قرآن ربطي به ولايت ندارند. يکي از زمينه هاي ايجاد دقت نظر را اميرالمومنين (ع) در قاعده ي تعريض و تصريح بيان مي فرمايند. مي فرمايند وقتي که پيامبر گرامي اسلام من را به هارون تشبيه مي کند. درست است که هارون نسبت به حضرت موسي اخوت داشت. اما همه ي افراد مي دانند که من و پيامبر اسلام داراي يک پدر و مادر نيستيم که نسبت به هم اخوت داشته باشيم. بنابراين تنها مسئله ي جانشيني باقي مي ماند. اگر در اين عبارات تفکر کنيد نيازي نبوده که پيامبر گرامي اسلام تصريح کنند. در يکي از آيات قرآن به پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد که مي دانم اي پيامبر، اعراض کافران براي تو سخت و گران است. تو دوست داري که يک آيه و نشانه اي بياوري که همه ايمان بياورند. اما نبايد اين کار را بکني. علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايند که اگر پيامبر آيه ي صريحي مي آورند، ديگر امتحان و مهلت از ميان مي رفت. اگر خداوند مي خواست آيات بسيار روشني بياورد که فرد را به طور کامل کنار بهشت و جهنم ببرد و به او نشان بدهد، اين کار را مي کرد. اما بحث تعريض و تصريح با آيات قرآن هم تطابق دارد. ما هرجايي خواستيم سنديت روايت را درک کنيم، بايد ببينيم با قرآن تطبيق مي کند يا خير. مثلاً اگر در جنگ احد به معجزه ي جبرائيل امين زخم بر بدن پيامبر گرامي اسلام نمي نشست، افراد مورد امتحان قرار نمي گرفتند. چرا که ايمان برخي از افراد بخاطر همين زخم خوردن پيامبر گرامي اسلام بعداً سست شد. ايمان آوردن به پيامبري که هيچ زخمي به بدن او نمي رسد و همه ي کارهاي خود را با فرشته ها انجام مي دهد که کاري ندارد. روزي عده اي يهودي جلوي عمار را در مدينه گرفتند و گفتند پس نصرت خدا کجا است. اين چه ايماني است که شما به پيامبر (ص) آورده ايد؟ او که خودش زخمي ميA  شود. دوست عمار گفت من با شما بحث نمي کنم. چرا که با اين کار بي ايمان مي شوم. اما عمار گفت من با شما بحث مي کنم. و براي اين کار از تفکر خود استفاده کرد. گفت پيامبر براي ما شرط قرار داده است. اِن تَنصُرُالله يَنصُرکُم. اگر خدا را ياري کنيد، خدا شما را ياري مي کند. ما درست رفتار نکرده و به سخن پيامبر گوش نداديم، کارما سخت شد. البته نصرت خدا داراي شرط است. و با اين سخنان پاسخ محکمي به آنها داد. بنابراين دين ما ديني است که انسان را به تفکر دعوت مي کند. مثلاً اين سوال که چرا نام اميرالمومنين (ع) در قرآن نيامده، يک سوال اشتباه است. به اين خاطر که قرآن ما را به تفکر دعوت کرده و سوالي که از روي فکر نباشد اشتباه است. با کمي تعقل ما مي فهميم که تمام آيات قرآن اشاره به علي (ع) دارد. نه فقط آيه اي که در رابطه با انگشتري و زکات است. بنابراين با مقداري تفکر مفاهيم روشن مي شوند.
سوال – همه ي ما مي دانيم که رحمت خوب است، اما چه موانعي ايجاد مي شود که اين رحمت در زندگي ما جاري نمي شود؟
پاسخ – همه ي افراد مثلاً نظم را تأييد مي کنند. اما ما بايد ببينيم که عامل شايع بي نظمي چيست. همه ي ما مهرباني را دوست داريم ولي چرا مهرباني و رحمت در زندگي ما کم پيدا مي شود. البته مهرباني در بين ما نسبت به خيلي از جوامع غربي بيشتر است. نمونه ي آن نيز بنياد خانواده است که در ايران بسيار محکم تر از کشورهاي غربي است. معمولاً بچه ها پدرهاي خود را مي شناسند و با او ارتباط عاطفي دارند. امام رضا (ع) در خصوص ايراني ها فرمودند که براي مردگان خود مجلس هفت و چهلم مي گيرند و آنها را فراموش نمي کنند. هرگاه ما مي خواهيم از خود انتقاد کنيم بايد مراقب باشيم که زياده روي نکنيم. البته محبت در بين ما زياد است اما باز هم نياز به محبت بيشتري داريم. مهمترين مانع شايع براي مهروزي و رحمت داشتن نسبت به ديگران، خودپرستي و خودخواهي است. انسان خود خواه نمي تواند ديگران را دوست داشته باشد. ديگران را تا حدي دوست دارد که به درد او بخورند. مهمترين ويژگي که بچه هاي ما بايد پيدا کنند اين است که خودخواهي را بد و ناپسند بدانند. ما از نظر تربيتي بايد به جايي برسيم که از کلمه ي دلم مي خواهد استفاده نکنيم. البته مخالفت با دوست داشتني ها حدو مرز دارد. دوست داشتني ها دو نوع هستند: سطحي و عميق. ما هرچه بيشتر به دوست داشتني هاي عميق پاسخ دهيم، مهربان تر مي شويم. يکي از دوست داشتني هاي عميق محبت به خداوند متعال است. ديگري ميل به حيات جاودانه است. دوست داشتني هاي سطحي ما، هوا و هوس هايي است که راحت طلبي و لذت طلبي فوري ما را تأمين مي کند. به اين مسئله هواي نفس مي گويند. و به اينگونه افراد خودخواه مي گويند. وگرنه اگر خودخواهي به معناي عميق و فلسفي کلمه و براي پاسخ به فطرت خدا جو باشد، صفت خوبي است. اينکه ما خدا را بخواهيم و تلاش کنيم که به او برسيم، خواستن بدي نيست. چون در اين جا علايق عميق خود را پيدا کرده و به دنبال دل خود افتاده ايم. خيلي از افراد بخاطر تبعيت از دل خود با دين مخالفت مي کنند. دين درواقع با خواسته هاي دل انسان مخالف نيست. بلکه فقط مي خواهد آن را جهت داده و به طور کامل به انسان بشناساند. يعني در واقع خواستن هاي عميق را به انسان معرفي کرده و راه رسيدن به آنها را نيز نشان مي دهد. گاهي ما بخاطر لذت هاي خود دين را دوست نداريم. دين درواقع با خواسته هاي ما مخالف نيست، بلکه ما را به سمت دل خواهي هاي عميق راهنمايي مي کند. هرچقدر ما خواستن هاي سطحي خود را بيشتر دوست داشته باشيم، مهرباني کمتري خواهيم داشت. مثلاً يک خانم دوست دارد بدحجابي کند و از اين طريق توجه و تحسين ديگران را برانگيزد. اما به خانواده هايي که ممکن است از طريق او روابط بين آنها مغشوش شود فکر نمي کند. اين خانم در واقع نامهربان است. بي حجابي يعني نامهرباني. حجاب يعني دل رحم بودن نسبت به ديگران. يعني ديگران را به رقابت نکشاندن. حتي خود اين افراد نيز در اين رقابت درآينده شکست خواهند خورد. چرا که افراد جوان تري به عرصه آمده و گوي رقابت را از آنها خواهند ربود. بنابراين اگر کسي به دل بخواهي هاي خود جواب داد نسبت به ديگران بي رحمي کرده است. هرگاه شما به خواسته هاي دل خود توجه کنيد رحم و شفقت نسبت به ديگران در دل شما از بين مي رود. افراد خوددار، مهربان تر هستند. درروان شناسي مي گويند که برخي افراد قدرت خودساختگي دارند. انسان خودساخته مي تواند نسبت به ديگران دل رحم باشد. خودساختگي يعني اينکه فرد داراي يک برنامه باشد تا جلوي دل بخواهي هاي سطحي خود را بگيرد. مثلاً يک غذايي را که دوست دارد، زياد نخورد. و با وجود دوست داشتن زياد به آن اعتنا نکند. کسي که زياد مي خورد، زياد حرف مي زند و هرچه را دوست دارد مي بيند و مي شنود، کم کم رحم و شفقت خود را از دست مي دهد. انسان سنگ دلي شده و براي ديگران دلسوزي نمي کند. او به راحتي ديگران را زير پاي خود خورد مي کند. به اين خاطر که خداوند دو تا دل در سينه ي انسان قرار نداده است. اگر شما به دل خود نگاه کنيد، متوجه مي شويد که هميشه يک مالک دارد. يا خود شما هستيد و يا خداوند است. اگر خداوند صاحب دل شما باشد، همه ي عالم مخاطب عشق شما خواهند بود. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او است. اگر شما خودخواه باشيد ديگر جايي براي ديگران در دل شما نيست و همه ي افراد و حتي خدا را طرد مي کنيد. اما اگر خدا پرست شده و او را رئيس دل خود قرار دهيد، همه ي افراد در دل شما جا مي گيرند. مقدمه ي اول اين کار اين است که ما خودخواهي هاي خود را کم کرده وA  تمرين کنيم تا خود پسندي ها را کنار بگذاريم. کسي که به شدت به دنبال راحتي خود است ديگران را نمي بيند. اصلاً به اين مسئله توجه نمي کند که مي تواند به ديگران کمک کند تا راحت تر باشند. مغازه داري که به شدت به منافع خود توجه دارد، نمي تواند به فقر و نداري مشتري خود نگاه کند. بنابراين غير منصفانه گران فروشي مي کند. خدا مي فرمايد که روزي دست من است. شما هرچقدر خود پرست بوده و يا حتي دزدي هم بکنيد چيز بيشتري به شما نخواهد رسيد. اگر ايثار و ازخود گذشتگي بکنيد من از راه بسته به شما روزي مي رسانم. همين لقمه اي را که از راه دزدي خورديد من از راه حلال به شما مي رسانم. يک نفر با زرنگي پولي بدست مي آورد و يک خانه ي گران قيمت مي خرد. اگر او زرنگي نکرده بود، خداوند از راه هاي حلال و از درهاي بسته همين خانه ي گران قيمت را به او مي رساند. ما بايد ايمان بياوريم که خدا رازق است. چرا از راه غلط و ناديده گرفتن ديگران منافع خود را تأمين کنيم ؟ متأسفانه وقتي انسان عاشق خود باشد از ديگران متنفر مي شود. لذت دوست داشتن خداوند و همينطور لذت دوست داشتن ديگران، لذتي بسيار عميق است. اين لذت از تأمين بسياري از لذايذ خودخواهانه، دوست داشتني تر است. يک کمه اي بنام عشق وجود دارد. اين کلمه در ادبيات عاميانه يک معنا دارد. و در ادبيات عرفاني معناي ديگري دارد. در ادبيات عرفاني يعني شديدترين محبت را به کسي داشته باشيد که ارزش عشق ورزيدن را داشته باشد، يعني خداوند متعال. اما عشق در معناي عاميانه يعني اينکه انسان آنقدر يک چيزي را دوست داشته باشد که براي رسيدن به آن زمين و آسمان را يکي کند. عشق از نظر عاميانه يعني لجبازي و نهايت خود پرستي، يعني ناتوان بودن فرد براي نه گفتن به خود. در نظر نگرفتن همه ي آداب و رسوم اجتماعي بخاطر يک علاقه ي شديد، يعني اسير دل خود بودن. اما از منظر عارفانه يعني اين علاقه را به کسي داشته باشيد که حتي خود را نيز بخاطر او دوست داشته باشيد. و حاظر باشيد که خود را براي او فدا کنيد. کسي که به معناي عارفانه عاشق باشد خود را ناديده گرفته و ديگران را در نظر مي گيرد. براي همه دلسوزي کرده و پاي خود را جاي پاي رَحمتٌ لِلعالمين مي گذارد. خودپسندي و عاشق خود بودن مانعي است براي عشق ورزيدن به ديگران.
سوال - لطفاً در خصوص صفحه ي پانصد قرآن کريم توضيح بفرماييد.
پاسخ – در يکي از آيات اين صفحه مي فرمايد: ما شما را بر آئين و شريعتي مبعوث کرديم که بايد از آن تبعيت کنيد و از هواي نفس کساني که جاهل هستند تبعيت نکنيد. يعني آن چيزي که در مقابل شريعت و دين قرار مي گيرد هواهاي نفس است. کساني که مي گويند دلم مي خواهد، معمولاً اولين دشمني را با دين دارند. تبعيت از هواي نفس باعث مي شود که انسان رحمت و شفقت خود را از دست داده و مقابل دين قرار بگيرد. انشاء الله در آينده فيلم هاي ما بجاي عشق عاميانه که يک سراب است، عشق عارفانه موجب رحمت و مهرباني به ديگران را است.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها