اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

88-05-28-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان-تربيت ديني

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان

-تربيت ديني

88-05-28
اگر قرار شد ما تشويق و تنبيه را کم کنيم. ايشان چه راهي را جايگزين مي کنند؟
بر اساس مطالعات دين، آدم به اين نتيجه مي رسد که بهتر است بجاي زياده روي در تشويق و تنبيه نه حذف مطلق آن، فضا سازي بکند. اين يک شيوه است. فضا و محيط فرد را که روابط انساني جزئي از اين محيط هستند، آنها را عالي قرار بدهيم و افراد را تحت تاثير قرار بدهيم. فضاي خوبي را براي ديگران قرار بدهيم، معاني مختلفي دارد. مثلا شما بصورت کلان در جامعه امنيت شغلي و رواني و اقتصادي را فراهم بکنيد خيلي از بدي ها کاهش پيدا خواهد کرد. خيلي از رقابت هاي سوء کاهش پيدا خواهد کرد. در جامعه اگر تبعيض ها کم بشود، يک جامعه منطقي و عقلاني فراهم بشود، همه به اين سمت حرکت مي کنند. بخشي از فضا سازي مربوط به حکومت ميشود. فلسفه ي اينکه اولياء خدا حکومت تشکيل مي دادند و دنبال سياست مي رفتند براي اين بوده که فضايي براي تربيت مردم درست کنند. تربيت فقط پاي منبر درست نميشود. تربيت با کتاب خواندن و خودسازي فردي براي اکثر مردم پديد نمي آيد. اول حکومت مهم است. حضرت علي (ع)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) هر سه دنبال مسئله ولايت و حکومت رفتند و بعد که نشد امام سجاد (ع) کار فردي کردند. براي کار تربيتي اول بايد سراغ سياست مداران جامعه رفت. سراغ رسانه ها رفت. سراغ کساني بايد رفت که فضا را براي مردم درست مي کنند. بنظر من بهترين درس تربيت، اخبار است. فضايي که از حيات بشر ترسيم ميشود، از واقعيت هاي اجتماعي، آن فضا تربيت کننده است. چگونه اين ها را مطرح بکنند ؟ چگونه اخبار را انتخاب بکنند ؟ قوانين و نظامات اجتماعي تربيت کننده است. چرا از برخي مجامع صهيونيستي سالها بود که به ايران توصيه مي کردند شما بايد يک خط تلفني در خانه ها بکشيد مثل 118 که براي پرسش است که هر بچه اي را پدر و مادر اذيتش کرد به پليس زنگ بزند. بعد پليش آنها را ببرد تا دادگاه ثابت کند اين ها جرمي انجام داده اند يا خير. چرا اينها اين قدر روي اين قانون اصرار دارند. البته جمهوري اسلامي اين کار را نکرده است. ممکن است يک جاهايي واقعا کودک آزاري انجام بگيرد. کار بدي است ولي اثر تربيتي اين کار چه خواهد شد ؟ اين جسارتي که کودکان نسبت به پدر و مادر پيدا مي کنند و آنها اين را مي خواهند و ببينيد چه قدر آثار تربيتي دارد. چنين تلفني را هم براي خانم ها مي گويند که در خانه بگذاريم که اگر آقا اذيت کرد، پليس او را ببرد و بعد دادگاه بررسي بکند که ايشان اذيتي داشته است يا خير ؟ اين ساختارهايي است که مي تواند اثر خوب يا بد تربيتي در جامعه داشته باشد. هرکدام از اينها که جزء يک قانون و جزء طراحي يک نظام در جامعه قرا مي گيرد، اين ها تربيت کننده هستند. حالا ببينيم چه قوانيني خانواده را در آرامش قرار مي دهد ؟ من در منبرها به بحث حجاب خيلي نمي پردازم زيرا اين بستگي به فضايي دارد که در خانه، مدرسه و جامعه درست شده است. من چطور مي توانم به او بگويم شما حجاب نداري، ايمان نداري و بايد به قيامت توجه بکني. ما عواملي که باعث درست کردن حجاب او ميشود درست بکنيم بعد که اين عوامل درست شد، اگر کسي خطا کرد با موعظه درست ميشود. با يک تشر و قهر الهي طرف درست مي شود. ولي ما الان فضا درست نکرده ايم. ميخواهيم زيادي از ايمان جوانها و مردم کار بکشيم. نيازي نيست اين قدر تحميل بکنيم. ميتوانيم فضا را تغيير بدهيم. مهمترين عامل حجاب براي دختر خانم ها، رفتار پدرشان با آنهاست. همان طوري که پيامبر فرمود: با دختران خودتان برخورد کنيد. حتي نسبت به پسرها بيشتر محبت کنيد و رابطه ي بين پدر و مادر يعني پدر با مادر با رحم و عطوفت برخورد کند و مادر با پدر با تواضع برخورد بکند. اين بچه علي القاعده به حجاب علاقه خواهد داشت. حالا کساني که هوشمندانه به اين عوامل فضاي تربيتي دقت ميکنند مي توانند مصاديق آنرا ببينند. حجاب امري نيست که مستقيما بگوييم: تو بايد حجاب داشته باشي، اين هم آثار و برکات حجاب و اين هم اثرات بي حجابي. حالا اگر بخواهيم فرد را درست بکنيم. دين ما خيلي به فضاسازي معتقد است. فضا يا محيط ابتدا حکومت مي شود و ساختارها که بايد به آن پرداخت. مثلا ساعت کارت زني، اثر تربيتي آن اين است که من به تو اطمينان ندارم و به اين وسيله تو را کنترل مي کنم. و فکر مي کنم بچه ي خوبي هم نمي شوي لذا اين هميشگي است و موقتي نيست.رابطه ي من و تو اين دستگاه ديجيتالي است که ميخواهد تو را کنترل بکند. من که نمي توانم روي شخصيت تو حساب باز کنم، شايد منظم نشدي. ببينيد چقدر موعظه ي بدي در اداره به من مي دهد. ما فکر مي کنيم با اين دستگاه به مرور زمان مردم را عادت مي دهيم. عادت مهم نيست. از درون نظم بجوشد و بيرون بيايد آن مهم است. يعني اثر تربيتي بد دارد و نيروهاي درون فرد آزاد نمي شود. ما بايد از اين فضاسازي جوري استفاده کنيم که نيروهاي فرد آزاد بشود نه از اين فضا سازي جور بدي استفاده کنيم که او را وادار کنيم که عادتش بدهيم. اين بخش حاکميتي و اجتماعي است. نوع ديگري از فضاسازي که خيلي هم اهميت دارد اين است که ما به جاي اينکه افراد را بصورت مستقيم تربيت کنيم، بگوييم: خوب باش و بد نباش. بجاي اين کار رفتار خودمان را با افراد درست کنيم. اگر من در اين فکر باشم که رفتار خودم با فرزندم يا با شاگردانم درست باشد حتي نه به اين قصد که بخواهم روي آنها تاثير گذار باشم. پدر و مادر فکر کنند هر رفتاري با اين کودک مي کنند روز قيامت خدا با آنها خواهد کرد. خيلي از پدر ها و مادرها خودشان را مالک بچه ها مي دانند. صاحب اختيار بچه ها ميدانند. خدا براي پدر و مادر يک ولايتي قرار داده است. احترام و اطاعت به جاي خودش. ولي ما آزاد نيستيم هر موقع هر کلمه ي خوب و يا بدي که در ته دلمان بود به بچه بگوييم. کمي بايد مثل يک غريبه با بچه ي خودمان برخورد کنيم. مثل اينکه بچه ي ديگري است و پدر و مادرش ايستاده اند و مي بينند ما چطور با آنها رفتار مي کنيم. حريم هاي متعددي قائل بشويم. وقتي بچه مي بيند من در برخورد با او از انصاف خارج نمي شوم، با حسن ظن رفتار کنم و وقتي خيلي از دقت ها را در رفتار من مي بيند، اين فضايي است که من براي او ساخته ام. در اين فضا بچه خوب رشد مي کند. حضرت علي (ع) مي گويد: در برابر خطاهاي فرزندانتان خودتان را به تغافل بزنيد. يعني خودتان را به نديدن بزنيد. بگذاريد بچه ها بعد از چند سال متوجه بشوند که پدر و مادر به روي بچه نمي آورند. اين حياي بچه را افزايش مي دهد. ما اين رفتار را بايد با ديگران هم انجام بدهيم. بچه دارد مي بيند که من آبروريزي نميکنم. مچ گيري و حال گيري نمي کنم. نيش نمي زنم و بچه شخصيت پدر و مادر را متوجه مي شود. بعد معني لبخندها را خواهد فهميد که از هزاران توبيخ بدتر است. ما بعضي وقتها داده هاي خودمان را ارزان خرج مي کنيم. اين ها را نگاه داريد. مي گويد: پدرم يک بار داد زد و مسير زندگي ام عوض شد. براي اينکار انسان بايد 90 درصدخود داري بکند از اينکه هرچه دلش بخواهد بگويد. ما راحت فضا را تخريب ميکنيم. در اين فضا امنيت رواني را از بين مي بريم. روحيه ي بچه را رعايت نمي کنيم. در اين فضا خودمان خوب عمل نمي کنيم. من نسبت به او بايد مثل يک فرد مستقل براي او احترام قائل باشم. و بدانم او خدا دارد و صاحب دارد. او عاريتي پيش من هست. مثل مسئول مهد کودک. ما بايد به بچه هاي خودمان احترام بگذرايم. فضا را طوري درست کنيم که طرف از دست ما در امنيت خاطر باشد. ما پا روي حق نمي گذاريم و از هواي نفس هم پيروي نمي کنيم. ممکن است گاهي طرف پررويي هم بکند و سوء استفاده هم بکند. بايد صفت خوب از او بخواهيم نه اينکه صفت را منتقل بکنيم. در رسيدن به هدف عجله نکنيم. به فرد مهلت بدهيم. هروقت عجله کرديم خراب کرديم. ما فعلا خودمان خوب باشيم و در کنار او قرار بگيريم و وظيفه ي انساني خودمان را به نسبت به او قشنگ انجام بدهيم. ببينيد او در اين فضا چقدر رشد مي کند. ما بهار مي شويم. او درختي ميشود که شکوفه مي دهد. ما ميخواهيم زمستان باشيم و او شکوفه بدهد. اين نميشود. ما بهار ديگران هستيم. ما اکسيژن ديگران هستيم. از ما بايد احساس آرامش بکنند. قرآن ظاهرش قشنگ است و باطنش را عرفا و حکما مي فهمند. شما نمي توانيد بگوييد قرآن بخاطر ظاهر زيبايش آمده يا باطن آن. يزکيهم يعني اي پيامبران من اول اينها را باصفا کن. من چطور مي توانم آنها را باصفا کنم؟ اين قدر با رفتار قشنگ البته به سهم خودش، فضا را براي ديگران خوب ميکند که جا براي تعليم باز ميشود. اولين سخنراني پيامبر خدا براي مردمي اين بود: اي مردم شما به من اطمينان داريد ؟ همه گفتند: بله. اگر من به شما بگويم: پشت اين کوه دشمنان شما آماده ي حمله به شما هستند شما حرف مرا بررسي مي کنيد يا حرف من را قبول ميکنيد ؟ همه گفتند: ما قبول مي کنيم. اين يعني يزکيهم. به او امين مي گفتند يعني پيش او امنيت خاطر دارند. معلمي که دوست دارد دانش آموزش پيش او امنيت خاطر داشته باشد، اين شاخصه هايش خواهد بود. ميگويد: عيب من را پدر و مادرم بدانند عيبي ندارد. آنها از سر غضب با من برخورد نمي کنند. اين لازمه اش اين است که هر موقع شما عصباني شدي داد نزني. حتي به خاطر خدا. هر وقت هم که شاد شدي جيغ شادي نکشي. حتي بخاطر خدا. شما هيچ وقت تبيه و تشويق هاي زياد نکنيد. اين لازمه اش اين است که محبتتان را از آنها دريغ نکنيد. امنيت رواني خيلي مهم است. اگر شما در بين دوستانتان دوستي داريد که اگر عيب شما را فهميد به کسي نمي گويد. او بهار شماست و شما در کنار او رشد مي کنيد. غيبت نمي کند و عيب شما را به کسي نميگويد. گفت: حالا يک خبر به شما مي دهم. عده اي نپذيرفتند و اين مشکل خودشان است. فرق تربيت دين و غير ديني اين است که تربيت غير ديني ميگويد: من با اجبار کاري ميکنم که بپذيرد. بعضي موقع ها ما از معلم و مدرسه مي خواهيم بچه ي ما را به دانشگاه ببرند. ما درخواست مي کنيم که آن معلم بچه ي ما را خراب بکند. ما بايد بگوييم:مي خواهيم استعدادهاي بچه مان شکوفا بشود حالا شايد به درد دانشگاه نخورد او را اذيت نکنيد. بخاطر نمره درس نخواند. بخاطر حب مقام درس نخواند. شکوفايي خودش را مي خواهم. او بايد خودش باشد و خوب باشد. امام در قنوت نماز شب مي فرمودند: خدايا من را با حاج عيسي محشور کن. يعني با خادم خودش. يعني هرکس نقش خودش را ايفا کند. هر کس خودش شکوفا بشود. اگر کسي ميزي را براي شما مي چيند و آب ميآورد. اگر خالصانه و مخلصانه اينکار را بکند چرا اجرش با من و شما که مثلا درسي خوانده ايم فرق کند ؟ اگر فرد را شکوفا بکنند صداقت در عمق جان آنها جاي ميگيرد.

الگوها چقدر اثر سازنده روي ما دارند؟
الگو بصورت مطلق اثر تربيتي چنداني ندارد. مثلا شما در جامعه اي بگوييد: کساني که اخلاق خوبي هم ندارند مثل يک فوتباليست الگو شده اند. من ميگويم: اين را در مقوله ي الگو نبايد مورد بررسي قرار بدهيم. بايد ببينيد چه کسي جذب او شده است ؟ و چرا به او تاسي ميکند ؟ مثلا کسي که کمبود محبت دارد، محبت شديد به شهرت دارد جذب او شده است و بخاطر مقام خودش. من اينجا نميتوانم گردش کار الگو را مطرح بکنم. اين به دليل ديگري جذب او شده است. واقعا از رفتار او تاسي ميکند و يک رفتاري به خودش مي بخشد بخاطر تاسي از آن الگو. ولي در چرخه ي الگو بصورت خاص قرار نمي گيرد. ما مي توانيم با تربيت ديني در خانواده و جامعه مصونيت ايجاد بکنيم که فرزندانمان هر الگويي را نپذيرند. چه الگويي را انتخاب ميکنند به خود شما بستگي دارد. کسي که مي خواهد متربي بشود. شما مي خواهيد تربيت بشويد.مي گويند: بايد الگوها ي مناسب به او ارائه بشود. به بچه ميگوييم: در جامعه الگو زياد است و اين به ذات خودت بستگي دارد که از چه الگويي تبعيت کني. روز قيامت هم خدا همين کار را مي کند. کسي مي گويد: خدايا رفيق ناباب من را به انحراف کشاند. خدا مي فرمايد: انحراف تو در چه زمينه اي بود ؟ اگر در زمينه ي زيبايي باشد مثال حضرت يوسف را مي آورد. چرا از اين الگو نگرفتي و سراغ ديگري رفتي ؟ اينجاست که مي گويند: عيب از خود درخت است. الگوها اين قدر تاثير ندارند که خود آدمها اين قدر تاثير دارند. غير از يک الگو و آن هم پدر و مادر است. چون پدر و مادر در دوراني روي بچه تاثير ميگذارند که بچه خيلي اراده ندارد. پدر و مادر بعنوان اولين الگوي رفتاري براي فرزندان خيلي تعيين کننده مي باشند. اينها مي توانند شخصيتي را به بچه منتقل کنند که بچه ميان دريا بفرستند خيس نشود و ميان آتش بفرستند حرارت او را نگيرد. به يکي از شخصيتهاي بزرگ معنوي گفته بودند نگذار فرزندت فلسفه بخواند. منحرف ميشود. ايشان گفتند: من بچه ام را طوري تربيتA  کرده ام که در دريا هم برود خيس نخواهد شد. فلسفه خواند و فقيه باقي ماند. الگوها موثر هستند ولي چه چيزي تعيين مي کند که ما از چه الگويي تاسي بکنيم ؟ آن شخصيت درون ماست. در اين زمنيه فقط پدر و مادر هستند که نسبت به کودکي که اراده ندارد و هنوز شخصيت دروني اش شکل نگرفته مثل اين است که ويژگي هاي خودشان را تحميل مي کنند. تناسب ژنتيک هم که هست. ممارست در رفت وآمد هم که هست. لذا تا بحث الگو مي کنيم، اول پد ر و مادر به يادمان مي آيد.

البته فرزندان از يک سني به بعد از پدر و مادر فاصله مي گيرند. در سن چهارده سالگي خدا براي شما پدر و مادر گريزي قرار ميدهد که اگر پدر و مادر بد بودند شما بتوانيد استقلال خودتان را حفظ کنيد. اگر پدر و مادر خوب بودند باز هم شما روي پاي خودت خوب باشيد و مثل پدر و مادرت باشي نه به تبعيت از پدر و مادر که ارزش داشته باشيد. از چهار ده سالگي به بعد هم خدا دستور مي دهد پدرها و مادرها نظارت و مشاورت را اتخاذ بکنند و خودشان هم فاصله بگيرند. متاسفانه در جامعه ي ما از چهارده سالگي به بعد هم خودشان را اسير پدر و مادر مي کنند و گناهان خودشان را تقصير پدر و مادر مي اندازند و فکر ميکنند از دست پدر و مادر فرار کنند، سود کرده اند. پدر و مادر هم هنوز خودشان را مسئول مي دانند. و ميخواهند همه چيز را بعهده بگيرند. ما چهاره سال فرصت داريم که شخصيت بچه هاي مان را فرم بدهيم. مادر جلوي پدر نشان بدهد که چگونه از هوي نفسش مي گذرد. پدر در مقام محبت به مادر نشان بدهد که چگونه از هواي نفسش مي گذرد. پدر و مادر خودشان خودبخود خوب باشند، همان بهار پديد ميآيد. امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در کودکي ديدند که فردي وضو درست نميگيرد و از روش الگو سازي استفاده کردند و با هم همکاري کردند. و به پير مرد گفتند: ميشود شما نگاه کنيد ببينيد کدام قشنگ تر وضو مي گيريم. اينها وضوي درست گرفتند. پيرمرد متوجه شد و فهميد وضوي خودش اشکال داشته است. پدر و مادر در تعامل باهم بچه را تربيت مي کنند. لذا خوب بودن رفتار پدر و مادر در آستانه هاي بسيار بالا. منظور ما روابط ايده ال است. پدر ها و مادرهايي هستند که با هم روابط خوبي ندارند و دعوا هم دارند مي خواهند بچه هايشان هم خوب بشوند. اين خنده دار است. اصلي که مي خواهم به فرزندم منتقل کنم مخالفت با هواي نفس است. خوب شما در ارتباط با همديگر اين کار را بکنيد. خصوصا پدرها و مادرها نسبت به همديگر. نسبت به ديگران اين طور نيست. بچه مي فهمد که من وقتي غريبه را مي بينم لبخند مي زنم. اينها را بچه ها مي فهمند و ما نفاق را به بچه منتقل مي کنيم. بعد اين بچه را درمسجد تحويل ما مي دهند و مي گويند: اين را درست کن. در خانه خرابش کردي و حالا آوردي ميگويي: درستش کن. تا قبل از چهارده سالگي ميشود براي بچه الگو انتخاب کرد ولي بعد از چهارده سالگي احساس تحميل ميشود.

يکي از چيزهاي مهم اين است که پدر و مادر چه الگوهايي انتخاب کرده اند و چرا با اين الگوها ارتباط برقرار کرده اند ؟ آيا عقده هاي سرکوب شده ي خودشان را در علاقه به آن الگو نشان مي دهند. هوسبازانه به يک الگو توجه کرده اند. اينها خيلي مهم است. همان ها هم الگوهاي بچه ها قرار مي گيرند. تربيت فرزند خيلي ساده است. اگر خود شما خوب باشيد او در فضاي بهاري ارتباط شما رشد مي کند و شکوفه مي دهد. کار سختي نيست. تربيت وقت نمي گيرد. اين خوب بودن ها را اين طوري به آن نگاه کنيم خيلي خوب خواهد شد. به الگوها اهميت مي دهيم ولي بعدا کسي نميتواند بگويد چون اين الگوها در جامعه بود ما آن را انتخاب کرديم. اگر کسي الگوي بد انتخاب بکند، خودش مقصر است. مسئوليت متوجه خود فرد است. اما در خانه پدرها و مادرها بدانند که الگوهاي جاودانه هستند و تاثيرات آن خواهد ماند. پس ببينند رفتارشان با هم چگونه خواهد بود.

اينکه گفته ايد پدرها و مادرها در جلوي فرزندانتان پا روي هواي نفسشان بگذارند و خويشتن داري بکنند يعني چه ؟
مثلا پدرها موقع عصبانيت بچه هايشان را تنبيه و يا موعظه مي کنند. بچه ها ديگر مي فهمند که پدر عصباني بشود بهم مي ريزد و موعظه شروع ميشود يا اينکه بچه ها ميدانند در موقع عروسي پدر شاد است و اگر خطايي بکنند پدر ميگويد: تو را بخشيدم. اين بخشش و آن توبيخ مطابق هواي نفس است. شما چرا شاد هستي مرا مي بخشي ؟ وقتي عصباني هستي مرا ببخش. با من رفتار منطقي داشته باش نه رفتاري که دلت مي خواهد. اين را بچه ي هفت ساله ي ما هم مي فهمد. بچه ميگويد: گير من اين است که او عصباني نباشد. ايشان که شاد باشند هرکاري بکنم راحت مي بخشد. يعني اين شخصيت يک شخصيت هواي نفسي است. اگر از پدر و مادر بپرسي ميگويد: من هم تشويقش کردم و هم بخشيدم. وقتي عمربن عبدود آب دهان بصورت علي پرت کرد و علي بخاطر عصبانيت کمي درنگ کرد. اگر بنا شد بچه هاي مان را توبيخ کنيم وقتي خبر بد رسيد اين کار را نکنيم. اگر عصباني شديد بگوييد: حالا وقتي ديگر درباره اين کار صحبت ميکنيم. بچه مي بيند ما با او نفساني برخورد نمي کنيم. گاهي کار خوب ما با هواي نفساني قاطي ميشود.


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها